![]() | ||
* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
![]() ![]() |
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 03 آبان 1393 | تعداد بازديد: 34884 |
![]() ![]() ![]() ![]() |
اظهارات مفتي اعظم عربستان در مشروعيت بيعت يزيد و حرمت قيام امام حسين (ع) | ||
هر دم از اين باغ بري ميرسد تازهتر از تازهتري ميرسد. مفتيان وهابيت كه روزي فتوا به كفر شيعه و روزي تحريم دعا براي پيروزي حزب الله لبنان و... ميدهند، هر روز با افاضاتشان پرونده درخشان خود را درخشانتر و طبل رسوايي خود را شهره آفاق ميسازند. اما اين بار سخنان مفتي اعظم عربستان عبدالعزيز آل الشيخ يادآور فتواي شريح قاضي است كه با جملات خود امام حسين را محكوم و يزيد را مبراي از هر خلاف شرعي دانسته است. آري صف بندي سپاه سيدالشهداء و يزيد تا روز قيامت برپاست. كل يوم عاشوراء وكل ارض كربلاء * * * * * * لينک مربوط به فيلم موردنظر در سايت ولي عصر :
لينک مربوط به فيلم موردنظر در سايت يوتيوب: مفتي اعظم عربستان شيخ عبد العزيز آل شيخ در برنامه زنده كه از ماهواره المجد عربستان پخش مي شد در پاسخ خانمي در رابطه با يزيد و قيام امام حسين عليه السلام اين چنين پاسخ داد: زمان پرداختن به اين امور گذشته و زمان آن سپري شده است . آنها گروهى بودند كه درگذشتند، هر كار نيك و بدي كردند براى خود كردند و شما هم هر چه كرديد براى خود خواهيد كرد و مسئول كار آنها نخواهيد بود. بيعت يزيد بن معاويه، بيعتي شرعي است كه در زمان پدرش معاويه از مردم گرفته شد و مردم هم بيعت كرده و به اين بيعت گردن نهادند. امّا هنگامي كه معاويه از دنيا رفت حسن و حسين بن علي و ابن زبير از بيعت با او خودداري كردند. حسين و ابن زبير در تصميمشان مبني بر بيعت نكردن به خطا رفتند. چون بيعت با يزيد بيعتي شرعي بود و اين بيعت در زمان زندگي پدرش معاويه و در مقابل چشم مردم گرفته شده بود. ولي خداوند در آنچه مقدر مي فرمايد حكيم و عليم است، آن امتها هم بنا به تقدير خداوند در گذشتند و از دنيا رفتند. شما را به خدا قسم! من دوست ندارم اين مطالب را از من نقل كنيد. اينها مسائلي است كه گذشته است. تاريخ هم در باره اين مطالب به شكلهاي مختلف حكايت نموده است. ولي به هر شكل اين قضايا گذشته و تمام شده ... يزيد و حسين بيش از هزار و اندي سال است كه از دنيا رفتهاند ... ولي به عقيده من بيعت يزيد بن معاويه بيعتي شرعي بوده؛ و حسين را نصيحت كردند كه از مدينه به طرف عراق نرود، او را نصيحت كردند كه بيعت كند ولي او نپذيرفت. ابن عباس و ابن عمر و فرزدق و بسياري از صحابه او را از رفتن به عراق بر حذر داشته و به او گقتند كه: رفتن به عراق به مصلحت او نيست. ولي حسين اين نصيحتها را نپذيرفت... و خدا هم هر آنچه مقدر فرموده بود انجام شدو... ولي با اين وجود ما براي حسين از خداوند درخواست رضايت كرده و براي او عفو و بخشش را خواستاريم. و مقدرات الهي حكمتهايي دارد كه ما از آن آگاه نيستيم ... اصلاً فائده نقل اين مطالب چيست؟ حسين هر اشتباهي كرده براي خود كرده... عقيده اهل سنت و جماعت اين است كه واجب است تا به فرامين كسي كه مورد بيعت قرار گرفته و مردم حول محور او جمع شدهاند گوش فرا داده شده و از او پيروي گردد. و قيام و سركشي عليه او نيز حرام ميباشد. و از همينرو خروج و قيام حسين عليه يزيد حرام بود... ما ميگوييم: حسين در قيامش عليه يزيد اشتباه كرد و براي او بهتر بود كه اين كار را نميكرد. و باقي ماندن در مدينه و بر آنچه مردم بر آن اجتماع كرده بودند بهتر و سزاوارتر بود. و هر چه به او گفته شد كه عراق طرفدار و همراه تو نيست گوش نداد و توجهي ننمود... و حقيقت اين است كه مردم عراق و شام و مصر و حجاز و يمن با يزيد بن معاويه در زمان زندگي و حيات پدرش بيعت كرده و امامت و رهبري وي را پذيرفته بودند، به همين جهت هم قيام عليه او و تجاوز به حريم خلافت او جايز نبود. اين تمام مطلب است بيش از اين هم سخني نمي گوئيم و معتقد به بيش از اين هم نيستيم. * * * متن عربي: يا اختي هذه امور مضت و تاريخ مضي تلك امة قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم و لا تسئلون عما كانوا يعملون. بيعة يزيد بن معاويه بيعه شرعية أخذها أبوه له في حياته فبايعه الناس و قبلوا بيعته و لما توفي امتنع الحسن و الحسين بن علي و ابن الزيبير عن المبايعه. و امتناع الحسين وابن الزبير عن المبايعه كانوا بذلك رضي الله عنهما غير مصيبين. لأن بيعة يزيد بيعة شرعية و بيعة اُخذت له في حياة أبيه و أعطاهم نصب عينهم. ولكن الله حكيم عليم فيما قضي وقدّر. تلك أمة مضت. والله إني ما أحب أن تكتب عنّي هذه المسأله. هذه المسائل مضي و التواريخ كلها تحكي القضيه بأساليب مختلفة. فمن التواريخ من يقول: ... هذه المسائل مضت. مضي يزيد و مضي الحسين ولهم أكثر من ألف و... سنة مضت... لكن اعتقد أن يزيد بن معاوية: بيعته، بيعة شرعية؛ و أن الحسين رضي الله عنه و أرضاه نصح أن لا يخرج الي العراق و لا يقبل من دعاه الي البيعة. حذّره ابن عباس و ابن عمر والفرزدق. و كبير من الصحابة حذّروه من الخروج الي العراق. أن الخروج لا يؤدّي لمصلحة. لكن رضي الله و أرضاه ما قبل... والله قدّر ما قدّر وقضي ما قضي و اذا نفذ القضاء ل.. لكننا نترضي الحسين و نسئل العفو عن الجميع ولله فيما قضي وقدّر حكمة لا نعلمها... ما الفائدة من هذا المطلب؟ الحسين أخطأ ما أخطأ... اهل السنة والجماعة عقيدتهم وجوب الانقياد لمن بويع وإن من بويع و اجتمعت الكلمة عليه وجب علي الجميع السمع و الطاعة له. وحرم الخروج عليه. حرم الخروج للحسين رضي الله عنه و أرضاه... نقول: الحسين رضي الله عنه وأرضاه في خروجه كان الأمر خلافا مع عقيدته و كان عدم الخروج أولي. والبقاء هو الأولي والدخول فيما دخل الناس هو أولي. لكنه كره عما قيل إن العراق كله معك... أن العراق والشام و مصر والحجاز ويمن قد أعطو البيعة ليزيد بن معاويه في حياة أبيه وأصبح إماماً معترفاً به لا يجوز الخروج عليه ولا التعدّي علي خليفته. هذا هو الأمر ولكن لا نقول بأشدّ. والحقيقة أن العراق والشام و مصر والحجاز ويمن قد أعطو البيعة ليزيد بن معاويه في حياة أبيه وأصبح إماماً معترفاً به لا يجوز الخروج عليه ولا التعدّي علي خليفته. هذا هو الأمر ولكن لا نقول بأشدّ. * * * در پايان خوب است که نظر اين مفتي اعظم (عبدالعزيز آل شيخ) را با مفتي اعظم سوريه (احمد بدرالدين حسون) در مورد امام حسين (ع) مقايسه کنيد. بخشي از سخنان وي تحت عنوان «کتمان حقايق عاشوراء... » (چرا عاشورا را ساليان سال از ما پنهان مي کنند ؟ علت تنها ترس از شيعه شدن مردم است !!!) را به همراه فيلم سخنراني وي در لينک ذيل مي توانيد مشاهده نماييد. http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=khabar&id=188 عبدالعزيز آل الشيخ | ||
فهرست نظرات |
161 |
نام و نام خانوادگي: هادي -
تاريخ: 11 مهر 88 - 00:00:00
سلام پاسخ به عمر: عده اى از مورّخان بزرگ اهل سنّت وابستگى معاويه را به شراب خوارى در ضمن نقل واقعه شگفت انگيز تاريخى، اين چنين نقل کرده اند؟ در دوران خلافت عثمان و استاندارى معاويه بر شام، عبدالرحمن بن سهيل انصارى فرماندهى جنگى را به عهده داشت. در آن زمان کاروانى حامل شراب که مال معاويه بود از نزديک او گذشت. او نيزه اش را بر گرفت و بر شتران حمله کرد، غلامانِ محافظ کاروان، مقاومت کردند و خبر به معاويه رسيد. معاويه فرمان داد دست از مقاومت در برابر عبد الرحمن برداريد، زيرا او عقلش را از دست داده است. عبدالرحمن در پاسخ گفت: هرگز چنين نيست، به خدا سوگند عقل من نرفته است، بلکه انگيزه حمله من آن است که رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ما را از شراب خمر نهى کرده است. به خدا سوگند اگر زنده بمانم و آن حادثه دردناکى را که پيامبر(صلى الله عليه وآله) درباره معاويه پيش بينى کرده است، ببينم، يا شکمش راپاره خواهم کرد و يا در اين راه شهيد خواهم شد منبع: 1 ـ اسد الغابه، ج 3، ص 299; ابن حجر، الاصابه، ج 2، ص 401; تهذيب التهذيب، ج 6، ص 192. 2 ـ شفيعى شاهرودى، گزيده اى جامع از الغدير، ص 994 |
162 |
نام و نام خانوادگي: محمد صفائيان -
تاريخ: 22 مهر 88 - 00:00:00
شيعه صفوي و سني اموي هردو به خطا رفتند سني محمدي و شيعه علوي اختلافي ندارند بلکه شيعه علوي سني ترين مذهب اسلام است اگر شيعيان غالي امروز دست از شرک و الحاد و خرافه بردارند و پيروان راستين دروازه علم نبوي يعني علي عليه السلام شوند و سني هاي سلفي و ناصبي و تکفيري و وهابي دست از اعتقادات من درآوردي و بدعتهاي نابخردانه بردارند بعد مي بينيد که پيامبر بر وجود امت خود افتخار مي کند . والسلام |
163 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 22 مهر 88 - 00:00:00
جناب محمد صفائيان به عنوان يک شيعه صفوي بنده قرآن را مظالعه کردم. و ديدم که خداوند کرامات و علوم عظيمي را به رسولان و انبياء خود اعطا کرده بود. بعد دقت کردم ديدم که آخرين رسول خداوند محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) است. لازم ميآيد که ايشان از تمام کرامات و علوم انبياء و اولياي پيشين برخوردار باشند. هرچه باشد مطابق آيه قرآن ايشان عالم به تمامي علوم ممکنه براي بشر هستند. حال اگر کسي بدون آنکه حتي حافظ قرآن و يا مفسر قرآن باشد، بدون آنکه شيمي کوانتومي بداند، بدون آنکه علم بيوشيمي بداند، خود را خليفه عقل کل اعلان کند: «««« آيا جز کافر و مشرک و ملحد است؟؟؟؟؟»»»»»»»»» راستي الحاد و کفر از اين بالاتر که بگوييم علم نبي اکرم (صلي الله عليه و آله) با وفات ايشان دود شد رفت هوا؟؟؟؟ عليا وليا الله عليا حجة الله عليا وصي رسول الله |
164 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 25 مهر 88 - 00:00:00
جناب صفائيان طبق فرمايش صريح قرآن اگر کسي مطابق قرآن حکم نراند، فاسق، ظالم، کافر است: «وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» «وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» «وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ» پس واضح و روشن است که خليفه خداوند بايد عالم به تمامي جزٍٍئيات قرآن مجيد باشد. از سويي ديگر به اين آيه توجه کن: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ» پس کتابي که خداوند بر محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) نازل کرده شامل تمامي علوم، از جمله ژنتيک و علم زمين شناسي و ...، بوده است. پس اگر شخصي تمامي علوم نازل شده بر محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله)،از جمله ژنتيک و علم اتمسفر و ...، را نداند و به جاي امام معصوم شروع کند به حکم راني: «فاسق» ، «ظالم» و «کافر» است. از لحاظ عقلي نيز بسيار روشن است که خليفه پيامبر بايد بر تمامي علوم مسلط باشد. چراکه اولا شرايط جديد احکام جديد ميخواهد. دوما سطح عقلي مردم در رشد دائم است و عقلشان به مسائل جديد راه پيدا ميکند. سوما يکي از وظائف جانشين رسول اکرم(ص) ادامه تعلم و آموزش ايشان است. و ... جناب صفائيان تمام علوم نوين مبتني بر آزمايش هستند. ولي بشريت چون حيوانات آزمايشگاهي نيست که براي کشف بهترين قوانين حاکمه و لازمه، زندگي انسان ها را با خطر مواجه کنيم. فجايع زيست محيطي که به اوج خود رسيده است فقط گوشه اي از فلسفه تجربه علم بر جوامع انساني است. عمر ظلمي به خاندان نبوت کرد و ظلمي به ابناء آدمي. چراکه انسانها را از ضروري ترين علوم محروم کرد. واضح است کسي که شخص غير عالم به علوم مختلف را به امامت برگزيند در راه الحاد و شرک قدم برميدارد. چراکه صريحا با فلسفه وجودي محمد مصطفي(صلي الله عليه و آله) به نبرد برخواسته است. بنده به عنوان يک شخصيت منفرد چه گناهي داشتم که عمر با شفاوت تمام و با کريه ترين اظلام از علوم قرآني از که شامل برتمامي وسايل نجات است، محروم کرد؟؟؟ بنده چه گناهي داشتم که عمر مرا از علم ساخت پني سيلين محروم کرد؟ بنده چه گناهي داشتم که عمر مرا از داشتن علوم ذرات عالم محروم کرد؟ بنده چه گناهي داشتم که عمر مرا از دانستن تفاسير قرآن محروم کرد؟؟ چرا بنده بايد توسط دول جبار و ستمگر شکنجه شوم؟ گناه بنده چه بود که بايد بمب صدام را تحمل ميکردم؟؟؟ آيا کساني که در اين کار با عمر همدست بودن جز ملحديني مانند خودش بودند؟ چراکه به علم محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) شک بردند. «چرا که به خدايي که براي نجات بشر عالمي و ماموري فرستد کافر شدند» آنها ايمان خود را به خداي رحمان و حکيمي که سرنوشت آدميان را پوچ نميگيرد و بشر را به حال خود واگذار نميکند، از دست دادند. کفر به خداي هادي کفر به الله است. يا علي يا علي مرتضي |
165 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 25 مهر 88 - 00:00:00
جناب سفيان بيصفائيان اينهم گزيده اي از آياتي که مخالفين ولايت حضرت علي(عليه السلام) به جنگ آن رفتند: «كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ» آيا خداوند واحد و متعال ممکن است که علم و حکمت را براي آموزش مردم نازل کند و بعد با وفات رسول اکرم(صلي الله عليه و آله) آن علم و حکمت را از زمين جمع کند؟؟؟ آيا ممکن است که خداوند به رسولش ماموريت آموزش حکمت به چند هزار اهل مدينه را بدهد ولي از ميلياردها انسان بعد از او غافل شود؟؟؟ نميخواهيد بگوييد که رسول اکرم (ص) آنچه را که از حکمت ميدانست در همان مدينه گفته است؟؟؟؟ آيا کتب حديث کنوني شامل تمام حکمتي است که خداوند قصد آموزش آن را داشت؟؟؟ کجاست حکمت چگونگي ساحتن يک ژن جديد؟ کجاست حکمت توليد که جانور جديد؟ کجاست حکمت کسب نان حلال در يک اقتصاد جهاني؟؟؟ «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَي الْمُؤْمِنينَ إذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِه وَ يُزَكّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ» اين کتاب و حکمت و آموزش آن و پاکسازي ارواح مومنين بعد از نبي اکرم(ص) وظيفه کيست؟؟؟ آيا کسي که خود را از آن کتاب و حکمت محروم کند جز به «ضلالت مبين» بازگشته است؟ آن «ضلالت مبين» چيست؟ جز کفر و شرک و ارتداد است؟؟؟ «قُلْ أَطيعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرينَ» آيا کساني که سخن رسول اکرم(ص) در مورد ولايت حضرت علي(عليه السلام) را رد کردند شامل اين آيه نيستند؟؟؟ «رَبَّنا آمَنّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدينَ » آيا عدم پيروي محبين عمر از رسول اکرم(ص) چيزي جز ايمان نداشتن به کتاب نازل شده بود؟؟؟ «كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ و شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ» مگر پيروان عمر شهادت نداده بودند که رسول خداوند حق است؟؟ پس چرا سخنان او را ناديده گرفتند؟ «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ و أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَ الرَّسُولِ إنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْاخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلًا» آري. حکم رسول حکم خدا است و حکم امام حکم رسول. و تمرد از حکم امام نيز نتيجه اش اين خواهد بود: «وَ مَنْ يَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يدْخِلْهُ نارًا خالِدًا فيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهينٌ» براستي چرا پيروان عمر از فرمان رسول اکرم(ص) نافرماني کردند؟؟ «يَوْمَءِذٍ يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّي بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لا يَكْتُمُونَ اللّهَ حَديثًا» اينهم پايان کار نافرمانان از حکم رسول اکرم(صلي الله عليه و آله) و امامان هدي (عليهم السلام) لعنت خدا بر نوکران روتشيلد آن معبود رباخواران يا علي مرتضي يا علي مددي |
166 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 25 مهر 88 - 00:00:00
بسم الله الرحمن الرحيم جناب محمد صفائيان آن چگونه خدايي است که راضي است که سرانجام صد و بيست هزار پيامبر خود را در دستان يک شخص بيسواد بيافتد؟ آن چگونه خدايي است که راضي است که رهبريت بزرگترين انقلاب علمي که خود ايجاد کرده است در چنگ عمر باشد؟ آن چگونه خدايي است که علوم مختلف را در نهايت آن، بر عبد خود محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) نازل کند و سپس آن علوم را بي صاحب قرار دهد؟ آن چگونه خدايي است که قوانين مختلف اداره جامعه را به نبي خود تعليم دهد و سپس براي آن نبي جانشين قرار ندهد؟ آن چگونه خدايي است که بشريت را ملزم به اطاعت مطلق از نبي اکرم(ص) کند و سپس خليفه او را مشخص نکند؟؟ آن يک خداي ناقص است. يک توهم است. يک موجود توخالي وناتوان است نفي هرکدام از صفات عاليه خداوند متعال منجر به قرار دادن شريک براي او ميشود. چراکه وجود خدايي با آن صفت نفي شده لازم ميگردد. و اين يعني امکان وجود خدايي ديگر. خداوند در جهان امکان نيز بيمثال و بيهمانند است. قائل شدن به وجود خدايي ديگر عين شرک است و الحاد. در واقع پيروان عمر،در صفات حکيميت و عدالت و عالم بودن خداوند تشکيک کنند. نفي صفات عاليه خداوند نيز شرک است. اگر نميداني بدان که بني اميه شيعيان را به کل قتل عام ميکرد و عثماني ها را ( در آن زمان اين چهار فرقه نبودند) به شدت حمايت ميکرد. پس از سخنان خنده دار لطفا پرهيز کن. و اما در مورد تکفير شيعيان از جانب تو ما آنقدر در برابر اتهام شرک امثال تو سکوت کرديم که با کمبرند انفجاري بيش از يک ميليون از ما را به خاک و خون کشيدند. پس اين را بدان که با تمام قوا به اين فحاشي ات پاسخ خواهيم گفت. انشاالله به مدد امام بر حق امام زمان (عليه السلام) اولا مشرک آن است که غير از خداي علي (عليه السلام) بپرستد. اگر کسي توحيد را جز از امامان هدي (عليهم السلام) بخواهد جز به سياهچال شرک نخواهد افتاد. http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=48 دوما اگر توانايي اش را داري فقط يک خطبه مانند خطبات توحيد اميرالمومنين علي (عليه السلام) و يا باب توحيد اصول کافي براي ما بياور. شمايي که يک تئوري تکامل به کل طومار خدايتان را برهم ميزند لازم نکرده به توحيد شيعيان ايرادي بگيريد. ولي اين که چرا ما «ياعلي مدد» گوييم: ما کسي را مدد جوييم که دائم در صلاة است. اول موحد ايشان و نبي اکرم(ص) است. اوست صاحب بهترين معرفت به خدا و اوست آشنا به اسرار اجابت دعا. اوست کسي که خداوند از او راضي است و او از خداوند راضي. اوست کسي که صاحب غيب الهي و سر انبياء است. اوست جانشين بر حق انبياء الهي و اولياء مستجاب الدعوه. اوست دانا بر شرايط چگونگي دعا. او عزيز است نزد خدا. او حبيب اله واحد عالمين است. او قريب است به خدا. او صاحب امر خداست. او صاحب اذن خدا است. او جانشين بر حق خدا است. آيا عقل حکم نميکند که کسي را که بهترين خداشناس است و پر معرفت ترين اوليا، کسي که خردلي گناه رابطه اش را با خدا متزلزل نکرده است را من به مدد نجويم؟ آيا اين نشانه عقل و خرد است که از کافر کمک خواهيم و از اول مومن ياري نخواهيم؟؟؟؟؟ يا علي مرتضي يا علي مرتضي يا علي به من شيعه صفوي ياري کن و کاري کن که خواري باشم در چشمان شيعيان عمر و تيمور |
167 |
نام و نام خانوادگي: محمد صفائيان -
تاريخ: 25 مهر 88 - 00:00:00
ولي برادر عزيز مومن عبداله الحاد چه ربطي به حرف شما دارد ؟؟؟؟؟؟؟؟/ سعي كن در بحث شركت نكني . باشه؟ |
168 |
نام و نام خانوادگي: محمد صفائيان -
تاريخ: 25 مهر 88 - 00:00:00
با سلام بر پويندگان حقيقت جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند بني اميه آمدند به نام اسلام و به نام بيعت عامه جانشيني رسول خدا را پادشاهي کردند و يک روز هم براي متلاشي کردن وحدت اسلامي اختلافات شيعه و سني به راه انداختند (هر دو طرف ) و اصل دين که توحيد است را فراموش کردند . حال يکي مي گويد وقتي به طرف کعبه مي ايستيد چون خدا در هر سو است پس دچار شرک شده ايد لابد بايد کعبه را ويران کرد (البته به صلاح اقتصادي وهابيت نيست وگرنه اين کار هم انجام مي شد ) و ديگري با وجود اينکه روزي چند بار مي گويد اياک نستعين باز هم از غير مدد مي خواهد و هي مي گويد يا علي مدد از امام مي خواهد حاجتش را برآورده کند !!!!!!!! واي بر مشرکان که اصلي ترين اصول دين را به بهانه شيعه بودن زير پا مي گذارد . والسلام جواب نظر: با سلام دوست گرامي اياك نعبد واياك نستعين چه منافاتي با يا علي مدد دارد ؟ آيا خبر نداريد كه صحابه در جنگهاي خويش فرياد يا محمداه سر مي دادند ! تاريخ الطبري ج 2 ص 281 اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت بهتر است براي اينكه وهابيت را خراب كنيد ، بي جهت به شيعه اشكال نگيريد ! وكمي در مورد اسلام واقعي تحقيق كنيد . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
169 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 26 مهر 88 - 00:00:00
جناب صفائيان امام صادق (عليه السلام) فرمودند که اگر به يک مومني اتهام کفر زده شود مانند اين است که او را بکشند. شما دروغ ميگوييد. اگر شما ذره اي ارادت به اميرالمومنين علي (عليه السلام) داشتيد شيعيان او را تکفير نميکرديد. شما با بيشرمي تمام، نه تنها اين شيعيان زجر کشيده را بلکه علماي بينظير تشيع مانند آيت الله طباطبائي، امام موسي صدر، آيت الله حکيم و ... (رحمة الله عليهم جميعا) را «تکفير» ميکنيد. در سراسر قرن بيستم يکي مانند آيت الله طباطبائي و آنهم «مشرک»!!!!(نعوذ بالله) بگذاريد رک و راست به شما بگويم که شما که هستيد. جبهه کفر و نفاق يهود از زمان انبياء باستاني سعي در انحراف تمام اديان الهي داشته است. روزگاري در کتب تورات دست ميبردند و روز ديگر آن عامل نفوذي شان، آن قاتل بيرحم سنت پول، چرند خدايي براي مردمان ساخت. در زمان بعد از اسلام هم وقتي نوکرانشان عمر و ابوبکر، خليفه بر حق خدا را کنار زدند، شروع به ورود افکار شرک و آمير و چرت و پرت خود در ميان مسلمين کردند. يگانه نيرويي که به لطف خدا در برابر امپراطوري کفر و شرک و فساد و فسوق يهود ايستاده است امامان هدي (عليه السلام) بودند و هستند. تنها ديني که خود را از نجاست شرک يهود مصون داشت تشيع است و بس. هر ديني را، چه باستاني چه مدرن، به من معرفي کنيد تا بلافاصله مرکزيت شرک و کفر را در آن به شما نشان دهم( به قدرت خدا). تنها ديني که اکتشافات علمي نه تنها خللي در آن وارد نکرده است بلکه به نورانيت آن نيز افزوده است دين تشيع است. شما به بنده فقط و فقط يک عدم تناقض بين علوم جديد و تشيع نشان دهيد تا بنده تشيع را به گوشه اي بيافکنم. در حال حاضر هم يهود ميرود که دولت جهاني اش را ايجاد کند. بلوک هاي عظيم اقتصادي را ايجاد و در چنبره بانکهاي مرکزي در آورده است. به سادگي با کنترل بانکهاي مرکزي اقتصاد قاره ها و شبه قاره ها را کنترل ميکند. فقط مانده است که تا اواخر اين قرن اين بانکهاي مرکزي را يکي کند. حاصل آنکه با دنياي آرماني يهود مواجه هستيم که در آن مردمان چون حيوانات جفت گيري ميکنند و دولت و بت هاي چاپ شده در بانک مرکزي را ميپرستند. دنيايي که در آن دين خدا را به سخره ميگيريند و از علم براي گسترش کفر استفاده ميشود. آخر مردک تکفيري، آيا ممکن است خداوند نسبت به اين وضع بيتفاوت باشد؟؟؟؟ آيا ممکن است که خدايي که براي قريه اي نبي ميفرستاد هفت ميليارد انسان را به حال خودشان گذاشته باشد؟؟؟ يهود و کفر بسيار خوب ميدانند که داود زمان در مقابلشان کسي نيست جز امام معصوم عليه السلام. تمام تلاش و انرژي و وقت خود را صرف مقابله با امام بر حق از جانب خداوند ميکنند. مدتها مشتي خونخوار باديه نشين را مامور به نابودي مقابر نوراني امامان هدي(عليه السلام) کردند. (احمق است کسي که فکر کند که ميتواند با نابودي حرم امام رابطه او را با مومنين قطع کند) حال که بعد از سالها جنايت دست خون آلود وهابيت رو شده است تاکتيک جديد را به امثال تو واگذار کرده اند: «شيعه موحد» مرد باش. مرد. رک و راست بگو که هدفت پاک کردن نام علي از زبان مردمان است. من نميدانم نام علي چه سوزشي در دل نوکران يهود همجنس باز ايجاد ميکند که از هر حربه اي استفاده ميکنند که اين نام ولو به اندازه خردلي کمتر به گوششان برسد. علي(عليه السلام) که بود که حتي نامش يهود و ديگر رباخوارن را تا عمق وجودشان ميسوزاند؟؟ بنده از شما سوالاتي دارم اگر به واقع از شيعيان علي(عليه السلام) باشي. آيا رشد امام رضا (عليه السلام) متوقف شده است؟؟ ايا افاضات خداوند بر امام رضا عليه السلام متوقف شده است؟؟ آيا رحمت خداوند بر امام رضا(عليه السلام) متوقف شده است؟؟؟ آيا شکي داري که هر روز و هر ساعت و هر ثانيه به علم امام به قدر کل دنيا افزوده ميشود؟؟؟ آيا شکي داري که خداوند هر ثانيه قدرتي ميلياردها بار بيشتر به امامش مرحمت ميکند؟؟؟ اصلا آيا رشد و بالندگي امام رضا (عليه السلام)در مخيله ما ميگنجد؟؟؟؟ يا نکند نعوذ بالله همانند پيروان عمر به خدايي محدود معتقدي؟؟ آيا قبول داري که علم و قدرت خدا بي نهايت است؟؟؟ آيا خدا نميتواند ميليادرها به توان ميلياردها بار بيشتر از روز قبل به امام رضا (عليه السلام) علم و دانش بيافزايد؟؟؟ مردک تکفيري. تو براي شناخت امام رضا (عليه السلام) گام برنداشتي. مگرنه به زمينه چيني براي قتل عام شيعيان نميپرداختي. آخر مگر تو نميداني که امام رضا (عليه السلام) مستجاب الدعوه بودند و هستند؟ آيا دعاي سحر تاکنون به گوشت رسيده است؟؟؟ « اِنّي اَسْاَلُکَ مِنْ عِلْمِکَ بِاَنْفَذِهِ وَکُلُّ عِلْمِکَ نافِذٌ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُکَ بِعِلْمِکَ کُلِّهِ» آيا شکي داري که خداوند دعاي امام رضا(عليه السلام) را پذيرفته است؟؟؟ سري به يک کتابخانه بزن. تمام علوم آن کتب نقطه اي از علمي که خداوند هر لحظه به امامش ميدهد نيست. اقيانوس اقيانوس علم و رحمت است که بر امام رضا(عليه السلام) جاري ميشود. مشکل تو اين است که خدا را نميشناسي. مگرنه جز از امام رضا(عليه السلام) تقاضاي حاجت نميکردي. اگر فقط براي يک لحظه به خدايي که قدرت و علم و ثروتش بي نهايت است ايمان ميآوردي از اينکه امام رضاي او صاحب علمي شود که تمام اين عالم سه بعدي در چنگ او باشد متعجب نميشدي. عجب که ميبيني که کافر همجنس باز يهودي قدرت خلق ژن و نابودي حيات از سطح زمين را يافته است و هنوز به ثروت نزد امام رضا(عليه السلام) ايمان نميآوري. عجب. «وَ قالَتِ الْيهُودُ يدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ ايديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يداهُ مَبْسُوطَتانِ» عليا ولي الله عليا حجة الله عليا وصي رسول الله |
170 |
نام و نام خانوادگي: محمد صفائيان -
تاريخ: 26 مهر 88 - 00:00:00
سلام بر پيروان حقيقت برادر عزيزم مومن معذرت مي خواهم خواهش مي كنم عصباني نشو درفضيلت مولاي متقيان هرچه بگوييد و بگويند و بگوييم قطره اي از اقيانوس بي كران است. در حق بودن علي و فضيلت داشتن بر ديگران در جانشيني رسول اكرم ص نيز هم من شيعه هستم ولي نه شيعه صفوي كه مملو از غلو و خرافه و شرك است من شيعه علوي هستم (انشاالله) كه سني ترين مذهب اسلام است و عشق من ابوذر است كه با زر و زور و تزويز تا پاي جان جنگيد من به زيارت امام رضا(ع) مي روم ولي نمي گويم يا امام رضا حاجتم را بده كه او قادر به اين كار نيست من مي گويم خدايا به حق امام رضاي عزيزت حاجتم را برآورده كن به در صلاحيت من نيست كه تكفير كنم اگر نظرم را مي گويم براي اثبات نظرم نيست بلكه براي راهنمايي گرفتن است. |
171 |
نام و نام خانوادگي: محمد صفائيان -
تاريخ: 27 مهر 88 - 00:00:00
من فكر كردم نام مقدس ولي عصر عج وقتي هست يعني هدايت هست آيا امامان شما هم اينطور رفتار مي كردند كه شما مي كنيد ؟ به والله كه اينطور نيست وجود نوراني امام محمد باقر عليه السلام كي با مخالفين اينطور بود؟ برايتان آرزوي راهيابي به حقيقت مي كنم خدا حافظتان ديگر به اين سايت سر نمي زنم. |
172 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 27 مهر 88 - 00:00:00
جناب محمد صفائيان بنده هم مانند شما فقط يک بازديد کننده از اين سايت نوراني هستم. نسبت شرک و خرافه و الحاد به ما دادي جوابي گرفتي. اين را هم بدان آن کسي هم شيعه صفوي و شيعه علوي راه انداخت خود در اوهام جامعه بيطبقه مارکسيستي بود. از شما خواهش دارم فقط به اين سوالات بنده پاسخ گوييد: شما از حکمت وجود لايه اوزون در چه زماني آگاه شديد؟ آيا بعد از آن آگاهي خدا را «بهتر» نشناختيد؟ پس عقلا قبول ميکنيد که شناخت شما از خدا قبل از آن آگاهي «ناقص» تر بود است. پس شناخت شما کامل نبوده است. آيا معتقد هستيد که امام رضا (عليه السلام) از حکمت وجود لايه اوزون باخبر بوده است؟ اگر هستيد پس قبول داريد که شناخت او به خدا از شناخت شما بسيار کامل تر است. حال اگر من و شمايي که معرفتمان از خدا بسيار ناقص تر است از امام رضا (عليه السلام) از وجود مبارک امام رضا (عليه السلام) تقاضاي دعا کنيم، در آن صورت به خطا رفته ايم؟؟؟ يا علي |
173 |
نام و نام خانوادگي: مجتهد -
تاريخ: 19 آبان 88 - 00:00:00
سلام برشما گردانندگان محترم اين سايت امروز مامسلمانانرا درچي انداختند بايد ما درباره شيعه بود وسني بودن فكركنم وهريك فتوي كفر همديگر را بدهيم . حلااينكه كفار كاري خودرا مي كنند انها درساختن اتوم وتسخير جهان هستند من وتو درغم رفتن به بهشت . تو شيعه بهشت نمي روي و تو سني نمي روي بنا من فكر مي كنم او ل دشمن خودرا بشناسيم وهابيت ويا پنچ پير ها مي خواهند كه من وتورا تن وروح جداگانه بسازند درحاليكه ما نيستم اين چنين وانها هستند كه مار جداكردن بيايد هوشيار باشيم ودشن را از چالهاي كه دارد بشناسيم وخنثي كنيم . |
174 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 19 آبان 88 - 00:00:00
جناب مجتهد بنده به عنوان کسي که اندکي در بعضي کتب مطالعه داشته ام اصلي ترين عامل پيدايش انقلابات عظيم علمي در غرب را در يک کلمه يافته ام: »»»» راستگويي «««« فرق اساسي علم مدرن و علم قرون وسطي در غرب راستگويي است. اصولا رنسانس علمي غرب و روشنگري در غرب زماني آغاز شد که علماي غرب تصميم گرفتند در مقالات خود دروغ ننويسند. براي جلوگيري از دروغ گويي روي به آزمايشات تجربي آوردند و به اين ترتيب از چرت و پرت گويي خود را تطهير کردند. حال به نظر شما اگر قرار باشد مسلمانان نيز به رشد علمي دست پيدا کنند نبايد دست از دروغ گويي بردارند؟؟ آيا اينکه فردي را که حتي حافظ قرآن نبود و اشرافي به هيچ کدام از علوم مادي و معنوي نداشت را جانشين عقل کل و باني بزرگترين انقلاب علمي تاريخ بدانيم خود بزرگترين دروغ تاريخ نيست؟؟؟؟؟ جناب مجتهد مگر وظيفه علم چيز جز کشف حقيقت است؟ آيا حقيقتي بالاتر از قرآن و ولايت حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) از جانب حق براي ما فرستاده شده است؟؟؟ عليا ولي الله عليا حجة الله عليا وصي رسول الله |
175 |
نام و نام خانوادگي: مسلم -
تاريخ: 09 فروردين 89 - 00:00:00
بسم الله الرحمن الرحيم و اياه نستعين يکي از علماء باب گفتگو را با امام جماعت سابق مسجد نبوي باز کرد و آنگاه که مقدار زيادي از دلايلي که در کتابهاي خود آنان در مورد حقيقت خلافت علي (ع) هست، آورد، آن امام مسجد نبوي دست اين شخص را گرفت و کنار قبر رسول الله برد و فقط يک حرف به او گفت: " اگر اين آدم (با اشاره به قبر رسول الله ) برخيزد و همين سخن تو را بگويد هرگز نظر من در اين موضوع تغيير نخواهد کرد "... تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ وَمَن كَانَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ |
176 |
نام و نام خانوادگي: سايه -
تاريخ: 21 ارديبهشت 89 - 00:00:00
اين مفتي وهابي ديگه شورش رو در اورده آخه يكي نيست بگه بدبخت تو اصلا آدمي كه براي سالار شهيدان و سرور جوانان اهل بهشت طلب بخشش از خدا مي كني. خدايا در عجبم تو چه صبري داري از دست اين بندگان احمقت با اين استدلال هاي پوچ. اگه فقط دستم بهش ميرسيد تو صورتش تف مي انداختم. معذرت مي خوام خيلي خودمو كنترل مي كنم نمي تونم از اين كه حرف زشت مي زنم ببخشيد. |
177 |
نام و نام خانوادگي: ساره -
تاريخ: 29 تير 89 - 19:05:15
واقعا چه جمله خنده داري اين مفتي احمق گفته:"با اين وجود ما براي حسين از خداوند درخواست رضايت كرده و براي او عفو و بخشش را خواستاريم" مفتي بدبخت حسين عليه السلام آبروي همه است تو براي او مي خواهي طلب بخشش كني حرامزاده!!!! حسين جان اي آبروي دوعالم نگين سليمان به حلقه خاتم جواب اين سگ هاي وهابي را خودت بده مولاي من.ديدي چه طور شيعيان شما را در مسجد در روز تولدت قرباني كردند! اينها فرزندان همان معاويه و يزيد ولد زنا هستند. اينها فرزندان همان كسي هستند كه به فرق پدرت در محراب مسجد ضربت زد. |
178 |
نام و نام خانوادگي: سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي) -
تاريخ: 29 تير 89 - 19:15:44
اي بابا خب چي بگه ؟؟ حرف مفت زياد نزنه خودشون ارباب همه عالم حضرت حسين بن علي عليه السلام را به شهادت رسوندند مواظب اين حيوانات وحشي باشيد يا حق |
179 |
نام و نام خانوادگي: عارفه -
تاريخ: 30 تير 89 - 01:01:28
ميخواهم با همه ي اون كساني حرف بزنم كه اعتقاد دارن شيعه و سني بايد با هم وحدت داشته باشه و مذهب شيعه و سني فرقي نداره و اصل پرستش خداي واحد هست.!!!!!!!!!!!! پس پاك خداي با عظمت از زمين گونه گون طبيعت خاكي فراهم كرد، از زمين نرم و ناهموار و از شيرين آن و از نمكزار، بر آن خاك،آب ريخت تا پاك شد، و با ترلي محبت اش بياميخت تا چسبناك شد.پس صورتي از آن پديد اورد،با اندامهاي بايسته، و عضوهاي جدا و به يكديگر پيوسته.آن را بخشكانيد تا يك لخت شد و زماني اش بداشت تا سخت شد چنانچه اگر بادي بدان ميوزيد بانگش به گوش مي رسيد. پس از دم خود در ان دميد تا بصورت انساني گرديد. خداوند ذهنها، كه ان ذهنها را بكار گيرد و انديشه اي كه تصرف او را پذيرد.با دست و پايي در خدمت او و اعضايي در اختيار و قدرت او با دانشي كه بدان حق را از باطل جداكردن داند، و مزه ها و بويها و رنگها و ديگر چيزها را شناختن تواند كرد.با طبيعت هاي متضاد و سركش و سرشتهاي با هم خوش ، گرم با سر در آميخته و تري بر خشكي ريخته و حيرت همه بر انگيخته و... ادم را سجده كنيد اي فرشتگان، فرشتگان به سجده افتادند جز شيطان ...(نهج البلاغه خطبه 1) ميدانم همه اين واقعيت را حداقل يكبار شنيده ايد. ولي ايا تامل هم كريد؟؟؟ ميخوام كمي تامل كنيد: به اينكه خداوند واحد دمي از خود را در جسم انسان دميده است.... كدام خداوند ؟؟؟؟؟ خداوندي كه غفور هست ، خداوندي كه ارحم الراحمين هست، خداوندي كه قاضي الحاجات و الصمد و العليم و الحكيم و الحليم و كل الشي ءقدير و هوالحكيم الخبير و الحق و عادل و عالم و الحميد و ......... هست. اي تمام كساني كه ادعا داريد بايد وحدت داشته باشيم با سني ها ،ايا خداوند شما اين خداوند است با اين صفات؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خب حال كه اين خداوند در انسان دميده است مگر غير اين است كه انسان تلاش كند تا حداقل كمي از اين صفات را داشته باشد ؟؟؟؟ نبايد رهبران مكتب داراي اين صفات باشند تا بتوانند بندگي خدا را بكنند؟؟؟؟ جهل نكيند و براي حرفهاي من هم حرف در نياريد كه اون موقع همه نعوذبالله خدا ميشوند من تاكيد كردم كه خداوند والا هست گفتم مرتبه اي از اين صفات را دارا باشند. خب رهبران كدام مكتب اين صفات را دارند؟؟ شيعه يا سني؟ شيعه در راسش علي ع قرار دارد و بعد امام حسن ع و بعد امام حسين ع و ... خب اينها برترين بندگان خداوند بودند اين كه ديگه براي همه ثابت شده است اگر حتي كمي هم اهل تفكر باشيد. عمر ابوبكر عثمان و معاويه يزيد و... ...صدام و ريگي و ريگي هاي بسيار نيز روساي سني هستند . دقت كنيد كه سني ها همواره در ضديت اسلام بوده اند چرا كه تمام اهل بيت ع بدست اين سني ها شهيد شده اند. قضيه ي همه ي اين فتنه ها روشن است و روشن ترين اينها واقعه ي كربلا ست ......... چطور با اينها وحدت داشته باشيم. ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگر قرار باشهفتنه هاو ظلمهاي اهل سنت را بشماريم و بنويسيم تمام جهان را بايد كاغذ كنيم و بنويسيم ولييييييييييييييييييييييي اگر اهل سنت هم توانستند يك و فقط يك ظلم از شيعه ها كه به اهل سنت وارد شده بيان كنند من هم به مكتب شيعه مكتب عدالت مكتب شجاعت شك ميكنم. كدام علي ع: علي ع كه از ياران خود ميخواهد: اگر بر دشمنت دست يافتي بخشيدن او را سپاس دست يافتن بروي ساز. با مردم چنان بياميزيد كه اگر مرديد بر شما بگريند و اگر زنده مانديد به شما مهرباني ورزند. برترين پارسايي نهفتن پارسايي است. ايمان بر چهار پايه استوار است: بر شكيبايي و يقين و داد و جهاد حاكميت از ان خداوند هست و حاكم نيز از طرف خداوند تعيين ميشود و بس: انما وليكم الله و رسوله والذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يوتون الزكوة و هم راكعون( سوره مائده ايه 55) ( ولي و سرپرست شماست خدا و رسولش و نيز انانكه ايمان اورده اند آن مومناني كه بپاي ميدارند نماز را و مي دهند زكات را در انحال كه ركوع كننده اند.) خب چه كسي در حال ركوع زكات داده است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ حضرت علي ع كه انگشتر خود را در حال ركوع به ان فقير داده اند......... خواهش ميكنم اگه نميفهميد شيعه كي هست و سني كي هست حرف نزنيد حداقل . بريد يكم تحقيق كنيد و مطالعه داشته باشيد....... ببينيد ايا اين دو مكتب ميتونن با هم وحدت داشته باشند .يعني من شيعه اينقدر بي غيرت شدم كه برم با سني واحد باشم نعوذبالله ان شر الدواب عندالله الصم البكم الذين لايعقلون (سوره انفال آيه 22) بدترين جانوران نزد خدا كساني هستند كه از شنيدن و گفتن حرف حق كرو لالند و اصلا تعقل نمي كنند. حال قضاوت كنيد شيعه و سني فرقي ندارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سنيها واقعا خداوند را مي پرستند و به خدا ايمان دارند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اللهم الجعل محياي محيا محمد و ال محمد .و مماتي ممات محمد و ال محمد |
180 |
نام و نام خانوادگي: مالک اشتر(خواهر عارفه بخواند) -
تاريخ: 30 تير 89 - 16:36:56
بسم الله البر. ماشاء الله خواهر عزيز و محترمه و عفيفه جناب عارفه.......... حلالت بار شيري که خورده اي و هزار احسنت بر غيرتت اي زن غيرتمند. حاشا به غيرت مرداني ( نامردان) که به اندازه ي شما هم غيرت ندارند ؟؟؟؟؟؟؟؟ حاشا. بايد در جواب سخنان گهر بار شما عرض کنم: جزاکم الله خيرا ...... احسنتم خواهر ......... مرحبا.....! به خدا قسم اگر غيرت تو شير زن در رگ بعضي مرد نما ها بود الآن وضعيت اين نبود. احسنت بر درايتت ............ احسنت بر بصيرتت. اي بيچارگان و بي غيرتان. ! کمي به خودتان بيائيد.! جوانان کشورمان را کشتند. مومنين را قتل عام کردند. حد اقلش اينکه مراسمي پر شکوه در سراسر کشور برپاکنيد و در سوگ اين عزيزان( همراه با تحنيت اعياد شعبانيه)با خانواده هايشان کمي هم دردي کنيد. انشاء الله آقا امام زمان (عج) هم اينگونه راض تر و خرسند تر است. يا مهدي (عج) |
181 |
نام و نام خانوادگي: WaHHabi -
تاريخ: 30 تير 89 - 16:44:19
ان الحسين مصباح الهدي و سفينه النجا. برادران وهابيت از يهود ملعون تر است. اهل بدعت و دومي پرستان از قابيل _____ و قوم ثمود _______و قوم عاد ______و بخت النص _______و حاکم اصحاب اخدود_____و فرعون________ونمرود و همه ي جباران و کفار تاريخ در مقابل اينان سر تعظيم فرود ميآورند. والله اينان از کفار و مشرکين سراسر جهان و حتي از شيطان پرستان نجس هم انجس تر و ملعون ترند. وخطاب به آنان که کفار اروپايي و هندي و ......... را از وهابيان بد تر ميدانند:>>>> برويد کشته هاي زاهداني و خانواده هاي داغدار و مظلومشان را ببينيد و خجالت بکشيد.............! |
182 |
نام و نام خانوادگي: سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي) -
تاريخ: 31 تير 89 - 10:39:41
سلام عليکم جناب مالک اشتر فرموده ايد : ((اي بيچارگان و بي غيرتان. ! کمي به خودتان بيائيد.! جوانان کشورمان را کشتند. مومنين را قتل عام کردند. حد اقلش اينکه مراسمي پر شکوه در سراسر کشور برپاکنيد و در سوگ اين عزيزان( همراه با تحنيت اعياد شعبانيه)با خانواده هايشان کمي هم دردي کنيد)) لطفا کمي واضح تر بفرمائيد که منظورتان چه کساني هستند؟! يا بهتر بگويم از چه کساني انتظار داريد که چنين مراسمي را بپا کنند؟! برادر عزيز مثل اينکه شما تآثير سياست بر دين را فراموش کرده ايد! متاسفانه بايد بدون تعارف عرض کنم که تا وقتي دين را فداي سياست کرده ايم ، وضعيت همين است که مي بينيد. وقتي شيعه در مملکت شيعه حيتي در سايت با توجه به تآثير سياست، نميتواند از خلفاي طلم و جور خيانت و بدعت انتقاد کند و به محض اشاره بنام هر کدام از رهبران سقيفه از علني کردن آن نظر خودداري ميشود ديگر چه انتظاري از غير شيعه ميشود داشت. برادر عزيز خواهشمند است کمي واقع بين تر باشيد. قبلا هم عرض کردم از هم اکنون روزي را مي بينم که به دليل بي توجهي مسئولين به اينگونه اقدامات وحشيگري و تروريستي عمري شيعيان خود وارد مي دان شوند که البته آنروز پايان کار عمري ها خواهد بود. اهل بدعت بخوبي شيعه را ميشناسند و ميدانند که خشم حيدري شيعه روزي فوران خواهد کرد. مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا محمد [ص] پيامبر خداست و كسانى كه با اويند بر كافران سختگير [و] با همديگر مهربانند آنان را در ركوع و سجود مىبينى فضل و خشنودى خدا را خواستارند علامت [مشخصه] آنان بر اثر سجود در چهرههايشان است اين صفت ايشان است در تورات و مثل آنها در انجيل چون كشتهاى است كه جوانه خود برآورد و آن را مايه دهد تا ستبر شود و بر ساقههاى خود بايستد و دهقانان را به شگفت آورد تا از [انبوهى] آنان [خدا] كافران را به خشم دراندازد خدا به كسانى از آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند آمرزش و پاداش بزرگى وعده دادهاست سوره مبارکه فتج آيه شريفه 29 آنروز روز فتح خواهد بود يا علي |
183 |
نام و نام خانوادگي: مالک اشتر( قابل توجه همگان ) -
تاريخ: 31 تير 89 - 16:08:37
بسم الله المومن. همگان بدانند که وحدت ما با مومنين و مومنات است و بس.!!!!!!!! همانا که حضرات معصومين (عليهم اللام جميعا) در اين باب فرموده اند : سمعت اباعبدالله عليهالسلام يقول: المومن اخ المومن کالجسد الواحد ان اشتکى شيئا منه وجد الم ذلک فى سائر جسده. از امام صادق (ع) شنيدم که مىفرمود: مومن برادر مومن است، همانند يک جسد، اگر عضوى از بدن بيمار شود درد و ناراحتى عضو بيمار در تمام بدن اثر مىگذارد، گويى همهى بدن دردمند است. اولا مومن کيست؟ و مسلم کيست و فرق بين اين دو در چيست؟ قال رسول الله(صل الله عليه و آله وسلم): الا وانه لا ايبغض عليا الا شقي. باز هم هشدار پيامبر مىفرمايند: بدانيد که فقط شخص شقى و بدبخت با على دشمنى مىکند. ولايو الى عليا الا تقى و لامومن مخلص. و فقط شخص با تقوا و مومن با اخلاص است که ولايت على را قبول مىکند. در ديدگاه ما اهل تشيع کسي مومن واقعي است که ولايت امير المومنين علي ابن ابي طالب ( صلوات الله و سلامه عليه) را قبول کند و گرنه کسي که بگويد لا اله الا الله. مجمدا رسول الله اسلام آورده و ايمان به قلبش وارد نشده .(اشاره بي آيه ي شريفه ي : قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ.) پس هر مومني مسلم هست ولي هر مسلمي مومن نيست.! پس معلوم گشت که روي کلام با مومنين و اخوت بينشان است. نه موضوعي ديگر.! چنان که اين آيه ي شريفه( با توجه به معني مومن) به زيبايي بيانگر اين مفهوم است که: ( “انما المومنون اخوه فاصلحوا بين اخويکم”(حجرات، آيه 10) **************************************************** پيامبر اكرم(ص) فرمود: «مثل افراد با ايمان در دوستى و نيكى به يكديگر همچون اعضاى يك پيكر است كه چون بعضى از آن رنجور شود و به درد آيد اعضاى ديگر را قرار و آرامش نخواهد بود.» و در جاى ديگر قرآن كريم يكى از بزرگترين نعمتهاى الهى را ايجاد الفت و اخوت و برادرى در جامعه اسلامى مىداند و مىفرمايد: «واعتصموا بحبل اللّه جميعاً ولاتفرّقوا و اذكروا نعمت اللّه عليكم اذ كنتم اعداءً فالّف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخواناً و كنتم على شفا حفرةٍ من النّار فانقذكم منها كذلك يبيّن اللّه لكم آياته لعلّكم تهتدون؛ معني: و همگى به ريسمان خدا(قرآن و عترت نه قرآن و سنت) چنگ زنيد و پراكنده نشويد، و نعمت (بزرگ) خدا را برخود بياد آريد، كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او در ميان دلهاى شما الفت ايجاد كرد، و به بركت نعمت او برادر شديد، و شما بر لب حفرهاى از آتش بوديد، خدا شما را از آنجا برگرفت و نجات داد اين چنين خداوند آيات خود را براى شما آشكار مىسازد شايد هدايت شويد.» يكى از موفقيتهاى پيامبر اكرم(ص) پس از هجرت به مدينه، اين بود كه به وسيله اسلام بين دو قبيله بزرگ مدينه به نام «اوس» و «خزرج» كه يكصد سال با هم جنگ و خون ريزى داشتند، صلح و برادرى ايجاد كرد. روزى دو نفر از قبيله «اوس» و «خزرج» به نام «ثعلبة بن غنم» و «اسعدبن زرارة» در برابر يكديگر قرار گرفتند، و هر كدام افتخاراتى را كه بعد از اسلام نصيبشان شده بود برمىشمردند. ثعلبه گفت: خزيمة بن ثابت (ذوالشهادتين) و حنظله(غسيل الملائكه) كه هر كدام از افتخارات مسلمانانند، از ما هستند و همچنين عاصم بن ثابت و سعد بن معاذ از ما مىباشند. در برابر او «اسعدبن زراره» خزرجى گفت: چهار نفر از قبيله ما در راه نشر و تعليم قرآن خدمت بزرگى انجام دادند، ابى بن كعب،معاذبن جبل،زيدبن ثابت، و ابوزيد، به علاوه «سعدبن عباده» رئيس و خطيب مردم مدينه از ما است. كم كم كار بجاى باريك كشيد و نزديك بود كه آتش جنگ دوباره شعله ور شود، پيامبراكرم(ص) فوراً به محل حادثه آمده و خطر را رفع نمود، آنگاه آيات فوق نازل شد و به صورت يك حكم عمومى همه مسلمانان را به برادرى و يكدلى دعوت نمود.(8) و در آيه سوم، روح حاكم بر جامعه دينى و اسلامى را، روح محبّت و صفا دانسته از زبان متديّنان اين چنين نقل مىفرمايد: «...ربّنا اغفرلنا ولاخواننا الّذين سبقونا بالايمان ولاتجعل فى قلوبنا غلّاً للّذين آمنوا ربّنا انّك رؤفٌ رحيم؛(9) پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، و در دلهايمان حسد و كينهاى نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحيمى». با توجه به تعليمات قرآنى اهمّيت و جايگاه اخوّت و برادرى را با استفاده از سخنان امام به حق ناطق حضرت صادق(ع) پىمىگيريم. مؤمنين با همديگر برادرند امام صادق(ع) به عنوان فردى از ثقل اصغر، مصداقى از عترت، مانند قرآن مؤمنين را برادر مىداند و با تفصيل بيشتر اين رابطه برادرى را در ضمن مثال زيبا ترسيم و تجسيم نموده است. آنجا كه فرمود: «المؤمن اخو المؤمن،كالجسد الواحدان اشتكى شيئاً منه و جد الم ذلك فى سائر جسده، و ارواحهما من روح واحدة؛ مؤمن برادر مؤمن است و همگى به منزله اعضاء يك پيكرند، كه اگر عضوى از آن به درد آيد، ديگر عضوها را نماند قرار، و ارواح همگى آنها از روح واحدى گرفته شده.» و در حديث ديگرى فرمود: «المؤمن اخوالمؤمن عينه و دليله لايخونه و لا يظلمه،ولايغشه ولايعده عدةً فيخلفه؛ مؤمن برادر مؤمن است و به منزله چشم او و راهنماى اوست هرگز به او خيانت نمىكند و ستم روا نمىدارد، با او غش و تقلّب نمىكند، و هر وعدهاى را به او دهد تخلّف نخواهد كرد.» و در جاى ديگر نشانه دين دوستى را، دوستدارى برادر دينى دانسته مىفرمايد: «من حبّ الرّجل دينه حبّه اخاه؛ از (نشانههاى) دوستى مرد دينش را (اين است كه) برادر (دينى) خود را دوست بدارد.» شيعه حقيقى، مواسات و برادرى از بارزترين علامت و نشانههاى شيعيان راستين مواسات و همدردى با برادران دينى است، حضرت صادق(ع) فرمودند: «امتحنوا شيعتنا عند مواقيت الصّلوة، كيف محافظتهم عليها، و الى اسرارنا كيف حفظهم لها عند عدوّنا و الى اموالهم كيف مواساتهم لاخوانهم؛ شيعيان ما را (در چند مورد) امتحان كنيد: 1- در وقت نماز كه چگونه بر آن محافظت مىكنند.2- نسبت به اسرار ما كه چگونه از آن در نزد دشمنان، محافظت مىكنند. 3- و نسبت به اموالشان كه چگونه با آن با برادر دينى خود همدردى و مواسات مىكنند.» اين روايت مىرساند كه يكى از علائم شيعيان راستين و حقيقى مواسات و همدردى مالى است با ديگر افراد جامعه. تأكيد بر برادرى و دوستى حضرت صادق(ع) بر امر اخوّت و برادرى سخت تأكيد داشت و هر از شيعيان حضرت خدمت او مىرسيد، بر اين سفارش مىفرمود، و به شيعيان ديگر نيز پيغام مىداد از جمله به خيثمه فرمود: «ابلغ موالينا السّلام و اوصهم بتقوى اللّه و العمل الصالح و ان يعود صحيحهم مريضهم وليعدغنيهم على فقيرهم و ان يشهد جنازة ميّتهم، و ان يتلاقوا فى بيوتهم و ان يتفاوضوا علم الدّين فانّ ذلك حياةٌ لامرنا رحم اللّه عبداً احيى امرنا؛>>> به دوستان ما سلام برسان، و توصيه كن آنها را (از طرفما) به تقواى الهى، انجام عمل صالح، و اين كه (افراد) سالم از آنان بيمارانشان را عيادت كنند، و ثروتمندانشان بر فقيرشان رسيدگى كنند، و در تشييع جنازههاى همديگر شركت نمايند، و در خانهها همديگر را ملاقات نمايند(و ديد و بازديد داشته باشند) و علم دين را برپا دارند زيرا اين امور باعث زنده شدن امر ما(اهل بيت) مىشود، خدا رحمت كند بندهاى را كه امر ما را زنده كند.» محمد بن مسلم مىگويد: با مردى از اهل جبل نزد امام صادق(ع) مشرف شديم هنگام خداحافظى به امام عرض كردم به من نصيحتى بفرما، فرمود: «اوصيك بتقوى اللّه و برّ اخيك المسلم و احبّ له ما تحبّ لنفسك و اكره له ما تكره لنفسك، و ان سألك فاعطه و ان كفّ عنك فاعرض عليه، لاتملّه خيراً فانّه لايملّك وكن له عضداً فانّه لك عضدٌ و ان وجد عليك فلاتفارقه...و ان غاب فاحفظه فى غيبته، و ان شهد فاكتفه واعضده و وازره و اكرمه ولاطفه فانّه منك وانت منه؛که معني آن ميشود: تو را سفارش مىكنم به تقواى الهى، و نيكى به برادر مسلمانت. و دوست بدار براى او آنچه براى خودت دوست مىدارى، و بد بدان براى او آنچه را براى خود ناپسند مىدانى، اگر از تو درخواست (كمك) كرد عطا كن، و اگر او (از گرفتن) خود دارى كرد تو بر او عرضه كن، نسبت به خيرى براى او خسته و ملول نشوى و او از تو ملول نشود و يار برادرت باش تا او نيز يار تو باشد، اگر حاضر بود از او جدا مشو. اگر غائب بود در غيبتش او را حفظ كن و اگر حاضر بود حمايت و يارى كن و او را اكرام كن و با او با ملاطفت رفتار كن زيرا او از تو، و تو از او هستى (همه عضو يك جامعه و خانواده هستيد).» ( و اين را اول به خود ميگويم و بعد به شما سروران.) برادران مومن و موحد نظر دهنده.! آيا ما چقدر در به عمل رساندن اين کلام آقايمان تلاش کرده ايم؟ و همچنين در حديثى فرمود: مراد از «عملوا الصّالحات» مواسات و همدردى با برادران دينى است. آثار دوستى و برادرى حضرت صادق(ع) براى تشويق بيشتر جامعه به سمت و سوى برادرى و مواسات گاه فوائد و ثمرات بى شمار اخروى و دنيوى آن را بيان مىدارد، تا مردم بيشتر به آن سمت و سو حركت نمايند كه به نمونههايى اشاره مىشود. 1- نفع دنيا و آخرت حضرت صادق(ع) فرمود: «اكثروا من الاصدقاء فى الدّنيا فانّهم ينفعون فى الدّنيا و الآخرة امّا فى الدّنيا فحوائج يقومون بها و امّا فى الآخرة فانّ اهل جهنّم قالوا مالنا من شافعين ولاصديق حميم؛) بر دوستان (و برادران دينى) خود در دنيا بيفزاييد زيرا آنها در دنيا و آخرت براى شما نافع است، امّا در دنيا حوائج شما را برآورده مىكنند، و امّا در آخرت (ممكن است باعث شفاعت و يارى شما شود لذا) جهنمىها مىگويند: ما نه شفيعانى داريم و نه دوستان صميمى. و در سخن ديگر فرمود: «استكثروا من الاخوان فانّ لكلّ مؤمن شفاعة؛>>بر تعداد برادران دينى خود بيفزاييد زيرا براى هر مؤمنى حق شفاعتى است (لذا ممكن است شفاعت برادران دينى شامل حال شما بشود).» 2- پاداش فراوان امام صادق(ع) فرمود: «مصافحة المؤمن بالف حسنةٍ؛ دست دادن با (برادر)مؤمن هزار حسنه دارد.» و در جاى ديگر فرمود: «تصافحوا فانّها تذهب بالسّخيمة؛>>با هم ديگر مصافحه كنيد زيرا مصافحه كينهها را مىزدايد.» 3- بخشش گناهان و رحمت الهى از ديگر آثار ارتباط محكم برادرى و رفت و آمد با آنان، بخشش گناهان و خطاهاست، امام ششم در اين زمينه مىفرمايد: «انّ العبد ليخرج الى اخيه فى اللّه ليزوره فما يرجع حتّى يغفرله ذنوبه و تقضى له حوائج الدّنيا و الآخرة؛>> براستى بنده به سوى برادر دينى خود حركت مىكند براى ديدن و زيارتش(از اين ديدار) بر نمىگردد مگر آن كه گناهانش بخشيده مىشود و حاجات دنيا و آخرت او برآورده مىشود.» در حديث ديگرى از آن امام بزرگوار مىخوانيم: «انّ المؤمنين اذا اعتنقا غمرتهما الرحمة، فاذا التزما لايريدان بذلك الّا وجه اللّه و لا يريدان غرضاً من اغراض الدّنيا قيل لهما، مغفور لكما فاستأنفا، فاذا اقبلا على المسأئله قالت الملائكة بعضها لبعضٍ تنحّوا عنهما فانّ لهما سرّاً و قد ستره اللّه عليهما...؛>> براستى هنگامى كه دو نفر مؤمن معانقه مىكنند رحمت (الهى) آن دو را فرا مىگيرد، هرگاه همراه شدند و از اين همراهى جز رضايت الهى و نه غرضى از اغراض دنيوى، مقصود باشد، به آنها گفته مىشود گناهان شما بخشيده شد، پس (پرونده را) از سر بگيريد. هرگاه از همديگر پرسشى داشته باشند برخى از ملائكه به برخى ديگر مىگويد: از آنها دور شويد كه آنها اسرارى دارند و خداوند اسرار آنها را پوشانده است.» راوى (اسحاق) مىگويد: فدايت گردم آيا الفاظ سخنان آن دو ثبت نمىشود و حال آن كه خداوند فرموده است: «مايلفظ من قول الالديه رقيبٌ عتيد» حضرت صادق(ع) آه عميقى كشيد سپس گريه كرد تا آنجا كه اشكان حضرت محاسن (مباركش) را فرا گرفت و آنگاه فرمود:>> اى اسحاق خداى بلند مرتبه امر كرده كه از مؤمنين هنگام ملاقات دور شوند، اين به خاطر احترام آنهاست، هرچند ملائكه الفاظ آن دو را نمىشنوند و متوجّه سخنان آنها نمىگردند، ولى عالم پنهان و آشكار (يعنى خداوند) از آن آگاهى دارد و آن را نگهدارى مىكند.» 4- يارى و لطف خداوند در دنيا و آخرت برادران دينى و متدين انسان بندگان الهى هستند هر كس به آنها توجه و عنايت داشته باشد مورد عنايت خداوند قرار مىگيرد. امام صادق(ع) فرمود: «اللّه فى عون المؤمن ما كان المؤمن فى عون اخيه؛>> خداوند كمك كار مؤمن است تا زمانى كه مؤمن كمك كار برادر مؤمن خود باشد.» در جاى ديگر فرمود: «من اتاه اخوه المسلم فاكرمه فانّما اكرم اللّه عزّوجل ؛>> كسى كه برادر مسلمانش نزد او آيد، و از او احترام نمايد پس(در واقع) خدا را گرامى داشته است.» و بر آوردن حاجت مؤمن پاداش چندين برابر اخروى را در پى دارد چنان كه حضرت صادق(ع) فرمود: «من قضى لاخيه المؤمن حاجة قضى اللّه عزوجل له يوم القيامة مأة الف حاجة؛(27) كسى كه حاجت برادر مؤمنش را برآورده كند خداى عزيز و جليل هزار حاجت او را در روز قيامت برآورده مىسازد.» قطع رابطه ممنوع حضرت نه تنها بر ارتباط برادران دينى تأكيد نموده است بلكه از طرف ديگر گناه و زيان قطع ارتباط با برادران دينى را گوشزد نموده است. جعفربن محمد(ع) در اين باره مىفرمايد: «لايفترق رجلان على الهجران الا استوجب احد هما البراءة و اللعنة و ربما استحق ذلك كلاهما؛>>دو نفر(مؤمن) از هم جدا نمىشوند (بر اثر قهر) مگر اين كه يكى از آن دو مستحق بيزارى و لعن (الهى) مىشود و چه بسا هر دو اين استحقاق را مىيابند. معتب (راوى) عرض كرد: فدايت گردم، اين يكى ظالم است (كه مستحق لعن است) پس جرم مظلوم چيست؟ حضرت فرمودند: چون مظلوم برادر(ظالمه)اش را به ارتباط با خود دعوت نكرده و سخنان او را ناديده نگرفته، شنيدم از پدرم كه مىفرمود: وقتى دو نفر منازعه كردند و يكى بر ديگرى تافت، پس مظلوم به برادرش رجوع كند و به او بگويد: من ظالم(بجاى تو) تا جدائى نيفتد بين آن دو براستى خداوند حاكم عادلى است كه داد مظلوم را از ظالم مىگيرد.» اي عزيزان.! به والله اگر به اين فرامين الهي که به اذن الله از کلام ائمه ي طاهرين بيرون آمده براي هدايت ما عمل کنيم . آيا ديگر اين حراميان وهابي و تروريست جرات چنين جناياتي را ميکنند. نه به والله.! در جايي ديگر ابن يعفور مىگويد: امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) نقل فرموده كه: شش خصلت است در هر كسى باشد هميشه نزد خدا مورد توجّه اوست. ابن يعفور عرض كرد: آن شش خصلت چيست؟ حضرت صادق(ع) فرمود:يحبّ المرء المسلم لاخيه ما يحبّ لاعزّ اهله، و يكره المرء المسلم لاخيه مايكره لاعزّ اهله و يناصحه الولاية (الى ان قال) اذا كان منه بتلك المنزلة بثه همّه ففرح لفرحه ان هو فرح، و حزن لحزنه ان هو حزن...؛>>> دوست بدارد مرد مسلمان براى برادر (مؤمن) خود آنچه را براى عزيزترين بستگانش دوست مىدارد، و ناپسند دارد مرد مسلمان براى برادر(مؤمن) خود آنچه براى محبوبترين فرد خانوادهاش ناپسند مىداند و با او دوستى خالص و صميمانه داشته باشد... هرگاه كسى به اين منزلت رسيد: بثه همه ففرح لفرحه ان هو فرح و حزن لحزنه ان هو حزن و ان كان عنده ما يفرّج عنه فرّج عنه و الّا دعا له؛>> آنچه در دل برايش توضيح مىدهد، پس اگر او مسرور باشد اين هم مسرور مىشود و اگر اندوهگين باشد اندوهگين شود پس اگر بتواند گشايشى دهد، گشايش مىدهد و گرنه برايش دعا مىكند.» در حديث ديگر به ابن نعمان اين گونه توصيه نمود: «ان اردت ان يصفولك ودّ اخيك فلا تما زحنّه و لاتمارينّه و لاتشارنّه، ولاتطلع صديقك من سرّك الا على مالواطلع عليه عدوّك لم يضرّك فانّ الصّديق قديكون عدوّك يوماً؛>> اگر مىخواهى دوستى تو با برادر(دينى)ات با صفا باشد با او مزاح(خارج از اندازه) نكن، و مراء و جدل نكن، و مباهات...نكن، و نيز دوستت بر تمام اسرارت دست نيابد، مگر آن اسرارى كه اگر دشمنت دست پيدا كند به تو زيان نمىرساند، زيرا دوست انسان گاه دشمن انسان مىشود.» اين حديث مىرساند كه پايدارى دوستىها و برادريها بستگى به اين دارد كه از شوخىهاى نابجا و جدل و مِراء و فخرفروشى و مباهات و بر ملانمودن اسرار پرهيز شود. در كلام ديگر از جدّ بزرگوارش اميرمؤمنان نقل نموده است كه آن حضرت فرمود: «ايّاكم و المراء والخصومة فانّهما مرضان القلوب على الاخوان و ينبت عليهما النفاق؛ بر شما باد كه از مِراء و خصومت (با برادران دينى خود) دورى كنيد زيرا اين دو باعث بيمارى قلب نسبت به برادران دينى شد و عامل ايجاد (حالت) نفاق(در دلها) مىشود.»>> عذر او را بپذيرى و خلافهاى او را توجيه كنى شرط ديگر در دوام دوستىها اين است كه اگر از برادر دينى خطايى سر زد عذر او را بپذيرى، و اگر هم زبان عذر نگشاد، خود را اين گونه قانع كن كه شايد عذرى نگفتنى داشته كه من از آن اطلاع ندارم. در اين زمينه حضرت صادق(ع) فرمود: «اذا بلّغك عن اخيك ماتكره فاطلب له العذر الى سبعين عذراً فان لم تجدله عذراً فقل لنفسك لعلّ له عذراً لانعرفه؛ زمانى كه از برادر مؤمنت به تو چيزى (و عملى) رسيد كه بد مىدانى، تا هفتاد بار براى آن عذرى به تراش، اگر براى او عذرى نيافتى با خود بگو شايد عذرى داشته من آگاهى ندارم.» و اگر ديد برادر مؤمنش مشغول به كارى است ناپسند او را از آن باز دارد، و گرنه به او خيانت روا داشته است. امام صادق(ع) فرمود: «من رأى اخاه على امرٍ يكرهه فلم يردّ و هو يقدر عليه فقد خانه؛ كسى كه برادر (مؤمن)اش مشغول به كارى ببيند كه آن را ناپسند مىداند، پس در حالى كه قدرت دارد جلو او را نگيرد، پس به او خيانت كرده است.» معلى بن خنيس مىگويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: حق مؤمن بر مؤمن چه حقى است؟ فرمود: هفت حق واجب دارد و هرگاه ادا نكند از ولايت خدا خارج شده و طاعت او را ترك كرده،...عرض كردم: اين حقوق كدامست؟ فرمود: واى بر تو اى معلّى! من نسبت به تو مهربان هستم مىترسم(بگويم) آن را ضايع كنى و حفظ نتوانى، بدانى و عمل نكنى (اگر ندانى مسؤوليت ندارى) عرض كردم: توانايى و قدرت از طرف خداوند است(با عنايت و توفيق الهى عمل مىكنم) فرمود: آسانترين حق از آن حقوق اين است كه آنچه براى خودت دوست مىدارى براى برادر خود نيز دوست بدارى و آنچه براى خود ناپسند مىدارى براى او نيز ناپسند دارى حق دوّم : اين است كه دنبال انجام حاجت او باشى و رضايت او را دنبال كنى و با سخن او(اگر منطقى است) مخالفت نكنى، حق سوم: با جان و مال و دست و پا و زبانت او را يارى كنى، حق چهارم: اين است كه چشم و راهنما و آيينه (براى عيبهاى او) و پيراهن او(در پوشاندن عيوبش نزد ديگران) باشى. حق پنجم: اين است كه تو سير او گرسنه، تو با لباس او برهنه و تو سيراب و او تشنه نباشد، حق ششم اگر همسر و خادم دارى و برادرت ندارد براى شستن لباس و پختن غذا و گستردن بستر وى، خادمت را بفرستى،...حق هفتم: در عهد و قسم وفادار باشى و جنازهاش را تشييع كنى و در بيمارى از او ديدار كنى و خويشتن را در كارهايش آماده دارى. اگر چنين كردى دوستى تو به دوستى او، و دوستى او به ولايت خداوند وصل شده است.>> در جايي ديگر مولانا و مقتدانا حضرت امام صادق(ع) فرمود: «الاخوان ثلاثةٌ: فواحدٌ كالغذاء الّذى يحتاج اليه كلّ وقت فهو العاقل و الثّانى فى معنى الدّاء و هو الاحمق، و الثالث فى معنى الدّواء فهو اللّبيب؛>> برادران (دينى) سه گونهاند: يكى مانند غذاست كه هميشه مورد نياز است و آن خردمند و عاقل است؛ دومى مانند درد است (كه بايد تحملش كرد) و آن، احمق است؛ و سومى مانند داروست (كه گاهى براى كارهاى مهم مورد نياز است) و آن شخص عميق و چيز فهم است.» در كلام زيباى ديگر فرمود: «الاخوان ثلاثةٌ مواس بنفسه و آخر مواسٍ بماله و هما الصّادقان فى الاخاء، و آخر يأخذ منك البلغة و يريدك لبعض اللّذّة فلا تعدّه من اهل الثّقة؛ برادران (دينى) سه گونهاند: آن كه با جان هميارى كند ديگر آن كه با مال هميارى نمايد، كه اين هر دو برادرى و دوستىشان صادقانه است و ديگرى آن كه از تو هزينه زندگى خود را تأمين كند و تو را براى بعضى از لذّتها خواهد، چنين كسى را مورد اعتماد نشمار.» امام صادق(ع) فرمود: «من لم يواخ الّا من لاعيب فيه قلّ صديقه؛كسى كه جز با بى عيبها برادرى نكند دوستان (و برادرانش) كم خواهد بود.» يعنى در واقع تنها مىماند. لذا اگر از بهترين برادران نام مىبريم بهترين نسبى است نه مطلق. درباره بهترين برادران دينى بيانهاى مختلفى آمده است. «بهترين برادر دينى كسى است كه بر طاعت خدا يارى كند»؛ «بهترين برادران دينى كسانى است كه همدردى داشته باشند» «بهترين برادر دينى كسى است كه دوستىاش براى خدا باشد.» «بهترين برادر دينى آن است كه به سوى خير بشتابد و تو را نيز جذب آن سازد و تو را به نيكى امر كند و بر آن يارى رساند.» و بهترين برادر ديني برادري است که تو را از براي حقائق ديني و غيرت ديني ياري رساند و در آن کوتاهي نورزد و در برابر کفر کفار با شمشير کلام و علم و دفاع قيام کند. پىنوشتها: - 1. ر ك: مكارم شيرازى، تفسير نمونه، دارالكتب اسلاميه، 1370، ج22، ص 172. 2. سيره ابن هشام، ص 123 - 126؛فروغ ابديت، ج 1، ص 374. 3. . ينابيع المودة، ج 2، ص 226. 5. سوره حجرات، آيه 10. 6. تفسير ابوالفتوح رازى، ج 2، ص 45، تفسير نمونه، ج 3، ص 33. 7. سوره آل عمران، آيه 103. 8. تفسير نمونه، ج 3، ص 26. 9. سوره حشر، آيه 10. 10. محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 2، باب اخوة المؤمنين بعضهم لبعض، ص 133، حديث 4. 11. همان، حديث 4، و ر ك تفسير نمونه، همان، ج 22،ص 173. 12. محمدى رى شهرى، منتخب ميزان الحكمه، سيد حميد حسينى، ص 13 شماره 52، الاختصاص، ص 226، ح 31. 13. حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 3، ص 83 ؛ بحارالانوار، ج 68، ص 149، قرب الاسناد، ص 52، اعلام الهداية، ج 8، ص 151. 14. وسائل الشيعه، ج 8، ص 400، اعلام الهداية، ج 8، ص 155. 15. وسائل الشيعه، ج 8، ص 549، اعلام الهدايه، ص 153 - 154. 16. در سوره والعصر. 17. تفسير نمونه، ج 27، ص 300. وسائل الشيعه، ج 7، ص 407، اعلام الهداية، ج 8، ص 154. 19. همان، ج 8، ص 408، . . و کثيري از منابع صحيح شيعي و اسلامي که براي گرفته نشدن فضا از ابراز آن اجتناب ميکنم. و جناب سعيد حسيني عزيز.! برادر گرامي و سرور عالقيدر من.! منظور من وظيفه ي همگان( مومنان=شيعيان) بودند. يا الله سبحانه و تعالي |
184 |
نام و نام خانوادگي: معتصم -
تاريخ: 29 شهريور 89 - 02:36:03
سلام به برادران دينيام عمر و مهران بحث با روافض بيفايده است. اونها سعي ميکنند که بحث رو به افراد محدود کنند که مثلا فلاني خوب بود يا بد که اصلا اين بحث فاقد ارزش است و ما برخلاف روافض غير از شخص محمد صلوات الله عليه، هيچکس را توجيه و تبرئه نميکنيم. اما سوال من از روافض اين است که بنظر شما اين عقايد شيعه کفر و يا کفر آميز نيست 1-برابر دانستن امامانشان با شخص رسول خاتم و افضل دانستن آنان بر همه انبيا مثل موسي و عيسي و ابراهيم عليهم السلام. 2-انتساب زنا به عايشه همسر محمد (ص) و بيآبرو کردن شخص پيامبر زيرا بنا بر نظر آنان عليرغم ارتکاب زنا محمد او را طلاق نداد. 3-اعتقاد به اينکه امامان آنان غيب ميدانستند و گفتارشان گفتار خدا بود و دانش مطلق و معجزه داشتند، در حاليکه محمد (ص) نه غيب ميدانست، نه معجزه مي کرد و نه عقل و نه علم کل بود و آيا با اين افکار اساسا ختم نبوت بيمعنا نيست. 4-اعتقاد به تحريف قرآن و انکار مصحف عثمان 5-تجويز نزديکي با زن از دبر 5-جواز ازدواج با مادر زن 6-خواندن غير خدا به دعا و توسل به مردگان 7-ايجاد اعياد قلابي 8-اعتقاد به اصول موهومي مثل امامت الهي و مهدويت که هيچ مستمسک قرآني ندارند 9-اعتقاد به رجعت امامان شيعه و دشمنانشان که همگي مردهاند، در همين دنيا. مثلا تازيانه زدن يکي از امامانشان بر عايشه به جرم زنا. البته اين عقيده سخيف را از دوستان نصاري و يهودشان گرفتهاند و...... لطفا در اينباره و در مواردي اينچنين با آنان بحث کنيد و الا فلاني خوب بود يا بد چه ربطي به اسلام دارد. آنها به همين دليل مناظره را منحصر در خوب و بد افراد کردهاند تا عقايد سخيفشان تحت الشعاع قرار گيرد. والسلام جواب نظر: با سلام |
185 |
نام و نام خانوادگي: حبيب -
تاريخ: 29 شهريور 89 - 10:19:40
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي سيدنا و حبيب قلوبنا محمدو اهل بيته الطاهرين المعصومين و لعنت الدائم علي اعدائهم اعدا الله قال سيد الكونين صلي الله عليه و اله و سلم " حسين مني و انا من حسين " خدا اين ناصبي احمق را لعنت كند. مردك ابله قيام امام حسين عليه السلام ضد يزيد فاسق فاجر شرابخوار بوزينهباز لعنه الله حرام بود، آن وقت كار شما كه داريد بالاي سر مسجد الحرام شاخ شيطان ميسازيد حلال است؟!! خداوند دست شما خائنين را از حرم امن خود كوتاه سازد. هر وقت كه اين ديوانهها دهان باز كرده و درفشاني!!! ميكنند بيشتر به حقانيت راه خود يقين پيدا ميكنم. |
186 |
نام و نام خانوادگي: معتصم -
تاريخ: 29 شهريور 89 - 13:19:58
با سلام جناب پاسخگو! 1-انبيا الهي همه مقام يکسان دارند و به تعبير قرآن لا نفرق بين احد منهم و همه در پيشگاه الهي يکسانند و همه احاديث اهل سنت که مورد طبع شماست با اين آيه مغاير و باطلند. پس امامان شما و هيچ انساني بالاتر از انبيا نيست. ضمنا هر حديثي که کتب سني نقل کردهاند و مغاير قرآن است، بدون شک باطل است. ما مانند شيعيان نيستيم که احاديث ضعيف را بر نص قرآن ترجيح دهيم. 2-پيامبر اسلام نه عقل بود و نه علم کل و نه معجزه داشت و نه غيب ميگفت، همه اينها در يد الهي است، تنها قليلي را از راه وحي در اختيار انبيا و نه غير آن نهاده است و هر کس غير از انبيا مدعي غيب باشد، از ديد اديان مشمول جادو و سحر است و اگر خلاف اين بگوييم نه تنها به او توهين شده، بلکه خداوند را زير سوال بردهايم. شما ميخواهيد به قيمت اهانت به ساحت الهي از امامان يا پيامبر تمجيد کنيد 3-شما معتقديد که عيد به اصطلاح غدير از عيد اضحي هم مهمتر است. آيا اين بدعت نيست منظور ما بدعت در دين است و الا عيد نوروز در ايران و يا روز ارتش در سعودي و غيره که عيد ديني نيست تا بدعت باشد 4-شما معتقديد که علي در زمان حيات پيامبر قرآن را جمع آوري کرده و ظاهرا دو جلد مصحف علي داريد يکي در نجف و ديگري در مشهد. بنابر آنچه که محمد خزائلي در اعلام القرآن نقل ميکند مصحف علي اندکي با مصحف عثمان متفاوت است. شما معتقديد که سوره ولايت و آيه رجم و نام 70 تن از قريش در قرآن حذف شدهاند البته طبق آيه قرآن انا انزلناه القرآن و انا له لحافظون اولا تمام باصطلاح احاديث سني مورد پسند شما را نقش برآب کرده ثانيا مصاحف مورد نظر شما مانند مصحف علي ومصحف فاطمه ومصحف جعفر صادق ومصاحف ابي بن کعب وابن وسعود وحذف سوره ولايت وغيره را نقش بر آب ميکند 5- در مورد نزديکي از دبر طبق حديث صحيح از پيامبر که عربي آن درسايت الازهر وجود دارد هرکسي از دبر نزديکي کند به رسالت محمد(ص) کفر ورزيده است حال خدا لعنت کند آن محدث يا فقيه سني را که آنرا جايز شمرده است 6- طبق احکام شيعه اگر کسي زنش بميرد ميتواند با مادرزن ازدواج کند درحاليکه برخلاف خواهر مادر مشمول تحريم ابدي است 7-درجواز توسل به غير خدا هرکسي چه ابوبکر چه علي وچه هرکس ديگر اگر جايز دانسته اند خلاف آيات متعد قرآن بوده ومردود است هرچند بنظر من هيچيک از اين بزرگان چنين نگفت اند واين جعليات را اصوفيه به ابوبکر وعلويان به علي نسبت داده اند 8-در قرآن به صالحان وعده وراثت ارض داده شده وبه کسي بنام مهدي اشاره نشده ودر احاديث سني فردي بنام محمد بن عبدالله بعنوان مهدي آخرزمان ذکرشده که اين احاديث همگي جاي بحث وسوال دارند تازه آن شخص هنوز بدنيا نيامده 9- در قرآن در چند مورد پيامبر مورد تذکر وتوبيخ قرارگرفته مثلا سوره عبث وتولي ويا اينکه در مورد بخشش اسراي جنگ بدر که نظر خداوند کشتن آنان بود ويا اين آيه که ميگويد وليغفرلک الله ماتقدم من ذنبک ومت تاخر يعني اي پيامبر خداوند از گناهان تو چه در گذشته وچه در آينده گذشت کرد پس عصمت براي امامان را چگونه توجيه ميکنيد درحاليکه مرتبط به وحي نبوده اند 10-بسياري از معجزات را که به مهدي موعود ويا دجال وديگران نسبت ميدهند ودر صحيح بخاري هم آمده همه اش افسانه بافي وغاي با عقل وفاقد اساس قرآني است قرا نيست هرچه مسلم وبخاري وابن حنبل ومالک وشافعي بگويند مورد تاييد ماست خير هرچه خلاف کلام الله وعقل سليم است باطل است 11- درنهايت اختلافات بين افراد ربطي به قران واسلام ندارد وازميان بني بشر جز شخص شخيص محمد (ص)کس ديگري مطلق انگاشته نميشودالبته انصاف حکم ميکند که ياران رسول وتابعين آنان وتابعين تابعين آنها تابه امروز براساس ميزان خدمتي که به اسلام کرده اند مورد تکريم قرار گيرندوالبته قران نيز به نوبه خود از آنان قدرداني کرده است با احترام جواب نظر: با سلام |
187 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 29 شهريور 89 - 15:03:58
با سلام جناب: معتصم اول برويد معني بحث را بفهميد بعد نظرات هم مپهبيان را بخوانيد تا بفهميد كه اگر سوالي معقولانه و بحثي معقولانه داشتند جواب معقولانه گرفتهاند ولي اگر اراجيف بافتهاند انتظار نداشته باشيد كه ما جوابي معقولانه بدهيم. اما جواب پاسخ به شبهات براي راضي كردن عاقلان اهل سنت كافي است. اما شبهات شما با استناد به مدارك از كتابهاي اهل سنت : 1 ) برابر دانستن امامانشان با شخص رسول خاتم .......... × مسلم در كتاب صحيحش مينويسد: و لمّا نزلت هذه الآية: (فقل تعالوا ندع أبنائنا و أبنائكم) دعا رسول اللّه ص عليّاً و فاطمة و حسناً و حسيناً فقال: اللهمّ هؤلاء أهلي. پس از نزول اين آيه رسول خدا علي، فاطمه، حسن و حسين را صدا زد، آنگاه چنين دعا كرد: خداوندا! اينان خاندان من هستند. صحيح مسلم: 7/120 ح 6373، (5/23 ح32) كتاب فضائل الصحابة، باب فضائل علي رضي اللّه عنه، مسند أحمد: 1/185، صحيح الترمذي: 5/596، المستدرك على الصحيحين: 3/150، فتح الباري: 7/60، تفسير الطبري: 3/212، الدر المنثور: 2/38، الكامل في التاريخ: 2/293. أخرج الحاكم وصححه وابن مردويه وأبو نعيم في الدلائل عن جابر قال » قدم على النبي صلى الله عليه وسلم العاقب ، والسيد ، فدعاهما إلى الإِسلام فقالا : أسلمنا يا محمد قال : كذبتما إن شئتما أخبرتكما بما يمنعكما من الإِسلام . قالا : فهات . قال : حب الصليب ، وشرب الخمر ، وأكل لحم الخنزير ، قال جابر : فدعاهما إلى الملاعنة ، فوعداه إلى الغد ، فغدا رسول الله صلى الله عليه وسلم ، وأخذ بيد علي ، وفاطمة ، والحسن ، والحسين ، ثم أرسل إليهما فأبيا أن يجيباه ، وأقرا له ، فقال : والذي بعثني بالحق لو فعلا لأمطر الوادي عليهما ناراً . قال جابر : فيهم نزلت { تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم . . . } الآية . قال جابر : أنفسنا وأنفسكم رسول الله صلى الله عليه وسلم وعلي ، وأبناءنا الحسن والحسين ، ونساءنا فاطمة. دو نفر از چهرههاي سرشناس مسيحي به نام عاقب و سيّد محضر رسول خدا صلي اللّه عليه و آله رسيدند، به آن دو فرمود: مسلمان شويد، گفتند: ما مسلمانيم ، فرمود: دروغ ميگوئيد، اگر به خواهيد ثابت ميكنم كه شما مسلمان نيستيد. گفتند: ثابت كن، فرمود: علاقه شما به صليب و شراب نوشيدن و خوردن گوشت خوك، سپس آنان را به مباهله فرا خواند، و قرار شد صبح روز بعد حاضر شوند، هنگام صبح رسول خدا در حالي كه دست علي را گرفته بود و فاطمه و حسنين با وي بودند از مدينه بيرون رفت و سيد و عاقب را دعوت به مباهله نمود ولي نپذيرفتند و تسليم شدند، رسول خدا فرمود: قسم به آنكه مرا به حق مبعوث كرده است اگر دعوت به مباهله را ميپذيرفتند از آسمان آتش بر آنان ميباريد، جابر ميگويد: اين آيه در شأن خاندان پيامبر نازل شد: { تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم . . . } سپس گفت: <<<<<<<<<<<<< مراد از انفسنا رسول خدا و علي است >>>>>و مراد از ابناءنا حسن و حسين و از نساءنا فاطمه است. الدر المنثور ، ج 2 ص 230، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين السيوطي الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت – ================================================================================ ايا اين نشانه نزديكي معنوي حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم با حضرت علي صلوات الله عليه نيست ؟؟؟ حالا اينرا بگذار كنار حديث منزلت . عَنْ سَعْدٍ قَالَ سَمِعْتُ إِبْرَاهِيمَ بْنَ سَعْدٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِعَلِيٍّ أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى . صحيح البخاري ، ج 4 - ص 208 . رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله خطاب به حضرت على عليه السّلام فرمود : آيا خرسند نيستى از اين كه منزلت تو در نزد من ، مساوى با منزلت هارون عليه السّلام در نزد موسى عليه السّلام باشد ؟ . عَنْ مُصْعَبِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ إِلَى تَبُوكَ وَاسْتَخْلَفَ عَلِيًّا فَقَالَ أَتُخَلِّفُنِي فِي الصِّبْيَانِ وَالنِّسَاءِ قَالَ أَلَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَيْسَ نَبِيٌّ بَعْدِي . صحيح البخاري ، ج 5 - ص 129 . هنگامى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله عازم جنگ تبوك شد حضرت على عليه السّلام را به جانشينى خود در مدينه تعيين فرمود . حضرت على عليه السّلام كه چنان انتظارى نداشت به عرض مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تقديم داشت : آيا مرا به جانشينى خود در ميان زنان و فرزندان، معين مىفرمائى ؟ رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در پاسخ فرمود : آيا خرسند نيستى از اينكه منزلت تو نسبت به من ، برابر منزلت هارون عليه السّلام نسبت به حضرت موسى عليه السّلام باشد و از هيچ جهتى ميان تو و او تفاوتى نيست ، تنها تفاوت آن است كه پيغمبرى پس از من مبعوث نمىشود . اين خود دليل بر افضليت معنوي حضرت علي صلوات الله عليه بر تمامي مخلوقات عالم از انس و جن و ملائك الله سبحان تعالي بعد از حضرت محمد صلي الله عليه و الع و سلم است . ==================================================================================== 2 ) انتساب زنا به عايشه همسر محمد (ص) و بيآبرو کردن ..... بارها گفتهايم باز هم ميگوييم تمامي ازواج الانبياء از اين تهمت زنا بدورند , اين شماها هستيد كه در صحيحترين كتابهاي خود تهمت زنا به عايشه ميزنيد . در صحيح بخارى ، كتاب التفسير تفسير سوره نور ، ج 6 ص 5 تا 9 ، حديث 1175. و ج 3 ص 154 تا 157 كتاب الشهادات ، حديث الافك. و ج 5 ص 56 تا 60 ، كتاب المغغازي باب غزوة بنى المصطلق من خزاعة وهي غزوة المريسيع ، باب حديث الافك. و ، ج 8 ، ص 163 ، كتاب الاعتصام بالکتاب و السنة ، باب قول الله تعالى وأمرهم شورى بينهم وشاورهم في الامر... ؛ صحيح مسلم ، ج 8 ، ص 116، كتاب التوبة ، باب في حديث الافك. اين حديث آمده عايشه مىگويد : در يكى از جنگها كه همراه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بودم، در بازگشت از كاروان عقب ماندم ،... سپس به همراهى صفوان به كاروان ملحق شدم ، ... و اين موجب شد تا عبد الله بن ابى سلول ما را به تهمتى بزرگ متهم كرد. وارد مدينه شديم مردم در پيرامون آن تهمت سخن مىگفتند، اما من غافل بودم. چون وارد مدينه شديم يك ماه در بستر بيمارى افتادم. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در اين يك ماه به من بىاعتناء بود، اين بىاعتنائى مرا رنج مىداد. تنها گاه مىآمد، سلام مىكرد و مىگفت: ( كيف تيكم ) جريانت چگونه است؟ و بر مىگشت اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مرا بيشتر نگران مىكرد. اما نمىدانستم چه نسبت زشتى به من دادهاند. شبى در مسير ، مادر مسطح گفت: هلاك باد مسطح، گفتم: چه سخن بدى گفتى، آيا مردى را كه در جنگ بدر شركت داشته دشنام مىدهى؟ مادر مسطح گفت: آيا ساده و بىاهميت مىانگارى يا نشنيدهاى؟ گفتم: مگر چه گفتهاند؟ گفت: تهمت نارواى به تو را، او براى من بازگو كرد، با شنيدن اين خبر مرضم شدت يافت، به خانه بازگشتم، پيامبر صلى الله عليه (وآله) و سلم آمد، آن كنايه هميشگى را تكرار كرد ( كيف تيكم) چگونه است جريان تو؟ اجازه گرفتم به خانه پدر و مادرم بروم، اجازه داد، رفتم و به مادرم گفتم: مردم چه مىگويند؟ مادرم گفت: نگران مباش، زنى را كه شوهرش او را دوست دارد، هووهايش به او زياد تهمت مىزنند. شب تا صبح گريه كردم، اشكم خشك نمىشد ، لحظهاى خواب نرفتم. صبح شد ، پيامبر صلى الله عليه (وآله) و سلم على بن ابى طالب و اسامة بن زيد را طلبيد ، تا در مورد طلاق من ، با آنان مشورت كند ، اسامة بن زيد ، بر اساس شناخت نسبت به خاندان پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم به منزه بودنشان و محبت به آنها ، گفت : يا رسول الله ! خانواده توست ، ما جز خوبى چيزى نمىدانيم ، اما على بن ابى طالب (عليه السلام) گفت: خدا بر تو تنگ نگرفته ، زن زياد است، اگر از خادمه بپرسى راستش را مىگويد ، پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بريره را طلب كرد و فرمود : آيا چيز مشكوكى ديدهاى؟ بريره گفت: نه آن روز تا شب ، و شب بعد تا به صبح گريه كردم و نخوابيدم و پدر و مادرم نزد من بودند ، دو شب و يك روز متصلا گريسته و نخوابيدم چنان كه نزديك بود جگرم از گريه منفجر گردد ، ما به اين حال بوديم كه پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم وارد شد . سلام كرد و نشست ، او از وقتى كه اين سخن درباره ء من گفته شده بود ، كنار من ننشسته بود ، و اين مطلب يك ماه به طول انجاميده بود . چون نشست فرمود : اى عايشه ! درباره ء تو چنين و چنان به من رسيده است ، اگر تو از آن منزهى ، خدا بر پاكى تو گواهى خواهد داد ، و اگر اين گناه را مرتكب شدى ، استغفار و توبه كن . چون بنده اگر به گناهش اعتراف كند ، سپس توبه نمايد ، خدا توبهاش را مى پذيرد . چون پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم چنين گفت : اشكم سيل وار جارى شد ، به پدرم گفتم : جواب پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم را بده ، گفت نمى دانم چه بگويم ، به مادرم گفتم : جواب بده ، گفت : نمى دانم چه بگويم ، من گفتم : دخترى كم سن و سالم ، چندان قرآن نمى دانم ، همين قدر مى دانم كه اين تهمت را شنيدهايد ، در نفس شما جاى گرفته ، آن را تصديق كردهايد ، اگر بگويم : من مرتكب اين گناه نشده ام ( سودى ندارد ) شما باور نمى كنيد و مرا تصديق نخواهيد كرد ، اما اگر بگويم : من اين گناه را مرتكب شده ام ، و حال آنكه منزهم ، مرا تصديق مى كنيد . هيچ مثلى را براى شما نمى يابم جز كلام پدر يوسف كه گفت : (فصبر جميل والله المستعان على ما تصفون) .آنگاه آيات سوره ء نور : ( إن الذين جاؤا بالإفك عصبة منكم ) تا ده آيه نازل شد . ==================================================================================== ما شيعيان اصلاً به صحاح شما اعتقاد نداريم چه برسد بر اين حديث مهر صحت بزنيم . پس نيا بگو كه ما شيعيان به عايشه تهمت زنا ميزنيم ابداُ اين بخاري و اين مسلم هستند تهمت ميزندد . ====================================================================================== ××× گفتي كه .... در حاليکه محمد (ص) نه غيب ميدانست، نه معجزه مي کرد و نه عقل و نه علم کل بود ..... اولاً اينهم نعوذ بالله اهانت به ساحت مقدس حضرت محمد صلي الله عليه است , كه اين خود بتهايي نشانده نفاق شما در دين اسلام . حال فرض را بر اين ميگيرم كه سني باشي حتي كم سواد ولي حتماً بخاري را قبول داري مسلم را قبول داريد #### از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ شنيدم كه فرمود: دوازده امير در ميان شما خواهند بود. سپس كلمه اي را گفت كه من تفهميدم، آن گاه از پدرم پرسيدم؛ پدرم گفت: پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: همة آنها از قريش هستند. ( صحيح بخاري، ج4، ص 347، كتاب الاحكام، ج 7223و ... ) ايا اين دلالت بر علم غيب حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم نمي كنند . يا (كيف انتم اذا نزل ابن مريم فيكم و امامكم منكم) . الف - صحيح بخارى ، ج4 ص205 - كتاب بدء الخلق ، باب نزول عيسى بن مريم ( ع ) . ب - صحيح مسلم ، ج1 ص 136 - كتاب الايمان ، باب 71 ، ح 244 . رسول گرامى اسلام ( ص ) مىفرمايد: چگونه خواهيد بود آنگاه كه پسر مريم در ميان شما بيايد و امام شما از شما باشد! ايا اين نشانه علم غيب ايشان نيست . البته فراموش نكن اين علم غيب و تمامي علم حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم به اذن الله سبحان تعالي در ضمن مقام اهل بيت عليهما الصلوات و السلام مشخض ميشود . ( البته مجبورم دلايل ساده بياورم چونكه خيلي يا ساده اي يا مغرض . ================================================================================== 4 ) اعتقاد به تحريف قرآن و انکار مصحف عثمان اعتقادات عمر , عايشه و ابوموسي الاشعري كه از خواص خود شما هستند به ما نبنديد , × ) قرطبى در تفسير خود از ابوبكر انبارى و او نيز از ابىّبنكعب روايت مىكند كه «سوره احزاب ( كه 73 آيه دارد ) در زمان پيامبر به اندازه سوره بقره ( كه 286 آيه دارد ) و آيه «رجم» نيز در اين سوره قرار داشته است.» ( هماكنون هيچ اثرى از چنين آيهاى در سوره - تفسير قرطبى 14 / 113 ابتداى تفسير سوره احزاب.و الدرالمنثور 5 / 180 احزاب نيست!! و از مقدار آيات 286 آيه تنها 73 آيه در اين سوره ديده مىشود!! ) × × ) ازعايشه نقل مىكند كهگفتهاست:«سوره احزاب در زمان پيامبر 200 آيه داشت پس چون مصحف نوشته شد به بيش از آنچه كه الآن موجود است دست نيافتند.» ( ملاحظه مىفرماييد كه بنابراين نقل عالم سنى عايشه قايل به تحريف قرآن - همان. است. ) ××× ) جلالالدين سيوطى از عمربنخطاب روايت مىكند كه «سوره احزاب به اندازه سوره بقره بوده و در آن نيز آيه رجم وجود داشته است.» ( اين روايت نيز به روشنى - درالمنثور 5 / 180 ، ابتداى تفسير سوره احزاب. دلالت دارد كه عمربنخطاب قايل به تحريف قرآن است. ) ×××× ) مسلم در صحيح خود از ابوموسى اشعرى نقل مىكند كهدر جمع يك گروه 300 نفرى درباره قرآن گفت : «اى خوبانِاهل بصره ،قاريان؛قرآن را بخوانيدوگذشت زمان موجب قساوت قلب شما نشود ما در زمان پيامبر سورهاى مىخوانديم كه به اندازه سوره توبه بود و من تنها يك آيه از آن را حفظ كردهام و آن اين آيه است: «لوان لابنآدم واديان منالذهب لابتغى اليهما ثالثا ولوانّ له ثالثاً لا بتغى اليها رابعاً و لايملأ جوف ابنآدم الا التراب و يتوب الله على من تاب!» ( در حالى كه چنين آيهاى در قرآن يافت نمىشود و اصولاً با صحيح مسلم 2 / 726. بلاغت قرآن سازگار نيست. ) ××××× ) صاحب كتاب «الاتقان» نقل مىكند كه عدد سورههاى مصحف «ابىّ» 116 سوره بوده است زيرا دو سوره ديگر به نامهاى «حفد» و «خلع» در آن وجود داشته است. ( -الاتقان 1 / 67. ولى همه مىدانيم قرآن كريم فقط 114 سوره دارد و از اين دو سوره در آن اثرى نيست. ) ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- اما گفتي مصحف عثمان اول اين را بخوان ابراهيم تيمى از پدرش روايت مىكندكه على ( عليه الصلوات و السلام ) بر منبرى از آجر سخنرانى مىكرد وبا آن حضرت شمشيرى بود كه صحيفه اى برآن آويخته بودپس فرمود:«به خدا سوگند نزد ما از نوشتنيها كه خواندنى باشد چيزى نيست مگر كتاب خدا ( قرآن ) وآنچه در اين صحيفه است پس آن راگشود...» -صحيحبخارى 4 / 2278 و صحيحمسلم 2 / 995 و مسنداحمد 1 / 118-119 ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ مصحف عثمان چه صيغيه است مگر ابوبكر و عمر قران نمي خوانندند يعني كتابي به اسم قران نبود تا اينكه عثمان امد كتاب قران را جمع كرد ؟؟؟ خودتون مسخره ميكنيد . عمر بدعت تراويح را گذاشت حال اگر در زمانش قران نبود شما چرا در تراويح قران ميخوانيد , اصلاً چرا عثمان ايات قراني را اتش زد تا كتاب خودشو عرضه كنه , اين اهانت به ايات قراني نيست ايا بايد اين ايات را اتش زد . ==================================================================================== گفتي تجويز نزديکي با زن از دبر اينكه از اعتقادات وهابي هاي گثيف م ملعونه و يكي ديگر از مذاهب خود شما , جناب تهمت نزن , دروغ نگو . الباني از چه گروهيه هست شيعه است يا اهل بدعت . برو ببين چواز به چكاري داده . ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ گفتي جواز ازدواج با مادر زن , باز هم حتماً اين از سنتهاي شما اهل بدعت ميباشد كه ميخواهي بما نسبت بدهي . =================================================================================== ايجاد اعياد قلابي كدام عيد قلابي شما كه يك كتاب داريد به اسم بخاري مي نشيد زحمت ميكشيد انرا ختم ميكنيد بدون انكه بفهميد ميخوانيد بدون انكه درش تعقل كنيد ختمش ميكنيد بعدش جشن ميگيريد از پولهاي معلوم المصدر ( كه حرام در حرام است ) جايزه ميدهيد و جايزه مي گيريد اشكالي ندارد اما ما عيد الله الاكبر را جشن ميگيريم ميسوزيد بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (المائدة:67) اى پيامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرساندهاى و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مىدارد آرى خدا گروه كافران را هدايت نمىكند ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------ ........ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿المائدة 3 ﴾ امروز كسانى كه كافر شدهاند از [كارشكنى در] دين شما نوميد گرديدهاند پس از ايشان مترسيد و از من بترسيد امروز دين شما را برايتان كامل و نعمتخود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آيينى برگزيدم و هر كس دچار گرسنگى شود بىآنكه به گناه متمايل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد] بى ترديد خدا آمرزنده مهربان است ايا شما از اينكه پيغامبر اسلام ماموريت الله خود را به اتمام رسان ناراحتيد . بايد هم ناراحت باشيد چرا كه انجا بعد از اعلام ولايت حضرت علي عليه السلام به امر الهي تمامي حيله و مكر منافقين نابود شد . ولي ما از اينكه جضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم ماموريت الهي خود را به اتمام رساند خوشحاليم و جشن ميگيريم و انهم بزرگترين عيد الله سبحان تعالي . تا كور شود ان متافقيني كه نمي توانند ببيند +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ گفتي رجعت ايا قران ميخواني : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ آيا از [حال] كسانى كه از بيم مرگ از خانههاى خود خارج شدند و هزاران تن بودند خبر نيافتى پس خداوند به آنان گفت تن به مرگ بسپاريد آنگاه آنان را زنده ساخت آرى خداوند نسبت به مردم صاحب بخشش است ولى بيشتر مردم سپاسگزارى نمىكنند (۲۴۳) البقره مگر اينكه قدرت الهي را دست كم بگيريد ؟؟؟؟ . ==================================================================================== گفتي شفاعت و توسل ايا قران را ميخواني بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) . النساء / 64 . و اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند ، پيش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر ] نيز ] براى آنان طلب آمرزش مى كرد ، قطعاً خدا را توبه پذيرِ مهربان مى يافتند . -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- اينهم يك ايه براي توسل يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ . المائدة / 35 . اي كساني كه ايمان آوردهايد ، از خدا بترسيد و براي تقرب به او وسيلهاي بجوييد . -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- يا علي |
188 |
نام و نام خانوادگي: معتصم -
تاريخ: 30 شهريور 89 - 10:30:35
با سلام جناب پاسخگو ما توجيهگر وتاييد کننده عقايد وفتاوي وکردار بزرگان دين مانند خلفاي راشدين وائمه فقهي وائمه کلام ومحدثين نيستيم هرچه خلاف قرآن است باطل است حتي صحيح ترين احاديث نبوي بايد با قرآن منطبق باشند زيرا از نظر اعتبار تنها قرآن خدشه ناپذير است ودر صحت هر حديثي که مغاير قرآن است بايد شک کرد زيرا جمع آوري احاديث رسول گرامي با يک قرن تاخير صورت گرفته است بعد شما هي بفرماييد بخاري چنين گفت وچنان فرمود اولا اهل سنت بعنوان منبع حديث از صحاح سته شامل بخاري ومسلم رحمهماالله ومسند احمد بن حنبل استفاده ميکنند يعني هر حديثي خارج از اين منابع کلا مردود است تازه احاديث اين متون هم خود از نظر صحت طبقه بندي ميشوند وموارد مغاير با قرآن واحاديث صحيح خودبخود کنار ميروند ضمنا توسل جستن شيخين اگر هم جعل نباشد که قطعا چنين است برماحجت نيست زيرا مغاير قرآن است ؟؟؟؟؟ جواب نظر: با سلام 3- در مورد توسل جستن شيخين ، شما توسل به غير خدا را كفر ميدانيد ! آيا حاضر هستيد كه شيخين را متهم به كفر كنيد ؟! اگر چنين است كل دين شما زير سوال ميرود ! يعني اينكه بگوييد براي ما حجت نيست كافي نيست ! موفق باشيد |
189 |
نام و نام خانوادگي: حبيب -
تاريخ: 30 شهريور 89 - 14:23:08
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم. با سلام دوستان گرامي! برويد نظر مولوي عبدالحميد را دربارهي قيام و شهادت ابا عبدالله الحسين عليه السلام كه در خطبههاي نماز جمعهي زاهدان ايراد كرده است در آدرس sunni-online.blogspot.com خوانده و با اراجيف اين مفتي كور باطن مقايسه كنيد و به تناقضات پي ببريد. يكي قيام امام حسين (ع) را الگوي خود ميخواند و ديگري فتوا به حرمت آن ميدهد. |
190 |
نام و نام خانوادگي: معتصم -
تاريخ: 30 شهريور 89 - 14:47:09
مرد باش و همه کامنت من را منتشر کن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بررسي چند نکته از عقايد و آراي شيعه: 1-نا کامل بودن قرآن: محمّد آل کاشف الغطاء ميگويد:«حکمت نازل شدن تدريجي قرآن اقتضا ميکرد که بخشي از احکام بيان شوند و بخشي ديگر کتمان و مخفي گردند، اما ايشان رسول خدا آن احکام مخفي شده را نزد أوصياء خود به وديعه گذاشت (أصل الشيعة ص233-234 محمد حسين آل كاشف الغطاء) ???? جواب نظر: با سلام دوست گرامي ما كه نذر نكردهايم محلي براي تبليغات وهابيت باشيم ! اگر ميخواهيد بحث علمي كنيد ، مطالب را يكي يكي مطرح كرده و پاسخ بگيريد ، اما اينكه يكباره تعداد زيادي از شبهات را مطرح كنيد ، قطعا براي پاسخ گرفتن نيست ! حال براي اينكه مشخص شود ابايي از علني كردن نظرات نداريم ، برخي از سوالات اين متن را پاسخ مي دهيم و در صورتي كه اشكالي داشتيد مطرح كنيد و الا اقرار به صحت پاسخ نماييد ! تا به سراغ سوالات بعد برويم : گفتهايد : |
191 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 30 شهريور 89 - 17:59:38
جناب حبيب عقيده اصلي اهل سنت درباره يزيد دائم الخمر را در سايت اسلام تکس بخوانيد: «اما بعضي از روايات تاريخي صحيح در مورد تربيت يزيد توسط پدرش: در كتاب : تاريخ دمشق لابن عساكر - تراجم النساء - (ص397 - 401) ذكر مي كند كه معاويه پسرش را تربيت مي كرد و او را به سواركاري وتيراندازي ويادگيري آنها تشويق ميكرد و ميدانيم كه معاويه از راويان حديث هست ويزيد هم ازپدرش روايت ها را ميشنيد وياد مي گرفت ونقل ميكرد احاديث رسول الله را مانند اين احاديث (من يرد الله خيراً يفقه في الدين) واحاديث در مورد وضوء.تهذيب التهذيب لابن حجر (10/207 و البداية و النهاية لابن كثير (8/226-227)» ************* براستي علت علاقه و عشق افرادي چون معتصم به يزيد چيست؟ يا علي |
192 |
نام و نام خانوادگي: معتصم -
تاريخ: 30 شهريور 89 - 18:01:08
ولي تو سابتهاي اهل سنت همه ترهات رافضيان نشر ميشه البته اين سايت زيبنده ترهات حرامياني مثل شاه اساعيل ومهرداد ومجيدالي و......ميباشدحرامزادگاني که بويي از شرف وغيرت نبرده اند ننگ برشما وننگ بر آئين تان جواب نظر: با سلام دوست گرامي بهتر است سري به انجمنهاي مربوط به اهل سنت بزنيد تا ببيند كه چند نفر از كاربران شيعه را مسدود كردهاند ! همچنين بارها و بارها دوستان ما در سايتهاي اهل سنت نظر دادند كه حتي پاسخ نيز داده نشد ! حال ما هم پاسخ ميدهيم و هم علني ميكنيم ؛ تنها و تنها از شما ميخواهيم كه سوالات را به صورتي بنويسيد كه اميد برود شايد از آن بهره اي ببريد ؛ نه فقط براي شبهه انداختن و فرار كردن ! موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات
|
193 |
نام و نام خانوادگي: معتصم -
تاريخ: 30 شهريور 89 - 18:03:36
شما از ترس اينکه مبادا شيعيان بدانند چه کفر گوييهايي در کتب ضاله شماست جرات نمايش نوشتههاي من را نداشتيد. جواب نظر: با سلام دوست گرامي! اگر نظرات، عادي و قابل نمايش باشند، نمايش داده ميشوند و اگر شامل شبهه يا سوال باشند، به گروه پاسخ به شبهات ارجاع داده ميشوند. لذا بايد صبر كنيد تا آنها به نظر يا شبهه شما جواب دهند.
با تشكر معاونت اطلاع رساني |
194 |
نام و نام خانوادگي: معتصم -
تاريخ: 30 شهريور 89 - 18:10:06
برو مثل شيعياني چون برقعي واحمد کاتب وشريعت سنگلجي وشعار تبريزي ومصطفي طباطبايي واسدالله خرقاني وفريد تنکابني ودکتر موسي موسوي ودکتر حسين موسوي وساير شيعيان واقعي علي فکر کن نه مثل بازيچه هاي يهود ونصاري ومجوس جواب نظر: !!! جناب معتصم ! 1- به جاي اين كليگوييها و تمسك به افرادي كه هيچ ارزش علمي در نظر شيعه ندارند ، بهتر است نگاهي به نوشته هاي علماي سني كه شيعه شدهاند و يا حداقل دست از وهابيت برداشتهاند بكنيد ! 2- ما شيعيان ، حقانيت مذهب خود را به شيعه شدن گروه زيادي از اهل سنت تاكنون و ... نميدانيم بلكه ما حقانيت را در ادله مي دانيم ، اگر چه شيعه شدن اهل سنت را نيز مويدي براي خود ميدانيم ! موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
195 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 30 شهريور 89 - 18:11:53
جناب معتصم گفتي کفرگويي ياد يک مطالبي افتادم: http://www.al-eman.com/hadeeth/viewchp.asp?BID=1&CID=7#s14 «... فيأتيهم الله - تبارك وتعالى - في صورة غير صورته التي يعرفون فيقول أنا ربكم . فيقولون نعوذ بالله منك هذا مكاننا حتى يأتينا ربنا فإذا جاء ربنا عرفناه . فيأتيهم الله تعالى في صورته التي يعرفون فيقول أنا ربكم . فيقولون أنت ربنا . فيتبعونه ويضرب الصراط بين ظهرى جهنم...» ************ براستي منشاء اين کفر گويي ها چيست؟ کعب الاحبار يهودي؟ يا علي |
196 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 30 شهريور 89 - 19:04:57
با سلام جناب معتصم با يكي دو تا جواب معقولانه جوش اوردي اراجيف ميبافي. جناب اين چند نفر كه اسمشان را آوردي قبلاً راجع بهشون بحث شده بود . ببينم تو عبيد الله ابن عباس را ميشناسي ؟ پسر عموي حضرت محمد صلي الله عليه و الله و سلم و طلايهدار امام حسن مجتبي عليه السلام . از ملعون دو عالم معاوبه ابن " الله اعلم ) هند ملعونه پول گرفت و رفت طرف معاويه , تو بگو هدايت، شد من ميگويم منحرف شد. اين افرادي كه در بالا اسمشان را آوردي ايا از نظر تو بهتر از عبيد الله ابن عباس ميباشند ؟؟ اگر خواستي بداني چه كساني شيعه شدند كي بودند به اين سايت مراجعه كن http://www.aqaed.com/mostabser/all/ ميتوني ازشون سوال هم بكني . همهشون ما شاء الله استاد عالم . يا علي |
197 |
نام و نام خانوادگي: شاه عباس صفوي کبير (رضي الله عنه) -
تاريخ: 30 شهريور 89 - 21:23:06
بسم رب الحيدر سخني چند با جناب معتصم اولا اجازه دهيد افراد حرامزاده را براي شما توصيف کنم: 1 - کساني که جاهل و نادان بوده و در برابر استدلالات و صحبتهاي محکم و مستدل حرفي براي گفتن نداشته و به فحش دادن روي آورده و فکر ميکنند با اين فحاشيها در بحث و مناظره پيروز شدهاند. 2 - کافراني که همه را به کيش خود پنداشته و صفات خود را به ديگران منتسب ميکنند، يعني کساني که خود حرامزاده بوده و فکر ميکنند ديگران نيز مثل خودشان حرامي و حرامزادهاند. حال کمي به احوالات و روحيات خودت نگاه کن ببين، يه وقت تو نيز جزو اين دو دسته نيستي. ضمنا افتخار ما شيعيان افرادي مانند آيت الله قزويني و گروه پاسخ به شبهات و افرادي مثل مومن عبدالله و شاه اسماعيل صفوي و مجيد م علي و مهرداد و بقيه دوستان (رضي الله عنهم اجمعين و حفظهم الله ان شاالله تعالي) هستند که همچون خاري در چشم دشمنان اهل بيت بوده و بقيه نيز چون در جلوي آنها کم آورده شروع به فحاشي کرده و از اين طريق حرامزادگي خود را به اثبات ميرسانند. ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------- ثانيا : افتخار شيعه در اين دنيا اين است که او را رافضي بنامند چه اينکه اين کلمه در نزد اهل سنت به معناي رد کردن و نپذيرفتن خلافت باطل سه خليفه نا حق بوده و اين دقيقا همان گفته شيعه است که به هيچ عنوان خلافت نا حق سهتاي اولي را قبول ندارد و چه افتخاري براي شيعه بالاتر از اين. پس فکر نکنيد که با اطلاق اين کلمه به شيعيان آنها ناراحت ميشوند بلکه کمال مسرت و افتخار رابراي آنها در پي دارد. اما شعر امام شافعي درباره رافضي بودن: يا راکبا قف بالمحصب من مني و اهتف بقاعد خيفها و الناهض «اي سواره در شنزار مني (که معروف به خيف بنيکنانه است) بايست و همه حاجيان را، چه آنکه در [مسجد] خيف مني نشسته يا به نماز ايستاده، ندا بده .» سحرا اذا فاض الحجيج الي مني فيضا کملتطم الغرات الفائض «به سحرگاه هنگامي که سيل مواج حاجيان از مشعر سرازير مني ميگردد و بسان فرات مواج و پرتلاطمي بر سر هم ميريزند [به آواز بلند به همگان بگو:] ان کان رفضا حب آل محمد فليشهد الثقلان اني رافضي «اگر دوستي آل محمد صلي الله عليه و آله سبب رافضي بودن است، چه باک، جن و انس شاهد باشند که بجد رافضي هستم!!!» و اخبر هم اني من النفر الذي لولاء اهل البيت ليس بناقض «و جمعيت حجاج را خبر کن که قطعا من از آن گروهي هستم که نسبت به ولايت و نصرت اهل بيت عليهم السلام [ثابت قدمم و هيچ گاه] عهد شکن نخواهم بود .» ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- ثالثا چند نمونه از کفريات و کفرگوييهاي بيان شده در صحيحترين کتاب شما يعني کتاب بخاري ( به نقل از کتاب داستان گفتگوي آرام دکتر قزويني رضي الله عنه و حفظه الله ان شاالله تعالي) عقائد فاسد در كتاب صحيح بخاري : 1ـ اعتقاد به جسماني بودن خداوند: كسي كه كتاب توحيد بخاري ـ كه در بخش پاياني كتاب بخاري آمده ـ را مطالعه ميكند اين كتاب را مملو از روايات صريحي ميبيند كه دلالت بر جسمانيت و اثبات صورت و ساق پا و اعضاي ديگر براي خداوند متعال مييابد و اين به معناي محدوديت و نقص و احتياج در ذات مقدس خداوند و منافي با توحيد اسلام اصيل است، امري كه تمام علماي شيعه و بسياري از علماي اهل سنّت در صدد ابطال آن برآمدهاند([619]). آنچه ميآيد برخي از نصوص صريح و آشكاري است كه در كتاب صحيح بخاري مبني بر جسمانيت خداوند آمده است: الف: «فيأتي الله فيقول: أنا ربكم؟ فيقولون: هذا مكاننا حتى يأتينا ربنا، فإذا جاء ربنا عرفناه، فيأتيهم الله في صورته التي يعرفون، فيقول: أنا ربكم؟ فيقولون: أنت ربنا فيتبعونه»([620]). (خداوند خود ميآيد و ميگويد: آيا من پروردگار شما هستم؟ آنها نيز ميگويند: ما در همين مكان ميمانيم تا پروردگارمان را ببينيم، هرگاه پروردگار ما بيايد ما او را ميشناسيم، و خدايشان در همان شكل و صورتي كه آنها او را ميشناسند ميآيد و ميگويد: آيا من پروردگار شما هستم؟ آنها ميگويند: آري تو پروردگار ما هستي و آنها به دنبال خدا به راه ميافتند.) اين روايت در اثبات شكل و صورت براي خداوند صراحت دارد و اضافه اين كه ميگويد خداوند به شكل و رنگهاي مختلف در ميآيد. در تعبيري ديگر اين چنين آمده است: «فيقول: هل بينكم وبينه آية تعرفونه؟ فيقولون: الساق فيكشف عن ساقه، فيسجد له كل مؤمن»([621]). (ميگويد: آيا براي شما نشانهاي هست كه خدايتان را بتوانيد به واسطه آن بشناسيد؟ ميگويند: از ساق پايش او را ميشناسيم، از اينرو خداوند ساق پاي خود را نمايان ميسازد در اين حال تمام مؤمنان در برابر او به سجده ميافتند.) ب ـ «يقال لجهنم هل امتلأت؟ وتقول: هل من مزيد؟ فيضع الرب تبارك وتعالى قدمه عليها، فتقول: قط قط». (به جهنم گفته ميشود آيا پر شدي؟ جهنم ميگويد: آيا باز هم هست؟ خداوند قدم و پايش را در آتش ميگذارد، آتش ميگويد: هرگز! هرگز!) در عبارتي ديگر آمده است: «فأما النار فلا تمتلئ ، حتى يضع رجله، فتقول: قط قط قط، فهنا تمتلئ»([622])، (اما آتش دوزخ پر نميشود، تا آنجا كه خداوند پايش را در دوزخ ميگذارد، جهنم ميگويد: هرگز! هرگز! هرگز! اين جاست كه ديگر دوزخ پر شده است.) حال ما نميدانيم اين كار چگونه ممكن است؟ آيا پاهاي خداوند ـ العياذ بالله ـ هميشه در آتش ميماند تا دوزخ نيز براي هميشه سير باقي بماند يا آن كه پاي خود را از آن خارج ميسازد؟! ج ـ «يكشف ربنا عن ساقه فيسجد له كل مؤمن ومؤمنة»([623]). (پروردگار ما پاي خود را عريان ميسازد و در آن حال هر زن و مرد مؤمني در برابرش به سجده ميافتند.) ابن جوزي در حاشيه خود بر روايات قدم و ساق پا گفته است: «قلت: وذكر الساق مع القدم تشبيه محض»([624]) . (به اعتقاد من: ذكر ساق با قدم تشبيه محض است.) د ـ اين سخن بخاري كه ميگويد: «ثم علا به [يعني الرسول] فوق ذلك بما لا يعلمه إلا الله، حتى جاء سدرة المنتهى، ودنا الجبار رب العزة فتدلى حتى كان منه قاب قوسين أو أدنى»([625]). (سپس خداوند پيامبرش را تا به آن حد بالا ميبرد كه فقط خود او ميداند تا آنجا كه به سدره المنتهى ميبرد، تا آنجا كه به نزديكترين مكان قرب الهي ميرسد و به پروردگار جبار كه صاحب عزت و جلال است نزديك ميگردد تا آنجا به مرحله قاب قوسين و يا نزديكتر ميرسد. ميگويم: بيان ساق و قدم پا تشبيه محض است.) ابن حجر در مقام حاشيه بر اين قسمت از حديث گفته است: « قال الخطابي: ليس في هذا الكتاب ـ يعني صحيح البخاري ـ حديث أشنع ظاهرًا ولا أشنع مذاقاً من هذا الفصل، فإنه يقتضي تحديد المسافة بين أحد المذكورين وبين الآخر وتمييز مكان كل واحد منهما، هذا إلى ما في التدلّي من التشبيه والتمثيل له بالشيء الذي تعلق من فوق إلى أسفل»([626]). (خطابي گفته است: در اين كتاب ـ يعني كتاب صحيح بخاري ـ حديثي شنيعتر و زنندهتر از اين حديث از حيث ظاهر و مذاق نيامده است، چرا كه اين حديث اقتضا ميكند كه خداوند را ميان يكي از اين دو مسافتهايي كه در اين حديث آمده است محدود كنيم، علاوه بر اين كه در عبارت، نزديك شدن وجود دارد و در نزديك شدن بيشتر تشبيه و تمثيل و جسمانيت وجود دارد كه عالم بالا را به عالم پايين مقايسه نموده است.) سپس بخاري در پايان اين حديث ذات خداوند را اينگونه توصيف ميكند: «فعلا به إلى الجبار، فقال وهو مكانه: يا رب، خفف عنّا»([627]). (او را به سوي خداوند جبار بالا برد، آنگاه در حالي كه او در مكان خود قرار گرفته بود گفت: پروردگارا بر ما آسان بگير!) ابن جوزي چون از اين حديث تشبيه و جسمانيت خداوند را فهميده در باره اين روايت گفته است: «فإن قيل: فقد أخرج في الصحيحين عن شريك بن عبد الله بن أبي نمر عن أنس بن مالك أنه ذكر المعراج ، فقال فيه: فعلا الجبار ... الحديث. فالجواب: إن أبا سليمان الخطابي قال: هذه لفظة تفرد بها شريك ولم يذكرها غيره وهو كثير التفرد بمناكير الألفاظ»([628]). اگر گفته شود: در صحيحين از شريك بن عبد الله بن ابي نمر از انس بن مالك روايت شده است كه او حديث به عروج رفتن پيامبر را روايت كرده و در آن گفته است: خداوند جبار، پيامبرش را بالا برد ... تا آخر حديث. جواب اين است: ابا سليمان خطابي گفته است: اين روايت را با اين لفظ فقط شريك بن عبدالله روايت كرده و كسي ديگر به جز او اين روايت را نقل نكرده است و او در اين كار منفرد و تنها است و رواياتي را نقل ميكرده است كه مردم به آن چندان توجهي نميكردند. هـ ـ روايتي ديگر كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله نقل كرده است: «فأستأذن على ربي في داره فيؤذن لي عليه ... ثم أعود فأستأذن على ربي في داره فيؤذن لي عليه، فإذا رأيته وقعت ساجداً ... ثم أعود ثالثة فأستأذن على ربي في داره فيؤذن لي عليه، فإذا رأيته وقعت ساجداً»([629]). (جبرئيل در خانه خداوند براي من درخواست اجازه كرد و خدا هم براي من به او اجازه داد ... سپس بار ديگر به خانه خداوند بازگشتم باز هم براي من درخواست اجازه كرد و خدا هم به من اجازه داد، از اينرو تا خداوند را ديدم به سجده افتادم ... سپس بار ديگر درخواست اجازه كرد و خدا هم به من اجازه ورود داد از اين رو تا او را ديدم به سجده افتادم.) ابن حجر در «الفتح» گفته است: «قال الخطابي: هذا يوهم المكان والله منزه عن ذلك»([630])، (خطابي گفته است: اين حديث براي خداوند مكان را ثابت ميكند در حالي كه خدواند از اين گونه مطالب منزه است.) سپس كوشيده است تا اين حديث را به شكلي كه لفظ روايت قابليت قبول آن را ندارد توجيه كند. ([619]) لاحظ: شرح المقاصد، التفتازاني: ج4 ص43ـ 44؛ تمهيد الأوائل، الباقلاني: ص223ـ 224. ([620]) البخاري، الجامع الصحيح: ج4 ص429، كتاب التوحيد ح7437، مكتبة الإيمان ـ المنصورة. ([621]) البخاري، الجامع الصحيح: ج4 ص431، كتاب التوحيد ح7439. ([622]) البخاري، الجامع الصحيح: ج4 ص434، كتاب التوحيد ح7449. ([623]) البخاري، الجامع الصحيح: ج3 ص296، كتاب التفسير ح4919. ([624]) ابن الجوزي، دفع شبه التشبيه بأكف التنزيه: ص120، دار الإمام النووي ـ الأردن. ([625]) البخاري، الجامع الصحيح: ج4 ص452، كتاب التوحيد ح7517. ([626]) ابن حجر، فتح الباري: ج3 ص402. ([627]) المصدر نفسه: ج3 ص402. ([628]) ابن الجوزي، دفع شبه التشبيه بأكف التنزيه: ص136. ([629]) البخاري، الجامع الصحيح: ج4 ص432، كتاب التوحيد ح 7440. ([630]) ابن حجر، فتح الباري: ج13 ص530. --------------------------------------------------------------------------------------------------- و اما ختم کلام : الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولايت علي ابن ابيطالب عليه السلام صدق الله العلي العطيم |
198 |
نام و نام خانوادگي: حبيب -
تاريخ: 31 شهريور 89 - 15:47:02
بسم الله الرحمن الرحيم برادر عزيز جناب مومن عبدالله! سلمكم الله قصد حقير از مطرح كردن نظر مولوي عبد الحميد فقط اعلان وجود تناقضات فاحش در نظرات و آراي اين قبيل افراد بود. جالبتر اينكه سايت وهابينيوز (سنينيوز) چندي پيش مطلبي را بدين مضمون در صفحهي اول خود گذاشته بود: "امام حسن و امام حسين نوههاي پيامبر بودند كه خداوند آنها را با شهادت اكرام نمود" و سپس در مقام بيان دليل قيام امام حسين عليه السلام نوشته بود:" ... چون امام حسين ديد خلافتي كه جدش آن را به شورا و اجماع مسلمين وا نهاده به حكومت قيصر و كسري تبديل شده، عليه يزيد قيام كرد!!! " ضمنا از راهنمايي شما متشكرم. يا سيدي! يا اباعبدالله... جان عالميان به فدايت كه تنها واقعهاي كه از تير انكار دشمنان خدا در امان مانده شهادت سرخ توست. تا جايي كه اين شريح قاضي زمان وقتي از انكار خون پاكت كه هنوز از زمين كربلا ميجوشد عاجز ميماند كلام خدا را به راي حماقت خود تفسير كرده و ميگويد: "تلك امت قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم..." عزيزان آيا تا به حال انديشيدهايد دليل تمسك گاه و بيگاه اينان به اين آيهي شريفه چيست؟!! آن هم در دفاع از حرامي پليدي چون يزيد كه وقتي سر مبارك حسين عليه السلام را در بزم شراب در مقابلش نهادند چنين خواند: "ليت اشياخي ببدر شهـدوا جزع الخزرج من وقع الاسل فاهلوا واستهلوا فــــــــرحـا ثم قالوا يا يزيد لا تشـــــــل قد قتلنا القوم من ساداتهــم وعدلــناه ببــدر فــاعتــــدل لعبت هاشم بالملك فــــــــلا خبر جاء و لا وحي نــــــزل لست من خندف ان لم انتقم من بني احمد ما كان فعل"(لهوف /سيدبن طاووس رحمه الله) اللهم العن اباسفيان و معاويه و يزيد ابن معاويه عليهم منك اللعنه ابد الابدين |
199 |
نام و نام خانوادگي: علي اصغر طالبي -
تاريخ: 01 مهر 89 - 23:23:04
جالبه اين سنيها و وهابيها (عمر و مهران) هيچ سندي از كتب اهل سنت براي حرفهايشان ذكر نميكنند فقط عقايد شخصي خودشان را بيان ميكنند چون ميدونن اگر وارد آن وادي شوند هيچ چيز براي ارايه ندارند. شايد اصلا در طول عمرشون حتي يكي از اين كتابها را هم نديده باشند و فقط جدل رو خوب ياد گرفتن تا به هيچ عنوان زير بار حقيقت نروند. يعني بزرگانشون اينها رو نفهم نگهميدارن تا هر وقت خواستند از اينها سو استفاده كنند- به اجماع همه مسلمين پيامبر فرمود نا مدينه العلم و علي بابها. هر كسي لياقت پيرو علي ع رو نداره. |
200 |
نام و نام خانوادگي: غلام علي،فدايي رهبر -
تاريخ: 11 آبان 89 - 12:34:26
جناب معتصم که ان شاء الله با معتصم محشور شوي در جواب کامنت 8 شما بايد بگويم : ؟؟؟ برادران شيعه ما هستند ( که به اين خوبي جواب شبهه هاي تو را مي دهند !!!) يا وهابيوني چون تو و دوستت ريگي که با کشتن شيعيان، مثلا خودشون و مي خواهند به بهشت دعوت کنند !!! البته تو وجود اين کار رو هم نداري !!! لطف کن کمتر به علماي شيعه دروغ ببند و برو سراغ کشک عمر جونت . دست برادران شيعه من درد نکند با اين جواب هاي دندان شکنشون که به امثال معتصم مي دهند. با ديدن شبهه هاي معتصم و امثال او در اين سايت و جواب هاي بي نقص برادران شيعه ام ، از هميشه بيشتر به خودم مي بالم که شيعه علي و اولادش هستم . اجر شما با مولايم علي (ع) . |
صفحه بعد | [1] [2] [3] [4] [5] [6] [7] | صفحه قبل |