* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 07 شهريور 1387 تعداد بازديد: 2309 
نجات‌يافته فرقه ضاله بهائيت
 
در اين گفتگوي شنيدني خانم مهناز رئوفي، نجات يافته فرقه ضاله بهائيت خاطرات خود را از زمان انحراف و چگونگي هدايت شدنش را بيان مي کند.


مهناز رئوفى متولد ۱۳۴۹ در سنندج است. از سادات طباطبايى است ولى به واسطه اين كه پدرش بهايى بود او نيز بهايى ماند. مى گويد اگرچه اجداد او از مسلمانان سرشناس و صاحب احترام و معتمد بودند و هم اكنون آرامگاه هاى آنان مورد تكريم مسلمانان است ولى پدربزرگ هاى او به مسلك بهائيت درآمدند. او، برادرانش، همسر برادران و خواهرانش از اعضاى فعال تشكيلات بهائيان بودند به شكلى كه برادران او هم اكنون نيز از سران بهائيت در ايران محسوب مى شوند.رئوفى اسلام آوردنش را تنها خواست و لطف خدا مى داند و وقتى از اين مسئله سخن به ميان مى آورد احساسات و شوق كاملاً بر بيانش غالب مى شود اگرچه به اين واسطه هزينه سنگينى را نيز پرداخت كرده است. او مى گويد: اگرچه فردى بسيار عاطفى و وابسته به خانواده هستم ولى به واسطه خروج از بهائيت از خانواده طرد شدم و اجازه پيدا نكردم كه بعد از سالها خانواده ام را ملاقات كنم و پدرم هم در اين سالها از دنيا رفت و اين اتفاق نيز برايم خيلى سنگين بود. با اين حال او اين مسئله را به جان خريد و حاضر شد براى يافتن حقيقت هزينه آن را نيز پرداخت كند.

اجازه بدهيد ابتداى مصاحبه را با يك تاريخچه مختصر از فرقه بهائيت آغاز كنيم.
پيدايش بهائيت از سال ۱۲۶۰ با ادعاى جوانى به نام سيدعلى محمد كه خود را ملقب به «باب» كرد آغاز شده است. سيدعلى محمد باب ابتدا ادعاى مهدويت و سپس ادعاى خدايى نمود. اين شخص بعد از ۹ سال كه توانست پيروانى را براى خود دست و پا كند، توسط اميركبير در تبريز اعدام شد. ميرزا حسينعلى نورى از پيروان باب بود كه پس از اعدام وى ادعاى «من يظهر اللهى» كرد و گفت كه باب مبشر من بوده و من مهدى موعود هستم و به اين شكل ادعاى مهدويت نمود و خودش را بهاءالله و پيروانش را بهايى ناميد. بعد از بهاء، پسرش به نام عباس افندى كه خودش را «عبدالبهاء» يعنى بنده بهاء ناميد جانشين وى گرديد و پس از او نيز شوقى افندى كه نوه دخترى عبدالبهاء بود اداره امور بهائيان را برعهده گرفت. پس از اين سه نفر و تا امروز زعامت بهائيان برعهده «بيت العدل» است. «بيت العدل» مركزيتى متشكل از ۹ نفر است كه توسط شوقى افندى تشكيل شد چرا كه او صاحب فرزندى نشد تا رهبرى بهائيان را برعهده بگيرد. تمام دستورات ادارى و حقوقى و در كل تمام مسائل بهائيان از «بيت العدل» صادر مى شود و همه بهائيان تابع محض اين ۹ نفر هستند. بهائيان اين ۹ نفر را مصون از هرگونه خطا مى پندارند و جمع آنها را (نه تك تك) برى از هر اشتباهى مى دانند.
                                             

يعنى معتقدند اين ۹ نفر معصوم هستند
مى گويند كه اين عده ملهم به الهامات غيبيه هستند و عصمت دارند و هر دستورى كه از سوى آنها صادر شود از طرف خداست و بايد بدون چون و چرا انجام داد.
اين عده چگونه انتخاب مى شوند
توسط خود بهايى ها انتخاب مى شوند.
بيت العدل در كجا قرار دارد
در اسرائيل. خود بهاء هم در اسرائيل فوت كرد و جالب است بدانيد كه او مى گفت كه قبله بهائيان من هستم و بايد به طرف من نماز بخوانيد و طبعاً وقتى هم كه فوت كرد قبرش در اسرائيل بود و الآن قبله همه بهائيان به طرف اسرائيل است.

وقتى بهاء زنده بود چطور به طرف او نماز خوانده مى شد
اين جزو سؤال هاى پاسخ داده نشده است كه چطور مى شود رو به يك انسان زنده نماز خواند يا اين كه خودش چطور نماز مى خوانده است! او ادعاى خدايى داشت ولى در برخى متون از خدا استمداد مى كرد. وقتى از او دليل اين مسئله را مى پرسيدند كه چرا تناقض گويى مى كنى مى گفت كه شما غافل هستيد ظاهر من باطن مرا مى خواند و باطنم ظاهرم را!
رابطه اين فرقه با رژيم صهيونيستى به چه شكل است
طبعاً «بيت العدل» به عنوان مهمترين و مركزيت اين فرقه در سرزمين هاى اشغالى است و فعاليت هاى گسترده اى داشته و به لحاظ اقتصادى منافع زيادى دارد.

چطور
به خاطر اين كه مقبره بهاء آنجاست، بهايى ها دسته دسته به آنجا مى روند و آنجا به حالت يك مكان توريستى درآمده است و طبعاً درآمد مناسبى هم دارد. ضمن اين كه خود بهايى ها هر ۱۹ روز يكبار با بهانه هاى مختلف پول جمع مى كنند و به اسرائيل مى فرستند. به غير از اين «بيت العدل» از دادن ماليات به دولت اسرائيل معاف است كه اين خود جاى سؤال دارد. ضمن اين كه اعضاى «بيت العدل» در سال يك يا دو بار با رئيس جمهور اسرائيل ديدار مى كنند. البته اين ملاقات آشكار آنهاست و طبعاً ملاقات هاى غيرآشكار هم زياد اتفاق مى افتد. بايد عرض كنم منافع صهيونيست ها با بهائيان مشترك است و آن از بين بردن اسلام است.
چرا بهاء از همان ابتدا ادعاى اولوهيت نكرد و ابتدا گفت من مهدى موعود هستم و سپس ادعاى خدايى كرد
اصلاً قبل از ادعاى بهاء ، باب چنين ادعايى داشت و بهاء پيرو باب بود و در اين مورد سكوت كرده بود. پس از اعدام باب عده اى ادعاى «من يظهر اللهى» كردند و گفتند كه باب ظهور آنها را بشارت داده است، بهاء هم گفت كه من در زندان بودم كه يك مرتبه به ذهنم رسيد و به من الهام شد و متوجه شدم كه من پيغمبر بودم و خبر نداشتم!

پيش زمينه چنين ادعايى از جانب بهاء چه بوده است
دال گوركى سفير كبير روسيه در ايران با بهاء ارتباط تنگاتنگ داشته و هر وقت او دچار مشكلى مى شده هميشه روسها و انگليس ها وارد صحنه مى شدند و او را از مخمصه نجات مى دادند و اين مسئله كاملاً آشكار بوده و پنهانى نيست كما اين كه در تاريخ آمده زمانى كه به واسطه طرح ترورى كه بهائيان براى ناصرالدين شاه ريخته بودند و به دليل عدم توفيق عمليات ترور، بهاء به دليل حمايتى كه سفارت روسيه در تهران از او داشت از اعدام و مجازات جان سالم به در برد.
از طرف ديگر با دقت در تعاليم و اصول اين فرقه ما متوجه مى شويم كه اين فرقه كاملاً ساخته و پرداخته شده و هدفى خاص را دنبال مى كند. با اين پيش زمينه كاملاً مى شود فهميد كه در اينجا كار، كار سياست بوده است كما اين كه اسناد آن نيز به وفور در تاريخ وجود دارد و بايد به اين نكته نيز توجه كرد كه استعمارگران، بهائيت را براى انحراف در شيعه و وهابيت را براى انحراف در اهل سنت ايجاد كردند.
حتماً شنيده ايد كه عبدالبهاء به واسطه خدماتش به انگليس از اين كشور لقب «سر» دريافت كرد.

او در كتابش مى نويسد كه آمدن من به ايران سبب الفت ايران و انگليس است و نتيجه به درجه اى مى رسد كه بزودى افراد ايران جان خود را براى انگليس فدا مى كنند. ضمن اين كه نخستين كميسر عالى فلسطين در زمان قيموميت انگليس به پاس قدردانى از خدمات بهائيان در دوران جنگ جهانى اول نشان «شهسوار طريقت امپراتورى بريتانيا» را به عباس افندى (عبدالبهاء) اعطا كرد.
رابطه بابيت با بهائيت چگونه است
ابتدا من يك پيشنهادى مى دهم كه شما يك سؤالى را براى بهائيان مطرح كنيد. قطعاً اين سؤال باعث به فكر افتادن اشخاص بى غرض مى شود كه گول بهائيت را خورده اند و آن اين كه اگر باب آمد كه فقط بهاء را بشارت دهد پس چطور انبوهى از تعاليم را با خود آورد كه به هيچ كدام هم عمل نشد.

چطور
چون قبل از اجرايى شدن آن باب اعدام شد و بهاء پس از باب تعاليم جديدى را آورد و تمام تعاليم باب را به دريا ريخت و اين مسئله در آثار بهائيان وجود دارد.
البته يك سرى متون از باب وجود دارد كه نشانگر اين است كه باب اختلال عقلى داشته است. اين هم در دسترس همه بهائيان نيست مگر اين كه شخصى جست و جوگر باشد و آن را پيدا كند و به فارسى ترجمه كند و تازه متوجه خواهد شد كه متوجه معنى متن نمى شود.
يعنى متون باب قابل ترجمه نيست
اصلاً صرف و نحو بشدت در آن خدشه دار است. وقتى هم از او پرسيدند كه چرا در نوشته هايت قواعد ابتدايى را رعايت نمى كنيد در جواب گفته بود كه صرف و نحو را من ابداع مى كنم و اين صرف و نحو موجود درست نيست! و آنچه من مى گويم درست است. يا احكام عجيب و غريبى كه در بابيت وجود دارد. مثل اين كه اگر زنى از همسر خود بچه دار نشد مى تواند از مرد ديگرى بچه دار شود و احكام بسيار چندش آور ديگرى كه باب آورد يا اين كه مى گويد همه كتاب ها غير از كتاب باب بايد سوزانده شود يا همه اماكن مذهبى حتى مسجدالحرام بايد تخريب شود و تنها ساختمان و آرامگاه او سالم بماند.

اينها هيچكدام عملى نشد و قرار هم نبود عملى شود. وقتى از بهائيان مى پرسيد كه اين احكام چرا اينطور است و چرا برخى از آنها حتى قابل فهم نيست مى گويند كه ما كه بابى نيستيم.
مگر باب را قبول ندارند
خودشان مى گويند باب بشارت دهنده بهاء بوده است و باب را به عنوان يك مظهر مقدسه و كسى كه ظهور كرده قبول دارند ولى بلافاصله وقتى از احكام ديوانه وار باب سخن به ميان مى آيد آنها مى گويند كه ما بابى نيستيم.
يعنى تناقض وجود دارد
بله. اين تناقض است چون منشأ بهائيت از بابيت بوده است.
يكى از بحث هايى كه در مورد بهائيت مطرح مى شود ازدواج با محارم است. در اين مورد توضيح دهيد
اين مسئله در احكام بهائيت به شكلى وجود دارد. بهاير در كتاب اقدس در مورد ازدواج اين طور مى گويد كه ازدواج با زن پدر حرام است و در اين بحث موارد ديگرى را نام نبرده است و اين مسئله باعث سؤال مى شود.

جواب آنها چيست
مى گويند موارد ديگر در اسلام آمده است و نيازى به اشاره مجدد نبوده است! در صورتى كه نام زن پدر هم به عنوان كسى كه نمى توان با آن ازدواج كرد در اسلام آمده است پس چرا فقط به اين مورد اشاره شده است كه اين سؤالى است كه آنها نمى توانند جواب دهند.
شيرين عبادى اخيراً گفته كه نبايد بهايى ها تحت فشار باشند چرا كه آنها مسلمان هستند. اين عمدى كه وجود دارد تا بهائيت را شاخه اى از اسلام بنامند در چيست
قطعاً اينها به هيچ عنوان مسلمان نيستند و اساساً قائل به منسوخ شدن اسلام و ظهور دين بهائيت هستند. آنها اين را مى گويند. ضمن اينكه آنها براى بهاء شأنيت خدايى قائل هستند و مى گويند كه خدا در شخص بهاء متجلى شده است و الآن هم روح بهاء را مى پرستند. از طرف ديگر از آنجايى كه بهاء خود را مهدى موعود ناميد از اين طريق آنها خودشان را به اسلام مى چسبانند.‎/‎/
طبعاً وقتى ادعاى خدايى مى كند اين مسئله هم از بين مى رود. منظور من اين است كه عمد و علت مطرح كردن چنين مسائلى چيست
شگرد آنها اين است. هر كجا كه باشند مى گويند ما از شما هستيم. در مواجهه با مسيحى ها نيز همين را مطرح مى كنند و مى گويند ما هم مثل شما يك دين هستيم. روش تبليغى آنها اين طور است.

بهائيت يك مشكل ويژه با تشيع دارد. علت آن چيست
همان طور كه عرض كردم اينها هميشه سعى داشته اند كه اگر با هر مذهب يا دينى روبه رو شدند خودشان را نزديك به آن دين يا مذهب معرفى كنند. در مورد تشيع هم همين مسئله صادق است و آنها سعى مى كنند در ظاهر اين طور وانمود كنند در صورتى كه خود بهاء از «شيعه» به عنوان «شنيعه» ياد مى كرد و بشدت از علما و روحانيون شيعه تنفر داشت و در ذهن خود به دنبال راهى براى نابودى آنها مى گشت. اساساً بهائيت با دو مسئله در شيعه بشدت مشكل دارد: يكى روحانيت و ديگرى عاشورا.
چرا عاشورا
آنها هم مى دانند كه همه چيز تشيع از عاشوراست. امام هم فرمود ما هرچه داريم از محرم و صفر است. اينها هم اين مسئله را درك كرده اند كه استحكام اسلام و تشيع از عاشوراست. آنها مى خواهند كه اسلام نباشد ولى از آنجايى كه اينها چندين چهره دارند حتى براى امام حسين (ع) هم زيارتنامه مخصوصى نوشته اند تا بگويند كه اسلام را قبول دارند. من خودم بهايى بودم و مى دانم كه اين زيارتنامه هيچگاه خوانده نمى شود و به آن اعتنايى نمى گردد. ضمن اينكه بهائيان هر سال در روز اول و دوم محرم به مناسبت روز تولد بهاء و باب جشن مى گيرند. وقتى از آنها سؤال مى كنيد كه چرا ايام شهادت امام حسين را جشن مى گيريد مى گويند كه اسلام ديگر منسوخ شده است. يعنى از يك سو براى امام حسين زيارتنامه دارند و از سوى ديگر اسلام را منسوخ شده مى دانند. اين تناقضات در بهائيت بسيار زياد است.

شگردهاى جذب غير بهائيان توسط اين فرقه به چه شكل است
شگرد آنها شست وشوى مغزى افراد است. ابتدا سعى مى كنند تمام معتقدات فرد را از او بگيرند و ايمانش را سست كنند و پس از آن مى گويند كه حالا هر چه اعتقاد داشتى از خود بيرون كن و آماده پذيرش بهائيت شو. بعد از جاهايى شروع مى كنند كه طرف را علاقه مند كنند. مى گويند ما به تساوى زن و مرد معتقديم، صلح، وحدت بشريت و.‎/‎/ از اعتقادات ماست و براى آن تلاش مى كنيم. يعنى سعى مى كنند با سفسطه افرادى را كه آگاهى درستى از اسلام ندارند از اسلام زده كنند و سپس با شعارهاى زيبا او را جذب نمايند.
الآن تعداد بهائيان چقدر است
يكى از دستورات اينها به پيروان خود اين است كه سعى مى كنند تا آنجايى كه ممكن است در شهرها و كشورهاى مختلف پخش شوند تا حضور خود را در همه جا گسترش دهند. در مورد تعدادشان هم بايد بگويم كه حدود ۵۰ تا ۶۰ هزار نفر هستند كه در سراسر دنيا پخش شده اند. البته آمارى كه خودشان مى دهند بسيار غلوآميز است و مى گويند جمعيت شان حدود ۳۰۰ هزار نفر است كه اين طور نيست.

بهائيان در مورد حرمت ورود به سياست هم گويا دستورى دارند.‎/‎/
بله. در بهائيت ورود به سياست حرام است اما اين مسئله در ظاهر است و دقيقاً عكس آن عمل مى شود. شما مى دانيد كه بزرگان بهايى خود در مركز سياست بوده اند، عبدالبهاء با پادشاهان اروپايى و مقامات امريكايى ارتباط داشته و براى آنها الواحى صادر مى كرده كه در آن اينها را ستوده است. ژرژ پنجم و پادشاه عثمانى از جمله اين پادشاهان بوده اند. جالب است بدانيد عبدالبهاء در يكى از اين لوح ها دستور حمله به ايران را صادر كرده است و خطاب به يكى از پادشاهان انگليس گفته بود كه الآن موقعيت خوبى است كه به ايران حمله كنيد. به هرحال اينها نبايد در سياست دخالت كنند و اين مسئله جزو اصول آنهاست.
علت آن چيست
اينها بازى است. چطور اين حرمت در زمان پهلوى وجود نداشت و هويدا كه خود بهايى بود به نخست وزيرى رسيد يا اعضاى ساواك و يا دكتر ايادى بهايى مسلك كه پزشك مخصوص شاه بود. به محض پيروزى انقلاب اسلامى اين مسئله دوباره مطرح شد تا هيچ كمكى از سوى بهائيان به دولت صورت نگيرد. بهائيان در هيچ يك از پروژه هاى ملى يا مواردى كه منجر به ساختن كشور و يا پيشرفت آن باشد شركت نكرده و نمى كنند. هيچ كدام از آنها حتى در جنگ هم شركت نكردند و گفتند كه اجازه نداريم در سياست دخالت كنيم. اين بهانه اى است كه بهائيان هم كمكى به دولت نكنند و هم به اين واسطه جذب آن نشوند. ضمن اين كه دستور ديگرى هم در بهائيت وجود دارد مبنى بر اطاعت كامل از حكومت. يعنى هر بهايى در هر جايى كه هست بايد از حكومت آن اطاعت كامل داشته باشد. باز اين مسئله در ايران اتفاق نيفتاده و آنها به شكل مخفى و به شكل غيرقانونى فعاليت داشتند ولى بعد از اين كه حكومت با آنها برخورد كرد، تعهد دادند فعاليت نكنند و پايبند قانون باشند ولى الآن دوباره از سوى «بيت العدل» دستورى صادر شده كه داخل جامعه شويد و تبليغ علنى كنيد.

از چه زمانى اين دستور صادر شده است
همين چند سال اخير كه اتفاقاً الآن هم بشدت فعال شدند و در حال فعاليت هستند هم اكنون هر بهايى موظف است كه براى جذب ۳ الى ۵ خانوار از مسلمانان تلاش كند. همين سال گذشته هم دستور رسيد كه در انتخابات مجلس هم شركت كنيد و رأى بدهيد.
چطور
علتش اين است كه تا به اين شكل بتوانند جاى پايى در مجلس پيدا كنند و با ارتباط گرفتن با فلان نماينده مجلس و تلاش براى ساختن افكار او منافعى را كسب كنند. يعنى دستور اين بود كه با نمايندگان مجلس ارتباط بگيرند. آنها هم مى رفتند و با شگردهاى خاص مى گفتند كه ما بهايى هستيم و اجازه بدهيد عقايدمان را بگوييم سپس در مورد ما قضاوت كنيد.
چقدر اين تبليغات آنها مؤثر بوده است
به هرحال اينها در فضاسازى مهارت خاصى دارند و سعى مى كنند فضاى ذهنى افراد را براى اهداف خود آماده كنند. اگر هم نتوانند اشخاص را بهايى كنند سعى مى كنند به شكلى چهره جمهورى اسلامى را در ذهن افراد خدشه دار كنند. يعنى مشكل آنها با جمهورى اسلامى است و در اين راه دست به هر تلاشى مى زنند.
چرا فعاليت بهايى ها در سال هاى اخير شدت گرفته است
اينها گمان مى كردند جمهورى اسلامى در حال سرنگونى است ولى ديدند كه قضيه چيز ديگرى شده است و به همين دليل ديدند كه اگر تلاش نكنند راه به جايى نخواهند برد. به اين شكل برخلاف نص صريح بهاءالله كه گفته بود بايد مطيع حكومت باشيد از جمهورى اسلامى اطاعت نمى كنند و حكومت هم مجبور شد تا به واسطه فعاليت هاى غيرقانونى كه داشتند سران آنها را در ايران دستگير نمايد.

بهايى ها بيشتر در چه شغل هايى فعاليت دارند
مشاغل آزاد دارند. مثلاً در عينك سازى، توليد پوشاك، فرش، كارهاى تأسيساتى و صنعتى و ‎/‎/‎/ فعاليت مى كنند.
يك روز كارى يك بهايى را چگونه توصيف مى كنيد
بهائيان براى هر شخص بهايى از سن ۳ سالگى تا ايام پيرى برنامه دارند. گلشن توحيد نام مهدكودك هايى است كه بهائيان از ۳ سالگى وارد آن مى شوند و از همان ابتدا تعاليم بهائيت به آنها القا مى شود. اين تعاليم مبتنى بر پرستش بهاء و ايجاد رعب و وحشت در صورت سرپيچى از فرمان اوست. براى محصلان اول ابتدايى تا كلاس دوازدهم كلاس اخلاق گذاشته مى شود تا به اين شكل افكار غير بهائيت از ذهنشان زدوده شود. علاوه بر اين كلاسها ، افراد بايد هر ۱۹ روز يك بار در يك جلسه اجبارى شركت كنند كه در صورت عدم شركت در آن مجازات مى شوند. در طول اين فعاليت ها نيز مسئوليت هايى براى اين افراد تعريف مى شود كه بايد آن را انجام دهند. كلاس ديگرى كه تشكيل مى شود، كلاس «مفاوضات»است يا «ايقان»و.‎/‎/ . بعد از اتمام تحصيل دانشگاه هايى را مشخص مى كنند تا بهايى ها در آن تحصيل كنند. از طريق اينترنت با دانشگاه هاى امريكا ارتباط مى گيرند و امتحان مى دهند. جلسات ديگرى هم دارند مثل احتفالات كودكان، احتفالات نوجوانان و احتفالات جوانان. در اين كلاسها برنامه هايى دارند از جمله تفريحات و اردوهايى كه به شكل مختلط برگزار مى كنند و به اين شكل آنها را سرگرم مى كنند. به جز اين كميسيون هايى دارند كه بايد در آن شركت كنند و فعاليت هاى ديگرى كه دارند، بهايى ها در طول روز مرتباً سرگرم و درگير اين كلاسها هستند و طورى براى آنها برنامه ريزى شده كه حتى فرصت سرخاراندن هم نداشته باشند.
يعنى اين يك شگرد است
دقيقاً. در اين صورت هيچ كدام از افراد فرصت فكر كردن هم ندارند و به چيزى غير از بهائيت نمى توانند فكر كنند.

شما چه مى كرديد
من معلم مهدكودك و مسئول هيأت موسيقى بودم. ضمن اين كه نوازنده سنتور هم بودم و ۱۵ شاگرد هم داشتم كه نواختن اين ساز را تدريس مى كردم. با اين حال كلاسها و جلسات متعددى مى رفتيم و روزمان كاملاً پر بود.
آيا با غيربهايى ها هم ارتباط داشتيد
البته فرصتى براى اين كار نداشتيم مگر اين كه برنامه ريزى شده باشد. يعنى تشكيلات مى گفت كه مثلاً روى فلان شخص كار كنيد كه ما هم تحت نظر آنها اين كار را مى كرديم.
با اين اوصاف روند برگشتن بهائيان از اين فرقه به چه شكل است
خيلى زياد است. اين افراد فراوان هستند. الآن براى من نامه ها و ايميل هاى زيادى مى آيد كه مى گويند قصد داريم از بهائيت خارج شويم ولى جرأت ابراز آن را نداريم چون هر بهايى كه از اين مسلك برگردد از سوى خانواده و فاميل و تشكيلات كاملاً طرد مى شود و مورد غضب قرار مى گيرد.
علت عمده اين بيزارى از بهائيت چيست
سؤالات زياد، مجهولات و تناقضات.
يعنى به اين سؤالات جواب داده نمى شود
فقط سفسطه مى كنند و كسى كه باهوش باشد كاملاً آن را متوجه مى شود.

خود شما هم به اين واسطه مسلمان شديد
بله. من از تناقضات فرار كردم. همه چيز تناقض داشت و در جواب اين تناقضات هم فقط سفسطه مى كنند. من گاهى با دوستانم صحبت مى كردم و در جواب سؤال آنها كه مى گفتند جواب سؤالم را نگرفتم و مى گفتم كه چرا سؤال نمى كنيد كه آنها مى گفتند كه سؤال مى كنيم ولى اينها جواب آن را نمى دانند. بعد مى گفتم كه با اين حساب چرا اينجا مانديد، مى گفتند كه بعداً جواب اين سؤال داده مى شود! و«بيت العدل» به آن جواب مى دهد.
واقعاً جواب مى دهد
اتفاقاً سفسطه گر واقعى آنها هستند. جواب آنها به گونه اى است كه هم كوتاه است و هم هزاران تفسير مى توان از آن داشت.
از مسلمان شدنتان مى گفتيد.‎/‎/
علاوه بر اين تناقضات در بهائيت خلأ معنوى و ايمانى خيلى ما را آزار مى داد و به اين دليل به سوى اسلام آمدم و چون احساس قرابت و دوستى شديدى نسبت به ائمه داشتم مشرف به تشيع شدم چرا كه ائمه منبع بسيار عظيمى براى پر كردن اين خلأ بودند. البته شيعه شدن من و شناخت اين منبع عظيم به واسطه مطالعه كتاب «على كيست» جناب كمپانى بوده است. اين كتاب بسيار روى من تأثير داشت و خواندن اين كتاب را به همه توصيه مى كنم.

الآن چه مى كنيد
پس از اسلام آوردنم براى نشان دادن چهره واقعى بهائيت تأليفاتى داشته ام و كتابهاى «چرا مسلمان شدم»، «نامه اى براى برادرم»، «مسلخ عشق»، «سايه شوم» و «فريب» را به چاپ رساندم.
گويا چند رمانى هم كه نوشته ايد به واسطه قالبى كه براى نوشته خود انتخاب كرديد سروصداى زيادى در محافل بهائيت به وجود آورده است.‎/‎/
ببينيد، چون چنين كتابهايى تا به حال سابقه چندانى نداشته است، غير از آيتى و مهتدى كه دوتن از بزرگان اين فرقه بودند و برگشتند و كتبى را در اين مورد تأليف كردند تقريباً كتابى در اين باره توسط بهايى هاى برگشته از بهائيت نوشته نشده و طبعاً كتابهاى من به اين واسطه حركت جديدى بود و براى آنها خيلى سنگين آمد. البته از طرف تشكيلات ابتدا خيلى روى من كار كردند و خيلى بحث مى كردند تا من را برگردانند. آنها ساعتها با من بحث مى كردند تا مسير مرا تغيير دهند كه اين روزها از روزهاى سخت زندگى من بود. آنها مرتب به من مى گفتند كه اگر برنگردى مشمول خشم و غضب الهى و نابود مى شوى كه الحمدالله نه تنها هيچ كدام از اين اتفاقات رخ نداد بلكه بعد از مسلمان شدنم هر روز در حال پيشرفت هستم.
چند كلمه مى گويم شما يك جمله درباره آن بگوييد ‎/ اسلام
بهترين مأمن قلوب.

تشيع
كاملترين مذهب الهى.
بهائيت
فرقه سياسى، استعمارى.
بهايى
انسان وابسته به تشكيلات كه ۲ چهره دارد؛ چهره ظاهرى آنها بسيار مظلوم، عاطفى، خوش برخورد، منصف، خدمتگزار و مفيد كه ناشى از تعليمات درازمدت تشكيلات بوده است و چهره باطنى آنها، گزارشگر، حيله گر، تلاشگر به علاوه كينه توزى عليه اسلام.
بدترين تعاليم بهائيت
آموزه هاى ضداسلامى و ضددينى.
بهترين راه مبارزه با بهائيت
پرداختن به آثار بهائيان و افشاى احكام ناقص آنها مثل حكم سارق كه مى گويند اگر شخصى ۳ بار دزدى كرد روى پيشانى او مهر بزنيد. حالا اگر فرض كنيم مهرى باشد كه تا آخر پاك نشود اگر سارق براى چهارمين بار دزدى كرد بايد با او چه كنند !
با كداميك از ائمه احساس قرابت بيشترى داريد
على ابن موسى الرضا (ع)‎/
ادعيه مورد علاقه شما
بعد از دعاى كميل، صحيفه سجاديه.
بهترين روز سال
روزى كه درآن گناهى نكرده باشم.
سخت ترين روز براى شما
پس از مسلمان شدنم والدينم خيلى ناراحت شدند و من از ناراحتى آنها بسيار ناراحت شدم.
چه زمانى گريه كرديد
يك شب عاشورا دلم براى مادرم خيلى تنگ شده بود كه از اين دلتنگى به گريه افتادم.
آرزو
روزى برسد كه خانواده من متوجه شوند كه در اشتباه هستند.
خوشبختى
هميشه خوشبخت هستم چون به خدا ايمان دارم.
خاطره خوب
اولين سفرم به مكه مكرمه.
خاطره بد
شبهايى كه با مأموران تشكيلات بحث مى كردم.
حرف آخر.
اميدوارم كه روزى در راه افشاى فرقه بهائيت به فيض شهادت نائل شوم.

 

منبع: ايران


    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  رضا     -   تاريخ:  14 شهريور 87 - 00:00:00
بهاييان هم انسان هستند مثل هر انسان ديگر و بايد حق و حقوق انساني آنها محفوظ باشد و مورد احترام. اتهام بايد در يک دادگاه عادل همراه با وکيل و هيات منصفه اثبات بشود و نبايد بدون دليل و مدرک به کسي تهمت زد. تهمت جاسوسي زدن بدون دليل و مدرک گناه است.
2   نام و نام خانوادگي:  رهگذران وادي هجران ...     -   تاريخ:  16 شهريور 87 - 00:00:00
با سلام و دعاي خير
گويا در دو مطلب از مطالب فوق اشتباهي صورت گرفته يكي مدت تبليغ باب از زمان ادعا كه 6 سال بود يعني از سال 1260تا 1266 كه به اشتباه 9 سال ذكر شده وديگر اينكه تشكيل كميته بيت العدل با ايجاد كنفرانسي در لندن و گردآوري سران تشكيلات از تمام دنيا بود . به هر حال از بازگشت اين خواهر عزير به مذهب شيعه اماميه اثني عشريه و سكني در كشتي نجات اهل بيت پيامبر خاتم بسيار خوشحاليم، اما اين تنها گوشه اي از بي كران تناقضات اين امر ضلاله است و الا "سينه مي گويد كه تنگم فرياد كن".
3   نام و نام خانوادگي:  رضا     -   تاريخ:  16 شهريور 87 - 00:00:00
عزيزان من! چشم بسته هر خبري را باور نکنيد. بهاييها مثل پيروان همه اديان ديگر بايد حق تبليغ داشته باشند چون انسان هستند. اگر واقعا عقايد آنها باطل است و متناقض پس چرا نمي گذارند آنها عقايدشان را آزادانه بيان کنند تا مردم به باطل بودن عقايد آنها پي ببرند؟؟؟؟ مگر قرآن نمي گويد: ...فبشر عباد الذين يستمعون القول و يتبعون الاحسنه...؟؟؟ پس مطمئن باشيد اين خبر جعلي است و جنبه تبليغاتي دارد. در ضمن خانم شيرين عبادي به عنوان وکيل وظيفه اش دفاع از انسان و حقوق انساني است چه آن موکل شيعه باشد و چه بهايي و چه کافر. در زمان کوروش کبير همه انسانها و حتي بت پرستها آزادي تبليغ داشتند. اين است عدالت و احترام به حقوق انسانها. علي (,ع) به مالک مي گويد: مردم يا برادران ديني تو هستند و يا در آفرينش همزاد تو. در حکومت تو کفار هم بايد بهره مند باشند.
4   نام و نام خانوادگي:  رهگذران وادي هجران ...     -   تاريخ:  18 شهريور 87 - 00:00:00
با سلام و دعاي خير

آقا رضا، ببينيم اين " دين تازه " چه مي گويد؟ پيامبرانش کيانند؟ ره آوردش چيست؟ چگونه رهبري مي شود؟ . . .
اما آچه در مورد اجازه تبليغ گفتيد شايد بيشتر برمي گردد به پيشينه اين امر ضلاله كه تاريخ هنوز از به ياد آوردن جنگ هاي خونيني كه توسط سران ايشان و به تحريك دولتهاي بيگانه صورت گرفته بر خود مي لرزد. بر پا نمودن سه جنگ در نقاط مختلف توسط اين فرقه ، ايجاد آشوب داخلي براي تقسيم مملك در راستاي اهداف ديرينه استعماري و هزاران فريب و نيرنگ در پس پرده هاي بي خبري، غفلت و ساده دلي مردم پاك نهاد اين سرزمين و هزاران سوال بي پاسخ كه خود شما نيز در تلاطم بي پاسخي دستاويزي بهتر از مظلوم نمايي نيافته ايد، حداقل مدعاي اين ادعاست.

5   نام و نام خانوادگي:  رضا     -   تاريخ:  21 شهريور 87 - 00:00:00
دوست عزيز جناب رهگذران! کلام شما (هزاران فريب و نيرنگ در پس پرده هاي بي خبري ...) بيشتر به شعر و شعار توخالي شبيه است و نه دليل و منطق. عقل سليم و قوانين داخلي و قوانين بين المللي مي گويد هر اتهامي بايد در يک دادگاه صالحه همراه با وکيل و هيات منصفه اثبات شود. آيا اگر مثلا پدر يا پدربزرگهاي شما در گذشته ظلم يا فتنه اي کرده باشند( تاکيد مي کنم اگر کرده باشند) آيا بايد شما را از حق و حقوق انسانيتان محروم کرد؟؟ به شما توصيه مي کنم براي اينکه دست از تعصبات خود برداريد و فرا ديني بينديشيد کتاب "علي و حقوق بشر" نوشته جورج جرداق را بخوانيد.
6   نام و نام خانوادگي:  رضا     -   تاريخ:  22 شهريور 87 - 00:00:00
دوست عزيز جناب رهگذران! اولا من خودم شيعه هستم. دين با ديندار تفاوت دارد. ديندار ممکن است يا فهم درستي از دين نداشته باشد و يا اگر هم فهم درستي داشته باشد دچار هواي نفس شود. پس گناه عده اي ديندار را(تازه در صورت اثبات) نبايد به حساب همه دين داران و يا خود دين گذاشت. مگر در همين دين اسلام خودمان تروريست هايي وجود ندارند که در سراسر دنيا جنايت مي کنند؟
اتفاقا اکثر تروريستهاي دنيا مسلمان هستند. پس آيا بايد بگوييم همه مسلمانها تروريست هستند و يا اسلام بد است؟؟!! سوما بحث من اين نيست که کدام دين حق است و کدام دين باطل. بحث من يک بحث انساني است. آيا يک بهايي انسان هست يا نيست؟؟ آيا مخلوق خداوند هست يا نيست؟؟ اگر جواب شما آري است پس تمام حقوقي که شما داريد او نيز بايد داشته باشد. آن کودکي که در يک خانواده بهايي بدنيا مي آيد چه گناهي کرده؟؟
در ضمن من سوالي نپرسيدم که شما مي گوييد تلاطم بي پاسخي!!! من دارم با استناد به آيات قرآن و کلام علي (ع) به شما پاسخ مي دهم. پس اگر قرآن و علي را قبول داريد بايد انسانيت را هم قبول کنيد. دوست عزيز بهتر است بجاي تهمت زدن در شيعه بودن خود شک کنيد. ممکن است لطفا نام آن جنگهاي خونيني را که ميگوييد براي من ذکر کنيد ؟
7   نام و نام خانوادگي:  رهگذران وادي هجران...     -   تاريخ:  26 شهريور 87 - 00:00:00
با سلام و دعاي خير
آقات رضا، جملات شما خيلي شبيه يه بهايي مسلمان شده اي بود كه مي گفت:
« به ما تعليم مي دادند وقتي با مسلمان ها يا ساير اديان صحبت مي کنيد از شيوه تشابه با تعاليم و رويدادهاي خود آن دين در مقايسه با بهائيت استفاده کنيد و بگوئيد هر پاسخي براي خود مي دهيد ما براي بهائيت مي دهيم! وبدين ترتيب آنها را در منگنه بگذاريد وبهائيت را اثبات کنيد. بعدها فهميدم اين شيوه موذيانه موجب لغزش بسياري شده است.مثلا وقتي به ما مي گفتند:
"محمد (ص) آخرين پيامبر بوده وپس ازاو پيامبري نخواهد آمد "بگوئيد مسيحيان هم عيسي را آخرين پيامبر مي دانستندو بدين ترتيب از جواب طفره برويد ... در حاليکه اگر طرف مقابل زرنگ بود بايد بلافاصله به ما مي گفت :
تو اول حقانيت خود را ثابت کن بعد خودت را با اديان مقايسه کن. اين کمال نيرنگ است که همه مدعيان دروغين خود را با انبيا مقايسه بکنند و از زندگي آنها براي امر باطل خود شاهد بياورند... مثل اينکه سکه تقلبي بگويد چون به سکه هاي حقيقي هم شک مي کنند پس اگر به من هم شک کنند شک آنها باطل است!
به اصطلاح بايد به ما مي گفتند تو اول برادري خود را ثابت کن بعد ادعاي ارث نما!
ابتدا ثابت کن اين مجموعه اراجيف يک دين است بعد خود را در رديف اديان بگذار.... »
قبل از اين كه به سوال شما در مورد جنگ ها و ترورهاي انجام شده توسط سران اين فرقه بپردازم. ياد آور شوم كه محكمه مورد نظر برگزار شده و جناب باب توسط دولت وقت به دار مكافات سپرده شد. در مورد نيرنگ ها و فريب ها نيز نگران نباشيد كه اگر شعر هم باشد، شهر خوش آهنگي براي بهاييان نخواهد بود براي نمونه چند مثال كوچك براي شما مي آورم و « تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل ...»
عناوين بعضل تناقضات به اختصار
1-وحدت عالم انساني
برخورد از نوع اول:
همه انسانها برابرند و از اصلي واحد و تفاوتي ندارند...
برخورد از نوع دوم:
الف -سياهان آفريقائي خلقتشان گاوي است!
ب- غير بهائيان نزد خدا به شکل حيوان هستند!
2-تبليغ
برخورد از نوع اول:
تبليغ ،امري واجب است در همه جا و هر وقت و براي همه کس
برخورد از نوع دوم: تبليغ در اسرائيل ممنوع است و تبليغ اسرائيلي حتي در خارج حرام است
3- خدا
برخورد از نوع اول:
ما بهائيان موحدو يکتا پرستيم
برخورد از نوع دوم:
الف: جناب ميرزا حسينعلي گويد: نيست خدائي جز من خداي زنداني!
ب: هم ايشان : همه خدايان از ترشح خدائي من به خدائي رسيدند!!
4-خاتميت
برخورد از نوع اول :
نبوت به وجود حضرت محمد صلي الله عليه و آله خاتمه يافت
برخورد از نوع دوم :
شريعت اسلام ابتدا توسط باب نسخ شد بعد شريعت باب توسط شريعت بهاء نسخ گرديد!
5- مقتضيات زمان
برخورد از نوع اول:
چون هر دوره جديدي مقتضيات جديد دارد پس دائم بايد دين جديد بيايد لذا هزار سال پس از اسلام دين جديد آمده است
برخورد از نوع دوم :
الف :امتداد دين بهائيت پانصد هزار سال است!
ب : امتداد بهائيت سيصد و شصت و پنج مليون سال است!!
6- ايران دوستي
برخورد از نوع اول:
ما ايران را دوست داريم ...
برخورد از نوع دوم :
الف:خدايا امپراطور ژرژپنجم را تاييد فرما!
ب:اي امريکائيان براي منفعت خود چاه هاي نفت ايران را دريابيد و به سوي آن بشتابيد!!
ج: بخاطر کمک به سپاهيان انگليس در فلسطين عبدالبها لقب سر دريافت مي کند!
حال به بررسي جنگ ها و ترورها مي پردازيم:
تروريسم و بهاييت
1- تعاريف :
1-1 ترور:
تِرور در لغت، به معناي هراس و هراس افکني است؛ و در سياست به کارهاي خشونت آميز و غير قانوني براي سرکوبي مخالفان خود و ترساندن آنها ترور مي‌‌گويند و نيز کردار گروه‌هاي مبارزي که براي رسيدن به هدف‌هاي سياسي خود دست به کارهاي خشونت آميز و هراس انگيز مي‌‌زنند، ترور ناميده مي‌شود. ترورگري روش حکومت‌هايي است که با بازداشت و شکنجه و اعدام و انواع آزارهاي غيرقانوني، از راه پليس سياسي مخفي، مخالفان را سرکوب مي‌کنند و مي‌‌هراسانند، و يا روش دسته‌هاي راست يا چپي است که براي افکندن يا هراساندن دولت به آدمکشي و آدم دزدي و خرابکاري دست مي‌‌زنند. از برخي جهات ترور به معناي کشتار سياسي نيز به کار مي‌‌رود و کساني را که به کشتار سياسي دست بزنند ترورگر يا تروريست مي‌‌خوانند.
(از ويکي‌پديا، دانشنامهٔ آزاد.)
1-2تروريست:
تروريست يا ترورگر فرد يا گروهي است که از مکتب تررسيم يا ترور پيروي کند.
2- مصاديق
2-1 – ترور شهيد ثالث
2-2- ترور شاه
در وقايع ساليان نخستين پيدايش بابيه غير از بلواوآشوب و جنگ در چند نقطه کشور توسط بابيان ،اقدام براي ترور شاه نيز در کارنامه آنان آمده است.در شوال 1268 سوءقصد بابيان به جان ناصر الدين شاه با تير اندازي دو تن از آنان پيش آمد ولي نا کام ماند و به دنبال آن دستگيري عوامل اين سوءقصد توسط حکومت مرکزي با جديت پيگيري شد وتحقيقات حکومتي بر اساس قرائن و شواهد نشان داد که ميرزا حسينعلي نوري (بهاءاله) در طراحي و انجام اين سوءقصد نقش محوري داشته لذا براي دستگيري او اقدام شد.اگرچه ميرزا و منابع بهائي منکر شدند ولي قرائن بسيار مويد اين نقش بوده و منابع بابي از جمله عزيه خانم نوري خواهر ميرزا در" تنبيه النائمين " اين نسبت را تاييد کرده اند.عز يه خانم به تفصيل چگونگي برنامه ريزي و انجام اين سوءقصد را با ذکر مباشران وکارگزارانش بيان نموده و از ايده اين ترور توسط برادر -به خيال رسيدن به حکومت- و بعدانتخاب مجري و سپس در اختيار گذاشتن لوازم براي مجري پرده بر مي دارد:ميرزاابتدا کريم خان مافي از بابيان مشهور را انتخاب نموده ، پنجاه تومان نقد و اسب و شمشير به همراه پيشدوخود در اختيار او گذاشته مامور انجام اين کار مينمايد و ظاهرا وعده صدارت و سپهسالاري هم به او ميدهد...اما او پول و اسب را گرفته و به اسلامبول مي گريزد ! سپس ميرزا ،جوان بابي پر شوري به نام محمد صادق تبريزي را به اين کار مي گمارد و به قول عزيه به قربانگاه مي فرستد. پس از عدم توفيق ميرزا در نقشه ترور حدود هشتاد تن از بابيه کشته و کثيري بي خانمان و فراري مي گردند و بعد هم جناب بها منکر اصل کار توسط خودمي شود . عزيه در نتيجه گيري از اين موضوع خطاب به عبدالبها مي گويد: "اين اول بذر نفاق و فتنه بود که جناب ابوي کاشتند و پس از اشتعال نائره فساد،حاشا کرده به گردن ديگران گذاشتند.
محيط طباطبايي به استناد گزارشهاي تاريخي و برخي قرائن ديگر اظهار کرده که رهبري بابيها که بعد از علي محمد بابيها را به منظور اجراي نقشه قتل ناصرالدين شاه قاجار به تهران فراخواند(گوهر، سال 6، ش 3، ص 178-183، ش 4ص 271-277) نقش فعال ميرزا حسينعلي در اقدامات بابيان و تصميم جدي اميرکبير براي فرونشاندن قيامها و شورش هاي آنان موحب شد که وي از ميرزا حسينعلي بخواهد ايران را به قصد کربلا ترک کند،و او در شعبان1267 به کربلا رفت (نبيل زرندي، ص 580، 584-585)؛ اما چند ماه بعد، پس از برکناري و قتل امير کبير،در ربيع الاول 1268 ،‌و صدارت يافتن ميرزاآقاخان نوري ،‌به دعوت و توصيه شخص اخير به تهران بازگشت.
در شوال 1268، حادثه تيراندازي دو تن از بابيان به ناصرالدين شاه پيش آمد و بار ديگر به دستگيري و اعدام بابيها انجاميد (همان، ص 590-592).
از نظر حکومت مرکزي ، قرائن و شواهدي براي نقش ميرزا حسينعلي نوري در طراحي اين سوء‌قصد وجود داشت و به دستگيري او اقدام شد (زعيم الدوله
تبريزي ، ص 195).ميرزا يحيي نيز که عموم بابيان او را جانشين بلامنازع باب مي دانستند و در هنگام تيراندازي به شاه در نور به سر مي برد، توانسته بود با لباس درويشي و عصا و کشکول ،‌ مخفيانه به بغداد برود (ميرزا آقاخان کرماني و روحي ، ص 301؛ حاجي ميرزاجاني کاشاني ‌،‌مقدمه براون ،‌ص لح –لط ؛ قس نبيل زرندي ،‌ص 613) . او چهار ماه زودتر از بهاءالله به بغداد رسيد
با توجه به تنوع وقايع تروريستي در تاريخ بابيت و بهاييت در قسمت 2 (مصاديق تروريسم ) بدون داوري تنها به ذکر خلاصه وقايع (بدون در نظر گرفتن سير تاريخي ) مي پردازم تا اهل نظرخود قضاوت کنند :
2-3 ترور مردم بي گناه روستاها :
در اواخر سلطنت محمد شاه و پس از مرگ او (1264) از سوي مريدان علي محمد،‌آشوب هايي در کشور پديد آمد که از جمله، رويداد قلعه شيخ طبرسي در مازندران بود. در اين آشوب ، جمعي از بابيان به رهبري ملاحسين بشرويه اي ملا محمد علي بارفروشي ،‌قلعه طبرسي را پايگاه خود قرار دادند و اطراف آن خندق کندند و خود را براي جنگ با قواي دولتي آماده ساختند. از سوي ديگر بر مردم ساده دل که در پيرامون قلعه زندگي مي کردند، به جرم «ارتداد» هجوم آورده به قتل غارت ايشان مي پرداختند ‌،‌به گونه اي که يکي از بابيان مي نويسد: «جمعي رفتند و در شب يورش برده، ده را گرفتند و يک صد و سي نفر را به قتل رسانيدند. تتمه فرار نموده ، ده را با حضرات اصحاب حق ، خراب نمودند و آذوقه ايشان را جميعاً به قلعه بردند (حاجي ميرزا جاني کاشاني ، ص 162) و چنين مي پنداشتند که ياران مهدي موعودند و به زودي جهان را در تسخير خود خواهند گرفت و بر شرق وغرب فرمانروايي مي کنند؛ چنان که بابي مذکور مي نويسد:
«حضرت قدوس (محمد علي بارفروشي) مي فرمودند که : ما هستيم سلطان به حق و عالم در زير نگين ما مي باشد و کل سلاطين مشرق و مغرب به جهت ما خاضع خواهند گرديد»(همانجا) .
پس ميان ايشان و نيروي دولتي جنگ درگرفت و فتنه آنان با پيروزي قواي دولت و کشته شدن ملامحمد علي بارفروشي در جمادي الثاني 1265 پايان گرفت.
4-2 ترور رقبا
پس از تبعيد ميرزا حسينعلي به بغداد، اين شهر و شهرهاي کربلا و نجف مرکز ثقل فعاليتهاي بابيان شد و روز به روز بر جمعيت ايشان افزوده مي شد.
شماري از سران بابيه با توجه به ناتواني ميرزا يحيي در اداره امور ،‌و به انگيزه هاي ديگر،خود را «موعود بيان» خواندند.
به نوشته ميرزا آقا خان کرماني و شيخ احمد روحي (ص 303) «کار به جايي رسيد که هر کس بامدادان از خواب پيشين بر مي خاست ،تن را به لباس اين دعوي مي آراست » و به نوشته شوقي افندي ، ‌سومين رهبر بهائيان، فقط در بغداد بيست و پنج نفر اين مقام را ادعا کردند (نيز عزيه خانم نوري، ص 42-43) .بيشتر اين مدعيان با طراحي ميرزا حسينعلي و همکاري ميرزا يحيي يا کشته شدند و يا از ادعاي خود دست برداشتند.
5-2 ترور همشهريان و زوار با نظارت پيشوايان :
حضور بابيان در عراق‌به ويژه در کربلا و نجف، مشکلات ديگري نيز آفريد، به نوشته برخي منابع بهائي (شوقي افندي، قرن بديع، ج 2 ، ص 106-107) در عراق شيوه بابيان اين بود که شبهاي تار، به دزديدن ملبوس و نقدينه و کفش و کلاه زوار اماکن مقدسه بپردازند، و به تعبير ميرزا حسينعلي «در اموال ناس من غير اذن تصرف مي نمودند و نهب و غارت و سفک دماء را از اعمال حسنه مي شمردند» (اشراق خاوري، 1327ش، ج 7، ص 130) .علاوه بر آن ،‌در ميان خود بابيها نيز بازار آدمکشي رونق داشت و برخي منابع بابي از دخالت ميرزا حسينعلي در اين فجايع خبر داده اند ( عزيه خانم نوري، ص 15-16؛ براي فهرست کتابهاي پيروان باب از گزارش کارهاي ميرزا حسينعلي در عراق ،‌عزيه خانم نوري، مقدمه ناشر، ص 2-4). »
اميدوارم خسته نشده باشيد اما بدانيد كه از اين شعر هاي بد نوا براي احباي بهايي زياد سروده شده است. اما در مورد مساله حق و حقوق نياز است تا ابتدا بحثي در مورد منشائ حق صورت گيرد. آيا هر انساني به خاطر انسان بودم در ارتكاب هر عملي و تبليغ هر زشتي نيز آزاد است؟ اصلا بحث بر اين است كه آيا فريب ديگران حقوق انساني است ؟ چرا تبليغي كه شما بر آن اسرار داريد و به عنوان قانون بين المللي مي شناسيد در اسرائيل از سوي بيت العدل به بهاييان اجازه تبليغ داده نمي شود و وقتي اين سوال از ايشان پرسيده مي شود پاسخ داده مي شود كه بهائيان در تمام جهان تابع حکومت ها هستند، حال چرا در ايران که تبليغ بهائيت غير قانوني است بهائيان تبليغ مي نمايند و به اين امر اصرار دارند؟! از كلام زيباي امير مومنان بهره برديد از اين بابت متشكرم، اما در آينده در صورتيكه از مشاهده كنندگان همين صفحه باشيد بيشتر مطلب را بررسي مي كنيم كه آيا اشاره به كلام ايشان در اينجا مصادر به مطلوب نيست كه مطمدنا با استناد متفاوت است. اما در صورتيكه شيعه امير مومنان هستيد خوشا به سعادتتان و التماس دعا.
8   نام و نام خانوادگي:  رضا     -   تاريخ:  03 مهر 87 - 00:00:00
دوست عزيزم جناب رهگذران!
من قبلا تاکيد کردم که بحث من بحث حق و باطل نيست.
بحث من اين نيست که کدام دين حق است و کدام دين باطل.
من خود نيز به تناقضات باورهاي بهاييت اعتقاد دارم..
دوما بحث اثبات يا رد اعتقادات يک بحث علمي و عقلاني و فلسفي است که بايد محدود به کلاسهاي درسي و آموزشي باشد. بحث من يک بحث حقوقي است همراه با مفهوم دموکراسي به عنوان يک نظام سياسي. مفهوم دموکراسي و مدنيت اين است که همه انسانها با هر اعتقاد و باوري که هستند (چه شيعه چه سني چه مسيحي چه بهايي و چه سوسياليست و چه کافر و...)به صرف انسان بودن بايد از تمام حقوق انساني بطور يکسان برخوردار باشند و تا زماني که به حقوق همديگر تجاوز نکرده اند آزاد هستند.
اينکه مي گوييد اشتراکات ميان اديان٬ بله همه ما انسان هستيم و اول در انسانيت با هم مشترک مي باشيم و دوم در ايراني بودن و تابعيت ايران مشترک هستيم. سوما عزيز من٬ بهشت که زورکي نيست.
شايد آنها دلشان بخواهد بروند جهنم و تمام آن عذاب هايي را که مي گوييد بچشند.
آيا ما اين حق را داريم که آنها را محروم کنيم؟ سوالي که قبلا پرسيدم اين بود که اگر در گذشته عده اي از پدران شما ظلمي کرده باشند آيا بايد امروز شما را از حقوق انساني و شهروندي خود محروم کرد؟
آن کودکي که در خانواده بهايي بدنيا مي آيد چه گناهي کرده؟
و آيا بهايي ها انسان و مخلوق خداوند هستند يا نيستند؟به اين سوالات من جواب نداديد.
و اما در مورد منشا حق: در علم حقوق مکتبي هست به نام مکتب فطرت که بيان مي دارد منشا حقوق فطرت انسان است که امري است عام و جهاني و همه انسانها در روابط ميان خود بدون دخالت قدرتهاي اجتماعي ملزم به رعايت هستند(حقوق بين الملل عمومي چاپ 18 ص 48 دکتر ضيايي بيگدلي).
بر اين اساس انسانها تا زماني که به حقوق ديگران تجاوز نکنند آزاد هستند. من هم نگفتم که آزادند هر کاري بکنند.
در هيچ کجاي دنيا هم آزادي مطلق وجود ندارد. مفهوم دموکراسي هم همين است. آزادي تا زماني که به حقوق انسانها تجاوز نشود. اينکه مي فرماييد" فريب ديگران" بايد عرض کنم که مردم عقل و خرد دارند و خداوند به آنها اختيار و اراده داده تا فريب نخورند. کسي مردم را مجبور نکرده که فريب بخورند.
در ضمن کلمه فريب (در حوزه تبليغ افکار و عقايد و نه در معاملات و تجارت) از لحاظ حقوقي هيچ معنايي ندارد.
ثانيا خود شما مي گوييد که باور هاي بهايي ها بسيار متناقض است( و به نظر من خنده دار هم هست). خوب پس ديگر چه ترس و واهمه اي وجود دارد؟
اگر معتقد هستيد که دين آنها سراسر تناقض است مردم خود مي توانند قضاوت کنند. آيا شيعيان که مکتبشان عقلاني ترين مکتب است بايد از تبليغ بهائيت بترسند؟!! مردم براي فکرشان و عقيده شان نگهبان و وکيل و وصي نمي خواهند. حقيقت در بستر آزادي بيان و انديشه است که آشکار مي شود(...فبشر عباد الذين يستمعون القول و....).در جامعه اي که عقايد سانسور مي شود نه تنها حقيقت مشخص نمي گردد بلکه گاهي حق نما جاي حق را مي گيرد. از گسترش مکتبي بايد وحشت داشت که بر پايه عقلانيت و استدلال محکم باشد. بي خردي که وحشت ندارد.
اما مقايسه ايران با اسرائيل و يا با هر کشور ديگري قياس مع الفارق است. شايد در اسرائيل و يا هر جاي ديگر جهان هزاران حق کشي و نقض حقوق بشر صورت بگيرد .
آيا ما هم بايد حق کشي کنيم؟اينگونه قياس هاي مع الفارق متاسفانه جديدا خيلي رواج پيدا کرده است. منشا حقوق فطرت انساني است و نه عملکرد اين کشور و يا آن کشور. در ضمن چه کسي گفته که آنها در ايران تبليغ مي کنند؟ آنها نه روزنامه دارند و نه مراکز آموزشي رسمي و نه راديو و تلويزيون. تبليغشان هم بطور غير رسمي و در محافل خودشان است. و اين هم حق آنهاست.
در ادامه به برخي از مواد قانون اساسي ايران (علا رغم تمام ايراداتي که دارد) و آيه اي ديگر از قرآن و قوانين به ثبت رسيده جهاني اشاره مي کنم تا خود قضاوت کنيد:
اصل 3 قانون اساسي
بند 3. آموزش و پرورش و تربيت بدني رايگان براي همه در تمام سطوح و تسهيل و تعميم آموزش عالي
به کلمه "براي همه " دقت کنيد و اگر از قضايايي که اين روز ها روي مي دهد خبر داريد خود قضاوت کنيد
اصل 19:
مردم ايران از هر قوم و قبيله که باشند از حقوق مساوي بر خوردارند و رنگ و نژاد و زبان و مانند اينها سبب امتياز نخواهد بود
به کلمه" مردم ايران از هر قوم و قبيله اي " و عبارت " حقوق مساوي" توجه کنيد.
اصل 23 :
تفتيش عقايد ممنوع است و هيچ کس را نمي توان به صرف داشتن عقيده اي مورد تعرض و مواخذه قرار داد
اصل 37:
اصل ٬ برائت است و هيچ کس از نظر قانون مجرم شناخته نمي شود مگر اينکه جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد.
سوره ممتحنه آيه 8:
خدا شما را از نيکي کردن و عدالت ورزيدن با آنان که با شما در دين نجنگيده اند (لم يقاتلوکم : که به معناي قتال و کشتن است) و از سرزمينتان بيرون نرانده اند باز نمي دارد. خدا کساني را که به عدالت رفتار مي کنند دوست دارد.
رجوع کنيد به اصل 37 قانون اساسي. آيا امروز بهاييان در قتال و مبارزه مسلحانه هستند؟!! آيا ما را از سرزمين مان(که البته سرزمين آنها نيز هست)بيرون کرده اند؟؟!!( دوست عزيز جرم گذشتگان را نمي توان به حساب آنهايي که امروز زندگي مي کنند گذاشت. يکي از مراجع بزرگ تقليد که نام او را نمي برم نيز همين اخيرا فتوايي انسان دوستانه صادر کرد مبني بر ضرورت رعايت حقوق انساني و شهروندي بهاييان و برخورد همراه با رحمت اسلامي با آنان.
و اما ماده 18 اعلاميه جهاني حقوق بشر که ايران هم از امضا کنندگان اين اعلاميه است بيان مي دارد: هر کس حق دارد از آزادي فکر٬وجدان و مذهب بهره مند شود. اين حق متضمن آزادي تغيير مذهب يا عقيده و همچنين متضمن اظهار عقيده و ايمان و نيز شامل آزادي تعليمات مذهبي و اجراي مراسم ديني است.

دوست عزيز! اينکه مي گوييد در گذشته برخي از بهاييان محاکمه شدند اين حق را به ما نمي دهد که بگوييم همه بهاييان مجرم هستند و آنها را از حقوق انساني خود محروم کنيم.
دوماً از لحاظ حقوقي صرف محاکمه کردن ملاک نيست. محاکمه بايد عادلانه باشد يعني بطور علني در حضور هيات منصفه و مطبوعات و وکلاي فرد متهم.
در گذشته نظام قضايي ايران هنوز آنقدر توسعه نيافته بود که محاکمات عادلانه برگذار گردد و مسائلي همچون دادگاه علني و هيات منصفه و وکيل مدافع و داد گاه تجديد نظر و غيره مطرح نبود.
پس نمي توان قاطعانه گفت که آيا آن افراد عادلانه محاکمه شدند يا خير. حتي در صورت عادلانه بودن آن محاکمات باز هم تاکيد مي کنم جرم گذشتگان را نمي توان به ديگران نسبت داد. محروميت و يا مجازات قبل از وقوع جرم از لحاض حقوقي باطل است.
در ضمن کلام علي(ع) که من به آن اشاره کردم کاملا صراحت دارد.
يک جمله دو پهلو و مبهم نيست که شما مي گوييد نمي توان به تنهايي به آن استناد کرد. اگر اين جمله را در کنار آيه 8 سوره ممتحنه و آيه معروف" فبشر عباد الذين يستمعون القول...." و آيه "لا اکراه في الدين.." و روايات ديگري که موجود است قرار دهيم ضرورت رعايت حقوق انساني بهاييان را مي توان به خوبي استناد کرد.
و در آخر اينکه همه ما اول انسان هستيم و بعد ايراني. قبل از اينکه اسلام عزيز به اين سرزمين بيايد ما ايراني بوديم و هر ايراني بايد از حقوق يکسان برخوردار باشد. اما نقد علمي عقايد٬ بدون توهين و حق کشي٬ قابل قبول و ضروريست.
موفق باشيد





   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما