2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
بدعت از دیدگاه فریقین:«سنّت» در اصطلاح قرآن (2) – سنت در لسان معصومین
کد مطلب: ٧١٨٦ تاریخ انتشار: ١٤ دي ١٣٩٣ - ١٠:٥٣ تعداد بازدید: 4564
خارج فقه مقارن » بدعت از دیدگاه فریقین
بدعت از دیدگاه فریقین:«سنّت» در اصطلاح قرآن (2) – سنت در لسان معصومین

جلسه سی و پنجم 14/ 1393/10

بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه سی و پنجم 14/ 1393/10
موضوع درس: بدعت از دیدگاه فریقین:«سنّت» در اصطلاح قرآن (2) – سنت در لسان معصومین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

بحث ما درباره واژه «سنّت» در اصطلاح قرآن بود. که یکی از آیات مرتبط را در جلسه گذشته خواندیم که فرمود:

«وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُم‏»

خداوند می خواهد شما را به سنتهای [صحیح] پیشینیان رهبری کند.

سوره نساء آیه 26

نظر برخی از مفسران شیعه و سنی را هم در زمینه این آیه عرض کردیم.

آیاتی که اشاره به واژه «سنّت» دارند

آیات دیگری که اشاره به واژه «سنّت» دارند عبارتند از:

«سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْويلاً»

این سنت [ما در مورد] پیامبرانی است که پیش از تو فرستادیم و هرگز برای سنت ما تغییر و دگرگونی نخواهی یافت.

سوره اسراء آیه 77

«سُنَّةَ اللَّهِ الَّتي‏ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْديلاً»

این سنت الهی است که در گذشته نیز بوده است و هرگز برای سنت الهی تغییر و تبدیلی نخواهی یافت.

سوره فتح آیه 23

این دو آیه، جزء صریح ترین آیاتی هستند در زمینه «سنت»، که تبدیل و تغییر سنت الهی را امری حال و غیرممکن شمرده اند.

نظر مرحوم «علامه طباطبائی» در مورد معنای تغییر سنت الهی

مرحوم «علامه طباطبائی» در ذیل آیه شریفه

«فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّة اللَّهِ تَبْديلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّة اللَّهِ تَحْويلاً»

هرگز برای سنت خدا تبدیلی نخواهی یافت و هرگز برای سنت الهی دگرگونی نمی یابی. سوره فاطر آیه 43

در معنی تبدیل و تحویل «سنت الهی» می نویسد:

تبديل السنة أن توضع العافية و النعمة موضع العذاب، و تحويلها أن ينقل العذاب من قوم يستحقونه إلى غيرهم، و سنة الله لا تقبل تبديلا و لا تحويلا لأنه تعالى على صراط مستقيم لا يقبل حكمه تبعيضا و لا استثناء.

تبدیل سنت خدا، به این است که عذاب خدا را بردارند و به جایش عافیت و نعمت بگذارند. و تحویل سنت، عبارت از این است که عذاب فلان قوم را که مستحق آن می باشند، به سوی قومی دیگر برگردانند. و سنت خدا، نه تبدیل می پذیرد و نه تحویل. برای این که خدای تعالی بر صراط مستقیم است و حکم او نه تبعیض دارد و نه استثناء.

المیزان فی تفسیرالقرآن ج 17 ص 58

فرمایش مرحوم علامه، در توضیح معنای «تبدیل سنت» خداوند، در حقیقت ناظر است به این دو آیه شریفه که می فرماید:

«جَزاءً وِفاقاً»

این مجازاتی است موافق و مناسب [اعمالشان].

سوره نبأ آیه 26

«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه‏ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه‏»

پس هر کس هم وزن ذره ای کار خیر انجام دهد آن را می بیند. و هر کس هم وزن ذره ای کاربد کرده آن را می بیند.

سوره زلزال آیه 7 و 8

و همچنین معنای علامه از «تحویل سنت» الهی، اشاره به این آیه دارد که می فرماید:
«وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى»

هیچ گناهکاری بار گناه دیگری را بر دوش نمی کشد.‏

سوره فاطر آیه 18

سؤال: نزول بلا و مشکلات بر نسل یک گنهکار، با اینکه مرتکب گناهی نشده، چگونه با آیه فوق سازگار است؟

جواب:
نکته اول این است که: گاهی اوقات انسان گناهی می کند که تا چند نسل او اثر می کند. در روایات داریم که چه بسا شخصی گناه می کند و اثر این گناه تا هفتاد نسل او را دربر می گیرد.
مثل «شراب» که انسان مصرف می کند، این الکل در سلول های او اثر می گذارد. فرزند و نوه و نتیجه او، آلوده می شود. این مسئله را علم روز هم ثابت کرده است.
افرادی که الکلی هستند، اثرات مخرب این مصرف، توسط «ژن»، که حامل انتقال اوصاف والدین به فرزند است، تا چند نسل او منتقل می شود.

نکته دوم هم این است که: ظلمی که در اینجا در اثر گناه فلان شخص، به نسل و فرزندان متوجه می شود را، خدای متعال در آخرت جبران می کند. و چون ملاک رضایت عبد است، خداوند با بخشش های فراوان، رضایت آنها را جلب می کند.

مثل اشخاص محروم از نعمت دست و پا و ...که روایت داریم خداوند در جهان آخرت به خاطر این نواقصی که اینها در دنیا داشتند، پاداش سنگینی را به اینها اهداء می کند. به گونه ای که انسان آرزو می کند دوباره برگردد به دنیا، و محروم از کل اعضاء زندگی کند، تا در جهان آخرت، پاداش فراوان الهی نصیبش شود.

در دنیا افراد زیادی زندگی می کنند، که مورد ظلم و ستم قرار می گیرند بدون این که حقشان گرفته شود. تعداد زیادی هستند که به خاطر گناه پدرانشان، در دنیا گرفتار می شوند. عده ای از مردم به خاطر گناهان دیگران، که مورد غضب الهی قرار می گیرند، اینها هم گرفتار می شوند.
مثلاً به خاطر گناه عده ای، عذاب زلزله نازل می شود و تعداد زیادی از مردم را که گناهکار نبودند را هم می گیرد. تمام این موارد را خداوند متعال، در آخرت جبران می کند.

برگردیم به بحث:

تفسیر آقای «قرطبی» از واژه «سنت» در آیه شریفه

آقای «قرطبی» در تفسیر آیه شریفه:

«فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْديلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْويلاً»
آیا آنها چیزی جز سنت پیشینیان [و عذاب های دردناک الهی] را انتظار دارند؟ هرگز برای سنت خدا تبدیلی نخواهی یافت و هرگز برای سنت الهی دگرگونی نمی یابی.

سوره فاطر آیه 43

می نویسد:

«أي أجرى الله العذاب على الكفار، و يجعل ذلك سنة فيهم، فهو يعذب بمثله من استحقه، لا يقدر أحد أن يبدل ذلك، و لا أن يحول العذاب عن نفسه إلى غيره.»

یعنی خداوند عذاب را بر کفار جاری می کند. و این نزول عذاب را در میان کفار سنت قرار داده است. پس خداوند هر کسی را که مستحق عذاب کافرین باشد، مثل کفار عذاب می کند و هیچ کس قدرت ندارد که این سنت الهی را تغییر دهد. و نمی تواند این عذاب را از خودش دفع کرده و به دیگری منتقل کند.

آقای «قرطبی» در ادامه تفسیر این آیه، در مورد معنای لغوی «سنت» می گوید:
«و السنة، الطريقة، و الجمع سنن. وقد مضى في" آل عمران" و- أضافها إلى الله عز و جل. و- قال في موضع آخر: «سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا» فأضاف إلى القوم لتعلق الامر بالجانبين، و هو كالاجل، تارة يضاف إلى الله، و تارة إلى القوم، قال الله تعالى: «فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ» [العنكبوت: 5] و قال: «فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ» [النحل: 61‏]

واژه «سنت» به معنای راه و روش است. و جمعش «سنن» می باشد. در سوره آل عمران، سنت را به خداوند نسبت داد و در جای دیگر(سوره اسراء،آیه 77) به انبیاء گذشته نسبت می دهد. و این دو نسبت، به خاطر تعلق امر به دو طرف است. مثل «اجل» که یکبار به خداوند نسبت داده می شود و یکبار به یک قوم.

الجامع لأحکام القرآن قرطبی ج 14 ص 360

«سنت» به خداوند نسبت داده بشود یا به انبیاء، فرقی نمی کند. در هر دو، لایتغیر است. سنت الهی یا سنت انبیاء الهی، تغییر و تبدیلی ندارد. سنت انبیاء، سنت الله هم هست و فرقی نمی کند.

نسبت دادن «کتابت اعمال انسان» هم به خداوند و هم به فرشتگان

یا مسئله «کتابت اعمال انسان»، که یکبار به خداوند نسبت داده شده است:
«وَ اللَّهُ يَكْتُبُ ما يُبَيِّتُون»‏

آنچه را در این جلسات می گویند، خداوند می نویسد.

نسآء آیه 81

و یکبار به فرشتگان نسبت داده شده است.

«إِنَّ رُسُلَنا يَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُون»‏

و رسولان (=فرشتگان) ما آنچه را توطئه می کنید، می نویسند.

سوره یونس آیه 21

نسبت دادن قبض روح انسان، هم به خداوند و هم به فرشتگان

یا مسئله «مرگ»، هم به خداوند نسبت داده می شود:

«اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها»

خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می کند.

سوره زمر آیه 42

و هم به فرشته مخصوص الهی نسبت داده می شود:

«قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُم»

بگو فرشته مرگ که بر شما مأمور شده است روح شما را می گیرد.

سوره سجدة آیه 11

یکی از مشکلاتی که «وهابیت» دارند این است که اینها یک آیه را می گیرند و آیه دیگر را رها می کنند. یعنی مصداق این آیه شریفه هستند که می فرماید:

« وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْض»

و می گویند به بعضی ایمان می آوریم و بعضی را انکار می کنیم.‏

سوره نسآء آیه 150

شبهه علم غیب ائمه اطهار(علیهم السلام)

می گویند: خداوند در قرآن می فرماید:

«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُو»

کلیدهای غیب تنها نزد اوست و جز او کسی آنها را نمی داند.

سوره أنعام آیه 59

بنابراین آیه، شما شیعیان که می گوئید ائمه علم غیب می دانند، این کفر است! این شرک است! نسبت دادن فعل الهی به دیگری است!

آقایان وهابی ها توجه ندارند که اگر خداوند اینجا آمده و خود را تنها عالم به غیب معرفی کرده، در جای دیگر هم فرموده:

«عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَدا إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُول‏»

دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی سازد مگر پیامبرانی که از آنها راضی است.

سوره جن آیه 26 و 27

در جای دیگر هم فرموده:

«وَ لا يُحيطُونَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاء»

و کسی از علم او آگاه نمی گردد جز به مقداری که او بخواهد

سوره بقره آیه 255

بنابراین، اگر ما می بینیم یک فعل هم به خداوند نسبت داده شده است و هم به غیر، این به این معنی است که نسبت آن فعل به خداوند، ذاتی و استقلالی است؛
و نسبتش به غیر، استظلالی و توکیلی است. مثل این آیه شریفه که می گوید:

«قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُم»

بگو فرشته مرگ که بر شما مأمور شده است روح شما را می گیرد.

سوره سجدة آیه 11

کلمه «وُكِّلَ بِكُم» مسئله را روشن کرده است.‏ «توفی» ذاتاً کار خداست، ولی همین خداوند، این «توفی» را به غیر هم وکالت می دهد.

حساب کار مردم با خداست یا با ائمه اطهار؟

لذا این آقایان وهابی که به زیارت «جامعه کبیره» خیلی ایراد وارد می کنند و می گویند خداوند در قرآن فرموده است:

«إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُم ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُم»

به یقین بازگشت همه آنها به سوی ماست و به یقین حسابشان نیز با ماست.

سوره غاشية آیه 25و 26

در حالی که شما شیعیان در زیارت «جامعه کبیره» می خوانید که:

«وَ إِيَابُ‏ الْخَلْقِ‏ إِلَيْكُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَيْكُم»

و بازگشت خلق به سوی شماست و حساب آنها با شماست.

من لایحضره الفقیه ج 2 ص 612

و این کفر است! شما دارید یک صفت خدائی را برای ائمه خود، اثبات می کنید!
در حالی که این وهابی ها توجه ندارند که بازگشت حساب و کتاب مردم، ذاتاً و استقلالاً مختص خداست. و بالعرض و نیابتاً برای ائمه معصومین است. ائمه اطهار، از فرشتگان که کمتر نیستند؟!

آیه ای که تمام شبهات وهابی ها را در مورد قدرت اهلبیت جواب داده است!

این وهابی ها عادت دارند به مسائل مختلف، فقط با یک چشم نگاه بکنند. لذا حقایق را وارونه می بینند. ولی ما اگر با نگاه استقلالی و استظلالی به مسائل نگاه بکنیم، همه چیز حل می شود. خداوند می فرماید:

«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى»

این شما نبودید که آنها را کشتید، بلکه خداوند آنها را کشت. و این تو نبودی که انداختی، بلکه خدا انداخت.

سوره أنفال آیه 17‏

این آیه همه چیز را مشخص و حل نموده است. مسلمین کفار را کشتند. و خداوند می گوید من کشتم. پیغمبر تیر انداخت، ولی خداوند می گوید تو تیر نیانداختی، من انداختم.

«عبد» کاری را انجام می دهد، کسی که چشم مادی دارد، کار را به عبد نسبت می دهد. ولی آن کس که چشم خدائی دارد، کار را به خدا نسبت می دهد. چرا که هر چه عبد انجام می دهد در ید قدرت الهی و نشأت گرفته از ذات ربوبی است.

واژه «سنت» در لسان معصومین

مرحوم «علامه مجلسی» در کتاب شریف «بحارالأنوار» ج 68 ص 257، یک بابی را باز کرده است (باب 72)، به نام باب «ثواب من سن سنة حسنة».

من دیدم جامع ترین جائی که کلمه «سنّت» در لسان معصومین مطرح شده است،همین باب از کتاب بحارالأنوار است.

ایشان واژه «سنت» را در لسان معصومین کاملاً بررسی کرده و روایات مختلفی را در این زمینه آورده است. به عنوان نمونه، چند روایت را نقل می کنیم:

1- عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:

«لَيْسَ يَتْبَعُ الرَّجُلَ بَعْدَ مَوْتِهِ مِنَ الْأَجْرِ إِلَّا ثَلَاثُ خِصَالٍ صَدَقَةٌ أَجْرَاهَا فِي حَيَاتِهِ فَهِيَ تَجْرِي بَعْدَ مَوْتِهِ وَ سُنَّةُ هُدًى سَنَّهَا فَهِيَ تُعْمَلُ بِهَا بَعْدَ مَوْتِهِ وَ وَلَدٌ صَالِحٌ يَسْتَغْفِرُ لَه»

هشام بن سالم از امام صادق نقل میکند که حضرت فرمود: به هیچ انسانی بعد از مرگش، اجر و پاداشی تعلق نمی گیرد مگر از سه عمل. صدقه جاریه ای که در زمان حیاتش بنا نهاده باشد. که پاداش این صدقه جاریه بعد از مرگش هم جریان دارد. سنت هدایتگری که بنا گذاشته باشد و مردم بعد از مرگش به آن سنت عمل کنند. و فرزند صالحی که برای او استغفار کند.

بحار الأنوار ج ‏68 ص257

«صدقه جاریه» مثل این که مدرسه ای ساخته، بیمارستانی ساخته، که الآن بعد از مرگش مورد استفاده مردم است. پاداش ساخت این مدرسه و بیمارستان همچنان جاری است. «سنت هدایت» مثل این که شخصی آمده در شبهای جمعه، «دعای کمیل» را پایه گذاری کرده. که الآن بعد از مرگش، دیگران به این سنت عمل میکنند اینجا هم اجر و ثواب این شخص ادامه دارد.

2- عَنْ مَيْمُونٍ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ:

«أَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ سَنَّ سُنَّةَ هُدًى كَانَ لَهُ أَجْرٌ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِذَلِكَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْ‏ءٌ أَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ سَنَّ سُنَّةَ ضَلَالَةٍ كَانَ عَلَيْهِ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَيْ‏ء»

میمون قداح از امام باقر نقل می کند که حضرت فرمود: هرگاه بنده ای از بندگان خدا، سنت هدایتگری را بناگذاری کند اجر و پاداش تمام کسانی که به آن سنت عمل بکنند، برای او نیز هست بدون اینکه از پاداش عمل کننده ها کاسته شود. و نیز هرگاه بنده ای از بندگان خدا سنت گمراه کننده ای بنا نهد، گناه تمام کسانی که به آن سنت گمراه عمل کنند بر او نیز هست بدون اینکه از گناه عاملین به آن سنت سیئه کاسته شود.

بحار الأنوار ج ‏68 ص258

3- عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام يَقُولُ:

«مَنْ سَنَّ سُنَّةَ عَدْلٍ فَاتُّبِعَ كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْ‏ءٌ وَ مَنْ سَنَّ سُنَّةَ جَوْرٍ فَاتُّبِعَ كَانَ لَهُ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَيْ‏ءٌ»

اسماعیل جعفی می گوید از امام باقر شنیدم که می فرمود: هر کس سنت عدلی را پایه گذاری کند، و عده ای به آن عمل کنند، اجر و پاداش تمام کسانی که به آن سنت عمل بکنند، برای او نیز هست بدون اینکه از پاداش عمل کننده ها کاسته شود و نیز هر کس سنت ظالمانه ای بنا نهد، گناه تمام کسانی که به آن سنت ظالمانه عمل کنند بر او نیز هست بدون اینکه از گناه عاملین به آن سنت ظالمانه کاسته شود.

بحار الأنوار ج ‏68 ص258

4- امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) هم می فرماید:

«طُوبَى‏ لِمَنْ‏ ذَلَ‏ فِي نَفْسِهِ وَ طَابَ كَسْبُهُ وَ صَلَحَتْ سَرِيرَتُهُ وَ حَسُنَتْ خَلِيقَتُهُ وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَكَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ وَ عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ وَ لَمْ يُنْسَبْ إلَى الْبِدْعَة»

خوشا به حال آن کس که خود را کوچک می شمارد و کسب و کار او پاکیزه است و جانش پاک و اخلاقش نیکوست. که مازاد بر مصرف زندگی را در راه خدا بخشش می کند و زبان را از زیاده گوئی باز می دارد و آزار او به مردم نمی رسد و سنت پیامبر او را کفایت کرده بدعتی در دین خدا نمی گذارد.

نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 123، ص 490

عبارت «وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ وَ لَمْ يُنْسَبْ إلَى الْبِدْعَة» یعنی در حقیقت تمام زندگی چنین شخصی رنگ سنت دارد و به هیچ وجه در زندگی اش بدعتی صورت نمی گیرد.
یعنی سنتهای الهی به قدری گسترده هست که اگر کسی سرگرم عمل به آن سنت ها باشد، دیگر فرصتی پیدا نمی کند که سراغ بدعتها برود. یعنی جای خالی وجود ندارد که بخواهد با بدعت آن را پر کند.

5- پیغمبر اکرم فرموده اند:

«أَلَا إِنَّ لِكُلِ‏ عِبَادَةٍ شِرَّةً ثُمَّ تَصِيرُ إِلَى فَتْرَةٍ فَمَنْ صَارَتْ شِرَّةُ عِبَادَتِهِ إِلَى سُنَّتِي فَقَدِ اهْتَدَى وَ مَنْ خَالَفَ سُنَّتِي فَقَدْ ضَلَّ وَ كَانَ عَمَلُهُ فِي تَبَابٍ أَمَا إِنِّي أُصَلِّي وَ أَنَامُ وَ أَصُومُ وَ أُفْطِرُ وَ أَضْحَكُ وَ أَبْكِي فَمَنْ رَغِبَ عَنْ مِنْهَاجِي وَ سُنَّتِي فَلَيْسَ مِنِّي وَ قَالَ كَفَى بِالْمَوْتِ مَوْعِظَةً وَ كَفَى بِالْيَقِينِ غِنًى وَ كَفَى بِالْعِبَادَةِ شُغُلًا.»

آگاه باشيد براى هر عبادتى، ابتداً رغبت و ميل زيادى هست. سپس تدريجاً بسوى سستى منتهى مى‏شود. آن كسى كه رغبت و ميل شديد او به عبادت بر طبق سنت من باشد، مسلماً او هدايت يافته و آن كس كه با سنت و روش من مخالفت كند در گمراهى و ضلالت است و عملش بر زيانش خواهد بود. بدانيد من كه رسول خدا هستم، هم نماز مي خوانم، هم مي خوابم. گاهى روزه مي گيرم و گاهى هم افطار نموده و روزه نمي گيرم. مي خندم، گريه هم مي كنم. پس هر كه از سنت و روش من روگردان شود چنين كسى از من نيست و من از او بيزار هستم. براى پند و اندرز گرفتن، مرگ كافى است. و ايمان و يقين به رازقيت خدا براى تامين غنا و بى‏نيازى كافى است. و براى اشتغال انسان به كار، عبادت الهى كافى است.

کافی ج 2 ص 85

6- امام زین العابدین (علیه السلام) هم می فرماید:

«إِنَّ أَفْضَلَ الْأَعْمَالِ عِنْدَ اللَّهِ مَا عُمِلَ‏ بِالسُّنَّةِ وَ إِنْ قَل‏»

با فضیلت ترین اعمال نزد خداوند، عمل نمودن به سنت است هرچند آن عمل،اندک باشد.

کافی ج1 ص 70

در مورد این روایت باید عرض کنم که اگر در برخی موارد می شنویم که می گویند مثلاً اگر فلان ذکر را چندصد مرتبه بگوئید فلان می شود، یا فلان آیه و سوره را چندبار بخوانید، فلان می شود؛ اگر چه خداوند هم فرموده است:

«وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً»

خدا را زیاد یاد کنید

سوره انفال آیه 45

و در این مسئله هیچ شکی نیست که هر چه قدر انسان ذکر خدا را بیشتر بگوید، پاداشش هم بیشتر است؛ ولی اگر این موارد، مطابق با نصی و دستور مأثوری نباشد، قابل قبول نیست و ارزشی ندارد.

حدیث «من بلغ» چیست؟

بله اگر این دستورات، مستند به معصوم شد ولو با سند ضعیف، قابل قبول است. زیرا در مسئله «فضائل»، «شیعه» و «سنی» معتقدند که حدیث «من بلغ»، ثواب درست می کند. پیغمبر اکرم فرمود:

«من بلغه عني ثواب عمل فعمله حصل له أجره و إن لم أكن قلته»

هر گاه ثواب عملی از ناحیه من به کسی برسد و او هم به آن عمل کند، اجر و پاداش آن عمل را خواهد گرفت، اگر چه من آن عمل را نگفته باشم.

حاشیه ابن عابدین ج1 ص 128

البته حدیث «من بلغ» استحباب درست نمی کند. و حکمی از احکام شرعیه را تثبیت نمی کند. احادیث «من بلغ» فقط کارخانه ثواب سازی و پاداش سازی است.

این حدیث «من بلغ» را منابع اهل سنت هم مفصل آورده اند. گر چه بعضی از اهل سنت در برابر این حدیث موضع گرفتند و رد کردند ولی از نظر سند، حدیث «من بلغ»، هیچ اشکالی ندارد.
حتی بزرگان اهل سنت، مثل «ابوحنیفه»، «مالک»، «شافعی» و «احمد بن حنبل» قائل به حدیث «من بلغ» هستند. اینها معتقد هستند که در مسئله فضائل، ما می توانیم به روایات ضعیف عمل کنیم.

فرق حدیث «دروغ» و حدیث «ضعیف»

البته توجه داشته باشید که بحث در مورد حدیث «ضعیف» است نه حدیث «دروغ». بین حدیث «ضعیف» و حدیث «دروغ» فرق است. این را عزیزان دقت کنند. حدیثی که ما یقین داریم دروغ است، حق نقل آن را هم نداریم. چرا که پیغمبرفرمود:

«مَنْ حَدَّثَ عَنِّي بِحَدِيثٍ يُرَى أَنَّهُ كَذِبٌ، فَهُوَ أَحَدُ الْكَاذِبِينَ»

هر کس حدیثی از من نقل کند و بداند که آن حدیث دروغ است، او خود یکی از دو دروغگو است.(دروغگوی اول حدیث ساخته و دروغگو دوم آن حدیث را نقل کرده)

صحیح مسلم ج1 ص 8

ولی در اینجا، بحث سر حدیث «ضعیف» است. حدیث «ضعیف» حدیثی است که راویش مجهول است و توثیقی در موردش ندیدیم.

یا حدیث به صورت مرسل آمده است. مثل اینکه گفته: «عن رجل...»، «عمن سمع...»، «عمن رواه...»، «روی...» و امثال این عبارات.

ما هفتاد نوع روایت ضعیف داریم. روایاتی که احتمال صدق و کذب راوی، یکسان است و به عللی وثاقت راوی برای ما محرز نیست.

ولی اگر قطع پیدا بکنیم که یکی از روات حدیث متهم به «کذب» است، یا متهم به «وضع حدیث» است؛ این روایت را کذب و دروغ تلقی می کنیم و کنار می گذاریم و از ارزش اعتبار ساقط است.

والسلام علیکم و رحمة الله



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب