![]() | ||
* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
![]() ![]() |
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: محمد حسين -
تاريخ: 08 آذر 90 - 21:22:25
با غصب منبر نبوي كس خليفه نيست ... خيلي ممنون |
2 |
نام و نام خانوادگي: حقيقت درغدير است -
تاريخ: 09 آذر 90 - 14:34:38
خدا را هزاران مرتبه شكر كه اقا و مولاي مااميرالمومنين اسدالله الغالب علي بن ابيطالب سلام الله عليه است نه جناب عمر بن صحاك(نام مادر)خطاب كه از بردن نامش كه جزئ صحابه عرق خجالت به تن مينشيند.از نصبش يا از اخلاقش يا از ادبش يا از ايمانش پناه به خدا از دست چنين موجودات |
3 |
نام و نام خانوادگي: محسن رضوي -
تاريخ: 12 آذر 90 - 13:27:36
الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولاية علي بن أبي طالب عليه السلام خيلي ممنون. |
4 |
نام و نام خانوادگي: احمد -
تاريخ: 12 آذر 90 - 18:56:02
کليپ: بي ادب ، چرا فحش ميدي!!!! اين كليپ رو حتما نگاه كنيد تا تفاوت بين گفتار وهابيت و رفتار وهابيت رو در شبكه هاشون ببينيد(شبكه نور وصال و كلمه) www.14mah.parsiblog.com |
5 |
نام و نام خانوادگي: رامين -
تاريخ: 14 آذر 90 - 14:11:40
به فرآن باز گرديم بگو من از [ميان] پيامبران نودرآمدى نبودم و نمىدانم با من و با شما چه معاملهاى خواهد شد جز آنچه را كه به من وحى مىشود پيروى نمىكنم و من جز هشداردهندهاى آشكار [بيش] نيستم (الاحقاف:9) بگو جز آنچه خدا بخواهد براى خودم اختيار سود و زيانى ندارم و اگر غيب مىدانستم قطعا خير بيشترى مىاندوختم و هرگز به من آسيبى نمىرسيد من جز بيمدهنده و بشارتگر براى گروهى كه ايمان مىآورند نيستم(الاعراف:188) بگو هر كه در آسمانها و زمين است جز خدا غيب را نمىشناسند و نمىدانند كى برانگيخته خواهند شد (النمل:65) و به شما نمىگويم كه گنجينههاى خدا پيش من است و غيب نمىدانم و نمىگويم كه من فرشتهام و در باره كسانى كه ديدگان شما به خوارى در آنان مىنگرد نمىگويم خدا هرگز خيرشان نمىدهد خدا به آنچه در دل آنان است آگاهتر است [اگر جز اين بگويم] من در آن صورت از ستمكاران خواهم بود (هود:31) جواب نظر: با سلام دوست گرامي شما نيز به قرآن بازگرديد : «وشما را به آنچه ميخوريد و آنچه در خانه خود گرد مياوريد آگاه ميكنم»! «(خداوند) عالم غيب است و غيب خود را براي هيچ كس آشكار نميكند ، جز كسي كه فرستاده باشد و او بخواهد » و... بهتر است «نومن ببعض ونكفر ببعض» نباشيد ! موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات
|
6 |
نام و نام خانوادگي: سيد مجتبي -
تاريخ: 20 آذر 90 - 08:57:43
احسنت تشكر |
7 |
نام و نام خانوادگي: seyed hmid husseini -
تاريخ: 22 آذر 90 - 21:17:40
جواب اين وهابي هاي خدا نترس رو اينگونه بايد داد خداقوت ياعلي |
8 |
نام و نام خانوادگي: عرفان -
تاريخ: 26 آذر 90 - 09:14:26
lمتاسفانه مشكلي كه شما داريد اينست كه معناي علم غيب را نمي دانيدوعلم غيب داشتن را با آگاهي داشتن اشتباه ميگيريد طبق تعريف شما من هم علم غيب دارم (نعوذبالله) چونكه من هم از بسياري از حوادث آينده آگاهم مثل خروج ياجوج ماجوج و دجال و غيره درحالي كه اينها اطلاعات است نه علم غيب |
9 |
نام و نام خانوادگي: مجيد -
تاريخ: 26 آذر 90 - 14:20:42
سلام قال رسول الله ( صلّي الله عليه و آله و سلّم ) : يا علي ، اگر بنده اي خدا را عبادت کند به اندازه اي که نوح در بين قومش بود و مثل کوه احد طلا داشته باشد و آن را در راه خدا انفاق کند و آن قدر عُمر کند که هزار حج پياده انجام دهد و بين صفا و مروه کشته شود در حالي که مظلوم است ولي ولايت تو را قبول نداشته باشد بوي بهشت را استشمام نمي کند و به بهشت نمي رود. منابع اهل سنّت 1- العلامه ابن حجر العسقلاني ، لسان الميزان ، جلد 5 ، صفحه 219 طبع بيروت جلد 6 صفحه 224 طبعه جديد 2- السيوطي ، ذيل اللئالي ، صفحه 61 3- ابن مردويه ، المناقب ، صفحه 73 4- بدخشي ، مفتاح النجاء ، صفحه 64 5- الديلمي ، فردوس الخبار ، جلد 3 ، صفحه 419 6- امر التسري ، ارجح المطالب ، صفحه 521 7- الشيخ سليمان الحنفي ، ينابع المرده ، ص 252، طبع اصطنبول ، جلد 2 ، صفحه 76 طبع بيروت 8- الشافي الهمداني ، موده القربي ، صفحه 64 طبع لاهور |
10 |
نام و نام خانوادگي: عليرضا ن -
تاريخ: 28 آذر 90 - 12:55:27
با سلام جناب آقاي عرفان معناي کامل علم غيب را بيان کنيد، و اگر امکان دارد مثالي بزنيد تا متوجه منظور شما شوم. با تشکر |
11 |
نام و نام خانوادگي: نشقشهئ -
تاريخ: 28 آذر 90 - 16:19:37
هر حديثي که با آيات منافات داشته باشد چه شيعه و چه سني هيچ ارزشي ندارد خدا در مورد پيامبر مي فرمايد و لو کنت اعلم الغيب لاستکثرت من الخير و مامسني السوئ حديت مجعول در شيعه فراون و کم و بيش هم در کتب اهل سنت وجود دارد که مورد تاييد علماي دين نيست |
12 |
نام و نام خانوادگي: عليرضا ن -
تاريخ: 29 آذر 90 - 14:35:57
با سلام جناب آقاي نشقشهي نظرت در مورد دو دسته آيات زير چيست؟ دسته اول)قُل لا أَمْلِك لِنَفْسى نَفْعاً وَ لا ضراًّ إِلا مَا شاءَ اللَّهُوَ لَوْ كُنت أَعْلَمُ الْغَيْب لاستَكثرْت مِنَ الْخَيرِ وَ مَا مَسنىَ السوءُإِنْ أَنَا إِلا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ: بگو من مالك سود و زيان خويش نيستم مگر آنچه را خدا بخواهد ( و از غيب و اسرار نهان نيز با خبر نيستم مگر آنچه خداوند اراده كند ) و اگر از غيب با خبر بودم منافع فراوانى براى خود فراهم مىساختم و هيچ بدى ( و زيانى ) به من نمىرسيد ، من فقط بيم دهنده و بشارت دهندهام براى جمعيتى كه ايمان مىآورند .( اعراف188). وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِندِى خَزَائنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْب وَ لا أَقُولُ إِنى مَلَكٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِى أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيهُمُ اللَّهُ خَيراًاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فى أَنفُسِهِمْإِنى إِذاً لَّمِنَ الظلِمِينَ: من هرگز به شما نمىگويم خزائن الهى نزد من است و نمىگويم غيب مىدانم و نمىگويم من فرشتهام و ( نيز ) نمىگويم آنها كه در نظر شما خوار مىآيند خداوند خيرى به آنها نخواهد داد ، خدا از دل آنها آگاهتر است ( من اگر با اينحال آنها را برانم ) در اين صورت از ستمكاران خواهم بود . (هود31). دسته دوم) تِلْك مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكمَا كُنت تَعْلَمُهَا أَنت وَ لا قَوْمُك مِن قَبْلِ هَذَافَاصبرْإِنَّ الْعَقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ: اينها از خبرهاى غيب است كه به تو ( اى پيامبر ) وحى مىكنيم ، نه تو و نه قوم تو اينها را قبل از اين نمىدانستيد ، بنابراين صبر و استقامت كن كه عاقبت از آن پرهيزكاران است . ( هود آيه49). أُبَلِّغُكُمْ رِسلَتِ رَبى وَ أَنصحُ لَكمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ : رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مىكنم و خيرخواه شما هستم و از خداوند چيزهائى مىدانم كه شما نمىدانيد . ( اعراف آيه62). وَ لَمَّا بَلَغَ أَشدَّهُ ءَاتَيْنَهُ حُكْماً وَ عِلْماًوَ كَذَلِك نجْزِى الْمُحْسِنِينَ : و هنگامى كه بمرحله بلوغ و قوت رسيد ما حكم و علم به او داديم و اينچنين نيكوكاران را پاداش مىدهيم .( يوسف آيه 22). رَب قَدْ ءَاتَيْتَنى مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنى مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِفَاطِرَ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ أَنت وَلىِّ فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِتَوَفَّنى مُسلِماً وَ أَلْحِقْنى بِالصلِحِينَ : پروردگارا ! بخش ( عظيمى ) از حكومت به من بخشيدى و مرا از علم تعبير خوابها آگاه ساختى ، توئى آفريننده آسمانها و زمين ، و تو سرپرست من در دنيا و آخرت هستى ، مرا مسلمان بميران.و به صالحان ملحق فرما.( يوسف آيه101). قَالَ إِنَّمَا أَشكُوا بَثى وَ حُزْنى إِلى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ : گفت من تنها غم و اندوهم را به خدا مىگويم ( و شكايت نزد او مىبرم ) و از خدا چيزهائى مىدانم كه شما نمىدانيد.( يوسف آيه 86). و آياتي ديگر ... جناب آقاي نشقشهي ، از اين دو دسته آيات چگونه برداشت مي کنيد؟ |
13 |
نام و نام خانوادگي: وحدت مسلمين -
تاريخ: 03 دي 90 - 01:22:59
الان موقع مطرح كردن همچين بحث هاي هستش الان موقع راه انداختن شيعه وسني هستش . يهود نصارا كه يك زمان دشمن هم بودن الان عليه اسلام متحد شدن . ولي ما مسلمان ها نه نمي خواهيم متحد شيم . واقعا خجالت اوره الان در عراق به فلوجه كه صد درصد سني هستن امريكاييها رحم نميكنن به كربلا كه صد درصد شيعه هستنم رحم نميكنن . الان اگر در فلسطين ما بيت المقدس را خراب ميكنن مساجد مسلمين را خراب ميكنن و رو در ديوار بيت المقدس نعوذ ب الله عكس سگ خنزيل خوك رو ميكشن ميگويند اين عكس محمد (ص) هست الان موقع مطرح كردن همچين بجث هاي هستش .به قول اقبال لاهوري گفت «اي روح عرب بيدار شو چون نياکان خالق اعصار شو اي فواد اي فيصل اي ابن سعود تا کجا بر خويش پيچيدن چو دود زنده کن در سينه آن سوزي که رفت در جهان باز آور آن روزي که رفت خاک بطحا خالدي ديگر بزاي نغمه توحيد را ديگر سراي اي نخيل دشت تو بالنده تر بر نخيزد از تو فاروقي دگر يه فاروق يه عمر ديگه پيدا نمي شه كه وقتي رفت فلسطين فتح كنه اي شيعه اي سني خوب بخونين اينو غلط ميگن كساي كه ميگن فاروق اعظم با شمشير دنيا رو مسلمان كرد خاك بر دهان اونا باد. رافت مودت عمري عدالت عمري باعث شد فلسطين بدون خونريزي فتح شه اين اقا با شميشر اومد وقتي به فلسطين رسيد اولين حكمي كه داد اين بود كه گفت موذن رسول الله كجاست به موذن رسول الله گفت برو اذان بده بر فراز مساجد ومنار هاي بيت امقدس وقتي موذن اذان داد وقتي به اشهد ان محمد رسو الله رسيد ناگهان عمر فاروق گفت اي روسول الله كاش بودي براي اولين بار صداي اذان از بيت المقدس مي شنيدي ما اين بوديم در جهان اينقدر ذليل زبون.... آن معظم فاتحان دين پرست و نامور ... چون به تسخير جهان بستند از همت كمر ... عزمشان را دايم استغفار بنمودي ظــــــــفر ... آه از ميان ما رفتند چون نور از بَصَـــــــــر ...رفتن آن نامداران نام ما را زد بر زمين ... دور از آنها آبروي ما عرق شد بر جبين ... رفت عمر ها رفتن خالد ها رفتن طلحه ها زبير ها رفتن علي حسن حسين ها نام ما زد بر زمين . اري عزيزان گرچه از دست ما همزه ها با جگر تكه تكه شد رفت جعفر طيارها بادودست قطع شده رفت عمر فاروقها با بدن تكه شده در محراب رفت براي همينه كه ما ابروي در جهان نداريم . تا وقتي عمر ها و صحابه بزرگوار پيامبر زنده بودن كسي جرات نداشت چپ به مسلمانها نگاه كنه ولي الان مي بيننن چه بلاي سر ما دارن ميارن انشالله كه تاييد كنيين |
14 |
نام و نام خانوادگي: عبدالله مومن به نشقشهي -
تاريخ: 03 دي 90 - 10:03:01
اگر گفتيد كه در منابع اهل سنت عمر و جماعت معاويه . چه كسي : ؟؟؟بود ؟؟؟ نيز بود شرابخواره دائمي هم بود به نبوت رسول خدا تا آخر ايمان هم نداشت به وقت مرگش . سرگين = پهن شتري را از خود برتر مي دانست و هزاران كوفت و مرگ ديگر ........... هههههههههههههههههههههه اگر نمي دانيد برايتان مي گويم كه اين خليفه دوم شما عمر بوده است !!! راستي اين ؟؟؟ را از كدام جهنم دره اي پيدا كرده ايد ؟! هههههههههههههههههههههه |
15 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 03 دي 90 - 19:47:18
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا ( 26 ) داناى نهان است و كسى را بر غيب خود آگاه نمىكند إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ( 27 ) جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد كه [در اين صورت] براى او از پيش رو و از پشتسرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت ( سوره الجن ) با سلام جناب نشقشهئ حتماً علماي معلم شما اين ايه و ايات ديگر را نديده اند .بهشون نشان بدهيد اگر بازهم كتمان كردند بدان كه اونها منافقند و هرچه زودتر ازشان دوري كنيد . اما شما جناب "" وحدت مسلمين "" چشم بروي هر دوتا تخم چشم وليكن اجازه بدهيداول منافق زدائي بكنيم بعد چشم تا اين منافقين هستند محال است كه مسلمين به صراط مستقيم هدايت شوند , بگذار اول اين منافقين را بشناسيم بعد همه دوستداران اسلام محمدي كه همان علوي است ميشويم لبيك يا علي |
16 |
نام و نام خانوادگي: بخت النصر -
تاريخ: 03 دي 90 - 21:27:27
جناب وحدت مسلمين قصه ميبافي؟ شبها موقع خواب با اين افسانهها به خواب ميرويد؟ و يا روزها با اين افسانهها خلائق را تحميق ميکنيد؟ «رافت مودت عمري عدالت عمري باعث شد فلسطين بدون خونريزي فتح شه»!!!! ****** آيا شما تا کنون داستان نبرد فحل را نشنيده ايد؟ و يا حتي داستان نبرد يرموک را نشنيدهايد؟ در اين نبردها چندين نفر کشته شدند؟ واقعا اراجيف بافي تا اين حد براي شما عادي شده است؟ ****** حمله اعراب به فلسطين و شام بسيار شباهت دارد به حمله آنها به عثماني. 1) بيزانس نيروهاي نظامي خود را در سمت شرق موضع داده بود چرا که نگران حمله ايرانيان بود. عثماني نيروهاي نظامي خود را در سمت غرب موضع داده بود چرا که نگران حمله دول اورپايي بود. 2) نيروهاي نظامي بيزانس خسته از نبرد با ايران بودند. نيروهاي نظامي عثماني خسته از نبرد با دول اورپايي بودند. ***** در اين ميان ناگهان اعراب از جنوب به غزه حمله ور شدند. حملاتي که بعدا به سوريه و ديگر نقاط کشيده شد. دقيقا همان عمل را بر ضد عثماني انجام دادند. ****** ابوبکر پايهگذار يک جنبش کاملا زورمدار و غارتگر بود. و عمر توانست در سايه اين جنبش و با پول تاراج شده توسط خالد، اعراب مناطق شمالي عربستان و ديگر مناطق نجد و حجاز را به زور و به زر براي توحش آماده کند. ******* پيش و پس از عمر نيز چه بسيار اقوام بيابانگرد که از همين شيوه عمر استفاده کردند: هونها خزرها مغولها ترکها تاتارها .... ******* اين شيوه چه بود؟ >>>> اتحاد براي غارت <<<< عمر چون چنگيز و آتيلا، وحشيان بيابانها را براي غارت متحد کرد. ************ و بعد در شرايطي که امپراطوريها مشغول جنگيدن با يکديگر بودند ناگهان از سمتي که کسي انتظارش را نداشت حمله ور شدند و به چپاول مشغول شدند. *************** «تا وقتي عمر ها و صحابه بزرگوار پيامبر زنده بودن كسي جرات نداشت چپ به مسلمانها نگاه كنه»!!!!! ها ها!!! کسي جرات نداشت به استثناي يهوديان خيبر!! آري؟ *********** راستي جناب وحدت مسلمين عمر در کعب الاحبار چه ديد که او را با خود از فلسطين به مدينه آورد؟ |
17 |
نام و نام خانوادگي: وحدت مسلمين -
تاريخ: 04 دي 90 - 13:19:47
عمر بشكست پشت هزبران عجم را بر باد فنا داد رگ ريشه جم را اين عربده از بهر خلافت زعلي نيست بر ال عمر كينه قديم است عجم را انشاالله كه تاييد شه جواب نظر: جواب شعر : ان شاء الله كه مناسب بوده باشد ! گروه پاسخ به شبهات |
18 |
نام و نام خانوادگي: وحدت مسلمين -
تاريخ: 04 دي 90 - 13:24:14
خواهشا فرافكني نكنيد عمر تاثير گذارترين خليفه مسلمين بود حقا كه اميرالمومنين برازنده اوست الان اگه داري بالا سرمنابر لاالله لا ميگي بخاط احسنات عمر هستش بايد سم اسب حضرت عمر راببوسم به قول يه بزرگي كه الان خواهر مادر ميشناسيم جواب نظر: !!! |
19 |
نام و نام خانوادگي: وحدت مسلمين -
تاريخ: 04 دي 90 - 22:43:28
در سال هفتم هجرت، اين قلعهها در جنگ خيبر به دست علي (رض) گشودهشدند. به ترتيب قلعههاي حصن ناعم، حصن قموص (بزرگترين قلعه)، حصن شق، حصن نطاه، حصن کتيبه، حصن وطيح و حصن سلالم يکي پس از ديگري فتح شدند. پس از گشودهشدن اين قلعهها، ساکنانشان از محمد(ص) خواستند تا وظيفهٔ نگهداري از ساختمانها و نخلستانهاي گرداگرد آنجا به گردن آنها گماشته شود. محمد(ص) نيز بخشي از آن سرزمين را به آنان واگذار نمود و جزيه نيز ميپرداختند. اين پيمان تا زمان خليفه عمر فاروق باقي ماند و در زمان عمرفاروق ، خيبريان دست به فحشا زدند و به آزار مسلمانان قيام کردند. پس عمر آنان را به شام کوچانيد اري يهوديان رو عمرفاروق از سرزمين مسلمانان اخراج کرد . واقعا جاي تعجب هستش پادشاه بي تاج تخت کسي که رعشه بر تن صلبيها و فرعونيها ومجوسيت ان زمان ميانداخت . با اين بوديم درجهان اقاي بخت النصر فريب نظم نوين دنيوي رو نخور البته واضح هستش اين حرفهاي که تو ذهن شماست نشانه چيه .عمر فاروق شاگرد مکتب نبوي هستش ليسانسشو از دانشگاه رسول الله گرفته شاگرد مکتب وحي خدا عزت دنيا واخرت رو بهش داده به گواهي کتاب وحي نه روايات دروغ در ضمن پدر زن رسول الله وداماد علي مرتضي هم هستش چه افتخاري از اين بالاتر . خواهشا تاييد کنيد جواب نظر: با سلام دوست گرامي اهل سنت ادعا ميكنند رسول خدا (ص) در آخرين و مهمترين وصيت خود فرموده است «اخرجوا اليهود من جزيرةالعرب» ! آيا خليفه اول ابوبكر اين وصيت پيامبر را نشنيده گرفت ؟! البته جالب است كه ميگوييد عمر آنها را بيرون كرد ولي نميگوييد به كجا فرستاد ! به سرزمين شام ، در بهترين مناطق آب و هوايي ، و در نزديكي روميان كه ميتوانستند به بهترين وجه بر ضد مسلمانان فتنه كنند ! بهتر است به جاي افتخار كردن به مسائلي كه مدرك معتبري ندارد و هدف از آن نيز مشخص نيست ، پاسخي براي كمكاريهاي خليفه اول در مقابل وصيت پيامبر (ص) كه با سند معتبر در كتب اهل سنت آمده است بيابيد ! گروه پاسخ به شبهات |
20 |
نام و نام خانوادگي: عليرضا ن -
تاريخ: 05 دي 90 - 15:10:32
آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن کردش صفت عصمت و بستود علي بود اين کفر نباشد سخن کفر نه اين است تا هست علي باشد و تا بود علي بود آن قلعه گشايي که در قلعه خيبر بر کند به يک حمله و بگشود علي بود آن شاه سر افراز که اندر ره اسلام تا کار نشد راست نياسود علي بود آن شير دلاور که زبهر طمع نفس بر خوان جهان پنچه نيالود علي بود هارون ولايت زپس موسي عمران بالله که علي بود علي بود علي بود اين يک دو سه بيتي که بگفتم به معما حقا که مراد من و مقصود علي بود سر دو جهان جمله از پيدا و پنهان شمس الحق تبريز که بنمود علي بود ............................................... مولوي....................................................................... |
21 |
نام و نام خانوادگي: «مسلم بن عوسجه بن سعد اسدي» -
تاريخ: 05 دي 90 - 15:30:05
احسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسنت و مرحبا بر گروه پاسخ به شبهات با اين جواب بسيار زيبا و در هم کوبنده ي کفار و منافقان زمان.! ما بر شما افتخار ميکنيم.! و بر خود ميباليم.! و لعن الله من نصر اعداء محمد و آل محمد(صل الله عليه و آله ) |
22 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 05 دي 90 - 16:26:59
با سلام برادران پاسخگو احسنت به شما و اين شعر زيبا كه با اين چند پشت عمر پرستان را شكستيد . پوزه شان رابخاك ماليديد. لبيك يا علي |
23 |
نام و نام خانوادگي: مجيد -
تاريخ: 05 دي 90 - 19:51:21
سلام بر دوستان عزيز اولا جناب وحدت مسلمين در ابتدا از وحدت شيعه و اهل تسنن گفتيد . اي كاش در مورد وحدت نيز صحبت ميكرديد كه چگونه شكل ميگيرد.شايد منظورتان اين باشد كه شيعه از جنايت هاي ابوبكر و عمر و عثمان چيزي نگويد و آنها را خلفاي راشدين بداند ..درسته ؟ خب من راه ديگري سراغ دارم چرا ما به طريقت شما بياييم ، شما به راه ما بياييد و از خلفا اعلام بيزاري كنيد.. اين چطور است؟ در ضمن در سايت هايي كه براي اهل تسنن هست از وحدت اسلامي چيزي ميگوييد يا فقط شيعه را دعوت به وحدت ميكنيد؟؟؟ دوما به چه دليلي به عمر فاروق ميگوييد؟ سوما منبع داستاني كه ذكر كرديد بفرماييد . چهارم قصيده علويه، سروده آيت الله وحيد خراساني درباره مقام اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام على اى محرم اسرار مكتوم على اى حقِّ از حقّ گشته محروم على اى آفتاب برج تنزيل على اى گوهر درياى تأويل على اى شمع جمع آفرينش تويى چشم و چراغ اهل بينش على اسم رضىّ بى مثال است على وجه مُضيئ ذوالجلال است على جَنبُ القوىّ حق مطلق على راه سوىّ حضرت حقّ على در غيب مطلق سرُّالاسرار على در مشهد حقّ نورالانوار على هم وزن ثقل الله اكبر على عرش خدا را هست لنگر على حبل المتين عقل و دين است امام الاوّلين و الآخرين است على اى پرده دار پرده غيب بر افكن پرده از اسرار « لاريب » به دانايى ز كُنه كون آگاه به هنگام توانايى يدالله خم اَبروى او چوگان كونين كِه جز احمد رسد تا قاب قوسين؟ در اوج عِزّ تعالى و تقدّس تجلاى جمال فيض أقدس در آن ظلمت كه اين آب حيات است خليلِ عشق و خضرِ عقل مات است گشايد گر زبان فصل الخطابست فرو بندد چو لب علم الكتاب است به تشريع و به تكوين جانِ تن اوست ولىّ الله قائم بالسّنن اوست ببخشد در ركوع خاتم گدا را به سجده جان و دل داده خدا را يَلى الخلق و يَلى الحقّ در على جمع فلك پروانه رخسار اين شمع شب إسراء به خلوتگاه معبود لسانُ الله على ، احمد ، اُذُن بود كلام الله ناطق شد از آن شب كه حق با لهجه او گفت مطلب خدا را خلوت آن شب با نبى بود و « ما اوحى إلى عبده » على بود چه موزون تر بود زان قد و قامت كه ميزان است در روز قيامت چه عمر اين جهان آخر سر آيد على با كبرياى حق بيايد بدست او كليد جنّت و نار جدا سازد صف ابرار و فجّار گشايد او درِ خلدِ برين را نمايد « اُزلفت للمتقين » را فرود آيند چون بر حوض كوثر « سقاهُم ربّهم » با دست حيدر نگاهى گر كند آن ماه رخسار به خورشيد فلك مانَد ز رفتار هلال ابرويش با يك اشارت كند ردّ شمس هنگام عبادت نهيبى گر زند آن شير يزدان ز قهر او بسوزد جان شيطان كسى كه نزد آن أعلى علىّ است همو بر ما سَوى يكسر ولىّ است تويى صبح أزل بنما تنفّس كه تا روشن شود آفاق و انفس كه موسى آنچه را ناديده در طور ببيند در تو اى نورٌ على نور تويى در كنج عِزلت كَنز مخفى بيا بيرون كه هستى تاجِ هستى تو در شب شاهد غيب الغيوبى تو اندر روز ستّارالعيوبى تو نورالله انور در نمُودى ضياءالله اَزْهر در وجودى تو ساقىّ زُلال لا يزالى جهان فانى تو فيض بى زوالى تو اوّل واردى در روز موعود تو اوّل شاهدى در يوم مشهود لواى حمد در دست تو بايد علمدارى خدا را چون تو شايد نه تنها پيش تو پشت فلك خم كه آدم تا مسيحا زير پرچم اگر بى تو نبودى ناقص آيين نبود « اليوم اكملت لكم دين » تو چون هستى ولىّ عصمة الدين ندارد دين و آيين بى تو تضمين به دوش مصطفى چون پا نهادى قَدَم بر طاق « أو أدنى » نهادى كه جز دست خدا را هست قدرت گذارد پاى بر مهر نبوت نباشد جز تو ثانى مصطفى را تويى در انّما ثالث خدا را چو در روى تو نور خود خدا ديد تو را ديد و براى خود پسنديد چو آن سيرت در اين صورت قلم زد تبارك گفت بر خود كاين رقم زد اگر بر مـا سوى شد مصطفى سَر بر آن سر مرتضى شد تاج و افسر بود فيض مقدّس سايه تو ز عقل و وهم برتر پايه تو تو را چون قبله عالم خدا خواست به يُمْنِ مولد تو كعبه را ساخت خدا را خانه زادى چون تو بايد كه لوث لات و عُزّى را زدايد شد از نام خدا ، نام تو مشتق ز قيد مـا سوى روح تو مطلق كليد علم حق باشد زبانت لسانُ الله پنهان در دهانت « سلونى » گو تو در جاى پيمبر بكش روح القدس را زير منبر چو بگشايى لب معجز نما را چو بنمايى كف مشكل گشا را بَرد آن دم مسيحا را ز سر هوش كند موسى يد بيضا فراموش متاع جان چو آوردى به بازار به « مَنْ يشرى » خدايت شد خريدار به جاى مصطفى خفتى شب تار كه از خواب تو عالم گشت بيدار پرستيدى به اهليّت خدا را سپر كردى به جانت مصطفى را سزايت غير نفس مصطفى نيست جزاى تو به جز ذات خدا نيست زدى بر فرق كفر و شرك ضربت ز جنّ و انس بردى گوىِ سبقت كجا عدل تو آيد در عبارت كه « ثانى اثنين » حقّى در شهادت حديث منزلت قدر تو باشد خدا را بندگى فخر تو باشد تويى اسُّ الاساس عقل و ايمان تويى سقف رفيع كاخ عرفان تويى باب مدينه ى علم و حكمت تويى عدل مجسّم ، عين عصمت نشان غيبِ بى نام و نشانى نگين خاتم پيغمبرانى خدا را بود سرّى غيب و مكنون كه كُفو او نبود آدم و من دون نهفته تحفه در تفّاحه اى بود به شوقش مصطفى بس راه پيمود به سرّ مستسر واصل شد آنگاه كه زد از خاك بر افلاك خرگاه امين حق رسيد آن دم به مخزن برون شد گوهر عالم ز مكمن گرفت از دست حق طوبى و كوثر همايون دخترى زهراى اطهر سپرد آنگه به تو سرّ خدا را شدى محرم حريم كبريا را ملائك مات و مبهوتند كاين كيست كه جز او كفو ناموس خدا نيست چو باب الله را دست تو بگشود بجز باب تو شد ابواب مسدود به حكم محكم « من كنت مولاه » بود فرمان تو فرمان الله تويى قهر خدا بر دشمنانش تويى لطف خدا بر دوستانش تو اقيانوس بى پايان علمى تو درياى محيط علم و حلمى خجل از جود تو ابر بهاران چو بگشايى دو دست فضل و احسان امير « لافتايى » در فتوت سرشت فطرتت عدل و مروت دو شبلت زينت عرش برينند چراغ آسمانها و زمينند به نسل تو به پا دين است و دنيا طفيل هستيت اُولى و عقبى تو صاحب رايتى در فتح خيبر كه محبوب خدايى و پيمبر چو شد فتح و ظفر هر جا به دستت شدى دست خدا وين ناز شصتت فلك يك دانه گوهر در صدف داشت درّى اندر بيابان نجف داشت شد آن درّ درة التّاج رسالت مزيّن شد به آن عرش امامت كمال الكُلّى و كُلّ الكمالى ولى الله بى مثل و مثالى ملائك در طواف عكس رويت به هر جا ذكر خير خلق و خويت تو برتر از زمين و آسمانى جهانِ جانى و جانِ جهانى رسول حق چو همسنگ تو ناديد تو را با سوره توحيد سنجيد چو در اخلاص دين گشتى تو يكتا شدى با سوره اخلاص همتا به اين سوره چو شد تثليث ، قرآن سه قسمت شد به عرفان تو ايمان گرفت از اين كتاب آصف چو حرفى زمين را در نورديد او ، به طرفى تو كه « من عنده علم الكتابى » چو دريايى فلك همچون حبابى غناى مطلق از فقر الى الله گرفتى و شدى بر اوليا شاه به تو تفسير شد آيات توحيد مجسم در تو شد تسبيح و تحميد گسستى چون علايق از خلايق شدى ربطِ ميان خلق و خالق به مالك عهد تو ميزان عدل است سراسر نهج تو ، منهاج عقل است كتاب تو « هدىً للمتقين » است كه تالى تلو قرآن مبين است تو هستى غايت القصواى خلقت تو هستى عروة الوثقاى حكمت تو فُرقانى ميان حق و باطل تو در هر عقده اى حلال مشكل تو هستى أعظم اسماء حسنى تو هستى أمثل امثال عليا تو هستى رقّ منشور حقايق تو هستى سرّ مستور رقايق تويى روح و روان آدميت تويى نفس نفيس خاتميت شريك عقل كلى در ابوت رديف خلق اول در اخوت لسان الصدق حق در آخرينى دليل ره براى اولينى تويى واصل به « من دلَّ بذاته » تويى عارف به اسرار « صفاته » به سرّ «بل وجدتك» چون رسيدى ز كل ما سوى دل را بريدى تو چون در اوج «ما ازددت يقينى» به حقِّ حق اميرالمؤمنينى نگنجد مدح تو در حد و در حصر خدا مدّاح و مدحت سوره دهر در اوصاف تو سيصد آيه نازل تعالى الله از اين بحر فضايل بِنِه بر سر تو تاج لا فتى را به دوش افكن رِداى « هَلْ اتى » را بيا با جلوه « طـه » و « يس » نشين بر مسند ختم النبيّين كه آدم تا به خاتم جمله يكسر نمايان گردد از اندام حيدر بيا و پرچم حق را برافراز كه حقّ گردد به عدل تو سرافراز گره بگشا دمى زان راز پنهان به تورات و به انجيل و به قرآن چو بگشايى لب از اسرار تنزيل فرو ريزد به پايت بال جبريل گهى بر دوش عقل كلّ سوارى چو خورشيدى كه در نصف النهارى گهى در چنگ دونانى گرفتار به مانند قمر در عقرب تار نواى حقّى اندر سوز و در ساز يَداللّهى گهى بسته ، گهى باز بر افلاك ار بتابى آفتابى اگر بر خاك خوابى بوترابى تعالى الله ازين أعجوبه دهر خدا را مظهر اندر لطفُ در قهر به شب از ناله اش گوش فلك كر به روز از پنجه اش خَم ، پشت خيبر بلرزاند ز هيبت مُلك امكان ولى خود لرزد از آه يتيمان ز جذر و مدّ آن بحر فضايل خرد سرگشته ، پا وامانده در گِل چه گويم من ز اوصاف كمالش كه وجه الله احسن شد جمالش چو باشد حيرة الكُمّل صفاتش خدا مى داند و اسرار ذاتش به وصفش بس كه باشد ظل ممتد ز ديهور و ز ديهار و ز سرمد به محراب عبادت چون قدم زد قدم در عرصه ملك قِدم زد همه پيغمبران محو نيازش ز سوره ى انبياء اندر نمازش كه لرزد عرش و او با قلب آرام شده در ذكر حقّ ، يكباره ادغام همه سر گشته او از شوق ديدار دل از كف داده و داده به دلدار چو فرق شير حق بشكافت شمشير قلم آن دم شكست و لوح و تقدير قمر منشقّ شد و بگرفت خورشيد پريشان عقل كل شد ، عرش لرزيد زمين و آسمان اندر تب و تاب كه خون آلوده گشته ، روى مهتاب سرى كه مخزن سرّ خدا بود شكست و كنز مخفى گشت مشهود قيامت قامتى بر خاك افتاد بزد جبريل در آفاق فرياد : كه ثارالله ناگه بر زمين ريخت فغان ، شيرازه توحيد بگسيخت مگر ويران شده اركان ايمان مگر بشكسته سقف عرش رحمان فلك،خون درغمش ازديده مى سفت على « فزتُ وربّ الكعبه » مى گفت ( منبع شعر : سايت معظم له هست) |
24 |
نام و نام خانوادگي: وحدت مسلمين -
تاريخ: 05 دي 90 - 23:22:31
پيري ايران زمان يزدجرد چهره ي او بي فروغ از خون سرد دين و آيين و نظام او كهن شيد و تار صبح و شام او كهن موج مي در شيشه ي تاكش نبود يك شرر در توده ي خاكش نبود تا ز صحرايي رسيدش محشري آن كـــــه داد او را حيات ديگري اين چنين حشر از عنايات خداست پارس باقي رومه الكبري كجاست ؟ آن كه رفت از پيكر او جان پاك بي قيامت بر نمي آيد ز خاك مرد صحرايي به ايران جان دميد باز سوي ريگزار خود رميد كهنه را از لوح ما بسترد و رفت برگ ساز و عصر نو آورد و رفت آه، احسان عـــــرب(عمرفاروق ) نشناختند ز آتش افـــــرنگيان بگداختند عصر خود را بنگر اي صاحب نظر در بدن باز آفرين روح عمر قوت از جمعيت دين مبين دين همه عزم است و اخلاص و يقين تا ضميرش رازدان فطرت است مرد صحرا پاسبان فطرت است ساده و طبعش عيار زشت و خوب از طلوعش صد هزار عشق علي در قلب ما يه عشق واقعيه ما مثله كساي كه علي رو پسراي علي رو تو دشت كربلا تنها گذاشتن نيستين هموناي كه نوه رسول الله رو دعوت كردن كربلا بعد تنهاش گذاشت خودتونم ميدونين كيا بودن . علي مرتضي داماد پيامبر كسي دخترش پاره تنشو به عمر فاروق داد انشااله كه تاييد شه . شما گه داغ دين بر جبين ميزنيد چرا دشنه بر پشت دين ميزنيد جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1. والشعراء يتبعهم الغاوون الم تر انهم في كل واد يهيمون وانهم يقولون ما لا يفعلون 2. در مورد ازدواج ام كلثوم و حقيقت آن در كتب اهل سنت ، در بخش مقالات سايت ، مقاله مفصلي موجود است . ولي تنها يك جمله ميگوييم : آيا اينكه حضرت لوط عليه السلام مي خواست دختران خود را به قوم بدكارش بدهد ، نشانگر علاقه او به اين قوم است ؟! موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
25 |
نام و نام خانوادگي: مصطفي امين زي -
تاريخ: 06 دي 90 - 22:54:59
اين سوال هاي كه شما ميکنيد چي معني دارد لعنت براي کسي که ميګويد حضرت علي( ع) تا روز قيامت همه چيز را ميدانست غير از خداوند (ج) کسي اينده را نميداند |
26 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 07 دي 90 - 16:12:12
با سلام جناب مصطفي امين زهي كسي اينجا منكر علم الله سبحان تعالي نيست چنانچه در قران كريم امده است : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ ﴿22﴾ الحشر اوستخدايى كه غير از او معبودى نيست داننده غيب و آشكار است اوست رحمتگر مهربان بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ( 59 ) الاْنعام و كليدهاى غيب تنها نزد اوست جز او [كسى] آن را نمىداند و آنچه در خشكى و درياست مىداند و هيچ برگى فرو نمىافتد مگر [اينكه] آن را مىداند و هيچ دانهاى در تاريكيهاى زمين و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتابى روشن [ثبت] است بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ( 43 ) الرعد و كسانى كه كافر شدند مىگويند تو فرستاده نيستى بگو كافى استخدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است ميان من و شما گواه باشد . سوال بنظر شما اون كيست ( البته غير از رسول اكرم صلي الله عليه و اله ) كه علم ال ( كتاب ) را داشته ؟؟؟ حتما كسي بوده كه به تمامي علم از اول خلقت تا روز قيامت انهم باذن الله سبحان تعالي بوده اند حالا اين شخص محترم كي بوده قضاوت با شماست مگر به اينكه به انچه در قران امده اعتقاد نداشته باشي . لبيك يا علي |
27 |
نام و نام خانوادگي: ? -
تاريخ: 08 دي 90 - 19:28:31
دوستان اهل سنت خوب در ابتدا سعي ميكردند اشكال بكيرندوبكويند كه كسي جز خداعلم غيب نميداند.اما باباسخ دوستان ساكت شدندودارند سوال هايي مطرح ميكنند كه بارها درهمين سايت باسخ داده شده اند.جه طوركسي كه ميكود همه مردم ازمن داناترند بايد خليفه مسلمين باشد؟مشكل اينجاست كه شمامنابع خودتان راهم قبول نداريد. |
28 |
نام و نام خانوادگي: مسلمان -
تاريخ: 09 دي 90 - 15:12:14
وقتي در روز عاشورا تير به قلب مبارک حضرت سيدالشهداء عليه السلام اصابت کرد؛ دستشان را پر از خون قلبشان نمودند و به آسمان پاشيدند و حتي يک قطره از آن خون به زمين برنگشست پس دست مبارکشان را دوباره پر از خون قلبشان نمودند و سر و لحيه شان را با آن خون خضاب کردند. و فرمودند: اينگونه خواهم بود تا اينکه جدّم رسول خدا صلي الله عليه و اله را ملاقات کنم در حاليکه به خون خودم خضاب شده ام و مي گويم: يا رسو الله! فلاني و فلاني (ابوبکر و عمر) مرا کشتند! (اسناد: عوالم العلوم الامام الحسين ص295، مناقب ابن شهر اشوب ج3 ص258، مقتل الحسين خوارزمي ج2ص34، تسلية المجالس و زينة المجالس 465، ينابيع المودة 418) |
29 |
نام و نام خانوادگي: موسي کاظم -
تاريخ: 12 دي 90 - 08:24:10
تشيع يعني خرافات اينها بازمانده همان عبدالله سلول يهودي هستند که تا اخرالزمان با سنت وقران سرجنگ دارند اي اهل سنت خودتان را از اين قوم زبان نفهم بيشعور دور کنيد که اتش خشم خداوند گريبان شما را نگيرد اگر خداوند معاذالله پائين بيايد به گوش تک تک اين قوم نداي برحق بودن صحابه را سردهد باز هم اينها ايمان نخواند اورد چون ذات اينها خراب هستش مثال ديوارکجه که تا ثريا کج مي باشد اي اهل درک ومنطق (تسنن) : اگر شيطان ايمان بياورد بعيد نيست ولي اين قوم هرگز ايمان نخواهند اورد |
30 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 12 دي 90 - 10:06:48
السلام علينا و علي عباد الله الصالحين: جناب وحدت ... چند سوال: 1-اين چه شاگرد اول ليسانسه است كه جواب بسياري از شبهات را نميداند؟ /2- قرار بود به كسي متوسل نشيم پس چي شد كه حالا دستور رسيد سم خر عمر را ببوسيم؟؟!!:))) /3- رستم و زال اهل سيستان بودند و وهابيان ايران در آنجا ساكنند غر از اينكه بزرگان اهل سنت در قديم ايرانيند. چي شد كه در آن زمان كه خيلي نزديكتر به زمان جمشيد و ... بود كينه عرب نداشتند بعد پيدا كردند؟؟ (آنچه بنفع است را ببين و در مقابل آنچه ضرر دارد كور شو!) /4-جون خودشون عجب وحدتي داره ايجاد ميكنند با كافر خواندن و عمليات تروريستي و ....؟!/ 5- آره ما هم ميدونيم كي امام ما در كربلا كشت اين شما هستيد كه نميدونيد: دو تا پسر داييتون يزيد و عبيد الله ابن زياد( نگي نه كه ناراحت ميشم. معاويه زياد را به باباجونش ابوسفيان ملحق كرد) يه سوال هم از امين زهي: لعنت كه بد بود؟! ما نبايد لعنت ميكرديم! پس چي شد؟ خودت هم فهميدي نه: الالعنت الله علي الظالمين من الاولين و الاخرين. البته از شما توقع نميشه داشت حتي به روايات مستند خودتون توجه كنيد چون بزرگتون گفت: حسبنا كتاب الله . گرچه از قران هم آنچه به درد بحث بخورد گزينشي تاويل ميكنيد. والسلام علي من اتبع الهدي |
31 |
نام و نام خانوادگي: وحدت مسلمين -
تاريخ: 12 دي 90 - 23:06:57
خدا لعنت گنه کساي که حسين نوه پيامبر دعوت کردن کربلا تنها ش گذاشتن . شمر يزيد که معلوم الحالن. من سني اعلام ميکنم هرکس از اهل سنت با حضرت علي واهل بيت دشمن باشد نه تنها اورا سني بلکه اورا مسلمان هم نميدانيم واز ان طرف هرکس به خلفاي راشدين وصحابه پيامبر توهين کنه نه تنها اورا شيعه بلکه اورا مسلمان هم نميدانيم |
32 |
نام و نام خانوادگي: مجيد -
تاريخ: 13 دي 90 - 13:32:52
سلام بر دوستان اجرتان با حضرت محسن بن علي عليه السلام |
33 |
نام و نام خانوادگي: وحدت مسلمين -
تاريخ: 13 دي 90 - 14:54:34
شبهات رو از منظر قران وعقل جواب بدين نه رواياتتون که 1000سال بعد نقل شده چنان واضح نقل شده که انگار يه دوربينو ميکروفون اونجا بوده همه رو رکورد گرفته. اقاي محمد قران رو کي جمع اوي کرد صحابه رسول . خيلي جالبه يه چيز جالب تو سايتتون هست بچه هم بخونه ميدونه دروغه عمربن الخطاب سوره بقره تو 12 سال تونست روخوني کنه . اينکه معلوم دروغ محضه مگه عمر فاروق زبان مادريش عربي نبود مثله اينکه شما 12سال يه کتاب داستان رو که زبان مادريت هست نتوني بخوني . خوب ابن گه معلوم دروغه انقدر ديگه دروغ گفتن تو اين سايت که نميشه جمعش کرد و انشالله که تاييد شه جواب نظر: !!! با سلام جالب است كه علماي اهل سنتي كه اين دروغ به اين واضحي را در كتب خود و با سند معتبر نقل كردهاند متوجه دروغ بودن آن نشدند ! موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
34 |
نام و نام خانوادگي: بخت النصر -
تاريخ: 13 دي 90 - 15:32:31
جناب وحدت مسلمين بلاشک شما اعتقاد داريد که حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) «راشد» بودند. حال بنده از شما سئوال دارم که آيا معاوية بن هند نيز «راشد» بود؟ اگر نبود پس چگونه او را خليفه حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) که راشد بودند ميدانيد؟ اگر هم که او را خليفة حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) نميدانيد پس در سال 60 هجري چه کسي خليفه حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) بوده است؟ با تشکر |
35 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 13 دي 90 - 17:06:07
السلام علينا و علي عباد الله الصالحين: البته ما هم مخلص صحابه ايم اما نه همه صحابه: جنابعالي خيلي قران ميخوني؟!!!! إِنَّ الَّذينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ/(نور:11) ديدي چي شد چند نفر از صحابه داستان افك را درست كردند. پس همه صحابه سالم نبودند. يكي از دروغهايي كه به خورد شما دادند اينكه شيعيان همه صحابه را قبول ندارن. خير اشتباه نكن ما ابوبكر و عمر و عثمان و ابوسفيان و معاويه و امثال اينها را قبول نداريم. راستي چهار آيه اول سوره تحريم در باب كي اومد؟! بد نيست مراجعه كني. اما جنابعالي هم كه شروع به لعن كردي؟ پس چي شد به لعن معتقد شدي؟ ما هم به كسانيكه به خلفاي راشدين (يعني دوازده امام به حق) و صحابه مومن(مانند ابوذر و عمار و سلمان و مقداد) توهين كند لعنت ميفرستيم و از اسلام خارج ميدانيم. ضمنا جواب سوالهاي ما رو هم ندادي يادت باشه ما هم با عقل وهم با قران و هم روايات شما مشكلي نداريم تا نقل تاريخ بشه. الحمدلله هم سي دي هاي كتب شيعه وجود دارد و هم كتابهاي شما حالا هرجا كم آوردي بگو توي قران نيست. يادت باشه خودتم از قران استفاده نكردي شعر نوشتي و نگفتي ازدواج عمر با ام كلثوم در كجاي قران است؟ خوب اگه عقلت را بكار بندازي ميگي اين چيزها در قران نيامده بلكه نقل تاريخ است. چي شد به ما كه رسيد آسمان تپيد؟ آخر هم اينكه يزيد را معاويه منصوب كرد كه مجتهد بود؟؟!! شمر را هم عبيد الله . البته توي قران ننوشته اما در كتب تاريخ ببين صحابه و تابعين در مورد اين انتصاب چه نظري داشتند؟! |
36 |
نام و نام خانوادگي: عليرضا ن -
تاريخ: 14 دي 90 - 10:04:12
با سلام آقاي موسي کاظم که خود را اهل درک و منطق مي داني ، نظرت در مورد اين حديث بخاري چيست؟ آيا مي تواني در ک و شعورت را نيز اينجا نشان دهي؟ (عن أبى هريرة ، قال : قال أناس : يا رسول اللّه! هل نرى ربّنا يوم القيامة؟ فقال : هل تضارّون فى الشّمس ليس دونها سحاب؟! قالوا : لا ، يا رسول اللّه! قال : هل تضارون فى القمر ليلة البدر ليس دونه سحاب؟! قالوا : لا ، يا رسول اللّه! قال : فإنكم ترونه يوم القيامة كذلك . يجمع اللّه النّاس ، فيقول : من كان يَعبُد شَيئا فليَتَّبِعْه . فيتّبع من كان يعبد الشّمس ويتّبع من كان يعبد القمر ويتّبع من كان يعبد الطّواغيت وتبقى هذه الأُمَّة فيها منافقوها . فيأتيهم اللّه في غير الصّورة الَّتي يعرفون ؛ فيقول : أنا ربُّكم! فيقولون : نعوذ باللّه منك! هذا مكاننا حتّى يأتينا ربّنا . فإذا أتانا ربّنا ، عرفناه . فيأتيهم اللّه فى الصّورة الّتي يعرفون ؛ فيقول : أنا ربّكم! فيقولون : أنت ربَّنا . فيتّبعونه ، ويضرب جسر جهنّم . ثمّ أفاض أبوهريرة فى روايته عن جهنّم وكيف ينجى اللّه الموحّدين من عذابها . ثمّ قال : ويبقى رجل مقبل بوجه على النّار ، فيقول : يا ربّ ، قد قشبنى ريحهها ، وأحرقنى ذكاؤها ؛ فاصرف وجهى عن النار! فلا يزال يدعو اللّه . فيقول : لعلّك إن أعطيتك أن تسألنى غيره! فيقول : لا وعزّتك لا أسألك غيره . فيصرف وجهه عن النّار ثمّ يقول بعد ذلك: يا ربّ، قرّبنى إلى باب الجنّة! فيقول : أليس قد زعمت أن لا تسألنى غيره؟ ويلك ابن آدم! ما أغدرك! فلا يزال يدعو فيقول : لعلىّ إن اعطيتك ذلك ، تسألنى غيره؟ فيقول : لا وعزّتك لا أسألك غيره . فيعطى اللّه من عهود ومواثيق أن لا يسأله غيره فيقرّبه إلى باب الجنّة . فإذا رأى ما فيها ، سكت ما شاء اللّه ان يسكت ثمّ يقول : ربّ ، أدخلنى الجنَّة! ثمّ يقول : أوليس قد زعمت أن لا تسألنى غيره؟ ويلك يا ابن آدم! ما أغدرك! فيقول : يا ربَّ ، لا تجعلنى أشقى خلقك ، فلا يزالُ يدعو حتّى يضحك . فإذا ضحك منه ، أذن له بالدّخول فيها ، فإذا دخل فيها قيل : تمنّ من كذا ، فيتمنّى . ثمّ يقال له : تمنّ من كذا . فيتمنّى ، حتّى تنقطع به الأمانىّ . فيقول له : هذا لك ومثله معه . قال أبوهريرة : وذلك الرّجل ، آخر أهل الجنّة دخولاً . (صحيح البخارى ، كتاب الأذان ، باب فضل السجود : ج 1 ص 102 ، وكتاب التفسير ، تفسير سورة النّساء ، باب قوله تعالى : «إنَّ اللّه لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ» ... : ج 3 ص 80 ـ 81 ، وكتاب الرقاق ، باب الصراط جسر جهنّم : ج 4 ص 93 ـ 94 ، وكتاب التوحيد ، باب قول اللّه تعالى : «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إلى رَبِّها ناظِرَةٌ» : ج 4 ص 188 ـ 189 ). ( عدّهاى از رسول خدا سؤال نمودند : آيا خدا را در روز قيامت خواهيم ديد؟ رسولاكرم در جواب آنان فرمود: آيا در ديدن آفتاب كه ابرى مانع آن نباشد ، شك مىكنيد؟ عرضه داشتند : نه ، يا رسول اللّه! آنگاه حضرت رسول سؤال نمود : در ديدن ماه چهارده شبه كه ابرى جلوى آن نباشد ، ترديد داريد؟ عرضه داشتند : نه ، يا رسول اللّه! فرمود : پس [بدانيد كه] شما خدا را مانند ديدن آفتاب و ماه ، بدون ترديد خواهيد. ديد خدا مردم را گرد مىآورد و مىگويد : هر كس هر چيزى را مىپرستيده ، به دنبال آن برود . عدّهاى از مردم در پى آفتاب مىروند و عدّهاى هم از ماه پيروى مىكنند . طايفه سوم پشتسر طاغوتها به راه مىافتند . تنها امّت من ، با افراد منافق كه در ميان آنهاست مىمانند . پس خداوند در غير آن قيافه و شكلى كه او را مىشناختهاند ، به ميان آنان مىآيد و مىگويد : من خداى شما هستم . مىگويند : از تو به خداوند پناه مىبريم! در اينجا مىمانيم و هيچ حركت نمىكنيم ، تا خداى ما بيايد . و اگر خداى ما به ميان ما آمد ، او را به خوبى مىشناسيم . سپس خداوند به قيافه ديگرى كه او را مىشناسند ، به ميانشان مىآيد و مىگويد : من خداى شما هستم . مىگويند : آرى ، تو خداى ما هستى . آنگاه در پشت سر خداوند به راه مىافتند . سپس پل جهنّم كشيده مىشود . پس از اين ، ابو هريره به تفصيل از جهنّم و چگونگى نجات خدا پرستان سخن رانده ، سپس مىگويد : از اهل محشر ، مردى مىماند كه رويش به طرف آتش است . عرضه مىدارد : خدايا! عفونت جهنّم مرا مسموم كرده و شعلههايش مرا سوزانده است . رويم را از آتش برگردان! و همچنان دعا مىكند و تقاضاى خود را تكرار مىنمايد. خداوند مىگويد : اگر خواسته تو را بدهم ، شايد چيز ديگرى نيز تقاضا كنى . عرضه مىدارد : نه ، قسم به عزّتت ، غير از اين تقاضا ، خواسته ديگرى ندارم . خداوند روى او را از آتش بر مىگرداند . بعد از آن عرضه مىدارد : خدايا! مرا به در بهشت نزديك بگردان! خداوند در جواب وى مىگويد : آيا تو نبودى كه مىگفتى جز يك حاجت ، خواست ديگرى ندارم و چيز ديگرى سؤال نخواهم نمود؟! واى بر تو اى پسر آدم! چه قدر نيرنگبازى! آن مرد پيوسته بر تقاضايش اصرار مىورزد . خداوند مىگويد : اگر اين خواسته تو را بدهم ، باز هم شايد چيز ديگرى از من بخواهى . عرضه مىدارد : نه ، به عزّتت قسم ، ديگر غير از اين تقاضا ، حاجتى ندارم . خداوند با وى پيمانهاى محكمى مىبندد كه ديگر چيزى سؤال نكند . سپس او را به در بهشت نزديك مىكند . وقتى آنچه كه در بهشت است مىبيند ، مدّتى سكوت مىكند . سپس عرضه مىدارد : خدايا! مرا داخل بهشت كن! خداوند مىفرمايد : آيا تو نبودى كه مىگفتى ديگر تقاضايى ندارم؟ واى بر تو اى پسر آدم ! چقدر پُر مكرى! عرضه مىدارد : خدايا! مرا محرومترين بندگانت قرار مده! و آن قدر در خواستهاش پافشارى مىكند كه خداوند از او به خنده مىافتد . وقتى خداوند از وى خندهاش گرفت ، اجازه داخل شدن به بهشت را به او مىدهد . وقتى داخل بهشت شد ، به او گفته مىشود : آنچه دلت مىخواهد از ما بخواه! پس آنچه كه دلش مىخواهد ، تقاضا مىكند . باز به وى گفته مىشود : آنچه مىخواهى از ما بخواه! باز هم آنچه دلش مىخواهد ، سؤال مىكند . تا آنكه خواستههايش به اتمام مىرسد . خداوند به او مىفرمايد : دو برابر آنچه را كه مىخواهى به تو مىدهم . ابوهريره گفت : و او آخرين كسى مىباشد كه به بهشت وارد مىشود) . جناب موسي کاظم ، افرادي مثل شما و کساني که اين روايت بخاري صحيح مي دانند، اين سوالها را جواب دهيد: در اين روايت ابوهريره مي گويد که : خدا قيافه عوض مىكند . جناب موسي کاظم مگر خدا بازيگر نمايشخانه است كه براى هر قسمت از بازى قيافه عوض مىكند؟ در اين روايت ، ابوهريره مىگويد : سپس خداوند با قيافهاى در ميان مسلمانان مىآيد كه او را با آن قيافه مىشناسند . جناب موسي کاظم اين سخن دلالت بر آن دارد كه مسلمانها پيش از اين ، خدا را در آن قيافه ديدهاند . بنا بر اين ، آن قيافهاى كه مؤمنان اهل سنت خدا را در آن قيافه ديده و مىشناسند ، چگونه قيافهاى است، و در چه زمانى ديدهاند؟ در خردسالى يا بزرگسالى؟ در شب يا در روز؟ در خانه يا در مسجد؟! ... و سؤالهاى ديگر مانند آن . مگر خدا مانند انسان جسم دارد و داراى قيافهاى مخصوص است و راه مىپيمايد و كه اين گونه مؤمنان ، به دنبال او به راه مىافتند؟ مگر خدا مانند انسانها مىخندد ، كه به سبب خندهاش معصيتهاى مرد معصيت كار را مىبخشد وبه او بهشت عطا مىكند؟ پس حساب روز قيامت چيست؟ و ثواب اعمال و عقاب آن كجاست و چه معنايى دارد؟ آيا به سبب اعتقاد به صحت همين روايتهاست كه سلفىها و وهابىها ، خدا را داراى جسم مي دانند. پس اي برادر اهل درک و منطق ، درک و شعورت را به کار بينداز و جواب اين سوالها را بده. |
37 |
نام و نام خانوادگي: شهاب الدين -
تاريخ: 24 دي 90 - 03:37:58
سلام به دوستان عزيز، حقير از شاگردان حاج آقاي قزويني بودم و اخيرا وبلاگي درباره نقد وهابيت تشکيل دادم . اگر سر بزنيد و نظر بديد خوشحال مي شم http://x-vahabi.mihanblog.com/ |
38 |
نام و نام خانوادگي: منتقد -
تاريخ: 25 دي 90 - 20:10:53
چرا اهل سنت خلافت چهار خليفه و هم چنين خلافت امام حسن مجتبي (عليه السلام) را به عنوان جانشيني پيامبر قبول دارند ولي معاويه بن هند كه نزد آن ها بسيار محبوب است را به عنوان خليفه و جانشين پيامبر قبول ندارند؟ چرا كه به خلافت رسيدن معاويه چندان فرقي با به خلافت رسيدن ابوبكر نميكند.(از اين نظر كه با حيله گري و با زور به قدرت رسيدند). پايان متن |
39 |
نام و نام خانوادگي: منتقد -
تاريخ: 27 دي 90 - 15:08:15
نوشته قابل تاملي بود از افرادي چون:(موسي كاظم) و (وحدت مسلمين) ميخواهم به جاي ياوه گويي كمي در اين موضوع بحث شده درنگ نمايند.(آيا انساني كه تمام اتفاقات آينده را ميداند با كسي كه لغات ساده ي عرب را نمي داند برابر است؟)....(آيا كساني كه ميدانند با كساني كه نمي دانند برابراند؟) |
40 |
نام و نام خانوادگي: عبدالقادر قيام -
تاريخ: 29 دي 90 - 15:20:43
از همه برادران و خواهران اهل سنت خواهش ميكنم كه ديگر به اينگونه صفحات و سايت ها مراجعه نه كنند چون مواجه به دشنام و سخنان فحش ميشويد . چون ريشه مذهب و يا بهتر بگويم دين اينها فحش گفتن است حتي به خانم پيغمبر ديني كه خود را پيرو او ميدانند پس چگونه بگويم اينها مسلمان و اون هم دوستاران اهل بيت اند. |
صفحه بعد | [1] [2] [3] |