يكى از اتّهاماتى كه همواره از طرف اهل سنّت به شيعه نسبت داده شده ، داستان سبّ ولعن بعضى از اصحاب و ياران پيامبر اكرم ( ص ) است ، كه اين امر در طول تاريخ باعث رنجهاى فراوان و گرفتاريهاى بىشمارى براى شيعه گرديده است ، و ما براى توضيح و پاسخ از اين تهمت ناروا ناگزيريم مطالبى هر چند مختصر جهت روشن شدن افكار و انديشههاتقديم نماييم ، اميدواريم اهل انصاف قضاوتى خداپسندانه از مجموع مطالب مطرح شده داشته باشند .
1 - سبّ خلفا ابزارى براى فتوا به قتل شيعه
الف : به شهادت تاريخ وسيرهنويسان ، سلاطين وخلفاء مستبدّ هميشه از اين موضوع براى قتل عام ونابودى شيعه استفاده كردهاند همانگونه كه صاحب كتاب «المنتظم » به اين نكته اشاره كرده و مىگويد : حكّام وسردمداران قدرت هر وقت كه مىخواستند فردى شيعى مذهب را تعقيب و دستگير وسپس او را مجازات كنند به جرم فحش وناسزا به أبو بكر وعمر بود ، نه اينكه چون پيرو على ( ع ) است ، ويا از آن حضرت دفاع كرده است
المنتظم : 2 / ( ص )36 ، وضوء النبى ( ص ) . .
ب : ابن اثير در حوادث سال 407 هـ مىنويسد : در اين سال در تمام شهرهاى آفريقا شيعيان را به جرم سبّ ولعن شيخين ( أبو بكر و عمر ) از بين بردند
الكامل : 9 / 110 .
ج : سرخسى از فقهاء بزرگ اهل سنّت اين چنين فتوا داده است : هر كس در باره خلفا سخنى بگويد كه در آن طعن و اعتراض باشد ، ملحد و بىدين است و از مسلمانى خارج شده است ، و دواى درد چنين شخصى اگر توبه نكند ، شمشير است
اصول السرخسى : 2 / 134 .
د : فاريابى از دانشمندان اهل سنت مىگويد : كسى كه أبو بكر را سبّ و شتم كند كافر است ومن بر جنازه او نماز نمىخوانم . سؤال كردند : چنين شخصى گوينده «لا إله إلّا اللّه » است ، پس با جنازه او چه كنيم؟
گفت : دست به بدنش نزنيد ، بلكه به وسيله چوب او را برداريد و در ميان خاك پنهان كنيد
المغنى : 2 / 419 ، الشرح الكبير : 10 / 64 - الصارم المسلول از ابن تيميّة : 575 .
أخرج الخطيب عن أبى هريرة قال : سمعت رسول اللّه ( ص ) يقول : إنّ للّه تعالى فى السماء سبعين ألف ملك يلعنون من شتم أبا بكر وعمر
تاريخ بغداد : 5 / 280 . .
أبو هريره مىگويد : از پيامبر ( ص ) شنيدم كه فرمود : هر كس أبو بكر و عمر را سبّ و لعن كند ، هفتاد هزار فرشته در آسمان او را لعنت مىكنند.
زمينه صدور فتواهايى خشن بر ضدّ شيعه ، احاديثى است كه با استفاده از نام پيامبر اكرم ( ص ) ساخته شده است ، و جالب است كه شما بار ديگر سخن سرخسى را مرور كنيد كه گفت : كسى كه أبو بكر و عمر را لعنت كند اگر توبه نكند دواى او شمشير است ، و سپس به اين فتواى خشنتر بنگريد كه مىگويد : «وأنّه إذا تاب لا تقبل توبته بل يجب قتله »
رسائل ابن عابدين : 1 / 364 . .
اگر توبه هم كرد پذيرفته نمىشود ، بلكه بايد كشته شود .
نتيجه اين سخنان اعمّ از احاديث دروغينى كه در فضائل ساختگى اشخاص در لابلاى كتابهاى حديثى و تفسيرى و تاريخى نوشته شده و يا فتواهايى كه به قلم مدّعيان فقاهت صادر شده ، جز قتل و خون ريزى انسانهاى بىگناه نبوده است .
به يك نمونه از جنايات تاريخى كه محصول اين انديشههاى دروغين است اشاره مىكنيم و قضاوت را به شما خواننده محترم واگذار مىكنيم .
سلطان مراد چهارمين پادشاه عثمانى در صدد جنگ افروزى عليه ايران بود ، و لذا به بعضى از دانشمندان اهل سنّت متوسّل شد تا جهت شعله ور كردن فتنه جنگ داخلى بين مسلمانان فتوايى از آنان بگيرد ، ولى هيچ يك از علماء و دانشمندان جرأت اين كار را نداشت و به خود اجازه نداد تا مسبّب قتل و خون ريزى شود ، امّا يك جوان دين فروش به نام «نوح افندى » كه بويى از فقه و انسانيّت به مشامش نرسيده بود ، در كمال وقاحت و بىشرمى فتوايى صادر كرد كه در آن ابتدا كفر شيعه را ثابت و سپس قتل او را واجب مىكرد ، متن فتواى او چنين است : «من قتل رافضيّاً واحداً وجبت له الجنّة » .
هر كس يك نفر از شيعيان را بكشد بهشت بر او واجب مىشود .
با صدور اين فتوا دهها هزار نفر به قتل رسيدند ، و تنها در حادثه خونين «حلب » چهل هزار نفر از شيعيان اين شهر كشته شدند
رجوع كنيد به مجلّه تراثنا ج 6 ، ص 32 ، ( موقف الشيعة من هجمات الحضومى ) .
2 - دو حكم متفاوت در سبّ و لعن
در ادامه اين بحث به نقل دو حديث ساختگى از منابع اهل سنّت در فضيلت تراشى نسبت به خليفه اوّل و دوم ( أبو بكر و عمر ) مىپردازيم و قضاوت را به اهل انصاف مىسپاريم .
حديث اوّل به نقل از أنس بن مالك از رسول خدا ( ص ) است كه فرمود :
«من سبّ أبا بكر قتل ولا يستتاب » كسى كه به أبو بكر فحش و ناسزا به دهد بدون اينكه وادار به توبه شود بايد كشته شود . «ومن سبّ عمر قتل ولا يستتاب » فحش دهنده به عمر نيز بدون مجال توبه ، بايد كشته شود ، «ومن سبّ عثمان أو عليّاً جلد الحدّ » ولى اگر كسى به عثمان و يا على ناسزا بگويد ، فقط حدّ كه تازيانه است بر او جارى مىشود .
اين اختلاف فاحش از كجاست ، و چرا؟ حتماً بايد خوشحال و راضى هم باشيم كه لااقل حضرات اسم على را در كنار عثمان آورده و او را در اين حكم شريك عثمان قرار دادهاند .
به فلسفه و علّت اختلاف ، و تفاوت دو حكم دقّت كنيد .
قيل : يا رسول اللّه! ولم ذاك ؟ قال : لأنّ اللّه خلقنى وخلق أبا بكر وعمر من تربة واحدة ، وفيها ندفن
تاريخ مدينة دمشق : 14 / 122 .
كسى سؤال كرد ، اى رسول خدا! چرا گوينده ناسزا به أبو بكر وعمر بايد كشته شود ، امّا به عثمان و على نه؟ پيامبر فرمود : خداوند ، من و أبو بكر و عمر را از خاك خاصّى آفريده است ، و آن دو از اين امتياز بهرهمند هستند و در همان خاك هم با من دفن خواهند شد .
براى ساختگى بودن اين حديث ، نيازى به بحث نيست ، بلكه جمله پايانى حديث گواهى صادق بر بىهنرى سازندگان است .
علاوه بر اين كه رجال شناسان اهل سنت به ساختگى بودن اين حديث تصريح نمودهاند .
ذهبى از استوانههاى علمى اهل سنت مىگويد : اين حديث ساختگى است و ابن عَدى گفته : اين مصيبت از ناحيه يعقوب بن جهم است كه دست به جعل اين حديث زده است
قال الذهبى : هذا الحديث موضوع فقال ابن عدى : البلاء فيه من يعقوب بن الجهم الحمصى . ميزان الاعتدال : 4 / 450 رقم 9809 ، ترجمة يعقوب بن الجهم ، الكامل فى ضعفاء الرجال : 7 / 150 ، وهكذا عن ابن الجوزى فى الموضوعات : 1 / 328 ، وعن ابن حجر فى لسان الميزان : 6 / 306 رقم 1096 . .
حديث دوم : خطيب بغدادى از أنس بن مالك و او از پيامبر اكرم ( ص ) نقل مىكند كه فرمود : پل صراط كه در قيامت همه از آن عبور خواهند كرد ، گردنه و گذرگاه سختى دارد كه هيچ كس به دون اجاز و اذن على از آن نخواهد گذشت تا آنجا كه از قول على بن ابى طالب مىنويسد : «سمعته من رسول اللّه ( ص ) ، قال لى : يا عليّ لا تكتب جوازاً لمن سبّ أبا بكر وعمر ، فإنّهما سيّدا كهول أهل الجنّة بعد النبيّين » .
از پيامبر ( ص ) شنيدم كه به من فرمود : اى على براى كسانى كه أبو بكر و عمر را سبّ كردهاند اجازه عبور از اين گردنه هولناك را ننويس چرا كه اين دو نفر بعد از پيامبر الهى آقا و سرور پيران بهشت مىباشند تاريخ بغداد : 10 / 357 .
خطيب بغدادى بعد از نقل حديث ، مىگويد : «هذا الحديث موضوع من عمل القصّاص ، وضعه عمر بن واصل او وضع عليه واللّه أعلم » .
اين حديث ساختگى است ، وسازنده آن عمر بن واصل و يا كسى است كه از زبان او ساخته است
تاريخ بغداد : 10 / 358 . .
3 - دو نظريّه متناقض در باره قاتلين على ( ع ) و عثمان
از حوادث مهمّ تاريخ اسلام خصوصاً آنچه كه مربوط به دوران خلافت خلفاى ثلاثة و مولا امير المؤمنين ( ع ) مىباشد داستان قتل عثمان و شهادت مولاى متقيان حضرت على ( ع ) است كه روش نقد و بررسى مورخان و نويسندگان اهل سنّت با عامل يا عاملان اين حوادث خواندنى و شنيدنى است .
ابتدا سخنان بزرگان اهل سنّت را در باره قاتلين عثمان بخوانيد و سپس آنچه كه در باره ابن ملجم مرادى لعنه اللّه قاتل عليّ بن أبي طالب ( ع ) سرودهاند ملاحظه نماييد :
ابن حزم آندلسى مىگويد : قاتلان عثمان ، انسانهايى فاسق ، ملعون و محارب با خدا و رسول بودند و آگانه دامن خود را به خون كسى آغشته كردند كه ريختن آن حرام بود
قوم خوارج ، مفسدون فى الأرض ، لم يقتله إلّا طائفة قليلة باغية ، ظالمة ، وأمّا الساعون فى قتله فكلّهم مخطئون ؛ بل ظالمون باغون معتدون
منهاج السنّة : 6 / 245 ، 296 ، 297 .
كسانى كه عثمان را كشتند ، گروهى از دين خارج شده و مفسد فىالأرض بودند ، آنان گروهى اندكى كه طغيانگر و ظالم بودند ، و كسانى كه آنان را در قتل عثمان نيز كمك كردند همه آنان خطاكار بلكه ستمگر و متجاوز بودند .
ابن كثير مىگويد : شكّى نيست كه قاتلان عثمان مفسد فى الأرض بوده و از انسانهاى نادان و خيانت پيشه و ستمگرانى كه بر امام خويش قيام كرده بودند ، مىباشند
هؤلاء الذين خرجوا على أمير المؤمنين عثمان رضى اللّه عنه من جملة المفسدين فى الأرض . . . البغاة الخارجين على الإمام . . . الجهلة ، المتعنتون ، خونة ، ظلمة ، مفترون .
البداية والنهاية : 7 / 208 ، حوادث سنة 35 هـ .
بنابراين و با توجه به نقل سخنان سه نفر از مشهورترين تحليلگران حوادث و مسائل تاريخى ، نتيجه اين مىشود كه شورشيان عليه عثمان و قاتلين او انسانهايى از دين خارج شده و ظالم و ستمگر و خون ريز معرّفى مىشوند ، و امّا متقابلاً بخوانيد و ببينيد كلمات و سخنانى از همين افراد در باره قاتل مجسّمه ايمان و خداپرستى ، مظهر عدل و انصاف ، استوره انساندوستى حضرت مولى الموحّدين عليّ بن أبي طالب ( ع ) .
ابن حزم آندلسى در باره عبد الرحمان بن ملجم مرادى قاتل عليّ بن أبى طالب ( ع ) مىگويد :
لا خلاف بين أحد من الأمّة فى أنّ عبد الرحمان بن ملجم ، لم يقتل عليّاً2 إلّا متأوّلاً مجتهداً مقدّراً أنّه على صواب ، وفى ذلك يقول : . . . . » .
اختلافى بين امت اسلام نيست كه عبد الرحمان بن ملجم ، على را از روى اجتهاد و تفسير كشت و معتقد بود كه عملش صحيح و مورد رضايت خداوند است ، و سپس شعر عمران حطّان را آورده كه خطاب به ابن ملجم مىگويد :
يا ضربة من تقيّ ما أراد بها * إلا ليبلغ من ذي العرش رضواناً
آفرين بر ضربتى كه از دست مرد پرهيزكارى فرود آمد ومقصد آن ، رسيدن به خشنودى خداوند صاحب عرش بود .
من هر گاه از او ياد مى كنم پندارم كه ميزان عمل او در نزد خدا از همه آفريدگان سنگين تر است .
ابن تيميه مىگويد :
والذى قتل عليّاً كان يصلّى ويصوم ، ويقرأ القرآن ، وقتله معتقداً أنّ اللّه ورسوله يحبّ قتل علىّ ، وفعل ذلك محبّة للّه ورسوله فى زعمه ، وإن كان فى ذلك ضالاً مبتدعاً »
منهاج السنّة : 1 / 153 .
قاتل على اهل نماز و روزه بود و قرآن مىخواند ، على را كشت در حالى كه مىدانست خدا و رسول ، كشتن على را دوست دارند ، و اين كار را نكرد مگر به جهت حبّ و دوستى خدا و رسول ، اگر چه آدمى گمراه و بدعتگذار بود .
و در جاى ديگرى از كتابش مىگويد :
قتله واحد منهم وهو عبد الرحمان بن ملجم المرادى مع كونه من أعبد الناس وأهل العلم »
منهاج السنّة : 5 / 47 . .
على را يكى از خوارج به نام عبد الرحمن كه از عابدترين انسانها بود به قتل رساند و او مردى دانشمند بود .
اين است نمونهاى از تعريفها و تمجيدها نسبت به قاتل اوّلين وصىّ و جانشين پيامبر اكرم ( ص ) عليّ بن أبي طالب ( ع ) ، و ما در اين مختصر در صدد بحث و مناقشه طولانى نيستيم ، فقط نظر شما خواننده محترم را به يك حديث آن هم به نقل از كتب حديثى اهل سنّت كه آن را حديث صحيح نيز مىدانند جلب مىكنيم :
احمد حنبل در مسندش از عبد اللّه بن نُمَير از عمّار ياسر نقل مىكند كه در غزوه ذات العشيره در كنار على بودم ، پيامبر اكرم ( ص ) به ما فرمود :
ألا أحدّثكما بأشقى الناس رجلين؟ قلنا : بلى يا رسول اللّه! قال : أحيمر ثمود الذى عقر الناقة ، والذى يضربك يا عليّ! على هذه ، يعني قرنه ، . . . »
مسند أحمد : 4 / 263 ، طبع دار الصادر - بيروت . .
آيا دوست داريد كه دو تن از شقىترين انسانها را به شما معرفىنمايم؟ عرض كرديم : آرى ، فرمود : اوّلى ، كسى است كه ناقه صالح پيامبر را پى نمود ، و - خطاب به على بن ابى طالب فرمود : - دومى ، كسى است كه با شمشير ، فرقت را مىشكافد ، و اين محاسن را با خون سرت رنگين مىسازد .
4 - لعن و سبّ أمير المؤمنين عليه السلام
يكى از ظلمهاى بزرگى كه در حق مولا أمير مؤمنان حضرت على ( ع ) روا داشتهاند ، دشنامها وبدگوئيهاى فراوان در باره آن حضرت است . و بنيانگذار اين روش زشت و ضدّ دينى و اخلاقى كسى نيست جز معاوية بن أبى سفيان كه مفتخر به خال المؤمنين است كه عدهاى جاهل و يا معاند ، از اعمال و كردار او با عظمت ياد مىكنند .
او كسى است كه در پايان نمازهايش چه جمعه و غير جمعه و بر بالاى منبر هنگام سخنرانى از على ( ع ) به زشتى ياد مىكند و حتّى فرمانى هم براى ديگر سخنرانان در دور افتادهترين شهرها صادر مىكند تا به شايستهترين بنده خدا فحش و ناسزا بگويند .
حَمَوى از دانشمندان اهل سنّت مىگويد : عليّ بن أبي طالب در منابر شرق و غرب كشور اسلامى سبّ و لعن مىشد حتّى در دو شهر مقدّس ، يكى محلّ ولادت او ، و ديگرى محلّ هجرت و همراهى او با پيامبر يعنى شهر مدينه ، در منبرها بر او نفرين و به بدى ياد مىكردند
معجم البلدان : 3 / 191 ، و5 / 38 .
زمخشرى و سيوطى دو تن از بزرگان و دانشمندان سنّى مذهب مىگويند :
در دوران بنو اميّه بر بالاى بيش از هزار منبر على را لعنت مىكردند ، و پايه گذار اين سنّت ، شخص معاويه بود
بيع الأبرار زمخشرى : 2 / 186 ، النصاع الكافية لمحمد بن عقيل : 79 ، عن السيوطى ، النص والاجتهاد : 496 . .
چرا اين همه نا سزا؟!
و اكنون اين سؤال كه ريشه در اعماق دردهاى روحى و روانى هر مسلمان با غيرت دارد مطرح مىشود كه :
مگر عليّ بن أبي طالب ( ع ) از أصحاب و ياران رسول خد ( ص ) نبود؟
مگر آن حضرت از خلفا و جانشينان پيامبر خدا شمرده نمىشد؟
مگر داماد پيامبر گرامى ( ص ) و همسر پاره تن آن حضرت نبود؟
مگر او - نستجير باللّه - مسلمان نبود؟ مگر نه اين است كه رسول گرامى فرمود : هر گونه ناسزا گفتن به مسلمان موجب فسق است : «سباب المسلم فسوق »
صحيح بخارى : 171 ح 48 ، كتاب الايمان - باب خوف المؤمن من أن يحبط عمله . صحيح مسلم : 1 / 58 ، باب قول النبى ( ص ) : «سباب المسلم فسوق » . .
پس چرا سبّ و لعن على ( ع ) جنبه شرعى و قانونى به خود مىگيرد؟
معاويه چگونه حكومتى تشكيل داده كه پايههاى آن بايد با سبّ على ( ع ) استوار مىگردد كه بنا به نقل ابن عساكر ، مروان به امام زين العابدين ( ع ) گفت : هنگام محاصره عثمان ، كسى همانند على ( ع ) از وى دفاع ننمود . حضرت فرمود : پس چرا اين همه او را در بالاى منابر ناسزا مىگوييد؟
مروان پاسخ داد : اساس حكومت ما ، استوار نمىگردد مگر با اين ناسزاها .
«ما كان فى القوم أحد أدفع عن صاحبنا من صاحبكم يعنى عليا عن عثمان قال قلت فما لكم تسبونه على المنبر قال لا يستقيم الأمر إلا بذلك
تاريخ مدينة دمشق لابن عساكر : 42 / 438 ، الصواعق المحرقة ص 33 ، النصائح الكافية ص 114 عن الدار قطنى ، شرح نهج البلاغة : 13 / 220 .
چه اتفاقى در تاريخ اسلام مىافتد كه وقتى عمر بن عبد العزيز تصميم مىگيرد از لعن على ( ع ) جلوگيرى كند ، مردم از گوشه و كنار مسجد فرياد بر مىآورند «تركت السنّة ، تركت السنّة » هان ، سنت پيامبرا را ترك كردى!!
قال ابن عقيل : إنّ عمر بن عبد العزيز لما ترك تلك البدعة المنكرة ، وهى التطاول على مقام أمير المؤمنين على عليه السلام فى خطبة الجمعة أرتج المسجد بصياح من فيه بعمر بن عبد العزيز تركت السنة تركت السنة .
العتب الجميل ص 74 - 75 ، النصايح الكافية : 116 تهنئة الصديق المحبوب لحسن بن على السقاف : 59 ، ط . دار الإمام النووى - عمان - الأردن ، شرح نهج البلاغه لابن أبى الحديد : 13 / 222 .
شكنجه خود دارى كنندگان از ناسزا به حضرت
از آنجايى كه دانستن حق مردم است ، چه بهتر خوانندگان گرامى بدانند كه وقتى عطيه فرزند سعد وى از راويان صحيح بخارى و صحيح ترمذى و سنن ابوداود مىباشد . از ناسزا گفتن به على ( ع ) خود دارى كرد ، حجاج بن يوسف دستور داد وى را 400 ضربه شلاق زده و سر و ريش او را تراشيدند
فكتب الحجاج إلى محمد بن القاسم الثقفى أن أدع عطيّة فإن لعن على بن أبى طالب وإلّا فاضربه أربعمائة سوط واحلق رأسه ولحيته ، فدعاه فأقرأه كتاب الحجاج فأبى عطيّة أن يفعل فضربه أربعمائة سوط وحلق رأسه ولحيته - إلى أن قال : - توفى سنة إحدى عشرة وماأة وكان ثقة إن شاء اللّه .
الطبقات : 6 / 304 ، ترجمة عطيّة بن سعد بن جنادة العوفى ، باب الطبقة الثانية ممن روى عن عبد اللّه بن عمر . تهذيب التهذيب 7 / 226 ( 7 / 201 ) ط .
همچنين ابو يحيى اعرج كه از روات صحاح سته مىباشد بخاطر امتناع از سبّ على ( ع ) به دستور حجاج ، پاشنه پاى او را قطع كردند و پس از آن به معرقب ( پاشنه بريده ) شهرت يافت
قال ابن حجر : إنّما قيل له المعرقب لأنّ الحجاج أوبشر بن مروان عرض عليه سبّ على ( ( ع ) ) فأبى ، فقطع عرقوبه ، قال ابن المدينى : قلت لسفيان : فى أى شئ عرقب ؟ قال : فى التشيّع .
تهذيب التهذيب : 10 / 134 ترجمة أبو يحيى الأعرج المعرقب .
انتقام از على چرا؟
كسى نيست سؤال كند كه مگر على ( ع ) چه گناهى مرتكب شده بود كه مستحق اين چنين روشهاى خشن غير انسانى و ضدّ اسلامى در حق او روا مىداريد؟
مگر در ركاب پيامبر اكرم ( ص ) جنگيدن گناه است؟
مگر براى اعتلاى كلمه اسلام تلاش كردن جرم است؟
مگر در جهت نابودى دشمنان اسلام وقرآن مبارزه كردن معصيت است؟
آيا نه اين است كه اينان كينهاى را كه از شخص رسول اكر ( ص ) داشتند بر على ( ع ) وارد ساختند كه كه على ( ع ) مىفرمايد :
كلّ حقد حقدته قريش على رسول اللّه ( ص ) أظهرته فيّ ، وستظهره في ولدى من بعدى ، مالى ولقريش ؟! إنّما وترتهم بأمر اللّه ورسوله ، أ فهذا جزاء من أطاع اللّه ورسوله إن كانوا مسلمين »
شرح نهج البلاغة : 20 / 328 .
تمام كينه هايى كه قريش از پيامبر گرامى ( ص ) داشتند بر من روا داشتند و پس از من نيز ، در حق فرزندان من روا خواهند داشت ، آخر مرا با قريش چه كار؟!
اگر من با آنان جنگيدم ، به دستور خدا و رسول او بود ، آيا همين است پاداش كسى كه از خدا و رسولش اطاعت كند؟!!
فاطمه زهرا ( س ) در خطبه آتشين خود فرمود :
«وما الذى نقموا من أبى حسن ! نقموا واللّه نكير سيفه!! »
اين چه انتقامى است از على مىگيرند؟! به خدا سوگند اين انتقام شمشير او است كه بر ضد مشركان و كفار به كار بست!!!
گيريم على در حق دودمان بنواميه كوتاهى كرده بود و آنان را كه 20 سال كمر همت به نابودى اسلام و قتل پيامبر بسته بودند ، به سزاى اعمال خود نرسانده بود و همگى آنان را كه قرآن شجرة ملعونه ناميده به درك نفرستاده بود ، پس همنامان على چه جرمى مرتكب شده بودند كه مستحق وحشيانهترين برخورد اين دودمان شده بودند .
كشتن مولود همنام على چرا؟
آرى! يكى از بالاترين ننگى كه بر پيشانى بنواميه تا ابد نقش بسته همين است كه رجال شناسان در شرح حال «على بن رَباح » مىنويسند:
«كانت بنو أميّة إذا سمعوا بمولود إسمه على ، قتلوه فبلغ ذلك رباحاً فغيّر إسم بنيه »
بنو امية وقتى مىشنيدند خانوادهاى اسم نوزاد خود را به نام على نهاده وى را بدون هيچ جرم و گناهى به قتل مىرساندند!!! وقتى اين خبر به گوش «رَباح » رسيد نام فرزندش را تغيير داد .
نسل كشى شيعه به چه جرمى؟
آرى يكى ديگر از لكههاى ننگ تاريخ بنو اميه اين است كه بنا به نقل ابن ابى الحديد سنى معتزلى ، به دستور معاويه ، دوستان و شيعيان على را از زير هر سنگ و كلوخى بيرون كشيدند و دست و پاهاى آنان را بريده و با آهن گداخته به چشمان آنان سرمه كشيدند و بر بالاى شاخهها خرما به دار آويختند :
«فقتلهم تحت كلّ حجر ومدر ، وأخافهم ، وقطع الأيدى والأرجل ، وسمل العيون ، وصلبهم على جذوع النخل وطرفهم وشرّدهم عن العراق ، فلم يبق بها معروف منهم »
شرح نهج البلاغة لابن أبى الحديد : 11 / 44 ، النصايح الكافية : 72 .
و بنا به نقل همو از امام باقر ( ع ) كه فرمود :
«فقتلت شيعتنا بكلّ بلدة ، وقطعت الأيدى والأرجل على الظنّة ، وكان من يذكر بحبّنا والانقطاع إلينا ، سجن ، أو نهب ماله ، أو هدمت داره » .
شيعيان ما را در هر دهى و دهكدهاى يافتند به قتل رساندند و دست و پاى آنان را مثله كردند و هر كس كه به ما اظهار محبت مىكرد ، زندانى كردند ، اموال او را مصادره نمودند و خانه او را ويران ساختند .
و كار را به جايى رساندند كه اگر به يك نفر زنديق و ملحد و يا كافر مىگفتند بهتر از اين بود كه او را شيعه بنامند .
«حتى إنّ الرجل ليقال له : زنديق ، أو كافر ، أحبّ إليه من أن يقال شيعة على »
شرح نهج البلاغة : 11 / 43 .
على مظلوم تاريخ
اگر در اين قسمت سخن به درازا كشيد ، از خوانندگان گرامى پوزش مىطلبم چون رشته كلام بدينجا كه رسيد نتوانستم عنان قلم را كنترل كنم و بدون اختيار قطرهاى از مظلوميت بى پايان همه مظلوم تاريخ را بيان كردم و ذرهاى از شعله هاى آتش سوزان درونى خود را اظهار كردم .
آخر چگونه مىشود كه اين ناله جانسوز على را كه در طول تاريخ طنين افكنده ، شنيد و فرياد بر نياورد :
«ما زلت مظلوماً منذ قبض اللّه نبيه صلى اللّه عليه واله والى يوم الناس هذا »
الشافى فى الإمامة ج 3 ص 110 ، شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد ج 20 ص 283 ، ورجوع شود به : الامامة والسياسة ، تحقيق الشيرى ج 1 ص 68 ، تحقيق الزينى ج 1ص 49 ، بحار الأنوار ج 29 ص628 .
. پس از رحلت رسول اكرم ( ص ) ، مظلوميت همواره با من قرين بوده و لحظهاى از من جدا نگشته است .
آخر مگر على ( ع ) نيست كه به هنگام خطبه خواندن ، صداى مظلومى را مىشنود كه ناله «وا مظلمتاه » سر مىدهد ، حضرت او را به نزد خود مىخواند و مىفرمايد : اگر به تو يك مورد ظلم روا شده ، در حق من به تعداد تمام ذرّات عالم ستم روا گرديده . بيا باهم فرياد «وا مظلوماه » سر دهيم و نفرين خود را ، نثار ستم پيشگان خود نماييم .
«بينا على - عليه السلام - يخطب إذ قام أعرابى ، فصاح وامظلمتاه ! فاستدناه على - عليه السلام - ، فلمّا دنا ، قال له : إنّما لك مظلمة واحدة ، وأنا قد ظلمت عدد المدر والوبر ، قال : وفى رواية عباد بن يعقوب ، أنّه دعاه ، فقال له : ويحك ! وأنا واللّه مظلوم أيضا ، هات فلندع على من ظلمنا »
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 4 ص 106 . الغارات ج 2 ص 768 ، كتاب الأربعين محمد طاهر القمى الشيرازى ص 191 .
آخر مگر مىشود اين ناله جگر سوز على ( ع ) را از خاطرهها برد كه فرمود : در برابر آن همه ظلمها و بيدادها ، صبر پيشه كردم در حالى كه خار در چشم و استخوان در گلويم بود و مىنگريستم كه چگونه حق و ميراث مرا به غارت مىبرند :
صبرت وفى العين قذى وفى الحلق شجى أرى تراثى نهباً
نهج البلاغه ، خطبه 3 .
5 - روايات و احاديث شيعه و نهى از سبّ و لعن
در اين بخش از نوشتار بعد از پرداختن به موضوع تهمتى كه اهل سنّت در سبّ و لعن همه أصحاب پيامبر به شيعه نسبت دادهاند ، بدون هيچ توضيح و تفسيرى به بحث از روايات و سخنان ائمّه اهل بيت ( ع ) مىپردازيم و به نمونههاى مختلف و متنوع اشاره مىكنيم .
الف - در بين احاديث و روايات ثبت شده از زبان أئمّه معصومين ( ع ) بخشى از آن به نهى و دورى از سبّ و لعن و يا فحش و نفرين به افراد مسلمان است ، مانند اين حديث كه علّامه بزرگوار شيخ طوسى در كتاب ارزشمندش أمالى از پيامبر خدا نقل كرده است كه آن حضرت در توصيههايى كه به ابوذر داشتند ، فرمود :
«يا أباذر! سباب المسلم فسوق ، وقتاله كفر »
أمالى طوسى : 537 ، وسائل الشيعة : 12 / 281 .
اى ابوذر! دشنام دادن و لعن مسلمان باعث فسق و جنگ با او سبب كفر مىشود .
ب - در بعضى ديگر از احاديث اهل بيت ( ع ) سبّ مؤمن حرام شمرده شده است ، همانگونه كه شيخ انصارى ( ره ) با استناد به آن فتواى به حرمت داده است و مىگويد :
«سبّ المؤمن حرام فى الجملة بالأدلّة الأربعة ، لأنّه ظلم وإيذاء وإذلال »
فحش دادن و ناسزا گفتن به مؤمن حرام است فى الجمله ، چون ظلم و اذيّت و آزار و كوچك و حقير ساختن او است ،
ابو بصير از امام باقر ( ع ) و آن حضرت از جدّش رسول خدا ( ص ) نقل مىكند كه فرمود :
ج - و در رواياتى ديگر از فحش دادن مذمت شده است مانند اين حديث از حضرت باقر ( ع ) كه فرمود :
إنّ اللّه يبغض الفاحش المتفحّش .
كافى : 2 / 324 .
خداوند دشمن انسانهاى بدزبان و فحّاش است .
د - رواياتى كه در آن ائمّه معصومين ( ع ) شيعيان و پيروانشان را منزّه از بدزبانى و فحش مىدانند ، مانند اين حديث از امام سجّاد و باقر ( ع ) و به نقل از مولا على بن ابى طالب ( ع ) كه آن حضرت در وصيتى فرموده است :
«ولا تتكلّموا بالفحش فإنّه لا يليق بنا ولا بشيعتنا ، وإنّ الفاحش لإ؛ يكون صديقاً »
به ناسزا سخن نگوييد ، چون سزاوار شأن و مقام ما و شيعيان ما نيست ، و همانا فحش دهنده راستگو نمىباشد .
و امام صادق ( ع ) به دوستان و يارانش سفارش مىكند و دستور مىدهد : به كسى ناسزا نگوئيد و از بدگوئى و فحش دادن به ديگران دورى كنيد ، تا هنگام ملاقات با ديگران بگويند:
خدا جعفر را بيامرزد ، چه نيكو يارانش را تربيت كرده است .
هـ - حضرت امام على بن ابى طالب ( ع ) پيروانش را از دشنام دادن به دشمنى مانند معاويه و لشكريانش برحذر مىدارد و مىفرمايد :
«إنّىأكره لكم أن تكونوا سبّابين »
من دوست ندارم كه شما فحش و ناسزا به آنان بگوئيد ، و اگر بجاى فحش أعمال ناشايست آنان را با منطق و برهان بيان كنيد زيباتر و به عدالت نزديكتر خواهد بود
نهج البلاغه : خ 206 ، شرح ابن ابى الحديد : 11 / 21 .
و فرزند آن امام بزرگوار امام صادق ( ع ) وقتى كه مىشنود يكى از ياران آن حضرت در مسجد با صداى بلند از دشمنان اهل بيت بدگوئى مىكند مىفرمايد :
«ما له لعنه اللّه! تعرّض بنا ، قال اللّه سبحانه وتعالى : (وَلَاتَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ )... . »
بحار الانوار : 71 / 217 .
چه شده است او را ، خدا لعنتش كند ، چرا زبان دشمنان ما را عليه ما باز مىكند؟ مگر سخن وحى را در كتاب حق قرآن مجيد نشنيده است كه خداوند مىفرمايد : به افرادى كه غير از خدا را مىخوانند ناسزا نگوئيد ، زيرا آنها متقابلاً بدون علم و آگاهى به خدا ناسزا خواهند گفت .
6 - نهى از سبّ در احاديث اهل سنّت :
الف - عبد اللّه بن مسعود از پيامبر اكرم ( ص ) نقل مىكند كه آن حضرت فرمود :
«سباب المسلم فسوق »
صحيح بخارى : 171 ح 48 ، كتاب الايمان - باب خوف المؤمن من أن يحبط عمله . صحيح مسلم : 1 / 58 ، باب قول النبى ( ص ) : «سباب المسلم فسوق » .
سبّ و لعن مسلمان موجب فسق است .
ب - ابو هريرة از رسول خدا ( ص ) نقل مىكند كه فرمود :
«إيّاكم والفحش فإنّ اللّه يبغض الفاحش المتفحّش »
مسند الحميدى : 2 / 490 ، صحيح ابن حبّان : 12 / 507 ، الجامع الصغير للسيوطى : 1 / 283 ح 1853 ، كنز العمال : 3 / 598 ح 8088 .
از فحش و ناسزا گوئى دورى كنيد ، زيرا خداوند دشمن انسانهاى فحّاش و بد زبان است .
ج - عن رسول اللّه ( ص ) قال : يا عائشة! إنّ اللّه لا يحبّ الفاحش المتفحّش »
پيامبر خدا ( ص ) به عايشه فرمود : خداوند فحش دهنده بدزبان را دوست ندارد .
7 -لعن و نفرين به صاحبش برمىگردد
الف - ابو حمزه ثمالى مىگويد : از حضرت باقر العلوم ( ع ) شنيدم كه فرمود :
«إنّ اللعنة إذا خرجت من فيّ صاحبها تردّدت بينهما ، فإن وجدت سماغاً ، وإلّا رجعت على صاحبها »
كافى : 2 / 360 ، وسائل الشيعة : 12 / 301 .
لعن و نفرين وقتى كه از دهان شخص خارج مىشود اگر اهلش را نيافت به صاحبش برمىگردد .
ب - ابن حجر عسقلانى از ابو داود و او از ابو الدرداء با سندى خوب نقل مىكند كه : لعنت و سبّ افراد به طرف آسمان بالا مىرود ، درهاى آسمان به رويش بسته مىشود ، پس برمىگردد به زمين و به چپ و راست مىرود ، اگر اهلش را پيدا نكرد ، به شخص لعنت كننده برمىگردد
قبل از پرداختن به بحث و گفتگو در آيات قرآن لازم مىدانيم تا از جهت لغت به موضوع بحث كه لعن و سبّ است نيز به پردازيم .
«السبّ فى اللغة هو الشتم أو قبيح الكلام » .
معنى سبّ در لغت تعرّض به ديگران با سخن زشت و ناپسند است .
راغب مىگويد :
«أنّ السبّ : الشتم الوجيع »
سبّ به معناى سخن زشت دردآور است .
«وأمّا اللعن : فهو إن كان من اللّه سبحانه فمعناه الطرد من الرحمة ، وإن كان من الناس فمعناه الدعاء بالطرد »
رجوع كنيد به المفردات : 471 ، مجمع البحرين : 6 / 309 ، الصحاح : 4 / 2196 ، النهاية : 4 / 330 ، لسان العرب : 1 / 455 ، و12 / 318 .
و امّا لعن اگر در سخن خدا باشد به معناى دور كردن از رحمت است ، و اگر از طرف مردم بود به معناى دور شدن است .
همانگونه كه در لغت بين لعن و سبّ فرق گذاشته شده است ، با تتبّع در آيات قرآن هم اين فرق ديده مىشود ، در حاليكه كلمه «لعن » 37 مرتبه با نسبت دادن آن به خدا ، و يك مرتبه به مردم آمده است . ولى كلمه ( سبّ ) يك مرتبه و در آيه 108 سوره أنعام آمده است
خداوند به مردان و زنان منافق و كفّار ، وعده آتش دوزخ داده ، جاودانه در آن خواهند ماند ، و خدا آنها را از رحمت خود دور ساخته است ، و عذاب هميشگى براى آنهاست .
و به كسانى كه با اعمال و كارهاى ناپسندشان وسيله آزار و اذيّت خدا و رسول را فراهم مىآورند مانند :
اگر از دستورات الهى رويگردان شويد انتظار مىرود كه در زمين فساد و قطع پيوند خويشاوندى كنيد ، آنها كسانى هستند كه خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته است .
ب - كسانى كه ستمگرى و ظلم را حرفه خويش ساخته و از تجاوز به ديگران و زورگويى دست بردار نيستند .
و هر كس فرد با ايمانى را از روى عمد به قتل برساند ، مجازات او دوزخ است ، در حاليكه جاودانه در آن مىماند ، و خداوند بر او غضب مىكند ، و او را از رحمتش دور مىسازد ، و عذاب عظيمى براى او آماده ساخته است .
هـ - شجره ملعونه در قرآن
در تفسير اين آيه از كتاب خدا ( وَمَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتِى أَرَيْنَكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْءَانِ ) إسراء / 60 .
و ما آن رؤيايى را كه به تو نشان داديم ، فقط براى آزمايش مردم بود ، همچنين شجره ملعونه ( درخت نفرين شده ) را كه در قرآن ذكر كردهايم.
مفسّرين در تفسير اين آيه نوشتهاند كه شجره ملعونه حكم بن ابى العاص است ، و رؤيايى كه پيامبر در عالم خواب ديد بالا رفتن فرزندان مردان حكم يكى پس از ديگرى بر منبر آن حضرت بود تفسير كبير : 20 / 237 ، الجامع لأحكام القرآن : 10 / 281 و 286 ، روح المعانى : 5 / 105 و 107 ، و تفسير قرطبى : 10 / 286 .
9 - لعن در سنّت نبوى
پژوهشگران حديث نبوى كه تحقيقات و تفحّص ارزشمندى پيرامون سخنان و فرمايشات پيامبر اكرم ( ص ) داشتهاند ، تقريباً تعداد سيصد عنوان در موضوع لعن كه فقط از اين كلمه استفاده شده است استخراج نموده و در معرض مطالعه و ديد ديگران قرار دادهاند ، كه اين نكته دليلى روشن بر اهميّت موضوع در سيره نبوى است موسوعة أطراف الحديث النبوىّ ( ص ) : 6 / 594 ، مادّه «لعن » .
به چند نمونه توجّه كنيد :
الف - لعن و نفرين پيامبر ( ص ) نسبت به بنو اميّه
در بين فرمايشات و سخنان پيامبر اكرم ( ص ) علاوه بر نهى از سبّ و لعن انسانها خصوصاً افراد با ايمان ، مواردى ديده مىشود كه آن حضرت اشخاص و يا گروههايى را مورد لعن و نفرين قرار داده است . از جمله حكم بن العاص ، كه جبير بن مطعم مىگويد : با رسول خد ( ص ) كنار حجر نشسته بودم ، حكم بن ابى العاص در حال گذر از نزديك ما بود ، پيامبر فرمود : واى بر امّت من از فرزندان و آنچه در صلب اين مرد است المعجم الأوسط للطبرانى : 2 / 144 . .
و زمانى كه معاويه براى فرزندش يزيد از مردم بيعت مىگرفت ، مروان گفت : اين روش ابو بكر و عمر بود ، عبد الرحمن بن ابو بكر در جوابش گفت : سنّت و روش هرقل و قيصر است .
مروان متقابلاً گفت : اين آيه را خداوند در باره تو نازل فرمود : ( وَالَّذِى قَالَ لِوَلِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَآ ) أحقاف / 17 . ، و كسى كه به پدر و مادرش مىگويد : أفّ بر شما .
سخنان اين دو نفر بگوش عائشه رسيد ، گفت : مروان دروغ مىگويد ، رسول خدا پدرش را لعنت كرد ، در حاليكه او در صلب پدرش بود أحقاف / 17 . در المنثور سيوطى : 6 / 41 ، أسد الغابة : 2 / 34 ، سنن الكبرى نسائى : 6 / 459 ، تفسير ابن كثير : 4 / 172 ، المستدرك على الصحيحين للحاكم : 4 / 481 .
فخر رازى اين حديث را دليل صحيح بودن تفسير شجره ملعونه در باره حكم و فرزندانش مىداند ، و مىگويد : «وممّا يؤكّد هذا التأويل قول عائشة لمروان : لعن اللّه أباك وأنت فى صلبه » ، آنچه كه اين تفسير را تقويت مىكند ، سخن عائشه است به مروان ، كه گفت : خداوند پدرت را لعنت كرد ، در حاليكه تو در صلب او بودى التفسير الكبير : 20 / 237 .
صاحب كتاب تفسير الدرّ المنثور نقل مىكند كه عائشه به مروان گفت : شنيدم كه رسول خدا ( ص ) به پدرت و جدّت ابو العاص بن أميّه مىگفت : «إنّكم الشجرة الملعونة فى القرآن » ، شما درخت نفرين شده در قرآن هستيد الدرّ المنثور : 4 / 191 .
امام حسن مجتبى ( ع ) به مروان فرمود : «لقد لعن اللّه أباك الحكم وأنت فى صلبه على لسان نبيّه ، فقال : لعن اللّه الحكم وما ولد » خداوند بر زبان پيامبرش پدرت حكم را لعنت كرد و تو در صلب او بودى ، فرمود : خدا لعنت كند حكم را و آنچه از او به دنيا آيد البداية والنهاية : 8 / 284 ، كنز العمال : 11 / 257 ، تاريخ مدينة دمشق : 57 / 244 ، سير أعلام النبلاء : 3 / 478 .
و عبد الرحمان بن ابو بكر به مروان گفت : خداوند پدرت را لعنت كرد و تو در صلب او بودى تفسير قرطبى : 16 / 197 . .
ب - لعنت كردن پيامبر اكرم ( ص ) ابو سفيان و معاويه را
اظهار ناراحتى و عدم رضايت پيامبر از بعضى چهرههاى سرشناس صدر اسلام دليلى قاطع بر انحراف آنان از سيره و روش آن حضرت است ، مخصوصاً اگر اين عدم رضايت به شكل لعن و نفرين باشد ، از جمله اين افراد ابو سفيان و معاويه است ، پدر و پسرى كه منشأ بسيارى از فتنهها و آشوب بوده و حوادث دردناكى براى اسلام و امّت اسلام آفريدند .
عبد اللّه بن عمر مىگويد : پيامبر از مكانى در حال عبور بود ، چشمش به ابو سفيان افتاد كه سوار بر شتر بود و معاويه و برادرش يكى پيشاپيش و ديگرى پشت سر در حركت بودند فرمود : «اللّهمّ العن القائد والسائق والراكب » .
بار خدايا آنكه سواره است و آن دو كه همراه او و پياده هستند را لعنت كن ، افرادى كه اين حديث را از عبد الله بن عمر شنيدند ، سؤال كردند : آيا خودت از پيامبر شنيدى يا كسى ديگر برايت تعريف كرده است؟ گفت : آرى خودم شنيدم ، و اگر دروغ بگويم ، گوشهايم كر شوند همانگونه كه دو چشمم كور شده است
تاريخ الامم والملوك : 10 / 58 ، حوادث سال 284 هـ ، كتاب صفين : 247 ، چاپ مصر .
مشابه اين حديث با نقلهاى متفاوت در كتب روائى و تاريخى آمده است كه خواننده محترم با مراجعه به اين كتابها مىتواند آن را ملاحظه نمايد وتعة صيفى : 217 ، معانى الاخبار : 345 ، الغدير : 3 / 252 ، عن تاريخ الطبرى : 11 / 357 .
پس از شايع شدن اينگونه احاديث ، دستهاى پيدا و پنهان حديث سازان از باند بنو اميّه فعّاليتى عجيب را شروع كرد ، و براى جلوگيرى از آثار مخرّب اين سخنان و جلوگيرى از آبروريزى اين باند ، سخنانى در توجيه و تأويل اين حديث مشهور سرِ زبانها انداخت از جمله اينكه : پيامبر همچون ديگران دچار خطا و اشتباه مىشود و گاه به جهت غلبه غضب ، سخنانى مىگويد كه مخالف و در تضاد با سخنان ديگر او است ، مانند اين حديث كه فرموده است : «إنّى لم أبعث لعّاناً » من مبعوث نشدهام تا لعّان باشم و به كسى نفرين كنم ، و يا اين حديث : «سباب المسلم فسق » سبّ كننده مسلمان فاسق است ، و لذا از آن حضرت حديث نقل كردند كه فرمود : خداوندا هر مؤمنى را كه من سبّ و لعنش كردهام آن را وسيله تقرّب به خودت در قيامت قرار ده صحيح مسلم : 7 / 157 . .
و در احاديث ديگرى نفرين خودش را به افراد مؤمن وسيله كفّاره گناهان او ، و پاكى و طهارت از آلودگيهاى گناه قرار داده است صحيح مسلم : 7 / 157 ، و8 / 26 ، وتذكرة الحفّاظ : 2 / 699 .
در حاليكه اين توجيهات ناشيانه با منطق قرآن كه مىفرمايد : ( وَمَا يَنْطِقُ عَنْ الْهَوى ) رسول ما سخن باطل و از روى هواى نفس نمىگويد ، سازگارى ندارد ، و نيز با اين حديث از عبد اللّه بن عمرو عاص كه مىگويد : آنچه پيامبر مىگفت مىنوشتم تا در ذهنم باقى بماند و آن را فراموش نكنم ، قريش از اين كار مرا نهى كرد ، گفتند : هر چه مىشنوى مىنويسى! و حال آنكه رسول خدا بشرى است كه در هنگام خشم و غضب نيز سخن مىگويد .
بعد از آن چيزى ننوشتم و موضوع را به پيامبر گفتم .
فرمود : «اكتب ، فو الذى نفسى بيده ما خرج منه إلاّ حقّ » ، وأشار بيده إلى فيه .
بنويس ، سوگند به آن كسى كه جانم در دست او است از دهان من جز سخن حق خارج نمىشود
مسند احمد : 2 / 162 ، المستدرك على الصحيحين : 1 / 105 ، تفسير ابن كثير : 4 / 264 ، تاريخ مدينة دمشق : 31 / 260 .
ج - لعنت كردن بعضى از صحابه به بعضى ديگر
1 - ابو بكر در محضر پيامبر لعنت مىشود .
ابو هريرة مىگويد : مردى در حضور پيامبر ابو بكر را سبّ و لعن مىكرد و آن حضرت متعجّبانه مىخنديد
تفسير ابن كثير : 4 / 129 ، مسند احمد : 2 / 436 ، الدر المنثور : 6 / 11 .
و در نقلى ديگر آمده است : ( أنّ رجلاً سبّ أبا بكر عند النبى ( ص ) والنبيّ لا يقول شيئاً ) . شخصى در حضور رسول خدا ( ص ) ابو بكر را لعنت مىكرد و آن حضرت هيچ سخنى نمىگفت .
ابن حجر نيز مىگويد : در حضور پيامبر شخصى ابو بكر را سبّ مىگفت تاريخ النمازى : 2 / 102 ، سبل السلام : 4 / 197 .
از ابو برزه نقل شده است كه : مردى ابو بكر را سبّ كرد ، به ابو بكر گفتم : آيا اجازه مىدهى گرنش را بزنم؟ گفت : بعد از پيامبر خدا هيچ كس حق ندارد به جهت سبّ و لعن كسى را بكشد ، و اين حكم فقط مخصوص رسول خدا بود سنن نسائى : 7 / 110 .
2 - سبّ و شتم عمار ياسر و خالد بن وليد
عمّار و خالد بن وليد در محضر پيامبر به يكديگر ناسزا و فحش مىدادند ، عمّار تندروى كرد ، خالد ناراحت شد و گفت : اى رسول خدإ؛ آيا اجازه مىدهى تا اين عبد و غلام به من ناسزا بگويد؟ به خدا سوگند اگر تو نبودى او جرأت جسارت به من را نداشت .
پيامبر فرمود : خالد! دست از عمّار بردار ، هر كس به عمّار ناسزا بگويد ، خدا به او ناسزا خواهد گفت ، و هر كس او را ناراحت كند ، خدا را ناراحت كرده است أسباب النزول : 118.
3 - عياض بن حمّار
عياض بن حمّار را شخصى سبّ و لعن كرد ، به پيامبر عرض كرد : ديدى اين مرد مرا سرزنش كرد ، در حاليكه او از جهت نسب و شرافت از من پائينتر است؟ رسول خدا ( ص ) فرمود : «المستبان شيطانان يتهاتران ويتكاذبان » مسند احمد : 4 / 162 ، السنن الكبرى : 10 / 235 .
دو نفر كه به همديگر ناسزا مىگويند هر دو شيطان هستند ، دشنام مىدهند و دروغ مىگويند .
در حضور عائشه از بعضى صحابه پيامبر كه از دنيا رفته بودند بدگوئى شد ، گفت : به شما دستور داده شده است تا براى گذشتهگان طلب مغفرت و آمرزش كنيد ، و شما اكنون از آنان بدگوئى مىكنيد المعجم الأوسط للطبرانى : 5 / 254 .
سبّ و لعن بعضى از اصحاب رسول خدا ( ص ) نسبت به بعضى ديگر گويا امرى رائج و معمول بوده است كه گاه در حضور پيامبر نيز اين عمل انجام شد ، و عكس العمل آن حضرت نيز متفاوت گزارش شده است . مانند رفتار عمر با عبد اللّه بن أبى ، منافق مشهور كه با همه شهرتش از نفاق بازى و تظاهر به مسلمانى ، وقتى كه عمر به پيامبر مىگويد : اجازه بده تا گردن اين منافق را بزنم ، فرمود : دست از اين كار بردار تا نگويند محمد يارانش را به قتل مىرساند
صحيح بخارى : 6 / 66 ، و67 ، صحيح مسلم : 8 / 19 ، باب نصر الأخ ظالماً أو مظلوماً ، سنن الترمذى : 5 / 90 ، ومسند احمد : 3 / 393 .
و همچنين در قضيّه ذو الخويصره كه پيامبر فرمود : او و يارانش قرآن مىخوانند ، اگر چه از حنجره آنان تجاوز نمىكند چونان خارج شدن تير از كمان
صحيح مسلم : 3 / 109 ، باب ذكر الخوارج .
و در داستان «حاطب » كه عمر به پيامبر گفت : اجازه بده تا گردن اين منافق را بزنم مسند ابو يعلى : 1 / 321 ، سبل السلام : 4 / 188 ، تاريخ ابن خلدون : 2 / 42 .
و سخن عمر نيز به ابو هريره كه گفت : «يا عدوّ اللّه وعدوّ كتابه ، سرقت مال اللّه » ؛ . اى دشمن خدا و دشمن كتاب خدا ، تو اموال خدا را دزديدى طبقات ابن سعد : 4 / 335 ، معجم البلدان : 1 / 348 . با اينكه فقيهان . اهل سنّت فتوا دادهاند كه هر كس به شخص ديگرى بگويد : اى منافق ، و اى دشمن خدا ، بايد تازيانه بر او بزنند كشف القناع للبهوتى : 6 / 143 .
ابن ابى الحديد گفته است : عمر بن خطاب وقتى كه خالد بن وليد مالك بن نويره را به قتل رساند به او گفت : اى دشمن خدا به حريم زندگى فردى مسلمان تجاوز كردى ، خودش را كشتى و با زنش همبستر شدى ، به خدا سوگند اگر بر تو دست يابم سنگسارت مىكنم شرح ابن ابى الحديد : 1 / 178 .
حسّان بن ثابت ، هند همسر ابو سفيان را لعنت كرده است شرح ابن ابى الحديد : 1 / 178 . و على بن ابو طالب ( ع ) روزى كه عثمان به قتل رسيد عبد اللّه بن زبير را به جرم اينكه از عثمان دفاع نكرد لعنت كرد مروج الذهب : 2 / 54 . .
10 - آثار نوشته شده در بديهاى شيخين
يكى از روشهاى ديگر در يادآورى نقصهاى گفتارى و رفتارى افراد استفاده از نوشتن و ضبط آن است كه در طول تاريخ در اين زمينه آثارى مكتوب از اهل قلم و تصنيف به رشته تحرير در آمده است ، از آن جمله راجع به مسلمانان صدر اسلام و ياران پيامبر اكرم و چهرههاى سرشناس كه به فصلهايى كوتاه از رفتار و كردار آنان پرداختهاند ، مانند ابن خراش كه دو جلد در باره زشتكاريهاى خليفه اول و دوم نوشت ، و چون مورد اعتماد و اطمينان بود و به دروغگويى از نقل حوادث و گزارشات تاريخى متّهم نبود ، او را به طرفدارى از اهل بيت پيامبر ( ص ) متّهم نمودند ، و اشخاصى از قبيل او را كه به نقل زشتكاريها پرداختهاند به همين اتّهام مورد حمله و هجوم قرار دادهاند الكامل فى ضعفاء الرجال : 5 / 519 ، تهذيب التهذيب : 2 / 83 . .
و گاهى آثارى از اين قبيل در ميان شعلههاى آتش به خاكستر تبديل مىشد ، مانند كتاب «ابو عوانه » - وضّاح بن خالد - احمد بن حنبل در باره او مىنويسد : «ابو عوانه » كتابى در معايب اصحاب پيامبر نوشت ، سلام بن ابى مطيع كتاب را از او گرفت و در آتش سوزاند العلل و معرفة الرجال لأحمد بن حنبل : 1 / 254 . .
ابو العبّاس بن عقده نيز از كسانى است كه كتاب در باره زشتكاريهاى صحابه مىنوشت ، و با اينكه از دروغگوئى تبرئه شده است به نوشتههايش اعتماد نكردهاند لسان الميزان : 1 / 263 ، و264 ، و265 ، ميزان الاعتدال : 1 / 138 .
11 - نام كسانى كه صحابه را شتم كردهاند
ذهبى در ترجمه و شرح حال ابو صلت هروى بعد از اينكه از او تجليل و تعريف كرده است مىنويسد : «إلّا أنّ ثمّ أحاديث يرويها فى المثالب » آدم خوبى است ولى در سخنانش از شيخين بدگويى مىكند سير أعلام النبلاء : 11 / 447 - 448 .
و در شرح حال «رواجنى » بعد از اعتراف به وثاقت و مورد اطمينان و اعتماد بودنش مىنويسد : او از مسلمانان صدر اسلام بدگوئى و شماتت مىكرد ، اگر چه تعمّدى در دروغگوئى نداشت سير أعلام النبلاء : 11 / 537 - 538 .
ابن حجر در شرح حال جعفر بن سليمان به نقل از ابن حبّان مىنويسد : جعفر از چهرههاى موثّق و مورد اعتماد در نقل حديث است ، فقط يك عيب دارد و آن هم تمايل او به اهل بيت ( ع ) است . و ازدى گفته است : جعفر انسان دروغگوئى نيست ولى نسبت به گذشتگان بىمهرى كرده ، و گوشههايى از اعمال ناشايست آنان را بازگو نموده است تهذيب التهذيب : 2 / 83 .
عمرو بن ثابت ، و اسماعيل بن عبد الرحمن اسدى ، و تليد بن سليمان ، و عمرو بن شمر ، و محمّد بن عبد اللّه شيبانى ، و زياد بن منذر ، و سالم بن ابى حفصه ، و على بن بذيمه ، و عمرو بن حمّاد قنّاد ، و افرادى ديگر نيز در موضوع سبّ و شتم بعضى از صحابه سخنان و مطالبى دارند كه در كتابهاى معتبر اهل سنّت از آنها ياد شده است
نام و نام خانوادگي: شيلا -
تاريخ: 26 ارديبهشت 89 - 00:00:00 هيچ چيز ديگري معادل مقام و منزلت اصحاب نمي باشد بزرگداشت اصحاب و قدرشناسي آنان امري است مقرر نزد بزرگان اصحاب، اگرچه درجه صحابه خيلي کم هم باشد، يعني اجتماع آن صحابه با پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم-اگرچه اندک هم باشد [1]، پس بزرگداشت آن واجب است. حافظ ابن حجر در يادآوري اين مسأله ميگويد: از جمله اين موارد است که در کتاب اخبار الخوارج تأليف محمدابن قدامه مروزي آمده است، سپس سند روايت را ذکر کرد تا رسيد به اينجا که گفت: از نبيج العنزي از ابوسعيد الخدري، گفت ما نزد ابو سعيد بوديم و سخن از علي و معاويه آمد، يك نفر معاويه را مورد جسارت قرار داد، ابو سعيد تكيه زده بود و نشست و گفت: ما هنگامي که با دوستاني همراه پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- بوديم که در ميان آنان ابوبکر و يک مرد بدوي هم بود، سپس ادامه داد و ابوسعيد گفت: در دوران عمر بن خطاب اين مرد بدوي را بخاطر هجو کردن انصار، نزد او آوردند؛ عمر به آنان گفت: اگر اين مرد با پيامبر -صلي الله عليه وآله وسلم- همصحبتي نميداشت و در حالي که نميدانم چه قدر با پيامبر-صلى الله عليه وآله وسلم- مانده است، او را از ميان برميداشتم[2]. در اينجا ميبينيم که عمر-رضي الله عنه- آن عرب بدوي را مورد عتاب و سرزنش قرار نميدهد چه برسد به اينکه او را عقاب دهد، چون ميدانست که او با پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- مصاحبت داشته و اين روشنترين شاهدي است براي اينکه آنان معتقد بودند که شأن و منزلت صحابه با هيچ چيز ديگري همشأن نيست و نخواهد بود. وکيع براي ما سخن گفت که: از سفيان شنيدم که درباره اين آيه گفت: ﴿قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلاَمٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ﴾. (النمل: 59). بگو: «حمد مخصوص خداست; و سلام بر بندگان برگزيدهاش!». گفت اينان ياران و اصحاب محمد هستند. و اين برگزيدن و اصطفاء امري است که قابل تصور نيست و با عقل درک نميشود و نميتوان آنرا به چيزي ديگري قياس نمود، بنابراين نميتوان ديگران را بر آنان تفضيل داد هر چند اعمال نيک آنان زياد هم باشد [3] . [4]. ابن عمر -رضي الله عنه- ميگويد: ياران محمد را سب و دشنام ندهيد زيرا مقام و منزلت يک ساعت آنان بهتر، و خير آن بيشتر از اعمال چهل سال شما است [5]. و در روايت وکيع آمده که: «خير من عبادة أحدکم عمره». بهتر از عبادت همه عمر يكى از شماست. و جمهور علماء ميگويند: هيچ عملي معادل فضيلت صحابه نميگردد، چون پيامبر را مشاهده نمودهاند، اما آنانکه از او دفاع کردهاند و با وي مهاجرت نمودهاند و يا او را ياري دادهاند و يا از او شرع خدا را نقل و به افراد بعد از خويش منتقل نمودهاند، اينها هيچ کس معادل آنان نخواهند بود، چون هر خصلت و عمل نيکويي که افراد بعد از آنان انجام ميدهند سابقين به همان اندازه که لاحقين اجر ميبرند آنان هم مأجور ميشوند، بنابراين نميتوانند به درجه آنان برسند [6]. امام أحمد ميگويد: كمترين كسى كه با پيامبر يارى كرده افضلتر از قرنى است كه پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- را نديدهاند، گرچه با تمام اعمال و كردار خود با خداوند ملاقات كنند [7]. نووي ميگويد: فضيلت اصحاب اگرچه يک لحظه هم با پيامبر بوده باشد، هيچ عملي با آن موازي نخواهد بود و هيچ چيزي به اين درجه نميرسد، چون فضايل بطور قياس اخذ نميشود زيرا اين فضيلتي است که خداوند به هر کسي که بخواهد ميدهد [8]. همچنين خداوند که آگاه به درون آدمها است آنان را تزکيه دروني نموده آنگونه که ميفرمايد: ﴿فَعَلِمَ مَا في قُلُوبِهِمْ﴾. (الفتح: 18). خدا آنچه را در درون دلهايشان (از ايمان و صداقت) نهفته بود مىدانست. و توبه آنان را پذيرفته است: ﴿لَقَد تَّابَ الله عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَار﴾. (التوبة: 117). مسلما خداوند رحمت خود را شامل حال پيامبر و مهاجران و انصار، كه در زمان عسرت و شدت (در جنگ تبوك) از او پيروى كردند، نمود. و از آنان راضي گشته است ﴿لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ﴾. (الفتح: 18). خداوند از مؤمنان هنگامى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند، راضى و خشنود شد. تمامي اين خصوصيات را خداوند ميداند و بس، چگونه آنان که بعد از اينها ميآيند اين تزکيهها را خواهند داشت؟!. ولي برخيها ميگويند: رواياتى برخلاف آنچه که شما به آن استدلال ميکنيد آمدهاند. مشهورترين کسي که اين را ميگويد ابن عبدالبر ميباشد و استدلالي که ميآورد از قويترين استدلالات آن ميباشد و جمهور هم خلاف آنرا ميگويند: مانند اين روايت که ميگويد: ابيثعلبه از پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- روايت نموده که فرمود: «تأتي أيام للعامل فيهن أجر خمسين»، قيل: منهم أو منا يا رسول الله؟ قال: «بل منكم» [9]. روزگاري ميآيد که هر کس کار نيک انجام دهد اجر پنجاه نفر را خواهد داشت، پرسيدند اجر پنجاه نفر از خودشان يا از ما؟ فرمود: بلکه از شما. و همچنين ابوجمعه -رضي الله عنه- گفت: ابوعبيده گفته است: «يا رسول الله! أحد خير منا؟ أسلمنا معك وجاهدنا معك؟ قال: قوم يكونون من بعدكم يؤمنون بي ولم يروني» [10]. اي رسول خدا آيا کسي از ما بهتر وجود دارد؟ در حالي که به شما ايمان آورديم و با شما جهاد کرديم؟ پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- فرمود: «بله، قومي بعد از شما خواهند آمد به من ايمان ميآورند و من را هم نديدهاند». ولي علماء، اين احاديث و احاديث سابق را با هم تطابق داده و چنين نتيجهگيري کردهاند: اولاً: حديث: «للعامل فيهن أجر خمسين» دليل بر افضليت نيست چون مجرد اجر زياد برخي از اعمال دليل بر افضليت نميباشد. ثانياً: عمل برگزيده و فضيلت داده شده برخي اوقات مزايا و برتريهايي دارد که نزد شخص فاضل يافت نميشود، ولي من حيث المجموع اين خصلتها با شخص فاضل مساوي در نميآيد. ثالثاً: اين جوري گفته ميشود که: افضليت ميان دو شخص که يکي در عصر پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- زندگي کرده و ديگري در قرون بعدي، در اينجا افضليت ميان آنان براساس عملي است که انجام ميدهند و امکان اجتماع اين دو عمل هم وجود داشته باشد مانند عموم طاعات و عبادات که ميان همه مؤمنين مشترک ميباشد، در اين حال بعيد نيست که برخي از مردم قرون بعدي بر صحابه پيشي بگيرند، منتها چيزي که صحابه به آن متمايز شدهاند و بوسيله آن به پيروزي ميرسند بسبب مشاهده پيامبر-صلى الله عليه وآله وسلم-ميباشد و اين چيزي است ماوراي عقل بشري و هيچ عملي نميتواند با آن همانند شود[11]. رابعاً: اين که راويان حديث بعدي بر لفظ حديث ابيجمعه متفق القول نيستند، زيرا برخي آنان را به لفظ: «خيرية» و برخي ميگويند: «قلنا: يا رسول الله! هل من قوم أعظم منا أجراً ؟ ...»[12]. اي رسول خدا آيا کسي از ما بهتر وجود دارد؟... آوردهاند. و حافظ در الفتح ميگويد: سند روايت بعدي قويتر از سند روايت قبلي ميباشد، و اين با روايت ابيثعلبه موافقت دارد، و جواب آنهم قبلاً داده شد. «والله اعلم». و در پايان بعنوان يادآوري ميگوييم که ميان جمهور و غيره در اين مسأله خلافي نيست، يعني اين افضليت براي خلفاء و عشره مبشره و يا آنانکه روايات مخصوص دارند دال بر افضليت آنها مانند اهل عقبه و بدر و تبوک و ... الخ شک و شبهه ندارد بلکه نزاع بر سر اصحابي است که تنها پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- را رؤيت نمودهاند، و به همين خاطر امام بن عبدالبر اهل بدر و حديبيه را استثنا کرد [13]. جواب نظر:
با سلام
خواهر گرامي
1- در مقالهاي كه كپي پيست كردهايد ، آمده است كه يكي از صحابه به ديگر صحابه دشنام داد ! اين چگونه با عدالت صحابه سازگار است ؟ شما دشنام به صحابه را ارتداد و خروج از ايمان ميدانيد !
2- ما منكر مقام صحابه نيستيم ، اما اين افسانههايي كه شما براي صحابه نقل ميكنيد نيز غير قابل قبول است ! آيا درك كردن رسول خدا (ص) عملي اختياري است ، يا غير اختياري ؟! قطعا غير اختياري ! يعني حضور در زماني كه رسول خدا (ص) زندگي ميكرده است ، در اختيار هيچ بندهاي نيست ! حال چگونه به خاطر يك امر غير اختياري ، آنها از ديگران برتر ميشوند ؟
3- خود صريح روايت پيامبر را نقل كردهايد كه كساني كه در آخر الزمان ايمان داشته باشند ، ثواب اعمالشان 50 برابر صحابه است ! و بعد توجيهاتي آوردهايد كه بيشتر براي تفريح مناسب است و نه پاسخ علمي !
«للعامل منهم يومئذ أجر خمسين منكم»
يعني تمام اجري كه يك صحابي به دست ميآورد ، ضربدر پنجاه ، به يك نفر از آنها داده ميشود ! نه اينكه تنها يك كار خوب مردم آخر الزمان ، پنجاه برابر يك كار خوب صحابي باشد ، و ساير كارهاي صحابي برتر !
4- در مورد عشره مبشره نيز بهتر است بدانيد كه خود عشره ، اين ماجرا را قبول نداشته و به يكديگر دشنام داده و با همديگر جنگيدهاند ؛ و حتى به صراحت منكر روايت عشره مبشره شدهاند ! بهتر است به جاي نقل اين مطالب كه بيشتر به افسانه ميماند ، كمي به دنبال حقيقت باشيد !
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
2
نام و نام خانوادگي: اسعد -
تاريخ: 26 ارديبهشت 89 - 00:00:00 اگه جواب اجمالي سوال مذكور رواولا ذكر مي فرموديد بهتر بود. لعن خلفاء واصحاب در مذهب شيعه اماميه جايز است. سپس به تفاصيل مي پرداختيد.
3
نام و نام خانوادگي: مكتب حيدري -
تاريخ: 30 تير 89 - 14:29:50 بي بغض عدو حب علي نيست قبول اين است مرامه همه اولاده بتول حبه علي و بغض عدو راه نجات لعنت به عدو به آل حيدر صلوات
4
نام و نام خانوادگي: تدبر -
تاريخ: 16 شهريور 89 - 12:36:08 نقد به لعن صحابه ولي عصر سايت ولي عصر اي كاش حضرت استاد قزويني نام اين مقاله را «آيا لعن كردن خلفاء و اصحاب جايز است؟» نميگذاشتند! زيرا در اين مقاله همه چيز نوشته شده، الا جواب اين سوال به شكل صريح!!!!!!!!!! خواهش ميكنم از گروه پاسخ به شبهات جواب اين سوال را صريح بفرمايند: آيا لعن كردن خلفا و اصحابي كه نزد اهل تسنن محترماند، ولي نزد شيعه از منافقان بودهاند، جايز است؟ البته منظورم لعن در يك جامعه شيعه است، يعني آيا در يك جامعهاي كه همهي افراد آن شيعهاند، مثلا در دانشگاه يا كلاس درس، جايزم خلفا را لعن كنم؟ زيرا واضح است لعن معتقدات اهل تسنن جايي كه آنها حضور دارند، جايز نيست، و تاكيدات رهبر انقلاب و حفظ وحدت دليل آن است. اگه جواب سوال فوق مثبت است، سوال اينجاست كه مگر ميشود ما نزد خود، لعن خلفا و بعضي صحابه را جايز بدانيم، ولي گمان كنيم كه اهل تسنن نميفهمند و به گوششان نميخورد!!!! يكي از دوستان ما كه با اهل تسنن در ارتباط است ميگفت: اهل تسنن از شما شيعيان ناراضياند، زيرا ميگويند كه شيعيان به دروغ نزد ما احترام خلفا را نگه ميدارند ولي موقعي كه خودشان تنها هستند، افرادي كه نزد ما احترام خاصي دارند، را لعن ميكنند. و اگر شما جوابتان به سوال منفي است، پس چرا نظرات كاربرانتان را كه به صراحت خلفا را لعن ميكنند يا حداقل به آنها توهين ميكنند،علني ميكنيد؟ آيا اين عمل شما با اين سخن رهبر كه هركس به معتقدات اهل سنت توهين كند، مزدور دشمن است همخواني دارد؟؟؟ جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
براي پاسخ به اين سوال ، يك مقاله به صورت مفصل در آدرس ذيل آوردهايم :
نام و نام خانوادگي: حسين -
تاريخ: 11 ارديبهشت 91 - 22:53:35 لعنت بر دشمن علي
6
نام و نام خانوادگي: سيد سروش جزايري -
تاريخ: 30 آبان 91 - 13:02:03 خواهشا جواب کوتاه و خلاصه بديد . کي حال داره اين همه رو بخونه....
7
نام و نام خانوادگي: دوست -
تاريخ: 22 تير 92 - 17:54:36 و لعنت الله علي قوم ظالمين في الحال علي يوم الدين
8
نام و نام خانوادگي: ايمان ناظمي هرندي -
تاريخ: 13 بهمن 92 - 16:45:16 لعنت بر قاتل مادرم زهرا(س) لعنت بر غاصب فدک وولايت علي بن ابيطالب**هرکس که هست!!!!!! ***گيرم که کل خلق مريدعُمرشوند>><<هرگز محل به قاتل زهــرا نميدهم ***برماقباله ي مُلک جـــهان دهنــد>><<يک خردل از برائتمان هم نميدهم ***ميلياردها عــمــرگربيارنر سُنيان>><<من خاک پاي سُم دُلدُل مولانميدهم
9
نام و نام خانوادگي: محمدي -
تاريخ: 18 بهمن 92 - 20:12:09 بايد در قرآن تامل کرد... خداوند مهربان درقرآن ميفرمايد=اگر محمد از دنيا برود يا کشته شود شما به حال گذشته خود باز ميگرديد؟ خوب! کاملا" مشخص هست که تمام صحابه عادل نبودند...اگر بودند ؟پس چرا خداوند ميفرمايد که آيا شما به گذشته خود باز ميگرديد؟گذشته شان چي بود؟ مگه چيزي جز جهل بود؟