2024 April 20 - شنبه 01 ارديبهشت 1403
آيا آيه « إِذ يبايِعونك تحت الشجرةِ » عدالت تمامي صحابه را ثابت مي كند ؟
کد مطلب: ٥١٩٩ تاریخ انتشار: ٢٩ بهمن ١٣٨٦ تعداد بازدید: 9856
پرسش و پاسخ » صحابه
آيا آيه « إِذ يبايِعونك تحت الشجرةِ » عدالت تمامي صحابه را ثابت مي كند ؟

سؤال كننده : محمد جعفر

پاسخ :

يكي از آياتي كه اهل سنت براي اثبات عدالت تمامي صحابه استناد و رضايت دائمي خداوند از كساني كه در اين واقعه حضور داشته اند استفاده مي كنند ، آيه 18 سوره فتح است كه خداوند در اين آيه مي فرمايد :

لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا . الفتح / 18 .

به راستي خدا هنگامي كه مؤمنان ، زير آن درخت با تو بيعت مي كردند از آنان خشنود شد ، و آنچه در دل هايشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پيروزي نزديكي به آن ها پاداش داد .

جواب اول : اين آيه شامل تمامي صحابه نمي شود ؛ بلكه حد اكثر شامل كساني مي شود كه در زمان بيعت رضوان حضور داشته اند و تعداد آن ها آن طور كه علماي اهل سنت نقل كرده اند ، 1300 تا 1400 نفر بوده اند ؛ چنانچه محمد بن اسماعيل بخاري مي نويسد :

4463 ، عَنْ جَابِرٍ قَالَ كُنَّا يَوْمَ الْحُدَيْبِيَةِ أَلْفًا وَأَرْبَعَ مِائَةٍ .

صحيح البخاري ، ج6 ، ص45 .

از جابر روايت شده است كه گفت : ما در روز حديبيه ، هزار و چهار صد نفر بوديم .

و اين در مقابل تمامي صحابه رسول خدا كه در زمان رحلت آن حضرت بيش از يك صد و بيست هزار نفر بوده اند ، يك و نيم يا حد اكثر دو درصد خواهند شد . پس نمي توان از اين آيه ، عدالت تمامي صحابه و يا رضايت خداوند را از تمامي آن ها استفاده كرد ؛ چرا كه دليل اخص از مدعا است .

جواب دوم : رضايت خداوند ، شامل تمامي كساني كه در آن روز بيعت كرده اند ، نخواهد شد ؛ بلكه فقط شامل كساني مي شود كه با ايمان قلبي بيعت كرده اند ؛ زيرا خداوند رضايت خود را مشروط به داشتن ايمان كرده است . « رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ » . و با انتفاء شرط ، مشروط نيز به خودي خود منتفي خواهد شد .

اگر قرار بود كه ايمان حقيقي شرط رضايت نباشد ، خداوند مي فرمود : « لقد رضي الله عن الذين يبايعونك ... »

به عبارت ديگر : حد اكثر چيزي كه از اين آيه استفاده مي شود ، اين است كه خداوند از تمامي «مؤمنيني» كه بيعت كردند راضي شده است ؛ اما هرگز ثابت نمي كند كه تمامي كساني كه بيعت كرده اند ، مؤمن حقيقي نيز بوده اند ؛ پس خداوند با قيد « عَنِ الْمُؤْمِنِينَ » منافقيني همچون عبد الله بن أبي و ... و يا كساني در ايمان خود شك داشته و حقيقتا بيعت نكرده اند ، خارج مي كند و رضايت خداوند شامل حال آن ها نخواهد شد ؛ چنانچه شامل مؤمنيني كه در اين بيعت حضور نداشته اند نيز نمي شود .

از اين رو ، اين آيه شامل كساني همچون عمر بن الخطاب كه در همان زمان و يا بعد از آن در نبوت پيامبر اسلام شك داشته و از روي ايمان بيعت نكرده اند ، نخواهد شد . قضيه شك عمر در نبوت رسول خدا ، در بسياري از كتاب هاي اهل سنت به صورت مفصل آمده است كه خلاصه آن اين چنين است :

پيامبر در رؤياي صادقانه ديد كه وارد مكه شده و به همراه صحابه در حال طواف خانه خدا هستند ، صبح فردا آن را با صحابه در ميان گذاشت ، صحابه از تعبير اين رؤيا سؤال كردند ، آن حضرت فرمود : " انشاء الله وارد مكه شده و اعمال عمره را انجام خواهيم داد " ؛ اما تعيين نكردند كه در چه زماني اين امر اتفاق خواهد افتاد .

همه مردم آماده حركت شدند و وقتي به حديبيه رسيدند ، قريش از آمدن پيامبر و اصحابش و نيت آنان با خبر شدند ؛ لذا همگي مسلح شدند و از ورود مسلمان ها به مكه جلوگيري كردند . چون پيامبر اسلام به قصد زيارت خانه خدا آمده بود و نه به قصد جنگ ، با قريشيان صلح نامه امضا كرد كه امسال از ورود به مكه خودداري و سال بعد بدون هيچ مانعي برگردند و اعمال عمره را انجام دهند . اين مطلب بر عمر بن الخطاب و همفكران او ، گران آمد و سبب شد كه به نبوت رسول خدا شك كند و نعوذ بالله خيال كرد كه پيامبر اسلام دروغ گفته است ؛ از اين رو پيش پيامبر آمد و با لحن تند به آن حضرت اعتراض كرد . ذهبي در تاريخ الإسلام ، داستان را اين گونه نقل مي كند :

... فقال عمر : والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ ، فأتيت النبي صلي الله عليه وسلم فقلت : يا رسول الله ، ألست نبي الله قال : بلي قلت : ألسنا علي الحق وعدونا علي الباطل قال : بلي قلت : فلم نعطي الدنية في ديننا إذا قال : إني رسول الله ولست أعصيه وهو ناصري . قلت : أولست كنت تحدثنا أنا سنأتي البيت فنطوف حقا قال : بلي ، أفأخبرتك أنك تأتيه العام قلت : لا . قال : فإنك آتيه ومطوف به ... .

تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 2 ، ص 371 - 372 و صحيح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 11 ، ص 224 و المصنف ، عبد الرزاق الصنعاني ، ج 5 ، ص 339 - 340 و المعجم الكبير ، الطبراني ، ج 20 ، ص 14 و تفسير الثعلبي ، الثعلبي ، ج 9 ، ص 60 و الدر المنثور ، جلال الدين السيوطي ، ج 6 ، ص 77 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 57 ، ص 229 و ... .

عمر گفت : قسم به خدا ! از زماني كه اسلام آورده ام ، جز امروز ( در نبوت رسول خدا ) شك نكرده ام . سپس پيش پيامبر آمد و گفت : اي رسول خدا ! مگر شما پيامبر خدا نيستي ؟ !!! . پيامبر فرمود : بلي هستم . عمر گفت : مگر ما بر حق و دشمنان ما بر باطل نيستند ؟ پيامبر فرمود : بلي چنين است . عمر گفت : پس چرا ذلت و حقارت در دينمان نشان دهيم ؟ پيامبر فرمود : من پيامبر خدا هستم و هرگز از دستورات او سرپيچي نخواهم كرد و او ياور من است . عمر گفت : مگر شما نگفتي كه وارد خانه كعبه شده و طواف خواهيم كرد ؟ پيامبر فرمود : آيا من گفتم كه همين امسال اين كار را خواهيم كرد ؟ عمر گفت : نه ، پيامبر فرمود : تو وارد مكه مي شوي و طواف خواهي كرد .

جالب اين است كه عمر به گفتار پيامبر اعتماد نمي كند و براي اطمينان خاطر پيش همپيمان هميشگي اش ابوبكر مي رود و عين همين مطالب را براي او بازگو مي كند و جالب تر اين كه ابوبكر نيز عين سخنان پيامبر را براي عمر تكرار مي كند !

اين روايت را بخاري و مسلم نيز نقل كرده اند ؛ اما مثل هميشه دستان امانت دار آن ها به خاطر حفظ آبروي خليفه، جمله « والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ » را حذف و روايت را به دلخواه خود نقل مي كنند .

رك : صحيح البخاري ، ج 4 ، ص 70 و ج 6 ، ص 45 و صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 175 .

محمد بن عمر بن واقدي ، تاريخ نويس معروف اهل سنت مي نويسد :

. . . فكان ابن عباس رضي اللّه عنه يقول : قال لي في خلافته ]يعني عمر[ وذكر القضية : إرتبت ارتياباً لم أرتبه منذ أسلمت إلا يومئذ ، ولو وجدت ذاك اليوم شيعة تخرج عنهم رغبة عن القضية لخرجت .

ابن عباس مي گويد : عمر بن الخطاب در زمان خلافتش از قضيه حديبيه ياد كرد و گفت : در آن روز (در نبوت پيامبر ) شك كردم ؛ به طوري كه از زمان اسلام آوردنم ، چنين شكي به من دست نداده بود ، اگر در آن روز كساني را پيدا مي كردم كه از من پيروي كنند و به دلخواه از اين معاهده خارج شوند ، من نيز خارج مي شدم .

واقدي در ادامه به نقل از ابو سعيد خدري مي نويسد كه عمر به او گفت :

... والله لقد دخلني يومئذٍ من الشك حتي قلت في نفسي : لو كنا مائة رجلٍ علي مثل رأيي ما دخلنا فيه أبداً ! .

كتاب المغازي ، الواقدي ، ج 1 ، ص 144 ، باب غزوة الحديبية ، طبق برنامه المكتبة الشاملة ، الإصدار الثاني ، اين كتاب را در اين سايت نيز مي توانيد پيدا كنيد . http://www.alwarraq.com .

قسم به خدا چنان شك كرده بودم كه با خودم مي گفتم : اگر صد نفر با من هم نظر بود ، هرگز اين معاهده را نمي پذيرفتم .

آيا خداوند مي تواند از چنين كسي رضايت دائمي خود را اعلام نمايد ؟ آيا عدم ايمان قلبي به نبوت رسول خدا و شك در آن با رضايت خداوند از آن شخص قابل جمع است ؟!

جواب سوم : اين رضايت نمي تواند دائمي و ابدي باشد و يا عاقبت به خير شدن تمامي كساني كه آن جا حضور داشتند را تضمين نمايد ؛ زيرا حداكثر چيزي كه آيه ثابت مي كند اين است كه خداوند از آن ها در زماني كه بيعت كرده اند ، راضي شده است و علت رضايت نيز پيماني است كه در آن روز بسته اند .

به عبارت ديگر : اين رضايت تا زماني باقي خواهد بود كه علت آن ؛ يعني بيعت و عهد و پيمان نيز به حال خود باقي باشد و تغيير و تبديلي در آن ايجاد نشود ؛ زيرا وجود معلول بدون علت ، محال است .

رضايت خداوند از مردم ، فقط به خاطر عملي است كه انجام مي دهند و خود شخص بدون آن عمل مرضي خداوند نخواهد بود ؛ يعني تا زماني شخص مرضي خداوند خواهد بود كه آن عمل نيز موجود باشد ؛ اما زماني كه شخص آن عمل را با گناهان خود از بين ببرد ، رضايت خداوند نيز سلب خواهد شد .

بهترين دليل بر اين مطلب ، آيه اي كه خداوند در باره همين عهد و پيمان نازل كرده است :

إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَليَ نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفيَ بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا . الفتح / 10 .

كساني كه با تو بيعت مي كنند (در حقيقت) تنها با خدا بيعت مي نمايند ، و دست خدا بالاي دست آن ها است ؛ پس هر كس پيمان شكني كند ، تنها به زيان خود پيمان شكسته است و آن كس كه نسبت به عهدي كه با خدا بسته وفا كند ، به زودي پاداش عظيمي به او خواهد داد .

در اين آيه خداوند به صراحت مي گويد كه اگر كسي پيماني را كه با خداوند بسته است بشكند ، فقط به خودش ضرر زده است و خداوند پاداش اين پيمان را به كسي خواهد داد كه به آن وفادار مانده و خللي در آن ايجاد نكنند .

بنابراين ، آيه فقط شامل كساني مي شود كه در آن روز بيعت كرده و تا آخر عمر بر عهد خود وفادار مانده باشد . و اگر قرار بود كه اين رضايت ابدي باشد ، چه نياز بود كه خداوند بفرمايد : " فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ " ؟ آيا گفتن اين جمله لغو و بي فايده نبود ؟

اين مطلب از روايات بسياري نيز قابل استفاده است ؛ چنانچه مالك بن أنس در المؤطأ نقل مي كند :

عَنْ أَبِي النَّضْرِ مَوْلَي عُمَرَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ أَنَّهُ بَلَغَهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لِشُهَدَاءِ أُحُدٍ هَؤُلَاءِ أَشْهَدُ عَلَيْهِمْ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ أَلَسْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ بِإِخْوَانِهِمْ أَسْلَمْنَا كَمَا أَسْلَمُوا وَجَاهَدْنَا كَمَا جَاهَدُوا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَلَي وَلَكِنْ لَا أَدْرِي مَا تُحْدِثُونَ بَعْدِي فَبَكَي أَبُو بَكْرٍ ثُمَّ بَكَي ... .

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم با اشاره به شهداي احد فرمود : گواهي مي دهم كه اينان برادر من و مردان نيكي بودند ، ابوبكر گفت : مگر ما برادران آنان نبوديم ، ما هم آن گونه كه آنان مسلمان شدند و در راه خدا جهاد كردند ، مسلمان شديم و در راه خدا پيكار كرديم ، رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمود : آري ؛ ولي نمي دانم كه شما بعد از من با دين خدا چه خواهيد كرد ، ابوبكر با شنيدن اين سخن گريه كرد .

اين حديث صراحت دارد كه حُسن عاقبت افرادي مثل ابوبكر مشروط به اين است كه در آينده بيعت خود را نشكنند و اعمالي انجام ندهند كه غضب الهي جايگزين رضايتش شود .

جواب چهارم : برخي از صحابه اي كه در اين بيعت حضور داشته اند ، به شكستن بيعت اعتراف كرده اند ؛ از جمله براء بن عازب ، ابو سعيد خدري و عايشه .

الف : براء بن عازب : بخاري در صحيحش مي نويسد :

عَنْ الْعَلَاءِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ لَقِيتُ الْبَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا فَقُلْتُ طُوبَي لَكَ صَحِبْتَ النَّبِيَّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبَايَعْتَهُ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَقَالَ يَا ابْنَ أَخِي إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثْنَا بَعْدَهُ .

صحيح البخاري ، ج 5 ، ج65 ، ح 4170 كتاب المغازي باب غزوة الحديبية .

علاء بن مسيب از پدرش نقل مي كند كه : براء بن عازب را ملاقات كردم و به او گفتم : خوشا به حالت كه عصر پيامبر را درك كردي و با آن حضرت در زير درخت بيعت كردي . براء بن عازب گفت : پسر براردم ! تو نمي داني كه ما چه بدعت هايي را بعد از پيامبر گذاشته ايم !

براء بن عازب كه از بزرگان صحابه و از كساني است كه در بيعت شجره حضور داشته است ، شهادت مي دهد كه او و ديگراني كه در اين واقعه حضور داشته اند ، بعد از پيامبر بدعت هاي بسياري گذاشته اند كه اين خود بهترين شاهد است بر اين كه رضايت خداوند از بيعت كنندگان در حديبيه ، ابدي و دائمي نبوده است .

ب : اعتراف أبي سعيد الخدري : ابن حجر عسقلاني در الإصابة مي نويسد :

عن العلاء بن المسيب عن أبيه عن أبي سعيد قلنا له هنيئا لك برؤية رسول الله صلي الله عليه وسلم وصحبته قال إنك لا تدري ما أحدثنا بعده .

الإصابة ، ابن حجر ، ج 3 ، ص 67 و الكامل ، عبد الله بن عدي ، ج 3 ، ص 63 و ... .

علاء بن مسيب از پدرش نقل مي كند از أبي سعيد نقل مي كند كه ما به ابو سعيد گفتم : خوشا به حالت كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را ديدي و صحابي او شدي! . ابو سعيد گفت : تو نمي داني كه ما بعد از پيامبر چه بدعت هايي را گذاشتيم .

ج : عايشه :

ذهبي در سير اعلام النبلاء مي نويسد :

عن قيس ، قال : قالت عائشة... إني أحدثت بعد رسول الله صلي الله عليه وسلم حدثا ، ادفنوني مع أزواجه . فدفنت بالبقيع رضي الله عنها

سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 2 ، ص 193 و الطبقات الكبري ، محمد بن سعد ، ج 8 ، ص74 ، ترجمة عائشة ، والمصنّف ، ابن أبي شيبة الكوفي ، ج 8 ، ص708 و ...

از قيس نقل شده است كه عايشه مي گفت : من بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بدعت هاي زيادي انجام داده ام ، مرا با همسران رسول خدا دفن كنيد ، پس او را در بقيع دفن كردند .

حاكم نيشابوري نيز اين روايت را نقل و بعد از آن مي گويد :

هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرجاه .

المستدرك علي الصحيحين ، الحاكم ، ج 4 ، ص6 .

و ذهبي نيز در تلخيص المستدرك نظر او را تأييد مي كند .

آيا با اين اعترافي كه بزرگان صحابه بر بدعت گذاري بعد از آن حضرت كرده اند ، مي توان با قاطعيت گفت كه اين آيه شامل تمامي صحابه شده و رضايت دائمي خداوند را از آن ها اعلام مي دارد ؟

جواب پنجمً : صفات خداوند بر دو نوع است : صفات ذات و صفات فعل . صفات ذات ، صفاتي است كه از ازلي و أبدي است ؛ اما صفات فعل اين گونه نيست ؛ بلكه ممكن است در زماني باشد و در زماني نباشد ؛ چنانچه فخر رازي در اين باره ميگويد :

والفرق بين هذين النوعين من الصفات وجوه . أحدها : أن صفات الذات أزلية ، وصفات الفعل ليست كذلك . وثانيها : أن صفات الذات لا يمكن أن تصدق نقائضها في شيء من الأوقات ، وصفات الفعل ليست كذلك . وثالثها : أن صفات الفعل أمور نسبية يعتبر في تحققها صدور الآثار عن الفاعل ، وصفات الذات ليست كذلك .

تفسير الرازي ، الرازي ، ج 4 ، ص 75 .

فرق بين اين دوگونه از صفات خداوند ( ذات و فعل) چند چيز است : 1 . صفات ذات در خداوند ازلي و هميشگي بوده و حال آن كه صفات فعل اين چنين نيست ؛ 2 . نقيض صفات ذات ، هچ وقت امكان وقوع ندارد ( مثل جهل در مقابل علم ) ؛ ولي صفات فعل اين گونه نيست ؛ 3 . صفات فعل نسبي است كه گاهي با ظهور در آثاري از فعل محقق شود ؛ ولي صفات ذات نسبي نيست ( ؛ بلكه قطعي ، دائمي و هميشگي است ) .

و رضا و يا غصب نيز وقتي به خداوند نسبت داده مي شود ، به معناي دادن ثواب و پاداش است نه آن هيأتي كه عارض و حادث بر نفس مي شود ؛ زيرا محال است خداوند در معرض حوادث قرار گيرد ؛ بنابراين رضايت و غضب از صفات فعل است نه از صفات ذات . وقتي از صفات فعل شد ، نمي تواند دائمي باشد . ابن حجر عسقلاني در اين باره مي گويد :

ومعني قوله ولا يرضي أي لا يشكره لهم ولا يثيبهم عليه فعلي هذا فهي صفة فعل .

فتح الباري ، ابن حجر ، ج 11 ، ص 350 .

معناي اين سخن « ولا يرضي » اين است كه در برابر انجام فعلي از آنان قدرداني نمي كند و پاداش نمي دهد كه در اين صورت ، اين عمل از خداوند از اوصاف فعل خداوند خواهد بود .

نتيجه گيري :

اين آيه شامل تمامي صحابه نمي شود ؛ بلكه فقط شامل مؤمنيني مي شود كه در اين واقعه حضور داشته اند و بر پيمان خويش ، تا آخر عمر پا بر جا بوده اند .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
1 | سيداسماعيل علوي | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٣٠ بهمن ١٣٨٦ |
بسيار عالي است . مورد قبول درگاه احد متعال باشد.آرزوي توفيقافزون ترايتان دارم.
2 | عبدالله عاصي | Iran - Qom | ١٢:٠٠ - ١٢ اسفند ١٣٨٦ |
بسيار عالي پاسخ داديد .
3 | hadez803 | Iran - Markaz | ١٢:٠٠ - ١٣ اسفند ١٣٨٦ |
در تاييد پاسخ سوم مي توان به ارتداد بني اسرائيل اشاره کرد که اگر چه خدا بارها و بارها در قرآن از آن ها تجليل شده ولي آخر عاقبت مرتد و گوساله پرست شدند. کما اينکه اين جا هم اگر چه خدا از آن ها در يک زمان راضي بوده ولي آخر عاقبت ...
4 | يزدان | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ١٨ فروردين ١٣٨٧ |
گويا مي بينم علامه كبير عبدالحسين اميني كه از سر از مضجع شريفش برداشته و به دنيا رجعت فرموده تا مجددا دين خدا را ياري كند.اللهم احفظ سيدنا و مولينا السماحه آيت الله العظمي السيد محمد الحسينى القزوينى و وفقه لنصرت دينك
5 | يزدان | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ١٨ فروردين ١٣٨٧ |
يكي از مصاديق پيمان شكني برخي از صحابه واقعه غدير است. كساني كه واقعه غدير را ناديده گرفتند در حقيقت پيمان پيامبر (ص) را شكستند و از شمول آيه شريفه خارج شدند.
6 | عليرضا | Iran - Shahr-e Qods | ١٢:٠٠ - ٢٠ شهریور ١٣٨٧ |
اين پاسخ حجت را بر معاندان و جاهلان تمام مي کند. خدايا وسيله هدايت ناآگاهان را فراهم کن.
7 | فرهاد.ف | Seychelles - Cascade | ١٢:٠٠ - ٢٢ شهریور ١٣٨٧ |
سلام عليکم
ما شا، الله ! اينهم نبايد فراموش کرد که همين صحابه هنگامي پيامبر در مسجد در حال نماز بودند چه کردند که ايات پاياني سوره جمعه نازل شد !
وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ
جابر رضي الله عنه قال بينما نحن نصلي مع النبي صلي الله عليه و سلم إذ آقبلت من الشام عير تحمِل طعاما فالتفتوا إِليها حتي ما بقي مع النبي صلي الله عليه و سلم إلا اثنا عشر رجلا فنزلت وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَيْهَا
صحيح بخاري 3/119.ح 311 .کتاب البيوع
قال الله تبارك و تعالي : فَبَشِّرْ عِبَاد . الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئكَ الَّذِينَ هَدَئهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب‏ .الزمر /17 و 18 .
يا حق
8 | طيب | Saudi Arabia - Riyadh | ١٢:٠٠ - ٠١ دي ١٣٨٧ |
السلام على من اتبع الهدى

برادران عزيز ومؤمن من

شما بايد كه نقل ناقل كه نقل مخل راذكر ميكند توجوه نده مقتل عثمان يك فتنه بوده وكذشت كسيكه كه أصحاب رسول عليه السلام وال البيت را دوست داره بايد أصحاب رسول را اخترام نمايد .مسلمان خون مسلمان را حرام داره بس فتنة جمل وصفين درميان أصحاب رسول نبودة بلكه يكه فتنه بوده كه دربست ودر برده دست دشمانان اسلام مثل منافقين و يهود كه از هردو طرف أصحاب رسول را اتش باريدند و زمانيكه أصحاب رسول عليه السلام واله فهميدند اتش فتنه را سركوب كردن وباهم برادر برادر شدند .
باخاطر علم بايد كتاب )العواصم من القواصم ( رابخوانيد.

اينجا مقام مناظرة نيست ما فقط عقلاء أهل تسنن وأهل تشيع را دعون ميكنم كه حيل وفريب استعمار را بدانيد جيزهائي كه نه تعلق بعقيده دارند ونه بشريعت يعني تفضيل أصحاب نبي عليه واله السلام وتقديم خلفاء الراشدين يك از ديكر بايد ما من حيث يك قوم مسلمان ومؤمن باخدائي ورسول خدى ويك كعبه ويك قران ايمانداريم ويك كلمه توحيد را ميخوانيم بايد مسائل فروع را يك طرف ودرميان علما وفقهاء أمة باندازم وما عامة الناس بعبادت ووحدت المسلمين توجه بدهم

مسا ئل كه اتفاق داريم بايد اورا مضبوط كنيم ومسائل كه خلاف دارة بايد فقهاء وعلماء درميان خديشان تصفيه كند نه كي ما با يك ديكر بجنكم ودشمانان اسلام مار اتماشاكنند .
نه كزاريد استعمار مارا زير تاثيركند و توطيهاي ناباك استعمار وصهاينه را بحساب اهل تسن وتشيع انجام تكميل كند

پاسخ:
با سلام

شما که قائل به عدالت صحابه هستيد ، چگونه قبول مي کنيد که ايشان دچار فتنه شدند ؟ و نيز سوال مي کنيم آيا کساني که شما به ايشان در مورد آشوب در زمان عثمان تهمت نفاق زديد از صحابه نبودند ؟ چون به اقرار علماي اهل سنت  گروهي از صحابه بودند که مردم را براي کشتن عثمان تحريک مي کردند ؛ از جمله عائشه و محمد بن ابي بکر (فرزندان ابوبکر) و عمرو بن الحق و...

نيز اگر ادعا مي کنيد که بعد از رسول خدا دچار فتنه شدند ، درگيريهاي زمان پيامبر را چگونه توجيه مي کنيد ؟

مخالفت اصحاب با قول رسول خدا (ص) در مورد دوات و قلم و نيز ادعاي عمر در مورد العياذ بالله هذيان گفتن رسول خدا را چگونه توجيه مي کنيد ؟

آيا خود عمر را مسبب فتنه مي دانيد يا مي گوييد در زمان رسول خدا شخصي غير صحابي !!! سبب به فتنه افتادن عمر شده است ؟

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
9 | عبد آثم | Iran - Qom | ١٤:١٣ - ١٠ خرداد ١٣٨٩ |
اينكه مي گوييد:و اگر قرار بود كه اين رضايت ابدي باشد ، چه نياز بود كه خداوند بفرمايد : " فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ " ؟ آيا گفتن اين جمله لغو و بي فايده نبود ؟اين جواب به نظر صحيح نمي رسد زيرا در جاهاي ديگري از قرآن كريم نمونه اين گونه شروط بيان شده است در حاليكه اتفاق نيافتاده است.مثل وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ (65.سوره زمر)در حاليكه پيامبر هيچگاه دچار شرك نشدند ,واحتمال شرك در پيامبر (نعوذ بالله) محال است يا آيه "يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً (30.سوره احزاب)كه گرچه زنان آن حضرت اشتباهات بزرگي داشتند ولي دچار فحشا نشدندودر ضمن ناموس انبيا منزه از فحشا است. متشكر ميشوم اگر گروه پاسخ به شبهات جواب دهند.جزاكم الله خيرا انشاء الله

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

استدلال ما صحيح است ! به اين نكته توجه نكرده‌ايد كه عصمت پيامبر ، يعني عصمت اختياري !

يعني براي آن حضرت نيز مانند ساير مردم ، قدرت ارتكاب به گناهان موجود بوده است !

آيه نيز امر محالي را اشاره نمي‌كند ؛ در مورد صحابه نيز چنين است ! يعني اين آيه رضايت موقت الهي را براي صحابه ثابت مي‌كند و مي‌گويد اگر شما اين پيمان را بشكنيد ، به ضرر خود شما است ،و در اثبات يا نفي پيمان شكني سخني نمي‌گويد !

بنا بر اين نتيجه اين آيه اين مي‌شود كه احتمال پيمان شكني و عدم رضايت الهي از آنان ، از همين آيه به دست مي‌ايد و ديگر آيه نمي‌تواند مدركي براي اهل سنت براي اثبات رضايت دائمي باشد !

بلكه آنان (همانطور كه در باب عصمت پيامبر به ادله ديگر استدلال مي‌شود) بايد به دليلي ديگر استدلال كنند و با آن ، عدم ارتكاب خطا ، و پيمان شكني صحابه را ثابت كنند ، تا با جمع بين اين دو آيه ثابت شود چون صحابه پيمان شكني نكردند ، پس رضايت از آنان استمرار دارد !

و در غير اينصورت ، استدلال آنان نا صحيح است .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

10 | عبد آثم | Iran - Qom | ١٤:٢٥ - ٢٢ خرداد ١٣٨٩ |
با سلام به گروه پاسخ به شبهات كاملا صحيح است؛ عصمت پيامبر اكرم(ص) اختياري است.ولي بايد به اين نكته توجه داشت كه اختياري بودن عصمت پيامبر نافي عدم احتمال سر زدن معصيت از پيامبر نيست؛ وهمچنين قدرت ارتكاب بر معصيت نافي عدم احتمال سرزدن معصيت از پيامبر نيست.يعني اينگونه نيست كه پيامبر چون قدرت بر ارتكاب معاصي دارد پس احتمال سر زدن معصيت از جانب ايشان هم وجود دارد؛ وهچنين است عكس اين قضيه در مورد شيطان: به عنوان مثال شيطان كه موجود مختاري است قدرت بر توبه كردن بر درگاه خداوند را دارد،ولي احتمال توبه كردن شيطان محال است.زيرا طبق آيه:«وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي‏ فَلا تَلُومُوني‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ »ابراهيم-22.قطعيت عدم توبه شيطان ثابت شده است، وقسمت «وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ»گوياي اين مطلب است وجهنمي بودن شيطان را ثابت ميكند. عكس اين موضوع درباره پيامبر صادق است، يعني گرچه پيامبر اكرم قدرت بر ارتكاب معاصي دارند ولي احتمال آن محال است به چند دليل: 1-عقل ما حكم ميكند كه خداوند هيچگاه پيامبري را به رسالت بر نميگزيند مگر اينكه اورا معصوم قرار دهد يا علم به عصمت او داشته باشد.زيرا درغير اين صورت اصل واساس رسالت زير سوال ميرود واعتماد مردم به رسالت از بين ميرود؛ وامكان ندارد خداوندي كه به پيامبر وحي كرده و اورا به رسالت برگزيده است،وسط انجام اين ماموريت الهي پيامبر نعوذ بالله دچار شرك ومعصيت شوند. اصلا چون خداوند ميدانست كه پيامبر گناه هيچگاه دچار هيچ گونه شركي نميشود اورا به رسالت برانگيخت. 2-روايات صحيح السند فراواني مؤيد اين است كه پيامبر صد درصد در جهان آخرت والاترين مقام را دارد كه لازمه آن عدم احتمال ارتكاب شرك ومعصيت از پيامبر است.(نميشود گفت كه پيامبر هم ممكن است دچار شرك شود(معاذالله) وهم صد درصد در آخرت والاترين مقام را دارد)به عنوان مثال روايت ثقلين كه در آخرآن آمده است:«حتي يردا علي الحوض».اين عبارت مقام والاي پيامبر ولازمه آن كه عدم احتمال ارتكاب شرك از سوي پيامبر است را ثابت ميكند. در هرحال گرچه عدالت تمامي صحابه نظريه اي است كه قابل پذيرش نيست ولي اين سخن شما : و اگر قرار بود كه اين رضايت ابدي باشد ، چه نياز بود كه خداوند بفرمايد : " فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ " ؟ آيا گفتن اين جمله لغو و بي فايده نبود ؟ به تنهايي براي مدعاي شما كافي نيست. بسيار خرسندم اگر نظرتان را درباره اين مطلب در سايت قرار دهيد.ممنون

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

باز سخن سابق خود را تكرار كرديد !

سوال : آيا اين آيه به تنهايي مي‌تواند عدالت صحابه را ثابت كند ؟ قطعا خير !

اما اينكه آيا پيامبر عصمت دارد ، آري دارد ؛ اما آياتي كه دلالت بر استغفار و... حضرت دارند چه ؟! منافات با عصمت ندارد ؛ خير !

پس چه فرقي بين اين آيه و آيات دال بر استغفار است ؟

حواب : ما با آيات استغفار نمي‌خواهيم عصمت را ثابت كنيم ، اما اهل سنت مي‌خواهند با اين آيه عدالت را ثابت كنند !

ما براي عصمت دليل مستقلي داريم ، و اهل سنت براي عدالت ، بايد دليل مستقلي (غير از اين آيه) ارائه كنند .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

11 | عبد آثم | Iran - Qom | ١٣:٥٩ - ٢٥ خرداد ١٣٨٩ |
فرمايش شما صحيح است.اين آيه به تنهايي نمي تواند عدالت صحابه را اثبات كند.
ولي اين مطلبي را كه براي شما ارسال كردم بيشتر ناظر به اين بود كه شما احتمال سرزدن شرك يا معصيت را از جانب پيامبر ممكن شمرديد، زيرا شما درباره آيه « وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ »(65.سوره زمر) فرموديد:آيه نيز امر محالي را اشاره نمي‌كند.در حاليكه احتمال سرزدن معصيت وشرك از پيامبر بنابر دلايلي كه براي شما ارسال شد محال است.
و بنده بيشتر به اين مطلب انتقاد داشتم. و گرنه مطلب شما صحيح است.
در هر حال از شما ممنونم.....
12 | عبد آثم | Iran - Qom | ١٤:٠٤ - ٢٥ خرداد ١٣٨٩ |
البته ناگفته نماند سخن شمادرست است آيه به تنهايي امر محالي را اشاره نميكند.بادلايل ديگر ثابت ميشود كه پيامبر معصوم است و احتمال معصيت از ايشان وجود ندارد .
13 | علي اكبر نيك نفس | Iran - Rasht | ٢٣:٥١ - ١١ مرداد ١٣٨٩ |
با سلام با تشكر از گروه پاسخ به شبهات.خداوند پشت و پناهتون.ياعلي
14 | ابوعمران | Iran - Tehran | ٢٠:٢٠ - ١٠ ارديبهشت ١٣٩٠ |
السلام علي من اتبع الهدي 1-لطفا از قرآن ثابت كنيد كه خداوند متعال از كسي راضي گشته و بعدا بروي خشم و غضب كرده واز او ناراض شده 2- بنابر همان قول خودتان رضايت خداوند متعال شامل كساني است كه زير درخت با نبي الله ص بيعت كردند از شما مي پرسم آنها چه كساني بودنداسامي آنها را بيان كنيد اين باعقايد شيعه تضاد دارد چون آنها قائل هستند كه چهار يا پنج صحابه بيشتر بر اسلام پايدار نماندند

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

1- خود خداوند در همين سوره مي فرمايد :

فمن نکث فانما ينکث علي نفسه !

2- رضايت شامل مومنيني شد که بيعت کردند و نه هر کسي که بيعت کرد ؛ و اين مطلب را حتي علماي اهل سنت نمي توانند منکر شوند ، زيرا عبد الله بن ابي سلول ، رئيس منافقين مدينه نيز در زير درخت با رسول خدا (ص) بيعت کرد !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

15 | ابراهيم | Iran - Tehran | ١٥:٥٣ - ٢٧ تير ١٣٩٠ |
ان شااله خداوند حفظتان كند جناب حضرت آيت الله حسيني قزويني من شخصا بعد از هر نماز شما را دعا مي كنم ان شاالله كه در آخرت با حضرت امام حسين محشور شويد
با تشكر
16 | حسين | Iran - Kermanshah | ٢٠:٠٩ - ٣٠ مرداد ١٣٩١ |
ايه شجره درباره برخي صحابه صدق نمي کند چون دنباله ايه اشاره به همان صحابه رسول خدا منافق بودند که خدا به رسولش ميفرمايد ما انها را مي شناسيم سني ها همه صحابه اعم از عادل ومنافق هم قبول دارند وغلو هم ميکننداحاديث کذب هم برايشان مينويسند که حتي عمر وابو بکر هم ازان خبر ندارند
17 | احسان | Iran - Zahedan | ١٥:٠٥ - ٠٩ دي ١٣٩٧ |
lیه سوال آیا خداوند از کسانی که اعلام رضایت کرد محدوده زمانی دارد؟ این غیر ممکن است الله تبارک و تعالی از کسانی که اعلام رضایت کند برای تماعمر است در غیر اینصورت اعلام رضایت نمی کرد او خالق است مخلوق که نیست!

پاسخ:
سلام علیکم
جواب اول : اين آيه شامل تمامي صحابه نمي شود ؛ بلكه حد اكثر شامل كساني مي شود كه در زمان بيعت رضوان حضور داشته اند و تعداد آن ها آن طور كه علماي اهل سنت نقل كرده اند ، 1300 تا 1400 نفر بوده اند ؛ چنانچه محمد بن اسماعيل بخاري مي نويسد :
4463 ، عَنْ جَابِرٍ قَالَ كُنَّا يَوْمَ الْحُدَيْبِيَةِ أَلْفًا وَأَرْبَعَ مِائَةٍ .
صحيح البخاري ، ج6 ، ص45 .
از جابر روايت شده است كه گفت : ما در روز حديبيه ، هزار و چهار صد نفر بوديم .
و اين در مقابل تمامي صحابه رسول خدا كه در زمان رحلت آن حضرت بيش از يك صد و بيست هزار نفر بوده اند ، يك و نيم يا حد اكثر دو درصد خواهند شد . پس نمي توان از اين آيه ، عدالت تمامي صحابه و يا رضايت خداوند را از تمامي آن ها استفاده كرد ؛ چرا كه دليل اخص از مدعا است .
جواب دوم : رضايت خداوند ، شامل تمامي كساني كه در آن روز بيعت كرده اند ، نخواهد شد ؛ بلكه فقط شامل كساني مي شود كه با ايمان قلبي بيعت كرده اند ؛ زيرا خداوند رضايت خود را مشروط به داشتن ايمان كرده است . « رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ » . و با انتفاء شرط ، مشروط نيز به خودي خود منتفي خواهد شد .
اگر قرار بود كه ايمان حقيقي شرط رضايت نباشد ، خداوند مي فرمود : « لقد رضي الله عن الذين يبايعونك ... »
به عبارت ديگر : حد اكثر چيزي كه از اين آيه استفاده مي شود ، اين است كه خداوند از تمامي «مؤمنيني» كه بيعت كردند راضي شده است ؛ اما هرگز ثابت نمي كند كه تمامي كساني كه بيعت كرده اند ، مؤمن حقيقي نيز بوده اند ؛ پس خداوند با قيد « عَنِ الْمُؤْمِنِينَ » منافقيني همچون عبد الله بن أبي و ... و يا كساني در ايمان خود شك داشته و حقيقتا بيعت نكرده اند ، خارج مي كند و رضايت خداوند شامل حال آن ها نخواهد شد ؛ چنانچه شامل مؤمنيني كه در اين بيعت حضور نداشته اند نيز نمي شود .
از اين رو ، اين آيه شامل كساني همچون عمر بن الخطاب كه در همان زمان و يا بعد از آن در نبوت پيامبر اسلام شك داشته و از روي ايمان بيعت نكرده اند ، نخواهد شد . قضيه شك عمر در نبوت رسول خدا ، در بسياري از كتاب هاي اهل سنت به صورت مفصل آمده است كه خلاصه آن اين چنين است :
پيامبر در رؤياي صادقانه ديد كه وارد مكه شده و به همراه صحابه در حال طواف خانه خدا هستند ، صبح فردا آن را با صحابه در ميان گذاشت ، صحابه از تعبير اين رؤيا سؤال كردند ، آن حضرت فرمود : " انشاء الله وارد مكه شده و اعمال عمره را انجام خواهيم داد " ؛ اما تعيين نكردند كه در چه زماني اين امر اتفاق خواهد افتاد .
همه مردم آماده حركت شدند و وقتي به حديبيه رسيدند ، قريش از آمدن پيامبر و اصحابش و نيت آنان با خبر شدند ؛ لذا همگي مسلح شدند و از ورود مسلمان ها به مكه جلوگيري كردند . چون پيامبر اسلام به قصد زيارت خانه خدا آمده بود و نه به قصد جنگ ، با قريشيان صلح نامه امضا كرد كه امسال از ورود به مكه خودداري و سال بعد بدون هيچ مانعي برگردند و اعمال عمره را انجام دهند . اين مطلب بر عمر بن الخطاب و همفكران او ، گران آمد و سبب شد كه به نبوت رسول خدا شك كند و نعوذ بالله خيال كرد كه پيامبر اسلام دروغ گفته است ؛ از اين رو پيش پيامبر آمد و با لحن تند به آن حضرت اعتراض كرد . ذهبي در تاريخ الإسلام ، داستان را اين گونه نقل مي كند :
... فقال عمر : والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ ، فأتيت النبي صلي الله عليه وسلم فقلت : يا رسول الله ، ألست نبي الله قال : بلي قلت : ألسنا علي الحق وعدونا علي الباطل قال : بلي قلت : فلم نعطي الدنية في ديننا إذا قال : إني رسول الله ولست أعصيه وهو ناصري . قلت : أولست كنت تحدثنا أنا سنأتي البيت فنطوف حقا قال : بلي ، أفأخبرتك أنك تأتيه العام قلت : لا . قال : فإنك آتيه ومطوف به ... .
تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 2 ، ص 371 - 372 و صحيح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 11 ، ص 224 و المصنف ، عبد الرزاق الصنعاني ، ج 5 ، ص 339 - 340 و المعجم الكبير ، الطبراني ، ج 20 ، ص 14 و تفسير الثعلبي ، الثعلبي ، ج 9 ، ص 60 و الدر المنثور ، جلال الدين السيوطي ، ج 6 ، ص 77 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 57 ، ص 229 و ... .
عمر گفت : قسم به خدا ! از زماني كه اسلام آورده ام ، جز امروز ( در نبوت رسول خدا ) شك نكرده ام . سپس پيش پيامبر آمد و گفت : اي رسول خدا ! مگر شما پيامبر خدا نيستي ؟ !!! . پيامبر فرمود : بلي هستم . عمر گفت : مگر ما بر حق و دشمنان ما بر باطل نيستند ؟ پيامبر فرمود : بلي چنين است . عمر گفت : پس چرا ذلت و حقارت در دينمان نشان دهيم ؟ پيامبر فرمود : من پيامبر خدا هستم و هرگز از دستورات او سرپيچي نخواهم كرد و او ياور من است . عمر گفت : مگر شما نگفتي كه وارد خانه كعبه شده و طواف خواهيم كرد ؟ پيامبر فرمود : آيا من گفتم كه همين امسال اين كار را خواهيم كرد ؟ عمر گفت : نه ، پيامبر فرمود : تو وارد مكه مي شوي و طواف خواهي كرد .
جالب اين است كه عمر به گفتار پيامبر اعتماد نمي كند و براي اطمينان خاطر پيش همپيمان هميشگي اش ابوبكر مي رود و عين همين مطالب را براي او بازگو مي كند و جالب تر اين كه ابوبكر نيز عين سخنان پيامبر را براي عمر تكرار مي كند !
اين روايت را بخاري و مسلم نيز نقل كرده اند ؛ اما مثل هميشه دستان امانت دار آن ها به خاطر حفظ آبروي خليفه، جمله « والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ » را حذف و روايت را به دلخواه خود نقل مي كنند .
رك : صحيح البخاري ، ج 4 ، ص 70 و ج 6 ، ص 45 و صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 175 .
گروه پاسخ به شبهات موسسه ولی عصر (عج)
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب