2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
پاسخ به شبهات آقاي قرضاوي 01
کد مطلب: ٥٦٠٨ تاریخ انتشار: ٠٢ آبان ١٣٨٧ تعداد بازدید: 5338
سخنراني ها » پاسخگویی به شبهات
پاسخ به شبهات آقاي قرضاوي 01

گسترش تشیع و اتهام صرف میلیاردها دلار برای منحرف کردن جوانان
پاسخ به شبهات 87/08/02

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 02 / 08 / 87

استاد حسيني قزويني

يكي از مباحثي كه امروز در سطح بين المللي، سايت ها، ماهواره ها و جرايد مطرح است، بحث انتقاد شديد و تند آقاي قرضاوي بر ضد فرهنگ شيعه است.

عزيزان مي دانند كه آقاي قرضاوي، يك شخصيت بين المللي و تأثير گذار در جهان اهل سنت است. سابقه او، سابقه اعتدال است. مضافا كه ايشان، رئيس هيئت جهاني علماي اسلام است و قدم هاي خوبي هم تا الان نسبت به تقريب برداشته است. مسافرت هاي متعددي هم به ايران داشته و از نزديك با فرهنگ شيعه آشناست. در قضيه عراق هم، انفجارات نيروهاي وهابي را محكوم كرد و برخورد تندي داشت. نسبت به تكفيريون وهابي عليه شيعه، رسما اطلاعيه داد كه اين روش، روش درستي نيست و خلاف اسلام است. سوابق خوبي در پرونده اش وجود دارد و اصالتا مصري است و ساكن و تبعه قطر. غالبا هم نماز جمعه قطر را خودش مي خواند. در تمام همايش هاي اسلامي هم از ايشان دعوت مي شود و حضور پيدا مي كند و سخنراني ايشان هم، سخنراني داغ آن همايش است.

با همه اين نقاط مثبت ايشان، ايشان تحت تأثير تبليغات وهابيت هم هست و ارتباط تنگاتنگ با عربستان سعودي دارد. با سران سعودي، كاملا رابطه تنگاتنگ دارد. يكي از عللي كه ايشان اخيرا اينچنين مطالب تند و دور از انتظار را مطرح كردند، شايد به اين خاطر بود كه تحت تأثير تفكرات بعضي از سران عربستان سعودي قرار گرفته است. برخي بر اين باورند كه فرزند ايشان، عبد الرحمن يوسف قرضاوي - كه از شخصيت هاي مصري و شاعر توانمند و جزء مبارزين در مصر است و يك گروهي به نام الكفاء است كه عليه حكومت مصر مبارزه مي كنند و جزء فعالين اين گروه است و اشعار زيادي در مدح آقاي سيد حسن نصرالله گفته است و شيفته و دلباخته آقاي سيد حسن نصرالله است - چون اخيرا مذهب شيعه را انتخاب كرده و تحت تأثير فرهنگ شيعه قرار گرفته، به همين جهت بود كه آقاي قرضاوي اين بحث هاي تند و دور از انتظار را عليه شيعه به كار گرفت.

بارها به دوستانمان توصيه كرده ايم كه اگر بخواهيم فرهنگ شيعه را در سطح بين الملل و در ميان جوانان اهل سنت و وهابي منتشر كنيم، راه خشونت، نه تنها پاسخ نمي دهد، بلكه نتيجه معكوس دارد. بايد خودمان را ملتزم به ادبيات قرآني بكنيم. خداوند در قرآن درباره أعدّ اعداء توحيد، يعني فرعون - كه تنها كسي است كه براي اولين بار و آخرين بار گفته است «أنا ربكم الأعلي» - وقتي مي خواهد حضرت موسي و هارون (عليهم السلام) را سراغ او بفرستد، دستور مي دهد و امر مي كند كه:

فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي (سوره طه/آيه44)

با او با نرمي سخن بگوييد.

در خانه اگر كس است يك حرف بس است

مادامي كه ما نتوانيم فرهنگ «قول لين» را در خودمان زنده كنيم، اين را بدانيم كه در راه نشر فرهنگ شيعه، قطعا موفق نخواهيم بود. وقتي درباره خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي خواهيد بحث كنيد، اگر 4 تا فحش به خلفاء و صحابه يا به اهل سنت بدهيد، قطعا نه تنها آنها به سخنان شما ارزش قائل نمي شوند، حتي حاضر نمي شوند يك ثانيه هم پاي بحث شما بنشينند. شما اين بحث را فقط براي بچه شيعه كه نمي خواهيد مطرح كنيد. كلام امام رضا (عليه السلام) است كه مي گويد:

فإن الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا

وسائل الشيعة، ج27، ص92 - عيون أخبار الرضا (ع)، ج2، ص275

مراد از «الناس» اهل سنت است. در تمام روايتي كه واژه «الناس» بكار رفته است، مراد، اهل سنت است.

اگر اين اهل سنت زيبائي هاي كلام ما را بشنوند، بي اختيار به طرف ما كشيده مي شوند.

در طول تاريخ هم، ورود به عرصه تبليغ فرهنگ شيعه، با خشونت و سب و شتم و اهانت، موفقيت نداشته است. ما نه تنها بايد در برابر مخالفان با نرمش حرف بزنيم، بلكه بايد بزرگان آنها را با لفظ آقا و جناب هم خطاب كنيم، مثلا آقاي ابوبكر، جناب عمر و ... . اين، نشانگر ادب شماست. در مباحث علمي كه جنگ و جدال نداريم. ما عقيده خودمان را داريم و آنها هم عقيده خودشان را. به تعبير علامه شهيد مطهري:

ضمن اينكه وحدت را از ضروريات مذهب خود و منطق قرآن مي دانيم، ولي حاضر نيستيم بخاطر وحدت ، از يك مستحب يا مكروه كوچكمان هم دست برداريم.

اينها را قابل معامله نمي دانيم. از طرف ديگر هم، بحث تبرّي و تولّي ما، سر جاي خودش است. معتقديم كه بدون تبرّي، تولّي محقق نمي شود. بدون «لا إله»، «إلا الله» معنا پيدا نمي كند. تمام اينها سر جاي خودش است. ولي فرهنگ گفتگو و ادبيات مناظره و حوار، بايد در عرصه تعاملات حفظ شود. ما نه تنها در عرصه گفتگو، بايد از ادبيات ويژه قرآني استفاده كنيم:

و قولوا للناس حسنا (سوره بقره/آيه 83)

بلكه بايد در برابر اهانت هاي حريف هم، خودمان را مزين به ادبيات قرآني كنيم:

و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما (سوره لقمان/آيه 63)

متأسفانه ديديم كه در برابر عبارت هاي تند آقاي قرضاوي، چه در داخل كشور و چه در خارج كشور، از ناحيه برخي از مراكز، برخوردهايي صورت گرفت كه زيبنده فرهنگ شيعه و ادبيات اهل بيت (عليهم السلام) نبود.

خبرگزاري مهر كه وابسته به سازمان تبليغات بود، موارد خيلي تند و به دور از ادبيات شيعي و اهل بيت (عليهم السلام) را نسبت به آقاي قرضاوي نوشت كه پيوند ايشان با صهيونيزم و يهود و ... است. ايشان هم وادار شد تا يك مصاحبه جديد كند و حدود 2 ساعت عليه شيعه حرف زد. از آن طرف هم از سوي نظام جمهوري اسلامي ايران، بعد از ماه رمضان، هيئتي با رياست آقاي دكتر ولايتي رفتند براي عذرخواهي. آيا اين، «بيننا و بين ربنا» درست بود؟ نه آن تندي ها و نه اين نوازش ها.

شيعيان قطر، آمدند به دادگاه دوحه شكايت كردند. ما هم با شكايت آنها موافق هستيم و حدود 6 يا 7 مورد، عليه آقاي قرضاوي اعلام جرم كردند. حتي برخي از حقوقدانان عربستان سعودي هم مسئوليت پيگيري اين شكايت را به عهده گرفتند. ولي در آخرش مطلب تندي نوشته اند كه:

آقاي قرضاوي با 81 سال سن، نشانه هاي خرفتي در او ديده مي شود و دولت بايد او را به خانه سالمندان معرفي كند.

اگر ما بخواهيم حرف بزنيم، فردا هم شما نتوانستيد اين قضايا را ثابت كنيد كه ايشان خرفت شده است و شأنيت رفتن به خانه سالمندان را ندارد، اگر او عليه شما اعلام جرم بكند، آيا پاسخگو هستيد؟

ما ها، يا راه افراط را مي گيريم يا راه تفريط را.

ايشان مطالبي گفته اند و حضرت آيت الله العظمي سبحاني هم جواب خيلي متيني دادند. حضرت آيت الله العظمي سبحاني، مقداري بيش از اندازه به آقاي قرضاوي احترام گذاشت، ولي حرفهايش متين و زيبا و مستند و مستدل بود. البته روش حضرت آيت الله العظمي سبحاني اينگونه است و حدود هشت ماه پيش هم با آقاي سروش، - با اينكه هيچ شبهه اي در ارتداد و كفر او نداريم و حتي آثار ايشان كه انكار توحيد و خدائي است، موجود و در دست ماست - با نرمش بيش از حد برخورد كرد.

نظرمان بر اين است كه بايد در حوزه هاي علميه و دانشگاه هايمان، فرهنگ و ادبياتي كه اهل بيت (عليهم السلام) با مخالفين خود داشتند را نهادينه كنيم. مادامي كه اين فرهنگ و ادبيات اهل بيت (عليهم السلام) در تعامل با مخالفين در حوزه هاي علميه ما نهادنيه نشده باشد و در نهادهاي فرهنگي ما لباس عمل نپوشد، بدانيم كه كارهاي ما نتيجه بخش نخواهد بود. شما وقتي عكس العمل تند نشان بدهيد، او هم عكس العمل تند نشان خواهد داد.

روايتي در بحار الانوار و تفسير صافي و ... آمده است كه:

قيل له: إنا نري في المسجد رجلا يعلن بسب أعدائكم و يسبهم، فقال: ما له؟ لعنه الله، تعرض بنا، قال الله: «و لا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا بغير علم ...(سوره انعام/آيه108)».

به امام صادق (عليه السلام) آمدند گفتند كه يا بن رسول الله! يكي از دوستان شما در مسجد نشسته و علنا نسبت به دشمنان شما ناسزا مي گويد. امام صادق (عليه السلام) گفت: او را چه شده است؟ خداوند لعنت كند او را كه ما را در معرض ناسزاي مخالفين قرار داد و سپس اين آيه را خواند: «به كساني كه غير از خدا را مي پرستند، ناسزا نگوييد، چون آنها هم خداي شما را ناسزا مي گويند».

بحار الأنوار، ج71، ص217 - تفسير صافي فيض كاشاني، ج2، ص148

وقتي شما به مقدسات آنها اهانت يا جسارت مي كنيد، آنها هم برمي گردند اهانتي تند تر از اهانت شما مي گويند.

نمونه اي را براي شما طلبه هاي جوان عرض كنم كه اتفاقا براي ماه رمضان امسال است.

در شبكه المستقله كه براي وهابيت است و از لندن پخش مي شود و مدعي هستند كه ما 50 ميليون بيننده داريم، در شب 24 يا 25 ماه رمضان، سه چهار نفر از وهابيون تند رو و بد دهان را آورده بودند و عليه شيعه حرف مي زدند. از جمله آنها، شيخ عدنان عرعور است كه اصالتا اهل سوريه است و دوران تحصيلات خود را در عربستان سعودي گذرانده است. آدمي است كه نسبت به شيعه، بد دهان است و هيچگونه ادبي را نسبت به شيعه و مقدسات شيعه، رعايت نمي كند. از طرف شيعه هم، يك پزشكي را از لندن به نام دكتر سعد كه مقداري مطالعات اسلامي - در حد طلبه سال دوم و سوم حوزه علميه - دارد را آورده بودند در مقابل شيخ عدنان قرار داده بودند.

رئيس شبكه المستقله، مطلبي را از يكي از سايت هاي شيعه - سايتي كه اول و وسط و آخر سايت، همه اش اهانت و فحش به اهل سنت است - در آنجا خواند. از قول يك شيعه خواند كه نوشته بود آقاي شيخ عرعور كه آمده آنجا، مخنّث است. اين جمله را در ماهواره خواندند كه در يكي از سايت هاي شيعه، يك جوان شيعه آمده است به جاي نقد سخنان آقاي عرعور، مي گويد كه ايشان مخنّث است. آقاي شيخ عدنان هم بدترين جسارت و اهانت را عليه شيعه و زنان شيعه گفت.

البته ما هم فرداي آن روز، زنگ زديم به مسئول شبكه و اعتراض كرديم كه چرا شخصي را به عنوان نماينده اهل سنت آورده ايد كه اوليات ادبيات انسانيت را نمي تواند مراعات كند؟ آنها هم فردا شب عذرخواهي كردند.

حالا ما او را مقصر نمي دانيم، مقصر آن جوان شيعه است كه تصور مي كند با گفتن آن جمله، «ثبت ولاية علي بن ابيطالب» و تمام وهابي هاي دنيا شيعه مي شوند و تمام اهل سنت، عاشق اهل بيت (عليهم السلام) مي شوند!!

گاهي وقت ها، كساني كه مي خواهند از اهل بيت (عليهم السلام) دفاع كنند، بلد نيستند و ضربه مي زنند.

ما مصداقي از اين قضيه را گفتيم و در تجربياتي كه در طول اين 25 سال داشته ام، مشابه اين قضايا زياد ديدم. وقتي يك جوان يا روحاني شيعه كتابي مي نويسد و اول كتابش را با فحش هاي ركيك به خلفاء و صحابه و اهل سنت شروع مي كند، آنها هم از آن طرف عكس العمل نشان مي دهند.

يكي اساتيد بزرگوار حوزه علميه مي خواست كتابي بنويسد در جواب كتاب آقاي گنجي كه در مورد معاويه نوشته بود و با من هم مشورت كرد و من هم گفتم كه به صلاح نيست اين كتاب منتشر شود. اين استاد، در مورد معاويه نوشته بود كه مثلا او زنازاده بود و چندين پدر داشت و ... . همه را بدون مدرك گفته بود. در چاپ هفتم همان كتابِ آقاي گنجي، نوشته است كه مراجع عظام شيعه، صيغه زاده و زنا زاده هستند.

آيا اين درست است؟!

بالاترين جمله را اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه، در خطبه 16 در مورد معاويه دارد و مي گويد:

فوالذي فلق الحبة و برأ النسمة ما أسلموا و لكن استسلموا و أسروا الكفر، فلما وجدوا أعوانا عليه أظهروه.

معاويه و يارانش كه در فتح مكه ظاهرا اسلام آوردند، مسلمان نشدند و كفر را در سينه خود پنهان كرده بودند تا در فرصت مناسب، كفر خود را اظهار كنند (در جنگ صفين هم اين فرصت را يافتند).

آيا از اين بهتر مي شود؟

با آن نوشته هاي شما، جز اينكه آنها موضع بگيرند و به مقدسات و علماي شما جسارت كنند، نتيجه اي ندارد؛ ولي كلام اميرالمؤمنين (عليه السلام) فصل الخطاب است و چيزي نمي توانند بگويند.

وقتي تندي كنيم، عكس العمل تندي هم مي بينيم.

لذا، من مي بوسم دست كساني را كه در اين وادي مي آيند و به اين بوسه هم افتخار مي كنم. يا در اين وادي دفاع از اهل بيت (عليهم السلام) و ولايت و پاسخگوئي به شبهات نيفتند و يا اگر وارد شدند، تلاش كنند كه آداب مناظره و ادبيات حواري را رعايت كنند.

يا نام سكندري تو بردار يا رسم سكندري نگهدار

هر مسيري، ادبيات ويژه خودش را مي طلبد.

اما در رابطه با حرف هاي آقاي قرضاوي:

ايشان در طول اين مدت، سه چهار بار مصاحبه كرده است. چون اولين مصاحبه ايشان عليه شيعه، هشتم ماه رمضان بود. در آنجا گفت:

اما الشيعة مسلمون و لكن مبتدعون و يكمن في محاولتهم غزو المجتمع السني و هم يستطيعون بما لديهم من ثروات بالميلياردات و كوادر مجربة علي التبشير بالمنهج الشيعي.

شيعيان مسلمان هستند، ولي ما آنان را بدعت گذار مي دانيم. تمام تلاش شيعيان اين است كه تمام جوامع اهل سنت را قبضه و فتح كنند. اينها، ثروت هاي ميلياردي و نيروهاي آموزش ديده و ورزيده اي براي تبليغ فرهنگ شيعه در اختيار دارند.

تعبير زشتي كه از ايشان انتظار نبود، اين بود كه تبليغ شيعه را به «تبشير» تعبير مي كند.

تبشير، يك واژه مسيحي است و آنها براي تبليغات ديني خود، واژه تبشير را بكار مي بردند و به روحانيون خود، «مبشر» مي گويند.

من معتقدم كه اين يك فرصت طلائي براي شيعه بود تا بتوانيم در عرصه هاي بين المللي و ماهواره و ...، هم از شيعه دفاع كنيم و هم فرهنگ شيعه را مطرح كنيم و هم زمينه حمله به زمين آنها را فراهم كنيم. ايشان كه آمده شيعه را بدعت گذار نشان داده، ما هم بيائيم فرهنگ شيعه را در يك كفه و فرهنگ اهل سنت را در كفه ديگر بگذاريم و ببينيم كه آيا شيعه بدعت گذار است يا اهل سنت؟

در شب جمعه گذشته، در شبكه سلام، حدود يك ساعت و نيم مقايسه كردم فرهنگ شيعه را با فرهنگ اهل سنت. اهل سنت، يكي از مصاديق بدعت را خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي داند و ما هم ادله اي را كه شيعه آورده براي خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام) آورديم. يكي از بهترين تفضل إلهي اين بود كه يك شخصيت اهل سنت اينچنين حرفي را بزند تا ميدان براي ما باز شود. وقتي ما در ميدان خالي حرف مي زنيم و در يك جايي كه حريفي در برابر نيست يا حريف در گوشه اي نشسته است، فايده اي ندارد. اما وقتي حريف به ميدان بيايد، فرصت خوبي است.

من ادله خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام) را مطرح كردم كه ببينيم آيا شيعه بدعت گذار است كه مي گويد حضرت علي (عليه السلام) خليفه است؟ يا آقايان اهل سنت بدعت گذارند كه مي گويند ابوبكر خليفه بوده است؟ بيايند با هم مقايسه كنيم و مردم خالي از ذهن و آزاد انديش را هم به قضاوت فرا بخوانيم.

از آيه ولايت و تطهير و اطاعت و مباهله گرفته تا حديث الدار و حديث منزلت و حديث غدير و ... كه زيربناي اعتقادي شيعه است در اثبات خلافت آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام).

شما چه داريد كه بگوييد؟ بنده مثال زدم كه نهايت تلاش شما دراثبات خلافت ابوبكر اين است كه:

وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مريض بودند، در آخرين لحظه حياتش، به عايشه فرمودند:

مروا ابا بكر فليصل بالناس.

به ابوبكر بگوييد كه براي مردم نماز بخواند.

صحيح بخاري، ج1، ص162 - صحيح مسلم، ج2، ص22

شما كتاب هاي اهل سنت را ببينيد. كتاب مواقف قاضي عضدالدين ايجي كه از قوي ترين و مفصل ترين كتاب كلامي اهل سنت است و امروز، هر چه اهل سنت دليل دارند، يا مديون قاضي عضدالدين ايجي هستند يا شرح مواقف سيد جرجاني يا كتاب مغني قاضي عبدالجبار معتزلي. تمام مذاهب چهارگانه، هر چه در كتب كلامي خود دليل دارند، برگرفته است حرف هاي قاضي عبدالجبار معتزلي و قاضي عضدالدين ايجي.

بنابراين، قوي ترين و مفصل ترين و محكم ترين دليل اينها براي اثبات خلافت ابوبكر اين است كه:

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه ابابكر را در آخرين لحظات بجاي خودش فرستاد نماز بخواند، ابوبكري كه لياقت دارد بجاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نماز بخواند، قطعا لياقت دارد كه بجاي ايشان هم خلافت كند. آيا دليلي بهتر از اين مي خواهيد؟

حالا ما از شما - آقاي قرضاوي - چند سؤال داريم كه جواب مي خواهيم:

سؤال اول:

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در همان بيماري كه مي فرمايد ابوبكر برود بجاي او نماز بخواند تا تثبيت شود خلافت ابوبكر، در آن بيماري، غير از «مروا ابا بكر» چيزهاي ديگري هم فرمودند. فرمود:

ائتوني بكتف و دواة اكتب لكم كتابا لن تضلوا بعدي

صحيح بخاري، ج1، ص37 - صحيح مسلم، ج5، ص76

يا:

هلم اكتب لكم كتابا لن تضلوا بعدي

صحيح بخاري، ج5، ص137 - صحيح مسلم، ج5، ص76

و همه گفتند كه:

إن الرجل ليهجر

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هذيان مي گويد.

چطور شد كه اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بگويد:

ائتوني بكتف و دواة اكتب لكم كتابا لن تضلوا بعدي

مي خواهم چيزي براي شما بنويسم كه شما را براي هميشه از گمراهي بيمه كنيد.

شما در آنجا گفتيد كه:

إن الرجل ليهجر

ولي وقتي مي گويد:

مروا ابا بكر فليصل بالناس.

آن جمله را به كار نمي بريد؟؟؟ قضيه چيست؟ چرا يك بام و دو هوا؟ اين را جواب بدهيد.

فرصت خوبي است كه ما سنگ هايمان را باز كنيم. جوانان شيعه هم ببينند كه اگر ادله شما قوي است، ما هم ابائي نداريم و بيايند سني شوند و ناراحت هم نمي شويم. ولي اگر جوانان شما، خصوصا آقازاده شما، اگر ديدند كه ادله فرهنگ شيعه محكم است و آمدند شيعه شدند، نبايد اينگونه خروش كنيد و از كوره در برويد و حرف هاي بي اساس بزنيد. قرآن مي گويد:

فبشر عباد * الذين يستمعون القول فيتبعون أحسنه (سوره زمر/آيه17 - 18)

سؤال دوم:

آيا نماز خواندن ابوبكر بجاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه به نظر شما دليل بر خلافت است، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به افراد ديگر هم دستور داده بود كه بجاي او نماز بخوانند. حداقل در طول 10 سال حضور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در مكه، 25 نفر را تاريخ ثبت كرده است كه بجاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نماز خوانده اند. اگر بنا باشد كه بجاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نماز خواندن، دليل بر خلافت باشد، چرا افراد ديگر را ملاك قرار نمي دهيد؟!!!

آقاي ابن عبد البر در كتاب تمهيد خود دارد كه:

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، عبد الرحمان بن عوف را گفت كه بجاي او نماز بخواند و خودش هم پشت سر او اقتداء كرد.

آيا دليل از اين بهتر؟ پس آقاي عبد الرحمن بن عوف، خليفه بلا فصل پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. چون، هم بجاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نماز خوانده و هم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پشت سر او نماز خوانده است.

سوال سوم:

از يك طرف مي فرمايد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفه معين نكرد و شما طبق آيه شريفه:

و أمرهم شوري بينهم (سوره شوري/آيه38)

آقايان آمدند سقيفه جمع شدند و خليفه معين كردند و تثبيت كردند كه انتخاب خلافت به عهده شورا است.

ما كدام حرف شما را بپذيريم؟ شما مي گوييد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با نصب ابوبكر بر اينكه بجاي خود نماز بخواند، خواست تثبيت كند كه خليفه من ابوبكر است و از آن طرف هم مي گوييد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) احدي را براي خلافت معين نكرد و انتخاب خليفه را به عهده مردم گذاشت، ما اين دو را چگونه با هم جمع كنيم؟

قطعا اين جواب را خواهند داد كه نماز ابوبكر، دليل جليّ (آشكار) نيست و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خواست كه زمينه سازي كند كه اگر ريش سفيدان و خبرگان خواستند در همايش سقيفه يكي را به عنوان خليفه انتخاب كنند، شايسته ترين را انتخاب كنند. ما هم قبول مي كنيم كه نماز ابوبكر، دليل خفيّ بود نه جليّ؛ بلكه دليل جليّ، انتخاب خبرگان و ريش سفيدان در سقيفه است كه ابوبكر را به عنوان خليفه انتخاب كردند و با اين عملشان، صحابه، ثابت كردند كه خلافت انتصابي نيست و انتخابي است. آقاي قرضاوي به ما جواب بدهيد كه پس چرا در رابطه با خلافت آقاي عمر، نگذاشتند انتخابات صورت بگيرد؟ كدام انتخاب و كدام شوراي حل و عقد؟ چه كسي آمد براي آقاي عمر رأي داد؟ به چه مجوز شرعي از قرآن و سنت، آقاي ابوبكر نوشت كه اي مسلمانان ، بعد از من، آقاي عمر خليفه است؟ عمر هم نامه ابوبكر را آورد در مسجد خواند كه:

ايها الناس اسمعوا كلام خليفة رسول الله

گوش بكنيد كه خليفه رسول الله چه مي گويد

جعلت عليكم يا وليت عمر خليفة لكم

قرآن مي گويد:

لقد كان لكم في رسول الله أسوة حسنة (سوره احزاب/آيه21)

شما كه مي گوييد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفه معين نكرد. اگر بنا بود ابوبكر از روش پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تبعيت كند، نبايد خليفه معين مي كرد. پس چرا خليفه معين كرد؟

با اينكه اكثريت صحابه اعتراض كردند. حتي خود ابن تيميه حراني صراحت دارد كه صحابه و مهاجرين و انصار آمدند به ابوبكر گفتند:

وليت علينا رجلا فظا غليظا ما ذا تقول لربك اذا لاقيت.

يك آدم خشن و بد اخلاق و تندي به نام عمر را براي ما خليفه كردي. جواب خدا را چه خواهي داد؟

ملل و نحل شهرستاني، ج1، ص25 - شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد، ج1، ص164 - مصنف ابن أبي شيبة، ج7، ص485 - تاريخ دمشق ابن عساكر، ج30، ص413

اميرالمؤمنين (عليه السلام)، طلحه، زبير، مهاجرين، انصار و ... و توده مردم اعتراض كردند. ولي جناب ابوبكر به حرف هيچكس اهميت نداد و گفت من مي دانم جواب خدا را چه بدهم. مي گويم كه به نظر من، عمر، ساده ترين و متدين ترين و پاك ترين و ... است.

شما از آن طرف صحابه را براي ما چماق كرده ايد و مي كوبيد كه هرگونه مخالفت با صحابه، كفر و شرك است. بن جبرين شما فتوا مي دهد كه شيعيان كافر هستند، چون نسبت به صحابه جسارت مي كنند. اگر شيعه به صحابه بگويد كه بالاي چشمت ابروست، او كافر و مشرك است؛ اما اگر جناب ابوبكر براي تمام صحابه ارزش قائل نشود، هيچ اشكالي ندارد.

مگر شما نمي گوييد:

أصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم

حالا اگر شيعه بيايد به اقتداي به ابوبكر، براي صحابه ارزش قائل نباشد، شما چه جوابي داريد؟

من بر اين عقيده هستم كه از الطاف خفيه الهي است كه سخني از زبان يك شخصيت سني يا وهابي دربيايد و زمينه و بستري را براي ما فراهم كند تا حقائق مذهب خودمان را مطرح كنيم و بيائيم مقايسه كنيم. آقاي قرضاوي خيلي بحث خوبي را مطرح كرد و مي گويد كه شيعه بدعت گذار است؛ چون معتقد است كه حضرت علي (عليه السلام) خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است.

جالب اين است كه نكته خوبي گفته و به نظر من، اين هم از معجزات اهل بيت (عليهم السلام) است. حديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفته كه فرمود:

ستفترق امتي علي ثلاث و سبعين فرقة، كلها في النار إلا فرقة واحدة

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود كه امت من به 73 فرقه منشعب مي شوند و 72 فرقه اهل هلاكت و آتش هستند و يك فرقه اهل نحات هستند.

مجمع الزوائد هيثمي، ج6، ص226 - تفسير رازي، ج1، ص4 - تفسير ابن كثير، ج2، ص482 - تاريخ مدينة دمشق ابن عساكر، ج24، ص53 - ميزان الاعتدال ذهبي، ج2، ص430 - لسان الميزان ابن حجر، ج3، ص291 - إمتاع الأسماع مقريزي، ج14، ص98

تعبير ايشان اين است:

هناك فرقه واحده من الفرق الثلاث و السبعين التي جاء بها الحديث هي وحدها الناجية و كل الفرق هالكة او ضالة و كل فرقة تعتقد في نفسها انها هي الناجية و الباقي علي الضلالة و نحن اهل السنة نوقن بأننا وحدنا الفرقة الناجية و كل الفرق الأخري وقع في البدع و الضلالة و علي هذا الأساس قلت أن الشيعة إنهم مبتدعون و هذا مجمع عليه بين اهل السنة . . . تسعة اعشار الامة الاسلامية من اهل السنة و من حقهم أن يقول أنا ما يعتقدون فينا.

تمام فرقه ها هلاك مي شوند و گمراه هستند. تمام فرقه ها فكر مي كنند كه فرقه ناجيه، خودشان هستند. ما اهل سنت يقين داريم كه ما، تنها فرقه ناجيه هستيم و باقي فرقه ها، همه گمراه هستند و لذا مي گوييم كه شيعيان بدعت گذار هستند... ، 90% مسلمانان، اهل سنت هستند و چون اكثريت با ماست، فردا هم، ما اكثريت هستيم كه وارد بهشت مي شويم. چون شيعه در اقليت است، فرداي قيامت وارد آتش جهنم مي شود.

يك جواب خيلي ساده و عوام پسند:

ايشان مي گويد چون ما اكثريت هستيم، پس اهل نجات هستيم و چون شيعه در اقليت است، وارد آتش جهنم مي شود.

اين گفته ايشان، خلاف مضمون روايت است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد:

ازاين 73 فرقه، 72 فرقه وارد آتش جهنم مي شوند.

يعني اكثريت وارد آتش جهنم مي شوند و اقليت وارد بهشت مي شود. اين از كلماتي است كه خودش، خودش را معنا مي كند. من نمي دانم كه اين شيخ، روي چه اصلي اين حرف را زده است؟

اما جواب علمي:

اين فرمايش ايشان، مخالف قرآن است.

در قرآن در 50 مورد آمده است كه اكثريت را محكوم مي كند.

38 مورد دارد كه مي گويد:

«اكثرهم لا يعقلون» ، «اكثرهم لا يومنون» ، «اكثرهم لا يعلمون» و ...

در 6 مورد مي گويد:

«اكثرهم الفاسقون» ، «اكثرهم الكافرون» ، «اكثرهم كاذبون» و ...

در 6 مورد مي گويد:

«كثير منهم فاسقون» و ...

و بالعكس، اقليت را مدح كرده است.

در رابطه با مسلمانان مي گويد:

و لو أنا كتبنا عليهم أن اقتلوا أنفسكم أو اخرجوا من دياركم ما فعلوه إلا قليل منهم (سوره نساء/آيه66)

اگر ما دستور جهاد بدهيم، عده كمي دستور ما را گوش مي دهند

و قليل من عبادي الشكور (سوره سبأ/آيه13)

و إن كثيرا من الخلطاء ليبغي بعضهم علي بعض إلا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و قليل ما هم

(سوره ص/آيه24)

كساني كه زندگي اشتراكي دارند و در جامعه با هم تعامل دارند، اكثر آنان راه ظلم بر ديگري را پيش مي گيرند؛ مگر كساني كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام مي دهند و اينها هم خيلي كم هستند.

همچنين نسبت به خود مسلمانان در سوره واقعه، از آيه 10 تا 14 مي گويد:

و السابقون السابقون * أولئك المقربون * في جنات النعيم * ثلة من الأولين * و قليل من الآخرين

پس حرف هاي آقاي قرضاوي با قرآن هم همخواني ندارد.

نكته جالب در اينجا اين است كه بايد به آقاي قرضاوي اين را بگوييم كه اكثريتي كه زير بار حقانيت حضرت علي (عليه السلام) نرفتند:

أكثرهم لا يعلمون الحق فهم معرضون (سوره انبياء/آيه24)

اكثريت اهل سنت، حقانيت و حق بودن مذهب شيعه را نمي شناسند، لذا از مذهب شيعه اعراض كردند.

اكثرهم للحق كارهون (سوره مومنون/آيه70)

اكثر مردم، از حق خوششان نمي آيد.

از همه بالاتر اينكه:

لقد حق القول علي أكثرهم فهم لا يؤمنون (سوره يس/آيه7)

حقانيت حضرت علي (عليه السلام) براي مردم روشن شده است، ولي زير بار حقانيت حضرت علي (عليه السلام) نمي روند.

آقاي قرضاوي! اگر كسي بيايد با شما اينگونه رفتار كند، چه جوابي داريد؟

در سنت و روايات متعدد داريم كه در طول تاريخ، همواره حق در اقليت بوده است. اكثريت، ملاك حقانيت نيست. اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد:

فالحق (دين الله) لا يعرف بالرجال، فاعرف الحق تعرف اهله.

حق با شخصيت ها و اكثريت شناخته نمي شود. اول حق را بشناس، سپس سراغ اهلش برو.

فيض القدير شرح الجامع الصغير مناوي، ج1، ص28 و 272- تفسير قرطبي، ج1، ص340

وسائل الشيعة، ج27، ص135 - أمالي شيخ مفيد، ص5

اول ببين حق چيست؟ سپس ببين حق كيست؟ تا نداني حق چيست؟ نمي تواني بگويي حق كيست؟

خود آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه، خطبه201 صراحت دارد كه:

أيها الناس لا تستوحشوا في طريق الهدي لقلة أهله.

بخاطر اينكه اهل هدايت و حق كم هستند، گرفتار وحشت نشويد.

اين بخشي از عرائض ما بود نسبت به سخنان آقاي قرضاوي. ما ضمن احترام به ايشان، انديشه ايشان را باطل مي دانيم و سخنان ايشان را بي پايه و خلاف قرآن و سنت و عقل مي دانيم. دعوا هم نداريم و فحش هم نمي دهيم؛ چون فحش براي كسي است كه دليل ندارد. ما كه مسلح به دليل قرآن و سنت هستيم، راه فحش را پيش نمي گيريم.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
1 | محمد علي زاهدي | Germany - Essen | ١٢:٠٠ - ١٨ آبان ١٣٨٧ |
جزاك الله خيرا
2 | سيد علي موسوي نيا | Iran - Abhar | ١٢:٠٠ - ٣٠ آبان ١٣٨٧ |
سلام آقاي دکتر خسته نباشيد اميدوارم که روزي همه به مذهب اهل بيت چنگ بزنند مي خواستم بگويم که در وبلاگم( شيعه بر حق است http://saeman.blogfa.com)
با استفاده از کتب معتبر دروغ بودن نماز خواندن ابوبکر در روز دوشنبه(روز بيماري پيامبر (ص)) را ثابت کرده ام که همينجا آن را توضيح مي دهم با توجه به دلايل بسيار زيادي مشخص مي شود اين روايت هم يکي ديگر از روايات جعلي است که براي با لا بردن مقام ابوبکر توسط جيره بگيران حکومت اموي ساخته وپرداخته شده است .

ابتدا به دو روايت بخاري که در اين مورد در صحيحش آمده توجه کنيد:

1-زهري مي گويد پيامبر (ص) به عبدالله بن زمعه فرمود مردم را امر کن نماز گذارند عبدالله خارج شد وبه عمر بر خورد کرد (دروغ از همبن جا شروع مي شود ) به اوگفت با مردم نماز بگذار عمر با مردم نماز گذاشت وصدا را بلند نمود رسول خدا صدايش را شنيد وفرمودآيا اين صداي عمر نيست ؟ مردم گفتند آري يا رسول خدا فرمود خدا ومومنان اين را نمي پسندند (معلوم نيست چرا بعد از ابوبکر پذيرفتند!!!!!) بگوييد ابوبکر با مردم نماز بخواند بعد از رسيدن خبر به عمر ، عمر به عبدالله بن زمعه گفت چه کار بدي کردي من فکر کردم رسول خدا خود دستور داده بود که من نماز را بخوانم وي در پاسخ گفت :نه به خدا سوگند پيامبر نگفت کس معيني را به نماز امر نما

2- باز در صحيح بخاري از انس بن مالک نقل شده که چون روز دوشنبه شد رسول خدا پرده را کنار زد وديد که ابوبکر با مردم نماز مي خواند به چهره مبارک حضرت نگاه کردم ديدم مانند ورق قر آن است ولبخند مي زند مي گويد با ديدن رسول خدا آنقدر خوشحال شديم که نزديک بود از شادي در نماز خود اشتباه کنيم ناگهان ابوبکر به عقب برگشت پس رسول خدا اشاره کرد که در جاي خود بمان پس پرده را رها کرد ودر آن روز بود که از دنيا رفت . "به نقل از کتاب سيري در صحيحين"

حال با توجه به چند نکته دروغ بودن اين روايات مشخص مي شود :

1-در روايت اول گفته شده که پيامبر فرمود مردم را امر کن نماز گذارند حال معلوم نيست عبد الله بن زمعه از کجاي اين فرمايش متوجه شده که بايد کسي با مردم نماز گذارد وخود پيامبر امام جماعت نيست ومگر قبل ازآنروز هم مگر اين کار وقتي خود حضور داشته سابقه داشته که پيامبر پيشنمازي را به کس ديگر محول کند با توجه به اينکه در روايت دوم هم آمده که حال پيغمبر مساعد بوده

2- باز در روايت اول آمده است که پيامبر (ص) پرسيدند آيا اين عمر نيست ومردم پاسخ دادند بلي يا رسول خدا بايد گفت مگر مردم با عمر در حال نماز خواندن نبودند پس اين مردم از کجا پيدا شدند که پيامبر از آنان سوال کند ؟

3-همانطور که در کتاب "313 سوال فقهي ، تاريخي ، تفسيري " آمده است مردمي که با ابوبکر نماز مي گذاردند چطور فهميدند پيامبر پرده را کنار زده وايشان را ديدند که لبخند مي زنند وصورتشان مثل ورق قر آن شده چون که در روايت آمده که وقتي ابوبکر به عقب بر گشت توانست پيامبر را ببيند پس معلوم مي شود که در مسجد جلو باز مي شده که مردم پشت به آن دا شته اند اما قسمت حيرت آور اين روايت در اينجا است که اين مردم از کجا فهميدند که پيامبر (ص) پشت سر آنان به آنها نگاه مي کنند تا بر گردند وآنگاه لبخند زدن ايشان را ببينند در ثاني ابوبکر از کجا متوجه شده که برگشته آيا به او وحي شده ( امان از تعصب بيجا ) از همه اينها گذشته آيا پس از اينکه مردم بر گشتند ودر آن تاريکي صبح صورت پيامبر را ديدند وديدند که ايشان لبخند مي زنند وصورتشان هم مثل ورق قر آن شده است وابو بکر هم بر گشت وبه ايشان نگاه کرد باز هم نمازشان با طل نشد وپيامبر (ص) فرمود با اشاره که به نماز خواندن ادامه بده شما که مي گوييد حضرت علي (ع) که آن انگشتري را با جنباندن انگشتش به فقير داده بايد نمازش با طل مي شد با توجه به اينکه فقير خود انگشتري را را از انگشت مبارک حضرت علي (ع) در آورده وايشان فقط انگشتي را که انگشتري در آن بوده براي اشاره تکان داده است ( امان از تعصب که انسان را کور وکر مي کند) ودر بعضي ديگر از روايات اهل سنت آمده که در آن روز پيامبر امام جماعت بود ابوبکر به پيامبر اقتدا مي کرد ومردم به ابوبکر ( آيا مردمي که در صف دوم نماز جماعت هستند منتظر مي مانند تا صف اول به امام اقتدا کنند وبعد اينان به صف اول اصلا چنين چيزي ممکن است؟ ) وبعضي از راويان ديگر آبرو را خورده وحيا را قي کرده اند ونوشته اند در آن روز پيامبر به ابوبکر ومردم به پيامبر اقتدا مي کردند ما نميدانيم وقتي که پيامبر خود قادر به نماز خواندن بوده اين کارها براي چه بوده است ؟( البته در قسمت پاسخ به شبهه "آيا اصحاب از لشگر اسامه تخلف کردند ؟ "خواهيم گفت که جناب ابوبکر وجناب عمر مي بايست به دستور صريح پيامبر با اسامه به جنگ بروند نه اينکه پيشنماز شدن را به يکديگر تعارف کنند )

پس بايد به رواياتي اعتماد کنيم که مي گويند پيامبر(ص) در روز دوشنبه خود امام جماعت بودند .يا علي http://saeman.blogfa.com

پاسخ:
دوست گرامي سلام !

با تشكر از جنابعالي ، گروه پاسخ به شبهات نيز مقاله مفصلي در اين باره تهيه كرده است كه انشاء الله با تأييد استاد قزويني روي سايت قرار خواهد گرفت .



موفق باشيد



گروه پاسخ به شبهات
3 | علي محمدي هوشيار | United States - Chicago | ١٢:٠٠ - ١٥ آذر ١٣٨٧ |
سلام استاد گرامي
واقعا از شما ممنون و متشكريم
4 | استاذنا | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٢٥ دي ١٣٨٧ |
سلام؛
سايتتان را ديديم. إن‌شاءالله ما و شما و همه‌ي دوستاني که اين نظر را مي‌خوانند هر روز بهتر از ديروز باشيم و بتوانيم در راه خدمت به مکتب اهل‌بيت قدم برداريم.
در ضمن اگر دلتان خواست و وقت داشتيد يک سري هم به وبلاک "استاذنا" بزنيد و از نظراتتان ما را بهره‌مند سازيد. اگر ديديد که "استاذنا" حرفي براي گفتن دارد و مي‌تواند در خدمت به مکتب مفيد باشد آن را لينک بدهيد. متشکرم.
فعلاً شما مي‌توانيد در "استاذنا" مطالب ذيل را مشاهده بفرماييد:

1- "جواب به شبهات مطرح شده توسط دکتر يوسف القرضاوي" در هفت جلسه توسط حضرت آيت الله حاج شيخ جواد مروي (حفظه الله تعالي)(حتماً بخوانيد.)

2- "اسکاتولوژي يا غايت شناسي در اديان". که به بحث فرهنگ موعودگرايي در اديان الهي و غير الهي مي‌پردازد.
3- نکته‌هايي از محضر حضرت استاد
4- بازگشتگان از وهابيت (1- حسن بن فرحان المالکي؛ 2- شيخ عبدالله القصيمي)
5- اثبات وجوب وجود امام معصوم در هر زمان از قرآن کريم
6- مهدويت در قرآن و در صحيحين
7- علت اهميت دادن شيعه به بحث امامت
8- جواب به يک شبهه در رابطه با غدير
9- ادله‌اي بر تشيع محمد بن جرير طبري مورخ و مفسر معروف اهل سنت در اواخر عمر
10- لزوم توجه به الغدير علامه اميني
11- حساسيت برخي از اهل سنت در اخفاء حادثه ي عاشوراء و عدم تحليل آن براي چيست؟
12- چرا هنوز بعد از گذشت اين همه سال بر امام حسين گريه مي کنيد؟
13- در تربت امام حسين شفاء است يعني چه؟
14- مانيفست تبيلغ شيعه
15- ...

16- آدرس ما: www.ostazona.blogfa.com
5 | احمد | Iran - Tehran | ٠٢:٢٨ - ١٦ شهریور ١٣٨٩ |
سلام. اميدوارم حال‌تون خوب باشه، اجر كل شيعيان با منجي عالم مهدي مصطفي. با تشكر از اين مطالب خيلي زيبا. اميدوارم دلايل ديگري را روي صفح‌تون بيبينم. حق با علي لست و ما تبعه علي. و كما قال رسول الله من كنت مولا و هزا هلي مولا كه اين جمله را خود اهل تسنن قبول دارد ولي بغضاً له علي آن را انكار يا تغير مي‌دهند. اما مطلب ديگر آقاي شيخ عرعور خبيث اهانت‌هايي به مهدي موعود كرده، خواهشا شكايتي را عليه وي اعلام نماييد.
6 | سيد شهاب صالحي | Iran - Tehran | ٠٩:٥٠ - ١٥ مرداد ١٣٩١ |
بسم الله الرحمن الرحيم من طلبه هستم در سفر اخيرم به حج با بسياري از علما و بزرگان سعودي گفتگو کردم تمام سلفي ها قرضاوي را ميکوبيدن بسياري از مفتي هاي معروف مصر را ميکوبيدن
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب