* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 28 ارديبهشت 1387 تعداد بازديد: 118045 
اهانت به حضرت علي (ع) و فاطمه زهرا(س) در نماز جمعه اهل سنت زاهدان
 
نماز جمعه مورخه 27 ارديبهشت سال 1387 اهل سنت مسجد مکي و سخنراني پيرامون شهادت حضرت زهرا (س)

مولوي عبدالمجيد اسماعيل زهي (شه بخش) برادر خانم مولوي عبدالحميد ، طي سخناني درخصوص شهادت حضرت زهرا (س) اظهار داشت:  پيامبر اکرم چهار دختر داشتند به نام هاي زينب، رقيه، ام کلثوم و فاطمه که به ترتيب زينب را به خواهر زاده خديجه (ابوالعاص) و رقيه و ام کلثوم را به حضرت عثمان و فاطمه را به علي که يک فقير به تمام معنا بود داد.
اين صحبتهايي که در مورد شهادت حضرت زهرا (س) مطرح است دروغ محض و هدف آنها تخريب ابوبکر و عمر نيست، بلکه مي خواهند شخصيت علي را تخريب کنند، علي که شيرخدا و اسدالله الغالب بود و درب خيبر را به يک دست بلند کرد چگونه حاضر مي شود ببيند فاطمه را جلوي چشمش مضروب کنند و بعد دخترش را هم به عقد ضارب عمر دربياورد،  يا اينکه مي گويد قبر فاطمه نامشخص است مگر قبر حضرت عايشه و سه دختر ديگر پيامبر مشخص است، تازه بين اينها، قبر فاطمه حدودش معلوم است، مي گويند فاطمه را شبانه دفن کرده اند، خوب اين بخاطر وصيت حضرت فاطمه به اسماء بنت عميس خانم حضرت ابوبکر بود که نمي خواست اندازه جسدش را نامحرم ببيند، علت مرگ و وفات زهرا غصه از دست دادن پيامبر بود، بطوريکه حضرت فاطمه چون خيلي وابسته بود به رسول خدا، همان روز وفات بايد مي مرد اما چند ماه دوام آورد و به گفته صحابه و راويان هر روز در غم پيامبر ذوب مي شد تا اينکه وفات نمود.



    فهرست نظرات  
201   نام و نام خانوادگي:  عقيل العزيز(برادر سيف الله بارک زهي) بخواند     -   تاريخ:  03 خرداد 89 - 01:37:18
سلام سرور و برادر عزيز و ارجمند( سيف الله بارک زهي) عزيز و اهل جنت.

چونه اوره؟ منتنوه؟ زبره؟

ما شا الله به غيرتت مرد!!!!!!!!!!!!!!

خدا به شما و به خانواده ي محترم و مومنتان جزاي خير دهد.

جزاک الله خيرا مومن.

يا زهرا(سلام الله عليها)

لعن الله قاتليک يا زهرا....
202   نام و نام خانوادگي:  كميل     -   تاريخ:  03 خرداد 89 - 01:44:30
برادرم مجيد م علي من و چند نفر از دوستانم 2 روزه داريم در مورد مفهوم و معناي جملات 193 جناب ريگي فكر ميكنيم.
اما حتي متوجه موضوع سخنان نسبتا پيچيده ايشون هم نشديم.
ما تحقيق رو بخاطر شما ادامه ميديم.به محض ترجمه بهتون اطلاع خواهم داد.
203   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  03 خرداد 89 - 02:03:10
برادر و معلم عزيز آقاي مجيد علي
شما استاد بنده هستيد ولي اجازه دهيد بنده براي شما شرح دهم:
«فقتل يوم بدر على يد معوذ ومعاذ أبناء عفراء وقد كانا في حوالي السادسة عشر من عمرهما, واجهز عليه عبد الله بن مسعود وقال له :
لمن الغلبة اليوم؟ رد عليه ابن مسعود: لله والرسول يا عدو الله، فرد عليه أبو جهل : لقد ارتقيت مرتقا صعبا يا رويعي الغنم، فقطع ابن مسعود راسه وحمله إلى رسول الله فقطعت اذنه، فضحك الرسول وقال : اذن باذن والراس زياده / حيث قطع أبو جهل ذات مره اذن ابن مسعود ويقال أن رأس أبو جهل كانت ثقيلة جدا.»
************
وقتي که خواستند سر کثيف عمرو بن هشام ( همان ابوجهل ملعون ) را از تن جدا کنند، او درخواست کرد که سرش را از پائين گردنش بزنند!!! چرا که مي‌خواست بين سران کفار برجسته بنمايد!!!!
***********
بسياري از محکومين به اعدام در زندانهاي آمريکا، در لحظه پيش از اعدام عملي انجام مي‌دهند که توسط تيم حفاظتي قبل از رسيدن به اتاق اعدام کشته شوند.
هيتلر و بسيار از سفاکان عصر جديد قبل از دستگيري خودکشي کرده‌اند. و به همين ترتيب اعضاي مافياي يهودي و مارکسيستي ضد انقلاب.
*********
ولي علت رواني اين عمل هيتلر و ابوجهل و عبدالصمد و مجيد عمري و ... چيست؟؟
چرا حتي در زماني که در اينها خود را در شکست کامل و هزيمت آشکار مي‌بينند بازهم مي‌خواهند با حرکتي خود را همچنان مطرح کنند؟؟؟
اکنون که اين جناب عبدالصمد شکست مفتضحانه‌اي خورده است و سيلي هاي جانانه‌اي از امام زمان (عليه السلام) دريافت کرده است، چرا به جاي تبعيت از هيتلر و ابوجهل به سمت خداوند منان نمي‌آيد و حقيقت را پذيرا نمي‌شود؟؟؟؟
پاسخ آن و دليل رفتار ابوجهل و هيتلر يک کلمه است:
««««««غرور شيطاني »»»»»»»»»
«يعدهم ويمنيهم وما يعدهم الشيطان الا غرورا»

يا علي
204   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  05 خرداد 89 - 00:46:08
با سلام
از دوستان و برادران خصوصاً جناب momen abdullah و جناب كميل براي كمك به بنده براي تفهيم متن نظر 193 متشكرم .
اما نتيجه تحقيقات بنده جور ديگري است .
اول با اين را برايتان بگويم تا بعد .
ميگويند يكي از شعراي بزرگ ايران بود كه شعري با معنا و پر محتوا سروده بود , اما جالبتر اينكه اگر از مصرع اخر به اول هم ميخوانديد بازهم يك شعر پر معني بود , بنده هم با اين نظر 193 همين كار را كردم ديدم كه باز هم يك متن سر در گم در امده , اين شايد تنها حسن اين نظر باشد .

يا علي
205   نام و نام خانوادگي:  كميل     -   تاريخ:  05 خرداد 89 - 18:52:05
جناب مجيد م علي يه فكر ديگه! ميتونيم مثلا حرف دال يا ميم رو از كل نوشتش حذف كنيم شايد معنا بده.
206   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  07 خرداد 89 - 00:36:54
با سلام
برادر عزيز جناب كميل . انجام دادم متشكرم , نميدانم چرا ايشون عقايد كن في سيوس چيني را ترويج كرده , متنشان واقعاً عالي بود خارج از اين دنياست .

يا علي

207   نام و نام خانوادگي:  توحيد قوتي     -   تاريخ:  23 خرداد 89 - 12:05:46
اول اينكه اين به ظاهر آقا يا خيلي بيسواد بوده يا انقدر احمق بوده كه آدمهاي احمق تر از او كه خودشان را عالم اهل سنت مي دانند او را فرستادند بالا كه همچين سوتي بدهد. در جواب اين شخص ملعون بايد گفت كه در كتب خود شما روايت آمده است كه عمر ???? در نامه اي به معاويه ملعون نحوه مضروب كردن حضرت فاطمه زهرا(س) به دست خود و افراد خود را آورده و بيان كرده است كه چگونه خانم را مصدوم كرده و با اين عوارض به شهادت رسيدند. و ديگر اينكه به نقل از علامه اميني نوسنده كتاب بزرگ الغدير ايشان در جواب سوال سني هاي كه پرسيدند آيا زهرا برحق است يا عمر??? ايشان فرمودند كه آيا شما قبول داريد كه بي بي داراي عصمت است و آيا شما قبول داريد كه معصوم دچار گناه نمي شود آنها گفتند آري و اين را هم قبول داريد كه خدا در قران فرموده كه جواب سلام به همه افراد با هر دين و مذهبي واجب است بغير از كافر گفتند آري دوبار ايشان فرمودند كه پس چرا وقتي عمر و ابابكر??? براي عيادت بي بي دو عالم بر ايشان وارد شدند و سلام گفتند بي بي جواب سلام انها را نداد. جواب يك چيز است اين كه آنها كافر بودند اين روايت را علامه اميني از كتب خود سني ها بيان فرمودند و ان علماي سني در چواب چيزي جز سكوت نداشتند. ملعونين روزگار به كوري چشم شما علي برحق است زهرا برحق است شيعه برحق است. صلوات بر محمد و آل محمد.
208   نام و نام خانوادگي:  فقط امير المومنين     -   تاريخ:  14 تير 89 - 07:10:20
اين اهل سنت هيچ به پيامبر احترام نمي كنن چه
بر سه به امير المومنين حضرت علي (ع) مگه برنگشتن به پيامبر گفتن اين مرد هزيان مي گويد اقا خودت بيا حق مادرتو بگير
209   نام و نام خانوادگي:  عشقست اميرالمومنين     -   تاريخ:  16 تير 89 - 15:36:46
واي به حال کساني که با امير المومنين بجنگد.من يک سوال از اهل سنت دارم،چرا مغزتونو به کار نميندازيد،بريد ببينيد بارگاه امام ما کجا و چه عاشقاني دارند ولي امام شما مثل ابوبکر عثمان چه بارگاهي.تا فرصت داريد برگرديد.
210   نام و نام خانوادگي:  دوست دار اهل بيت     -   تاريخ:  29 تير 89 - 23:29:47
با سلام. چرا مي خواهيد بين مسلمانان تفرقه بيندازيد مگر امام جمعه اهل سنت چه گقته است؟ مگر حضرت علي فقير نبوده اند؟ مگر فقر چيز بدي است؟ مگر جز اين است كه يك انسان مسلمان از عقايد خود و هم مذهبانش دفاع كرده است؟ اگر قرار بر توهين كردن باشد اين برخي از شيعيان منحرف از راه علي(ع) هستند كه به اهل سنت توهين مكنند(مراسمي از قبيل عمر كشان و ساختن مقبره براي ابولولو) آيا وانش هاي اهل سنت نبايد تند تر و شديدتر باشد؟ كمي به خودمان بيايم بخدا قسم اين گونه واكنشهاي پوچ و بيهوده هيچ گونه ثمري براي مسلمين ندارد.
211   نام و نام خانوادگي:  سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي)     -   تاريخ:  30 تير 89 - 19:14:33
سلام

جناب دوستدار اهل عمر

شما فکر ميکنيد در مراسم عمر کشان چه چيزي گفته ميشود؟

باور بفرمائيد جز مشتي صفات عمر و بررسي اصل و نسب وي چيز ديگري گفته نميشود.

مگر جز اين است که عده اي شيعه به دفاع از دين خود و شناخت دقيق تر خليفه دوم از جهت اصل و نسب مي پردازند؟

مگر جز اين است که ابولولو هم از اعتقاد خودش دفاع کرده است؟

کمي بخودتان بيائيد چون اينگونه واكنشهاي پوچ و بيهوده هيچ گونه ثمري براي شيعيان (موحدين و مسلمين واقعي) ندارد.

واقعا که خيلي رو داريد که حرف از اسلام ميزنيد و کار يهود را انجام ميدهيد.

شما همان منافقاني هستيد که خداوند شما را در قران لعنت کرده است.
212   نام و نام خانوادگي:  سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي)     -   تاريخ:  30 تير 89 - 19:32:23
واقعا نميدونم از کي تا حالا شلغم هم شده جزو ميوه ها

خدا وکيلي اسم اين مولوي عبدالشيطان را که مي بينم ياد شيطان و اعوان و انصارش مي افتم

يکي نيست بگه آخه مردک تو که نوکر يهود هستي ديگه چي ميگي آخه؟

بخدا قسم يکي از بچه هاي سني مذهب همين سايت در مکالمه تلفني که الحمدلله ظبط هم کردم ميگفت فردي 10 ميليون تومان به مولوي عبدالشيطان کمک کرد و بعد از آن که رفت يکي از حضار به جناب مولوي گفت : مولوي اين پول را از راه قاچاق مواد مخدر بدست آورده بود.
مولوي هم بلافاصله گفت ما کاري نداريم از کجا بدست آورده ما اين پول را براي پشبرد اسلام عمر و اهداف عمري بکار خواهيم برد.

حالا کار بجائي رسيده مرتيکه بي سواددر مورد حضرت علي عليه السلام نظر ميده
خدا وکيلي اسم هر آدم شوتي را توي اين سايت وزين نزنيد بابا
بخدا مسئوليت داره
اين بنام امام زمان عج هست

قيافه اين عبدالشيطان و نگاه کنيد جز بدعت و خيانت نفاق و حماقت چيزي ديگر يافت نميشه
اگر خيلي مدعي هستش دعوت به مناظره و مباهله ي جناب دکار قزويني را قبول کنه تا ببينين مرد ميدان کيه؟
در زاهدان توي اون مسجد عمري حرف زدن هنر نيست
مرد در ميدان مناظره شناخته ميشه

بازهم ميگم از کي تا حالا شلغم هم شده جزو اسامي ميوه ها؟؟
يا حق
213   نام و نام خانوادگي:  دشمن دشمن حضرت امير(ع)     -   تاريخ:  01 شهريور 89 - 15:51:21
ما مشعلي عقيده در كف داريم دل در گروي عترت ومصحف داريم در مدح علي(ع) لعن ???? وعمر ???? هم همت هم كار مضاعف داريم شما هر وقت تونستين جواب به صحبت هاي آقاي حسيني قزويني (مناظره كننده فوق العاده در مسائل شبهات به شيعه) رو بدين اون موقه قد قد كنيد از برادراي شيعه خودم خواهشمندم كه به سخنراني آقاي حسيني قزويني گوش بدين شما رو به حضرت زهرا(س) قسم. يا حق يا علي(ع) خدا حافظ
214   نام و نام خانوادگي:  عماد     -   تاريخ:  04 شهريور 89 - 13:32:43
سلام بنده مي خواهم جواب شما را بدهم
1)شما اظهار داريد كه مولوي عبدالمجيد فاطمه را به علي كه يك فقير تمام معنا بود داد.اين خير كه اينطور به عرض شما رسانده اند صحت ندارد واصلا مولوي عبدالمجيد اين منظور رانداشته است.مولوي عبدالمجيد گفته كه حضرت علي(رض) يك زندگي فقيرانه داشته است كه خود اهل تشيع درباره اين
موضوع در كتاب هاي ديني مدارس دولتي و كتب ديني شيعيان اين را ذكر كرده ايد كه حضرت علي زندگي فقيرانه اي داشته است و در مورد حضرت فاطمه حضرت علي خودشان از حضرت فاطمه خواستگاري كرد كه پيامبر(ص) بعد از اين كه از حضرت فاطمه پرسيدند فاطمه سكوت را اختيار كردند كه اين سكوت به معناي رضا بودن است.
2)شما اظهار داشتيد كه كه فاطمه شهيد شده است ما نمي دانيم كه شما كدام فاطمه را مي گيد به شهادت رسيده است.درباره ي حضرت فاطمه كه شيعيان خواهان اين هستند كه كه حضرت فاطمه را حضرت عمر شهيد كرده است اين اظهار شيعيان غلط است شيعيان تا 10سال پيش خواهان اين بودند كه حضرت فاطمه را به مرگ خود فوت كرده است. بنا دبه فرموده ي پيامبر كه در دقايق پاياني عمر خود كه فاطمه داششت گريه مي كرد پيامبر به او گفت دخترم فاطمه گريه نكن براي اين كه به همين زودي در كنار من پيش خدا مي آيي كه سپس حضرت فاطمه لبخندي بر دهان او جاري شد. اين است
215   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  06 شهريور 89 - 09:58:20
با سلام
جناب عماد مسلماً اين جناب مولوي از اولين كساني بوده كه از متن اين مقاله كه در تاريخ 28 ارديبهشت 1387 در اين سايت گذارده شده است خبر داشتند . يعني چيزي حدود دو سال و چهار ماه و يك هفته تقريباً .
به نظر شما اگر تفسير حرفهاي اين اقاي مولوي غير از اين مي بود نمي بايست يا در اين سايت يا در سايتهاي خود اهل سنت اعتراضي ميكردند و مي گفتند كه مخالف اين برداشت موسسه وليعصر ( عج ) مي باشند . و
در ضمن برادر من وقتي كه يك نفر شهيد مي شود يا فوت مي كند بقيه مردم ميگويند كه عمر دست خداست ( كه البته صد در صد چنين است ) وليكن چرا قاتلين را مجازات ميكنند , چرا طلب اعدام و يا ديه ميكنند , ايا شما قاتل را يد الله ميدانيد و او را تكريم ميكنيد ......
دختر نبي مكرم حضرت فاطمه الزهرا سلام الله عليه را به مرات ضرب شتم ميكنند و باعث شهادت اين بزرگوار , ام ابيها و ام الائمه صلوات الله عليهما ميشوند و 13 سال بعد از شهادت ايشان در قيد حيات هستند , ايا شما خطابه اي كلامي چيزي داريد كه ايشان بگوييد كه از مسبب بودن قتل حضرت فاطمه الزهرا سلام الله عليه طلب عفو ميكنم ( چه از خداوند متعال و چه از اهل بيت نبي صلوات الله عليهما و چه از مومنين عاشق محمد صلي الله عليه و اله و سلم ) .
امر مسلم اينه كه فوت و رحلت و شهادت ايشان در دفاع از اسلام محمدي صلي الله عليه و اله و سلم بوده و اين خود به خود شهادت نام دارد حال چه از 10 سال يا بقولي 11 سال پيش اين را گفته باشند يا 1420 سال ( حدوداً پيش اينرا گفته باشند )
===========================================================================
1 ) خليفه دوم آمد و خطاب به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) قسم ياد كرد كه اگر اينها براي بيعت بيرون نيايند، دستور مي‌دهم كه خانه تو را به آتش بكشند. المصنف، ج8، ص572
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
2 ) ...، خليفه دوم با وسائل آتش سوزي آمد. حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) به عمر گفت: آمدي خانه مرا به آتش بكشي؟ عمر مي‌گويد: بله.
أنساب الأشراف للبلاذري، ج1، ص586
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
3 ) أمير المؤمنين (عليه السلام) خطاب به عمر گفت:
هي النار التي أضرمتموها علي باب داري لتحرقوني و فاطمة بنت رسول الله ( صلي الله عليه و آله ) و إبني الحسن و الحسين و ابنتي زينب و‌أم كلثوم.
تو بودي كه آتش را روشن كردي بر درب خانه من، تا اين‌كه مرا و همسرم و فرزندانم را به آتش بسوزاني.
ارشاد القلوب، ج2، ص285 ـ هداية الكبري، ص163
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
5 ) هم‌چنين إبن قتيبه نقل مي‌كند كه وقتي حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) آن فشارها و ظلم‌ها را ديد، صدا زد:

فلما سمعت أصواتهم نادت بأعلي صوتها: يا أبت يا رسول الله! ماذا لقينا بعدك من إبن الخطاب و إبن أبي قحافة.

اي پدر، ما از فرزند خطاب و ابي قحافه، چه ستم‌هايي ديديم.

الإمامه و السياسة لإبن قتيبه الدينوري، تحقيق زيني، ج1، ص20
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
جناب عماد تقصير هم از شماست و هم از علمايتان كه اجازه تحقيق در تاريخ صحيح اسلامي را بشما نمي دهند و بدتر اينكه خودشان هم تحقيق نميكنند كه حقايق را كشف كنند تا شايد با علم در پهناي صراط المستقيم سير كنند .
يا علي
216   نام و نام خانوادگي:  ااااتالل     -   تاريخ:  01 مهر 89 - 14:00:59
انصافا" كجاي اين مطلب توهين است؟؟تعصب كشته وجدانها را،تعصب كور كرده ديده هارا
217   نام و نام خانوادگي:  احمد اهل سنت والجماعت     -   تاريخ:  06 مهر 89 - 10:26:55
همه اين اراجيف دروغ محض است وتعصبات كوركورانه باعث همه اين حرف ها ميشود ضمنا 1-خانه هاي ان دور وزمانه درب نداشته2-با پيشرفت علم هنوز هم پزشكان مطمئن نيستند كه جنين داخل رحم پسر است يادختر3-حضرت علي (رض)در زمان خلفا وزير وجانشين انها بود ايا انصاف است به يك سري روايات جعلي كه به مرور زمان بعنوان روايت از بزرگان ساخته شده اكتفا كنيم وواقعيت را نبينيم5-در واقعه كربلابسياري از فرزندان خلفا از جمله فرزندان حضرت ابوبكر وعمر به شهادت رسيدند6-حضرت علي (رض)غير از حسن وحسين(رض) فرزندان ديگري به نامهاي ابوبكر وعمر داشتند كه در واقعه كربلا به شهادت رسيدند(از همه خوانندگان محترم تقاضا دارم قبل از اظهار نظر كور كورانه كتب صحيح خودشيعه را مطالعه نمايند)7- اسلام دين بد گويي وفحش به كفار ومشركين نيست چه رسد به ياران هميشگي پيامبر(ص)ضمنا"فراموش نكنيم كه همين خلفا درزمان صدر اسلام باهمه مشكلات كنار پيامبر(ص)ايستادند8-خداوند در قران كريم اعلام رضايت خودراازمهاجرين وانصار اعلام نموده وتاريخ ثابت كرده كه ابوبكر وعمر وعثمان وعلي(رض)عنهم اجمعين ازجمله مهاجرين وانصار بودند9-اگر عمر بد بود چرا حضرت علي دخترش ام كلثوم رابه ازدواج عمر دراوردوجاي تعجب دارد چرا حضرت حسن وحسين سيد جوانان بهشت اعتراض نكردند باتشكر از همه خوانندگان عزيز
جواب نظر:

با سلام
دوست گرامي
1-    آيا قرآن را قبول  داريد ؟ مگر در قرآن در مورد خانه‌ها نفرموده است «او ما ملكتم مفاتحه» اگر خانه ها در نداشتند ، چطور كليد داشتند ؟ لابد روي پرده كليد به كار مي‌برده‌اند ؟!
2-    آيا در قران نيامده است كه «بغلام اسمه يحيي» و... ! وقتي خداوند مي‌تواند به زكريا وعده بدهد كه فرزند پسري به تو مي‌دهم ، نمي‌تواند به رسول خدا (ص) وعده بدهد كه به تو نوه پسري مي‌دهم ؟!
3-    مقصود شما از وزارت اميرمومنان چيست ؟ مراجعه خلفا در مسائلي كه بلد نبودند به اميرمومنان ؟ آيا اين معني وزارت است ؟!
4-    در موردابوبكر و عمر و عثمان ، فرزندان اميرمومنان به صورت مفصل در آدرس ذيل پاسخ داده‌ايم :
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=437
5-    بهتر است جهت دانستن فرق بين بدگويي و لعن به آدرس ذيل مراجعه كنيد :
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=154
6-    رضايت مطرح شده از صحابه ، مشروط است ، و در همان سوره آمده است «فمن نكث فانما ينكث علي نفسه»!
7-    راجع به ازدواج ام كلثوم نيز در آدرس ذيل به صورت مفصل پاسخ داده‌ايم :
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=83
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

218   نام و نام خانوادگي:  ابولفضل     -   تاريخ:  11 مهر 89 - 20:17:28
درود بر محمد وآل محمد
دوستان عزيز ابتدا سعي کنيد جواب ها کوتاه باشد تا خسته کننده نباشد
1-آيه قران در رابطه با پرداخت زکات در رکوع توسط ولي مومنان
2-حادثه غدير که بيش از 100هزار نفر شاهد آن بودند
3-دعوت خويشاوندن در اولين سال ها بعثت که سه مرتبه پيامبر به جانشين حضرت علي تاکيد کردند
4-در جنگي که اسامه رهبر سپاه بود چه کساني به مخالفت حضرت محمد پرداختند
5-آيا ميشود ابوبکر براي خود جانشين تايين کند و حضرت محمد به اون عظمت اين کار را نکرده باشد
6-در زمان چه کسي کتابت قران و احاديث پيامبر ممنوع شد-معاويه فاسد به قدرت رسيد-ياران پيامبر زير شکنجه قرار گرفتند-
7- چه کسي با نوشته شدن وصيت توسط پيامبر در آخرين ساعات مخالفت کرد

8-هنگام وفات حضرت محمد چرا عمر منکر مرگ حضرت محمد شد ولي با آمدن ابوبکر يکدفعه از نظر خود برگشت آيا نمي ترسيد که به وصيت آن حضرت عمل شود
9-هنگامي که به ابوبکر در مورد ندادن ارث پيامبر به حضرت زهرا سوال شد در جواب گفت امروز فدک را مي خواهد فردا خلافت شوهرش را که توسط پيامبر سفارش شده بود
آيا سکوت حضرت علي از روي ترس بود -آيا حضرت علي از حق خويش به خاطر جان خود گذشت و از عمر و قلدريش ترسيد -آيا از روي ترس نسبت به ناموس اسلام و پيامبر سکوت کرد!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟
1-در آن زمان با ظهور پيامبران دروغين اسلام در خطر جدي بود و با جنگ داخلي چيزي از اسلام باقي نمي ماند
2-خطر سپاه روم و ايران که با مرگ پيامبر تحريک شده بودند
3-اختلافات قبيله اي که سال ها به خاطر آن پيامبر جنگيد دوباره زنده ميشد
4-پيامبر به حضرت علي سفارش کردند هر وقت يارانت از انگشتان دست و پا فزوني يافت قيام کن و هر شب حضرت به همراه همسرشان به در خانه ياران مي رفتند تا بيعت بگيرند
آيا اين همه دليل بر تصميم گيري در يک چادر در روز وفات پيامبر اولويت ندارد چرا با تعصب نگاه مي کنيد آيا شما به قرآن عمل مي کنيد يا به سخنان بزرگانتان توجه مي کنيد و چشم از حقيقت مي پوشانيد
219   نام و نام خانوادگي:  ابولفضل     -   تاريخ:  11 مهر 89 - 20:20:48
درود بر محمد وآل محمد
دوستان عزيز ابتدا سعي کنيد جواب ها کوتاه باشد تا خسته کننده نباشد
1-آيه قران در رابطه با پرداخت زکات در رکوع توسط ولي مومنان
2-حادثه غدير که بيش از 100هزار نفر شاهد آن بودند
3-دعوت خويشاوندن در اولين سال ها بعثت که سه مرتبه پيامبر به جانشين حضرت علي تاکيد کردند
4-در جنگي که اسامه رهبر سپاه بود چه کساني به مخالفت حضرت محمد پرداختند
5-آيا ميشود ابوبکر براي خود جانشين تايين کند و حضرت محمد به اون عظمت اين کار را نکرده باشد
6-در زمان چه کسي کتابت قران و احاديث پيامبر ممنوع شد-معاويه فاسد به قدرت رسيد-ياران پيامبر زير شکنجه قرار گرفتند-
7- چه کسي با نوشته شدن وصيت توسط پيامبر در آخرين ساعات مخالفت کرد

8-هنگام وفات حضرت محمد چرا عمر منکر مرگ حضرت محمد شد ولي با آمدن ابوبکر يکدفعه از نظر خود برگشت آيا نمي ترسيد که به وصيت آن حضرت عمل شود
9-هنگامي که به ابوبکر در مورد ندادن ارث پيامبر به حضرت زهرا سوال شد در جواب گفت امروز فدک را مي خواهد فردا خلافت شوهرش را که توسط پيامبر سفارش شده بود
آيا سکوت حضرت علي از روي ترس بود -آيا حضرت علي از حق خويش به خاطر جان خود گذشت و از عمر و قلدريش ترسيد -آيا از روي ترس نسبت به ناموس اسلام و پيامبر سکوت کرد!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟
1-در آن زمان با ظهور پيامبران دروغين اسلام در خطر جدي بود و با جنگ داخلي چيزي از اسلام باقي نمي ماند
2-خطر سپاه روم و ايران که با مرگ پيامبر تحريک شده بودند
3-اختلافات قبيله اي که سال ها به خاطر آن پيامبر جنگيد دوباره زنده ميشد
4-پيامبر به حضرت علي سفارش کردند هر وقت يارانت از انگشتان دست و پا فزوني يافت قيام کن و هر شب حضرت به همراه همسرشان به در خانه ياران مي رفتند تا بيعت بگيرند
آيا اين همه دليل بر تصميم گيري در يک چادر در روز وفات پيامبر اولويت ندارد چرا با تعصب نگاه مي کنيد آيا شما به قرآن عمل مي کنيد يا به سخنان بزرگانتان توجه مي کنيد و چشم از حقيقت مي پوشانيد
220   نام و نام خانوادگي:  ناشناس     -   تاريخ:  12 مهر 89 - 19:39:30
اين شيعه ها نميتونن مشکلات دينشون که 1.قبر پرستي 2.آهن پرستي 3.شرک 4.امام تراشي 5.وعده دروغين در مورد مهدي که بت ذهن ها هست 6.احساساتي و بدون عقل و کلي چيز ديگه هست حل کنن اينا ميخوان مردم از مشکلات امروزي حرف نزنن ميان بحث هزاران سال پيش رو که نه به من ربط داره نه به اونا ميندازن وسط مگه ما ميتونيم درمورد هزاران سال آينده حرف بزنيم؟ حالا اومديم در مورد هزاران سال قبل حرف ميزنيم؟ آخرش که چي ؟ اون دنيا ميگن اعمالت چيه نميگن فوضوليات تو تاريخ چيه موسي به دين خود عيسي به دين خود خوبه حالا دينتونو يه آدمي آوورد که اصلا کسي نميشناستش شاه اسماعيل مثل اين ميمونه که اوباما بياد ايران دين مسيحيت رو دين اصلي اعلام کنه بعد بگه هرکي مسيحي نيست اعدام کنيد بعدشم همه از ترس ميگن مسيحي هستيم و کسايي هم که مومن واقعي هستم به کوهها و شهرهاي مرزي فرار ميکنن که زير بار حرف زور نرن (مثل ما اهل تسنن ) بعدشم ميگن از همون اول همه پيامبرا اماما مسيحي بودن کلي هم کتاب و حديث ميسازن قزيه همين مذهب شيعه البته لازم به ذکره که شيعه خوبه ولي اين شيعه نه خيليا هستن شيعه واقعي هستند نه مثل شماها حاشيه پردازو اهل تفرقه و قبرپرستيو شرک
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

1- بحث هزاران سال پيش چه ربطي به شما دارد ؟ ظاهرا شما نمي‌خواهيد به سنت رسول خدا (ص) عمل كنيد ! ولي اگر مي‌خواهيد به سنت رسول خدا عمل كنيد ، بايد يك راه مطمئن براي به دست آوردن اين سنت داشته باشيد ؛ و لازمه پيدا كردن اين راه مطمئن تحقيق در مورد افرادي است كه اين سنت‌ها را براي ما نقل كرده‌اند !

2- در مورد ادعاي قبر پرستي و ... بهتر است به ادرس ذيل مراجعه كنيد :

http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=shobheh&id=75

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

221   نام و نام خانوادگي:  علي اكبر نيك نفس     -   تاريخ:  05 آذر 89 - 14:04:39
با سلام.مي خواستم اگر امكان دارد در همين مساله كه چرا قبر حضرت زهرا(سلام الله عليها)مخفي است مقاله اي بنويسيد.تا دهان افراد مثل اين بسته شود.لعن الله قاتليك يا فاطمه الزهرا.
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

در آدرس ذيل و بخش نظرات مربوط به آن ، به اين سوالات پاسخ داده شده است :

http://valiasr-aj.com/fa/page.php?id=6091&bank=question&startrec=3

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

222   نام و نام خانوادگي:  دکتر عليرضا ميلاني     -   تاريخ:  09 آذر 89 - 23:41:11
بسم الله الرحمن الرحيم
غربت علي و زهرا قصه جديدي نيست...بطول تاريخ اسلام است....اما اين درد هم درماني دارد...که خواهد آمد....انشا الله
الحمد لله الذي جعلنا من المتمسکين بولايت اميرالمونين علي(و) و ابناه المظلومين...
اللهم عجل لوليک الفرج بحرمت الدم فاطمه الزهرا
223   نام و نام خانوادگي:  عبدالله     -   تاريخ:  11 آذر 89 - 00:55:41
جنابِ نامراد زهي خيالِ باطل، خانم برادر عبدالمحيد!
أوّلاً: خراب كرده را حاجت به خراب كردن نيست.
ثانياً: حقد تو از بضعهء رسول الله(صلي الله عليه وآله) در همين يك جمله ات كه گفتي : "حضرت فاطمه چون خيلي وابسته بود به رسول خدا، همان روز وفات بايد مي مرد" موج ميزند.
ثالثاً: برمكي خانه ات را گرچه براي إستحمار بعض مستضعفين زاهدان، روبقبله بنا كرده اي ولي بدان كه آئين پيامبر إسلام تخريبِ مسجدِ ضرار است.
اللّهم عجّل فرج محمدوآل محمد بظهور الحجّة
224   نام و نام خانوادگي:  عبدالله     -   تاريخ:  12 آذر 89 - 16:05:23
حرفِ اين خطيبِ منافق ضددين كه براي نجاتِ صنمي قريش، مذبوحانه ميكوشد در قضيهء شهادتِ أمّ أبيها إشكالتراشي كند، به سخن كافري ميماند كه با توسل به واقعهء هجرت، بخواهد معجزهء شقّ القمر كردن پيامبر أكرم (صلي الله عليه وآله) را منكر شده و بر مسلمين چنين إيراد بگيرد: كسيكه كرهء ماه را از فاصلهء ۳۸۴٬۴۰۳ کيلومتري، دونيم كرد آيا معقولست كه از ترس جانش شبانه بسوي يثرب گريخت؟ چگونه كسيكه إدّعاء ميكنيد قطر ۳٬۴۷۶ کيلومتري ماه را با يك إشارة شقّه كرد از شقّه كردن گردنِ دشمنانش عاجز بود؟ اللّهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمدوآل محمد و آخر تابع له علي ذلك؛ اللّهم العن العصابة التّي جاهدتِ الحسين و شايعت و بايعت و تابعت علي قتله؛ اللّهم العنهم جميعاً. اللّهم العن من سمع ذلك فرضي به.
225   نام و نام خانوادگي:  عبدالستار     -   تاريخ:  02 دي 89 - 16:38:14
اول ابوبکر پير مريد
226   نام و نام خانوادگي:  ايرج مرداني     -   تاريخ:  03 دي 89 - 00:58:15
به نام خداي بخشنده و مهربان

نفي و اثبات هر چيزي دليل لازم دارد آورده اند تا قبل ازارسطو اندازه و معياري براي صحت و سقم سخن ، مطلب وادعا نبوده است . بلبشوي در حوزه هاي نوشتار وگفتار وحتي دانش بشري بوده است . تا اينکه خود حکومت يونان ارسطو فيلسوف را مامور مي کند که عيار ي و ميزاني براي درستي و نادرستي پيدا کند او عاقبت علم منطق را از شعبه فلسفه علمي را بيرون کشيدکه امروزه علم منطق مي گويند. او با اين علم سلامت نوشتار و گفتار
عصر خويش را که به نوعي هرج و مرج گراييد شکل و سامان داد. البته اينک هر چه از اين دانش مي گذرد تکاملش بيشتر مي گردد
درقرون اوليه دوره هاي اسلامي علم منطق بکمک دبن امد و علم کلام را بوجود آورد که خدمات شاياني به باور مندان ديني گشته است
حقير گاهي به سبب تحقيقات کاري ام مجبورم به کتب و سايت هاي مختلف در باره در تاريخ اديان مراجعه مستمر داشته باشم . از جمله تاريخ اسلام و فرقه هاي موجوده در اسلام ،انگيزه و سبب پيدايي شان و نيز سير تطور آنان در تاريخ و باورمندان آنان است . متاسفانه آنچه به وفور شايع شده مبحث
شيعه و سني است . با تاسف بيشتر محققين اهل تسنن به هنگام مناظره و گفتگو و تدريس از اراء دليل ناتوانند و يا انکه اغلب موارد که طرف ديگر مباحثه سيعه است وبراي استدلال خودبه کتب خودشان يعني(طرف مقبل بحث که فرد سني است)استناد مي کند نه طرف بحث اهل تسنن نه تنها آنها نمي پذيرد بل آنرا دروغ و افترا و افسانه مي خواند نظير همين سخن بالا . جوب در دنياي امروز که علم و دانش و تکنولژي بر زندگي بشر سيطره انداخته . اين گونه عملکرد محکوم به زوال است .تا امروز صد ها اشکال و بهانه جويي ، دروغ پنداري ، افسانه خواني .تحريف و... در حقايق مستدل
تاريخ اسلام زده شده است . ادامه دارد
227   نام و نام خانوادگي:  ايرج پيرمردان     -   تاريخ:  03 دي 89 - 07:18:24
به نام خدا
با سلام مجدد به همه اهل هدايت
با پوزش دنباله مطلبم را پي گيرم .....چند سال قبل در امريکا با برادري الجزايري از اهل تسنن مواجهه شدم او با يک تمسخر ويژه اي
که مي دانست ايراني هستم به من گفتم اين چيه که شما ايرانيان در ايام فاطميه مي گوييد يا فاطمه) ادرکينا .... گفتم عزيزم درکجاي آن اشکال مي بينيد؟؟؟ او مساله شرک را پيش آورد و... خيلي تعجب کردم . پرسيدم که آيا قران مي خوانيد ..گفتم آري .پرسيدم : شما که اينجا که متولد نشيديد ؟گفت نه من هم در الجزاير تحشيل کردم و سپس براي ادامه تحصيل به امريکا امدم . من مي خواستم مطمئن شوم که وي عربي را خوب مي فهمد
گفتم چگونه قران را مي خوانيد؟ نکند که خداي ناکرده قران را همچون پيروان معاويه مي خوانيد که معاويه دستور داده بود قران را بخوانيد ولي به معتي آن کاري نداشته باسيد(دستوري که اکيدا به ابن عباس نيزداده بود) گفت نه
پرسيدم اين آيه 35 در سوره بقره را که مي فرمايد فلتقي آدم من ربه کلمات فتاب عليه انه هوالتواب الرحيم =حضرت آدم (ع)کلماتي را از پروردگارش
فراگرفت . پس توبه اورا پذيرفت بدرستي که پرردگار بسيار توبه پذير و مهربان است . خوب برادرم اين چه نوع کلماتي هستند که آنهارا از پرردگارش اموخت تا آن کلمات سبب آمرزش حضرت آدم شد؟ او مکثي کرد ...و بعد افزودم که آنان کلمات با بيان و تفسير پيامبر اکرم (ص)من وشما پنج تن مقدس
بودند که عبارتند ازجناب رسول اللهَ(ص)علي ،فاطمه ، حسن وحسين (ع) هستند همه مفسران اين نوشته اند . تازه 7 هزار سال قبل هنوز اين حضرات معصومين متولد نشده بودند پدرما حضرت آدم ابوالبشر (ع)اين پنج تن را وسيله و تمسک بخشش و شفاعت خود قرار داده؟؟؟حال ازکجا بر ما ايرانيان اين ايراد وارد است که گاه گاهي مي گوييم يا فاطمه زهرا(ع) به قول شما ادرکينا !!!!!!
اين جوان آنچان با تيز هوشي ! نه اينکه داراي فطرتي سالم و بري از هر گونه لجاج و عناد بود مطلب را گرفت و منطق قوي اين قران بردلش نشست
هنوز گاه گداري با هم مواجهه مي شويم از م مطلب تازه مي خواهد

اين برادران غير شيعه تصور مي کنند فرد براي ما مهم است وبه اصطلاح فرديت گراييم نه اينطور نيست اگر اين آيات متقن و احاديث صحيح و متواتر براي
براي ابوبکر و عمر و عثمان حتي معاويه آمده بود نه ما بل همه وکدانهاي به سويشان کشانده مي شديم !!! اما چنين نشده است نه درمورد اين آقايان
حتي يا آيه در قران و موجود و نه يک حديث درست !!! و علاوه براين عملکردو نابکاري زشت و ناهنجار وسياه اينان تمام صفحات معتقدان خودشان رانيز
تار و تيره کرده است. دنياي اسلام امروزه فقط با توجهيات برخي از اينان سرسختانه مواجه است
جاي شگفتي است چرا اينان هنوز جرات نمي کنند اين کتب معروف چون الغدير علامه اميني که عالم بزرگ شيخ شلتوت از دادنگشاه الازهر مصر ان را
تقريظ کرده بخوانند يا اگر خوانده اند و جوياي حقيقتند وسر لجاج و عناد ندارند حداقل بر آن نقدي عالمانه بنويسند حتي کتاب شبهاي پيشاور که به انگليسي نيز ترجمه شده است و يا کتاي اسرار ال محمد سليم قيس هلالي که ترجمه انگليسي و ...

تا يک سني مثل تيجاني و غيره مسلمان مي شوند رگبار فحش وناسزا بسويش سرازير مي کنند !!!خوب اولا خود قرآن و حديث ترا از فحش به غير مسلمان باز داشته است در ضمن سال ها است که از سوي مرکز ودانشگاه الازهر مصر شيعه جعفري به عنوان يک فرقه اسلامي تثبيت شده است
که وسع علمي اش خيلي از تو بيشتر است
به قول سعدي چون از حجت فرماني سلسله خصومت بجنباني ؟
توصيه مي کنم که حتما سرگذست همفر مامور استعمار انگليس را درباره اسلام بخوانيد تا ببينيد استعمار چه بر روزگار دين ما در آورده است
والسلام
228   نام و نام خانوادگي:  شايان.ايراني     -   تاريخ:  15 دي 89 - 09:02:13
سلام.نميدونم چرا يک مساله مهمي مثل شهادت حضرت فاطمه براي آنهايي که مسول نوشتن تقويم ايران بوده اند از قلم افتاده که تا بيش از بيست سال از گذشت انقلاب اسلامي آنرا وفات مينوشتند)(اي برادران شيعه يه خورده عقلمان را به کار اندازيم ببينييم چطور يه شخص يهو شهيد ميشود اين يعني تحريف آشکار تاريخ تا ما را با برادران سني در اندازند تا به مسايل ديگر فکر نکنيم واي عين سياست انگليس بد جنس است.)
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

بهتر است نگاهي به آدرس ذيل كنيد تا پاسخ خود را بگيريد:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=6058

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

229   نام و نام خانوادگي:  نفيسه     -   تاريخ:  25 دي 89 - 15:03:36
ما كه نفهميديم كه چرا تا 10 سال پيش حضرت فاطمه وفات كرده بودند ؟
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

به آدرس ذيل مراجعه كنيد ، متوجه مي‌شويد :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=6058

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

230   نام و نام خانوادگي:  محمدنعلبندي     -   تاريخ:  26 بهمن 89 - 09:21:31
مشکل مسلمانان ،فهم نادرست از دين است،مشکل مسلمانان بحث شيعه وسني نيست صحابه باهم دوست وفاميل بودند .خدايي اين اندازه که مسلمانان باهم درگيرند باديگر اديان ومذاهب وحتي مکاتب فلسفي مادي والحادي درگير نيستند بياييم عملکرد خويش را خدايي وخدا پسندانه کنيم وديگر لازم نيست باعتقادات وارزشهاي ديگران توهين و بي ادبي کنيم واگر صحابه باهم مساله اي داشته باشند در روز قيامت به پيشگاه حضرت باري تعالي و حضرت رسول اکرم (ص) طرح خواهند کرد که خداوند تبارک و تعالي احکم الحاکمين است.باميد وحدت تمامي مسلمانان.
231   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  27 بهمن 89 - 07:52:14
جناب محمدنعلبندي احسنت به شما که حرف دل ما را زدي. ما هم نمي فهميم چرا اين جماعت ؟؟؟؟؟؟چنين به حضرت ابوطالب (عليه السلام) که هم دوست و هم صحابه حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و اله) بودند فحاشي مي کنند؟ يا علي
232   نام و نام خانوادگي:  منصور     -   تاريخ:  27 بهمن 89 - 23:36:13
باسلام من يک سني هستم اين شيعه ها که اينقدر ميگن دين شون کامله يه سوال داشتم آيا صيغه کردن دردين اسلام درست هست يا نه....؟؟
جواب نظر:

سلام عليکم

خوب است مقاله ذيل را به خوبي مطالعه نماييد

مشروعيت ازدواج موقت در كتاب هاي اهل سنت

والسلام علي من التبع الهدي

معاونت اطلاع رساني

233   نام و نام خانوادگي:  ابوذر علوي     -   تاريخ:  29 بهمن 89 - 02:01:58
سلام اگر اين مطالب زير را که از کتب خودتان عيناً استخراج شده است را هم رد مي کنيد پس بهتر است مذهب خود را تغيير دهيد چون شخصي که منکر کتب صحيح مذهب خويش شود ، منکر خويش هم خواهد بود . ------------------------------------------------------------------------------------------------- چه کسي درب خانه حضرت زهرا- سلام الله عليها- را به آتش کشيد؟؟؟!!! أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة، استاد امام بخاري در کتاب « المُصَنَّف » خود مي نويسد: « آنگاه كه بعد از رسول‏خدا- صلي الله عليه و آله- براى ابوبكر بيعت مى‏گرفتند، على- عليه السلام- وزبير ... براى مشورت در اين امر نزد فاطمه- سلام الله عليها- دختر پيامبر - صلي الله عليه و آله- رفت وآمد مى‏كردند. عمر بن خطاب با خبر گرديد وبه نزد فاطمه- سلام الله عليها- آمد وگفت: اى دختر رسول خدا - صلي الله عليه و آله- ؛ به خدا در نزد ما كسى از پدرت محبوبتر نيست وپس از او محبوبترين تويى، وبه خدا قسم اين امر مرا مانع نمى‏شود كه اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم كه خانه را با آنها به آتش كشند!!! أسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه- سلام الله عليها- بيرون شد، على- عليه السلام- و همراهانش به خانه بر گشتند. پس فاطمه- سلام الله عليها-گفت: مى‏دانيد كه عمر نزد من آمد و به خدا قسم ياد كرده اگر شما (بدون اينكه با ابوبكر بيعت كنيد) به خانه برگرديد خانه را با شما آتش مى‏زند؟ وبه خدا قسم كه او به سوگندش عمل خواهد كرد ».[2] و همچنين امام بلاذري در کتاب « أنساب الاشراف » مي نويسد: « ابوبكر به على- عليه السلام- پيام فرستاد تا با وى بيعت كند امّا على بيعت را نپذيرفت. پس عمر با مشعلى آمد، فاطمه- سلام الله عليها- ناگاه عمر را با مشعل درِ خانه‏اش يافت، پس فرمود: يابن الخطّاب؛ آيا من نظاره گر باشم وحال آنكه تو درِ خانه‏ام را بر من به آتش مى‏كشى؟! عمر گفت: بله »!!![3] و همچنين إسماعيل بن أبي الفداء در کتاب تاريخي خود « تاريخ أبي الفداء » مي نويسد: « ... سپس ابوبكر عمر بن خطّاب را به سوى على- عليه السلام- وآنانكه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه- سلام الله عليها- بيرون كند وگفت: اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ! پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند! پس فاطمه- سلام الله عليها- بر سر راهش آمد وفرمود: كجا اى پسر خطاب؟! آمده‏اى تا كاشانه ما را به آتش كشى؟! گفت: بله!!! يا در آنچه امّت وارد شده‏اند وارد شوند. »[4] و به همين مضمون که دلالت بر آتش زدن درب خانه حضرت زهرا- سلام الله عليها- توسط عمر مي کند، در کتاب الاستيعاب « تأليف: إبن عبد البر[5] » بيان شده است. حال با توجه به اين مطالبي که در کتب معتبر اهل سنت بيان شده است، سؤال ما از اهل سنت اين است که چرا در برخي از مجامع و محافل ديده مي شود که آتش زدن درب خانه حضرت زهرا- سلام الله عيلها- توسط عمر، بوسيله برخي از علماء اهل سنت انکار مي شود؟! براستي قصد اين افراد از انکار اين قضيّه ي حتميِ تاريخي که هم در کتب اهل سنت و هم در کتب شيعه به آن اشاره شده است چيست؟ آيا با اين کار مي خواهند روپوشي بر روي اشتباهاتِ فاحشِ خليفه ي خود قرار دهند و آبروي آن را نبرند يا اينکه قصد دارند همچنان بسياري از مسلمانانِ از اهل سنّت را بدنبال خود بکشانند و حقايق را بر آنان کتمان کنند؟! و براستي چنين شخصي که در مدّت بسيار اندکي بعد از وفات رسول خدا- صلي الله عليه و آله-، دست به چنين کار بي شرمانه اي زده و درب خانه دختر رسول خدا- صلي الله عليه و آله- را به آتش کشيده است، شايستگي خلافت بر مسلمين را دارد؟! ؟؟؟ قال الله تعالي: « إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآَخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا ».[6] « همانا کسانيکه خدا و رسول را آزار و اذيت مي کنند، خدا آنها را در دنيا و آخرت لعن کرده و براي آنان عذابي با ذلّت و خواري فراهم ساخته است ». قال رسول الله- صلي الله عليه و آله-: « إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي يُؤْذِينِي مَا آذَاهَا ».[7] رسول خدا- صلي الله عليه و آله- فرمودند: « همانا دخترم فاطمه، پاره تن من است؛ هر آنچه که او را آزار و اذيت دهد، مرا آزار و اذيت داده است ». حال با توجه به اين روايت که در کتاب « صحيح مسلم » از وجود نازنين پيامبر اکرم- صلي الله عليه و آله- نقل شد مبني بر اينکه آزار و اذيت حضرت زهرا- سلام الله عليها- همانند آزار و اذيت پيامبر- صلي الله عليه و آله- است، و با توجه به آيه قرآن که خداوند متعال فرمود: کسانيکه خدا و رسول را اذيت کنند، خدا آنها را لعنت مي کند و براي آنان عذاب خوارکننده اي آماده کرده است، و با توجه به اين نقلِ مشهورِ تاريخي که عمر درب خانه حضرت زهرا- سلام الله عليها- را به آتش کشيد و سبب آزار و اذيت حضرت زهرا- سلام الله عليها- و در نتيجه سبب آزار و اذيت پيامبر- صلي الله عليه و آله- شد، نمي توان از اين آيه استفاده کرد که.... ؟؟؟!!! مگر نه اين است که خداوند فرموده: « إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآَخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا ».[8] [1] . صحيح البخاري(دارالقلم- بيروت)- المجلد الثالث- الجزء الخامس- کتاب المناقب- کتاب فضائل اصحاب النبي- باب مناقب فاطمة عليها السلام- ص96. نرم افزار المکتبة الشامله(الإصدار الثالث)- صحيح البخاري(مصدر الكتاب : موقع الإسلام)- کتاب المناقب- باب مناقب فاطمة عليها السلام- جزء12- ص114. « وَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ». [2] . كتاب المصنف، ج 7، ص 432، حديث 37045، كتاب الفتن. نرم افزار المکتبة الشامله(الإصدار الثالث)- مُصنف ابن أبي شيبة(تحقيق : محمد عوامة)- کتاب المغازي- باب ما جآء في خلافة أبي بکر سيرته في الردّة- جزء14- ص567. «38200- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بِشْرٍ ، حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللهِ بْنُ عُمَرَ ، حَدَّثَنَا زَيْدُ بْنُ أَسْلَمَ ، عْن أَبِيهِ أَسْلَمَ ؛ أَنَّهُ حِينَ بُويِعَ لأَبِي بَكْرٍ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم ، كَانَ عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ يَدْخُلاَنِ عَلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم ، فَيُشَاوِرُونَهَا وَيَرْتَجِعُونَ فِي أَمْرِهِمْ ، فَلَمَّا بَلَغَ ذَلِكَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ خَرَجَ حَتَّى دَخَلَ عَلَى فَاطِمَةَ ، فَقَالَ : يَا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم ، وَاللهِ مَا مِنْ الْخَلْقِ أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَيْنَا مِنْ أَبِيك ، وَمَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا بَعْدَ أَبِيك مِنْك ، وَأَيْمُ اللهِ ، مَا ذَاكَ بِمَانِعِيَّ إِنَ اجْتَمَعَ هَؤُلاَءِ النَّفَرُ عِنْدَكِ ، أَنْ آمُرَ بِهِمْ أَنْ يُحَرَّقَ عَلَيْهِمَ الْبَيْتُ. قَالَ : فَلَمَّا خَرَجَ عُمَرُ جَاؤُوهَا ، فَقَالَتْ : تَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَرَ قَدْ جَاءَنِي ، وَقَدْ حَلَفَ بِاللهِ لَئِنْ عُدْتُمْ لَيُحَرِّقَنَّ عَلَيْكُمَ الْبَيْتَ ، وَأَيْمُ اللهِ ، لَيَمْضِيَنَّ لِمَا حَلَفَ عَلَيْهِ ». [3] . انساب الأشراف بلاذري(دار الفکر- بيروت)- أمر السقيفة- ج2- ص268. نرم افزار المکتبة الشامله(الإصدار الثالث)- أنساب الأشراف(مصدر الكتاب : موقع الوراق)- و أخبار الإمام علي بن أبي طالب- أمر السقيفة- جزء1- ص252. « انّ ابابكر ارسل الى علىٍّ يريد البيعة، فلم يبايع فجاء عمر ومعه فتيلة فتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: يابن خطاب ! أتراك محرقاً علىَّ بأبي؟ ! قال: نعم ». [4] . ابوالفداء، تاريخ ابى الفداء ج 1 ص 156. دار المعرفة، بيروت. نرم افزار المکتبة الشامله(الإصدار الثالث)- تاريخ أبي الفداء- أخبار أبي بکر الصديق و خلافته- جزء1- ص239. « ثم إن أبا بكر بعث عمر بن الخطاب إِلى علي ومن معه ليخرجهم من بيت فاطمة رضي الله عنها وقال : إِن أبوا عليك فقاتلهم. فأقبل عمر بشيء من نار على أن يضرم الدار فلقيته فاطمة رضي الله عنها وقالت : إِلى أين يا ابن الخطاب أجئت لتحرق دارنا قال : نعم أو تدخلوا فيما دخل فيه الأمة ». [5] . الإستيعاب في معرفة الأصحاب(دارالجيل- بيروت1412ه.ق)- حرف العين- ج3- ص975. نرم افزار المکتبة الشامله(الإصدار الثالث)- الإستيعاب في معرفة الأصحاب(مصدر الكتاب : موقع الوراق)- حرف العين- ابوبکر الصديق کان اسمه في الجاهلية عبد الکعبه فسماه- جزء1- ص298. « حدثنا محمد بن أحمد حدثنا محمد بن أيوب حدثنا أحمد بن عمرو البزار حدثنا أحمد بن يحيى حدثنا محمد بن نسير حدثنا عبد الله بن عمر عن زيد بن أسلم عن أبيه أن علياً والزبير كانا حين بويع لأبي بكر يدخلان على فاطمة فيشاورانها ويتراجعان في أمرهم فبلغ ذلك عمر، فدخل عليها عمر، فقال: يا بنت رسول الله والله ما كان من الخلق أحد أحب إلينا من أبيك وما أحد أحب إلينا بعده منك، ولقد بلغني أن هؤلاء النفر يدخلون عليك ولئن بلغني لأفعلن ولأفعلن. ثم خرج وجاءوها فقالت لهم: إن عمر قد جاءني وحلف لئن عدتم ليفعلن وايم الله ليفين بها ». [6] . أحزاب / آيه57. [7] . صحيح مسلم(دارإحياء التراث العربي- بيروت)- تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي- ج4- کتاب الفضائل(فضائل الصحابة)- باب فضائل فاطمه بنت النبي عليها الصلاة و السلام- ص1903. نرم افزار المکتبة الشامله(الإصدار الثالث)- صحيح مسلم(مصدر الكتاب : موقع الإسلام)- کتاب الفضائل(فضائل الصحابة)- باب فضائل فاطمه بنت النبي عليها الصلاة و السلام- جزء12- ص203. « 4483 - حَدَّثَنِي أَبُو مَعْمَرٍ إِسْمَعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْهُذَلِيُّ حَدَّثَنَا سُفْيَانُ عَنْ عَمْرٍو عَنْ ابْنِ أَبِي مُلَيْكَةَ عَنْ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي يُؤْذِينِي مَا آذَاهَا ». [8] . أحزاب / آيه57. -------------------------------------------------------------------------------------------------- اگر با عقل و منطق و سند بحث کنيد در خدمت هستم و الا به همان اولي و دومي و سومي که سنگشان را بر سينه مي زنيد سپردمتان .
234   نام و نام خانوادگي:  اميرمحمد غفاري     -   تاريخ:  30 بهمن 89 - 21:10:47
الهم عجل لوليك الفرج
235   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  02 اسفند 89 - 13:35:29
با سلام
جناب منصور البته و صد البته كه صيغه صحيح است :
1 ) در قرات كريم ايه فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ . . . ) ؛ نساء : 24
« پس زناني را كه متعه ميكنيد ، واجب است مهر آنان را بپردازيد . »
2 ) صيغه در زمان حضرت محمد صلي الله عليه و ال و سلم نيز انجام ميشده .
3 ) عمر ان را منع كرد ايا او ميتوانست اين كار را بكنند ؟؟؟ مسلماً خير .

يا علي
236   نام و نام خانوادگي:  سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي)     -   تاريخ:  03 اسفند 89 - 11:31:08
جناب منصور

من يک شيعه هستم
اين اهل بدعتي ها که اينهمه عمر را مي پرستند يه سئوال داشتم
ايا توهين به رسول خدا ص توسط عمر تا اين اندازه او را نزد شما محبوب کرده است؟!

يا حق
237   نام و نام خانوادگي:  حسين رسولي     -   تاريخ:  16 اسفند 89 - 22:19:24
اگر اين بي حيا احاديث خودشان را مي خاند اين طور جرات نمي كرد چنين دروغي بر حضرت زهرا (س) ببندد به اين بي حيا و حرام زاده بي سواد بگيد به اين وبلاگ سري بزند شايد از خاب غفلت بيدار شد http://shiah-va-sonne.blogsky.com/ اگر قبول نكرد اين متن را بخاند (اسناد هجوم به خانه وحي و شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها منابع اهل تسنن :امام جويني ابن أبي شيبه علامه بلاذري ابن قتيبه دينوري محمد بن جرير طبري مسعودي شافعي ابن عبد ربّه ابن عبد البر قرطبي مقاتل بن عطية أبي الفداء صفدي ابن حجر عسقلاني و شمس الدين ذهبي أبو وليد محمد بن شحنه حنفي محمد حافظ ابراهيم عمر رضا کحالة عبد الفتاح عبد المقصود پشيماني ابوبکر در آخرين روزهاي زندگيمنابع شيعه: *************** اسناد هجوم به خانه وحي و شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها منابع اهل تسنن : روايات بسياري در کتاب‌هاي اهل تسنن وجود دارد که ثابت مي‌کند ، خليفه اول به همراه عده‌اي از دشمنان اهل بيت ، به خانه وحي همجوم برده و آن جا را به آتش کشيده‌اند ؛ در حالي که فاطمه زهرا سلام الله عليها به همراه نوادگان رسول خدا در داخل خانه بوده‌اند . ما در اين جا به چند روايت به نقل از علماي اهل سنت اشاره کرده و فقط چهار روايت ‌: ابن أبي شيبه ، بلاذري ، طبري و روايت پشيماني ابوبکر در آخرين روزهاي زندگيش را از نظر سندي بررسي مي‌کنيم .1 . امام جويني (730هـ) : از آن جايي که روايت جويني اهميت بيشتري داشت و نيز تصريح به مقتوله بودن صديقه طاهره دارد ، ما نخست اين روايت را نقل و بقيه روايات را بر طبق سال وفات صاحب کتاب ، مي‌آوريم . جويني « استاد ذهبي » از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين گونه روايت مي کند : روزي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نشسته بود ، حسن بن علي بر او وارد شد ، ديدگان پيامبر که بر حسن افتاد ، اشک آلود شد ، سپس حسين بن علي بر آن حضرت وارد شد ، مجدداً پيامبر گريست . در پي آن دو ، فاطمه و علي عليهما السلام بر پيامبر وارد شدند ، اشک پيامبر با ديدن آن دو نيز جاري شد ، وقتي از پيامبر علت گريه بر فاطمه را پرسيدند ، فرمود : وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَکَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي کَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتَهَا وَ انْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ‏ إِرْثَهَا وَ کُسِرَ جَنْبُهَا [وَ کُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ ... فَتَکُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَکْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة . فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِکَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِکَةُ عِنْدَ ذَلِکَ آمِين‏ .فرائد السمطين ج2 ، ص 34 و 35 .زماني که فاطمه را ديدم ، به ياد صحنه‌اي افتادم که پس از من براي او رخ خواهد داد ، گويا مي‌بينم ذلت وارد خانۀ او شده ،‌ حرمتش پايمال گشته ، حقش غصب شده ، از ارث خود ممنوع گشته ، پهلوي او شکسته شده و فرزندي را که در رحم دارد ، سقط شده ؛ در حالي که پيوسته فرياد مي‌زند : وا محمداه ! ؛ ولي کسي به او پاسخ نمي‌دهد ،‌ کمک مي خواهد ؛ اما کسي به فريادش نمي‌رسد . او اول کسي است که از خاندانم به من ملحق مي‌شود ؛ و در حالي بر من وارد مي‌شود که محزون ، گرفتار و غمگين و شهيد شده است . و من در اينجا مي‌گويم : خدايا لعنت کن هر که به او ظلم کرده ، کيفر ده هر که حقش را غصب کرده ، خوار کن هر که خوارش کرده و در دوزخ مخلد کن هر که به پهلويش زده تا فرزندش را سقط کرده و ملائکه آمين گويند . ذهبي در شرح حال امام الحرمين جويني مي گويد: وسمعت من الامام المحدث الاوحد الاکمل فخر الاسلام صدر الدين ابراهيم بن محمد بن المؤيد بن حمويه الخراساني الجوينى ... وکان شديد الاعتناء بالرواية وتحصيل الاجزاء حسن القراءة مليح الشکل مهيبا دينا صالحا .تذکرة الحفاظ ج 4 ، ص 1505- 1506 ، رقم 24 . از امام روايت کننده و حديث گوي يگانه کامل فخر اسلام و صدر دين ابراهيم بن محمد بن المويد بن حمويه الخراساني الجويني روايت شنيدم ( درس گرفتم ) ... و وي بسيار به روايات و بدست آوردن کتب حديثي اهميت مي داد خوش صدا و خوش سيما بود و شخص با هيبت و دين دار و صالحي بود .2. ابن أبي شيبه (239هـ) : وي که از استاتيد محمد بن اسماعيل بخاري بوده ، در کتاب المصنف مي‌گويد : أنه حين بويع لأبي بکر بعد رسول الله ( ص ) کان علي والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول الله ( ص ) فيشاورونها ويرتجعون في أمرهم ، فلما بلغ ذلک عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمة فقال : يا بنت رسول الله ( ص ) ! والله ما من أحد أحب إلينا من أبيک ، وما من أحد أحب إلينا بعد أبيک منک ، وأيم الله ما ذاک بمانعي إن اجتمع هؤلاء النفر عندک ، إن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت ، قال : فلما خرج عمر جاؤوها فقالت : تعلمون أن عمر قد جاءني وقد حلف بالله لئن عدتم ليحرقن عليکم البيت وأيم الله ليمضين لما حلف عليه ... .المصنف ، ج8 ، ص 572 .هنگامى که مردم با ابى بکر بيعت کردند ، على و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند ، و اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد . او به خانه فاطمه آمد ، و گفت : اى دختر رسول خدا ! محبوب ترين فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو !!! ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست که اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند . اين جمله را گفت و بيرون رفت ، وقتى على (عليه السلام) و زبير به خانه بازگشتند ، دخت گرامى پيامبربه على (عليهم السلام) و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود ، خانه را بر شماها بسوزاند ، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام مى دهد ! ابن أبي شيه سند روايت را اين گونه نقل مي‌کند : حدثنا محمد بن بشر نا عبيد الله بن عمر حدثنا زيد بن أسلم عن أبيه أسلم بررسي سند روايت : محمد بن بشر : مزي در تهذيب الکمال در باره وي مي‌گويد : قال عثمان بن سعيد الدارمى ، عن يحيى بن معين : ثقة . و قال أبو عبيد الآجرى : سألت أبا داود عن سماع محمد بن بشر من سعيد بن أبى عروبة فقال : هو أحفظ من کان بالکوفة .تهذيب الکمال ، ج24 ، ص533 .ابو عبيد گويد : از داود سؤال کردم از روايت محمد بن بشير از سعيد بن أبي عروبه ، گفت : او از نظر حفظ از تمامي کوفيان برتر بوده است .و ابن حجر در تهذيب التهذيب مي‌نويسد : و کان ثقة ، کثير الحديث . و قال النسائى ، و ابن قانع : ثقة . و قال ابن شاهين فى " الثقات " : قال عثمان بن أبى شيبة : محمد بن بشر ثقة ثبت .تهذيب التهذيب ، ج9 ، ص 74 .عبيد الله بن عمر بن حفص بن عاصم بن عمر بن الخطاب :مزي در تهذيب الکمال در باره وي مي‌نويسد : و قال أبو حاتم : سألت أحمد بن حنبل عن مالک ، و عبيد الله بن عمر ، و أيوب أيهم أثبت فى نافع ؟ فقال : عبيد الله أثبتهم وأحفظهم وأکثرهم رواية . و قال عبد الله بن أحمد بن حنبل : قال يحيى بن معين : عبيد الله بن عمر من الثقات . و قال أبو زرعة ، و أبو حاتم : ثقة . و قال النسائى : ثقة ثبت . و قال أبو بکر بن منجويه : کان من سادات أهل المدينة و أشراف قريش فضلا و علما و عبادة و شرفا و حفظا و إتقانا .تهذيب الکلمال ، ج19 ، ص127 .و ابن حجر در تهذيب التهذيب مي‌نويسد : قال ابن منجويه : کان من سادات أهل المدينة و أشراف قريش : فضلا و علما و عبادة و شرفا و حفظا و إتقانا . ) و قال أحمد بن صالح : ثقة ثبت مأمون ، ليس أحد أثبت فى حديث نافع منه .تهذيب التهذيب ، ج7 ، ص 40 .زيد بن أسلم القرشى العدوى :وي از روات ، بخاري ، مسلم و بقيه صحاح سته اهل سنت است ؛ از اين رو در وثاقت اين شخص ، هيچ ترديدي وجود ندارد . مزي در تهذيب الکمال در باره وي مي‌نويسد : و قال عبد الله بن أحمد بن حنبل عن أبيه ، و أبو زرعة ، و أبو حاتم ، و محمد بن سعد ، و النسائى ، و ابن خراش : ثقة . و قال يعقوب بن شيبة : ثقة من أهل الفقه والعلم ، و کان عالما بتفسير القرآن ، له کتاب فيه تفسير القرآن .تهذيب الکمال ، ج10 ، ص17 .أسلم القرشى العدوى ، أبو خالد و يقال أبو زيد ، المدنى ، مولى عمر بن الخطاب :وي نيز از روات بخاري ، مسلم و بقيه صحاح ا هل سنت و از صحابه است و از آن‌جايي که تمامي صحابه از ديدگاه اهل سنت ، عادل هستند ، در وثاقت وي نمي توانند ترديد کنند . مزي در تهذيب الکمال مي‌نويسد : أدرک زمان النبى صلى الله عليه وسلم . و قال العجلى : مدينى ثقة من کبار التابعين . و قال أبو زرعة : ثقة .تهذيب الکمال ،‌ ج2 ، ص530 .در نتيجه سند اين روايت صحيح است .3 . علامه بلاذري (270هـ) : إن أبابکر آرسل إلي علي يريد البيعة ، فلم يبايع ، فجاء عمر و معه فتيلة . فتلقته فاطمة علي الباب فقالت فاطمة : يابن الخطاب ! أتراک محرّقا عليّ بابي ؟! قال : نعم ، و ذلک أقوي فيما جاء به أبوک .انساب الاشراف، بلاذرى، ج1، ص586. ابو بکر به دنبال علي براي بيعت کردن فرستاد چون على(عليه السلام) از بيعت با ابوبکر سرپيچى کرد، ابوبکر به عمر دستور داد که برود و او را بياورد ، عمر با شعله آتش به سوى خانه فاطمه(عليها السلام) رفت. فاطمه(عليها السلام)پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آيا تويى که مى خواهى درِ خانه را بر من آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى! اين کار آنچه را که پدرت آورده محکم تر مى سازد .بررسي سند روايت : بلاذري ، روايت را با اين سند نقل مي‌کند : المدائني، عن مسلمة بن محارب، عن سليمان التيمي وعن ابن عون : أن أبابکر ... مدائني : ذهبي در باره وي مي‌نويسد‌: المدائني * العلامة الحافظ الصادق أبو الحسن علي بن محمد بن عبد الله بن أبي سيف المدائني الاخباري . نزل بغداد ، وصنف التصانيف ، وکان عجبا في معرفة السير والمغازي والأنساب وأيام العرب ، مصدقا فيما ينقله ، عالي الاسناد . در ادامه از قول يحي بن معين مي‌نويسد : قال يحيى : ثقة ثقة ثقة .( قال احمد بن أبي خثيمة) سألت أبي : من هذا ؟ قال : هذا المدائني . يحيى بن مَعين در مورد او سه بار گفت : او مورد اعتماد است ، او مورد اعتماد است ، او مورد اعتماد است . احمد بن أبي خثيمة مي گويد : از پدرم پرسيدم نام اين شخصي که يحيي بن مَعين در مورد او اين مطلب را گفت ، چيست : پدرم گفت : نام او مدائني است . و نيز نقل مي‌کند : وکان عالما بالفتوح والمغازي والشعر ، صدوقا في ذلک .سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 10 - ص 401أبو الحسن مدائني (از علماي تاريخ بود) وعالم به جنگ ها و غزوه ها و شعر بود (ودر اين زمينه اطلاعات کافي داشت) و در مورد اين مسائل در زمره راستگويان به شمار مي رفت . و ابن حجر مي‌نويسد : قال أبو قلابة: حدثت أبا عاصم النبيل بحديث فقال عمن هذا قلت: ليس له إسناد ولکن حدثنيه أبو الحسن المدائني قال لي سبحان الله أبو الحسن أستاذ . ( إسناد )لسان الميزان، ج 5 ، ص 82 ، ذيل ترجمه علي بن محمد ، أبوالحسن المدائني الاخباري ، رقم 5945.أبو قلابة مي گويد: حديث را براي أبا عاصم النبيل خواندم ، ابا عاصم گفت :‌ اين حديث را از چه کسي شنيده اي؟ گفتم سندش نزد من نيست ولکن اين حديث را أبو الحسن مدائني برايم نقل نموده است و از او شنيده ام أبا عاصم گفت : پاک و منزه است خدا ،أبو الحسن مدائني استاد در علم حديث است . در بعضي نسخه ها به جاي کلمه استاد ، إسناد آمده است در اين صورت معناي عبارت اينگونه مي شود : أبو الحسن مدائني خودش سند است و همين که او اين روايت را نقل نموده کافي است . وقال أبو جعفر الطبري کان عالماً بأيام الناس صدوقاً في ذلک .لسان الميزان، ج 5 ، ص 82 ، ذيل ترجمه علي بن محمد ، أبوالحسن المدائني الاخباري ، رقم 5945. أبو جعفر طبري مي گويد : عالم به تاريخ بود و از راستگويان بود . مسلمة بن محارب :ابن حبان او را در کتاب الثقات توثيق نموده است ؛ از اين رو ، اشکال مجهول بودن اين شخص ، مردود است .الثقات ـ ابن حبان ـ ج7، ص 490 .سليمان التِيْمي : مزي در تهذيب الکمال مي‌نويسد : قال الربيع بن يحيى عن شعبة ما رأيت أحدا أصدق من سليمان التيمي کان إذا حدث عن النبي صلى الله عليه وسلم تغير لونه .تهذيب الکمال ج 12، ص8 ، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ،أبو المعتمر البصري ، رقم 2531و الجرح والتعديل: ج4 ، ص 124 ترجمة سليمان التيمي ، رقم 539 . ربيع بن يحيي از شعبة بن حجاج نقل مي کند که مي گفت :‌ احدي را راستگوتر از سليمان التِيْمي نديدم ، هر وقت حديثي از پيامبر اکرم نقل مي نمود رنگش (صورتش) تغيير مي کرد . قال أبو بحر البکراوي عن شعبة شک ابن عون وسليمان التيمي يقين.تهذيب التهذيب ج 4، ص 176، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ، رقم 341 ؛ تهذيب الکمال ج 12، ص8 ، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ،أبو المعتمر البصري ، رقم 2531. أبوبحرالبکراوي ازشعبة بن حجاج نقل مي کند که مي گفت:‌ شک سليمان التِيْمي وابن عون بِسان يقين است . وقال عبدالله بن احمد عن أبيه ثقة . تهذيب التهذيب ج 4، ص 176، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ، رقم 341عبدالله بن احمد بن حنبل از پدرش نقل مي کند که مي گفت : سليمان التيمي‌ فردي مورد وثوق و اعتماد است . قال ابن معين والنسائي ثقة .تهذيب التهذيب ج 4، ص 176، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ، رقم 341؛ تهذيب الکمال ج 12، ص8 ، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ،أبو المعتمر البصري ، رقم 2531. يحيي بن معين و نَسائي نيز او را ثقه و مورد اطمينان مي دانند .قال العجلى تابعي ثقة فکان من خيار أهل البصرة .معرفة الثقات ج 1، ص 430، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ، رقم 670 ؛ تهذيب التهذيب ج 4، ص 176، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ، رقم 341؛تهذيب الکمال ج 12، ص8 ، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ،أبو المعتمر البصري ، رقم 2531. عِجلي (از علماي رجالي اهل سنت) در مورد او مي گويد : او از طبقه تابعين است و فردي مورد وثوق است و از بهترين افراد (وعلماي) اهل بصره است . محمد بن سعد صاحب کتاب الطبقات الکبري در مورد سليمان التيمي مي گويد :‌ کان ثقة کثير الحديث وکان من العباد المجتهدين وکان يصلي الليل کله يصلي الغداة بوضوء عشاء الآخرة . الطبقات الکبري ـ ابن سعد ـ ج7 ، ص 188، ترجمه سليمان التيمي ، رقم 3198، چاپ دار الکتب العلمية ـ بيروت .او فردي مورد وثوق است ، احاديث بسيار زيادي نقل کرده است و از عابدين و مجتهدين بود ، تمامي شب را به نماز خواندن مي گذراند و نماز صبحش را با وضوي نماز عشاء شب گذشته اش مي خواند . قال الثوري حفاظ البصرة ثلاثة فذکره فيهم .تهذيب التهذيب ج 4، ص 176، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ، رقم 341 و تهذيب الکمال ج 12، ص9 ، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ،أبو المعتمر البصري ، رقم 2531و الجرح والتعديل: ج4 ، ص 124، ترجمة سليمان التيمي ، رقم 539 . از سفيان الثوري نقل مي کنند که مي گفت :‌ حفاظ (حديث) در بصره سه نفرند ، و سليمان التيمي را يکي از آن افراد مي‌ دانست . قال ابن المديني عن يحيى ما جلست إلى رجل اخوف لله منه .تهذيب التهذيب ج 4، ص 176، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ، رقم 341 و تهذيب الکمال ج 12، ص9 ، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ، أبو المعتمر البصري ، رقم 2531. علي بن المديني از يحيى (بن سعيد قطان) نقل مي کند که مي گفت :‌ درکنار هيچ مردي خداترس تر از سليمان التيمي ننشستم . ( کنايه از اينکه سليمان التيمي بسيار خداترس بود و من خداترس تر از او نديدم ) . قال محمد بن علي الوراق عن أحمد بن حنبل کان يحيى بن سعيد يثني على التيمي وکان عنده عن أنس أربعة عشر حديثا ولم يکن يذکر اخباره.تهذيب التهذيب ج 4، ص 176، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ، رقم 341؛تهذيب الکمال ج 12، ص11 ، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ،أبو المعتمر البصري ، رقم 2531.محمد بن علي الوراق از أحمد بن حنبل نقل مي کند که مي‌ گفت : يحيى بن سعيد (قطان) سليمان التيمي را مدح و ثناء مي کرد و مي گفت ، 14 روايت از انس بن مالک نزد سليمان بود (يعني 14 روايت بدون واسطه از انس نقل مي نمود) ولي روايات او را (يحيي) ذکر نکرد . ابن حبان در کتاب الثقات مي گويد : کان من عباد أهل البصرة وصالحيهم ثقة واتقانا وحفظا وسنة .الثقات ج4، ص 300، ترجمه سليمان بن طرخان و تهذيب التهذيب ج 4، ص 177، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ، رقم 341 .سليمان التِيْمي از عابدين و صالحين بصره بود او فردي مورد وثوق و دقيق و متقن بود و از حفاظ حديث و از کساني بود که بسيار به سنت اهميت مي داد . عبدالله بن عون :برخي اشکال کرده‌اند که روايت در اين جا مقطوع است ؛ چرا که وي از صحابه روايتي نقل نکرده است ؛ در حالي که صفدي ،‌از علماي بزرگ اهل سنت در مورد ابن عون مي گويد : کان يمکنه السماع من طائفةٍ من الصحابة .الوافي بالوفيات ج 17، ص 390، ذيل ترجمه الحافظ المُزَني عبدالله بن عون بن أرطبان أبوعون المزني ، رقم 320. حتي رواياتي وجود دارد که حکايت از صحابي بودن اين شخص دارد ؛ چنانچه ابن سعد در الطبقات الکبري نقل مي کند :‌ أخبرنا بکار بن محمد قال : کان بن عون يتمنى أن يرى النبي ، صلى الله عليه وسلم ، فلم يره إلا قبل وفاته بيسير فسر بذلک سرورا شديدا ...الطبقات الکبري ج7 ، ص 198، ذيل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم :‌ 3232 ، چاپ دارالکتب العلمية (بيروت - لبنان)ابن عون خيلي دوست داشت پيامبر اکرم صلي الله عليه (وآله) و سلم ، (بالاخره اين توفيق نصيب او شد و) مدت کوتاهي قبل از وفات حضرت توانست حضرت را ببيند و بخاطر اين ديدار بسيار خوشحال بود... حتي اگر فرض کنيم که ابن عون تابعي باشد ، باز هم ضرري به اين روايت نمي زند ؛ چرا که پدر علم رجال اهل سنت ، شعبه بن حجاج در باره وي مي گويد : شک ابن عون أحب إلي من يقين غيره .مقدمة الجرح والتعديل: 145.شک ابن عون براي من از يقين ديگران بهتر و قابل قبول تر است .و علي بن مديني از علماي بزرگ رجال اهل سنت مي گويد : قال علي بن المديني: جمع لابن عون من الاسناد ما لم يجمع لاحد من أصحابه. سمع بالمدينة من القاسم وسالم، وبالبصرة من الحسن وابن سيرين، وبالکوفة من الشعبي وإبراهيم، وبمکة من عطاء ومجاهد، وبالشام من رجاء بن حيوة ومکحول. به قدري روايات مسند نزد ابن عون وجود دارد که نزد هيچ کدام از اصحابش وجود ندارد . اساتيد او در مدينه قاسم و سالم ، در بصره حسن (بصري) و ابن سيرين ، در کوفه ( عامر) شعبي و ابراهيم ، در مکه عطاء و مجاهد ، و در شام رجاء بن حيوة و مکحول بودند . و نيز مزي در تهذيب اکمال مي‌نويسد : قال علي: وهذا قبل أن يحدث ابن عون، ولو کان ابن عون قد حدث ما قدم عليه عندي أحدا. تهذيب الکمال ج 15 ، ص 397 ، ذيل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.قبل از اينکه ابن عون بر کرسي تدريس حديث بنشيند علي بن مديني مي گفت : اگر ابن عون حديث بگويد هيچ کس را بر او مقدم نمي کنم .قال إسماعيل بن عمرو البجلي، عن سفيان الثوري: ما رأيت أربعة اجتمعوا في مصر مثل أربعة اجتمعوا بالبصرة: أيوب، ويونس وسليمان التيمي، وعبد الله بن عون.تهذيب الکمال ج 15 ، ص 398 ، ذيل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.إسماعيل بن عمرو البجلي به نقل از سفيان الثوري مي گويد : من آن چهار نفري را که در مصر جمع شده اند ، ( در علم و فضل ) مانند اين چهار نفري که در بصره اند نديدم ( يعني آن چهار نفر با اينها در فضيلت و برتري علمي قابل قياس نيستند) . وقال محمد بن سلام الجمحي: سمعت وهيبا يقول: دار أمر البصرة على أربعة، فذکر هؤلاء. وقال أحمد بن عبدالله العجلي : أهل البصرة يفخرون بأربعة، فذکرهم.معرفة الثقات ج 2 ، ص 50 ، ذيل ترجمه عبدالله بن أرطبان ، رقم 934، چاپ : المکتبة الدار- المدينة المنورة .أحمد بن عبدالله العجلي : اهل بصره به چهار نفر افتخار مي کنند ، سپس نام اين چهار نفر را ذکر نمود .وقال الاصمعي، عن شعبة: ما رأيت أحدا بالکوفة إلا وهؤلاء الاربعة أفضل منه ، فذکرهم . تهذيب الکمال ج 15 ، ص 398 ، ذيل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.اصمعي به نقل از شعبه مي گويد : هيچ کسي را در کوفه نديدم مگر اينکه اين چهار نفر از آنها برتر بودند ، سپس نام اين چهار نفر را ذکر نمود . قال محمد بن أحمد بن البراء: قال علي بن المديني، وذکر هشام بن حسان وخالد الحذاء وعاصم الاحول وسلمة بن علقمة وعبد الله بن عون و أيوب، فقال: ليس في القوم مثل ابن عون و أيوب .الجرح والتعديل: ج5 ، ص131 ، باب العين ، ذيل ترجمه عبدالله بن عون البصري ، رقم : 605. محمد بن أحمد بن البراء مي گويد علي بن المديني در حالي که در مورد هشام بن حسان وخالد الحذاء وعاصم الاحول وسلمة بن علقمة وعبد الله بن عون و أيوب صحبت مي کرد گفت در ميان قوم ( يعني اصحاب حديث در نزد ما ) فردي مانند ابن عون و ايوب يافت نمي شود . وقال أبو داود الطيالسي ، عن شعبة: ما رأيت مثل أيوب ويونس وابن عون .الجرح والتعديل: ج5 ، ص133، باب الالف ، ذيل ترجمه أيوب بن أبي تميمة ، رقم : 4 ؛ الجرح والتعديل: ج5 ، باب العين ، ص 145.أبو داود الطيالسي به نقل از شعبة مي گويد : شعبه گفت تاکنون مثل أيوب ويونس وابن عون نديده ام .قال حفص بن عمرو الربالي ، عن معاذ بن معاذ: سمعت هشام بن حسان يقول: حدثني من لم تر عيناي مثله - فقلت في نفسي: اليوم يستبين فضل الحسن وابن سيرين - قال: فأشار بيده إلى ابن عون وهو جالس.تهذيب الکمال ج 15 ، ص 399 ، ذيل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.حفص بن عمرو الربالي به نقل از معاذ بن معاذ مي گويد : از هشام بن حسان شنيدم که مي گفت : از کسي حديث شنيدم که چشمانم تاکنون مثل او را ( در علم وفضيلت ) نديده بود ، پيش خود گفتم امروز فضائل حسن بصري و ابن سيرين با اين سخن آشکار شد ، ( که ناگهان) هشام بن حسان با دستش به ابن عون که در مجلس حاضر بود اشاره نمود قال الربالي: فذکرته للخليل بن شيبان ، فقال: سمعت عمر بن حبيب يقول: سمعت عثمان البتي يقول: ما رأت عيناي مثل ابن عون. تهذيب الکمال ج 15 ، ص 399 ، ذيل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.ربالي گويد : اين حرف را براي خليل بن شيبان نقل کردم ، او نيز گفت از عمر بن حبيب شنيدم مي گفت عثمان البتي مي گفت : چشمانم ( در فضيلت و برتري) فردي مثل ابن عون نديده است. قال نعيم بن حماد، عن ابن المبارک: ما رأيت أحد ذکر لي قبل أن ألقاه ثم لقيته، إلا وهو على دون ما ذکر لي إلا حيوة، وابن عون، وسفيان، فأما ابن عون: فلوددت أني لزمته حتى أموت أو يموت .تهذيب الکمال ج 15 ، ص 400 ، ذيل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.نعيم بن حماد ازعبدالله بن مبارک نقل مي کند : حالات هر کسي را که برايم نقل نمودند بعد از ملاقات با او دريافتم آنقدر هم که مي گفتند اهل فضل نبود ، غير از حيوة وابن عون، وسفيان ،اما ابن عون : ( آنقدر با فضيلت است که ) من دوست دارم آنقدر شاگرد او باشم تا اينکه يا من از دنيا بروم يا او . قال ابن المبارک: ما رأيت أحدا أفضل من ابن عون .تاريخ البخاري الکبير: ج5 ، ص 163 ، ذيل ترجمة عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 512.عبدالله ابن مبارک مي گويد : احدي را افضل از ابن عون نديدم .ابن حبان مي‌گويد : من سادات أهل زمانه عبادة وفضلا وورعا ونسکا وصلابة في السنة، وشدة على أهل البدع الثقات: ج7 ، ص3.(ابن عون) درميان اهل زمانش از جهت عبادت و فضيلت و دوري از شبهات و سيره و روش و تقيدش به سنت نبوي و مقابله با بدعت گزاران از بزرگان بود (و داراي مقامي بس رفيع بود) . در نتيجه ، همان طوري که ذکر شد ، اولاً برخي از علماي اهل سنت تصريح کرده‌اند که وي صحابي بوده و در آخرين روزهاي عمر نبي مکرم اسلام وي را ملاقات کرده است در نتيجه در حادثه حمله به خانه صديقه شهيده حضور داشته است و شاهد ماجرا بوده است ؛ ثانياً : بر فرض اين که روايت منقطع و از گفته‌هاي خود ابن عون باشد ، بازهم براي اثبات ادعاي ما کفايت مي‌کند ؛ زيرا اعتراف شخصي مثل ابن عون که شک او در نزد علماي اهل سنت همانند يقين است و ... ، خود بهترين دليل براي ما است .4 . ابن قتيبه دينوري (212-276هـ) : وإن أبا بکر رضي الله عنه تفقد قوما تخلفوا عن بيعته عند علي کرم الله وجهه ، فبعث إليهم عمر ، فجاء فناداهم وهم في دار علي ، فأبوا أن يخرجوا فدعا بالحطب وقال : والذي نفسه عمر بيده . لتخرجن أو لأحرقنها علي من فيها ، فقيل له : يا أبا حفص ، إن فيها فاطمة ؟ فقال : وإن في رواية أن عمر جاء إلى بيت فاطمة في رجال من الأنصار ونفر قليل من المهاجرين .الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري ، تحقيق الشيري - ج 1 - ص 30 .ابي بکر به دنبال عده اي که حاضر نشده بودند با او بيعت کنند بود همان افرادي که نزد علي ( عليه السلام ) تجمع کرده بودند ، لذا عمر را به دنبال آنها فرستاد عمر سر رسيد آنان را صدا کرد، ولى آنها اعتنايى نکرده و از خانه خارج نشدند. عمر هيزم خواست و گفت:و الذى نفس عمربيده لتخرجنّ او لاحرقنّها على من فيها . به همان خدايى که جان عمر در دست اوست، سوگند ياد مى کنم که بيرون بياييد و گرنه خانه را با کسانى که در آن هستند آتش خواهم زد. به عمر گفتند: اى اباحفص! فاطمه(عليها السلام) در اين خانه است. عمر پاسخ داد: باشد!! در روايت ديگري آمده است : عمر با عده زيادي از انصار و افراد کمي از مهاجرين درب خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها آمده بود . «ابن قتيبه» مى افزايد: ... فاطمه(عليها السلام) چون صداى آن ها را شنيد ، با صداى بلند ندا کرد: يا ابت يا رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) ماذا لقينا بعدک من ابن الخطاب و ابن ابى قحافه ... . الامامة و السياسة، ابن قتيبه، ج1، ص 30 .اى پدر! اى رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم)! ما پس از تو چه (ظلم‌ها) که از (عمر) بن خطاب و (ابوبکر) ابن ابى قحافه ديديم...انتساب کتاب الإمامة والسياسة به ابن قتيبه :برخي از وهابيون ، در انتساب کتاب الإمامة والسياسة به ابن قتيبه اشکال مي‌کنند و از اين طريق مي‌خواهند رواياتي را که وي در کتابش آورده و حقايقي را که آشکار کرده است ، از اعتبار بيندازند . که در جواب مي‌گوييم : اولاً : اين کتاب بارها با نام مؤلف آن «ابن قتيبه دينورى» در مصر و ساير کشورها چاپ شده و حتي چندين نسخه خطى از اين کتاب در سراسر دنيا ؛ از جمله در کتابخانه هاى مصر ، پاريس ، لندن ، ترکيه و هند موجود است ؛ ثانياً : بسيارى از علماى اهل سنت ؛ حتي از علماء و بزرگان معاصر آن‌ها ، به تأليف اين کتاب و صحت انتساب آن به ابن قتيبه تصريح داشته و در نقل روايات تاريخى به آن استناد کرده اند . ما به جهت اختصار به اسامي چند تن از بزرگان اهل سنت اشاره مي‌کنيم : 1. ابن حجر هيثمى در کتاب تطهير الجنان و اللسان .تطهير الجنان و اللسان ، ابن حجر هيثمى ، ص72 .2 . ابن عربى متوفاى 543 هـ در کتاب «العواصم من القواصم» ضمن نقل مطالبى از اين کتاب به صحت انتساب آن به «ابن قتيبه» تصريح دارد. العواصم من القواصم، ابن عربى، ص248.3 . نجم الدين عمر بن محمد مکى مشهور به «ابن فهد» در کتاب «اتحاف الورى باخبار ام القرى» در ذکر حوادث سال 93 هـ مى نويسد : و قال ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن قتيبة في کتاب الامامة و السياسة...»اتحاف الورى باخبار ام القرى، ابن فهد، حوادث سال 93 ه .ق .و سپس حکايت دستگيرى «سعيدبن جبير» را به نقل از آن کتاب ذکر مى کند . 4 . قاضى ابوعبدالله تنوزى معروف به «ابن شباط» در کتاب «الصلة السمطيه» .الصلة السمطيه، ابن شباط، فصل دوم، باب 34 .5 . تقى الدين فاسى مکى در کتاب «العقد الثمين» .العقد الثمين ، تقى الدين فاسى مکى ، ج6 ، ص72.6 . شاه سلامة الله در کتاب «معرکة آراء» .معرکة الآراء ، شاه سلامة الله ، ص126 .7 . جرجى زيدان در کتاب «تاريخ آداب اللغة العربية» مى نويسد : الامامة و السياسة، هو تاريخ الخلافة و شروطها بالنظر الى طلابها من وفاة النبى الى عهد الامين و المأمون، طبع بمصر سنة 1900 و منه نسخ خطية في مکتبات باريس و لندن .تاريخ آداب اللغة العربية، جرجى زيدان، ج2، ص171.8 . فريد وجدى در کتاب «دايرة المعارف القرن العشرين» مى نويسد: اورد العلامة الدينورى في کتابه الامامة و السياسة...دايرة المعارف القرن العشرين، فريد وجدى، ج2، ص754.و باز در جايى ديگر مى نويسد : ... کتاب الامامة و السياسة لابى محمد عبدالله بن مسلم الدينورى المتوفى سنة 270 ه .همان ، ص749 .ثالثاً : عده اى از بزرگان اهل سنت عليرغم قبول صحت انتساب اين کتاب به « ابن قتيبه » و تأييد حقايق تلخ و ناگوارى که در آن از تاريخ صدر اسلام نقل شده ، بر او ايراد گرفته اند که چرا وى به وظيفه پرده پوشى و سانسور حقايق و تحريف تاريخ عمل نکرده است ! آن ها اظهار داشته اند که او نيز همچون ديگران مى بايست از نقل اين حقايق خوددارى مى کرد !! ابن عربى در کتاب العواصم من القواصم اظهار مى دارد : و من اشد شيئ على الناس جاهل عاقل او مبتدع محتال. فاما الجاهل فهو ابن قتيبة فلم يبق و لم يذر للصحابة رسماً في کتاب الامامة و السياسة ان صحّ عنه جميع ما فيه .العواصم من القواصم ، ابن عربى ، ص248 .از سخت ترين و ناگوارترين امور در جامعه ، يکى انديشمند ناآگاه و ديگرى بدعت گذار حيله گر است ؛ اما انديشمند ناآگاه همچون ابن قتيبه است که در کتاب «الامامة و السياسة» رسم [پرده پوشى ] را در مورد صحابه مراعات نکرده ؛ البته اگر نسبت همه کتاب به او صحيح باشد ( و از پسرش نباشد ، که در اين صورت اشکال بر پسر او وارد است ، زيرا بسياري از روايات از پسر او نقل شده است ) . البته روايت پسر او از او اشکالي ندارد ، زيرا در کتاب احمد بن حنبل بيشتر روايات را پسر او از وي نقل مي کند . شايان ذکر است که اهل سنت معتقدند بر مورخان و محدثان واجب است تا در هنگام مواجهه با اخبار مربوط به رفتارهاى سوء صحابه سکوت ، کتمان و پرده پوشى کنند . ابن حجر هيثمي مي‌نويسد : صرح ائمتنا و غيرهم في الاصول بأنه يجب الامساک عمّا شجر بين الصحابة.پيشوايان ما و ديگر فِرَق تصريح دارند که بر همگان واجب است تا از نقل مشاجرات و درگيري هاى ميان صحابه اجتناب کنند .وقتى خوددارى از نقل مشاجرات صحابه واجب باشد ، اجتناب از نقل ظلم ها و تعديات و صدماتى که به حضرت على ، صديقه شهيده و ساير اهل بيت (عليهم السلام) روا داشته اند در نزد آن ها به طريق اولى واجب است . ابن حجر هيثمى سپس در مورد «ابن قتيبه» و کتابش اظهار مى دارد : ... مع تأليف صدرت من بعض المحدثين کابن قتيبه مع جلالته القاضيه بأنه کان ينبغى له ان لايذکر تلک الظواهر، فإن أبى الاّ أن يذکرها فليبين جريانها على قواعد اهل السنة...الصواعق المحرقة ، ص93 .نظر به کتاب هايى که بعضى از محدثان والامقام همانند ابن قتيبه [در حوادث صدر اسلام ] نوشته اند ، شايسته اين بود که وى از ذکر جزييات حوادث اجتناب مى نمود ، و چنانچه ناچار از نقل آن ها بوده ، مى بايست جريان اين حوادث را مطابق قواعد اهل سنت تعديل و تبيين مى نمود. ابن حجر ، حتى سکوت و اجتناب را هم کافى نمى داند ؛ بلکه توصيه به «تحريف» و «تعديل» حوادث تاريخى مى کند! آيا شما از اين پيشنهاد و توصيه «ابن حجر» چيزى جز «جواز تحريف تاريخ» استنباط مى کنيد ؟5 . محمد بن جرير طبري (310هـ) :عن زياد بن کليب قال: أتى عمر بن الخطاب منزل علىّ وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين فقال: واللّه لأحرقنّ عليکم أو لتخرجنّ إلى البيعة»، فخرج عليه الزبير مصلتاً بالسيف فعثر فسقط السيف من يده فوثبوا عليه فأخذوه.تاريخ الطبرى ، ج2 ،‌ ص443.عمر بن خطاب به خانه على آمد در حالى که گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى کشم مگر اينکه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد در حالى که شمشير کشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران بر او هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند. بررسي سند روايت :طبري ، روايت را با اين سند نقل مي کند : حدثنا ابن حميد ، قال : حدثنا جرير ،عن مغيرة ، عن زياد بن کليب . حميد بن محمد : مزي در تهذيب الکمال در ترجمه وي مي‌نويسد : و قال عبد الله بن أحمد بن حنبل : سمعت أبى يقول : لا يزال بالرى علم ما دام محمد بن حميد حيا .عبدالله فرزند احمد بن حنبل مي گويد: از پدرم شنيدم که مي گفت : تا زماني که محمد بن حميد زنده بود ، علم در ري باقي بود .قال عبد الله : حيث قدم علينا محمد بن حميد کان أبى بالعسکر فلما خرج قدم أبى و جعل أصحابه يسألونه عن ابن حميد ، فقال لى : مالهؤلاء يسألونى عن ابن حميد . قلت : قدم ها هنا فحدثهم بأحاديث لا يعرفونها . قال لى : کتبت عنه ؟ قلت : نعم کتبت عنه جزءا . قال : اعرض على ، فعرضتها عليه ، فقال : أما حديثه عن ابن المبارک و جرير فهو صحيح ، و أما حديثه عن أهل الرى فهو أعلم . ونيز مي گويد : وقتي که محمد بن حميد به نزد ما آمد ، پدرم در لشکرگاه بود ؛ و وقتي که او رفت پدرم به شهر بازگشت ؛ پس شاگردان او در مورد ابن حميد از او سوال کردند ؛ پدرم به من گفت : چه شده است که ايشان در مورد ابن حميد از من سوال مي کنند ؟ گفتم : به اينجا آمده بود و براي ايشان رواياتي نقل کرد که ايشان تاکنون نشنيده بودند ؛ پدرم گفت : از او چيزي نوشته اي ؟ پاسخ دادم : آري ؛ يک دفتر از او روايت نوشته ام ؛ گفت : بياور تا آن را ببينم ؛ و وقتي ديد گفت : روايت او از ابن مبارک و جرير صحيح است ؛ و اما روايت او از اهل ري ، خود او دانا تر است ( من در اين زمينه اطلاعي ندارم)و قال أبو قريش محمد بن جمعة بن خلف الحافظ : قلت لمحمد بن يحيى الذهلى : ما تقول فى محمد بن حميد ؟ قال : ألا ترانى هو ذا أحدث عنه .... به محمد بن يحيي ذهلي گفتم : نظر تو در مورد ابن حميد چيست ؟ پاسخ داد : آيا نديده اي که من از او روايت مي کنم ؟ قال : و کنت فى مجلس أبى بکر الصاغانى محمد بن إسحاق ، فقال : حدثنا محمد بن حميد . فقلت : تحدث عن ابن حميد ؟ فقال : و ما لى لا أحدث عنه و قد حدث عنه أحمد بن حنبل و يحيى بن معين .... در مجلس ابو بکر صاغاني محمد بن اسحاق بودم ؛ پس گفت : محمد بن حميد براي ما روايت کرد که ...؛ به او گفتم از ابن حميد روايت مي کني ؟ گفت : چه ايرادي دارد وقتي احمد بن حنبل و يحيي بن معين از او روايت نقل کرده اند ؟و قال أبو بکر بن أبى خيثمة : سئل يحيى بن معين عن محمد بن حميد الرازى فقال : ثقة . ليس به بأس ، رازى کيس .... از يحيي بن معين در مورد او سوال شد ؛ در پاسخ گفت : مورد اطمينان است و ايرادي در او نيست ، زيرک و از اهل ري است .و قال أبو العباس بن سعيد : سمعت جعفر بن أبى عثمان الطيالسى يقول : ابن حميد ثقة ، کتب عنه يحيى و روى عنه من يقول فيه هو أکبر منهم .تهذيب الکمال ، ج25 ، ص100 .... از جعفر بن عثمان طيالسي شنيدم که مي گفت : ابن حميد مورد اطمينان است ؛ يحيي از او روايت کرده است و کسي از او روايت کرده است که از مشهور است از همه ايشان ( روات ) بزرگتر است ( احمد بن حنبل) .جرير بن عبد الحميد بن قرط الضبي :وي از راويان صحيح بخاري و مسلم است و در وثاقت وي شک و شبهه‌اي نيست . مزي در تهذيب الکمال در ترجمه وي مي‌نويسد : و قال محمد بن سعد : کان ثقة کثير العلم ، يرحل إليه . و قال محمد بن عبد الله بن عمار الموصلى : حجة کانت کتبه صحاحا .تهذيب الکمال ، ج4 ، ص544 .محمد بن سعد : او مورد اطمينان و داراي علم زيادي بود که مردم به سوي او سفر مي کردند . ... او حجت بود و همه کتاب هايش صحيح . مغيرة بن مقسم ضبي :وي نيز از راويان بخاري و مسلم است . مزي در تهذيب الکمال در باره وي مي‌گويد : عن أبى بکر بن عياش : ما رأيت أحدا أفقه من مغيرة ، فلزمته . و قال أحمد بن سعد بن أبى مريم ، عن يحيى بن معين : ثقة ، مأمون . قال عبد الرحمن بن أبى حاتم : سألت أبى ، فقلت : مغيرة عن الشعبى أحب إليک أم ابن شبرمة عن الشعبى ؟ فقال : جميعا ثقتان . و قال النسائى : مغيرة ثقة .تهذيب الکمال ، ج28 ، ص400 .ابو بکر عياش : کسي را داناتر از مغيره نديدم که بخواهم با او همراه شوم . يحيي بن معين : او مورد اطمينان و امين است . ابن ابي حاتم : از پدرم سوال کردم که آيا روايت مغيره از شعبي براي تو دوست داشتني تر است يا روايت شبرمه از شعبي ؟ گفت : هر دو مورد اطمينانند. نسايي : مغيره مورد اطمينان است. زياد بن کليب :وي نيز از راويان صحيح مسلم ، ترمذي و ... است . مزي در تهذيب الکمال در ترجمه وي مي گويد : قال أحمد بن عبد الله العجلى : کان ثقة فى الحديث ، قديم الموت . و قال النسائى : ثقة . و قال ابن حبان : کان من الحفاظ المتقنين ، مات سنة تسع عشرة و مئة .تهذيب الکمال ، ج9 ،‌ ص506 .عجلي : او در روايت مورد اطمينان بود ولي زود از دنيا رفت . نسايي : او مورد اطمينان است . ابن حبان : او از حافظان ثابت قدم بود ، در سال 109 از دنيا رفت .6 . مسعودي شافعي (345هـ) :فهجموا عليه وأحرقوا بابه ، واستخرجواه منه کرهاً ، وضغطوا سيّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً .اثبات الوصية ، ص143.به او هجوم آورده و درب خانه او را آتش زدند و او را به زور از آن بيرون آوردند و سرور زنان را با در چنان فشار دادند که سبب سقط محسن گرديد . تقي الدين سبکي در کتاب الطبقات الشافعية نام او را در زمره علماي شافعي مذهب مي آورد ؛ از اين رو ،‌اشکال شيعه بودن وي مردود است .الطبقات الشافعية ج3 ، ص 456 و 457 ، رقم 225، چاپ دار احياء الکتب العربية .7 . ابن عبد ربّه (463هـ) :ابن عبد ربّه در العقد الفريد مي‌نويسد : الذين تخلّفوا عن بيعة أبي بکر: علىّ والعباس، والزبير، وسعد بن عبادة، فأمّا على والعباس والزبير فقعدوا فى بيت فاطمة حتّى بعث اليهم أبو بکر عمر بن الخطاب ليخرجوا من بيت فاطمة وقال له: إن أبوا فقاتلهم . فأقبل عمر بقبس من نار على أن يضرم عليهم الدار فلقيته فاطمة فقالت: يابن الخطاب ! أجئت لتحرق دارنا ؟ قال : نعم أو تدخلوا فيما دخلت فيه الأمة فخرج علي حتى دخل على أبي بکر . العقد الفريد، ابن عبدربه، ج3، ص 63 طبع مصر .ابوبکر به عمر بن خطاب مأموريت داد که برود و آنان را از خانه بيرون بياورد و به وى گفت: چنانچه مقاومت کردند و از بيرون آمدن خوددارى کردند، با آنان جنگ کن. عمر با شعله آتشى که همراه داشت و آن را به قصد آتش زدن خانه فاطمه(عليها السلام)برداشته بود، به سوى آنها حرکت کرد. فاطمه(عليها السلام)گفت: يابن الخطاب اجيت لتحرق دارنا؟ اى پسرخطاب! آتش آورده اى خانه مرا بسوزانى؟ گفت: بلى، مگر اين که به آنچه امت در آن داخل شده اند (بيعت با ابوبکر) شما هم داخل شويد ... .8 . ابن عبد البر قرطبي (368 -463هـ) :ابن عبدالبر قرطبى مي گويد : فقالت لهم: إن عمر قد جاءني وحلف لئن عدتم ليفعلن وايم الله ليفين بها الاستيعاب، ابن عبدالبر قرطبى، ج3، ص975 ؛ المصنف، ابن ابى شيبه، ج8، ص572 . پس فاطمه به ايشان گفت : عمر به نزد من آمد و قسم خورد که اگر دوباره به اينجا آمديد قسم به خداوند که چنين و چنان مي کنم . و قسم به خدا که وي چنين خواهد کرد .9 . مقاتل بن عطية (505هـ) :ان ابابکر بعد ما اخذ البيعة لنفسه من الناس بالارحاب و السيف و القوة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الى دار على و فاطمه(عليهما السلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمة(عليها السلام) و احرق باب الدار .الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطيه ، ص160 و 161 که با مقدّمه اى از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عين الشمس قاهره به چاپ رسيده، چاپ بيروت، مؤسّسة البلاغ .هنگامى که ابوبکر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت ، عمر ، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه (عليها السلام) فرستاد ، و عمر هيزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد ... . 10 . ابي الفداء (732هـ) :وي در تاريخش مي‌نويسد : ثم إن أبا بکر بعث عمر بن الخطاب إلى علي ومن معه ليخرجهم من بيت فاطمة رضي الله عنها وقال إن أبوا فقاتلهم فأقبل عمر بشئ من نار على أن يضرم الدار فلقيته فاطمة رضي الله عنها وقالت إلى أين يا بن الخطاب أجئت لتحرق دارنا قال نعم أو تدخلوا فيما دخل فيه الأمة فخرج حتى أتى أبا بکر فبايعه . وکذا نقله القاضي جمال الدين بن واصل وأسنده إلي ابن عبد ربّه المغربي .تاريخ ابوالفداء، ج1، ص156 طبع مصر بالمطبعة الحسينية .ابو بکر عمر را به نزد علي و همراهيان وي فرستاد تا ايشان را از خانه فاطمه بيرون آورد ؛ و گفت اگر ممانعت کردند پس با ايشان جنگ بنما . پس عمر با مقداري آتش به سمت ايشان آمد تا خانه را به آتش بکشد . پس فاطمه عليها السلام او را ديد و گفت به کجا مي روي اي فرزند خطاب . آيا آمده اي که خانه ما را به آتش بکشي؟ گفت آري مگر اينکه همان کاري را بنماييد که مردم کردند . پس علي بيرون آمده به نزد ابا بکر رفت پس با وي بيعت نمود.11 . صفدي (764هـ) :انّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتّى ألقت المحسن من بطنها. الوافى بالوفيات ، ج5 ، ص347 .عمر در روز بيعت به شکم فاطمه ضربه اي زد که منجر به سقط شدن محسن از شکمش شد .12 . ابن حجر عسقلاني (852هـ) و شمس الدين ذهبي (748هـ ):ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان و ذهبي در ميزان الإعتدال مي‌نويسند : إنّ عمر رفس فاطمة حتّى أسقطت بمحسن.لسان الميزان ، ج1 ، ص268.عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گرديد .البته ابن حجر ، اين روايت را به دليل وجود ابن أبي دارم در سند آن و به بهانه رافضي بودن وي رد مي‌کند ؛ در حالي ذهبي در سير اعلام النبلاء ، وي را اين گونه معرفي مي‌کند : 349 - ابن أبي دارم * الامام الحافظ الفاضل ، أبو بکر أحمد بن محمد السري بن يحيى بن السري بن أبي دارم .سير اعلام النبلاء ، ج15 ، ص576 ، رقم 349 ، ترجمه ابن أبي دارم . ذهبي در جاي ديگر مي نويسد : کان موصوفا بالحفظ والمعرفة إلا أنه يترفض . سير اعلام النبلاء ، ج15 ، ص577 ، رقم 349 ، ترجمه ابن أبي دارم . ذهبي در جاي ديگر مي گويد : وقال محمد بن حماد الحافظ ، کان مستقيم الامر عامة دهره . سير اعلام النبلاء ، ج15 ، ص 578 ، رقم 349 ، ترجمه ابن أبي دارم . ذهبي در ميزان الإعتدال مي گويد : وقال محمد بن أحمد بن حماد الکوفي الحافظ - بعد أن أرخ موته : کان مستقيم الامر عامة دهره . ميزان الإعتدال ج1 ، ص 139 ، رقم 552 ، ترجمه أحمد بن محمد بن السرى بن يحيى بن أبي دارم المحدث . أبو بکر الکوفي ؛ لسان الميزان ـ ابن حجر عسقلاني ، رقم 824 ، ترجمه احمد بن محمد بن السرى بن يحيى بن أبي دارم المحدث أبو بکر الکوفي . هر چند که ذهبي نيز در ادامه وي را به همان دليل رافضي بودن و نقل همين روايت و برخي روايات ديگر در مذمت خلفاء ، مذمت مي‌کند و حتي به وي اين چنين فحاشي مي‌کند : شيخ ضال معثر .پيرمردي گمراه و خطا کار!!!اما آيا رافضي بودن يک راوي مي‌تواند دليل بر عدم وثاقت وي باشد ؟ و آيا به مجرد رافضي بودن مي توان روايت فردي را کنار زد و باطل قلمداد نمود ؟ اگر اينگونه باشد بايد اهل سنت بر تعداد زيادي از روايات صحاح سته خط بطلان بکشند زيرا مؤلفين صحاح سته در موارد بسياري از رافضه حديث نقل نموده اند که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي کنيم: 1- عبيد الله بن موسي : ذهبي در مورد اين فرد مي گويد : کان معروفا بالرفض . به رافضي بودن معروف بود . سير أعلام النبلاء ج 9 ، ص 556 ، ترجمه عبيد الله بن موسي ، رقم 215 . در جاي ديگر مي گويد : وحديثه في الکتب الستة . احاديث او در کتب صحاح سته موجود است . سير أعلام النبلاء ج 9 ، ص 555 ، ترجمه عبيد الله بن موسي ، رقم 215 . مزي نويسنده تهذيب الکمال مي گويد تمامي صحاح سته از اين شخص روايت نقل کرده اند . 2- جعفر بن سليمان الضبعي ( علماي اهل سنت ايشان را رافضي و از شيعيان غالي مي دانند ) خطيب بغدادي از يزيد بن زريع نقل مي کند که مي گفت : فان جعفر بن سليمان رافضي . تاريخ بغداد ج5 ، ص 372 ، ذيل ترجمه أحمد بن المقدام بن سليمان بن الأشعث بن أسلم بن سويد بن الأسود بن ربيعة بن سنان أبو الأشعث العجلي البصري ، رقم 2925 . مزي نويسنده تهذيب الکمال مي گويد : بخاري در کتاب الأدب المفرد و بقيه نويسندگان صحاح يعني ( مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه ) در کتب صحاحشان از اين شخص روايت نقل کرده اند . تهذيب الکمال ج 5 ، ص 43 ، ترجمه جعفر بن سليمان الضبعي ، رقم 943 . 3- عبد الملک بن أعين الکوفي مزي نويسنده تهذيب الکمال مي گويد تمامي صحاح سته از اين شخص روايت نقل کرده اند . تهذيب الکمال ج 18 ، ص 282 ، ترجمه عبد الملک بن أعين الکوفي ، رقم 3514 . مزي به نقل از سفيان مي گويد : او رافضي است : عن سفيان : حدثنا عبد الملک بن أعين شيعي کان عندنا رافضي صاحب رأي . تهذيب الکمال ج 18 ، ص 283 ، ترجمه عبد الملک بن أعين الکوفي ، رقم 3514 . قال علي بن المديني : « لو ترکت أهل البصرة لحال القدر ، ولو ترکت أهل الکوفة لذلک الرأي ، يعني التشيع ، خربت الکتب » اگر بصريان را به خاطر قدري بودن و کوفيان را به خاطر نظرشان ( شيعه بودن ) رها کني ، همه کتاب ها را نابود کرده اي .بعد در توضيح سخن علي بن مديني مي‌گويد : قوله : خربت الکتب ، يعني لذهب الحديث .الکفاية في علم الرواية ، ص157 ، رقم 338 .کتاب ها را نابود کرده اي يعني همه احاديث از بين مي رود .و نيز در جاي ديگر مي‌نويسد : وسئل عن الفضل بن محمد الشعراني ، فقال : صدوق في الرواية إلا أنه کان من الغالين في التشيع ، قيل له : فقد حدثت عنه في الصحيح ، فقال : لأن کتاب أستاذي ملآن من حديث الشيعة يعني مسلم بن الحجاج » .الکفاية في علم الرواية ، ص195 ، رقم 349 .از او در مورد فضل بن محمد شعراني سوال شد ؛ پس گفت : در روايت راستگوست ، اما اشکالي که دارد اين است که در مورد تشيع زياده روي مي کند ؛ به او گفتند : در صحيح از وي روايت کرده ايد . گفت : کتاب استادم پر از روايات شيعه است ( يعني کتاب صحيح مسلم)!!! 13 . ابو وليد محمد بن شحنه حنفي (817هـ):ثم إن عمر جاء إلى بيت علي ليحرقه على من فيه فلقيته فاطمة ( عليها السلام ) . فقال : ادخلوا فيما دخلت فيه الأمة .روضة المناظر في أخبار الأوائل والأواخر ( هامش الکامل لابن الأثير ) ، ج11 ، ص 113 ( ط الحلبي ، الأفندي سنة 1301 ) .عمر به خانه علي آمد تا آن را با کساني که در آن بودند به آتش بکشد ، پس فاطمه او را ديد ؛ عمر به او گفت : در آن چيزي که همه امت در آن وارد شدند ، وارد شويد ( بيعت با ابو بکر)14 . محمد حافظ ابراهيم (1287-1351هـ):محمد حافظ ابراهيم ، شاعر مصري که به شاعر نيل شهرت دارد ، ديواني دارد که در ده جلد چاپ شده است . وي در قصيده معروف به «قصيده عمريّة» ، يکي از افتخارات عمر بن خطاب اين دانسته که در خانه علي عليه السلام آمد و گفت : اگر بيرون نياييد و با ابوبکر بيعت نکنيد ، خانه را به آتش مي‌کشم ولو دختر پيامبر در آن جا باشد . جالب آن است که وي قصيده‌اش را در يک جلسه بزرگ قرائت کرد و حضار نه تنها بر او خرده نگرفتند ؛ بلکه تشويق کردند و به وي مدال افتخار نيز دادند . وي در اين قصيده مي‌گويد : وقولة لعلي قالها عمر أکرم بسامعها أعظم بملقيها حرقت دارک لا أبقي عليک بها إن لم تبايع وبنت المصطفى فيها ما کان غير أبي حفص بقائلها أمام فارس عدنان وحاميها . ديوان محمد حافظ ابراهيم ، ج1 ،‌ ص82 .و گفتاري که عمر آن را به علي (عليه السلام) گفت به چه شنونده بزرگواري و چه گوينده مهمي ؟! به او گفت : اگر بيعت نکني ، خانه‌ات را به آتش مي‌کشم و احدي را در آن باقي نمي‌گذارم؛ هر چند دختر پيامبر مصطفي در آن باشد . جز ابو حفص (عمر) کسي جرأت گفتن چنين سخني را در برابر شهسوار عدنان و مدافع وي نداشت .15 . عمر رضا کحالة (معاصر) :وي اينگونه نقل مي کند : وتفقد أبو بکر قوماً تخلفوا عن بيعته عند علي بن أبي طالب کالعباس، والزبير وسعد بن عبادة فقعدوا في بيت فاطمة، فبعث أبو بکر إليهم عمر بن الخطاب، فجاءهم عمر فناداهم وهم في دار فاطمة، فأبوا أن يخرجوا فدعا بالحطب، وقال: والذي نفس عمر بيده لتخرجن أو لأحرقنّها على من فيها. فقيل له: يا أبا حفص إنّ فيها فاطمة، فقال: وإن.... اعلام النساء : ج 4 ، ص 114.ابو بکر عمر را به دنبال عده اي که از بيعت با او سرباز زده بودند _ از جمله عباس و زبير و سعد بن عبادة _ و نزد آقا امير المؤ منين علي عليه السلام در خانه حضرت زهرا تحصن کرده بودند فرستاد ، عمر آمد و آنها را صدا زد که بيرون بيايند آنها در خانه بودند و از بيرون آمدن ابا کردند ، عمر هيزم طلب کرد و گفت : قسم به آنکه جان عمر در دست اوست يا بيرون بيائيد و يا اينکه خانه را با اهلش به آتش مي کشم . به گفته شد اي اباحفص (کنيه عمر) در اين خانه فاطمة است ، او گفت اگرچه فاطمه هم باشد ( خانه را به آتش مي کشم ) .16 . عبد الفتاح عبد المقصود :اين دانشمند خبير و شهير مصري ، داستان دربارِ هجوم به خانۀ وحي را در دو مورد از کتاب خود آورده است که ما به آن‌ها اشاره مي‌کنيم :إنّ عمر قال : والذي نفسي بيده ، ليخرجنَّ أو لأخرقنّها علي من فيها ... ! قالت له طائفة خافت الله ورعت الرسول في عقبة : يا أبا حفص ! إن فيها فاطمة ... ! فصاح لا يبالي : و إن ... ! واقترب وقوع الباب ، ثم ضربه واقتحمه ... وبدا له عليّ ... . ورنّ حينذاک صوت الزهراء عند مدخل الدار ... فإن هي إلاّ رنة استغاثة أطلقتها : يا أبت رسول الله ... تستعدي بها الراقد بقربها في رضوان ربّه علي عسف صاحبه ، حتي تبدّل العاتي المدل غير إهابه ، فتبدّد علي الأثر جبروته ، وذاب عنفه وعنفوانه ، و ودّ من خزي لو يخرَّ صعقاً تبتلعه مواطئ قدميه ارتداد هدبه اليه ... . وعند ما نکص الجمع ، وراح يفرّ کنوافر الظباء المفزوعة أمام صيحة الزهراء ، کان عليّ يقلّب عينيه من حسرة وقد غاض حلمه ، وثقل همّه ، وتضبضت أصابع يمينه علي مقبض سيفه کهمّ من غيظه أن تغوض فيه ... .الإمام علي بن أبي طالب ، عبد الفتاح عبد المقصود ، ج4 ، ص274-277 و ج1 ، ص192-193 .عمر گفت : قسم به کسي که جان عمر در دست او است ، بيرون بياييد و الا خانه را بر سر ساکنانش به آتش مي‌کشم ! گروهي که از خدا مي‌ترسيدند و حرمت پيامبر را در نسل او نگه مي‌داشتند ، گفتند : اي أبا حفص ! فاطمه در اين خانه است . و او بي پروا فرياد زد : باشد ! عمر نزديک آمد و در زد ، سپس با مشت و لگد در کوبيد تا به زور وارد شود ، علي (عليه السلام) پيدا شد . صداي ناله زهرا در آستانه خدا بلند شد . آن صدا ، طنين استغاثه‌اي بود که دختر پيامبر سر داده و مي‌گفت : پدر ! اي رسول خدا ... مي‌خواست از دست ظلم يکي از اصحابش او را که در نزديکي وي در رضوان پروردگارش خفته بود ، برگرداند ، تا که سرکش گردن فراز بي پروا را به جاي خود نشاند و جبروتش را زايل سازد و شدّت عمل و سختگيريش را نابود کند و آرزو مي‌کرد قبل از اين که چشمش به وي بيفتد ، صاعقه‌اي نازل شده او را در يابد . وقتي جمعيت برگشت و عمر مي‌خواست همچون آهوان رميده ، از برابر صيحه زهراء فرار کند ، علي از شدت تأثير و حسرت با گلوي بغض گرفته و اندوهي گران ، چشمش را در ميان آنان مي‌گردانيد و انگشتان خود را بر قبضه شمشير فشار مي‌داد و مي‌خواست از شدت خشم در آن فرو رود .و باز در همان کتاب مي‌نويسد : و هل علي السنة الناس عقال يمنعها أن تروي قصة حطب أمر به ابن خطاب فأحاط بدار فاطمة ، و فيها علي و صحبه ، ليکون عدة الاقناع أو عدة الايقاع ؟.. علي أنّ هذه الأحايث جميعها و معها الخطط المدبرة أو المرتجلة کانت کمثل الزبد ، أسرع إلي ذهاب و معها دفعة إبن الخطاب !.. أقبل الرجل ، محنقاً مندلع الثورة ، علي دار علي و قد ظاهره معاونوه و من جاء بهم فاقتحموها أو شکوا علي الإقتحام . فاذا وجه کوجه رسول الله يبدو بالباب ـ حائلا من حزن ، علي قسماته خطوط آلام و في عينيه لمعات دمع ، و فوق جبينه عبسة غضب فائر و حنق ثائر ... و توقف عمر من خشيته و راحت دفعته شعاعا . توقف خلفه ـ امام الباب ـ صحبه الذين جاء بهم ، إذا رأوا حيالهم صورة الرسول تطالعهم من خلال وجه حبيبته الزهراء . و غضوا الأبصار ، من خزي أو من استحياء ؛ ثم ولت عنهم عزمات القلوب و هم يشهدون فاطمة تتحرک کالخيال ، وئيدا وئيدا ، بخطولت المحزونة الثکلي ، فتقترب من ناحية قبر أبيها ... وشخصت منهم الأنظار و أرهفت الأسماع اليها ، و هي ترفع صوتها الرقيق الحزين النبرات تهتف بمحمد الثلوي بقربها تناديه باکية مرير البکاء : « يا أبت رسول الله ... يا أبت رسول الله ... » فکأنما زلزلت الأرض تحت هذا الجمع الباغي ، من رهبة النداء . و راحت الزهراء و هي تستقبل المثوي الطاهر تستنجد بهذا الغائب الحاضر : « يا أبت يا رسول الله ... ماذا لقينا بعدک من إبن الخطاب ، و إبن أبي قحافة !؟ . فما ترکت کلماتها إلا قلوبا صدعها الحزن ، و عيونا جرت دمعا ، و رجالا ودوا لو استطاعوا أن يشقوا مواطئ أقدامهم ، ليذهبوا في طوايا الثري مغيبين . المجموعةالکاملة الامام على بن ابيطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، ترجمه سيد محمود طالقانى، ج1، ص190 تا 192. مگر دهان مردم بسته و بر زبانها بند است که قصه هيزمي را که زاده خطاب دستور داده بود که در درب خانه فاطمه جمع کنند بازگو نکنند ؟! آري زاده خطاب دور خانه را که علي و اصحابش در آن بودند محاصره کرد تا بدين وسيله آنان را قانع سازد يا بي محابا بتازند ! همه اين داستان ها با نقشه‌اي از پيش طرح شده يا ناگهاني پيش آمد . مانند کفي روي موج ظاهر شد و اندکي نپائيد که همراه جوش و خروش عمر از ميان رفت ! ... اين مرد خشمگين و خروشان به سوي خانه علي روي آورد و همه همدستانش دنبال او به راه افتادند و به خانه هجوم آوردند يا نزديک بود هجوم آورند ، ناگهان چهره اي چون چهره رسول خدا ميان در آشکار شد ـ چهره ايکه پرده اندوه آنرا گرفته آثار رنج و مصيبت بر آن آشکار است ، در چشمهايش قطرات اشک مي درخشد و بر پيشانش گرفتگي غضب هويدا بود ... عمر به جاي خود خشک شد و آن جوش و خروشش چون موج از ميان رفت ، همراهانش که دنبالش به راه افتاده بودند پشت سرش در مقابل در بُهت زده ايستادند ، زيرا روي رسول خدا را از خلال روي حبيبه اش زهرا (سلام الله عليها) ديدند ، سرها از شرمندگي و حيا به زير آمد و چشمها پوشيده شد ، ديگر تاب از دلها رفت همين که ديدند فاطمه مانند سايه اي حرکت کرد و با قدمهاي حزن زده لرزان اندک اندک به سوي قبر پدر نزديک شد ... چشمها و گوشها متوجه او گرديد ، ناله اش بلند شد باران اشک مي ريخت و با سوز جگر پي در پي پدرش را صدا مي زد « بابا اي رسول خدا ... اي بابا رسول خدا ! ... » گويا از تکان اين صدا زمين زير پاي آن گروه ستم پيشه به لرزه درآمد ... باز زهرا نزديک تر رفت و به آن تربت پاک روي آورد و همي به آن غايب حاضر استغاثه مي کرد : «بابا اي رسول خدا... پس از تو از دست زاده خطاب وزاده ابي قحافة چه برسر ما آمد!» ديگر دلي نماند که نلرزد و چشمي نماند که اشک نريزد ، آن مردم آرزو مي کردند که زمين شکافته شود و در ميان خود پنهانشان سازد .ترجمه برگرفته شده از کتاب علي بن ابي طالب تاريخ تحليلي نيم قرن اول اسلام ـ ترجمه المجموعة الکاملة الامام على بن ابيطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود ـ مترجم سيد محمود طالقانى ، ج 1 ، ص 326 تا 328 ، چاپ سوم ، چاپخانه افست حيدري .ترجمه کوتاه از عبد الفتاح عبد المقصود :عبدالفتاح عبدالمقصود، از دانشمندان سنى مذهب و نويسندگان برجسته مصر به حساب مى آيد که به هر دو لغت فصيح عربى و زبان عاميانه شعر سروده است. در سال 1912 ميلادى در اسکندريه مصر متولد شد . او تحصيلات دانشگاهى اش را در رشته تاريخ اسلامى در مصر انجام داد . مدتى رييس دفتر معاون رييس جمهورى (حسن ابراهيم) و مدير کتابخانه نخست وزيرى مصر بود و همچنين مؤسس و عضو هيأت تحريريه مجله «الحديث» در اسکندريه شد و در نهايت رييس دفتر نخست وزير مصر (محمد صدقى سليمان) گرديد . همچنين وى از جمله مؤلفين کتابهاى درسى رشته تاريخ و جغرافيا و علوم اجتماعى در مصر بوده است . علاوه بر اين ها وى داراى تأليفات متعددى است که از جمله مى توان کتاب هاى «ابناءنا مع الرسول»، «يوم کيوم عثمان»، «صليبيه الى الأبد»، «الزهراء ام ابيها»، «الامام على بن ابى طالب»، «السقيفة و الخلافة» و... نام برد. بزرگترين و مهمترين اثر وى همان کتاب «الامام على بن ابيطالب» در 9 جلد مى باشد که آن را در مدت سى سال نگاشته است. در اين کتاب وى با بصيرت و ژرف نگرى خاص ، درهاى نوينى از تحقيق را در تاريخ تحليلى اسلام گشوده و بسيارى از پرده هاى ابهام را از ميان برداشته است. او با شهامتى بزرگ و ستودنى که شايسته هر محقق آزادانديش است ، تاريخ و شخصيت هاى آن را از درون هاله تقديس و تنزيه که جز به بهاى حق پوشى فراهم نشده بيرون آورد و در معرض نقد و تحليل و استنتاج قرار داد ، و در عين پايبندى به مذهب اهل سنت توانست با غلبه بر تعصبات و تعلقات گمراه کننده رايج در طى تحقيق و پژوهش سى ساله اش صادقانه جانب انصاف را رعايت کرده به تحليل علمى تاريخ نيم قرن نخستين اسلامى بپردازد . او در قسمتى از نامه اش در مورد ترجمه فارسى اين کتاب مى نويسد: اين ترجمه وسيله خيرى براى نزديک ساختن مذاهب اسلامى (شيعه و سنى) به يکديگر خواهد گشت ، چه شيعه برخلاف تصورش خواهد دانست که شخصى سنى مانند من درباره امام على(عليه السلام) در کتاب خود چنين انصافى روا داشته است .پشيماني ابوبکر در آخرين روزهاي زندگي :معمولاً هر شخصي در آخرين روزهاي زندگيش و هنگامي که احساس مي‌کند مرگ به او نزديک شده است ، مهمترين سخنان خود را گفته و اساسي‌ترين سفارش‌ها را مي‌کند . ابن أبي قحافه نيز در آخرين روزهاي عمرش ، سخناني گفته است که شنيدن آن‌ها واقعيت‌هاي بسياري را آشکار مي‌کند ؛ هر چند که او حتي در اين جا نيز از گفتن تمام حقايق خودداري کرده است ؛ اما همين اندازه‌اش نيز براي اثبات بسياري از مسائل کفايت مي‌کند . وي در آخرين روزهاي عمرش ، اعتراف مي‌کند که دستور هجوم به خانه صديقه طاهره را صادر کرده است . تعدادي از علماي اهل سنت ؛ از جمله شمس الدين ذهبي (748هـ ) در تاريخ الإسلام ، در تاريخ زندگي ابوبکر ، محمد بن جرير طبري در تاريخش ، ابن قتيبه دينوري در الإمامة والسياسة ، ابن عساکر در تاريخ مدينه دمشق و ... چنين مي‌نويسند : عبد الرحمن بن عوف در بيماري ابوبکر بر او وارد شد و بر وي سلام کرد ، پس از گفتگويي ، ابوبکر به او چنين گفت :أما إني لا آسى على شيء إلا على ثلاث فعلتهن ، وثلاث لم أفعلهن ، وثلاث وددت أني سألت رسول الله صلى الله عليه وسلم عنهن : وددت أني لم أکن کشفت بيت فاطمة وأن أغلق علي الحرب .تاريخ الإسلام ، ج3 ، ص118 و تاريخ الطبري، ج 2، ص 619، ج 3 ص 430 ط دار المعارف بمصر و الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري ، تحقيق الزيني - ج 1 - ص 24 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساکر - ج 30 - ص 422 و شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 2 - ص 46 – 47 و المعجم الکبير - الطبراني - ج 1 - ص 62 و مجمع الزوائد - الهيثمي - ج 5 - ص 202 – 203 و مروج الذهب ، مسعودي شافعي ، ج1 ،‌ ص290 و ميزان الاعتدال - الذهبي - ج 3 - ص 109 و لسان الميزان - ابن حجر - ج 4 - ص 189 و کنز العمال ، المتقي الهندي ، ج 5 ، ص631 و ... . من به چيزي تأسف نمي‌خورم ، مگر بر سه چيز که انجام دادم و سه چيزي که انجام ندادم و سه چيزي که کاش از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) مي‌پرسيدم : دوست داشتم خانۀ فاطمه را هتک حرمت نمي‌کردم هر چند براي جنگ بسته شده شود ... . جالب اين است که برخي از علماي اهل سنت ، به خاطر حفظ آبروي ابوبکر ، روايت را اين گونه تحريف مي‌کند : أما إني ما آسى إلا على ثلاث فعلتهن ، وثلاث لم أفعلهن ، وثلاث لم أسأل عنهن رسول الله صلى الله عليه وسلم . وددت أنى لم أفعل کذا ، لخلة ذکرها . قال أبو عبيد : لا أريد ذکرها . قال : ووددت أني يوم سقيفة ...معجم ما استعجم - البکري الأندلسي - ج 3 - ص 1076 – 1077 .آگاه باشيد که من بر سه چيز که انجام دادم غصه مي خورم ؛ و سه چيز که انجام نداده ام ، و سه چيز که دوست داشتم آن را از رسول خدا مي پرسيدم . دوست داشتم که من فلان کار را نمي کردم !!! به علتي که آن را ذکر کرد ؛ ابو عبيده مي گويد : من نمي خواهم بگويم ابو بکر چه گفت ( ولي مي دانم )...تصحيح ضياء المقدسي :ضياء‌ المقدسي که ذهبي در تذکرة الحفاظ ، ج4 ، ص1405 و 1406 ، از وي با عناوين الإمام العالم الحافظ الحجة ، محدث الشام ، شيخ السنة ، جبلاً ثقة ديّناً زاهداً ورعا عالماً بالرجال ، ياد مي‌کند ، اين روايت را تصحيح کرده و مي گويد : هذا حديث حسن عن أبي بکر .الأحاديث المختارة ، ج10 ، ص88-90 .اين روايتي نيکوست از ابو بکر .توثيق علوان بن داود البجلي :ابن حجر عسقلاني و شمس الدين ذهبي ، بعد از نقل روايت پشيماني ابوبکر ، اشکال سندي کرده و مي گويند : علوان بن داود البجلي منکر الحديث بوده است . ما در اين جا به چند جواب اکتفاء مي‌کنيم : ابن حبان او را توثيق کرده است : ابن حبّان ، در کتاب الثقات ، ج8 ، ص526 وي را توثيق کرده است که اين خود بهترين دليل بر وثاقت اين شخص است . توضيحي پيرامون شخصيت ابن حبان و متشدد بودن وي :ممکن است کسي اشکال کند که ابن حبان از متساهلين بوده است و دقت لازم را در توثيق روات به خرج نداده است که اين اشکال با چند دليل مردود است : الف : ابن حبان سرچشمه شناخت ثقات : خود ذهبي در کتاب الموقظة ، ص79 مي‌گويد : ينبوع معرفة الثقات ، تاريخ البخاري ، وابن أبي حاتم وإبن حبان .سرچشمه شناخت افراد مورد اطمينان کتاب تاريخ بخاري و ابن ابي حاتم و ابن حبان است .در حقيقت ذهبي مي‌خواهد بگويد که اگر مي‌خواهيد افراد ضعيف را از ثقه تشخيص دهيد ، من شما را راهنمايي مي‌کنم که به کساني همچون ابن حبان مراجعه کنيد ؛ چرا که او سرچشمه شناخت ثقات است . اين نشان مي‌دهد که ابن حبان از نظر علمي در جايگاه رفيعي قرار دارد . ب : ابن حبان از متشددين است : بر خلاف آن‌چه برخي ادعا کرده‌اند ، ابن حبان ، مشهور به سخت‌گيري در توثيق است . خود ذهبي در ميزان الإعتدال در باره او مي‌گويد : ابن حبان ربما قصب الثقة حتي کأنه لا يدري ما يخرج من رأسه .ميزان الإعتدال ، ج1 ، ص274 ، ترجمه افلج بن يزيد .ابن حبان گاهي آن قدر به شخص مورد اطمينان اشکال مي گيرد ، انگار که نمي داند اين چه حرف هايي است که در مورد او مي زند !!!و نيز سيوطي در تدريب الراوي به نقل از ابن حازم ، در جواب اين مطلب که ابن حبان از متساهلين است ، مي‌گويد : وما ذکر من تساهل ابن حبان ليس بصحيح فإن غايته أنه يسمي الحسن صحيحا فإن کانت نسبته إلى التساهل باعتبار وجدان الحسن في کتابه فهي مشاحة في الاصطلاح وإن کانت باعتبار خفة شروطه فإنه يخرج في الصحيح ما کان راويه ثقة غير مدلس ... ولأجل هذا ربما اعترض عليه في جعلهم ثقات من لم يعرف حاله ولا عتراض عليه فإنه لا مشاحة في ذلک .تدريب الراوي ، ج1 ، ص108 .آنچه که در مورد تساهل ابن حبان گفته شده است ، درست نيست ؛ زيرا نهايت چيزي که گفته شده است آن است که وي روايت حسن را صحيح مي شمارد ؛ اگر مقصود از تساهل وي اين باشد که در کتاب او روايات حسن يافت شده است ، اين تنها اشکال در اصطلاح ابن حبان است ( و نه به خود وي ) و اگر از اين جهت به او اشکال شود که او شرط صحت را سبک گرفته است ؛ زيرا او در کتاب صحيح خويش از راويان مورد اطمينان غير مدلس روايت کرده است ( و شرط بخاري و مسلم در مورد ملاقات و يا احتمال آن را مد نظر قرار نداده است ) به اين علت عده اي به او اشکال کرده اند که او کسي را که مجهول است توثيق کرده است !!! ؛ اما بر او اشکالي نيست ( نظر او درست است ) ؛ زيرا اين کار وي سبب اشکال بر او نمي شود . هر منکر الحديثي ، ضعيف نيست : اين که هر منکر الحديثي ضعيف نيز باشد ، قابل قبول نيست ؛ چرا که اين اصطلاح را در باره بسياري از ثقات نيز به کار برده‌اند . ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان در ترجمه حسين بن فضل البجلي مي‌گويد : فلو کان کل من روى شيئاً منکراً استحق أن يذکر في الضعفاء لما سلم من المحدثين أحد .لسان الميزان ، ج2 ، ص308 .اگر بخواهيم هر کسي که روايت منکري را نقل کرده است ، در ضعفا بياوريم هيچ يک از روايت کنندگان سالم نخواهد ماند .و ذهبي در ميزان الإعتدال در ترجمه احمد بن عتاب المروزي مي‌گويد : ما کل من روي المناکير يضعّف .ميزان الإعتدال ، ج1 ،‌ ص118 .هر کسي که روايت منکر نقل کند تضعيف نمي شود .بخاري ، از منکر الحديث ، روايت نقل کرده است : محمد بن اسماعيل بخاري در صحيح‌ترين کتاب اهل سنت بعد از قرآن ، روايات بسياري را از کساني نقل کرده است که همان اشخاص از کساني هستند که اصطلاح «منکر الحديث» در باره آن به کار برده شده است . اين عده ، بيش از آن است که بتوان همه را در اين جا ذکر کرد ؛ اما به اختصار به چند نمونه اشاره مي‌کنيم : 1. حسان بن حسان : ابن أبي حاتم در باره او مي‌گويد : منکر الحديث . و ابن حجر مي‌گويد : روي عنه البخاري .مقدمه فتح الباري ، ص394 .2 . احمد بن شبيب بن سعيد الحبطي : ابوالفتح الأزدي در باره او مي‌گويد : منکر الحديث غير مرضي ، روي عنه البخاري .مقدمه فتح الباري ، ص383 .منکر الحديث است و مقبول نيست !!! اما بخاري از او روايت نقل کردهاست 3 . عبد الرحمن بن شريح المغافري : ابن سعد در باره او مي‌گويد : منکر الحديث .طبقات ابن سعد ، ج7 ، ص516 .ولي در عين حال بخاري از وي روايت نقل کرده است .مقدمه فتح الباري ، ص416 .4 . داود بن حصين المدني : ساجي در باره او مي‌گويد: منکر الحديث متهم برأي الخوارجبا اين حال بخاري از وي در صحيحش روايت نقل مي‌کند .مقدمه فتح الباري ، ص399 .در نتيجه ، روايت از نظر سندي هيچ مشکلي ندارد و «منکر الحديث» بودن علوان بن داود ، ضرري به صحت روايت نمي زند .منابع شيعه: در باره شهادت صديقه شهيده ، روايات فراواني در کتاب‌هاي شيعه وجود دارد که حتي مي‌توان در اين باره ادعاي تواتر کرد ، ما در اين جا به جهت اختصار فقط به دو روايت اشاره مي‌کنيم : «سليم بن قيس» به نقل از «سلمان فارسى» آورده است: فقالت فاطمة عليها السلام : يا عمر ، ما لنا ولک ؟ فقال : افتحي الباب وإلا أحرقنا عليکم بيتکم . فقالت : ( يا عمر ، أما تتقي الله تدخل على بيتي ) ؟ فأبى أن ينصرف . ودعا عمر بالنار فأضرمها في الباب ثم دفعه فدخل .کتاب سليم بن قيس ، تحقيق اسماعيل انصارى، ص 150 .... حضرت زهرا(عليها السلام) فرمود: اى عمر، ما را با تو چه کار است؟ جواب داد: در را باز کن و گرنه خانه تان را به آتش مى کشيم! فرمود: اى عمر، از خدا نمى ترسى که به خانه من وارد مى شوى؟! ولى عمر ابا کرد از اين که برگردد. عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرد و داخل شد... . مرحوم کليني در کافي مي‌نويسد : مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَکِيِّ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ أَبِي الْحَسَنِ (عليه السلام) قَالَ : إِنَّ فَاطِمَةَ (عليها السلام ) صِدِّيقَةٌ شَهِيدَةٌ ... الکافي، الشيخ الکليني ، ج&rlm1، ص 458 ، باب مولد الزهراء فاطمه عليها السلام ، ح2 .ترجمه روات : 1 . محمد بن يحي ، شيخ مرحوم کليني رضوان الله عليهما : مرحوم نجاشي در باره وي مي‌فرمايد : محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي ، شيخ أصحابنا في زمانه ، ثقة ، عين ، کثير الحديث ، له کتب .رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 353 .2 . العمرکي بن علي : مرحوم نجاشي در باره وي مي‌گويد : العمرکي بن علي أبو محمد البوفکي وبوفک قرية من قرى نيشابور . شيخ من أصحابنا ، ثقة ، روى عنه شيوخ أصحابنا .رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 303 .3 . علي بن جعفر : شيخ طوسي در باره وي مي‌فرمايد : علي بن جعفر ، أخو موسى بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام ، جليل القدر ، ثقة .الفهرست ، الشيخ الطوسي ، ص 151 . گروه پاسخ به شبهات ، مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج) حسين رسولي اميرحاجلو | نسخه قابل چاپ | نظرات [0] شنبه 30 بهمن ماه سال 1389 @ 10:13 PM شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعيتى انکار ناپذير شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعيتى انکار ناپذير بسم اللّه الرحمن الرحيم‏ شهادت حضرت فاطمه زهراء (س) واقعيتى است که منابع حديثى و تاريخ شيعه و سنّى بر آن گواه است. برخى به علت عدم آشنائى با حديث و تاريخ، در اين واقعيت ترديد نموده‏اند. از اينرو گوشه‏اى از شواهد اين مصيبت بزرگ را تنها از منابع معتبر اهل‏سنّت تقديم پويندگان حق و حقيقت مى‏نمائيم. * * * قال رسول اللَّه (ص): «... فتکون اوّل من يلحقنى من اهل بيتى فتقدم علىّ محزونة مکروبة مغمومة مقتولة ». (فاطمه) اولين کسى از اهل‏بيتم مى‏باشد که به من ملحق مى‏گردد، پس بر من وارد مى‏شود، محزون، مکروب، مغموم، مقتول... فرائد السمطين ج 2، ص 34 * * * قال موسى بن جعفر (ع): انَّ فاطمة (س) صدّيقة شهيده. اصول کافى ج 1، ص 381 * * * قال ابن عباس: إنّ الرّزيّة کُلَّ الرّزية، ما حال بين رسول‏اللَّه (ص) و بين کتابه. مصيبت تمام مصيبت آنگاه رخ داد که بين پيامبر (ص) و نوشتارش حائل گرديدند. صحيح بخارى ج 1، 120 * * * شهادت حضرت زهرا (س) واقعيتى انکارناپذير تاريخ و حديث اهل سنت و شيعه گواه شهادت جانکاهى است که قافيه بزرگترين مرثيه تاريخ بشريت را مى‏سازد. کوشش پى‏گير هواداران بانيان اين مصيبت نتوانسته است آن را از آخر اين مرثيه جانگداز پاک کند. و هيهات، هيهات. از نوک قلم پوزش مى‏طلبم و او را به بردبارى و شکيبايى فرا مى‏خوانم تا شايد بتوانم فرياد تاريخ را بر اين فاجعه جانگداز به رشته تحرير درآوردم. شهادت تنها يادگار پيامبر، «ام ابيها» صحيح بخارى، ج 3، ص 83، کتاب فضائل أصحاب النّبى (ص)، ب 42، ح 232 و ب 61، مناقب فاطمة، ح 278. «بضعة الرّسول» همان ب 42. و سيراعلام النبلاء، ج 2، ص 123 و... «سيده نساء العالمين»، «سيدة نساء اهل الجنّة» و... پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجيعترين وضع، آن هم بوسيله... يعنى چه؟ آيا ممکن است؟ اين خبر گوش هر انسان آزاده‏اى را مى‏خراشد، هر عقلى را متحيّر مى‏سازد، بر هر عاطفه‏اى سنگين مى‏آيد. گويا اين همان امانتى است که بر کوهها و درياها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نياوردند. شايد همين امر موجب گرديد تا توجيه‏گران تاريخ و افسانه پردازان الفت اين واقعيت مسلم تاريخى را انکار کنند. امّا چه مى‏شود کرد، اى کاش زبان لال مى‏شد، قلم مى‏شکست اين خبر دهشت بار را نمى‏شنيديم. و اى کاش آسمانها فرو مى‏ريخت، کوهها متلاشى مى‏شد، جهان بپايان مى‏آمد و اين فاجعه رخ نمى‏داد. چگونه بگويم؟ به که بگويم؟ چگونه ناله سرکنم؟ چگونه فرياد کشم؟ که اين واقعيت تلخى است که تاريخ و حديث معتبر گواه آن است. اين آواى شوم نه تنها از مسلّمات منابع معتبر شيعه است، بلکه معتبرترين کتابهاى اهل سنت بر اين مصيبت شاهدند. صحيح بخارى - معتبرترين کتاب، پس از قرآن در نزد اهل سنت - طليعه اين مصيبت را از قول ابن عباس در ضمن حديثى چنين توصيف مى‏کند «الرزيّة کلّ الزريّة» مصيبت آن مصيبتى که بر هر مصيبتى برترى دارد، بلکه آن مصيبتى که همه مصائب را در بر مى‏گيرد، زمينه سازى براى اين مصيبت عظمى‏ بود. نسبت هذيان و... به پيامبر اکرم (ص) «غلبه الوجع» براى جلوگيرى تأکيد بيشتر بر سفارشات آن حضرت درباره شهيد اين مصيبت و... بود. و با جمله «عندنا کتاب اللَّه حسبنا» کتاب را از عترت جدا کرده و زمينه «الرّزيّة کلّ الرّزيّة» را فراهم کردند. اينک متن حديث (ابن عباس گفت: چون بيمارى رسول خدا (ص) شديد گرديد، فرمود: چيزى بياوريد تا بر آن براى شما نوشته‏اى بنويسم که بعد از آن گمراه نشويد. عمر گفت: بر پيامبر (ص) بيمارى چيره گرديده، کتاب خدا در دست ماست ما را بس است، پس اختلاف کردند وجنجال بالا گرفت. پيامبر (ص) فرمود: از نزد من بر خيزيد درگيرى در حضور من سزاوار نيست. پس ابن عباس بيرون رفت ومى گفت: مصيبت، تمام مصيبت آنگاه رخ داد که بين پيامبر (ص) ونوشتارش حائل گرديدند. «عن ابن عباس قال: لمّا اشتدّ بالنّبيّ (صلى الله عليه و سلم) وجعه، قال: ائتونى بکتاب اکتب لکم کتاباً لاتضلّوا بعده، قال عمر: انّ النّبيّ (صلى الله عليه و سلم) غلبه الوجع وعندنا کتاب اللَّه حسبنا، فاختلفوا وکثر الغلط، قال: قوموا عنّي ولاينبغي عندي التنازع، فخرج ابن عباس يقول: انّ الرزيّة کلّ الرزيّة ماحال بين رسول اللَّه (صلى الله عليه و سلم) وبين کتابه.» صحيح بخارى، ج 1، ص 120، کتاب العلم، باب 82 کتابة العلم، حديث 112. و ج 3، ص 318، کتاب المغازى، باب 199 مرض النّبيّ (ص) و وفاته، حديث 872. و ج 4، ص 225، کتاب المرض و الطب، باب 357 قول المريض قوموا عنّى، حديث 574. و ص‏774، کتاب الاعتصام، باب 1191 کراهية الخلاف، حديث 2169. شايد آنانکه کلام ابن عباس را مى‏شنيدند که مى‏گويد: «الرّزيّة کلّ الرّزيّة» واى مصيبت جامع، حيران و آشفته خاطر بودند که يعنى چه؟ ! ابن عباس چه مى‏گويد؟ ! امّا پس از چند روز انگشت شمار نسبت دهنده هذيان و ياوه‏گويى به پيامبر (ص) کلام ديگرى گفت: به خدا قسم خانه را با شما آتش مى‏زنم. اين ماجرا در منابع فراوانى از اهل سنت آمده که فقط به چند نمونه آن اشاره مى‏شود. الف: ابو بکر عبداللَّه بن محمد بن ابى شيبه، شيخ و استاد بخارى، در کتاب المصف، مى‏گويد: «آنگاه که بعد از رسول‏خدا (ص) براى ابوبکر بيعت مى‏گرفتند. على (ع) وزبير براى مشورت در اين امر نزد فاطمه (س) دختر پيامبر (ص) رفت وشد مى‏کردند. عمر بن خطاب با خبر گرديد وبنزد فاطمه (س) آمد وگفت: اى دختر رسول خدا (ص) ! به خدا در نزد ما کسى از پدرت محبوبتر نيست وپس از او محبوبترين تويى ! ! وبه خدا قسم اين امر مرا مانع نمى‏شود که اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم که خانه را با آنها به آتش کشند. اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه (س) بيرون شد، على (ع) و... به خانه بر گشتند. پس فاطمه (س) گفت: مى‏دانيد که عمر نزد من آمد، وبه خدا قسم ياد کرده اگر شما (بدون اينکه با ابوبکر بيعت کنيد) به خانه برگرديد خانه را با شما آتش مى‏زند؟ وبه خدا قسم که او به سوگندش عمل خواهد کرد » «حين بويع لأبى بکر بعد رسول اللَّه (ص) کان عليّ والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فيشاورونها ويرجعون في أمرهم، فلمّا بلغ ذلک عمر بن خطاب، خرج حتّى‏ دخل على فاطمة فقال: يا بنت رسول اللَّه (ص) واللَّه ما أحد أحب إلينا من أبيک وما أحد أحب إلينا بعد أبيک منک، وأيم اللَّه ما ذلک بمانعي أن اجتمع هؤلاء النفر عندک أن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت. قال: فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون انّ عمر قد جائني وقد حلف باللَّه لإن عدتم ليحرقنّ عليکم البيت، وأيم اللَّه ليمضينّ لما حلف عليه. » کتاب المصنف، ج 7، ص 432، حديث 37045، کتاب الفتن. ب: همين مضمون را سيوطى در مسند فاطمه، آورده است. سيوطى، مسند فاطمه، ص 36. ج: ابن عبدالبر، در الاستيعاب، نيز اين داستان را نقل کرده است. ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج 3، ص 975. و...: و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه که فرمود: آيا من نظاره‏گر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى؟ گفت: بلى. چنانکه بلاذرى مى‏گويد: « ابوبکر به على (ع) پيام فرستاد تا با وى بيعت کند امّا على نپذيرفت. پس عمر با مشعلى آمد، فاطمه (س) نا گاه عمر را با مشعل در خانه‏اش يافت، پس فرمود: يابن الخطّاب ! آيا من نظاره گر باشم وحال آنکه تو در خانه‏ام را بر من به آتش مى‏کشى؟ ! عمر گفت: بلى. » «انّ ابابکر ارسل الى علىٍّ يريد البيعة، فلم يبايع فجاء عمر ومعه فتيلة فتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: يابن خطاب ! أتراک محرقاً علىَّ بأبي؟ ! قال: نعم. » بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 586. وابوالفداء نيز مى‏گويد: « سپس ابوبکر عمر بن خطاب را به سوى على وآنانکه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه (س) بيرون کند. وگفت: اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ. پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند. پس فاطمه (س) بر سر راهش آمد وفرمود: کجا؟ اى پسر خطاب ! آمده‏اى تا کاشانه ما را به
238   نام و نام خانوادگي:  ناشناس     -   تاريخ:  17 اسفند 89 - 20:36:58
هيچ كدومتون نه از اسلام نه از پيامبر نه از صحابه نه از اهل بيت هيچي نمي دونيد اگر هزاران هزار سال از صدر اسلام بگذره تنها چيزي كه مي توني بهش اعتماد كني عقل سالم خودت وبس حتي بدون سخنان هر بزرگواري
239   نام و نام خانوادگي:  عمربن عبدالله     -   تاريخ:  02 فروردين 90 - 22:56:37
خاک بر سر شما شود شما با اون توهينا به صحابي پيامبر لياقت خاک را داريد چشتيدا خدا شمارا سگ کند در همين دنيا وکوچوکي ور دنبال شما
240   نام و نام خانوادگي:  حقيقت چيست؟     -   تاريخ:  06 فروردين 90 - 04:30:13
سلام 1-توصيه به برادران شيعه:بهتر است در بحث علمي آنچه باعث فراري شدن طرف مقابل از درک حقيقت ميشود پرهيز کنيم لعن ونفرين اگر بر حق هم باشد فضاي بحث راکه مخالف شماست غبار آلود خواهد کرد بهترين کار ارايه دليل ومنبع از کتب خود اين برادران سني است اين را به عنوان کسي که با اين عزيزان در ارتباط هستم ميگويم(نحن ابنا الدليل) 2-توصيه به برادران اهل سنت:بنده مذهبم شيعه است اما خدارا شاهد مي گيرم شما را دوست دارم به همان مصلحت امام علي(ع)حاضرم جان ناقابل خويش براي امت اسلام (همه)فدا کنم ولي دوستان من بياييد به خاطر آخرت خودمان هم که شده برويم تحقيق کنيم هرچه منبع از علماي اسلام (همه)است مطاله کنيم ووجدان خودمان را قاضي قرار دهيم هرچه بود بپذيريم دراين راه ازخداي مهربان هدايتگر هم کمک بگيريم بي شک مارا هدايت خواهد کردبااين کار يا بحق ميرسيم يانه. اگررسيديم که الحمدلله اگر هم نرسيديم شايد در روز قيامت يک عذر در پيشگاه خدا داشته باشيم که اي خدا من تحقيق کردم اما نتوانستم به حقيقت برسم. 3-برخي دوستان کمي دور ازانصاف شيعه را مذهب ساختگي دانستند شايد دليل آن افراط برخي دوستان شيعه باشد که اين دوست اهل سنت خواسته به طريقي خواسته جواب دهد شيعه علي طبق نظر بزرگان اهل سنت من جمله جناب سيوطي از زمان حضرت رسول(ص)بوده است .انشالله اين دوستمان به اين آدرس مراجعه کنند 4-بله ما امت مسلمان اختلافاتي داريم آيا هيچ اشتراکي باهم نداريم؟دشمن اصلي ما واقعا شيعه است؟دشمن اصلي ماآيا سني است؟چرا غافل شديم از اسراييل؟از آمريکا؟اين همه حقارت مسلمانان بس نيست؟بچه مسلمان رامي کشند به زن مسلمان تجاوز ميکنند ما هم فقط بخون همديگر تشنه ايم اي دوستان اهل سنت آيا رسول خدا راضيه سر شيعه را مانند گوسفند بيخ تابيخ ببرند؟آيا عکس کشتار پاراچنار پاکستان ديده ايد؟حتما ببينيد امان از زمان ناشناسي.به چه کسي بايد بگويم اين همه درد را .شمارا به به پيامبر مظلوممان بيايد باهم باشيم عليه دشمن اصلي .بابا جان خون سرخ شيعه وسني توسط اسراييل ريخته ميشود بيايد باهم باشيم ميشود علي رغم اختلافات هدف را گم نکرد اگر از دوستان سني وشيعه کسي هست دست اين تنها مانده در اين راه خيررا بفشارد ؟؟؟؟ الگوي ما از شيعيان سيد جمالدين اسد آبادي واز اهل سنت محمد عبده است اللهم انصر اسلام واهله وخذالکفر واهله(اللهم صل علي محمد وآل محمدوصحبهم منتجبين)
جواب نظر:

 





  صفحه بعد [1] [2] [3] [4] [5] [6] [7] [8] [9] [10] [11] [12] [13] [14] [15] [16] [17] [18] [19]   صفحه قبل

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما