بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ : 11/ 04 /94
جناب استاد خدمتتان سلام عرض میکنم خیلی خوش آمدید!
استاد حسینی قزوینی
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته!
مجری
استاد! لطفا بخش دیگری از مطالب اخلاقی خطبه شعبانیه را بفرمایید تا انشاءالله بحثمان را آغاز کنیم.
استاد حسینی قزوینی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
از نکات ظریف و جذابی که آقا رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم در خطبه شعبانیه بعد از آنکه توصیه کردند ماه رمضان، ماه ضیافت الهی است، نَفَسهای شما پاداش تسبیح و خواب شما ثواب عبادت دارد، دعای شما به اجابت میرسد، بیان فرمودند این بود که:
در این ماه تلاش کنید اخلاقتان را اخلاق اسلامی بکنید، از رذائل اخلاقی دور باشید و خودتان را به فضائل اخلاقی آراسته کنید که ما بعضی از این فضائل اخلاقی را در جلسات گذشته عرض کردیم من امشب که شب میلاد امام مجتبی سلام الله علیه هست میخواهم روایتی از آن حضرت که مناسبتی هم با خطبه شعبانیه دارد عرض کنم.
ابوالحسن از ابو الحسن از ابوالحسن؛ یعنی سه تا ابوالحسن در سند روایت است.
ابوالحسن اول: محمد بن عبدالرحیم التستری هست.
ابوالحسن دوم: علی بن احمد البصری تمار است.
ابوالحسن سوم: علی بن محمد الواقدی است.
بعد از این ها باز میگوید: حدثنا الحسن عن الحسن عن الحسن.
یعنی سه تا ابوالحسن، سه تا هم الحسن!
حسن اول: حسن بن عرفة العبدی است.
حسن دوم: حسن بن بصری است.
حسن سوم: حسن بن علی بن ابی طالب است.
امام حسن علیه السلام فرمودند:
إِنْ أَحْسَنَ الْحَسَنِ الْخُلُقُ الْحَسَن؛
بهترین حسن ها عبارت است از اخلاق نیکو.
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 68، ص 386.
و در میان آن همه فضائل اخلاقی که خدای عالم به نبی گرامی اسلام کرم فرموده، میفرماید:
وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم؛
تو به مراحل عالی اخلاق زیبا رسیدهای.
سوره قلم، آیه 4.
در آیه دیگری میفرماید:
وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك
ای نبی گرامی اگر تو اخلاق تندی داشتی مسلمانها از اطراف تو پراکنده میشدند.
سوره آل عمران، آیه 159.
در بعضی از روایات داریم افرادی که دارای اخلاق خوب هستند، ولو اینکه توفیق مسلمان شدن نداشتند یا اسلام به گوششان نرسیده، فردای قیامت خدای عالم به خاطر اخلاق نیک، یا از آتش جهنم نجاتشان میدهد و یا در عذاب آنها تخفیف قائل میشود.
لذا انشاءالله عزیزان در این ماه مبارک رمضان اخلاق خوب را تمرین کنند، یعنی اولا تلاش کنند اوامر الهی را به نحو احسن انجام بدهند و نواهی الهی را ترک کنند و ثانیا نسبت به خانواده، فرزندان و همسایهها با اخلاق نیک برخورد کنند. عزیزان شیعهای که در مناطق اهل سنت هستند، دقت کنند؛ امام صادق سلام الله علیه فرمود:
به قدری اخلاقتان را خوب کنید، به قدری برخوردتان با اهل سنت نیک باشد که آنها بیایند شما را به عنوان مؤذن و امام جماعتشان انتخاب کنند. وقتی با اهل سنت اخلاق نیک داشته باشید و با اخلاق خوب با آنها برخورد کنید، آنها ما را دعا میکنند، میگویند: خدا رحمت کند امام صادق را چه شیعیان خوبی تربیت کرده است ولی وقتی اخلاق شما بد بود، آنها ما را زیر سوال میبرند و میگویند امام صادق نتوانست در مکتبش شیعیان خوبی تربیت کند.
مجری
خیلی متشکرم استاد!
ما در برنامههای گذشته کلیپی از آقای خدمتی که مدیر یکی از این شبکههای وهابیست پخش کردیم که میگوید: اگر پیامبر گرامی اسلام میخواست حضرت علی را به عنوان خلیفه معین کند یک جمله میگفت علی خلیفتی یا وصیی، همه چیز حل میشد!
لطفا در خصوص عباراتی که نبی گرامی اسلام امیرالمؤمنین را به عنوان وصی، خلیفه و جانشین خودشان معرفی کردند، توضیح بفرمایید.
استاد حسینی قزوینی
در کتاب مستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابوری با تلخیص آقای ذهبی، ج 3، ص 143 به صراحت نقل شده که نبی مکرم صلی الله علیه و آله و سلم، در قضیه جنگ تبوک میفرماید: من به جنگ نخواهم رفت مگر اینکه ثابت کنم:
و انت خلیفتی؛
تو خلیفه من هستی.
بعد حاکم نیشابوری میگوید:
هذا حدیث صحیح الاسناد و لم یخرجاه بهذه السیاقة.
و ذهبی هم در ذیل این روایت میگوید: این روایت صحیح است.
همچنین آقای ابن ابی عاصم در کتاب السنة با تحقیق ناصرالدین البانی، ج 2، ص 565 میگوید:
لا ینبغی أن أذهب الا و أنت خلیفتی فی کل مومن من بعدی.
تو خلیفه من هستی در حق تمام مومنین بعد از من.
آقای البانی هم میگوید: سندش صحیح است.
همچنین در مجمع الزوائد هیثمی، ج 9، ص 120 از علی علیه السلام نقل شده که پیغمبر فرمود: تو را جایگزین کردم تا خلیفه من باشی. بعد هم نبی مکرم حدیث منزلت را مطرح کردند و یکی از مواردی که خلافت به صراحت در قرآن مطرح شده همین قضیه هست.
در کتابهایی مانند حلیه الاولیاء، ج 1، ص 64 نبی مکرم میفرماید:
إن تستخلفوا علیا و ما أراکم فاعلین تجدوه هادیا مهدیا یحملکم علی المحجة البیضاء؛
اگر علی را خلیفه قرار دهید، گرچه میدانم خلیفه نمیکنید! اگر خلیفه شود هم هدایتگر است وهم هدایت شده و شما را به راه مستقیم وادار میکند.
اینها عبارتهای صریحی است که در کتابهای عزیزان اهل سنت آمده است.
همچنین در کتاب فضائل الصحابه احمد بن حنبل، نبی مکرم میفرماید:
إني قد تركت فيكم خليفتين كتاب الله و عترتي أهل بيتي و انهما یردان علی الحوض؛
من دو تا خلیفه بعد از خودم گذاشتم کتاب خدا و اهل بیتم (نفرموده کتاب خدا و اصحابم، فرموده کتاب خدا و عترت و اهل بیتم).
در پاورقی هم میگوید:
اسناده حسن لغیره؛
روایت مورد اعتماد هست.
فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، ج 2، ص 786.
و در کتاب مسند احمد بن حنبل، دار النشر موسسه قرطبه مصر آمده است که:
قال رسول صلى اللَّهِ عليه و سلم إني تَارِكٌ فِيكُمْ خَلِيفَتَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ أَهْلَ بيتي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حتى يَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْضَ جَمِيعاً؛
دو تا خلیفه گذاشتم و رفتم؛ کتاب خدا و عترتم. اینها هرگز از هم جدا نمیشوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.
مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 189.
بنابراین اگر کسی دنبال بهانه نباشد این کاملا واضح و روشن است.
همچنین نبی مکرم در حدیث الدار در کتاب تاریخ طبری میفرماید:
ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم؛
این علی برادر، وصی و خلیفه من است.
تاریخ طبری، ج 2، ص 543.
در برنامههای گذشته ما تک تک راویانی که در طبری، کامل ابن اثیر، تاریخ دمشق و مجمع الزوائد هیثمی بود، بررسی سندی هم کردیم.
هیثمی میگوید: روایت صحیح است.
حاکم نیشابوری در مستدرک این تعبیر را میآورد که:
انت ولیی فی الدنیا و الاخره.
مستدرک، ج 3، ص 145.
سپس روایت را بررسی سندی میکند و میگوید:
هذا حدیث صحیح الاسناد.
همچنین نبی مکرم در همان سال سوم هجری بعد از نزول آیه
وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبين.
سوره شعراء، آیه 214.
آنهایی را که در مکه تصمیم گیرنده بودند (قریش)، جمع کرد و فرمود:
اي مردم علی بن ابی طالب برادر، وصی و خلیفه من است.
مجری
استاد در بعضی از روایات از نبی گرامی اسلام آمده است که: لکل نبی وصی و وصیی علی بن ابی طالب. لطفا بفرمایید آیا این روایت با سند صحیح در کتب اهل سنت آمده است؟
استاد حسینی قزوینی
بله! این روایت با عبارتهای مختلف آمده است. در کتاب معجم کبیر آقای طبرانی، ابوسیعد خدری از سلمان فارسی نقل میکند که عرض کرد:
يا رَسُولَ اللَّهِ لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيٌّ فَمَنْ وَصِيُّكَ فَسَكَتَ عَنِّي فلما كان بَعْدُ رَآنِي فقال يا سَلْمَانُ فَأَسْرَعْتُ إليه قلت لَبَّيْكَ قال تَعْلَمُ من وَصِيُّ مُوسَى قلت نعم يُوشَعُ بن نُونٍ قال لِمَ قلت لأَنَّهُ كان أَعْلَمُهُمْ قال فإن وصيي وَ مَوْضِعُ سِرِّي وَ خَيْرُ من أَتْرُكُ بَعْدِي وَ يُنْجِزُ عِدَتِي وَ يَقْضِي دَيْنِي عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ؛
هر پیغمبری وصیی داشته، وصی شما چه کسی است؟ پیغمبر اکرم آن لحظه جواب نداد. مدتی بعد که مرا دید گفت: ای سلمان! به سرعت خدمتش رفتم و عرض کردم در خدمتم. فرمود: میدانی وصی حضرت موسی چه کسی بود؟ عرض کردم: یوشع بن نون. فرمود: چرا از میان همه یوشع بن نون را انتخاب کرد؟ عرض کردم: برای اینکه حضرت یوشع بن نون عالم ترین بنی اسرائیل بوده است. فرمود:سلمان وصی من و آنکه مخزن اسرار من و بهترین کسی که بعد از من است (این دیگر نشان میدهد که بعد از پیغمبر افضل خلائق امیرالمؤمنین است) و تمام وعدهها و بدهیها و قولهای مرا عمل میکند و دیون مرا میپردازد، علی بن ابی طالب است.
معجم کبیر، طبرانی، ج 6، ص 221.
عزیزان دقت کنند: محمد بن عبد اللَّهِ الْحَضْرَمِيُّ، إِبْرَاهِيمُ بن الْحَسَنِ الثَّعْلَبِيُّ، يحيى بن يَعْلَى، نَاصِحِ بن عبد الله، سِمَاكِ بن حَرْبٍ و أبي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ راویان این حدیث هستند و ما تک تک آنها را بررسی سندی میکنیم.
راوی اول: محمد بن عبد اللَّهِ الْحَضْرَمِيُّ.
ابن حاتم رازی متوفی 327 که از بنیانگذاران علم رجال اهل سنت است، میگوید:
محمد بن عبد الله بن سلیمان الحضرمی ...... و هو صدوق؛
صادق است.
الجرح و التعدیل، ج 7، ص 298.
همچنین آقای ذهبی میگوید:
الحافظ الکبیر ابوجعفر محمد بن عبدالله بن سلیمان الحضرمی.
در ادامه آمده از دارقطنی سوال کردند که این آقا چطوری است
فقال ثقة جبل؛
مثل کوه استوار هست(یعنی خطا و لغزش هم ندارد).
تذکرة الحفاظ، ج 2، ص 662.
راوی دوم: إِبْرَاهِيمُ بن الْحَسَنِ الثَّعْلَبِيُّ.
در کتاب الجرح و التعدیل آقای ابن ابی حاتم رازی، ابو شیبة میگوید:
سألت أبى عنه فقال شيخ
از پدرم سوال کردم درباره این شخص گفت از مشایخ و اساتید است.
الجرح و التعدیل، ج 2، ص 92.
آقایان میگویند کلمه شیخ از الفاظ دال بر مدح است و جلالت طرف را هم اثبات میکند.
ابن حبان هم نام این شخص را در کتاب الثقات، ج 8، ص 80 آورده است.
ابن حجر و ذهبی هم میگویند: تمام راویانی که ابن حبان آورده است، مورد وثوق ما هست. قبلا اینها را بحث کردیم.
راوی سوم: يحيى بن يَعْلَى الاسلَمی.
نام ایشان هم در صحیح ابن حبان، ج 15، ص 393 آمده است.
در ج1، ص 102 هم میگوید: من تمام روایات صحیح را در اینجا آوردم تا بر متعلمین و شاگردان آسان باشد.
همچنین حاکم نیشابوری در مستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 139 حدیثی میآورد که در سندش یحیی بن یعلی هست و میگوید:
هذا حدیث صحیح الاسناد.
و این نشان میدهد آقای یحیی بن یعلی اسلمی از دیدگاه حاکم نیشابوری هم مورد وثوق بوده است.
راوی چهارم: نَاصِحِ بن عبد الله المحلمي.
در کتاب المجروحین، ج 3، ص 54، ابن حبان میگوید:
ناصح بن عبد الله المحلمی ....و کان شیخنا صالحا یروی عن الثقات؛
هم از اساتید بوده و هم آدم صالح است.
آقای ذهبی در میزان الاعتدال، ج 7، ص 4 میگوید:
و کان من العابدین کان رجل صالح نعم الرجل؛
از عابدین است، چه آدم صالح خوبی!
روای پنجم: سِمَاكِ بن حَرْبٍ الذهلی.
آقای مزی در تهذیب الکمال، ج 12، ص 119 میگوید: یحیی بن معین گفته:
ثقة.
شعبه او را تضعیف کرده ولی یحیی بن معین که دربارهاش میگویند: کفی بیحیی بن معین توثیقا، چون از اجلای علمای رجال است، کسی را که او توثیق کند، میگویند تضعیفات دیگران درباره او ارزش ندارد و فرضا اگر یحیی بن معین را با افراد دیگری مثل شعبه که تضعیف کرده است یکی بدانیم، باز روایت میشود حسن. زیرا میگویند: اگر یک راوی هم توثیق داشته باشد و هم تضعیف، روایتش میشود حسن. درباره روایت حسن هم میگویند:
الحسن کالصحیح فی الاحتجاج.
تدريب الراوي، ج1، ص160
پس این پنج تا راوی یا ثقه هستند یا صالح و حداقل روایت میشود حسن و روایت حسن هم از دیدگاه آقایان اهل سنت کاملا مورد اعتماد است.
مجری
استاد! لطفا سند روایت لکل نبی وصی و وارث و ان علیا وصیی و وراثی که این روایت هم از نبی گرامی اسلام در مورد خلیفه و وصی و جانشین بودن امیرمؤمنان، علی علیه اسلام بیان شده است را از کتب اهل سنت بیان فرمایید.
استاد حسینی قزوینی
اینجا نکته ظریفی هست؛ زیرا آنجا سلمان سوال کرد و پیغمبر جواب دادند ولی اینجا مستقیم نبی مکرم خودشان بیان فرمودهاند.
در تاریخ مدینه دمشق از حافظ امام ابن عساکر متوفی 571، ج 42، ص 392 دو روایت از ابن بریده از بریده اسلمی است. روایت اول:
ان النبی قال ان لکل نبی وصیا و وارثا و ان علیا وصیی و وارثی؛
همانا پیامبر فرمود برای هر پیغمبری جانشین و وارثی است و قطعا علی وصی و وارث من است.
یعنی همه 124 هزار پیغمبر وصی و وارث داشتهاند و اینکه میگویند: نحن معاشر انبیاء لا نورث، این روایت آن را کاملا باطل میکند.
در روایت بعدی مقداری عبارت فرق میکند:
لکل نبی وصی و وارث و ان علیا وصیی و وراثی.
اولا توجه داشته باشید آنچه که عرف جامعه از کلمه وارث در نظر دارد و ارث در قرآن هم آمده، ارث در اموال است، ولی در اینجا اعم از اموال و مخصوصا علوم نبوت و تبیین شریعتی که نبی مکرم طبقآیه 44، سوره نحل وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ عهدهدار آن بوده، میباشد که بعد از نبی مکرم، امیرالمؤمنین سلام الله علیه وارث این تبیین است و نبی گرامی صلی الله علیه و آله و سلم حافظ شریعت بوده، امیرالمؤمنین هم وارث این حراست است نبی مکرم وساطت در فیض داشته، امیرالمؤمنین سلام الله علیه هم آن وساطت در فیض را از نبی مکرم به ارث برده است.
برای اینکه بینندگان عزیز یک مقدار در رابطه با بحث وراثت آشنا بشوند عبارتی را بیان میکنم؛
در کتاب فضائل الصحابة آقای احمد بن حنبل، ج 2، ص 638 روایت خیلی عجيبي آمده است که زید بن ابی اوفی میگوید: بر نبی مکرم وارد شدم و مطالبی را بیان کردم تا آنجا که نبی مکرم به علی بن ابی طالب فرمود:
فأنت مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي و أنت أخي و وارثي قال و ما ارث منک یا رسول الله قال ما ورثت الانبیاء قبلی قال و ما ورثت الانبیاء قبلک قال کتاب الله و سنة نبیهم؛
تو جایگاهت نسبت به من، همانند جایگاه حضرت هارون نسبت به حضرت موسی است، جز اینکه بعد از من نبیی نیست و تو برادر و وارث من هستی. بعد امیرالمؤمنین عرض کرد: من از شما چه ارث میبرم؟ پیغمبر فرمود: آنچه که انبیاء قبل از خود ارث گذاشتند تو هم همان را از من ارث میبری. امیرالمؤمنین عرض کرد: انبیاء قبل از تو چه ارث گذاشتند؟ فرمود: کتاب خدا و سنت پیغمبر.
پس کتاب الله و سنة النبی در اینجا ارثی است که امیرالمؤمنین سلام الله علیه از پیامبر گرامی دارد.
همچنین در مستدرک، ج 3، ص 136، حاکم نیشابوری همین روایت را مطرح میکند که از قاضی القضات فلان و فلان گفت:
ان علیا ورث العلم من النبی دونهم؛
آنکه علم را از پیغمبر ارث برده علی بوده (غیر از علی کسی علم نبی مکرم را ارث نبرده است).
روایت بعدی در همین صفحه خیلی جالب است و از خود علي بن ابيطالب نقل شده است:
کان علی یقول فی حیات رسول الله و الله انی لاخوه و ولیه و ابن عمه و وارث علمه فمن احق به منی؛
امیرالمؤمنین در زمانی که پیغمبر زنده بود میفرمود: به خدا سوگند من برادر، ولی امر و پسر عمو و وارث علم پیغمبرم. پس شایستهتر از من برای خلافت پیغمبر چه کسی است؟
اینجا ولیّه معنایش چیست؟ این که در صحیح مسلم، ج 5، ص 152، ابوبکر میگوید:
فلما توفی رسول الله قال ابوبکر انا ولی رسول الله ثم توفی ابوبکر انا ولی رسول الله و ولی ابی بکر؛
پیغمبر از دنیا رفت، ابوبکر گفت: من ولی از طرف پیغمبر هستم. بعد خلیفه دوم میگوید: وقتی ابوبکر از دنیا رفت، گفتم: من هم ولی از طرف پیغمبر هستم و هم ولی از طرف ابوبکر!
ولی در آنجا به چه معناست؟ همان معنایی که در صحیح مسلم در رابطه با ولی آمده اینجا هم همان معنا را بیاورید.
خیلی جالب است میگویند علی بن ابی طالب اگر خلیفه بود چرا حرف نزد؟!
اما نسبت به سند روایت عزیزان دقت کنند.
راوی اول: ابوالقاسم بن السمرقندی.
از اساتید آقای ابن عساکر است. ایشان در تاریخ دمشق، ج 8، ص 357، به ایشان که میرسد با صراحت میگوید:
کان مکثرا ثقة؛
هم احادیث زیاد داشته و هم آدم مورد وثوقی بوده است.
در سیر اعلام النبلاء، ج 20، ص 28، ذهبی هم وقتی اسم ایشان را میآورد، میگوید:
الشیخ الامام المحدث المفید المسند.
روای دوم : ابوالحسین بن نقور.
در کتاب تاریخ خطیب بغدادی، ج 4، ص 381، آمده است که:
احمد بن محمد بن ... المعروف بابن نقور .... کتبت عنه و کان صدوقا؛
آدم صادقی بوده است.
همچنین آقای ذهبی در سیر اعلام النبلاء، ج 18، ص 372، وقتی به اسم ایشان میرسد میگوید:
الشیخ الجلیل الصدوق.
راوی سوم: ابوالقاسم عیسی بن علی بن جراح.
در تاریخ بغداد، ج 11، ص 179، آمده است:
و کان ثبت السماع صحیح الکتاب؛
در سماع آدم توانمندی بوده و در کتابت هم آدم درستی بوده است.
آقای ذهبی هم در سیر اعلام النبلا، ج 16، ص 549 و 550، میگوید:
ابن جراح الشیخ الجلیل العالم المسند ابوالقاسم عیسی بن علی ابن داود بن الجراح البغدادی قال الخطیب کان ثبت السماع صحیح الکتاب.
راوی چهارم: القاسم البغوی.
آقای ذهبی در میزان اعتدال، ج 4، ص 185، میگوید:
الحافظ الصدوق و مسند عصره؛
هم حافظ بوده هم راستگو و در عصر خودش روایات با سند نقل میکرده است.
راوی پنجم: محمد بن حمید الرازی.
از یحیی بن معین وقتی که در مورد ایشان سوال میکنند، میگوید:
ثقة.
همچنین طیالسی میگوید:
ابن حمید ثقة.
تهذیب الکمال، ج 25، ص 101.
راوی ششم: علی بن مجاهد.
در تهذیب التهذیب آقای ابن حجر عسقلانی، ج 7، ص 330، از ابن معین نقل کرده است که:
کتبت عنه ما اری به بأسا.
و همچنین میگوید:
و هو عندی ثقة ... ذکره بن حبان فی الثقات.
راوی هفتم: محمد بن اسحاق.
در سیر اعلام النبلاء، ج 7، ص 33 و 35، در رابطه با محمد بن اسحاق آمده است که:
العلامة الحافظ الأخباری ابوبکر ... صاحب سیرة النبویة ... و کان فی العلم بحر عجاجا؛
در علم دریای جوشانی بوده است.
راوی هشتم: شریک بن عبد الله.
آقای ابن حجر در تهذیب التهذیب، ج 4، ص 294 – 296، وقتی به ایشان میرسد میگوید:
و هو ثقة ثقة.
دو تا ثقه دربارهاش آورده است.
راوی نهم: ابوربیعه.
ابی حاتم رازی در الجرح و التعدیل، ج 6، ص 109، میگوید: درباره ایشان از یحیی بن معین سوال کردم گفت:
کوفی ثقة.
راوی دهم: عبد الله بن بریده.
ابن معین و العجلی و ابوحاتم گفتهاند: این آقا ثقه هست، از پدرش هم نقل روایت کرده است.
تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج 5، ص 138.
بریده اسلمی هم که صحابی پیغمبر است و صحابه هم فوق وثاقت هستند. پس ولایت مولا علی بن ابی طالب و وصایت ایشان ثابت شد، به دلیل اینکه در این دو روایت نبی مکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر پیغمبری وصیی داشته و وصی من هم علی بن ابی طالب سلام الله علیه است.
مجری
خیلی متشکرم استاد!
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
یا علی مدد خدا نگهدارتان!