بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَي
و الحمد لله ربّ العالمين، رفيع الدّرجات، رافع السّماوات، لا إله إلا هو ربّ العرش العظيم، غافر الذّنب و قابل التّوب.
اللّهم وفّق و يسّر و أعِن و استُر، و لا تجعل أمرنا علينا غمّة يوم نلقاك بحق محمد وآل محمد، آمين رب العالمين.
تشويش عقائد هميشه بوده است!
تا همين چند سال پيش نوع خطاب و تعامل با شيعه، لگد و ترس بوده، و قبل از آن تازيانه، شلاّق و شمشير و طعنه زبان، كه امراء صالح شان در مورد شيعه به كار مي بردند!
هزاران سال با شيعيان بدين گونه (با اذيت و آزار و شكنجه و زندان تا دم مرگ) رفتار كردند.
امّا اين اعمال تمام نشده و در روزگاران ما به خاطر مراعات احساسات جهان عرب و كميته هاي حقوق بشر! شكلش تغيير يافته و جايش را به دهليزهاي متعفّن و سردابهاي تاريك داده است.
در مورد عقايد شيعه، روش خشونت و قهر و اتهاماتي چون كفر و خروج از دين و بدعت و فسق عادت علمايشان بوده و پيوسته اين اسلوب منطقي! گرد پيروان اهل بيت (ع) چرخيده و صاعقه هاي تهمت و دروغ، سيل وار آنها را در برگرفته است. شيعه هزاران سال است كه منتظر روش عقلاني از جانب آنهاست! ...
اگر يكي از ما شيعيان بخواهد تهمت ها و ياوه گويي هايي كه از اول تاريخ تا امروز به ما شيعه اماميه نسبت داده اند را گرد آورد، كتابها و جزوات و بلكه دايرة المعارفها خواهد شد!
ولي اين افتراها با قلمهايي اجاره اي كه صاحبانش به آنها دلخوش كرده اند! نوشته شده و به جاي گفتگو با حجّت و برهان، گفتن و شنيدن، به ابزار قدرت و خشم و عصبيّت روي آورده اند و آسمان شيعه را با ابرهاي دشنام و بدعت و خروج از ملّت اسلام و ... تيره و تار كرده اند.
"شيعيان هيزم جهنّمند و همه كافر و مشرك و عبادت كننده گِل و بت هستند و هدف اول و آخرشان احياي مذهب مزدكي و مجوسي و زردشتي و قرمطي و هندويي، ساساني و كنفسيوسي و چيزهاي عجيب و غريب ديگر است".
شيعه چنين و چنان كرده، و خود نمي دانيم چه كرده ايم؟! الي ما شاءالله افتراها و اكاذيب!
وهابيون همه اينها را به خاطر دو هدف مي گويند كه هدف سومي برايش پيدا نمي شود، اول اينكه اين كوه اكاذيب و اراجيف هر چه بيشتر و بزرگتر شود تا مردم را از شناخت و فهم صحيح حقيقت آنچه كه اهل بيت (ع) گفته اند، بازدارند.
شكي نيست كه اينان هدفي جزء محو حقيقت اهل بيت(ع) در برابر جويندگان حقيقت و محبان اهل بيت (ع) ندارند ؛ زيرا كلمات اهل بيت (ع) در نفوس پاك، بسيار قوي و تأثير گذار است، چرا كه كمترين نور نيز تاريكي را از بين خواهد برد ، تا چه رسد به انسانهايي كه خداوند رجس و آلودگي را از آنان دور كرده و تطهيرشان نموده، و آنان اهل بيت (ع) مي باشند...
هدف ديگرشان از اين دروغ هاي هزار ساله و مداوم، ممانعت از بهره گرفتن از نتايج فهم صحيح مذهب اهل بيت (ع) است، اين ممانعت و حرمان به خاطر اين است كه بتوانند در برابر هر گونه مقايسه و مقارنه برحق و صحيحي كه انسانهاي پاك، بين دين خودشان و دين اهل بيت (ع) انجام مي دهند، حائل ايجاد كنند و فساد اعتقادات وخالي بودن مذهب و رخنه هاي فكري آنان آشكار نشود و جنس اصيل از غير اصيل و نور مبين از ضلال قديم شناخته نشود، والاّ چگونه مي توانستند غشّ ونادرستي سخنانشان را به عوام پيروانشان تفسير كنند: "با هيچ شيعه اي مناقشه نكن، زيرا او تو را با كلام خود سحر و جادو مي كند!"، { {قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ}(بقرة/118) ، {كَذَلِكَ مَا أَتَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ}(ذاريات/52) ، {أَفَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنْتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ}(طور/15).
اتهام تحريف قرآن، چرا؟
سخن گفتن در چنين موضوعي از سر فراغت وقت يا هوا و هوس يا كنجكاوي نبوده است، زيرا انسان غيور شك نمي كند كه گودالي اينچنين عميق در عمق اين موضوع وجود دارد كه آويختن به آن بهانه اي براي دشمنان اهل بيت(ع) شده ، كه در پيدا كردن حيله اي براي خصومت با دين حنيف تشيع عاجز شده اند.
تهمت تحريف قرآن بر شيعه، كه وهابيت مدّت زماني طولاني است كه هر از گاهي آن را علم مي كند، تيري است كه در حقيقت (با آن) به خود قرآن طعنه مي زنند و چه طعنه اي عظيم!
اين فتنه آزموني براي تمام ملت است، تا جايي كه حتّي بعضي از مسلمانان، شيعه و سنّي، در سلامت قرآن از تحريف شك نموده اند.
در صفحات اينترنت، بعضي استدلالات اهل كتاب كه از اسلام مرتد شده اند را ديده ايم كه گمان مي كنند آنچه باعث ورود آنها به اسلام شده بود، يعني كتاب خداي عزّ و جلّ از بين رفته، در حالي كه اين تنها كتابي است كه دست تحريف در آن راه نيافته و همان كه در انجيل آمده در قرآن هم هست. ودليلشان هم افتراهاي وهابيت بر شيعه است! باني همه اينها كيست؟! چه كسي چنين افترايي را نسبت داده؟!
وهابيت مصرّانه و مجدّانه تمام تلاش خود را به كار گرفته اند تا چهره قرآن را مخدوش سازند، به اين گمان كه مذهب اهل بيت (ع) را زشت جلوه نمايند، امّا از اين غافلند كه با اين كار، فقط به قرآن صدمه وارد مي كنند، چه بسيار شيعه و سنّي كه در سلامت قرآن از تحريف شك كردند و از مذهب خودشان هم برنگشتند!
اين روش وهابيت از زمانهاي طولاني شكل گرفته. آنها پيوسته در پي تهمت زدن و بدنام كردن شيعه بوده اند، تهمت تحريف قرآن گوش بسياري را پر كرده و كساني از سر جهل و ناداني و بي اعتنايي ،منحرف شده اند، آنها نصيحت را به معني طفره رفتن و پوشاندن و شكست، حساب مي كنند! لذا ما، بين دو آتش قرار گرفته ايم، تحريف قرآن از يك سو و رضايت به ظلم و كذب از سوي ديگر، پس راهي غير از زبان نصيحت را بايد در پيش گرفت؛ و آن راه رو در رو قرار دادن آنها با حقايقي است كه در مذهب خود دارند، و چاره اي جز اين نيست!
مسلمان غيور از هر فرقه اي از مسلمين كه باشد، سني يا شيعه، بايد به هر وسيله ممكن اين نقشه خطرناك را از ريشه بركند.
شكي نيست كه هر فردي كه از عقايد وهابيت مطلع باشد، هيچ دوايي جز آنچه ما بيان كرديم براي آنان نافع نمي بيند، حتّي بعضي علماي سني نيز قائل به آن شده و گفته اند الزام شيعه به اين رأي موجب الزام تسنن هم مي شود، و كلمات بزرگان معتبر پيشين خود مانند طبري، ابن حجر، ابن تيميه، و ... را در تحريف قرآن تكرار كرده اند و به وجوب بستن اين در و قرار ندادن قرآن در معرض تيرهاي اتهام نصيحت كرده اند، آيا گوش شنوا و قلب فهيم و چشم بينايي نزد وهابيت يافت نمي شود؟!
همانطور كه مي بينيد پيوسته امواج تشكيك را بر قرآن وارد مي سازند و قرآن را مكاني براي افترا هاي سفيهانه و دروغ بافي هاي بي خردانه خود كرده اند و به حق مصداق استعاذه در اين آيه كريمه شده اند: {فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ}(النحل/98).
تحريف قرآن، تخريب آن و اغفال عوامّ است!
آنها از زمان هاي دور هنوز بر منبرهايشان فرياد مي كشند. نوشته هاي مضحك و نوارهايشان بارها نسخه برداري و توزيع مي شود و به كسي كه اين نوارها را انتشار مي دهد، مي گويند خدا به تو جزاي خير دهد! اين بهترين هديه براي برادر مؤمن توست. چرا؟! زيرا شيعه معتقد به تقيّه است و قرآن را تحريف كرده و جمع بين صلاتين و هكذا سخنان ديگر!
ولي ما بايد بپرسيم آيا با طرح اين مواضع (صرفنظر از دروغ بودن آنها) آيا شما به نتيجه مطلوبتان مي رسيد؟! مطلوب منطقي كه از طرح اين موضوعات قابل تصور است، اخراج شيعه از مذهب اهل بيت (ع) و داخل كردن آنان به مذهب عامّه است، ولي اين طرح، آيا شما را به مرادتان مي رساند، نه، مگر آنكه قصد شما دلقك بازي باشد!
مي توان اين مسأله را اينگونه توضيح داد كه مذهب تشيّع بر ركني پايدار است كه با استناد به آن، از مذهب عامّه جدا مي شود، شيعه، اهل بيت (ع) را حجّت بين خود و خداي عزّ و جلّ و منبع دريافت سنّت صحيح پيامبر و احكام شريعت بعد از پيامبر صلّي الله عليه و آله قرار مي دهد، با دلالت بر حديث متواتر ثقلين كه پيامبر (ص) در آن به امّت وصيّت نمود كه به كتاب و عترت تمسّك جوييد، اين حديث را الباني در كتابش سلسلة الصحيحة آورده است:
" قال رسول الله صلي الله عليه (وآله) وسلم : أيها الناس ! إني تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا ، كتاب الله ، وعترتي أهل بيتي "[1][1]
بنابر اين حديث، مشايعت و پيروي از اهل بيت(ع) خطّ فاصل بين دو مذهب است پس اگر بطلان مذهب شيعه از اساس، ثابت شود، انسان عاقل بايد از خودش بپرسد آيا با طرح اين مواضع لطمه اي به اهل بيت(ع) وارد خواهد شد؟! بالطبع نه، زيرا مشايعت اهل بيت(ع) متوقف بر اعتقاد به تقيه نيست و اگر ثابت شود كه تقيه جايز نيست، اين طرح نه شيعه را از تشيع خارج مي كند و نه به مذهب سنت وارد مي كند، و همين طور است سخن از تحريف قرآن، زيرا آن هم باعث خروج از تشيع و ورود به تسنن نمي شود، و ديگر موارد اتهامي آنان نيز به همين صورت است، مگر اينكه گفته شود تحريف قرآن موجب كفر مي شود كه اين سخن هم مطلقاً اشتباه بزرگي است كه إن شاء الله اثبات خلاف آن را با سخنان علماي اهل سنّت خواهيم آورد، فرض مي كنيم كه تحريف قرآن موجب كفر است، امّا آيا اين سخن از نظر مذهب عامّه (تسنن) صحيح است؟!
چرا وهابيت اين مواضع را كه محلّ نزاعي در آن نيست مطرح مي كنند، در حالي كه مذهب تشيع پيرو مكتب اهل بيت(ع) است؟! آيا چيزي جز اتهام تحريف قرآن نبوده كه به شيعيان نسبت دهند؟!
استدراج و خدعه در مباحثه وهابي!
در اينجا اشكالي ندارد اگر سخني ذكر كنيم تا معني كلام ما را بيشتر به فهم نزديك سازد. مباحثه وهابيت تنها تلاشي مجدّانه براي طعن و ترديد در كتاب خداست، آنها اكنون راهي را در مباحثه مي روند كه طرف ديگر را خواسته يا ناخواسته به موضوع تحريف قرآن نشانه روند! هنگامي كه شيعه در لبّ موضوع و اصل اختلاف، يعني تعيين محلّ دريافت و أخذ دين بعد از پيامبر (ص) يعني حديث ثقلين با آنها بحث مي كند، آن وهابي ناگهان مي گويد: بايد از ثقل اكبر سخن بگوييم! اين اولين روش است!
روش ديگر بحث با آنان اين است كه آنها قبل از مباحثه مي گويند: داور و مرجعي را مي خواهيم كه به هنگام اختلاف به آن استناد كنيم، به او مي گويي كتاب خدا را بين ما و شما قرار دهيم، به تو جواب مي دهد: شيعه معتقد به تحريف قرآن است! و بعد از آن همينطور مناقشه و گفت وشنود و ردّ و انكار و درگيري بر سر كتاب خدا خواهد بود!
آنان به همين گونه حيله مي سازند و اختلاف بين شيعه و سنّي را به قرآن نسبت مي دهند كه آيا قرآن تحريف شده يا نه؟ و ما گفتيم كه اثبات عدم تحريف قرآن به تشيع و پيروي از اهل بيت(ع) خدشه اي وارد نمي كند!، و اين طرح و نقشه فقط باعث مي شود همه بلاها را سر قرآن در آوريد...
اگر در خدعه هاي گذشته آنان نظر كنيم در مي يابيم كه همه مغالطه است، اسلوب اولشان در حصر كلام به ثقل اكبر و توجه صرف به يكي از دو ثقل، فقط دو معني مي تواند داشته باشد، يا دلالت حديث ثقلين پذيرفته مي شود كه ديگر دليلي براي محدود سازي آن به يك ثقل نيست و اين در حقيقت پذيرش مرجعيت اهل بيت (ع) بعد از نبي مكرّم است، و يا از پذيرش دلالت اين حديث سرباز مي زند و به سمت تحريف قرآن مي رود (كه حقيقت و حال وهابيت چنين است) هنگامي كه به او گفته شود قبل از مناقشه در مورد خصوصيت هر كدام از دو ثقل و رأي و نظر دو مذهب در مورد آنها و مقدار تمسّك به آن، بايد دلالت حديث مشخص شود، يعني اينكه آيا معني ثقلين كتاب و عترت است يا منظور چيزي غير از اين دو بوده؟ و بعد از تعيين آن بحث از اينكه بايد بعد از وفات پيامبر (ص) از اين دو پيروي كرد، در اين موقع مناقشه منتقل مي شود به مرحله دوم كه خصوصيات هر كدام از دو ثقل و احكام خاصّ آن دو مي باشد، نه اينكه نگاه خود را تنها به يكي از دو ثقل منحصر سازيم و مناقشه را قبل از اثبات دلالت حديث شروع كنيم!
امّا حيله دوم از اولي سخيفانه تر است؛ زيرا طرف شيعي عدم تحريف قرآن را پذيرفته به اين معني كه اگر كسي چيزي را پذيرفته، با آن همراه و هماهنگ است، حتي اگر به آن ايمان نداشته باشد، و چگونه است حال كسي كه حقاً مؤمن به آن است؟! اين امري بديهي و از اولويّات تكفير منطقي مي باشد، لذا غير معقول است كه بگويد بعضي علماي شيعه معتقد به تحريفند، كه به فرض اعتقاد آنان آيا به اين معني است كه شيعه مسلمان نيست؟! يا اينكه اسلامش اسلام صحيحي نيست؟! در حالي كه رأي عدم تحريف قرآن نظر مراجع شيعه در طول قرون متمادي بوده است! بالاتر از آن كسي كه معتقد به تحريف قرآن است نگفته است كه آيات تحريف شده با قرآن موجود متعارض است تا اينكه مسأله تحريف مانع قرار دادن قرآن كنوني به عنوان محور بحث و مذاكره باشد، پس همه بر اين متفقند كه آنچه در مصحف آمده را مي توان محور و مرجع قرار داد بلا معارض!
وهابيون سدّ باب مناقشه در تحريف قرآن و در هر موضوع ديگري را نمي پذيرند، لذا وقتي وهابي تلاش مي كند بر عقول مردم بخندد مناقشه در تحريف قرآن را شروع مي كند، از او مي پرسيم: ضابطه اي كه در مناقشه بايد بر آن تكيه كنيم چيست؟! آيا قرآن است؟! در حالي كه آن خود مورد مناقشه است؟! اينجاست كه بايد پايه استنادي خود را تغيير دهد مثلاً انديشه و تعقّل خود را، كه هرگز آن را تغيير نخواهد داد، زيرا اصلاً عقل عضو حزب آنان نيست! يا اينكه ناداني و سفاهتش را كنار بگذارد در مقابل آنچه كه طرف مقابل پذيرفته است، و بر اين اساس معني بديهي و منطقي گوينده اين سخن كه هر كس چيزي را بپذيرد، هماهنگ و همراه با آن مي شود، را توضيح دهد!
خند دار اين است كه زماني كه وهابي حاكميت و مرجعيت قرآن به هنگام اختلاف را از شيعه قبول نكرده، (زيرا شيعه به گمان وي معتقد به تحريف قرآن است) امّا استدلالات مخدوش وهابي همه از قرآن مطرح مي شود، و اين وهابي نابغه! از شيعه تعجب مي كند كه چطور به استدلال قرآني وي اقرار نمي كند؟!! با اينكه آن وهابي مي گويد صحيح نيست كه شيعه در مناقشه به قرآن اعتماد كند؟!! چه عقلانيتي در اين شخص وجود دارد؟!
اميدواريم خواننده محترم متوجه اين مغالطات و حيله هايي كه وهابيت در بحث از كتاب خدا مي آورند و تلاش دارند بحث را منحصر به تحريف قرآن سازند، شده باشد.
نويسنده: أبو العباس الفخر الرازي
ترجمه: سلام شيعه