![]() | ||
* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
![]() ![]() |
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 27 شهريور 1387 | تعداد بازديد: 13838 |
![]() ![]() ![]() ![]() |
آيا عثمان قاتل دو دختر پيامبر (ص) بوده ؟ | ||
گروه اهل سنت | ||
سؤال كننده : امداد توضيح سؤال : در بسياري از متون روائي اهل سنّت مهم ترين افتخار براي عثمان را دامادي او براي دو تن از دختران رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم (رقيّه و ام كلثوم) ذكر نمودهاند و به همين دليل لقب « ذوالنورين» به عثمان دادهاند و نيز روايتي را نقل ميكنند كه آن حضرت پس از مرگ دو دخترش فرمودهاند : اگر ده دختر هم ميداشتم آن ها را به عقد عثمان در ميآوردم . لكن اكنون اين سئوال مطرح است كه براي دختري به نام « رقيّه» كه ادّعا ميشود از دختران رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم و يا دختر خوانده او بوده و به عقد عثمان درآمده چه اتّفاقي افتاده است ؟ آيا اين نكته صحيح است كه او مورد ظلم و ستم همسرش « عثمان» قرار گرفته و پس از تحمل درد و رنج هاي فراوان در خانه او كشته شده است ؟ پاسخ اجمالي : الف . كتب شيعه : ... إن رقية لما قتلها عثمان... اصول كافي ، ج 3 ص 237 . ... ثمّ ضربها الضرب الذي كان السبب في موتها ... منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه ، حبيب الله خوئي ، ج 3 ، ص 34 ، به نقل از محدّث جزايري . ب . كتب اهل سنّت : ... لا يدخل القبر رجل قارف أهله فلم يدخل عثمان بن عفان رضي الله عنه القبر... مسند احمد بن حنيل ، ج 3 ، ص 229 . هذا حديث صحيح علي شرط مسلم ولم يخرجاه . المستدرك ، ج4 ، ص47 . وذهبي نيز در تلخيص المستدرك بر صحت روايت اقرار ميكند . ... هل منكم من أحد لم يقارف الليلة ؟... صحيح بخاري ، ج 2 ، ص 93 . ابن بطال در شرح صحيح بخاري آورده است : أراد النبي ( ص ) أن يحرم عثمان النزول في قبرها . وقد كان أحق بها ، لأنه كان بعلها... ج : جمع بندي از كتاب هاي شيعه و سنّي در اتّفاقات منجر به كشته شدن « رقيّه » . پاسخ تفصيلي : صحّت و سقم اين ادّعا و اين كه آيا اين دو نفر از دختران آن حضرت بوده و يا دختران «هاله» خواهر حضرت خديجه بودهاند در جاي خود تحقيق شده است كه جويندگان تحقيق ميتوانند روي آدرس زير كليك نمايند : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=469 اما اين كه عثمان ، رقيه را به قتل رسانده است ، يا نه مطالبي در كتابهاي شيعه و سني وجود دارد كه ما به نقل آنها اكتفا كرده و قضاوت را به خوانندگان عزيز واگذار ميكنيم . مطالبي از كتاب هاي شيعه : شيخ كليني در كتاب ارزشمند اصول كافي با سندي صحيح مينويسد : 6 - عدة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمد بن خالد ، عن عثمان بن عيسى ، عن علي بن أبي حمزة ، عن أبي بصير قال : قلت لأبي عبد الله عليه السلام : أيفلت من ضغطة القبر أحد ؟ قال : فقال : نعوذ بالله منها ما أقل من يفلت من ضغطة القبر إن رقية لما قتلها عثمان وقف رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) على قبرها فرفع رأسه إلى السماء فدمعت عيناه وقال للناس : إني ذكرت هذه وما لقيت فرققت لها واستوهبتها من ضمة القبر ... ابو بصير از امام صادق عليه السلام سئوال نمود آيا كسي از فشار قبر خلاصي دارد ؟ حضرت فرمودند : پناه مي بريم به خدا از فشار قبر ، كمتر كسي است كه از آن خلاصي داشته باشد . زماني كه رقيه [ دختر خوانده رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ] به دست عثمان كشته شد ، رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در كنار قبر او ايستاد و سر به سوي آسمان بلند كرد و در حالي كه اشك از ديدگان حضرت جاري بود خطاب به مردم فرمود : من همواره به ياد رقيه بودم و هرگاه او را مي ديدم دلم به حال او مي سوخت از اين رو خلاصي از فشار قبر را از خداوند براي او خواستم . اصول كافي ، ج 3 ص 237 ، 4718 . ميرحبيب الله هاشمي موسوي خوئي به نقل از محدّث جزائري مينويسد : إنّ طوايف العامّة و الخاصّة رووا أنّ عثمان قد ضرب رقية زوجته ضربا مبرحا أي مؤلما حتى أثرت السياط في بدنها على غير جناية تستحقّها و لما أتت النبيّ صلّى اللّه عليه و آله شاكية تكلّم عليها ، و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلّم : لا يليق بالمرئة أن تشكو من زوجها و أمرها بالرّجوع إلى منزله ، ثمّ كرّر عليه الضرب فأتت النبيّ صلّى اللّه عليه و آله ثمّ ردّها ، ثمّ ضربها الضرب الذي كان السبب في موتها فأمر النبيّ صلّى اللّه عليه و آله عليّا أن يخرجها من منزل عثمان فأتى بها إلى بيت النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و ماتت فيه . دو گروه شيعه و سنّي روايت كرده اند كه عثمان همسرش رقيّه را مورد ضربه شديدي قرار داد به شكلي كه اثر تازيانه بر بدن او باقي مانده بود و اين در حالي بود كه هيچ عملي كه استحقاق چنين جنايتي را داشته باشد از او سر نزده بود . رقيّه نزد پدرش [ در حقيقت پدر خوانده اش ] رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم از او شكايت كرد امّا حضرت فرمود : براي زن شايسته نيست كه از همسرش شكايت نمايد ؛ لذا او را امر نمود كه به منزل همسرش مراجعت نمايد ؛ امّا بازهم اين ضرب و شتم ها ادامه يافت و به ضرباتي كه منجر به مرگ او شد انجاميد كه در اين جا ديگر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم درنگ را جايز نشمارد و به حضرت علي عليه السلام دستور داد تا رقيّه را از منزل عثمان به خانه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم برگرداند و بعد از آن كه به خانه [پدرخوانده اش] رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بازگشت از دنيا رفت . منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة ، سيّد مير حبيب الله هاشمي خوئي ، ج 3 ، ص 34 . مطالبي از كتاب هاي اهل سنّت : احمد حنبل در مسندش با سند صحيح مينويسد : ان رقية رضي الله عنها لما ماتت قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لا يدخل القبر رجل قارف أهله فلم يدخل عثمان بن عفان رضي الله عنه القبر... زماني كه رقيه رضي الله عنها از دنيا رفت رسول خدا صلي الله عليه[ وآله ] وسلم فرمود : كسي كه ديشب با همسر خود همبستر شده داخل قبر نشود ؛ از اين رو عثمان بن عفان داخل قبر نشد ... مسند احمد بن حنيل ، ج 3 ، ص 229 و الاستيعاب هامش الاصابه ، ج 4 ، ص 301 و الاصابه ، ج 4 ، ص 304 و فتح الباري ، ج 3 ، ص 127 . حاكم نيشابوري بعد از نقل روايت ميگويد : هذا حديث صحيح علي شرط مسلم ولم يخرجاه . المستدرك ، ج4 ، ص47 . و ذهبي نيز در تلخيص المستدرك بر صحت روايت اقرار ميكند . و با عبارتي ديگر بخاري در صحيح خود آورده است : عن أنس ، قال : شهدنا دفن بنت رسول الله " صلى الله عليه وآله " ورسول الله ( ص ) جالس على القبر ، فرأيت عينيه تدمعان ، فقال : هل منكم من أحد لم يقارف الليلة ؟ فقال أبو طلحة : أنا ، فنزل في قبرها . انس مي گويد ما شاهد دفن دختر رسول خدا صلي الله عليه[وآله ] وسلم بوديم و در حالي كه آن حضرت در كنار قبر نشسته بود و اشك مي ريخت فرمود : كدام يك از شما ديشب با همسر خويش همبستر نشده است ؟ كه ابوطلحه گفت : من با همسر خويش همبستر نشده ام و او [طلحه] داخل قبر گرديد . صحيح بخاري ، ج 2 ، ص 93 . ابن بطال در شرح مطلب بخاري مي نويسد : أراد النبي ( ص ) أن يحرم عثمان النزول في قبرها . وقد كان أحق بها ، لأنه كان بعلها . وفقد منهم علقا لا عوض منه ، لأنه حين قال " عليه السلام " : " أيكم لم يقارف الليلة أهله " سكت عثمان ، ولم يقل : أنا ، لأنه كان قد قارف ليلة ماتت بعض نسائه ، ولم يشغله الهم بالمصيبة ، وانقطاع صهره من النبي ( ص ) عن المقارفة ، فحرم بذلك ما كان حقا له ، وكان أولى به من أبي طلحة وغيره ، وهذا بين في معنى الحديث . ولعل النبي ( ص ) قد كان علم ذلك بالوحي ، فلم يقل له شيئا ، لأنه فعل فعلا حلالا ، غير أن المصيبة لم تبلغ منه مبلغا يشغله ، حتى حرم ما حرم من ذلك ، بتعريض دون تصريح " . پيامبر اراده نمود تا با اين سخنش عثمان را از داخل شدن درون قبر رقيّه منع نمايد و اين در حالي بود كه او سزاوار ترين افراد به اين كار بود چرا كه او همسرش بود وكسي را از دست داده بود كه هيچ جايز گزيني براي آن نبود ؛ از اين رو هنگامي كه حضرت فرمود « چه كسي ديشب با همسرش همبسترنشده است ؟» عثمان سكوت كرد و نتوانست بگويد من . چرا كه او در شب وفات همسرش بدون اهميت به اين مصيبت با ديگري همبستر شده بود و اين به معناي قطع رابطه دامادي با رسول خدا صلي الله عليه [ وآله ] وسلم بود كه به همين خاطر رسول خدا صلي الله عليه [ وآله ] وسلم او را از اين حق محروم نمود در حالي كه او از ابو طلحه و غير او سزاوارتر براي داخل شدن در قبر بود و اين مطلب از معناي حديث به خوبي فهميده مي شود . و شايد هم پيامبر اكرم صلي الله عليه [ وآله ] وسلم از طريق وحي به اين مطلب پي برده بود لذا به طور مستقيم سخني با وي نگفت چون اگر چه او فعل حرامي مرتكب نشده بود ولي از آن جا كه نسبت به مصيبت وارد شده هيچ اهميتي نداده و ذهن خود را نيز به آن مشغول نساخته به همين جهت رسول خدا صلي الله عليه [ وآله ] وسلم بدون تصريح ؛ بلكه با تعريض و كنايه عثمان را از آنچه كه بايد محروم سازد محروم ساخت . شرح صحيح بخاري ، ابن بطال ، ج 3 ، ص 328 و الروض الانف ، سهيلي ( قرن 6 ) ،ج 3 ، ص 127 و ص 184 و سمط النجوم العوالي ( قرن 12) ، ج1 ، ص 512 . و نيز مطلب زير در شرح مطلب بخاري آمده است : فيه : أَنَس ، قَالَ : شَهِدْنَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَرَسُولُ اللَّهِ (ص) جَالِسٌ عَلَى الْقَبْرِ ، فَرَأَيْتُ عَيْنَيْهِ تَدْمَعَانِ ، فَقَالَ : هَلْ فِيكُمْ مِنْ أَحَدٍ لَمْ يُقَارِفِ اللَّيْلَةَ ؟ فَقَالَ أَبُو طَلْحَةَ : أَنَا ، قَالَ : فَانْزِلْ فِى قَبْرِهَا ، قَالَ ابْنُ مُبَارَكٍ : قَالَ فُلَيْحٌ أُرَاهُ يَعْنِى : الذَّنْبَ . انس مي گويد ما شاهد دفن دختر رسول خدا صلي الله عليه [وآله ] وسلم بوديم و در حالي كه آن حضرت در كنار قبر نشسته بود و اشك مي ريخت فرمود : كداميك از شما ديشب با همسر خويش همبستر نشده است ؟ كه ابوطلحه گفت : من با همسر خويش همبستر نشده ام و او [طلحه] داخل قبر گرديد . ابن مبارك مي گويد : فليح آن ( عمل عثمان ) را گناه دانسته است . شرح مشكل الاثار ، ج 6 ، ص323 . و نيز در ذيل مطلب بخاري كه در بالا آمد ابن حزم اندلسي در المحلّي مي نويسد : 585 - مَسْأَلَةٌ - وَأَحَقُّ الناس بِإِنْزَالِ الْمَرْأَةِ في قَبْرِهَا من لم يَطَأْ تِلْكَ اللَّيْلَةَ مساله 585 : سزاوار ترين افراد براي داخل شدن در قبر همسرش كسي است كه در شب وفات او با كس ديگري همبستر نشده باشد . المحلّي ، ج 5 ، ص 145 . جمع بندي از كتاب هاي شيعه و سنّي در اتّفاقات منجر به كشته شدن رقيّه : در جمع بندي مطالبي كه از كتب شيعه و سنّي مي توان استفاده كرد ماجراي كشته شدن رقيه را با اندكي تلخيص و تصرّف اين گونه مي توان توصيف نمود : معاوية بن المغيرة بن أبي العاص الأموي فهذا الرجل كان مع قريش في معركة أحد التي انتصر فيها المشركون . ثم قام مع هند بنت عتبة بتمزيق أوصال حمزة سيد الشهداء . معاويه بن مغيره ابن ابي العاص اموي شخصي است كه در جنگ احد با مشركين همراهي داشت كه پس از پيروزي مشركين در آن جنگ به همراه « هند بنت عتبه» ( همسر ابو سفيان) اعضاي بدن حمزه سيدالشهداء را مُثله كردند . الاستيعاب ، ابن عبد البر ، ج 4 ، ص 1923 . اسد الغابه ، ابن اثير ، ج 5 ، ص 562 . الاصابه ، ابن حجر ، ج 8 ، ص 237 ، الكامل ، ابن اثير ، ج 2 ، ص 166 . فنزل جبرئيل من السماء وأخبر الرسول صلى الله عليه وآله وسلم بإخفاء عثمان لمعاوية في بيته فأرسل صلى الله عليه وآله وسلم مجموعة من الصحابة إلى بيت عثمان فأخرجوا معاوية منه ، وجاءوا به إلى رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم . فجاء عثمان وتوسل برسول الله صلى الله عليه وآله وسلم للصفح عن معاوية ، فتركه صلى الله عليه وآله وسلم وأمهله ثلاثة أيام للخروج من المدينة وأقسم النبي صلى الله عليه وآله على قتله إن وجده في أطرافها ، وسار رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم إلى حمراء الأسد . لكنه لم يخرج منها وبقي في أطراف المدينة يتجسس أخبار جيوش المسلمين ! فأخبر جبرائيل رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم بذلك فأرسل عليا عليه السلام وعمارا فقتله علي عليه السلام . بعد از آن كه جبرئيل نازل شد و رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را از واقعه با خبر ساخت آن حضرت گروهي از صحابه را به خانه عثمان فرستاد تا معاويه را از آنجا خارج ساخته و نزد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم آورند كه عثمان خدمت حضرت آمده و به حضرت متوسل گرديد تا از معاويه در گذرد كه از اين جهت حضرت سه روز او را مهلت داد تا از مدينه خارج گردد و قسم ياد كرد كه در صورتي كه بار ديگر او را در اطراف مدينه در حال جاسوسي ببينند او را به قتل رسانند و او را به منطقه حمراء الاسد فرستاد ( تا از آنجا به سوي مكه بازگردد امّا او در همان اطراف ماند و به جاسوسي ادامه مي داد ، كه بار ديگر جبرائيل نازل شد و رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را با خبر ساخت و حضرت هم به حضرت علي عليه السلام و عمّار ماموريت داد تا او را يافته و به قتل رسانند . البدايه و النهايه ، ابن كثير ، ج 4 ص 58 . امتاع الاسماع ، مقريزي ، ج 1 ، ص 178 ، السيره النبويه ، ابن هشام حميري ، ج 3 ، ص 617 ، السيره االنبويه ، ابن كثير ، ج 3 ، ص 102 ، النزاع و التخاصم ، مقريزي ، ص 60 ، السيره الحلبيه ، حلبي ، ج 2 ، ص 556 . 8 - عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيُّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ يَزِيدَ بْنِ خَلِيفَةَ الْخَوْلَانِيِّ وَ هُوَ يَزِيدُ بْنُ خَلِيفَةَ الْحَارِثِيُّ قَالَ سَأَلَ عِيسَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ تَخْرُجُ النِّسَاءُ إِلَى الْجَنَازَةِ وَ كَانَ ع مُتَّكِئاً فَاسْتَوَى جَالِساً ثُمَّ قَالَ إِنَّ الْفَاسِقَ عَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ آوَى عَمَّهُ الْمُغِيرَةَ بْنَ أَبِي الْعَاصِ وَ كَانَ مِمَّنْ هَدَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص دَمَهُ فَقَالَ لِابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَا تُخْبِرِي أَبَاكِ بِمَكَانِهِ كَأَنَّهُ لَا يُوقِنُ أَنَّ الْوَحْيَ يَأْتِي مُحَمَّداً فَقَالَتْ مَا كُنْتُ لِأَكْتُمَ رَسُولَ اللَّهِ ص عَدُوَّهُ فَجَعَلَهُ بَيْنَ مِشْجَبٍ لَهُ وَ لَحَفَهُ بِقَطِيفَةٍ فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ ص الْوَحْيُ فَأَخْبَرَهُ بِمَكَانِهِ فَبَعَثَ إِلَيْهِ عَلِيّاً ع وَ قَالَ اشْتَمِلْ عَلَى سَيْفِكَ ائْتِ بَيْتَ ابْنَةِ ابْنِ عَمِّكَ فَإِنْ ظَفِرْتَ بِالْمُغِيرَةِ فَاقْتُلْهُ فَأَتَى الْبَيْتَ فَجَالَ فِيهِ فَلَمْ يَظْفَرْ بِهِ فَرَجَعَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَمْ أَرَهُ فَقَالَ إِنَّ الْوَحْيَ قَدْ أَتَانِي فَأَخْبَرَنِي أَنَّهُ فِي الْمِشْجَبِ- وَ دَخَلَ عُثْمَانُ بَعْدَ خُرُوجِ عَلِيٍّ ع فَأَخَذَ بِيَدِ عَمِّهِ فَأَتَى بِهِ إِلَى النَّبِيِّ ص فَلَمَّا رَآهُ أَكَبَّ عَلَيْه وَ لَمْ يَلْتَفِتْ إِلَيْهِ وَ كَانَ نَبِيُّ اللَّهِ ص حَيِيّاً كَرِيماً فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا عَمِّي هَذَا الْمُغِيرَةُ بْنُ أَبِي الْعَاصِ وَفَدَ وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ آمَنْتَهُ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ كَذَبَ وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ مَا آمَنَهُ فَأَعَادَهَا ثَلَاثاً وَ أَعَادَهَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ثَلَاثاً أَنَّى آمَنَهُ إِلَّا أَنَّهُ يَأْتِيهِ عَنْ يَمِينِهِ ثُمَّ يَأْتِيهِ عَنْ يَسَارِهِ فَلَمَّا كَانَ فِي الرَّابِعَةِ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ قَدْ جَعَلْتُ لَكَ ثَلَاثاً فَإِنْ قَدَرْتُ عَلَيْهِ بَعْدَ ثَالِثَةٍ قَتَلْتُهُ فَلَمَّا أَدْبَرَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص- اللَّهُمَّ الْعَنِ الْمُغِيرَةَ بْنَ أَبِي الْعَاصِ وَ الْعَنْ مَنْ يُؤْوِيهِ وَ الْعَنْ مَنْ يَحْمِلُهُ وَ الْعَنْ مَنْ يُطْعِمُهُ وَ الْعَنْ مَنْ يَسْقِيهِ وَ الْعَنْ مَنْ يُجَهِّزُهُ وَ الْعَنْ مَنْ يُعْطِيهِ سِقَاءً أَوْ حِذَاءً أَوْ رِشَاءً أَوْ وِعَاءً وَ هُوَ يَعُدُّهُنَّ بِيَمِينِهِ وَ انْطَلَقَ بِهِ عُثْمَانُ فَآوَاهُ وَ أَطْعَمَهُ وَ سَقَاهُ وَ حَمَلَهُ وَ جَهَّزَهُ حَتَّى فَعَلَ جَمِيعَ مَا لَعَنَ عَلَيْهِ النَّبِيُّ ص مَنْ يَفْعَلُهُ بِهِ ثُمَّ أَخْرَجَهُ فِي الْيَوْمِ الرَّابِعِ يَسُوقُهُ فَلَمْ يَخْرُجْ مِنْ أَبْيَاتِ الْمَدِينَةِ حَتَّى أَعْطَبَ اللَّهُ رَاحِلَتَهُ وَ نُقِبَ حِذَاهُ وَ وَرِمَتْ قَدَمَاهُ فَاسْتَعَانَ بِيَدَيْهِ وَ رُكْبَتَيْهِ وَ أَثْقَلَهُ جَهَازُهُ حَتَّى وَجَسَ بِهِ فَأَتَى شَجَرَةً فَاسْتَظَلَّ بِهَا لَوْ أَتَاهَا بَعْضُكُمْ مَا أَبْهَرَهُ ذَلِكَ فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ ص الْوَحْيُ فَأَخْبَرَهُ بِذَلِكَ فَدَعَا عَلِيّاً ع فَقَالَ خُذْ سَيْفَكَ وَ انْطَلِقْ أَنْتَ وَ عَمَّارٌ وَ ثَالِثٌ لَهُمْ فَأْتِ الْمُغِيرَةَ بْنَ أَبِي الْعَاصِ تَحْتَ شَجَرَةِ كَذَا وَ كَذَا فَأَتَاهُ عَلِيٌّ ع فَقَتَلَهُ فَضَرَبَ عُثْمَانُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَالَ أَنْتِ أَخْبَرْتِ أَبَاكِ بِمَكَانِهِ فَبَعَثَتْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص تَشْكُو مَا لَقِيَتْ فَأَرْسَلَ إِلَيْهَا رَسُولُ اللَّهِ ص اقْنَيْ حَيَاءَكِ مَا أَقْبَحَ بِالْمَرْأَةِ ذَاتِ حَسَبٍ وَ دِينٍ فِي كُلِّ يَوْمٍ تَشْكُو زَوْجَهَا فَأَرْسَلَتْ إِلَيْهِ مَرَّاتٍ كُلَّ ذَلِكَ يَقُولُ لَهَا ذَلِكَ فَلَمَّا كَانَ فِي الرَّابِعَةِ دَعَا عَلِيّاً ع وَ قَالَ خُذْ سَيْفَكَ وَ اشْتَمِلْ عَلَيْهِ ثُمَّ ائْتِ بَيْتَ ابْنَةِ ابْنِ عَمِّكَ فَخُذْ بِيَدِهَا فَإِنْ حَالَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا أَحَدٌ فَاحْطِمْهُ بِالسَّيْفِ وَ أَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص كَالْوَالِهِ مِنْ مَنْزِلِهِ إِلَى دَارِ عُثْمَانَ فَأَخْرَجَ عَلِيٌّ ع ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ فَلَمَّا نَظَرَتْ إِلَيْهِ رَفَعَتْ صَوْتَهَا بِالْبُكَاءِ وَ اسْتَعْبَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ بَكَى ثُمَّ أَدْخَلَهَا مَنْزِلَهُ وَ كَشَفَتْ عَنْ ظَهْرِهَا فَلَمَّا أَنْ رَأَى مَا بِظَهْرِهَا قَالَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مَا لَهُ قَتَلَكِ قَتَلَهُ اللَّهُ وَ كَانَ ذَلِكَ يَوْمَ الْأَحَدِ وَ بَاتَ عُثْمَانُ مُلْتَحِفاً بِجَارِيَتِهَا فَمَكَثَ الْإِثْنَيْنَ وَ الثَّلَاثَاءَ وَ مَاتَتْ فِي الْيَوْمِ الرَّابِعِ فَلَمَّا حَضَرَ أَنْ يَخْرُجَ بِهَا أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَاطِمَةَ ع فَخَرَجَتْ ع وَ نِسَاءُ الْمُؤْمِنِينَ مَعَهَا وَ خَرَجَ عُثْمَانُ يُشَيِّعُ جَنَازَتَهَا فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ النَّبِيُّ ص قَالَ مَنْ أَطَافَ الْبَارِحَةَ بِأَهْلِهِ أَوْ بِفَتَاتِهِ فَلَا يَتْبَعَنَّ جَنَازَتَهَا قَالَ ذَلِكَ ثَلَاثاً فَلَمْ يَنْصَرِفْ فَلَمَّا كَانَ فِي الرَّابِعَةِ قَالَ لَيَنْصَرِفَنَّ أَوْ لَأُسَمِّيَنَّ بِاسْمِهِ فَأَقْبَلَ عُثْمَانُ مُتَوَكِّئاً عَلَى مَوْلًى لَهُ مُمْسِكاً بِبَطْنِهِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي أَشْتَكِي بَطْنِي فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تَأْذَنَ لِي أَنْصَرِفُ قَالَ انْصَرِفْ وَ خَرَجَتْ فَاطِمَةُ ع وَ نِسَاءُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ فَصَلَّيْنَ عَلَى الْجِنَازَة يزيد بن خليفه حارثي ميگويد : در محضر حضرت امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه عيسي بن عبدالله از آن حضرت سئوال كرد : آيا شركت در تشيع جنازه براي زنان جايز است ؟ حضرت در حالي كه تكيه زده بودند مستقيم نشستند و سپس فرمودند : آن شخص فاسق كه لعنت خدا بر او باد [پسر] عمويش [معاويه بن] مغيره بن ابي العاص به او پناهنده شد و در حالي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم خون او را هدر شمرده بود درخواستش را پذيرفت و به او پناه داد و به دختر [خوانده] رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم هم گفت : مبادا پدرت را از اين ماجرا با خبر سازي ! گويا او به اين مطلب يقين پيدا نكرده بود كه وحي بر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نازل ميشود و او را با خبر ميسازد . دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در پاسخ گفت : من رسول خدا را از وجود دشمنش بي خبر نميگذارم . آن شخص فاسق [پسر] عموي خود را در پشت جا لباسي مخفي كرد و با ملحفه و پارچهاي پوشاند ، تا اين كه وحي نازل شد و رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را از مخفيگاه دشمنش با خبر ساخت و آن حضرت هم اميرالمومنين عليه السلام را با شمشير فرستاد تا اگر او را يافت از پاي در آورد ؛ اما چون به آن جا رفت و قدري تفحّص نمود كسي را نيافت و مجدداً به محضر حضرت باز گشت و عرض كرد من كسي را نيافتم ، حضرت فرمود : وحي نازل شد و مرا از مكان اختفاء او با خبر ساخت . برو و او را از پشت جا لباسي پيدا كن . امّا به محض اين كه امير المومنين عليه السلام از محل اختفاء خارج شده بود عثمان دست او را گرفت و به منزل رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم آورد ولي حضرت از او روي برگرداند و با وجود اين كه حضرت شخصي شديداً با حيا و كريم بودند به او توجّه نفرمودند . عثمان گفت : يا رسول الله ! اين شخص [پسر] عموي من [معاويه] بن مغيره بن ابي العاص است كه نزد من آمده است قسم به آن كسي كه شما را به نبوّت مبعوث نمود به او امان دهيد ! امام صادق عليه السلام سه مرتبه فرمود : در حالي كه او دروغ ميگفت [ و خود به آن خدا ايمان نياورده بود] و به همان كسي كه او را به نبوّت مبعوث نمود پيامبر به او پناه نداد مگر اين كه تا سه مرتبه عثمان اين سخن را تكرار نمود و هر بار بر آن اصرار و پا فشاري نمود تا مرتبه چهارم كه حضرت سر بلند كرد و فرمود : تا سه روز به او مهلت دادم امّا اگر بعد از آن دوباره به او دست يافتم او را خواهم كشت و چون او خارج شد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمود : خدايا ! [ پسر] مغيره بن ابي العاص و هر كس كه به او پناه داد و او را به اين جا هدايت نمود و او را اطعام نمود و سيراب كرد و او را تجهيز كرد و براي او امكانات فراهم نمود لعنت نما ! در حقيقت رسول خدا با اين لعن عثمان را در كنار او قرار داد چون او بود كه او را پناه داده و اطعام كرده و سيراب نموده وامكانات برايش فراهم نموده بود و بعد از آن هم تا سه روز ديگر تمام آنچه را كه رسول خدا مورد لعن قرار داده بود را انجام داد و روز چهارم او را به خارج از خانه سوق داد امّا با اين وجود او از شهر مدينه خارج نشد تا اين كه خداوند مركبش را هلاك نمود و بر اثر پياده روي زياد كفشش سوراخ شد و پاهايش متورم گرديد تا حدّي كه ناچار شد روي دست و زانوهايش راه برود و بار بر او سنگيني ميكرد تا اين كه از ترس به سايه درختي كوچك كه جا براي يك نفر بيشتر نداشت پناه برد . در اين هنگام وحي بر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نازل شد و او را از مكان اختفاء او با خبر ساخت . رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم امير المومنين عليه السلام را فرا خواند و فرمود : شمشيرت را بردار و به همراه عمّار و شخص ديگري به فلان مكان برو و [ معاويه بن] مغيره را به قتل برسان . امير المومنين هم رفت و دستور حضرت را عملي ساخت . بعد از كشته شدن او بود كه عثمان دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را مورد ضرب و شتم قرار داد و به او گفت : تو پدرت را از مكان اختفاء او با خبر ساختهاي . دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نزد پدر رفته و از رفتار همسرش شكايت نمود امّا حضرت فرمود : زشت است زن ديندار و با كمال هر روز شكايت همسرش را نزد ديگران ببرد امّا اين داستان تا سه روز ديگر تكرار شد تا اين كه در روز چهارم رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم اميرالمومنين عليه السلام را خواست و فرمود : شمشير را بر دار و آن را در جامهات مخفي ساز و به خانه دختر عمويت برو و او را بياور و اگر كسي بين تو و او مانع گرديد گردنش را بزن ! و رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم چون انسان ره گم كرده به سوي خانه عثمان در حركت بود كه اميرالمومنين عليه السلام دختر آن حضرت را از خانه خارج ساخت و به سوي حضرت باز ميگرداند كه به محض اين كه در بين راه نگاهش به پدر افتاد صدايش را به گريه بلند نمود و حضرت نيز گريست و اشك از ديدگانش جاري شد و دخترش را به منزل خود برد و چون جامه از پشت دخترش برداشت و آثار جنايت را مشاهده نمود سه مرتبه فرمود : خدا او را بكشد كه تورا كشت ! و بعد از اين روز كه روز يك شنبه بود سه روز بعد از آن به شهادت رسيد و اين در حالي بود كه در شب شهادت رقيّه ، عثمان با جاريه ديگري همبستر شده بود . رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم به دخترش فاطمه سلام الله عليها دستور داد تا با ديگر زنان مومن ، پيكر او را از خانه خارج ساخته و تشييع نمايند و چون عثمان نيز براي تشييع حاضر گرديد و نگاه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم به او افتاد سه مرتبه فرمود : هر كس كه ديشب با يكي از اهل و عيال خود همبستر شده در تشيييع جنازه حاضر نشود . امّا با اين وجود عثمان بازنگشت تا اين كه در مرتبه چهارم حضرت با صداي بلند فرمود : آن كس را كه گفتم باز گردد و الّا او را با اسم مشخص ميكنم كه در اينجا ديگر عثمان در حالي كه بر شانه غلام خود تكيه كرده بود به شكم خود چسبيد و به رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم عرض كرد : من درد معده دارم اگر اجازه دهيد برگردم ، حضرت فرمود : برگرد ! و حضرت فاطمه سلام الله عليها و عدّه اي از زنان مومن در تشييع جنازه و نماز او حاضر شدند. اصول كافي ، كليني ،ج 3 ، ص 251 . سخن آخر و حال زماني كه وضعيت اولين زوجه عثمان يعني رقيه اين گونه باشد و برخورد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نيز با او آن چنان كه گفته شد باشد چه گونه مي توان تصوّر نمود كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم دختر و يا دخترخوانده ديگري را به عقد عثمان درآورند و آن گونه كه اهل سنّت ادّعا مي كنند رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرموده باشد : اگر من ده دختر هم مي داشتم يكي پس از ديگري به ازدواج عثمان در مي آوردم. موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج) | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: فرهاد.ف -
تاريخ: 27 شهريور 87 - 00:00:00
سلام عليكم ! از شجره ملعونه انجام اينكار ها بعيد نيست ! ونقل الإمام الفخر الرازي في تفسيره الكبير، في ذيل الآية: (والشجرة الملعونة) أن عائشة كانت تقول لمروان: لعن الله أباك وأنت في صلبه. فأنت بعض من لعنه الله اين افراد (منافق) از زمان پيامبر اكرم در بين اصحاب شناخته شده بودند ! وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الاَْعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ اَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لاتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ اِلى عَذاب عَظيم(توبه آيه 101.) و بعضى از اعراب اطراف شما منافق اند و از اهالى مدينه (شهر) به سوى نفاق خزيدند كه تو آنان را نمى شناسى و ما مى شناسيم. به زودى آنان را دو مرتبه عذاب خواهيم كرد و سپس به سوى عذابى بزرگ رانده خواهند شد. عن أبي سعيد خدرى قال: انا كنا لنعرف المنافقين نحن معشر الأنصار ببغضهم عليّ بن أبي طالب !!!!!!!! سنن ترمذى، باب مناقب على(عليه السلام)، ج 5، ص 298 ـ 299، ح 3800 و 3801 خطيب تبريزى، مشكاة المصابيح، باب مناقب، ج 3، ص 1722، ح 6091 كنز العمال، ح 33027 ابن مغازلى، مناقب على ابن ابى طالب، ص 195 قال الله تبارك و تعالي : فَبَشِّرْ عِبَاد . الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئكَ الَّذِينَ هَدَئهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب .الزمر /17 و 18 . يا حق |
2 |
نام و نام خانوادگي: هاجر توكلي -
تاريخ: 30 شهريور 87 - 00:00:00
جاي شبهه اي باقي نميگذارد . ممنون از تلاشتون |
3 |
نام و نام خانوادگي: ايمان آقايي -
تاريخ: 01 مهر 87 - 00:00:00
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت شما. راستش من عاشق بحث ها و مناظره هاى بين شيعه وسنى هستم و امكان دسترسى به اينترنت خيلى كم دارم. مىخواستم خواهش كنم كه با اين اي ميل اين ها را برايم پست كنيد . متشكر |
4 |
نام و نام خانوادگي: بنده الله -
تاريخ: 07 مهر 87 - 00:00:00
اميدوارم خدا شمارا ببخشد |
5 |
نام و نام خانوادگي: حسين اسيري -
تاريخ: 07 مهر 87 - 00:00:00
آقاي : بنده الله شما بدعت كذاريد !! (مثل علماي خودتون كه به هر جي بدعت ميكن !! ) شما اول ياد بكيريد اسمتون رو درست بنويسيد بعد اظهار نظر كنيد ! تا در بدعت كذاري سهمي نداشته باشيد !! يا بنويسيد : بنده خدا يا بنويسيد : عبد الله با هم يكيشون كردي برادر عزيز با سواد !! |
6 |
نام و نام خانوادگي: عباس کاشاني -
تاريخ: 11 مهر 87 - 00:00:00
بسيار روشنگر بود؛ ممنون از تلاش شما |
7 |
نام و نام خانوادگي: يوسفي -
تاريخ: 15 مهر 87 - 00:00:00
اين مطلب را هم مطالعه کردم نکته جالب اينکه باز هم شما در بيان روايت اهل سنت صادقانه عمل نميکنيد و آنها را ناقص مي آوريد. پيامبر بنا به مساله شرعي که در هنگام دفن بيان کردند . شامل ايشان ميشده و به همين دليل هم شخص ديگري غير از ايشان دختر پيامبر را در قبر قرار داده. شما چرا اين مساله به اين واضحي را نميبينيد و آن را به حضرت عثمان نسبت ميدهيد . سوال اول اينکه فرض بر اين که حضرت عثمان دختر پيامبر را به قتل رسانده اينجا ديگر چه دليلي داشت که حضرت محمد سکوت کند ايشان که ديگر در آن حاکم اسلامي بودند و قدرت هم داشتند . اينجا که ديگر بحثهاي سکوت حضرت علي صدق نميکنيد دليل اين سکوت در مقابل اين قتل چه بوده؟ سوال ديگر اينکه چرا حضرت محمد(ص)بعد در زمان نبوت اين کار را انجام دهد يعني حضرت عثمان را داماد خود کند در حاليکه علم به آنچه از نظر شما آيه قران هم در مورد خاندان اميه آورده است. اين عمل از پيامبر خدا که به علت اتصال وحي معصومند بعيد است و عصمت ايشان که مرود قبول همه امت اسلامي است به دست شما نقض ميشود جواب نظر:
اشكال اولي كه كردهايد ، بارها جواب داده شده است . ما تمام آن چه را كه براي اثبات مطلب ضروري است ، نقل ميكنيم شما اگر اشكالي داريد ، لطف كنيد مورد به مورد براي ما تذكر دهيد تا جواب شما داده شود . اما اين كه چرا رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم سكوت فرمود : اوّلاً: مطلب بر اساس روايات و اخبار موجود نزد شيعه كاملاً واضح و روشن است كه آن حضرت به خوبي بر اين مطلب تصريح داشته و سكوت نكردهاند ؛ چنانچه در مقاله از اصول كافي نقل شده است . اما اگر منظور شما منابع اهل سنّت است ، انتظار نداشته باشيد كه چنين مطلبي در منابع اهل سنت آورده شود ؛ آن هم در باره شخصي همانند عثمان كه از بني اميه بود . در عين حال همين كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم با جملهاي كنايه آميز آنچه را كه لازم بود ، فرمودند ، براي اثبات مطلب كفايت ميكند . در حقيقت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم با ممانعت از ورود عثمان به داخل قبر ، از بي اهميتي عثمان نسبت به چنين امر مهمي كه هر انسان با عاطفه و با احساسي را در چنين شرايطي وادار به عكس العمل ميكند خبر دادند . چرا عثمان در شب وفات همسرش كه دختر بهترين خلق خداست با زن ديگري همبستر ميشود ؟ آيا اين موضوع تا اين اندازه برايش بي اهميت بوده است ؟ همان طور كه در متن مقاله آمده است ، ابن بطال در شرح مطلب بخاري مينويسد : أراد النبي ( ص ) أن يحرم عثمان النزول في قبرها . وقد كان أحق بها ، لأنه كان بعلها . وفقد منهم علقا لا عوض منه ، لأنه حين قال " عليه السلام " : " أيكم لم يقارف الليلة أهله " سكت عثمان ، ولم يقل : أنا ، لأنه كان قد قارف ليلة ماتت بعض نسائه ، ولم يشغله الهم بالمصيبة ، وانقطاع صهره من النبي ( ص ) عن المقارفة ، فحرم بذلك ما كان حقا له ، وكان أولى به من أبي طلحة وغيره ، وهذا بين في معنى الحديث . ولعل النبي ( ص ) قد كان علم ذلك بالوحي ، فلم يقل له شيئا ، لأنه فعل فعلا حلالا ، غير أن المصيبة لم تبلغ منه مبلغا يشغله ، حتى حرم ما حرم من ذلك ، بتعريض دون تصريح " . پيامبر اراده نمود تا با اين سخنش عثمان را از داخل شدن درون قبر رقيّه منع نمايد و اين در حالي بود كه او سزاوار ترين افراد به اين كار بود چرا كه او همسرش بود وكسي را از دست داده بود كه هيچ جايز گزيني براي آن نبود ؛ از اين رو هنگامي كه حضرت فرمود « چه كسي ديشب با همسرش همبسترنشده است ؟» عثمان سكوت كرد و نتوانست بگويد من . چرا كه او در شب وفات همسرش بدون اهميت به اين مصيبت با ديگري همبستر شده بود و اين به معناي قطع رابطه دامادي با رسول خدا صلي الله عليه [وآله] وسلم بود كه به همين خاطر رسول خدا صلي الله عليه [ وآله ] وسلم او را از اين حق محروم نمود در حالي كه او از ابو طلحه و غير او سزاوارتر براي داخل شدن در قبر بود و اين مطلب از معناي حديث به خوبي فهميده مي شود . و شايد هم پيامبر اكرم صلي الله عليه [ وآله ] وسلم از طريق وحي به اين مطلب پي برده بود لذا به طور مستقيم سخني با وي نگفت چون اگر چه او فعل حرامي مرتكب نشده بود ولي از آن جا كه نسبت به مصيبت وارد شده هيچ اهميتي نداده و ذهن خود را نيز به آن مشغول نساخته به همين جهت رسول خدا صلي الله عليه [ وآله ] وسلم بدون تصريح ؛ بلكه با تعريض و كنايه عثمان را از آنچه كه بايد محروم سازد محروم ساخت . شرح صحيح البخاري ، ابن بطال ، ج 3 ، ص 328 و الروض الانف ، سهيلي ( قرن 6 )، ج 3 ، ص 127 و ص 184 و سمط النجوم العوالي ( قرن 12) ، ج1 ، ص 512 . ضمناً توصيه اكيد ما به شما رعايت مبتدا و خبر و فعل و فاعل در جمله بنديهاست تا بتوان از مطلب شما سر در آورد و منظور سخنتان را فهميد اما اين كه چرا رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم با اين كه علم غيب داشتند ، دخترشان را به عثمان دادند : بنا نيست رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم در تمام امور زندگي روزمره خويش از علم غيب استفاده نموده و از طرق غير متعارف به رتق و فتق مشكلات بپردازند ؛ زيرا آن حضرت طبق آيات قرآن كريم ، براي همه مسلمانان اسوه هستند و اگر قرار باشد كه همواره از علم غيب استفاده نمايند ، نميتوانند براي ما اسوه باشند . براي اطلاع بيشتر به اين آدرس مراجعه بفرماييد : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=721 http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=477 در موارد بسياري رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم افرادي را كه مهدور الدم و محكوم به قتل بودند، با توجه به مصالحي كه وجود داشت ، آزاد كرد و از كشتن آنها منصرف شد كه ما به يك مورد اشاره ميكنيم : رسول خدا ص از كساني كه قصد ترور او را داشتند گذشت : طبراني در المعجم الكبير مينويسد : 8331 - حدثنا موسى بن هارون ، ثنا إسحاق بن راهويه ، نا يحيى بن آدم ، ثنا أبو بكر بن عياش ، عن الأعمش ، عن عمرو بن مرة ، عن عبد الله بن سلمة ، عن حذيفة بن اليمان قال : إني لآخذ بزمام ناقة رسول الله صلى الله عليه وسلم أقوده ، وعمار يسوق به ، أو عمار يقوده ، وأنا أسوق به ، إذ استقبلنا اثنا عشر رجلا متلثمين قال : « هؤلاء المنافقون إلى يوم القيامة » . قلنا : يا رسول الله ، ألا تبعث إلى كل رجل منهم فتقتله ، فقال : « أكره أن يتحدث الناس أن محمدا يقتل أصحابه ، وعسى الله أن يكفينهم بالدبيلة » ، قلنا : وما الدبيلة ؟ قال : « شهاب من نار يوضع على نياط (1) قلب أحدهم فيقتله » المعجم الاسط، طبراني، ج 17، ص 409 و ج 8، ص 102. و نيز با اندك تفاوتي: البدايه والنهايه، ج 5، ص 19 و سيره ابن كثير، ج4 ص 34. و هيثمي در مجمع الزوائد مينويسد : 422 - وعن حذيفة قال : كنت آخذا بزمام ناقة رسول الله صلى الله عليه و سلم أقود وعمار يسوق - أو عمار يقود وأنا أسوق به - إذ استقبلنا اثنا عشر رجلا متلثمين قال : " هؤلاء المنافقون إلى يوم القيامة " قلت : يا رسول الله ألا تبعث إلى كل رجل منهم فتقتله ؟ فقال : " أكره أن يتحدث الناس أن محمدا يقتل أصحابه وعسى أن تكفهم الدبيلة " . قلنا : وما الدبيلة ؟ قال : شهاب من نار يوضع على نياط قلب أحدهم فيقتله " قلت : في الصحيح بعضه . ص . 303 مجمع الزوائد ، ج 1 ، ص 302 . چه كساني در ترور رسول خدا شركت داشتند ؟ برخي از علماي اهل سنت همانند ابن حزم اندلسي كه از استوانههاي علمي اهل سنت به شمار ميرود نام اين افراد را آوره است . وي در كتاب المحلي مينويسد: ان أبا بكر وعمر وعثمان وطلحة وسعد بن أبي وقاص رضي الله عنهم أرادوا قتل النبي صلى الله عليه وسلم وإلقاءه من العقبة في تبوك. المحلى، ابن حزم، ج 11، ص 224، وفات: 456، ناشر: دار الفكر، توضيحات: طبعة مصححة ومقابلة على عدة مخطوطات ونسخ معتمدة كما قوبلت على النسخة التي حققها الأستاذ الشيخ أحمد محمد شاكر . ابوبكر ، عمر ، عثمان ، طلحه ، سعد بن أبي وقاص ؛ قصد كشتن پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) را داشتند و ميخواستند آن حضرت را از گردنهاي در تبوك به پايين پرتاب كنند . براي اطلاع بيشتر به آدرس ذيل مراجعه بفرماييد : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1257 والسلام علي من اتبع الهدي گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج) |
8 |
نام و نام خانوادگي: يوسفي -
تاريخ: 17 مهر 87 - 00:00:00
من بابت جابجا شدن کلمات در يکي دو جمله آخر پوزش مي خواهم. جواب شما به اين قضيه و اينکه پيامبر با کنايه زدن به همه نشان دادند که دختر ايشان به دست دامادش کشته شده کافي نيست. و چنين اتهامي هم از جانب رسول خدا به وي وارد نشده چطور چنين کنايه اي فرضيه ي قتل را برايتان ثابت ميکند؟ تا جايي که من اطلاع دارم در تمامي فرق اهل سنت ، زوجين پس از مرگ يکي از آن دو به هم نا محرمند . و چنين ادعاي مبني بر جلوگيري پيامبر از دفن دخترشان بوسيله عثمان که ديگر نامحرم است ، بي اساس است. بر اساس کدام حکم و قانون شريعت شما از يک نوع روايت مبني بر کنايه آميز بودن سخن پيامبر حکم به قاتل بودن عثمان ميدهيد؟ در مورد عدم صداقت شما من دو بار روايتهايي که از ((صفدي و شهرستاني ))در مقاله پيرامون شهادت حضرت فاطمه،نقل کرده بوديد را به طور کامل آوردم و دليل اين ايجاد شبهه شما را خواستم ولي شما پاسخي نداديد و نظر را حذف کرديد. همانطور که در بالا از کتاب المحلي روايتي ناقص آورديد . باز هم ياد آور ميشوم اگر به تمامي روايتهايي که از کتب اهل سنت آورده ايد رجوع کنيد هيچ کدام از نويسندگان چنين ادعايي نداشته اند و چنين نتيجه گيري که شما کرده ايد ،ننموده اند. شما بهتر ميداند که هر حديث و روايتي در خيلي از کتب اسلامي (شيعه و سني) بي چون و چرا مورد قبول نيست. و صرف آوردن يک يا چند روايت آن هم به صورت ناقص نمي تواند دليل محکمي بر اثبات اين ادعاها باشد . و در واقع شما رد شبهه نميکنيد بلکه با اين کار ايجاد شبهه مينماييد. اين مهم نيست که شما کتب اهل سنت را قبول داريد يا نداريد . چرا که اين کتب از نظر اکثر مسلمين با ارزش است و حتي اسلام شناسان و مستشرقين براي مطالعه در تاريخ اسلام به اين کتب مراجعه ميکنند . و اين کتب ارزش آکادميک دارد. واقعا من نميدانم شما بعد از اين همه سال از کجا به اين نتيجه رسيديد که اصحاب پيامبر نقشه قتل ايشان را طراحي کردند؟ کداميک از آنها که نام برديد به اين قضيه اعتراف کردند ؟ نقشه اي که اجرا نشده از کجا به شما ثابت شده؟ شما که بر خلاف نص صريح قران در سوره احزاب( النبي اولي بالمومنين من انفسهم و ازواجه امهاتهم ...) بي هيچ پروايي از همسر پيامبر بد گويي ميکنيد .و بر حضرت ابوبکر صديق که از صحابه رسول خداست آن هم به حکم قرآن (آيه غار) چنين تهمتي ميزنيد . و خلاف آيات قرآن عمل ميکنيد . چرا انتظار داريد ديگران اين ادعاهاي يک طرفه شما را آن هم بعد از 14 قرن بپذيرند؟؟؟ جواب نظر: |