* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 27 فروردين 1390 تعداد بازديد: 21182 
آيا شهادت حضرت محسن (ع) با اين سخن پيامبر (ص) كه خطاب به حضرت زهرا (س) فرمود : تو نخستين كس از اهل بيتم هستي كه به من ملحق مي شوي ، در تعارض نيست ؟
گروه عقائد شيعه  

سؤال كننده : محب اهل البيت

طرح شبهه:

آيا شهادت محسن با اين سخن پيامبر كه خطاب به فاطمه زهرا (س) فرمود: تو نخستين كس از اهل بيتم هستى كه به من ملحق مى‌شوي، در تعارض نيست؟

طبق روايت هاى متواتر سنى وشيعه، فاطمه رضى الله عنها نخستين فرد از اهل بيت بود كه پس از رحلت رسول خدا (ص) به آن حضرت ملحق شد.

از طرف ديگر طبق ادعاى شيعه، محسن شهيد، برادر حسن وحسين وپسر حضرت فاطمه عليهم السلام مى‌باشد؛ يعنى او از اهل بيت است؛ ولى او زودتر از مادرش از دنيا رفته است.

آيا رسول الله (نعوذ بالله) اشتباه گفته است، يا اصلا محسنى در کار نبوده؟

نقد و بررسي:

اين كه حضرت محسن عليه السلام به شهادت رسيده قطعى است. روايات فراوانى در كتاب‌هاى شيعه و سنى اين مطلب را تأييد مى‌كند كه انشاء الله در مقاله جداگانه‌اى مصادر آن از نظر خوانندگان عزيز خواهد گذشت.

و از سوى ديگر همان طور كه شما اشاره كرديد، اين مطلب كه حضرت زهرا نخستين كس از اهل بيت آن حضرت بود كه به رسول اكرم ملحق شد، قطعى است؛ اما چگونه مى‌توان تعارض مورد نظر را رفع كرد، در پاسخ مى‌گوييم:

در تمام اين روايات از كلمه «اهل بيت» استفاده شده است و پيامبر مى‌فرمايد « تو نخستين كس از «اهل بيت» من هستى كه به من ملحق خواهى شد» و اهل بيت در سخن پيامبر، به كسانى اطلاق مى‌شود كه خداوند طبق آيه تطهير آن‌ها را از هر گونه رجس و پليدى پاك كرده است و رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز با كشيدن كساء بر سر حضرت علي، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسين عليهم السلام، در حقيقت كلمه اهل بيت را تفسير وآن را در همين افراد منحصر كرده است.

اين مطلب با بيش از هفتاد روايتى كه فقط در كتاب‌هاى اهل سنت وجود دارد، قابل اثبات است.

از اين رو، كلمه اهل بيت، فقط شامل اصحاب كساء كه در زمان رسول خدا صلى الله عليه وآله حضور داشته‌اند مى‌شود و شامل فرد ديگرى از جمله، حضرت محسن، حضرت زينب و... و نيز شامل زنان پيامبر و يا هر شخص ديگرى نخواهد شد.

بنابراين حضرت زهرا سلام الله عليها نخستين فرد از اهل بيت پيامبر بود كه با ضربه‌ عمر بن خطاب به شهادت رسيد و به پدر بزرگوارش ملحق شد؛ پس هيچ تعارضى وجود نخواهد داشت.

اما رواياتى كه حضرت رسول صلى الله عليه وآله به حضرت زهرا سلام الله عليها بشارت داد، از قرار ذيل است، كه به جهت اختصار فقط به چند روايت از كتاب‌هاى شيعه و سنى بسنده مى‌كنيم:

مرحوم شيخ مفيد مى‌نويسد:

فَجَاءَتِ الرِّوَايَةُ أَنَّهُ قِيلَ لِفَاطِمَةَ (عليها السلام) مَا الَّذِي أَسَرَّ إِلَيْكِ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) فَسُرِيَ عَنْكِ مَا كُنْتِ عَلَيْهِ مِنَ الْحَزَنِ وَ الْقَلَقِ بِوَفَاتِهِ قَالَتْ إِنَّهُ خَبَّرَنِي أَنَّنِي أَوَّلُ أَهْلِ بَيْتِهِ لُحُوقاً بِهِ وَ أَنَّهُ لَنْ تَطُولَ الْمُدَّةُ بِي بَعْدَهُ حَتَّى أُدْرِكَهُ فَسُرِيَ ذَلِكَ عَنِّي.

روايت چنين است كه از فاطمه سلام الله عليها پرسيده شد: رسول خدا صلى الله عليه وآله با تو چه رازى گفت كه اندوه وفات او از دلت رفت و از اضطرابت كاسته شد و صورتت برافروخته گرديد؟ فرمود: رسول خدا صلى الله عليه وآله به من خبر داد: "تو نخستين كس از «اهل بيت» من هستى كه به من ملحق خواهى شد و ماندن تو پس از من بطول نمى‏انجامد".

اين خبر مرا خوشحال كرد و اندوه من برطرف گرديد.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج‏1، ص187، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.

المجلسي، علامه شيخ محمد باقر (متوفاي1111هـ) بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 22، ص 470، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983 م

ابن جرير طبرى شيعى نيز مى‌نويسد:

عن أبي بصير، عن أبي عبد الله ( عليه السلام )، قال: لما قبض رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) ما ترك إلا الثقلين، كتاب الله وعترته أهل بيته، وكان قد أسر إلى فاطمة ( صلوات الله عليها ) أنها لاحقة به، وأنها أول أهل بيته لحوقا.

امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر هنگامى كه از دنيا رفت، دو يار و گوهر ارزنده باقى گذاشت، يكى كتاب خدا و ديگرى عترت و اهل بيتش، و به فاطمه فرمود: تو به من ملحق مى‌شوي؛ از اين رو، نخستين شخص از اهل بيت كه به آن حضرت پيوست، فاطمه بود.

الطبري، الشيخ أبي جعفر محمد بن جرير بن رستم (متوفاي ق4)، دلائل الإمامة، ص131، تحقيق قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، ناشر: مركز الطباعة والنشر في مؤسسة البعثة ـ قم،‌ الطبعة‌ الأولي، 1413هـ.

در كتاب‌هاى اهل سنت نيز اين مطلب ديده مى‌شود.

 محمد بن اسماعيل بخارى مى‌نويسد:

حَدَّثَنَا أَبُو نُعَيْمٍ حَدَّثَنَا زَكَرِيَّاءُ عَنْ فِرَاسٍ عَنْ عَامِرٍ الشَّعْبِيِّ عَنْ مَسْرُوقٍ عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ أَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ تَمْشِي كَأَنَّ مِشْيَتَهَا مَشْيُ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَرْحَبًا بِابْنَتِي ثُمَّ أَجْلَسَهَا عَنْ يَمِينِهِ أَوْ عَنْ شِمَالِهِ ثُمَّ أَسَرَّ إِلَيْهَا حَدِيثًا فَبَكَتْ فَقُلْتُ لَهَا لِمَ تَبْكِينَ ثُمَّ أَسَرَّ إِلَيْهَا حَدِيثًا فَضَحِكَتْ فَقُلْتُ مَا رَأَيْتُ كَالْيَوْمِ فَرَحًا أَقْرَبَ مِنْ حُزْنٍ فَسَأَلْتُهَا عَمَّا قَالَ فَقَالَتْ مَا كُنْتُ لِأُفْشِيَ سِرَّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى قُبِضَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَسَأَلْتُهَا فَقَالَتْ أَسَرَّ إِلَيَّ إِنَّ جِبْرِيلَ كَانَ يُعَارِضُنِي الْقُرْآنَ كُلَّ سَنَةٍ مَرَّةً وَإِنَّهُ عَارَضَنِي الْعَامَ مَرَّتَيْنِ وَلا أُرَاهُ إِلا حَضَرَ أَجَلِي وَإِنَّكِ أَوَّلُ أَهْلِ بَيْتِي لَحَاقًا بِي فَبَكَيْتُ فَقَالَ أَمَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَوْ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ فَضَحِكْتُ لِذَلِكَ.

عائشه مى‌گويد: فاطمه كه راه رفتنش همانند پدرش بود، وارد بر رسول خدا (ص) شد، فرمود: خوش آمدى دخترم، او را سمت چپ يا راستش نشاند، سپس آهسته سخن گفت، فاطمه گريه كرد، گفتم: چرا گريه مى‌كنى؟ بار ديگر سخنى آهسته گفت، فاطمه خندان شد، تا آن روز خوشحالى و اندوه را اين چنين نزديك به هم نديده بودم، از فاطمه علت را جويا شدم، گفت: سرّ پيامبر خدا را افشا نمى‌كنم. پس از فوت رسول خدا (ص) پرسيدم، گفت: پدرم فرمود: جبرئيل هر سال يك مرتبه قرآن را بر من عرضه مى‌كرد؛ ولى امسال دو مرتبه آن را بر من عرضه كرده است، گويا اجل و مرگ من نزديك است و تو دخترم نخستين كسى هستى كه به من ملحق خواهى شد، اينجا بود كه گريه كردم، فرمود: آيا دوست ندارى كه سرور زنان بهشتى يا زنان مؤمن باشي، به اين جهت خنديدم.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1326، ح3426، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.

و نيز طبرانى در معجم كبير خود مى‌نويسد:

عن عَائِشَةَ قالت قلت لِفَاطِمَةَ بنتِ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم رَأَيْتُكِ أَكْبَبْتِ على النبي صلى اللَّهُ عليه وسلم في مَرَضِهِ فَبَكَيْتِ ثُمَّ أَكْبَبْتُ عليه ثَانِيَةً فَضَحِكَتِ قالت أَكْبَبْتُ عليه فَأَخْبَرَنِي أَنَّهُ مَيِّتٌ فَبَكَيْتُ ثُمَّ أَكْبَبْتُ عليه فَأَخْبَرَنِي أَنِّي أَوَّلُ أَهْلِ بَيْتِهِ لُحُوقًا بِهِ وَأَنِّي سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ إِلا ما كان من مَرْيَمَ بنتِ عِمْرَانَ فَضَحِكَتُ.

عائشه مى‌گويد: به فاطمه دختر رسول خدا (ص) گفتم: در بيمارى پدر، خودت را روى بدنش افكندى و گريه كردي، بار ديگر آن را تكرار كردي؛ ولى خنديدي، فرمود: دفعه اول خبر از مرگش داد گريه كردم، دفعه دوم فرمود: تو نخستين فرد از اهل بيت من هستى كه به من ملحق مى‌شوى وتو سرور زنان بهشتى هستي.

الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج 22، ص 419، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.

نتيجه:

هيچ تعارضى ميان شهادت حضرت محسن عليه السلام و روايتى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله به حضرت زهرا سلام الله عليها بشارت مى‌دهد كه تو نخستين كس از اهل بيت من هستى كه به من ملحق مى‌شوي، وجود ندارد؛ چرا كه «اهل بيت» در لسان رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فقط بر پنج نفر اطلاق مى‌شود كه حضرت محسن عليه السلام جزء آن پنج نفر نيست.

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

 

 

 



    فهرست نظرات  
81   نام و نام خانوادگي:  احمدرضا خوش کلام     -   تاريخ:  09 مرداد 92 - 23:15:54
به نام خدا
آقاي ايکس محترم،
شما هيچ مي دانيد بزرگ ترين و سخت ترين امتحاني که خدا از اميرالمومنين گرفت صبر بر مصائب حضرت صديقه بود؟ شما هيچ مي دانيد که به نقل اهل سنت ابوبکر قصد کشتن اهل بيت را داشته و پيامبر به همين جهت دستور به صبر دادند! اگر غير اين بود چرا ابوبکر در پايان عمر افسوس مي خورد که اي کاش به خانه ي حضرت زهرا حمله نکرده بود؟! شما نمي فهميد مقام ولي خدا چيست؟ ولي خدا اولي بالمومنين من انفسهم است. جان ولي خدا که در معرض خطر جدي دشمن قرار بگيرد بايد فدايي داشته باشد و بايد ولي خدا در برابر فداکاري فداييانش صبر پيشه کند. واقعه احد را فراموش کرديد که پيامبر يکه و تنها در ميدان جنگ قرار گرفتند و تنها اميرالمومنين علي عليه السلام بود که پروانه وار به دور شمع وجود مقدس رسول خدا مي چرخيد و از جان ولي زمانش دفاع کرد تا جايي که هفتاد زخم کاري خورد و پيامبر هم مامور به صبر بود. شما چه مي فهميد که وقتي قصد آتش کشيدن خانه و اهلش را داشتند بايد اعرف به مقام ولي الله الاعظم يعني حضرت صديقه جانفشاني کند تا جان ولي خدا حفظ شود. هيچ مي دانيد اقدام حضرت صديقه براي آمدن به درب منزل تنها به جهت آرام کردن اوضاع بوده؟ تا بگويند فاطمه در خانه است؛ حيا کنيد و برگرديد. و البته که برنگشتند و در را آتش زدند ولي با دفاع حضرت صديقه از کشتن اميرالمومنين منصرف شدند. ابن قتيبه مي نويسد: «فلما سمع القوم صوتها و بكائها انصرفوا باكين و كادت قلوبهم تتصدع و اكبادهم تنفطر و بقي عمر و معه قوم فأخرجوا علياً» آن قوم نابه کار چه ديدند که گروهي از ايشان با قلبي اندوهبار و جگري سوخته از مقابل درب خانه حضرت صديقه برگشتند و تنها عمر با تني چند از اوباش مدينه باقي ماندند و حضرت علي را به مسجد بردند؟ اين اقدام حضرت صديقه جلوي اقدامات وحشيانه ي بعدي آنان را گرفت ولو به قيمت شهادتشات تمام شود. زيرا جان ولي خدا در معرض خطر جدي دشمن قرار گرفت! آيا فراموش کرديد در کربلا همه فدايي امام سيدالشهدا مي شدند تا بلکه براي لحظاتي بيشتر جان ولي خدا محفوظ بماند! حضرت علي اکبر هم فدايي ولي خدا مي شود چون اولي بالمومنين من انفسهم است و امام سيد الشهدا جز صبر در برابر جانفشاني ياران و فرزندانش چاره اي ندارد. امام بايد فرزند زرا فدا کند چون امر خداست که او اولي بالمومنين است از نظر جان و نفوسشان. يعني مومنين بايسته است حتي جان خود را هم در هنگام خطر فداي مولايشان کنند و اين امري است که حضرت صديقه آگاهانه انجام داد و اميرالمومنين با آن که مظهر غيرت الله است در برابر اين هجوم وحشيانه صبر فرمود چنان که فرمود: فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجي. خوب است به روايات سني ها در اين باره بيشتر مراجعه کني که در ذيل ترجمه برخي را مي آورم:
1-در كتاب اسماعيل عماد الدين(متوفي 732هـ.ق)درالمختصر في اخبار البشر ج2ص156چاپ مصر مي نويسد:
ابوبكر به عمر دستور داد تا علي و كساني را كه با او هستند را از خانه خارج كنند.ابوبكر به عمر دستور داد كه اگر از بيرون آمدن خود داري كرد با آنها جنگ كن.در اين هنگام عمر با قطعه اي آتش به سوي خانه ي فاطمه روانه شد تا آنجا را به آتش بكشاند. پس فاطمه گفت:كجا اي پسر خطاب؛ آيا آمدي خانه ي ما را به آتش بكشي؟!عمر گفت: آري مگر آنكه داخل شويد[در بيعت ابوبكر]همان طور كه امت داخل شدند.
2-عمر رضا كحاله از علماي معاصر اهل تسنن،در كتاب اعلام النساء چاپ بيروت،در حرف فاء ذيل نام «فاطمه بنت محمد(ص)»با ذكر سند اين چنين مي نويسد:
عمر روانه ي منزل فاطمه شد و فرياد كشيد و آنان را به خارج شدن از خانه براي بيعت كردن با ابوبكر فرا خواند.آنان از بيرون آمدن خود داري كردند و در اين هنگام بود كه عمر هيزم طلبيد و گفت:قسم به آن كه جان عمر در دست اوست يا از خانه خارج شويد يا اينكه خانه را با اهلش به آتش مي كشم.
شخصي به عمر گفت:اي اباحفص!در اين خانه فاطمه است!؟
عمر گفت:اگر فاطمه هم در خانه باشد خانه را به آتش مي كشم.
3-مقاتل بن عطيه حنفي(متوفي505هـ.ق)در الامامه والخلافه ص160چاپ بيروت چنين مي نويسد:
از جمله عقايل نظام آن بود كه مي گفت:عمر به خانه ي فاطمه حمله ور شده در حالي كه فرياد مي زد:خانه را با اهلش به آتش بكشيد و اين در حالي بود كه كسي جز علي و فاطمه و حسن و حسين در خانه نبود.
4-ابن قتيبه(متوفي276هـ.ق) در كتاب الامامه و السياسه ج1ص12چاپ مصر چنين مي گويد:
ابوبكر عمر را به دنبال آنها كه در خانه ي علي جمع شده بودند فرستاد،آنها از بيرون آمدن خودداري نمودند؛در اين هنگام عمر دستور داد كه هيزم بياوريد. پس خطاب به اهل خانه گفت:قسم به آن كس كه جان عمر در دست اوست بايد از خانه خارج شويد و الا خانه را با اهلش به آتش مي كشم.
شخصي به عمر گفت:آيا مي داني فاطمه در خانه است.
عمر گفت:خانه را به آتش مي كشم اگر چه فاطمه در خانه باشد.
5-بلاذري(متوفي279هـ.ق)در انساب الاشراق ج1ص586چاپ مصر چنين مي نويسد:
ابوبكر براي بيعت گرفتن از علي به دنبال وي فرستاد،پس علي بيعت نكرد. در اين هنگام عمر با شعله ي‌‌ آتش،روانه ي خانه ي علي شد.
فاطمه پشت در با او مواجه شد و گفت:اي پسر خطاب آيا مي خواهي خانه ام را به آتش بزني؟
عمر گفت:آري!اين كار من از دين پدر تو محكم تر است.
6-طبري(متوفي310هـ.ق)در تاريخ الامم و الملوك ج2ص443چاپ بيروت چنين مي نويسد:
زماني كه طلحه و زبير و عده اي از مهاجرين در خانه ي علي جمع شده بودند.عمر بن خطاب به آنجا رفت و گفت:به خدا قسم بايد براي بيعت خارج شويد و الا خانه را به آتش مي كشم.
7.مسعودي(متوفي346هـ.ق)در اثبات الوصيه ص142چاپ بيروت مي گويد:
اميرالمؤمنين با عده اي از شيعيان و پيروانش در منزل جمع شده بودند،در اين هنگام عده اي به خانه اش حمله ور شده و به آنجا هجوم آوردند و در خانه اش را به آتش كشيدند و او را به زور از خانه اش خارج كردند،آنها سيده ي زنان فاطمه را در پشت در فشار سختي دادند، به طوري كه ايشان محسن را سقط كرد.
8.ابن قتيبه دينوري در الامامه و السياسه ج1ص13مي نويسد:
عمر و اطرافيانش پشت در خانه ي فاطمه جمع شدند و تهديد كردند،مردم با شنيدن صداي فاطمه شروع به گريه كردند و سپس متفرق شدند.اما عمر و عده اي اندك همان جا ماندند
و علي را با زور از خانه خارج نموده و به طرف ابوبكر كشاندند و به او گفتند:بيعت كن!
علي گفت:اگر بيعت نكنم چه مي كنيد؟
گفتند:به خدايي كه جز او خدايي نيست،اگر بيعت نكني گردنت را خواهيم زد.
اسناد ديگر اهل تسنن عبارتند از:
1.عبد الفتاح عبد المقصود:كتاب الامام علي بن ابي طالب ج1ص190چاپ بيروت
2.محمد حافظ ابراهيم(متوفي1351هـ.ق):در ديوان خودج1ص82چاپ بيروت
3.ابن ابي الحديد معتزلي(متوفي655هـ.ق):كتاب شرح نهج البلاغه ج2ص56چاپ بيروت
4.ابن عبد ربه(متوفي328هـ.ق):كتاب عقد الفريه ج3ص64چاپ بيروت
5.متقي هندي:كتاب كنز العمال ج5ص651
6.نويري:كتاب نهايه الارب في فنون الادب ج19ص40
7.صفدي:كتاب الوافي بالوافيات ج17ص311
8.ابن عبد البر:كتاب استيعاب ج3ص975
9.يعقوبي:كتاب تاريخ يعقوبي ج2ص123
اما اين که گقتي امام حسين يک تنه با آن همه سپاه جنگيدبايد بگويم اتفاقا اميرالمومنين از فرزندشان هم جوان تر بودند و در اوج اعتدال و توامندي بدني اما اتفاقا تمام مصيبت همينجاست که چون از سوي پيامبر براي حفظ اسلام مامور به صبر شدند از قدرتهايشان استفاده نکردندو و اساسا اين قياس باطلي است که کار امام حسين را با صبر اميرالمومنين مقايسه کنيم کما اين که امام مجتبي هم با معاويه صلح نامه نوشتند تا همان تعداد معدود از بني هاشم و مومنين جانشان حفظ شود. آيا فکر مي کنيد امام مجتبي مرد جنگ و نبرد نبودند؟ مگر جز همين امام مظلوم بود که در فتنه ي جمل به سمت شتر عايشه تاختند و دست و پاي شترش را بريدند و او را به زمين زدند؟! امام سيدالشهدا هم ده سال پس از شهادت برادرشان همچنان مامور به صبر و مدارا بودند. سال آخر مامور شدند به خروج از مدينه و مکه و رفتن به سوي کوفه.
مي دانيد مشکل شما چيست؟ اين است که کارهاي معصومين را با حساب دودوتا چهارتاي خودتان مي خواهيد بستجيد و اين اشتباه است! تازه امام حسين هم که قيام نفرمود! قائم يکي بيش نيست. به امام حسين در مدينه گفتند با يزيد بيعت کن فرمود نمي کنم. گفتند اگر بيعت نکني تو را مي کشيم. فرمود يک امشب را به من مهلت دهيد. مهلت دادند حضرت شبانه با اهل بيتشان مخفيانه از مدينه خارج شدند و در مکه هم براي حرمت خانه خدا عصر روز نهم مجبور شدند خارج شوند به سمت کوفه چون «ان الله شاء ان يراک قتيلا» حجت خدا روي مشيت خدا عمل مي کند نه غيرت ساخته ي ذهن من و تو.
82   نام و نام خانوادگي:  بت شکن     -   تاريخ:  25 بهمن 92 - 14:19:26
سلام
آيا امكان دارد يك نفر ‌آن هم زن و آن هم در آن شرايط بهداشتي و (پزشكي) با وجود آن ضربه مهلك (كه ظرف فقط 40 روز يا سه ماه بعد منجر به رحلت او شده آن هم ضربه اي که به قول شما موجب شکسته شدن استخوان سينه و . . . شده) قادر باشد شبهاي بعد (هر شب) همراه همسرش به در خانه انصار برود و با آنها درباره خلافت گفتگو كند؟! از صبح تا شب نيز به بيرون از مدينه (به بقيع) برود و گريه كند . به مسجد برود و درباره فدك ، آن سخنراني را ايراد كند و . . . ؟!!
لطفا جواب را در همينجا بدهيد تا ديگران هم استفاده کنند .
با تشکر
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي؛ اولاً معلوم نيست اين ضربات قبل از احتجاج بوده يا نه؟
ثانياً حضرت امير عليه السلام حضرت فاطمه سلام الله عليها را بر الاغي سوار مي كردند كه مي تواند تاييدي بر مريض احوال بودن ايشان در اين مورد داشته باشد. در روايتي از سلمان آمده است:
«فلما أن كان الليل حمل علي ع فاطمة ع على حمار و أخذ بيدي ابنيه الحسن و الحسين ع فلم يدع أحدا من أهل بدر من المهاجرين و لا من الأنصار إلا أتاه في منزله فذكرهم حقه و دعاهم إلى نصرته‏ ؛ علي عليه السلام فاطمه سلام الله عليها را شبانه بر الاغي سوار مي كرد و دست حسنين را مي گرفت و درب خانه مهاجرين و انصار آنها كه در بدر حضور يافته بودند مي برد و حق خود را  خاطر نشان مي كرد و آنها را به ياري خود مي طلبيد.» (بحارالأنوار ج 22 ص 329 ؛ كتاب‏ سليم‏ بن‏ قيس ص 577)
ثالثاً آنها افرادي نبودند كه درد استخوان، آنها را از ابراز حق باز دارد.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
83   نام و نام خانوادگي:  بت شکن     -   تاريخ:  27 بهمن 92 - 17:12:15
پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در آخرين وصيت در گوشي به دخترش مي‌گويد تو اولين كسي هستي كه از اهل بيتم به من ملحق مي شوي ، اگر مادري حامله باشد و خبر مرگ قريب الوقوع خودش را بشنود حداقل نگران با جنين داخل شكم خودش مي‌شود ولي ما در تاريخ مي‌خوانيم كه حضرت فاطمه (س) با شنيدن اين خبر، خوشحال شدند و لبخند زدند! نكته ديگر اينكه از سرنوشت كودك خود و اينكه آيا زنده مي ماند يا نه، چه كسي به او شير مي دهد چه كسي او را بزرگ مي‌كند و... از پيامبر اكرم، سئوال نمي كنند.
هيچ سخني از حضرت فاطمه در اين رابطه ( يعني سقط محسن ) در تاريخ ثبت نشده حتي در خطبه (جعلي فدكيه) كه پس از اين وقايع ، شيعه معتقد است حضرت فاطمه در مسجد مدينه و در حضور ابوبكر ايراد كرده‌اند در صورتيكه بهترين مدرك براي رسوا كردن مخالفين و برانگيختن مردم و آگاه كردن آنها اشاره به همين موضوع بوده است . كه بهانه تقيه نيز دركار نيست!
مي گويند نام جنيني که سقط شد محسن بوده، عرب کي و کجا براي کودکي که هنوز به دنيا نيامده و جنسيت او معلوم نبوده، اسم مي گذاشته است؟! اگر هم مي گوييد طبق علم غيب مي دانسته اند، مگر حضرت علي در پاسخ آن شخصي که مي‌گويند مگر شما علم غيب داري نمي فرمايند که علم غيب يعني اينکه داخل رحمها چيست نر است يا ماده، شقي است يا سعيد و . . . و اينها منحصراً نزد خداست (آيات آخر سوره لقمان) و فراموش نکنيد در آن زمان دستگاه سونوگرافي وجود نداشته و تازه تعيين جنسيت با دستگاههاي عکسبرداري ديگر ربطي به مسئله غيب ندارد چون آن پزشک براحتي در حال مشاهده آن است و در واقع با دستگاه تشخيص داده نه اينکه غيب بداند!!
آيا امكان دارد يك نفر ‌آن هم زن و آن هم در آن شرايط بهداشتي و (پزشكي) با وجود آن ضربه مهلك (كه ظرف فقط 40 روز يا سه ماه بعد منجر به رحلت او شده آن هم ضربه اي که به قول شما موجب شکسته شدن استخوان سينه و . . . شده) قادر باشد شبهاي بعد (هر شب) همراه همسرش به در خانه انصار برود و با آنها درباره خلافت گفتگو كند؟! از صبح تا شب نيز به بيرون از مدينه (به بقيع) برود و گريه كند . به مسجد برود و درباره فدك ، آن سخنراني را ايراد كند و . . . ؟!!
در متون معتبر تاريخي آمده كه پيامبر اكرم(ص) ، اسم محسن را روي او گذاشته و داخل گوش او اذان گفته اند يعني اينكه محسن در زمان حيات پيامبر(ص) زنده بوده است!
در برخي متون معتبر تاريخي آمده كه محسن در كودكي مبتلا به بيماري شده و درگذشته است و امام ابن حجر عسقلاني در اين باره ادعاي اتفاق مي کنند.
جواب نظر:
با سلام 
دوست گرامي
اين حرفها را ما حمل بر بي اطلاعي شما از منابع مي کنيم؛ چون اگر مقداري از منابع خودتان اطلاع داشتيد اين حرفها را نمي زنيد و اين حرفهاي شما در حقيقت نشان از سطحي نگري شماست و هر چقدر هم تلاش بکنيد با طرح اين شبهات بي اهميت، نمي توانيد اصل جريان هجوم به خانه حضرت زهرا عليهاالسلام و شهادت ايشان را که مانند آفتاب روش است،  زير سوال ببريد. همان پيامبري که به دخترش خبر داد  که اولين کسي است که به او ملحق مي شود، همان پيامبر نيز از سقط شدن محسن عليه السلام نيز به فاطمه عليها السلام خبر داده است همچنانکه جويني اين جريان را چنين نقل مي کند :
جويني « استاد ذهبي » از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين گونه روايت مي کند :
روزي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نشسته بود ، حسن بن علي بر او وارد شد ، ديدگان پيامبر كه بر حسن افتاد ، اشك آلود شد ، سپس حسين بن علي بر آن حضرت وارد شد ، مجدداً پيامبر گريست . در پي آن دو ، فاطمه و علي عليهما السلام بر پيامبر وارد شدند ، اشك پيامبر با ديدن آن دو نيز جاري شد ، وقتي از پيامبر علت گريه بر فاطمه را پرسيدند ، فرمود:وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ‏ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ ... فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة .فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِين
زماني كه فاطمه را ديدم ، به ياد صحنه‌اي افتادم كه پس از من براي او رخ خواهد داد ، گويا مي‌بينم ذلت وارد خانه او شده ،‌ حرمتش پايمال گشته ، حقش غصب شده ، از ارث خود ممنوع گشته ، پهلوي او شكسته شده و فرزندي را كه در رحم دارد ، سقط شده ؛ در حالي كه پيوسته فرياد مي‌زند : وا محمداه ! ؛ ولي كسي به او پاسخ نمي‌دهد ،‌ کمک مي خواهد ؛ اما كسي به فريادش نمي‌رسد او اول كسي است كه از خاندانم به من ملحق مي‌شود ؛ و در حالي بر من وارد مي‌شود كه محزون ، گرفتار و غمگين و شهيد شده استو من در اينجا مي‌گويم : خدايا لعنت كن هر كه به او ظلم كرده ، كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده ، خوار كن هر كه خوارش كرده و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا فرزندش را سقط كرده و ملائكه آمين گويند .فرائد السمطين ج2 ، ص 34 و 35همچنين صدوق نيز اين چنين نقل کرده است:وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ‏ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاه‏و . امالي صدوق 113
پس وقتي حضرت زهرا (ع) از شهادت محسن قبل از شهادت خود خبر داشت غصه چه چيزي را بايد مي خورد؟! آيا با اين وجود جا دارد که حضرت غضه شيردادن و بزرگ شدن کسي را بخورد که اصلا او را خواهند كشت! و ىر قيد حيات نخواهد بود!
اما اينکه گفتيد چرا حضرت زهرا عليها السلام در هنگام بيان خطبه فدک نامي از فرزند سقط شده نگفتند در انيجا چند نکته را بايد در نظر داشت اول اينکه خليفه اول افرادي را سه بار به منزل اميرالمؤمنين عليه السلام فرستاد و درخواست بيعت كرد.لذا احتمال قوي اين است كه هر چه اتفاق افتاده در بين بار دوم و بار سوم بوده است لذا  احتمال دارد خطبه حضرت قبل از هجوم سوم بوده يعني هنور حضرت مجروح نشده بودند که برخي شواهد نيز اين نطر را تقويت مي کند پس هنوز محسن سقط نشده بود که در خصوص آن سخني بگويد و اگر هم بگوييم بعد از جراحت ايشان بوده باز اين جريان انقدر آشکار و عيان بوده که نيازي نبوده بگويد لذا مگر مي شود حضرت زهرا (ع) درباره ظلمهايي حرف بزند که مردم ندانند؟! مردم همه را مي دانستند و شابد هم حضرت چون براي مردان سخن مي گفت لذا  از جنين سقط شده چيزي نگفت
اما اينکه خطبه فدک را جعلي دانستيد با چه دليلي اين حرف را مي زنيد اولا : اين خطبه نزد شيعه متواتر است ثانيا منابع اهل سنت نيز اين خطبه را ذکر کرده اند از جمله: 1-بلاغات النسأ، تأليف أحمد بن طيفور 2- السقيفة و فدک، تأليف أحمد بن عبدالعزيز جوهريمقاتل الطالبيين، تأليف أبوالفرج اصفهاني 3- المناقب، تأليف احمد بن موسي بن مَردُويَه اصفهاني، متوفاي 410 ه 4- تذکرة الخواص من الأمّة في ذکر مناقب الأئمة، تأليف سبط ابن الجوزي
 اما در خصوص اينکه گفتيد حضرت علي عليه السلام گفته علم غيب يعني خبر دادن از رحم زن که علمش نزد خداست حال سوال ما از شما اين است که چرا اينها وقتي به شيعه مي رسد اشکال دارد اما وقتي به شما که مي رسد جزء کرامات حساب شده و به آن اشکال نمي گيريد اگر واقعا خبر دادن از بچه درون شکم مادر امکان ندارد چرا پس ابوبکر از بچه درون زنش خبر داد و گفت او دختر است آيا او علم غيب مي دانست؟ آيا در آن زمان سونوگرافي وجود داشت که ابوبکر خبر داد
   مالك بن انس رهبر فرقه مالكيه، در كتاب «الموطأ» از عايشه همسر رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل كرده‌است كه پدرش در هنگام مردن از به وجود آمدن خواهرش (از حبيبه دختر خارجه) كه تاهنوز به دنيا نيامده بود، خبر داد و بر اساس آن، به تركه خودش وصيت كرد. روايت اين است:
وَحَدَّثَنِي مَالِكٌ عَنِ بن شِهَابٍ عن عُرْوَةَ بن الزُّبَيْرِ عن عَائِشَةَ زَوْجِ النبي صلى الله عليه وسلم انها قالت: ان أَبَا بَكْرٍ الصِّدِّيقَ كان نَحَلَهَا جَادَّ عِشْرِينَ وَسْقًا من مَالِهِ بِالْغَابَةِ فلما حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ قال: وَالله يا بُنَيَّةُ ما مِنَ الناس أَحَدٌ أَحَبُّ إلي غِنًى بَعْدِي مِنْكِ وَلاَ أَعَزُّ عَلَيَّ فَقْرًا بَعْدِي مِنْكِ وَإِنِّي كنت نَحَلْتُكِ جَادَّ عِشْرِينَ وَسْقًا فَلَوْ كُنْتِ جَدَدْتِيهِ وَاحْتَزْتِيهِ كان لَكِ وَإِنَّمَا هو الْيَوْمَ مَالُ وَارِثٍ وَإِنَّمَا هُمَا أَخَوَاكِ وَأُخْتَاكِ فَاقْتَسِمُوهُ على كِتَابِ الله قالت عَائِشَةُ: فقلت: يا أَبَتِ وَالله لو كان كَذَا وَكَذَا لَتَرَكْتُهُ إنما هِيَ أَسْمَاء فَمَنِ الأُخْرَى؟ فقال أبو بَكْرٍ: ذُو بَطْنِ بِنْتِ خَارِجَةَ أُرَاهَا جَارِيَةً.
ابوبكر بيست اصله (واحد شمارش درخت خرما) از درختان خرماي باغش را به عايشه بخشيد، و چون هنگام وفاتش فرا رسيد، به او گفت: دخترم! به خدا قسم هيچ چيز بعد از وفاتم از دارايي تو محبوب‌تر و از فقر تو برايم سخت‌تر نيست. بيست اصله درخت خرما از من به تو رسيده‌ است، كه اگر از آنها درختان ديگري هم به عمل آوري براي خودت مي‌باشد. و امروز تمام اموال من براي وارثان من يعني دو برادر و دو خواهر توست. آن را بر اساس كتاب خدا تقسيم كنيد، عائشه مي‌گويد گفتم: پدرم به خدا قسم! اگر ‌چنين است، من يك خواهر بيش‌تر ندارم و آن هم أسماء است، اما ديگري كيست؟ ابوبكر گفت: (حبيبه) بنت خارجه فرزندي در شكم دارد كه من آن را دختر مي‌بينم.
مالك بن أنس ابوعبدالله الأصبحي (متوفاى179، موطأ الإمام مالك، ج2، ص752، ح1438، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي – مصر
الباني نيز اين روايت را تصحيح کرده است .وهذا إسناد صحيح على شرط الشيخين . إرواء الغليل - (ج 6 / ص 61)
پس وقتي ابوبکر از غيب خبر مي دهد و از فرزندش که دختر است خبر مي دهد چطور پيامبر (ص) که نبي است از فرزند خود خبر ندهد؟!
ما معتقد هستيم که علم غيب نزد خداست و اگر اهل بيت عليهم السلام نيز داراي علم غيب هستند بخاطر اين است که خدا داده است و الا کسي بطور استقلالي صاحب علم غيب نيست حضرت علي عليه السلام نيز علم غيب استقلالي بدون عنايت خدا را قبول ندارد
اما در خصوص اينکه گفتيد حضرت چطور با زخمهايي که داشت بر در خانه انصار مي رفت و يا بقيع مي رفت اينجا هم مي شود چنين پاسخ داد که  احتمال دارد اين رفتنها و سخنراني ها قبل  از هجوم سوم باشد که اتفاقات بيشتر در اين هجوم اتفاق افتاد البته در روايات آمده است که حضرت بر مرکب سوار شده و بر در خانه انصار مي رفتند اما رفتن ايشان به بقيع نيز اگر بگويم بعد از هجوم سوم است در نزديکي بقيع حضرت خانه جداگانه داشت همچنانکه در طبقات ذکر شده است  که حضرت زهرا سلام الله عليها دو خانه داشته است كه محل زندگي آن بزرگوار بيشتر در خانه دومي بوده كه توسط حارثه بن نعمان به پيامبر و حضرت زهرا بخشيده شده بود .طبقات الكبري، ترجمه، ج 8، ص 20) و
درباره اينکه حضرت محسن در زمان پيامبر (ص) متولد شده بود بايد بگوييم رواياتي که در اين خصوص ذکر شده است از منابع اهل سنت است که مرسلند و توانايي مقابله با رواياتي که تولد ابشان را بعد از پيامبر (ص) مي داند، ندارند
همچنين علماي زيادي از اهل سنت تصريح کرده اند که محسن سقط شده است المُحْسِنُ کانَ سِقْطًا: و محسن، کودکي سقط شده بود(صَفّوري شافعي: نزهة المجالس، ج2، ص184 و ص194).
 أنَّ فاطِمَةَ أسْقَطَت بَعْدَ رَسولِ اللهِ ذَکَرًا سَمّاهُ النَّبِيُّ – وَ هُوَ حَمِلَ- مُحْسِنًا: و در روايتي نقل شده است: فاطمه پس از رحلت رسول خدا، فرزند پسري را سقط نمود که پيامبر وي را – در حالي که جنين بود- محسن نام گذاري کرده بود
بنابريان اين چيزها در اصل ماجرا  يعني شهادت حضرت فاطمه عليها السلام توسط اهل سقيفه،خللي ايجاد نمي كند
جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
84   نام و نام خانوادگي:  پيرو مكتب اهل بيت     -   تاريخ:  24 اسفند 92 - 13:51:01
سلام بر شما و سايت خوبتان .
من سوالي برام پيش اومده كه اگر حضرت علي (ع) شير خدا علم غيب داشته چرا به ياري فاطمه الزهرا نرفته ؟اين شبهه خيلي برام پيش مياد در مورد مسائل ديگه مثلا در مورد پيامبر يا شهادت ساير ائمه اطهار . فقط ممنون ميشم از جواب كافي و وافي تون . ، ،(من شيعم و منابع شيعه رو فقط قبول دارم،لطفا يك جواب با منابع و تفكر شيعي بهم بدين )
با تشكر ازهمه و تسليت شهادت حضرت فاطمه ،
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي
اولا:حضرت على (ع) تنها بر اساس امر و فرمان عمل مى ‏كرد، ايشان امر به صبر شده بود، پس امتثالاً لامر اللَّه سبحانه صبر كرد. همچنانکه در منابع شيعه و سني به آن اشاره شده است. جهت اطلاع به اين آدرس رجوع کنيد
ثانبا:روشن است كه اگر به همسر يا مادر و خواهر كسى - هر چند ضعيف و غيرشجاع - هجوم برند، او در خانه نخواهد نشست و به دفاع برمى‏ خيزد. امّا اگر بداند كه مهاجمين مى‏خواهند با تحريك احساسات، وى را به عكس‏العمل وادارند تا به اهداف شوم خود برسند. اگر شخصى با تدبير و عاقل و مسلط بر نفس خود باشد هيچگاه دشمن را با عكس العمل به اهدافش نمى ‏رساند.حضرت على (ع) مى ‏دانست آشوب و جنجال هدف مهاجمين است، تا در پرتو آن امر را مشتبه نموده و فرصت را براى معرّفى حق از على و فاطمه‏ عليهما السلام بگيرد. على با صبر و بردبارى نقشه شوم مهاجمين را خنثى كرد. و با فدا نمودن خود و همسرش، مسؤوليت بزرگ خود را براى حفظ دين ايفا و حجت را تا روز قيامت بر خلق تمام كرد.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
 




  [1] [2] [3]   صفحه قبل

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما