نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
نکاتی پیرامون شبهات عزاداری محرم (2)
کد مطلب: 8197 تاریخ انتشار: 08 مرداد 1401 - 10:22 تعداد بازدید: 3213
خارج کلام مقارن » عمومی
نکاتی پیرامون شبهات عزاداری محرم (2)

جلسه یازدهم 94/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه یازدهم 94/07/15

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

در جلسه گذشته نکاتی را پیرامون شبهات وهابیت در زمینه محرم مطرح کردیم و عرض کردیم که یکی از شبهاتی که وهابیت در این زمینه دارند این است که می گویند قاتلین امام حسین، خود شیعیان بودند!

آیا قاتلین امام حسین، شیعیان بودند؟

ما دیروز در جواب گفتیم که اولاً «شیعه»، یعنی پیرو؛ و کسی که در برابر امام می ایستد و به ساحت امام جسارت می کند، و به قتل امام اقدام می کند؛ در هیچ جای دنیا به او «شیعه» نمی گویند! بلکه او دشمن شیعه و دشمن اهلبیت است.

چرا که امام باقر(سلام الله علیه) در یک روایتی فرموند:

«مَنْ‏ كَانَ‏ لِلَّهِ‏ مُطِيعاً فَهُوَ لَنَا وَلِيٌّ وَ مَنْ‏ كَانَ‏ لِلَّهِ‏ عَاصِياً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَ مَا تُنَالُ وَلَايَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ»

هر کس مطیع خداوند باشد، دوستدار ماست و هر کس که عصیان خداوند بکند، او دشمن ماست. و هیچ کسی به دوستی و محبت ما نمی رسد، مگر با عمل و تقوا.

الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص 75، ح3

نکته دوم، کلام خود حضرت سیدالشهدا (سلام الله علیه) بود که به حاضرین در نبرد کربلا با تعبیر «شیعه آل ابی سفیان» خطاب فرمود:

«وَيْلَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي‏ دُنْيَاكُم»

واى بر شما اى پيروان آل ابو سفيان، اگر شما دين نداريد و از حساب روز قيامت نمى‏ترسيد، پس دست كم در دنياى خود آزاد مرد باشيد.

بحارالأنوار، ج 45، ص 51، بقیه باب 37؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 38

نکته سوم این بود که افرادی که در قتل امام حسین شرکت داشتند، در آتش زدن و غارت خیام امام حسین دست داشتند و در اسارت بردن اهل بیت، سهیم بودند؛ اسامی اینها مشخص است و در تاریخ ضبط شده است، و هیچ کسی نگفته است که اینها شیعه امام حسین بودند!

ما از «ینابیع الموده» ذکر کردیم که قاتلین سید الشهدا (سلام الله علیه) به ایشان می گفتند:

«إنّا نَقتُلُكَ بُغضَاً لِأبيك»

ما به خاطر بغضی که از پدرت در دل داریم، با تو می جنگیم.

ینابیع الموده، ج3، ص 72 تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسيني، دار الأسوة للطباعة و النشر، چاپ اوّل، 1416 هـ. ق.

یا تعبیر «ابن اثیر» این بود که برخی از قاتلین امام حسین به ایشان می گفتند:

«يَا حُسَيْنُ يَا كَذَّابُ ابْنَ الْكَذَّابِ!»

صدا زد ای حسین! ای دروغگو فرزند دروغگو!

الکامل فی التاریخ، ج4، ص 67

آیا یک شیعه، نسبت به امام خویش، همچین تعبیری را به کار می برد!؟ و یا این تعبیر که به امام حسین می گفتند:

«يَا حُسَيْنُ أَبْشِرْ بِالنَّارِ!»

ای حسین! بشارت باد تو را به آتش جهنم!

الکامل فی التاریخ، ج4، ص 66، البدایه و النهایه، ج4، ص 183

یا این تعبیر که، لشگریان عمرسعد به امام حسین(سلام الله علیه) که می خواست نماز بخواند می گفتند که:

«إِنَّهَا لَا تُقْبَلُ مِنْكُمْ»

مردی که از اهالی کوفه بود، گفت: نماز شما قبول نمی شود!

البدایه و النهایه، ج 8، ص 185

آیا همه نویسندگان نامه به امام حسین، شیعه بودند؟

یکی از ادله وهابی ها، مبنی بر اینکه قاتلین امام حسین شیعیان بودند، نوشتن نامه توسط مردم کوفه به امام حسین(سلام الله علیه) بود. وهابی ها می گویند که شیعیان کوفه به امام حسین نامه نوشتند و از او دعوت کردند، ولی وقت ایشان آمد، او را یاری نکردند.

در مورد این ادعا باید بگوئیم که اولاً: در میان نویسندگان نامه، شیعیانی بودند، ولی در هنگام آمدن امام حسین، در زندان به سر می بردند. مثل سلیمان صرد خزاعی، مختار و... که اینها را شناسائی کردند و به زندان انداختند. این در حالی است که «سلیمان صرد خزاعی» از صحابی پیغمبر بود. یعنی ایشان قبل از آنکه افتخار شیعه گری امام حسین را داشته باشد، افتخار صحابی بودن پیغمبر را دارد. آقایان اهل سنت هم، برای صحابه ارزش ویژه ای قائل هستند و معتقد هستند که تمام صحابه اهل بهشت هستند.

در صدر اسلام، به چه کسانی «شیعه» می گفتند؟

ثانیاً: نکته بعدی این است که، اینکه وهابی ها می گویند: شیعیان امام حسین را کشتند؛ منظور از «شیعه» چیست؟ و در زمان امام حسین (سلام الله علیه) چه کسانی را «شیعه» می گفتند؟

در صدر اسلام، واژه «شیعه»، علاوه بر معنای حقیقی آن، یعنی معتقدین به امامت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)؛ به کسانی نیز می گفتند که خلافت «ابوبکر» را قبول داشتند، خلافت «عمر» را نیز قبول داشتند، ولی در مورد «عثمان»، معتقد بودند که امیرالمؤمنین بر «عثمان» مقدم است، و از او افضل است. اینها را نیز شیعه می نامیدند!

«ابن تیمیه» می نویسد:

«كَانَتِ الشِّيعَةُ أَصْحَابُ عَلِيٍّ يُقَدِّمُونَ عَلَيْهِ أَبَابَكْرٍ وَ عُمَرَ، وَ إِنَّمَا كَانَ النِّزَاعُ في تقدّمه عَلَى عُثْمَانَ»

شیعیان، یاران علی بودند. که ابوبکر و عمر را بر او مقدم می داشتند. ولی علی را بر عثمان مقدم می داشتند.

منهاج السنة، ج2، ص 96

«ابن حجر عسقلانی» نیز می نویسد:

«التشيع محبَّة على و تقديمه على الصحابة فَمن قدمه على أبي بكر وَ عمر فَهُوَ غال فِي تشيعه وَ يُطلق عَلَيْهِ رَافِضِي وَ إِلَّا فشيعي»

تشیع یعنی محبت علی را داشتن و او را بر صحابه مقدم داشتن، پس هر کس علی را بر ابوبکر و عمر مقدم بدارد، او در تشیع غلو کرده است و به او رافضی گفته می شود. ولی اگر مقدم ندارد، رافضی نیست، و شیعه است.

فتح الباری، ج1، ص 459

اگر شیعیانی که وهابی ها می گویند قاتلین امام حسین هستند، به این معنا بودند؛ یعنی کسانی که معتقد به خلافت ابوبکر و عمر بودند، و فقط در عثمان، امیرالمؤمنین را بر او ترجیح می دادند. بله! ما هم قبول داریم که قاتلین امام حسین اینچنین شیعیانی بودند.

ولی باید به این نکته توجه کرد که شاخص ترین تفاوت شیعه و سنی در این است که «شیعه» معتقد به امامت الهی و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین و امامت فرزندان یازده گانه امیرالمؤمنین است. ما به اینها می گوئیم شیعه! ولی آنهائی که معتقد به خلافت ابوبکر و عمر و عثمان بودند، و امیرالمؤمنین را خلیفه چهارم قبول داشتند، و فقط معتقد بودند که علی با وجود اینکه خلیفه چهارم است، از عثمان افضل است؛ ما چنین کسی را «شیعه» نمی دانیم. پس نزاع ما در اینجا، یک نزاع لفظی است، نه نزاع معنوی!

این عبارت «ابن تیمیه» و «ابن حجر» را، خوب در ذهن داشته باشید. در خیلی از موارد به درد شما می خورد. وقتی این وهابی ها می آیند و لفظ «شیعه» را چماق می کنند بر سر ما، با تکیه بر این تعبیر ابن تیمیه و ابن حجر، می گوئیم که مراد از شیعه، چیز دیگری است.

هدف اصلی از نسبت دادن قتل امام حسین به شیعیان!

نکته اساسی دیگر در زمینه مباحث محرم، این است که عامل و دستور دهنده مستقیم قتل امام حسین (سلام الله علیه)؛ شخص «یزید بن معاویه» بوده است. وهابی ها دنبال این هستند که شهادت حضرت را به گردن شیعه بیاندازند، تا «یزید» را مبری کنند! تمام هدف وهابی ها این است. اینها به دنبال این هستند که جد اعلای خودشان، «یزید» را، به یک نوعی از این قضیه منزه کنند. هدف نهایی وهابی ها این است.

لذا لازم است که ما روی این مسئله، خوب کار بکنیم. و شخصیت پلید «یزید بن معاویه» و دستور مستقیم او به قتل امام حسین را با ادله محکم و قوی، ثابت بکنیم. زیرا این وهابی ها، حاضر نیستند که یزید را لعن بکنند! حتی اهانت به او را جرم می دانند! اخیراً هم کتابی در عربستان نوشته اند با عنوان «فضائل امیرالمؤمنین یزید بن معاویه»! که در اینترنت هم موجود است.

مفتی اعظم عربستان: بیعت «یزید بن معاویه»، بیعت شرعی بوده است!!

شیخ عبدالعزیز بن عبدالله آل شیخ، مفتی اعظم عربستان در یک برنامه زنده كه از شبکه ماهواره ای «المجد» عربستان پخش مي شد، در پاسخ خانمي در رابطه با «يزيد» و قيام امام حسين (عليه السلام) اين چنين پاسخ داد:

«يا اختي! هذه امور مضت و تاريخ مضي تلك امة قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم و لا تسئلون عما كانوا يعملون.

زمان پرداختن به اين امور گذشته و زمان آن سپري شده است . آنها گروهى بودند كه درگذشتند، هر كار نيك و بدي كردند براى خود كردند و شما هم هر چه كرديد براى خود خواهيد كرد و مسئول كار آنها نخواهيد بود.

بيعة يزيد بن معاويه بيعه شرعية أخذها أبوه له في حياته فبايعه الناس و قبلوا بيعته و لما توفي امتنع الحسن و الحسين بن علي و ابن الزيبير عن المبايعه. و امتناع الحسين و ابن الزبير عن المبايعه كانوا بذلك رضي الله عنهما غير مصيبين. لأن بيعة يزيد بيعة شرعية و بيعة اُخذت له في حياة أبيه و أعطاهم نصب عينهم. ولكن الله حكيم عليم فيما قضي وقدّر. تلك أمة مضت.

بيعت يزيد بن معاويه، بيعتي شرعي است كه در زمان پدرش معاويه از مردم گرفته شد و مردم هم بيعت كرده و به اين بيعت گردن نهادند. امّا هنگامي‌ كه معاويه از دنيا رفت حسن و حسين بن علي و ابن زبير از بيعت با او خودداري كردند. حسين و ابن زبير در تصميمشان مبني بر بيعت نكردن به خطا رفتند. چون بيعت با يزيد بيعتي شرعي بود و اين بيعت در زمان زندگي پدرش معاويه و در مقابل چشم مردم گرفته شده بود. ولي خداوند در آنچه مقدر مي فرمايد حكيم و عليم است، آن امتها هم بنا به تقدير خداوند در گذشتند و از دنيا رفتند.

والله إني ما أحب أن تكتب عنّي هذه المسأله. هذه المسائل مضي و التواريخ كلها تحكي القضيه بأساليب مختلفة. فمن التواريخ من يقول: ... هذه المسائل مضت. مضي يزيد و مضي الحسين ولهم أكثر من ألف و... سنة مضت...

شما را به خدا قسم! من دوست ندارم اين مطالب را از من نقل كنيد. اينها مسائلي است كه گذشته است. تاريخ هم درباره اين مطالب به شكل‌هاي مختلف حكايت نموده است. ولي به هر شكل اين‌ قضايا گذشته و تمام شده ... يزيد و حسين بيش از هزار و اندي سال است كه از دنيا رفته‌اند ...

لكن اعتقد أن يزيد بن معاوية: بيعته، بيعة شرعية؛ و أن الحسين رضي الله عنه و أرضاه نصح أن لا يخرج الي العراق و لا يقبل من دعاه الي البيعة. حذّره ابن عباس و ابن عمر والفرزدق. و كبير من الصحابة حذّروه من الخروج الي العراق. أن الخروج لا يؤدّي لمصلحة. لكن رضي الله و أرضاه ما قبل... والله قدّر ما قدّر وقضي ما قضي و اذا نفذ القضاء...

ولي به عقيده من بيعت يزيد بن معاويه بيعتي شرعي بوده؛ و حسين را نصيحت كرد‌ند كه از مدينه به طرف عراق نرود، او را نصيحت كردند كه بيعت كند ولي او نپذيرفت. ابن عباس و ابن عمر و فرزدق و بسياري از صحابه او را از رفتن به عراق بر حذر داشته و به او گقتند كه: رفتن به عراق به مصلحت او نيست. ولي حسين اين نصيحت‌ها را نپذيرفت... و خدا هم هر ‌آنچه مقدر فرموده بود انجام شد و...

لكننا نترضي الحسين و نسئل العفو عن الجميع ولله فيما قضي وقدّر حكمة لا نعلمها... ما الفائدة من هذا المطلب؟ الحسين أخطأ ما أخطأ...

ولي با اين وجود ما براي حسين از خداوند درخواست رضايت كرده و براي او عفو و بخشش را خواستاريم. و مقدرات الهي حكمتهايي دارد كه ما از آن آگاه نيستيم... و اصلاً فائده نقل اين مطالب چيست؟ حسين هر اشتباهي كرده براي خود كرده...

اهل السنة والجماعة عقيدتهم وجوب الانقياد لمن بويع و إن من بويع و اجتمعت الكلمة عليه وجب علي الجميع السمع و الطاعة له. وحرم الخروج عليه. حرم الخروج للحسين رضي الله عنه و أرضاه...

عقيده اهل سنت و جماعت اين است كه واجب است تا به فرامين كسي كه مورد بيعت قرار گرفته و مردم حول محور او جمع شده‌اند گوش فرا داده شده و از او پيروي گردد. و قيام و سركشي عليه او نيز حرام مي‌باشد. و از همين‌رو خروج و قيام حسين عليه يزيد حرام بود...

نقول: الحسين رضي الله عنه وأرضاه في خروجه كان الأمر خلافا مع عقيدته و كان عدم الخروج أولي. والبقاء هو الأولي والدخول فيما دخل الناس هو أولي. لكنه كره عما قيل إن العراق كله معك...

ما مي‌گوييم: حسين در قيامش عليه يزيد اشتباه كرد و براي او بهتر بود كه اين كار را نمي‌كرد. و باقي ماندن در مدينه و بر آن‌چه مردم بر آن اجتماع كرده بودند بهتر و سزاوار‌تر بود. و هر چه به او گفته شد كه عراق طرفدار و همراه تو نيست گوش نداد و توجهي ننمود...

أن العراق و الشام و مصر و الحجاز و يمن قد أعطو البيعة ليزيد بن معاويه في حياة أبيه و أصبح إماماً معترفاً به لا يجوز الخروج عليه و لا التعدّي علي خليفته. هذا هو الأمر ولكن لا نقول بأشدّ. و الحقيقة أن العراق و الشام و مصر و الحجاز و يمن قد أعطو البيعة ليزيد بن معاويه في حياة أبيه و أصبح إماماً معترفاً به لا يجوز الخروج عليه و لا التعدّي علي خليفته. هذا هو الأمر ولكن لا نقول بأشدّ.»

و حقيقت اين است كه مردم عراق و شام و مصر و حجاز و يمن با يزيد بن معاويه در زمان زندگي و حيات پدرش بيعت كرده و امامت و رهبري وي را پذيرفته بودند، به همين جهت هم قيام عليه او و تجاوز به حريم خلافت او جايز نبود. اين تمام مطلب است بيش از اين هم سخني نمي گوئيم و معتقد به بيش از اين هم نيستيم.

لينک فيلم مربوط به سخنان آل شیخ، در سرور:

https://www.valiasr-aj.com/userfiles/media/aleshikh2.flv

و لينک مربوط به فيلم موردنظر در سايت يوتيوب:

http://www.youtube.com/watch?v=v0Yoeg7k1s4

مفتی اعظم عربستان، معمولاً جمعه شب ها، بین نماز مغرب و عشاء، به مدت دو ساعت، در شبکه «المجد» عربستان، که جزء شبکه های پربیننده هم است، برنامه زنده دارد. در این برنامه، از سراسر دنیا تماس می گیرند و سؤال می کنند و او هم جواب می دهد.

دفاع جانانه «ابن تیمیه» از «یزید بن معاویه»!

اینها به هر نحو ممکن، قصدشان تطهیر چهره «یزید» است. قصد فریب جوانان شیعه را دارند. می گویند که اینگونه نبود که یزید دستور داده باشد که امام حسین را بکشید! «عبیدالله بن زیاد» یک اشتباهی کرد! «عمرسعد» یک اشتباهی کرد! وقتی «یزید» خبر کشته شدن امام حسین را شنید، خیلی متأثر شد و ناراحت شد!!

«ابن تیمیه» با بی شرمی تمام می گوید: اصلاً یزید، راضی به قتل امام حسین نبود. وقتی شنید امام حسین کشته شده است، اظهار ناراحتی کرد:

«وَالْحُسَيْنُ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ لَعَنَ قَاتِلَهُ - قُتِلَ مَظْلُومًا شَهِيدًا فِي خِلَافَتِهِ بِسَبَبِ خِلَافِهِ ، لَكِنَّهُ هُوَ لَمْ يَأْمُرْ بِقَتْلِهِ، وَ لَمْ يُظْهِرِ الرِّضَا بِهِ، وَلَا انْتَصَرَ مِمَّنْ قَتَلَهُ.»

حسین – که خدا از او راضی باشد و قاتلین او را لعنت کند – در خلافت یزید بن معاویه، به خاطر اشتباهی که کرد، مظلومانه به شهادت رسید. ولی یزید دستور به قتل او را نداده بود، و از این کار رضایت نداشت و به قاتلین حسین هم، هیچ کمکی نکرد.

منهاج السنه، ج8، ص 141

لذا «یزید»، اهل بیت امام حسین را چند روزی به «شام» برد و اکرام کرد و به «مدینه» برگرداند!!

«وَلَمَّا بَلَغَ ذَلِكَ يَزِيدَ أَظْهَرَ التَّوَجُّعَ عَلَى ذَلِكَ، وَ ظَهَرَ الْبُكَاءَ فِي دَارِهِ، وَ لَمْ يَسْبِ لَهُ حَرِيمًا أَصْلًا، بَلْ أَكْرَمَ أَهْلَ بَيْتِهِ، وَ أَجَازَهُمْ حَتَّى رَدَّهُمْ إِلَى بَلَدِهِمْ»

وقتی خبر کشته شدن امام حسین، به یزید رسید، ناله و شیون به پا کرد و اشک و ماتم در خانه اش آشکار شد. یزید اهل بیت امام حسین را اصلاً برای اسارت نبرده بود؛ بلکه اهل بیت او را خیلی احترام کرد. و اجازه داد که آنها به دیار خودشان برگردند!

منهاج السنه، ج4، ص 472

«ابن تیمیه» معتقد است که نه تنها یزید به قتل امام حسین دستور نداده بود، بلکه از این واقعه ناراحت هم شد، و قاتلین امام حسین را توبیخ هم کرد. و اساساً سرهای شهدا هم به شام برده نشد:

«وَأَمَّا قَتْلُ الْحُسَيْنِ فَلَمْ يَأْمُرْ بِهِ وَ لَمْ يَرْضَ بِهِ بَلْ ظَهَرَ مِنْهُ التَّأَلُّمُ لِقَتْلِهِ وَ ذَمَّ مَنْ قَتَلَهُ وَ لَمْ يُحْمَلْ الرَّأْسُ إلَيْهِ وَ إِنَّمَا حُمِلَ إلَى ابْنِ زِيَادٍ»

یزید به قتل حسین دستور نداد، و به این کار هم راضی نبود، بلکه از این اتفاق ناراحت هم شد و قاتلین حسین را توبیخ نمود! و سر حسین به شام برده نشد، بلکه به سوی ابن زیاد در کوفه برده شد.

مجموع الفتاوی، ج4، ص 486

ما باید روی این مسئله کار بکنیم، و با ادله محکم و قطعی، دستور مستقیم «یزید بن معاویه» بر قتل امام حسین را، ثابت بکنیم. دوستان عزیز، حدالمقدور سعی کنید از منابعی مثل «ینابیع الموده قندوزی»، «گنجی شافعی» و «ابن ابی الحدید» و... کمتر استفاده کنید. و تا می توانید اصلاً نام اینها را هم نبرید. زیرا ممکن است شما برای یک مطلبی، پنجاه دلیل ذکر کنید، ولی اینها یک راست می روند سراغ «ابن ابی الحدید» و شروع می کنند به کوبیدن او، تا مطلب شما را تضعیف بکنند.

دستور قتل امام حسین، توسط شخص «یزید بن معاویه»!

ما منابع معتبری از اهل سنت در دست داریم که نشان می دهد قتل حضرت سیدالشهداء (سلام الله علیه)، به دستور مستقیم «یزید بن معاویه» صورت گرفته است:

«ابن اثیر جزری» از استوانه های تاریخ اهل سنت است که از قول «عبیدالله بن زیاد» می نویسد:

«أَمَّا قَتْلِي الْحُسَيْنَ فَإِنَّهُ أَشَارَ إِلَيَّ يَزِيدُ بِقَتْلِهِ أَوْ قَتْلِي فَاخْتَرْتُ قَتْلَهُ»

من که حسین را کشتم، ‌به دستور خود یزید بوده، به من گفت یا حسین را بکش یا تو را می کشم؛ من هم برای اینکه کشته نشوم، کشتن حسین را انتخاب کردم.

الکامل فی التاریخ، ج3، ص 474؛ انساب الأشراف، ج2، ص 224

«صلاح الدین محمد بن شاکر» می نویسد:

«وقال الشيخ شمس الدين الذهبي: لما فعل يزيد بأهل المدينة ما فعل، و قتل الحسين رضي الله عنه و إخوته، و أكثر من شرب الخمر و ارتكب أشياء منكرة أبغضه الناس و خرج عليه غير واحد و لم يبارك الله تعالى في عمره.»

ذهبی گفته است که وقتی یزید آن جنایتی که در حق اهل مدینه کرد که هفتصد تن از مهاجرین و انصار را به قتل رساند و همچنین حسین و برادران و آل او را کشت و همچنین شراب خوردن یزید و کارهای زشتی که از یزید صورت گرفت، مردم او را دشمن می داشتند، افراد زیادی در برابر او قیام کردند و خداوند عالم در عمر یزید هیچ برکتی قرار نداد.

فوات الوفیات، ج2، ص 641

اساساً نیازی به این نیست که یک شخصی مستقیماً حضور فیزیکی در یک کاری داشته باشد، تا آن کار به او منتسب باشد. به عنوان نمونه می گویند که مسجد اعظم را آیةالله العظمی بروجردی ساخته است، در حالی که ایشان یک آجر هم در این مسجد، کار نگذاشته است! زیرا در اینگونه کلامها، سبب بودن و دستور دادن به آن کار، مراد است.

«ابن کثیر دمشقی» نیز در این زمینه می گوید:

«وَقَدْ أَخْطَأَ يَزِيدُ خَطَأً فَاحِشًا... و قَد تَقدّم أنَّه قَتَل الحُسَين و أصحابِه عَلى يَدي عُبيدِ الله بن زياد»

یزید خطای بسیار فاحشی را مرتکب شد... و قبلاً بیان شد که او حسین و یارانش را با دستان عبیدالله بن زیاد به قتل رساند.

البداية والنهاية ج 8 ص 222

این سه دلیلی که اینجا ذکر شد، در زمینه اینکه قاتل امام حسین (سلام الله علیه)، شخص یزید بن معاویه است؛ عصاره ادلّه است. ما بیش از پنجاه مدرک بر این مطلب داریم که قاتل امام حسین، شخص «یزید بن معاویه» بوده است.

آیا لعن «یزید بن معاویه» جایز است؟

«ابن تیمیه» می گوید لعن «یزید بن معاویه» جایز نیست:

«أَنَّ الْقَوْلَ فِي لَعْنَةِ يَزِيدَ كَالْقَوْلِ فِي لَعْنَةِ أَمْثَالِهِ مِنَ الْمُلُوكِ الْخُلَفَاءِ... غَايَةُ يَزِيدَ وَ أَمْثَالِهِ مِنَ الْمُلُوكِ أَنْ يَكُونُوا فُسَّاقًا، فَلَعْنَةُ الْفَاسِقِ الْمُعَيَّنِ لَيْسَتْ مَأْمُورًا بِهَا»

صحبت در مورد جواز لعن یزید، مثل صحبت در جواز لعن امثال یزید از حاکمان و خلفاست... نهایت چیزی که می شود در این باره گفت این است که یزید و دیگر حاکمان مثل یزید، فاسق بودند. و لعن کردن یک فاسق مشخص، در دین دستور داده نشده است.

منهاج السنه، ج4، ص 567

«ابن حجر هیثمی» نیز می گوید که لعن کردن «یزید» جایز نیست:

«لایَجوزُ لَعنُ یَزید و إن کانَ فاسِقاً خَبیثَاً»

لعن یزید بن معاویه جایز نیست، اگر چه او فاسق و خبیث بود.

الصواعق المحرقه، ج2، ص 637

جواز لعن «یزید بن معاویه» در منابع معتبر اهل سنت!

در مورد لعن «یزید بن معاویه» باید گفت که اکثر علمای اهل سنت، لعن یزید را جایز و حتی واجب می‌دانسته‌اند. حتی «ابن جوزی» از علمای بزرگ اهل سنت در این زمینه کتابی دارد با عنوان «الرد علی المتعصب العنید المنکر للعن یزید» یعنی رد بر شخص متعصب و کینه توزی که لعن یزید را قبول ندارد!

وی در کتاب خویش در این زمینه می‌گوید:

«ان انکاره على من استجاز ذم المذموم و لعن الملعون من جهل صراح، فقد استجازه کبار العلماء، منهم الامام احمد بن حنبل (رضى اللّه) و قد ذکر احمد فى حق یزید ما یزید على اللعنه.»

اینکه (ابن تیمیه) منکر جایز بودن بدگویی از این شخص ناپاک و لعن کردن این شخص ملعون شده است، گمراهی آشکار است؛ زیرا این عمل را بزرگان علما از جمله احمد بن حنبل، لعن او را جایز دانسته‌اند؛ و احمد بن حنبل در مورد یزید کلامی گفته است که از لعنت نیز بیشتر است.

الردّ على المتعصّب العنید، ص 13

«تفتازانی» در مورد جواز لعن «یزید»، ادعای اجماع می کند و می گوید:

«اتفقوا على جواز اللعن على من قتله أو أمر به أو أجازه أو رضى به، و الحق: أن رضا «يزيد» بقتل «الحسين» و استبشاره بذلك، و اهانته أهل بيت النبي عليه السلام، مما تواتر معناه، و ان كانت تفاصيله آحادا، فنحن لا نتوقف فى شأنه، بل فى ايمانه- لعنة الله عليه و على أنصاره و أعوانه»

همه علما این نظر را دارند که می‌توان کسانی را که حسین را کشته‌اند یا به این کار دستور داده‌اند، یا اجازه این کار را داده‌اند، یا به این کار راضی شده‌اند را لعنت کرد. و درست آن است که یزید به قتل حسین راضی بود؛ و شادی او از قتل حسین و اهانت کردن او به اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم از مطالبی است که به حد تواتر معنوی رسیده است؛ اگر چه تفاصیل آن به صورت خبر واحد نقل شده است؛ بنابراین ما در مورد یزید سکوت نمی‌کنیم؛ بلکه حتی در کافر یا مومن بودن او شک نداریم؛ لعنت خدا بر او و یاوران و همکارانش.

شرح العقائد النسفیه، ص 103، مكتبة الكليات الأزهرية، چاپ اول قاهره،، 1407ه. ق

«سبط ابن جوزی»، در این زمینه می گوید:

« أن جماعة سألوا جدي عن يزيد فقال ما تقولون في رجل ولي ثلاث سنين في سنته الأولى قتل الحسين و في الثانية أخاف المدينة و أباحها و في الثالثة رمى الكعبة بالمجانيق و هدمها و حرقها فقالوا أيلعن؟ فقال: فالعنوه»

عده ای از مردم در مورد یزید از جد من سؤال کردند. که نظر تو در مورد یزید چیست؟ گفت: چه می گوئید در مورد شخصی که سه سال خلافت کرد، در سال اول حسین را کشت؛ در سال دوم مردم مدینه را ترساند و اهلش را بر لشگریانش مباح ساخت؛ و در سال سوم کعبه را با منجلیق ویران کرد و آتش زد!؟ گفتند: آیا می شود او را لعن نمود؟ جدم گفت: او را لعن کنید!

تذکرة الخواص، ص 579؛ لمحقق: الدكتور عامر النجار الناشر : مكتبة الثقافة الدينية الطبعة : الأولى 1429 هـ - 2008 م

«آلوسی» از علمای سلفی و وهابی، با قاطعیت می نویسد:

«وقد جزم بكفره و صرح بلعنه جماعة من العلماء منهم الحافظ ناصر السنة ابن الجوزي و سبقه القاضي أبو يعلى، و قال العلامة التفتازاني: لا نتوقف في شأنه بل في إيمانه لعنة الله تعالى عليه وعلى أنصاره و أعوانه، و ممن صرح بلعنه الجلال السيوطي عليه الرحمة»

عده ای از علما به کفر یزید یقین کرده اند. و به جواز لعن او تصریح کرده اند. از جمله ایشان، ابن جوزی و قبل از ایشان، ابویعلی هستند. علامه تفتازانی نیز گفته است که ما در مورد یزید سکوت نمی‌کنیم؛ بلکه حتی در کافر یا مومن بودن او شک نداریم؛ لعنت خدا بر او و یاوران و همکارانش. و از کسانی که به جواز لعن یزید تصریح کرده است، جلال الدین سیوطی است.

روح المعاني، ج 26، ص 72

مشاهدات عینی «عبدالله بن حنظله» از زندگی «یزید بن معاویه»!

«ابن سعد» در «طبقات الکبری» نقل می کند که «عبدالله»، پسر حنظله غسیل الملائکه، به همراه عده ای از مردم مدینه، رفتند برای دیدار «یزید بن معاویه»، وقتی برگشتند به مدینه، عبدالله رو کرد به مردم و گفت:

«فو الله مَا خَرَجْنَا عَلَى يَزِيدَ حَتَّى خِفْنَا أَنْ نُرْمَى بِالْحِجَارَةِ مِنَ السَّمَاءِ. إِنَّ رَجُلا يَنْكِحُ الأُمَّهَاتِ وَ الْبَنَاتَ وَ الأَخَوَاتِ وَ يَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ يَدَعُ الصَّلاةَ»

به خدا قسم، با آنچه که ما از یزید دیدیم، ترسیدیم سنگی از آسمان بر سر ما فرود آید. مردی که با مادرش و با خواهرش و با دخترش زنا می کند، شراب می نوشد، و نماز را ترک کرده است.

الطبقات الکبری، ج7، ص 70، تحقیق: دکتر علی محمد عمر

حال شما ببینید که مفتی اعظم عربستان، به حمایت از یک همچین جانوری برمی خیزد و می گوید که بیعت «یزید»، بیعت شرعی بوده است!!

اینکه «یزید»، شراب می خورد و نماز را ترک می کند، خیلی مهم نیست. و طبیعی است. زیرا در دومان بنی امیه و بنی العباس، فراوان از این حاکمان بوده است. ولی اینکه یک نفر خلیفه مسلمین باشد و با مادرش و با خواهرش و با دخترش زنا بکند؛ این درد بزرگی است.

اصحاب پیامبر، در سپاه «عمرسعد»، برای کشتن امام حسین!!

نکته دیگری که اینها را به چاله می اندازد، نه اینکه فقط در بن بست قرار بدهد؛ این است که تعدادی از صحابه پیامبر در سپاه «عمرسعد» حضور داشتند! وهابی ها می گویند که شیعیان امام حسین را به قتل رسانده اند. ولی بررسی شخصیت هایی که در نبرد با امام حسین شرکت داشتند، چیز دیگری را می گوید. ما در روایت داریم که «عمرسعد»، تمام فرماندهان خود را از صحابه انتخاب کرده بود! و اساساً در آن زمان، رسم بر این بود که فرمانده سپاه، باید صحابه باشد. و شرط رسیدن به مقام فرماندهی، صحابی بودن بوده است.

«ابن حجر» در ترجمه «كثير بن شهاب حارثی» اینگونه می نویسد:

«يقال إن له صحبة... ومما يقوّي أن له صحبة ما تقدم أنهم ما كانوا يؤمرون إلا الصحابة و كتاب عمر رضي اللَّه عنه إليه بهذا يدلّ على أنه كان أميراً.»

بعضی گفته اند که او صحابه بوده است... و از دلایلی که صحابی بودن کثیر بن شهاب را تقویت می کند، همان است که در گذشته گفتیم که فقط اصحاب فرمانده لشگر می شدند و نامه عمر به او با همین عنوان، دلالت می کند که او فرمانده بوده است.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج 5، ص 571، شماره 7383

اسامی اصحابی که در سپاه عمرسعد بودند:

عده ای از اصحاب پیامبر، که در سپاه عمرسعد بودند، و برای کشتن پسر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) به کربلا قدم گذاشته بودند، عبارتند از:

1- «كثير بن شهاب»:

أبو نعيم أصبهاني متوفی 430هجری، می گوید:

«كثير بن شهاب البجلي رأى النبي»

کثیر بن شهاب بجلی، پیامبر را دیده بود.

تاريخ أصبهان، ج 2، ص 136، شماره 1313، دار النشر: دارالكتب العلمية – بيروت - 1410 هـ-1990م ، الطبعة : الأولى، تحقيق: سيد كسروي حسن

همانگونه که عرض کردیم، «ابن حجر» نیز به صحابی بودن او شهادت داده بود.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج 5، ص 571، شماره 7383

2- «حجار بن أبجر العجلي»:

«ابن حجر عسقلاني» او را در زمره صحابه نوشته است:

«حجار بن أبجر بن جابر العجلي له إدراك.»

حجار بن ابجر، مدتی پیغمبر را دیده است.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج 2، ص167، شماره 1957

و «بلاذري» نیز، نامه او را به امام حسين(سلام الله علیه) نقل مي كند:

«قالوا: و كتب إليه أشراف أهل الكوفة ... و حجار بن أبجر العجلي... .»

گفته اند که اشراف کوفه از جمله حجار بن ابجر، به امام حسین نامه نوشته اند.

أنساب الأشراف، ج1، ص 411

«بلاذی» نقل می کند که «حجار بن ابجر»، در كربلا شركت داشته و فرماندهي يك هزار نفر را نیز بر عهده داشته است:

«وسرح ابن زياد أيضاً حصين بن تميم في الأربعة الآلاف الذين كانوا معه إلى الحسين بعد شخوص عمر بن سعد بيوم أو يومين، و وجه أيضاً إلى الحسين حجار بن أبجر العجلي في ألف»

ابن زیاد، بعد از یک یا دو روز از حرکت عمر بن سعد به سمت کربلا، حصین بن تمیم را نیز با چهار هزار نفر، به سوی حسین روانه ساخت. و نیز حجار بن ابجر را با هزار نفر روانه کربلا کرد.

أنساب الأشراف، ج1، ص 416

3- «عبد الله بن حصن الأزدي»:

«ابن حجر عسقلاني» به نقل از طبرانی، او را جزء صحابه شمرده است:

«عبد الله بن حصن بن سهل ذكره الطبراني في الصحابة»

طبرانی، عبدالله بن حصن را جزء صحابه شمرده است.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج4، ص61، شماره 4630

اهانت «عبد الله بن حصن الأزدي» به امام حسين (عليه السلام) در كربلا:

«بلاذری» نقل می کند که در کربلا، «عبدالله بن حصن ازدی» خطاب به امام حسین (سلام الله علیه) فریاد زد:

«يا حسين ألا تنظر إلى الماء كأنه كبد السماء، والله لا تذوق منه قطرة حتى تموت عطشاً.»

ای حسین! آیا به این آب نگاه نمی کنی؟ مثل این است که در وسط آسمان است. ولی به خدا قسم، یک قطره از آن نخواهی نوشید تا اینکه تشنه بمیری!

أنساب الأشراف، ج1، ص 417

4- «عبدالرحمن بن أبي سبرة الجعفي»:

«ابن عبد البر» متوفي 463 می نویسد:

«عبد الرحمن بن أبى سبرة الجعفى و اسم أبى سبرة زيد بن مالك معدود فى الكوفيين و... فسماه رسول الله صلى الله عليه وسلم عبد الرحمن »

اسم اصلی عبدالرحمن بن ابی سبره، زید بن مالک بوده است که از اهالی کوفه محسوب می شود. پیغمبر نام او عوض کرد و او را عبدالرحمن نامید.

الاستيعاب، ج2، ص 834، شماره 1419

«ابن اثیر» می گوید که وی فرمانده قبيله اسد بود و در كشتن امام حسين (عليه السلام) نیز مشاركت داشت.

« وجعل عمر بن سعد علي ربع أهل المدينة عبد الله بن زهير الأزدي و علي ربع ربيعة وكندة قيس بن الأشعث بن قيس و علي ربع مذحج و أسد عبد الرحمن بن أبي سبرة الجعفي»

عمر بن سعد، عبدالله بن زهیر را فرمانده یک چهارم از اهالی مدینه قرار داد. و بر یک چهارم قبیله ربیعه و کنده، قیس بن اشعث را فرمانده کرد. و بر یک چهارم از نیروهای قبیله مذحج و قیله اسد، عبدالرحمن بن ابی سبره را قرار داد.

الكامل في التاريخ، ج3، ص 417

5- «عزرة بن قيس الأحمسي»:

«ابن حجر عسقلاني» می گوید:

«عزرة بن قيس بن غزية الأحمسي البجلي ... و ذكره بن سعد في الطبقة الأولى»

ابن سعد، عزرة بن قیس را، جزء روات طبقه نخست شمرده است.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج 5، ص 125، شماره 6431

«بلاذری»، نام وی را نیز، در جمله کسانی که به امام حسين (سلام الله علیه) نامه نوشتند، ذکر کرده است:

«قالوا: وكتب إليه أشراف أهل الكوفة ... و عزرة بن قيس الأحمسي»

گفته اند که اشراف کوفه از جمله عزرة بن قيس الأحمسي، به امام حسین نامه نوشته اند.

أنساب الأشراف، ج1، ص 411

و نیز قابل ذکر است که وی، فرمانده سواره نظام بوده است:

«وجعل عمر بن سعد ... و على الخيل عزرة بن قيس الأحمسي»

عمر بن سعد، عزره بن قیس را فرمانده سواره نظام کرد.

أنساب الأشراف ج 1 ص 419

«بلاذری» در جای دیگری می نویسد که «عزرة بن قیس»، جزء حمل کنندگان سر شهدا، به سمت «ابن زياد» بودند:

«واحتزت رؤوس القتلى فحمل إلى ابن زياد اثنان وسبعون رأساً مع شمر... و عزرة بن قيس الأحمسي من بجيلة، فقدموا بالرؤوس على ابن زياد»

هفتاد و دو سر، از سرهای شهدای کربلا، توسط شمر بن ذی الجوشن به سوی ابن زیاد حمل شد. و عزرة بن قیس نیز جزء کسانی بود که سرها را به سمت ابن زیاد بردند.

أنساب الأشراف، ج1، ص 424

6- «عبد الرحمن بن أَبْزى»:

«ابن حجر» می گوید که او صحابی است و حتی پشت سر پیغمبر نماز خوانده است:

«له صحبة و قال أبو حاتم أدرك النبي صلى الله عليه وسلم و صلى خلفه»

او صحابی پیغمبر بوده است. ابوحاتم می گوید که او پیغمبر را درک کرده و پشت سر او نماز خوانده است.

الإصابة، ابن حجر، ج 4 ص 282

«عبدالرحمن بن ابزی» نیز در کربلا حضور داشته است:

«سكن الكوفة واستُعمل عليها»

عبدالرحمن بن ابزی ساکن کوفه بود و در آنجا به کار گرفته شد.

تهذيب الكمال، ج16، ص 501، شماره 3748

7- «عمرو بن حريث»:

«ابن الأثير» او را از صحابه شمرده است:

«يكنى أبا سعيد رأى النبي صلى الله عليه وسلم»

کنیه عمرو بن حریث، ابا سعید بوده است و او پیغمبر را دیده بود.

أسد الغابة، ج 4، ص 226، شماره 3888

8- «أسماء بن خارجة الفزاري»:

ابن حجر عسقلانی می نویسد:

«وقد ذكروا أباه و عمه الحر في الصحابة»

در حقیقت پدر و عموی او حر را از صحابه نوشته اند.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج1، ص 195، شماره450

«بلاذری»، مشاركت او در كشتن امام حسين را، تأیید کرده است:

«دعا ابن زياد ... و أسماء بن خارجة الفزاري، ... و قال: طوفوا في الناس فمروهم بالطاعة ... و حثوهم على العسكرة.»

ابن زیاد اسماء بن خارجه را صدا زد و گفت: در میان مردم حضور پیدا کنید و آنها را ترغیب کنید که از شما اطاعت کنند و مردم را به پیوستن به لشگر تحریک کنید.

أنساب الأشراف، ج1، ص 416

بنابراین این اشخاص که نام بردیم، هم صحابی بودنشان روشن است؛ و هم حضورشان در کربلا و در صف لشگر عمر بن سعد، برای قتال با حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) مشخص و روشن است.

دو نکته ناب پایانی، توشه ماه محرم!

نکته اول: در زیارت عاشورا، یک فرازی هست که وقتی من می خوانم، بی اختیار منقلب می شوم! می فرماید:

«يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّي‏ أَتَقَرَّبُ‏ إِلَى‏ اللَّهِ تَعَالَى وَ إِلَى رَسُولِهِ وَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِلَى فَاطِمَةَ وَ إِلَى الْحَسَنِ وَ إِلَيْكَ بِمُوَالاتِك»

ای ابا عبدالله من با موالات و دوستی تو به خداوند، به پیغمبر، به امیرالمؤمنین، به فاطمه و به حسن و حتی به خود تو نزدیک می شوم.

کامل الزیارات، ص 177؛ مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، شیخ طوسی، ج2، ص 774؛ بحارالأنوار، ج 98، ص 292، باب 24

این جمله، خیلی جمله ظریفی است. می گوید می خواهم به طرف خدا بروم، می گویم یاحسین! می خواهم از پیغمبر حاجت بگیرم، می گویم یاحسین! از امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، و از امام مجتبی حاجاتی دارم، می گویم یاحسین!

می فرماید: «إِنِّي‏ أَتَقَرَّبُ‏ إِلَى‏ اللَّهِ تَعَالَى وَ إِلَى رَسُولِهِ... وَ إِلَيْكَ بِمُوَالاتِك» یعنی حتی اگر من، از خود امام حسین (سلام الله علیه) هم حاجت بخواهم، باید خود امام حسین را واسطه قرار بدهم! در ماه محرم، این فراز ار زیارت عاشورا، در ذهن مبارکتان باشد.

این عبارت در زیارات عاشورای امام حسین است، و محکم هم هست. برخلاف این روایت معروف که می خوانیم:

«کُلّنا سُفُن النَّجاة و لکن سَفینَةُ الحَسین أسرَع»

ما خیلی گشتیم، ولی هیچ مدرکی برای این روایت پیدا نکردیم.

نکته دوم: ما یک استادی داشتیم که می گفت من از هشت، نه سالگی زیارت عاشورایم ترک نشده است. و در این شصت سالی که مشغول خواندن زیارت عاشورا هستم، از خواندن این زیارت عاشورا فقط یک امید دارم، و آن اینکه یک بار این فراز از زیارت عاشورا که می خوانیم:

« اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيَايَ مَحْيَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِي مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد»

خدایا زندگی و حیات مرا، همانند زندگی و حیات محمد و آل محمد قرار بده. و مرگ و مردن مرا نیز، همانند مرگ محمد و آل محمد قرار بده.

كامل الزيارات، ص178؛ مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، شیخ طوسی، ج2، ص 775

اگر این دعا، یک بار در حق من به اجابت برسد، برای من کافی است. من هیچ آرزویی از خواندن زیارت عاشورا ندارم جز اجابت این یک جمله. من به عشق همین یک جمله، شصت سال است که دارم زیارت عاشورا را می خوانم.

علامه امینی را در عالم خواب دیدند. پرسیدند شب اول قبر بر تو چگونه گذشت؟ تألیف کتاب «الغدیر» و ولایت امیرالمؤمنین و... چه سودی برای تو داشتند؟

گفت: «تنها چیزی که در شب اول قبر به دادم رسید، زیارت کربلا، و گریه بر امام حسین بود.» با این جمله علامه، تا آخر قضیه را باید تشخیص داد که چه خبر است!

دوستان عزیز! تلاش کنید برای گریاندن مردم به مطالب جعلی و دروغ استناد نکنید؛ بهترین کتاب مقتل که من در این 47، 48 سال حضورم در حوزه دیده ام، کتاب مرحوم محدث قمی است با نام «نفس المهموم».

این بزرگوار در این کتاب، اگر 51% در مورد یک مقتل احتمال صحت داده است را نقل کرده است. اگر بنده باشم، شاید خیلی از اینها را دور بریزم. ولی ایشان در این کتاب، مطالبی را نقل کرده است که اگر شما در ماه محرم بخوانید روضه شما باطل نخواهد شد. بنابراین این کتاب «نفس المهموم» مرحوم محدث قمی را که بسیار کتاب زیبا و دارای مطالب نابی هست را حتماً داشته باشید، مخصوصاً نسخه ای که تحقیق شده را تهیه کنید که در پاورقی هم مدارک را ذکر کرده است.

این کتاب، به فارسی هم ترجمه شده است. هر چند من معتقد هستم که طلبه، کتاب فارسی بخواند حرام است! این فتوای من است! خواندن کتاب فارسی برای یک طلبه خلاف شرع است. چون طلبه را بی سواد بار می آورد. حتی المقدور از خواندن کتاب فارسی اجتناب کنید. همین اندازه که روزنامه فارسی می خوانید بس است.

تلاش کنید که تمام مطالعاتتان از متون عربی باشد. چون خیلی از مواقع برداشتی که انسان از لفظ عربی متن دارد، از ترجمه به دست نمی آید. یک مترجمی روایتی را ترجمه می کند ولی چون قریحه ترجمه ای ندارد، مقصود روایت را نمی تواند برساند.

به عنوان نمونه، یک بنده خدائی، دعای استغفار امیرالمؤمنین را ترجمه کرد بود و در ترجمه این عبارت که می گوید: «الذین شهدوا...» گفته بود و کسانی که به شهادت رسیده اند... در حالی که عبارت «شهدوا»، یعنی کسانی که حاضرند و در قید حیات هستند. نه یعنی به شهادت رسیده اند.

لذا دوستان عزیز، بزرگواری کنید، حدالمقدور، خواندن کتاب فارسی را بر خودتان ممنوع و حرام بکنید. این وصیت من به شماست.

والسلام علیکم و رحمة الله



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :