نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
غزليات شاعران افغان در سوگ حضرت زهرا(س)
کد مطلب: 1440 تاریخ انتشار: 25 فروردين 1392 تعداد بازدید: 1715
اخبار » عمومي
غزليات شاعران افغان در سوگ حضرت زهرا(س)

در اين ميان چند غزل از شاعران مهاجر افغان مقيم ايران، كه در فراق اين بانوي بزرگوار سروده شده، از محبوب ترين و جديدترين غزل هاي شعر مهاجرت محسوب مي شود، كه در اكثر كنگره ها و جشنواره هاي ادبي نيز مورد توجه قرار گرفته است.

به گزارش فارس، غم بزرگ بانوي 2 عالم بر شاعران و نويسندگان بسياري اثر داشته و هنگامي كه شمع جانشان از آتش غم دخت پيامبر در سوز و گداز بوده اشعاري نغز و حزن انگيز در وصف اين غم سروده اند كه غزليات شاعران مهاجر افغان با همين مقدمه خواندني است.
اشعار فراواني در سوگ حضرت فاطمه زهرا(س) در قالب هاي مختلف توسط شاعران افغانستان سروده شده است كه در اين ميان چند غزل از شاعران مهاجر افغان مقيم ايران، كه در فراق اين بانوي بزرگوار سروده شده، از محبوب ترين و جديدترين غزل هاي شعر مهاجرت محسوب مي شود، كه در اكثر كنگره ها و جشنواره هاي ادبي نيز مورد توجه قرار گرفته است.
«حميد مبشر» از شاعران جواني است كه تعهدي خاص نسبت به شعر مذهبي دارد و در آخرين اثر او كه به تازگي با نام «روايت تاريك غزل» در ايران منتشر شده است، اشعار فرواني در سوگ ائمه اطهار سروده شده است.
«فانوس اشك» عنوان غزلي است در فراق حضرت فاطمه(س) كه در اين مجموعه شعر به چشم مي خورد:
دلم گر سبز مانده در زمستان، از بهار توست
تمام باغ هاي سبز ساحل، يادگار توست
ميان دشتِ احساسِ تو موجي لاله مي خيزد
گلستان هاي خوش بوي شقايق از تبار توست
ميان كوچه، روشن كرده اي فانوس اشكت را
نگاه عابرانِ خسته، امشب شرمسار توست
دل من مي رود هر شب به سوي بيت الاحزانت
از آن جا زائر دل خسته سنگ مزار توست
از اقيانوس مي پرسم نشان خانه سبزت
كه دريا قسمتي از شعرهاي سوگوار توست
جهان بي ياد تو لبريز ابهام است، تاريك است
و چون فانوس روشن در نگاهم روزگار توست
ميان آن همه آوازهاي سرد و يخ بسته
دلم گر سبز مانده در زمستان، از بهار توست
«زهرا حسين زاده» نيز از چهره هاي جوان و مطرح شعر افغانستان و مهاجرت است و آنگونه كه «محمد كاظم كاظمي» در كتاب «شعر جوان امروز» نوشته است، برجستگي خاص و جانمايه شعر حسين زاده تعهد او است و اين تعهد به شعر او كيفيت و تأثيري خاص بخشيده است.
از حسين زاده تا كنون 2 مجموعه شعر با نام هاي «نامه اي از لاله كوهي» و «پلنگ در پرانتز» منتشر شده است، كه اشعار آييني و مذهبي زيادي نيز در اين 2 مجموعه به چشم مي خورد.
«گم است نيم رخش...» عنوان غزلي است در سوگ حضرت فاطمه زهرا(س) كه در مجموعه اول اين شاعر منتشر شده است.
نگاه كن در چوبي سياه پوشيده است
ستاره جان نكند چشم ماه پوشيده است
بهار خانه در آتش كباب شد پنهان
تمام پنجره ها اشك و آه پوشيده است
گم است نيمرخش زيرنقش انگشتان
عجيب مقنعه راه راه پوشيده است
تكان هر مژه اش بنده ام كند يك عمر
ستاره جان رخ ما از نگاه پوشيده است
كنار دلبر خاموش صبر طغيان كرد
بلندگفت كه مردم گناه پوشيده است
جرقه زد سخنش نخل را پريشان كرد
بگو چرا سراسر چاه پوشيده است
چراغ خاطره اش را كجا كنم روشن
نشانه هاي مزارش گياه پوشيده است
«عليرضا جعفري» نيز از شاعران جوان مهاجر مقيم شهر قم است كه غزلي دلنشين در مصيبت حضرت فاطمه(س) سروده است:
بانوي آب آتش نمي فهمد زبانت را
ديوار و در بايد بگويد داستانت را
شب رازدار دردهاي تو شد و بايد
از چاه هاي شهر جويا شد نشانت را
ماندي به عهد عشق خود تا پاي جان حتي
در كوچه پس دادي به خوبي امتحانت را
خورشيد شرمنده شد از تابيدن رويت
روزي كه ديده گريه ي بي سايبانت را
ديوار خانه تكيه گاهت بود وقتي كه
خواندي به ياري مهدي صاحب زمانت را
لبخند بابا پيش چشمانت مجسم شد
آرامشي در برگرفت آن لحظه جانت را
يك طور ديگر موي شان را شانه مي كردي
يك جور ديگر بو كشيدي كودكانت را
از هيبتش جز سايه اي باقي نمي ماند
داغ تو خواهد كشت اين باغبانت را
دستي كه بيرون آمده از قبر، مي دانست
مانند اول پس نمي گيرد امانت را
«سيد فضل الله قدسي» كه اينك به فعاليت هاي فرهنگي در داخل افغانستان مشغول است، از شاعران مطرح دوران مهاجرت در ايران بود كه شعر او رنگ و بوي خاص از دوران جنگ و جهاد در كشورش را دارد.
«مزار بي نشانه» عنوان غزلي از اين شاعر است كه در سوگ حضرت فاطمه زهرا(س) سروده شده است، و اين غزل در ميان شاعران و ذاكران اهل بيت از محبوبيت خاصي برخوردار است و شاعر اين غزل را در محضر رهبر معظم انقلاب اسلامي نيز سروده است.
دل غريب من از گردش زمانه گرفت
به ياد غربت زهرا شبي بهانه گرفت
شبانه بغض گلو گير من كنار بقيع
شكست و ديده ز دل اشك دانه دانه گرفت
كنار پنجره ها ديدگان پر اشكم
سراغ مدفن پنهان و بي نشانه گرفت
نشان شعله و درد و نواي زهرا را
توان هنوز ز ديوار و بام خانه گرفت
مصيبتي است علي را كه پيش چشمانش
عدو اميد دلش را به تازيانه گرفت
چه گفت فاطمه كانگونه با تأثر و غم
علي مراسم تدفين او شبانه گرفت
فراق فاطمه را بوتراب باور كرد
شبي كه چوبه تابوت را به شانه گرفت


Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :