![]() | ||
* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
![]() ![]() |
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: رضا -
تاريخ: 14 شهريور 87 - 00:00:00
بهاييان هم انسان هستند مثل هر انسان ديگر و بايد حق و حقوق انساني آنها محفوظ باشد و مورد احترام. اتهام بايد در يک دادگاه عادل همراه با وکيل و هيات منصفه اثبات بشود و نبايد بدون دليل و مدرک به کسي تهمت زد. تهمت جاسوسي زدن بدون دليل و مدرک گناه است. |
2 |
نام و نام خانوادگي: رهگذران وادي هجران ... -
تاريخ: 16 شهريور 87 - 00:00:00
با سلام و دعاي خير گويا در دو مطلب از مطالب فوق اشتباهي صورت گرفته يكي مدت تبليغ باب از زمان ادعا كه 6 سال بود يعني از سال 1260تا 1266 كه به اشتباه 9 سال ذكر شده وديگر اينكه تشكيل كميته بيت العدل با ايجاد كنفرانسي در لندن و گردآوري سران تشكيلات از تمام دنيا بود . به هر حال از بازگشت اين خواهر عزير به مذهب شيعه اماميه اثني عشريه و سكني در كشتي نجات اهل بيت پيامبر خاتم بسيار خوشحاليم، اما اين تنها گوشه اي از بي كران تناقضات اين امر ضلاله است و الا "سينه مي گويد كه تنگم فرياد كن". |
3 |
نام و نام خانوادگي: رضا -
تاريخ: 16 شهريور 87 - 00:00:00
عزيزان من! چشم بسته هر خبري را باور نکنيد. بهاييها مثل پيروان همه اديان ديگر بايد حق تبليغ داشته باشند چون انسان هستند. اگر واقعا عقايد آنها باطل است و متناقض پس چرا نمي گذارند آنها عقايدشان را آزادانه بيان کنند تا مردم به باطل بودن عقايد آنها پي ببرند؟؟؟؟ مگر قرآن نمي گويد: ...فبشر عباد الذين يستمعون القول و يتبعون الاحسنه...؟؟؟ پس مطمئن باشيد اين خبر جعلي است و جنبه تبليغاتي دارد. در ضمن خانم شيرين عبادي به عنوان وکيل وظيفه اش دفاع از انسان و حقوق انساني است چه آن موکل شيعه باشد و چه بهايي و چه کافر. در زمان کوروش کبير همه انسانها و حتي بت پرستها آزادي تبليغ داشتند. اين است عدالت و احترام به حقوق انسانها. علي (,ع) به مالک مي گويد: مردم يا برادران ديني تو هستند و يا در آفرينش همزاد تو. در حکومت تو کفار هم بايد بهره مند باشند. |
4 |
نام و نام خانوادگي: رهگذران وادي هجران ... -
تاريخ: 18 شهريور 87 - 00:00:00
با سلام و دعاي خير آقا رضا، ببينيم اين " دين تازه " چه مي گويد؟ پيامبرانش کيانند؟ ره آوردش چيست؟ چگونه رهبري مي شود؟ . . . اما آچه در مورد اجازه تبليغ گفتيد شايد بيشتر برمي گردد به پيشينه اين امر ضلاله كه تاريخ هنوز از به ياد آوردن جنگ هاي خونيني كه توسط سران ايشان و به تحريك دولتهاي بيگانه صورت گرفته بر خود مي لرزد. بر پا نمودن سه جنگ در نقاط مختلف توسط اين فرقه ، ايجاد آشوب داخلي براي تقسيم مملك در راستاي اهداف ديرينه استعماري و هزاران فريب و نيرنگ در پس پرده هاي بي خبري، غفلت و ساده دلي مردم پاك نهاد اين سرزمين و هزاران سوال بي پاسخ كه خود شما نيز در تلاطم بي پاسخي دستاويزي بهتر از مظلوم نمايي نيافته ايد، حداقل مدعاي اين ادعاست. |
5 |
نام و نام خانوادگي: رضا -
تاريخ: 21 شهريور 87 - 00:00:00
دوست عزيز جناب رهگذران! کلام شما (هزاران فريب و نيرنگ در پس پرده هاي بي خبري ...) بيشتر به شعر و شعار توخالي شبيه است و نه دليل و منطق. عقل سليم و قوانين داخلي و قوانين بين المللي مي گويد هر اتهامي بايد در يک دادگاه صالحه همراه با وکيل و هيات منصفه اثبات شود. آيا اگر مثلا پدر يا پدربزرگهاي شما در گذشته ظلم يا فتنه اي کرده باشند( تاکيد مي کنم اگر کرده باشند) آيا بايد شما را از حق و حقوق انسانيتان محروم کرد؟؟ به شما توصيه مي کنم براي اينکه دست از تعصبات خود برداريد و فرا ديني بينديشيد کتاب "علي و حقوق بشر" نوشته جورج جرداق را بخوانيد. |
6 |
نام و نام خانوادگي: رضا -
تاريخ: 22 شهريور 87 - 00:00:00
دوست عزيز جناب رهگذران! اولا من خودم شيعه هستم. دين با ديندار تفاوت دارد. ديندار ممکن است يا فهم درستي از دين نداشته باشد و يا اگر هم فهم درستي داشته باشد دچار هواي نفس شود. پس گناه عده اي ديندار را(تازه در صورت اثبات) نبايد به حساب همه دين داران و يا خود دين گذاشت. مگر در همين دين اسلام خودمان تروريست هايي وجود ندارند که در سراسر دنيا جنايت مي کنند؟ اتفاقا اکثر تروريستهاي دنيا مسلمان هستند. پس آيا بايد بگوييم همه مسلمانها تروريست هستند و يا اسلام بد است؟؟!! سوما بحث من اين نيست که کدام دين حق است و کدام دين باطل. بحث من يک بحث انساني است. آيا يک بهايي انسان هست يا نيست؟؟ آيا مخلوق خداوند هست يا نيست؟؟ اگر جواب شما آري است پس تمام حقوقي که شما داريد او نيز بايد داشته باشد. آن کودکي که در يک خانواده بهايي بدنيا مي آيد چه گناهي کرده؟؟ در ضمن من سوالي نپرسيدم که شما مي گوييد تلاطم بي پاسخي!!! من دارم با استناد به آيات قرآن و کلام علي (ع) به شما پاسخ مي دهم. پس اگر قرآن و علي را قبول داريد بايد انسانيت را هم قبول کنيد. دوست عزيز بهتر است بجاي تهمت زدن در شيعه بودن خود شک کنيد. ممکن است لطفا نام آن جنگهاي خونيني را که ميگوييد براي من ذکر کنيد ؟ |
7 |
نام و نام خانوادگي: رهگذران وادي هجران... -
تاريخ: 26 شهريور 87 - 00:00:00
با سلام و دعاي خير آقات رضا، جملات شما خيلي شبيه يه بهايي مسلمان شده اي بود كه مي گفت: « به ما تعليم مي دادند وقتي با مسلمان ها يا ساير اديان صحبت مي کنيد از شيوه تشابه با تعاليم و رويدادهاي خود آن دين در مقايسه با بهائيت استفاده کنيد و بگوئيد هر پاسخي براي خود مي دهيد ما براي بهائيت مي دهيم! وبدين ترتيب آنها را در منگنه بگذاريد وبهائيت را اثبات کنيد. بعدها فهميدم اين شيوه موذيانه موجب لغزش بسياري شده است.مثلا وقتي به ما مي گفتند: "محمد (ص) آخرين پيامبر بوده وپس ازاو پيامبري نخواهد آمد "بگوئيد مسيحيان هم عيسي را آخرين پيامبر مي دانستندو بدين ترتيب از جواب طفره برويد ... در حاليکه اگر طرف مقابل زرنگ بود بايد بلافاصله به ما مي گفت : تو اول حقانيت خود را ثابت کن بعد خودت را با اديان مقايسه کن. اين کمال نيرنگ است که همه مدعيان دروغين خود را با انبيا مقايسه بکنند و از زندگي آنها براي امر باطل خود شاهد بياورند... مثل اينکه سکه تقلبي بگويد چون به سکه هاي حقيقي هم شک مي کنند پس اگر به من هم شک کنند شک آنها باطل است! به اصطلاح بايد به ما مي گفتند تو اول برادري خود را ثابت کن بعد ادعاي ارث نما! ابتدا ثابت کن اين مجموعه اراجيف يک دين است بعد خود را در رديف اديان بگذار.... » قبل از اين كه به سوال شما در مورد جنگ ها و ترورهاي انجام شده توسط سران اين فرقه بپردازم. ياد آور شوم كه محكمه مورد نظر برگزار شده و جناب باب توسط دولت وقت به دار مكافات سپرده شد. در مورد نيرنگ ها و فريب ها نيز نگران نباشيد كه اگر شعر هم باشد، شهر خوش آهنگي براي بهاييان نخواهد بود براي نمونه چند مثال كوچك براي شما مي آورم و « تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل ...» عناوين بعضل تناقضات به اختصار 1-وحدت عالم انساني برخورد از نوع اول: همه انسانها برابرند و از اصلي واحد و تفاوتي ندارند... برخورد از نوع دوم: الف -سياهان آفريقائي خلقتشان گاوي است! ب- غير بهائيان نزد خدا به شکل حيوان هستند! 2-تبليغ برخورد از نوع اول: تبليغ ،امري واجب است در همه جا و هر وقت و براي همه کس برخورد از نوع دوم: تبليغ در اسرائيل ممنوع است و تبليغ اسرائيلي حتي در خارج حرام است 3- خدا برخورد از نوع اول: ما بهائيان موحدو يکتا پرستيم برخورد از نوع دوم: الف: جناب ميرزا حسينعلي گويد: نيست خدائي جز من خداي زنداني! ب: هم ايشان : همه خدايان از ترشح خدائي من به خدائي رسيدند!! 4-خاتميت برخورد از نوع اول : نبوت به وجود حضرت محمد صلي الله عليه و آله خاتمه يافت برخورد از نوع دوم : شريعت اسلام ابتدا توسط باب نسخ شد بعد شريعت باب توسط شريعت بهاء نسخ گرديد! 5- مقتضيات زمان برخورد از نوع اول: چون هر دوره جديدي مقتضيات جديد دارد پس دائم بايد دين جديد بيايد لذا هزار سال پس از اسلام دين جديد آمده است برخورد از نوع دوم : الف :امتداد دين بهائيت پانصد هزار سال است! ب : امتداد بهائيت سيصد و شصت و پنج مليون سال است!! 6- ايران دوستي برخورد از نوع اول: ما ايران را دوست داريم ... برخورد از نوع دوم : الف:خدايا امپراطور ژرژپنجم را تاييد فرما! ب:اي امريکائيان براي منفعت خود چاه هاي نفت ايران را دريابيد و به سوي آن بشتابيد!! ج: بخاطر کمک به سپاهيان انگليس در فلسطين عبدالبها لقب سر دريافت مي کند! حال به بررسي جنگ ها و ترورها مي پردازيم: تروريسم و بهاييت 1- تعاريف : 1-1 ترور: تِرور در لغت، به معناي هراس و هراس افکني است؛ و در سياست به کارهاي خشونت آميز و غير قانوني براي سرکوبي مخالفان خود و ترساندن آنها ترور ميگويند و نيز کردار گروههاي مبارزي که براي رسيدن به هدفهاي سياسي خود دست به کارهاي خشونت آميز و هراس انگيز ميزنند، ترور ناميده ميشود. ترورگري روش حکومتهايي است که با بازداشت و شکنجه و اعدام و انواع آزارهاي غيرقانوني، از راه پليس سياسي مخفي، مخالفان را سرکوب ميکنند و ميهراسانند، و يا روش دستههاي راست يا چپي است که براي افکندن يا هراساندن دولت به آدمکشي و آدم دزدي و خرابکاري دست ميزنند. از برخي جهات ترور به معناي کشتار سياسي نيز به کار ميرود و کساني را که به کشتار سياسي دست بزنند ترورگر يا تروريست ميخوانند. (از ويکيپديا، دانشنامهٔ آزاد.) 1-2تروريست: تروريست يا ترورگر فرد يا گروهي است که از مکتب تررسيم يا ترور پيروي کند. 2- مصاديق 2-1 – ترور شهيد ثالث 2-2- ترور شاه در وقايع ساليان نخستين پيدايش بابيه غير از بلواوآشوب و جنگ در چند نقطه کشور توسط بابيان ،اقدام براي ترور شاه نيز در کارنامه آنان آمده است.در شوال 1268 سوءقصد بابيان به جان ناصر الدين شاه با تير اندازي دو تن از آنان پيش آمد ولي نا کام ماند و به دنبال آن دستگيري عوامل اين سوءقصد توسط حکومت مرکزي با جديت پيگيري شد وتحقيقات حکومتي بر اساس قرائن و شواهد نشان داد که ميرزا حسينعلي نوري (بهاءاله) در طراحي و انجام اين سوءقصد نقش محوري داشته لذا براي دستگيري او اقدام شد.اگرچه ميرزا و منابع بهائي منکر شدند ولي قرائن بسيار مويد اين نقش بوده و منابع بابي از جمله عزيه خانم نوري خواهر ميرزا در" تنبيه النائمين " اين نسبت را تاييد کرده اند.عز يه خانم به تفصيل چگونگي برنامه ريزي و انجام اين سوءقصد را با ذکر مباشران وکارگزارانش بيان نموده و از ايده اين ترور توسط برادر -به خيال رسيدن به حکومت- و بعدانتخاب مجري و سپس در اختيار گذاشتن لوازم براي مجري پرده بر مي دارد:ميرزاابتدا کريم خان مافي از بابيان مشهور را انتخاب نموده ، پنجاه تومان نقد و اسب و شمشير به همراه پيشدوخود در اختيار او گذاشته مامور انجام اين کار مينمايد و ظاهرا وعده صدارت و سپهسالاري هم به او ميدهد...اما او پول و اسب را گرفته و به اسلامبول مي گريزد ! سپس ميرزا ،جوان بابي پر شوري به نام محمد صادق تبريزي را به اين کار مي گمارد و به قول عزيه به قربانگاه مي فرستد. پس از عدم توفيق ميرزا در نقشه ترور حدود هشتاد تن از بابيه کشته و کثيري بي خانمان و فراري مي گردند و بعد هم جناب بها منکر اصل کار توسط خودمي شود . عزيه در نتيجه گيري از اين موضوع خطاب به عبدالبها مي گويد: "اين اول بذر نفاق و فتنه بود که جناب ابوي کاشتند و پس از اشتعال نائره فساد،حاشا کرده به گردن ديگران گذاشتند. محيط طباطبايي به استناد گزارشهاي تاريخي و برخي قرائن ديگر اظهار کرده که رهبري بابيها که بعد از علي محمد بابيها را به منظور اجراي نقشه قتل ناصرالدين شاه قاجار به تهران فراخواند(گوهر، سال 6، ش 3، ص 178-183، ش 4ص 271-277) نقش فعال ميرزا حسينعلي در اقدامات بابيان و تصميم جدي اميرکبير براي فرونشاندن قيامها و شورش هاي آنان موحب شد که وي از ميرزا حسينعلي بخواهد ايران را به قصد کربلا ترک کند،و او در شعبان1267 به کربلا رفت (نبيل زرندي، ص 580، 584-585)؛ اما چند ماه بعد، پس از برکناري و قتل امير کبير،در ربيع الاول 1268 ،و صدارت يافتن ميرزاآقاخان نوري ،به دعوت و توصيه شخص اخير به تهران بازگشت. در شوال 1268، حادثه تيراندازي دو تن از بابيان به ناصرالدين شاه پيش آمد و بار ديگر به دستگيري و اعدام بابيها انجاميد (همان، ص 590-592). از نظر حکومت مرکزي ، قرائن و شواهدي براي نقش ميرزا حسينعلي نوري در طراحي اين سوءقصد وجود داشت و به دستگيري او اقدام شد (زعيم الدوله تبريزي ، ص 195).ميرزا يحيي نيز که عموم بابيان او را جانشين بلامنازع باب مي دانستند و در هنگام تيراندازي به شاه در نور به سر مي برد، توانسته بود با لباس درويشي و عصا و کشکول ، مخفيانه به بغداد برود (ميرزا آقاخان کرماني و روحي ، ص 301؛ حاجي ميرزاجاني کاشاني ،مقدمه براون ،ص لح –لط ؛ قس نبيل زرندي ،ص 613) . او چهار ماه زودتر از بهاءالله به بغداد رسيد با توجه به تنوع وقايع تروريستي در تاريخ بابيت و بهاييت در قسمت 2 (مصاديق تروريسم ) بدون داوري تنها به ذکر خلاصه وقايع (بدون در نظر گرفتن سير تاريخي ) مي پردازم تا اهل نظرخود قضاوت کنند : 2-3 ترور مردم بي گناه روستاها : در اواخر سلطنت محمد شاه و پس از مرگ او (1264) از سوي مريدان علي محمد،آشوب هايي در کشور پديد آمد که از جمله، رويداد قلعه شيخ طبرسي در مازندران بود. در اين آشوب ، جمعي از بابيان به رهبري ملاحسين بشرويه اي ملا محمد علي بارفروشي ،قلعه طبرسي را پايگاه خود قرار دادند و اطراف آن خندق کندند و خود را براي جنگ با قواي دولتي آماده ساختند. از سوي ديگر بر مردم ساده دل که در پيرامون قلعه زندگي مي کردند، به جرم «ارتداد» هجوم آورده به قتل غارت ايشان مي پرداختند ،به گونه اي که يکي از بابيان مي نويسد: «جمعي رفتند و در شب يورش برده، ده را گرفتند و يک صد و سي نفر را به قتل رسانيدند. تتمه فرار نموده ، ده را با حضرات اصحاب حق ، خراب نمودند و آذوقه ايشان را جميعاً به قلعه بردند (حاجي ميرزا جاني کاشاني ، ص 162) و چنين مي پنداشتند که ياران مهدي موعودند و به زودي جهان را در تسخير خود خواهند گرفت و بر شرق وغرب فرمانروايي مي کنند؛ چنان که بابي مذکور مي نويسد: «حضرت قدوس (محمد علي بارفروشي) مي فرمودند که : ما هستيم سلطان به حق و عالم در زير نگين ما مي باشد و کل سلاطين مشرق و مغرب به جهت ما خاضع خواهند گرديد»(همانجا) . پس ميان ايشان و نيروي دولتي جنگ درگرفت و فتنه آنان با پيروزي قواي دولت و کشته شدن ملامحمد علي بارفروشي در جمادي الثاني 1265 پايان گرفت. 4-2 ترور رقبا پس از تبعيد ميرزا حسينعلي به بغداد، اين شهر و شهرهاي کربلا و نجف مرکز ثقل فعاليتهاي بابيان شد و روز به روز بر جمعيت ايشان افزوده مي شد. شماري از سران بابيه با توجه به ناتواني ميرزا يحيي در اداره امور ،و به انگيزه هاي ديگر،خود را «موعود بيان» خواندند. به نوشته ميرزا آقا خان کرماني و شيخ احمد روحي (ص 303) «کار به جايي رسيد که هر کس بامدادان از خواب پيشين بر مي خاست ،تن را به لباس اين دعوي مي آراست » و به نوشته شوقي افندي ، سومين رهبر بهائيان، فقط در بغداد بيست و پنج نفر اين مقام را ادعا کردند (نيز عزيه خانم نوري، ص 42-43) .بيشتر اين مدعيان با طراحي ميرزا حسينعلي و همکاري ميرزا يحيي يا کشته شدند و يا از ادعاي خود دست برداشتند. 5-2 ترور همشهريان و زوار با نظارت پيشوايان : حضور بابيان در عراقبه ويژه در کربلا و نجف، مشکلات ديگري نيز آفريد، به نوشته برخي منابع بهائي (شوقي افندي، قرن بديع، ج 2 ، ص 106-107) در عراق شيوه بابيان اين بود که شبهاي تار، به دزديدن ملبوس و نقدينه و کفش و کلاه زوار اماکن مقدسه بپردازند، و به تعبير ميرزا حسينعلي «در اموال ناس من غير اذن تصرف مي نمودند و نهب و غارت و سفک دماء را از اعمال حسنه مي شمردند» (اشراق خاوري، 1327ش، ج 7، ص 130) .علاوه بر آن ،در ميان خود بابيها نيز بازار آدمکشي رونق داشت و برخي منابع بابي از دخالت ميرزا حسينعلي در اين فجايع خبر داده اند ( عزيه خانم نوري، ص 15-16؛ براي فهرست کتابهاي پيروان باب از گزارش کارهاي ميرزا حسينعلي در عراق ،عزيه خانم نوري، مقدمه ناشر، ص 2-4). » اميدوارم خسته نشده باشيد اما بدانيد كه از اين شعر هاي بد نوا براي احباي بهايي زياد سروده شده است. اما در مورد مساله حق و حقوق نياز است تا ابتدا بحثي در مورد منشائ حق صورت گيرد. آيا هر انساني به خاطر انسان بودم در ارتكاب هر عملي و تبليغ هر زشتي نيز آزاد است؟ اصلا بحث بر اين است كه آيا فريب ديگران حقوق انساني است ؟ چرا تبليغي كه شما بر آن اسرار داريد و به عنوان قانون بين المللي مي شناسيد در اسرائيل از سوي بيت العدل به بهاييان اجازه تبليغ داده نمي شود و وقتي اين سوال از ايشان پرسيده مي شود پاسخ داده مي شود كه بهائيان در تمام جهان تابع حکومت ها هستند، حال چرا در ايران که تبليغ بهائيت غير قانوني است بهائيان تبليغ مي نمايند و به اين امر اصرار دارند؟! از كلام زيباي امير مومنان بهره برديد از اين بابت متشكرم، اما در آينده در صورتيكه از مشاهده كنندگان همين صفحه باشيد بيشتر مطلب را بررسي مي كنيم كه آيا اشاره به كلام ايشان در اينجا مصادر به مطلوب نيست كه مطمدنا با استناد متفاوت است. اما در صورتيكه شيعه امير مومنان هستيد خوشا به سعادتتان و التماس دعا. |
8 |
نام و نام خانوادگي: رضا -
تاريخ: 03 مهر 87 - 00:00:00
دوست عزيزم جناب رهگذران! من قبلا تاکيد کردم که بحث من بحث حق و باطل نيست. بحث من اين نيست که کدام دين حق است و کدام دين باطل. من خود نيز به تناقضات باورهاي بهاييت اعتقاد دارم.. دوما بحث اثبات يا رد اعتقادات يک بحث علمي و عقلاني و فلسفي است که بايد محدود به کلاسهاي درسي و آموزشي باشد. بحث من يک بحث حقوقي است همراه با مفهوم دموکراسي به عنوان يک نظام سياسي. مفهوم دموکراسي و مدنيت اين است که همه انسانها با هر اعتقاد و باوري که هستند (چه شيعه چه سني چه مسيحي چه بهايي و چه سوسياليست و چه کافر و...)به صرف انسان بودن بايد از تمام حقوق انساني بطور يکسان برخوردار باشند و تا زماني که به حقوق همديگر تجاوز نکرده اند آزاد هستند. اينکه مي گوييد اشتراکات ميان اديان٬ بله همه ما انسان هستيم و اول در انسانيت با هم مشترک مي باشيم و دوم در ايراني بودن و تابعيت ايران مشترک هستيم. سوما عزيز من٬ بهشت که زورکي نيست. شايد آنها دلشان بخواهد بروند جهنم و تمام آن عذاب هايي را که مي گوييد بچشند. آيا ما اين حق را داريم که آنها را محروم کنيم؟ سوالي که قبلا پرسيدم اين بود که اگر در گذشته عده اي از پدران شما ظلمي کرده باشند آيا بايد امروز شما را از حقوق انساني و شهروندي خود محروم کرد؟ آن کودکي که در خانواده بهايي بدنيا مي آيد چه گناهي کرده؟ و آيا بهايي ها انسان و مخلوق خداوند هستند يا نيستند؟به اين سوالات من جواب نداديد. و اما در مورد منشا حق: در علم حقوق مکتبي هست به نام مکتب فطرت که بيان مي دارد منشا حقوق فطرت انسان است که امري است عام و جهاني و همه انسانها در روابط ميان خود بدون دخالت قدرتهاي اجتماعي ملزم به رعايت هستند(حقوق بين الملل عمومي چاپ 18 ص 48 دکتر ضيايي بيگدلي). بر اين اساس انسانها تا زماني که به حقوق ديگران تجاوز نکنند آزاد هستند. من هم نگفتم که آزادند هر کاري بکنند. در هيچ کجاي دنيا هم آزادي مطلق وجود ندارد. مفهوم دموکراسي هم همين است. آزادي تا زماني که به حقوق انسانها تجاوز نشود. اينکه مي فرماييد" فريب ديگران" بايد عرض کنم که مردم عقل و خرد دارند و خداوند به آنها اختيار و اراده داده تا فريب نخورند. کسي مردم را مجبور نکرده که فريب بخورند. در ضمن کلمه فريب (در حوزه تبليغ افکار و عقايد و نه در معاملات و تجارت) از لحاظ حقوقي هيچ معنايي ندارد. ثانيا خود شما مي گوييد که باور هاي بهايي ها بسيار متناقض است( و به نظر من خنده دار هم هست). خوب پس ديگر چه ترس و واهمه اي وجود دارد؟ اگر معتقد هستيد که دين آنها سراسر تناقض است مردم خود مي توانند قضاوت کنند. آيا شيعيان که مکتبشان عقلاني ترين مکتب است بايد از تبليغ بهائيت بترسند؟!! مردم براي فکرشان و عقيده شان نگهبان و وکيل و وصي نمي خواهند. حقيقت در بستر آزادي بيان و انديشه است که آشکار مي شود(...فبشر عباد الذين يستمعون القول و....).در جامعه اي که عقايد سانسور مي شود نه تنها حقيقت مشخص نمي گردد بلکه گاهي حق نما جاي حق را مي گيرد. از گسترش مکتبي بايد وحشت داشت که بر پايه عقلانيت و استدلال محکم باشد. بي خردي که وحشت ندارد. اما مقايسه ايران با اسرائيل و يا با هر کشور ديگري قياس مع الفارق است. شايد در اسرائيل و يا هر جاي ديگر جهان هزاران حق کشي و نقض حقوق بشر صورت بگيرد . آيا ما هم بايد حق کشي کنيم؟اينگونه قياس هاي مع الفارق متاسفانه جديدا خيلي رواج پيدا کرده است. منشا حقوق فطرت انساني است و نه عملکرد اين کشور و يا آن کشور. در ضمن چه کسي گفته که آنها در ايران تبليغ مي کنند؟ آنها نه روزنامه دارند و نه مراکز آموزشي رسمي و نه راديو و تلويزيون. تبليغشان هم بطور غير رسمي و در محافل خودشان است. و اين هم حق آنهاست. در ادامه به برخي از مواد قانون اساسي ايران (علا رغم تمام ايراداتي که دارد) و آيه اي ديگر از قرآن و قوانين به ثبت رسيده جهاني اشاره مي کنم تا خود قضاوت کنيد: اصل 3 قانون اساسي بند 3. آموزش و پرورش و تربيت بدني رايگان براي همه در تمام سطوح و تسهيل و تعميم آموزش عالي به کلمه "براي همه " دقت کنيد و اگر از قضايايي که اين روز ها روي مي دهد خبر داريد خود قضاوت کنيد اصل 19: مردم ايران از هر قوم و قبيله که باشند از حقوق مساوي بر خوردارند و رنگ و نژاد و زبان و مانند اينها سبب امتياز نخواهد بود به کلمه" مردم ايران از هر قوم و قبيله اي " و عبارت " حقوق مساوي" توجه کنيد. اصل 23 : تفتيش عقايد ممنوع است و هيچ کس را نمي توان به صرف داشتن عقيده اي مورد تعرض و مواخذه قرار داد اصل 37: اصل ٬ برائت است و هيچ کس از نظر قانون مجرم شناخته نمي شود مگر اينکه جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد. سوره ممتحنه آيه 8: خدا شما را از نيکي کردن و عدالت ورزيدن با آنان که با شما در دين نجنگيده اند (لم يقاتلوکم : که به معناي قتال و کشتن است) و از سرزمينتان بيرون نرانده اند باز نمي دارد. خدا کساني را که به عدالت رفتار مي کنند دوست دارد. رجوع کنيد به اصل 37 قانون اساسي. آيا امروز بهاييان در قتال و مبارزه مسلحانه هستند؟!! آيا ما را از سرزمين مان(که البته سرزمين آنها نيز هست)بيرون کرده اند؟؟!!( دوست عزيز جرم گذشتگان را نمي توان به حساب آنهايي که امروز زندگي مي کنند گذاشت. يکي از مراجع بزرگ تقليد که نام او را نمي برم نيز همين اخيرا فتوايي انسان دوستانه صادر کرد مبني بر ضرورت رعايت حقوق انساني و شهروندي بهاييان و برخورد همراه با رحمت اسلامي با آنان. و اما ماده 18 اعلاميه جهاني حقوق بشر که ايران هم از امضا کنندگان اين اعلاميه است بيان مي دارد: هر کس حق دارد از آزادي فکر٬وجدان و مذهب بهره مند شود. اين حق متضمن آزادي تغيير مذهب يا عقيده و همچنين متضمن اظهار عقيده و ايمان و نيز شامل آزادي تعليمات مذهبي و اجراي مراسم ديني است. دوست عزيز! اينکه مي گوييد در گذشته برخي از بهاييان محاکمه شدند اين حق را به ما نمي دهد که بگوييم همه بهاييان مجرم هستند و آنها را از حقوق انساني خود محروم کنيم. دوماً از لحاظ حقوقي صرف محاکمه کردن ملاک نيست. محاکمه بايد عادلانه باشد يعني بطور علني در حضور هيات منصفه و مطبوعات و وکلاي فرد متهم. در گذشته نظام قضايي ايران هنوز آنقدر توسعه نيافته بود که محاکمات عادلانه برگذار گردد و مسائلي همچون دادگاه علني و هيات منصفه و وکيل مدافع و داد گاه تجديد نظر و غيره مطرح نبود. پس نمي توان قاطعانه گفت که آيا آن افراد عادلانه محاکمه شدند يا خير. حتي در صورت عادلانه بودن آن محاکمات باز هم تاکيد مي کنم جرم گذشتگان را نمي توان به ديگران نسبت داد. محروميت و يا مجازات قبل از وقوع جرم از لحاض حقوقي باطل است. در ضمن کلام علي(ع) که من به آن اشاره کردم کاملا صراحت دارد. يک جمله دو پهلو و مبهم نيست که شما مي گوييد نمي توان به تنهايي به آن استناد کرد. اگر اين جمله را در کنار آيه 8 سوره ممتحنه و آيه معروف" فبشر عباد الذين يستمعون القول...." و آيه "لا اکراه في الدين.." و روايات ديگري که موجود است قرار دهيم ضرورت رعايت حقوق انساني بهاييان را مي توان به خوبي استناد کرد. و در آخر اينکه همه ما اول انسان هستيم و بعد ايراني. قبل از اينکه اسلام عزيز به اين سرزمين بيايد ما ايراني بوديم و هر ايراني بايد از حقوق يکسان برخوردار باشد. اما نقد علمي عقايد٬ بدون توهين و حق کشي٬ قابل قبول و ضروريست. موفق باشيد |