* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: امير -
تاريخ: 24 فروردين 87 - 00:00:00
بسيار كامل وجالب توجه است. خدا انشا’ الله خالدبن وليد را با اربابانش و معاويه ويزيد محشور و در جهنم مخلد گرداند. |
2 |
نام و نام خانوادگي: صادق راستگو -
تاريخ: 27 فروردين 87 - 00:00:00
با سلام ميخواستم از اين وهابيهاي از خدا بيخبر ( فرقه اي كه ساخته و پرداخته انگليس جهانخوار باشد مسلما" خدا را نميشناسند ) بپرسم چطور قبر خالد بن وليد ( انسان بظاهر مسلمان ) ميتواند بقه و بارگاه داشته باشد و حرام نيست و نبايد آنرا خراب كرد اما بارگاه سامرا را تخريب ميكنيد و فتويبتخريب ساير بارگاههاي ائمه شيعيان علي الخصوص بارگاه كربلا ميدهيد ؟ آيا همين يك كار شمادال برعدم حقانيت فرقه ضاله وهابيت نيست ؟ والسلام |
3 |
نام و نام خانوادگي: علي اصغرعليدوست -
تاريخ: 29 فروردين 87 - 00:00:00
من احياها(نفسا)فكانمااحياالناس جميعا. ان شائ الله خدا,شماودست اندركاران زحمتكش ومخلص رابااميرالمومنين وفاطمه زهرامحشوركند. |
4 |
نام و نام خانوادگي: شير خدا -
تاريخ: 30 فروردين 87 - 00:00:00
بابا خدا روزيت را جاي ديگه حواله كنه اين بي پدرا به ايران حمله كردن مال و ناموس ما را به تاراج بردن حالا توي جاهل داري غصه سنگ قبرشونو ميخوري |
5 |
نام و نام خانوادگي: محسن -
تاريخ: 30 فروردين 87 - 00:00:00
لعنت الله علي اعدا اميرالمومنين علي عليه السلام |
6 |
نام و نام خانوادگي: علي خسروياني -
تاريخ: 30 فروردين 87 - 00:00:00
بسم الله الرحمن الرحيم درود و سلام خدا بر فرستاده ي پاک و جانشينان بر حقش. واقعا مطلب رسا و زيبايي بود. به اميد آنکه در پرتو برکات منور دولت کريمه صاحب الزمان اثري از شرک و کفر و وهابيت باقي نماند. ممنون از دست اندر کاران سايت وزين ولي عصر(عج) اللهم عجل لوليک الفرج. |
7 |
نام و نام خانوادگي: سيدابطحي -
تاريخ: 13 ارديبهشت 87 - 00:00:00
اي کاش سردر قبر خالد نوشته ميشد × ظاهرش چون قبر کافر پرحلل - باطنش قهرخداي عزوجل × عدالت همه صحابه فکري اموي بود که جمعي از علماي درباري به خورد مردم دادند رب عالم قد قتله جهله |
8 |
نام و نام خانوادگي: صادق راستگو -
تاريخ: 21 ارديبهشت 87 - 00:00:00
باسلام و تحيت . نميدانم منظور " شير خدا " كدام يك از نظرات سه گانه است اما آنطور يكه ملاحظه ميشود نظرات 1 و 3 نميتواند باشد بنابراين --خدمت ايشان عرض ميكنم : چه كسي غصه سنگ قبرشو نو خورده است ؟ شما كه " جاهل " نيستيد و " دانا " هستيد ، حداقل زحمت بكشيد و نزد چشم پزشك برويد تا شماره عينك تان را افزايش دهد و در كلاسهاي نهضت سواد آموزي نيز شركت كنيد تا روخواني را ياد بگيريد كه اينگونه تهمت نزنيد ؟ |
9 |
نام و نام خانوادگي: سيد هادي محسني -
تاريخ: 22 ارديبهشت 87 - 00:00:00
با سلام . واقعا" اظهار نظر صادق راستگو بجاست . اگر اين وهابيهاي از خدا بيخبر و جاني فتوي تخريب قبور ميدهند چرا حكم بتخريب بارگاه خالد بن وليد( انساني كه بظاهر مسلمان شده و جالب توجه اينكه جناب عمر هم اورا به مسلماني قبول ندارد چرا كه شوهر را كشت و همان شب با زنش زنا كرد )نميدهند ؟ پس همين يك كار آنها نشان دهنده عدم حقانيت آنها ست و حكايت از انگليسي بودن وهابيت براي منافع دنيوي دارد . |
10 |
نام و نام خانوادگي: محسن صاحب خلق -
تاريخ: 04 خرداد 87 - 00:00:00
با سلام و عرض خسته نباشيد جهت زحمتهاي فراوان شبانه و روزي شما. مطاب بسيار كاملي بود. به اميد خدا با تلاش عده اي از دوستان تعدادي از مطالب را براي ايام فاطميه به چاپ رسانده ودر حال پخش آنها هستيم. به اميد روز فرج آقا امام زمان(عج). ×(اللهم العنهم جميعا)× |
11 |
نام و نام خانوادگي: سيد علي بهشتي -
تاريخ: 04 خرداد 87 - 00:00:00
با عرض سلام و خسته نباشيد به شما نازنينان يك جهان تشكر واقعا مطالب جالب و قابل استفاده بود |
12 |
نام و نام خانوادگي: سوران -
تاريخ: 23 خرداد 87 - 00:00:00
پاسخ شما : وقتي از اهل سنت مي پرسيم که آيا تنها خالد شمشير خدا بوده است که او را سيف الله مي ناميد ؛ مگر نه اينکه او در غزوات اصلي و ابتدايي رسول خدا با مشرکان مکه حاضر نبوده است و بالعکس در آن جنگ ها اسلام با شمشير علي عليه السلام استوار شد و در حقيقت او صاحب لقب سيف الاسلام است ، در جنگ احد که منادي به خاطر دفاع امير مومنان از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در آسمان و زمين ندا داد كه : خوب حالا يه سوال در ذهن من خطور كرد اينجا حضرت علي را شير خدا كردي پس در زماني كه بايد به گفته شما خليفه اول ميشد آن هم از جانب شخص رسول الله(ص) منتخب شد بود چرا ان حضرت را در ذليل و ناتوان كرده ايد چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ جواب نظر: جناب سوران ! وقتي ما ميگوييم امير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام «شير خدا» است ، مراد اين نيست كه آن حضرت به هر شخص و هر كسي رسيد ، بدون سنجيدن موقعيت ، شمشيرش را از غلاف بيرون كرده و گردن مردم را ميزند . شير خدا ؛ يعني كسي كه همواره مطيع فرمانهاي الهي است و حاضر است هر زماني كه فرمان پروردگان باشد ، جان ، مال فرزند و تمام هستياش در راه خدا هديه نمايد . زماني فرمان خداوند اين است كه امير المؤمنين عليه السلام ذوالفقارش از نيام بيرون آمده و در جنگهاي بدر ، احد ، خندق ، حنين و خيبر و ... سران كفر را يكي يكي از سر راه اسلام بردارد و پهلوانان و يلان دشمن را به خاك مذلت بنشاند . امير المؤمنين عليه السلام در اين ميدان شجاعترين فرد زمان خود بود . زماني نيز فرمان خداوند اين است كه همين ذوالفقار در نيام باشد و براي حفظ اساس و بنيان اسلام ، همان شير خدا ، صبر پيشه كند و اين بار با شكيبايي در برابر ظلمهاي و ستمهاي منافقين ، خدمت بزرگتري به اسلام و مسلمين نمايد . امير المؤمنين در اين ميدان نيز همانند هميشه پيروز و سر بلند از ميدان خارج شده است . در حالي كه خلفاي مورد ادعاي شما در هر دو ميدان شكست خورده هستند . كمتر نبردي ميتوان يافت كه ابوبكر ، عمر و عثمان فرار نكرده باشند . ما حاضريم اين مطلب را براي شما ثابت كنيم . و اصلاً تاريخ در خود ثبت نكرده است كه يكي از خلفاي شما در جنگي ، يكي از دشمنان اسلام را كشته و يا حتي زخمي كرده باشند. لطفاً اگر شما در اين باره مطلبي يافتيد ، ما را بي خبر نگذاريد . مگر نه اين كه آنها در اين جنگها حاضر بودند ؛ پس چرا حتي يك نفر از دشمنان اسلام را از سر را برنداشتهاند ؟! اما وقتي همين خلفاي شما در هنگام صلح به يكي از زنان مسلمان برميخوردند كه به زعم آنها كار خلافي كردهاند ، آن چنان از خود جسارت ، شجاعت ، صلابت و قدرت نشان ميدادند كه حتي در مواردي زنان جنين در رحم خود را از ترس آنها سقط ميكردند . انشاء الله به زودي مقالهاي در اين باره روي سايت گذاشته خواهد شد و فعلاً بنده به يكي دو مورد اشاره ميكنم . عبدالرزاق صنعاني استاد بخاري در المصنف مينويسد : طاف عمر بن الخطاب في صفوف النساء ، فوجد ريحا طيبة من رأس امرأة ، فقال : لو أعلم أيتكن هي لفعلت ولفعلت ، لتطيب إحداكن لزوجها ، فإذا خرجت لبست أطمار (ثوب البالى) وليدتها (أمة). قال : فبلغني أن المرأة لتي كانت تطيبت، بالت في ثيابها من الفرق (أى الخوف). المصنف لعبد الرزاق، ج 4، ص 373 - 374 ح 8117 . «عمر در ميان صفوف زنان حركت ميكرد ( حالا براي چه كاري بين نواميس مردم ميچرخيد ، بماند) بوي خوشي از سر يكي از زنان استشمام كرد ! عمر گفت : اگر بدانم كه كداميك از شما اين كار را كردهايد ، چنين و چنان ميكنم ،... راوي ميگويد : به من خبر رسيد زني كه بوي خوش استعمال كرده بود ، از ترس عمر شلوارش را خيس كرده است ... و نيز بسياري از بزرگان اهل سنت نقل كردهاند كه : استدعى عمر امرأة ليسألها عن أمر - وكانت حاملا - فلشدة هيبته ألقت ما في بطنها فأجهضت به جنينا ميتا . المصنف: 458/9 ح18010 و جامع بيان العلم لابن عبد البرّ: ص 306 ح1537 و سيرة عمر لابن الجوزي: ص 125، (ص117) و... عمر ، زني را خواست تا از او در موردي مسألهاي سؤال كند ، آن زن كه باردار بود ، از شدت هيبت عمر ، فرزندي را كه در رحم داشت سقط كرد ... اين عمر ، همان كسي است كه در تمامي جنگها وقتي ميديد كه زور دشمن بيشتر است ، فرار را بر قرار ترجيح ميداد . من فقط يه يكي از آنها اشاره ميكنم : فخر رازي از بزرگترين علماي تاريخ اهل سنت در باره فرار عمر و عثمان در جنگ احد مينويسد : ومن المنهزمين عمر ، الا أنه لم يكن في أوائل المنهزمين ولم يبعد ، بل ثبت على الجبل إلى أن صعد النبي صلى الله عليه وسلم ، ومنهم أيضا عثمان انهزم مع رجلين من الأنصار يقال لهما سعد وعقبة ، انهزموا حتى بلغوا موضعا بعيدا ثم رجعوا بعد ثلاثة أيام ، فقال لهم النبي صلى الله عليه وسلم " لقد ذهبتم فيها عريضة " تفسير الرازي ، الرازي ، ج 9 ، ص 50 . «از فرار كنندگان عمر بود ؛ ولي او زود فرار نكرد و خيلي دور نرفته بود ؛ بلكه بر بالاي كوه ثابت ماند تا پيامبر به آن جا آمد . و از فرار كنندگان عثمان بن عفان بود كه به همراه دو نفر از انصار به نامهاي سعد و عقبه آن قدر فرار كردند كه به يك جاي دوري رسيدند ؛ تا جايي كه برگشت آنها به مدينه سه روز طول كشيد ... . راستي چرا امير المؤمنين عليه السلام با آنها شجاعتي كه داشت ، در زمان جنگهاي خلفا ، در هيچ جنگي شركت نكرد ؟ همان علي كه در تمامي جنگهاي زمان رسول خدا حضور فعال داشت ، چه اتفاقي افتاده بود كه در هيچ جنگي بعد از آن حضرت شركت نكرد ؟ آيا نعوذ بالله شجاعتش را از دست داده بود يا جنگ در زير پرچم آنها را جهاد نميدانست؟ اميدوارم كه پاسخي دقيق از سوي شما به اين سؤال داده شود ؟ والسلام علي من اتبع الهدي گروه پاسخ به شبهات |
13 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 09 آبان 87 - 00:00:00
در حقيقت علاقه اهل سنت به خالد بن وليد از احساسات قومي عربي نشأت گرفته است نه از علاقه به دين خدا. چون او فتوحات گسترده اي داشت. |
14 |
نام و نام خانوادگي: عمرعلي -
تاريخ: 15 آبان 87 - 00:00:00
جناب محمد شما مثل اين كه نميدونيد فتوحات اون براي همين اسلامي كه داريد باهاش... بماند. |
15 |
نام و نام خانوادگي: رضا ربيعي -
تاريخ: 26 دي 87 - 00:00:00
سلام عرض ميکنم خدمت شما عزيزان که قصد تبليغ مذهب تشيع را داريد و اجرتان با خدا باشد. انشا الله ولي عزيزان اين درست نيست که ما با بي ادب نشان دادن اهل بيت عليهم السلام و صحابه ي پيامبرصلوات الله عليه مذهبمان را تبليغ کنيم. خدا در قرآن ميفرماند يکديگر را با نام هاي زشت صدا نزنيد و همديگر را مسخره نکنيد ولي شما در مقاله گفته ايد حضرت علي عليه السلام قصد کرد که خالد را بکشد ولي به درخواست بقيه او را نکشت آيا اميرمومنان عليه السلام که قرآن ناطق است و ذکر(علي مع الحق و الحق مع علي) را تا قيامت در آسمان سوم شترها حمل ميکنند به خاطر سوء قصد يک عرب جاهل تصميم به کشتن او ميگيرد و بعد به خاطر حرف مردم ودرخواست آنها او را نميکشد . اينها که خلاف معصوم بودن ميباشد و هم چنين حضرت علي عليه السلام به عمر ميگويد( اي پسر صهاک) اين که خلاف آيه قرآن است و با شروط معصوم بودن تضاد دارد و اصلا آيا ادب حضرت علي عليه السلام اينقدر کم است که بخواهد آبروي مسلمان ديگري را در خانه ي خدا ميان مردم ببرد و او را رسوا کند وحتي قول پيغمبر صلوات الله عليه را بهانه نکشتن او قرار دهد ؟؟؟؟!!!!!!!!!!. استغفرالله. اين دو نمونه که ذکر کردم بزرگترين بي احترامي به امير مومنان عليه السلام و خاندان رسول الله صلوات الله عليه ميباشد. هم چنين آيا عمار ياسر عليه السلام که پيغمبر در مورد او فرموده که خدا به خشم او خشمگين ميشود در حضور رسول الله به صحابه ي ديگر (درشتي) ميکند. آيا ادب عمار اينقدر پايين است ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!! استغفر الله دوستان من در موسسه ؛ سعي کنيد اسلام ناب محمدي را به مسلمانان بيا موزيد. در آخر از شما دوستان عذر خواهي ميکنم اگر لحن نظر من تند بود . اجرکم عند الله جواب نظر: با سلام و تشکر از نظر شما |
16 |
نام و نام خانوادگي: ميلاد -
تاريخ: 16 بهمن 87 - 00:00:00
با عرض سلام و ادب و تشکر بابت مطالبي که ارائه داديد. يک سوال در اين مورد چندي است که مرا ازار ميدهد ! فرموديد :« وقتي که خبر اين ماجرا به ابو بکر و عمر رسيد ، عمر به ابو بکر گفت : بدرستيکه خالد زنا کرده است ؛ او را سنگسار کن ؛ ابو بکر گفت : من او را سنگسار نخواهم کرد ؛ زيرا او اجتهاد کرده و اشتباه کرده است !!! عمر گفت : او يک مسلمان را کشته است ؛ او را قصاص کن !!! ابو بکر گفت : من او را نخواهم کشت ، زيرا اجتهاد کرده و اشتباه کرده است !!! گفت لا اقل او را از کار بر کنار کن ؛ پاسخ داد : من شمشيري را که خدا بر ايشان کشيده است در غلاف نخواهم گذاشت!!!» و خود شما نيز تصديق کرديد که پيامبر اسلام در ماجرايي که خالد ان فاجعه عظيم را بر سر بني جذيمه اورد فرمودند " خدايا من به سوي تو از آنچه خالد بن وليد انجام داد بيزاري مي جويم" طبري در اين رابطه مينويسد: پيغمبر پس از فتح مکه خالد را براي دعوت مردم بني خديمه......مردم چون خالد را بديدند سلاح بر گرفتند.خالد گفت« سلاح بگذاريد که مردم مسلمان شدند. يکي از مردمان بنام جحدم گفت: اي بني خذيمه! اين خالد است به خدا پس از گداشتند سلاح اسارت است و پس از اسارت گردن زدن است. بخدا من سلاح نميگذارم..اما عده اي از مردم بني خذيمه او را گرفتند و گفتند: اي جحدم! ميخواهي خون ما را بريزند؟ مردم مسلمان شدند و جنگ از ميان رفته و کسان امان يافتند و اصرار کردند تا جحدم سلاح خويش را بر زمين نهاد و بني خذيمه نيز با امان خالد سلاح فرو گذاشتند، انگاه خالد بن وليد دستور داد تا دستهايشان را بستند و همه را از دم تيغ بگذرانيد و بسيار کس بکشت ! (تاريخ طبري ج 3 ص 1195) عبدالله بن حدرد اسلمي گويد:من جزء سپاه خالد به وليد بودم يکي از جوانان که دستهايش به گردن بسته در فاصله نه چندان دور از زنان و دختران ايستاده او ،او قبل از انکه نوبتش کشتنش شود به من گفت:ميتواني اين ريسمان را بکسي و مرا پيش اين زنان ببري که کاري دارم ، انگان بازم اوري و هر چه خواهيد با من کنيد؟گفتم اين کار اساني ايست......و ريسمان او را بگرفتم و پيش زنان بردم، جوان اسير با يکي از زنان سخن گفت و اشعار عاشقانه خواند، انگاه او را پس اوردم و گردنش بزدند.....وقتي او را گردن زدند، زن بر وي افتاد و او را همي بوسيد تا بر کشته اش جان داد.....»(سيرت رسول الله ج2 ص909/تاريخ طبري ج 3 ص1196) ايا به نظر شما بيزاري جستن پيامبر در برابرجنايت جنايتکاري چون وليد کافي بود؟ چرا پيامبر برخورد شديدتري با وي نکرد؟چرا وي را قصاص نکرد؟ و هزاران چراي ديگر ......... اخر وقتي پيامبر(ص) هيچ نميکند چه انتظاري از ابوبکر ميرود ؟ جواب نظر: با سلام ولي در زمان ابوبکر اين چنين موقعيتي نبود بلکه وي حاضر مي شود به خاطر ممانعت مسلمانان از پرداخت زکات هزاران نفر را قتل عام کنند؟ و به اعتراض افرادي همانن عمر بن خطاب نيز ارزشي قائل نمي شود 4 - طبق ادعاي اهل سنت براي توجيه اين ماجرا ، خالد در آن زمان هنوز احکام جهاد را نمي دانست و به همين سبب دچار اين اشتباه شده است !!! اما نسبت به آن چه که ايشان در باره مالک نويره کرد اين توجيه قابل قبول نيست . |
17 |
نام و نام خانوادگي: ابوالحسني -
تاريخ: 18 بهمن 87 - 00:00:00
جناب پاسخگوي نظر 16 از زحمات خادمين حضرت ولي عصر -عج الله فرجه- در گروه پاسخ به شبهات تشکر مي کنم. در بند 3 پاسخ نظر 16مطلبي مشاهده مي شود که با ساير اجزاي پاسخ ناسازگار به نظر مي رسد: «در زمان رسول اکرم صلي الله عليه وآله که اسلام تازه در حال رشد و گسترش بود اقدام حضرت به قصاص در روحيه افرادي که تازه مسلمان شده بود و در حال گرايش به اسلام بودند تاثير نادرستي بجا مي گذاشت. » لطفا حجت شرعي اين ادعا را ببيشتر توضيح فرماييد. در ضمن اگر اين ادعا مصداقي داشته بيان فرماييد. در کجا حضرت خاتم النبيين صل الله عليه و آله وسلم از اجراي قصاص که خود صاحب آن حق نبوده صرفنظر نموده تا از تاثير نادرست پيشگيري نمايند. جواب نظر: به نام خداوند مهربان 1 - در توطئه اي كه عبد الله بن ابي رئيس منافقان بر ضد مسلمانانكه گفت (لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الأَعَزُّ مِنْهَا الأَذَلَّ) . ( المنافقون : 8 ) وفي صحيح البخاري: َقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُبَىّ ابْنُ سَلُولَ أَقَدْ تَدَاعَوْا عَلَيْنَا، لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الأَعَزُّ مِنْهَا الأَذَلَّ. فَقَالَ عُمَرُ أَلاَ نَقْتُلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا الْخَبِيثَ لِعَبْدِ اللَّهِ. فَقَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم: لاَ يَتَحَدَّثُ النَّاسُ أَنَّهُ كَانَ يَقْتُلُ أَصْحَابَهُ. صحيح البخارى، ج 4، ص 108، ح 3518، كتاب المناقب، ب 8 ، باب مَا يُنْهَى مِنْ دَعْوَةِ الْجَاهِلِيَّةِ. 2 – در قضيه جاسوسي حاطب بن أبي بلتعة بر ضد مسلمانان حدّثنا زهير أبو خيثمة حدثنا بن عيينة عن عمرو أخبره الحسن بن محمد أنّ عبيد اللّه بن أبي رافع أخبره أنّ عليّاً قال: بعثني رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم والمقداد والزبير إلى روضة خاخ، فقال: إنّ بها امرأة ومعها كتاب. قال: فخرجنا تتعادى بنا خيلنا فأقبلنا فإذا نحن بالمرأة، فقلنا: لتخرجنّ الكتاب، أو لنفتشنّ الثياب. قال: فأخرجت من عقاص شعرها كتاباً فإذا فيه من حاطب بن أبي بلتعة إلى أهل مكّة يخبرهم ببعض أمر رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم. فقال النبي صلى اللّه عليه وسلم: ما هذا يا حاطب؟ قال: يا رسول اللّه ما كتبته ارتداداً عن ديني، واعتذر بشيء معناه أنّه كان بها غريباً أو نحو هذا. فقال عمر: يا رسول اللّه دعني أضرب عنق هذا المنافق؟ قال: وما يدريك يا عمر؟ لعلّ اللّه قد اطّلع إلى أهل بدر فقال اعملوا ما شئتم فقد غفرت لكم. مسند أبي يعلى: 1/321، يراجع أيضاً: سبل السلام لابن حجر العسقلاني: 4/188، وتاريخ ابن خلدون: ق2 ج 2، ص 42. 3 - كشتن اسامة بن زيد افرادي را بدون مجوز شرعي مسلم در صحيح خود از اسامة بن زيد نقل مى كند كه گفت: پيامبر اكرم (ص) ما را به جنگ قبيله اى فرستاد، هنگام صبح در ميان قبيله حُرَمة از جُهَينه بوديم، مردى از افراد قبيله را تعقيب كردم، گفت: «لا اله إلاّ اللّه»، با نيزه او را از پا درآوردم، احساس كردم كار بدى كرده ام و لذا به پيامبر گزارش دادم، فرمود: أَقَالَ لاَإِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَقَتَلْتَهُ; آيا كسى را كه لا اله إلاّ اللّه گفت، كشتى؟ عرض كردم: اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) إِنَّمَا قَالَهَا خَوْفًا مِنَ السِّلاَحِ; ! او براى حفظ جان و ترس از اسلحه آن را گفت. حضرت فرمود: أَفَلاَ شَقَقْتَ عَنْ قَلْبِهِ حَتَّى تَعْلَمَ أَقَالَهَا أَمْ لاَ. فَمَازَالَ يُكَرِّرُهَا عَلَىَّ حَتَّى تَمَنَّيْتُ أَنِّي أَسْلَمْتُ يَوْمَئِذ; مگر تو قلبش را شكافتى تا بدانى كه راست مى گويد يا خير؟ پيامبر اين سخن را مُدام تكرار مى كرد و من آرزو كردم كه اى كاش امروز مسلمان مى شدم. سعد بن وقّاص مى گويد: من هيچ مسلمانى را نمى كشم تا ذوالبطين يعنى اُسامه او را بكشد. شخصى پرسيد: مگر خداوند نفرموده است: (وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَتَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ); كافران را بكشيد تا فتنه اى نباشد و همه دين براى خدا باشد. سعد وقّاص گفت: «ما جنگ كرديم تا فتنه اى نباشد، ولى تو و يارانت جنگ مى كنيد تا فتنه باشد». صحيح مسلم، ج1، ص 67، ح 180، كتاب الإيمان، ب 40، باب تَحْرِيمِ قَتْلِ الْكَافِرِ بَعْدَ أَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ. در روايت ديگرى نقل مى كند كه: اسامة بن زيد يكى از مشركان را پس از آن كه «لا اله إلاّ اللّه» به قتل رساند، وقتى به پيامبر گرامى ]9[ قضيه را خبر دادند، حضرت اسامه را احضار نمود و به او فرمود: چرا وى را كشتى؟ پاسخ داد: يَا رَسُولَ اللَّهَ أَوْجَعَ فِي الْمُسْلِمِينَ وَقَتَلَ فُلاَنًا وَفُلاَنًا - وَسَمَّى لَهُ نَفَرًا - وَإِنِّي حَمَلْتُ عَلَيْهِ فَلَمَّا رَأَى السَّيْفَ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ; يارسول اللّه، قلب مسلمانان را به درد آورد، تعدادى از مسلمانان را كشت، هنگامى كه خواستم وى را به قتل رسانم، چشمش كه به شمشير افتاد، «لا اله إلاّ اللّه» گفت. پيامبر اكرم ]9[ فرمود: با اين حال وى را كشتى؟ پاسخ داد: آرى. صحيح مسلم، ج1، ص 67، ح 1801. روز قيامت با «لا اله إلاّ اللّه» چه خواهى كرد؟ در ادامه حديث آمده كه حضرت چندين بار فرمود: فَكَيْفَ تَصْنَعُ بِلاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ إِذَا جَاءَتْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ; فرداى قيامت با كلمه «لا اله إلاّ اللّه» چه خواهى كرد؟ عرضه داشت: يا رسول اللّه برايم طلب مغفرت كن. صحيح مسلم، ج 1، ص 68، ح 181، كتاب الإيمان، باب تَحْرِيمِ قَتْلِ الْكَافِرِ بَعْدَ أَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ. موفق باشيد مديريت سايت |
18 |
نام و نام خانوادگي: مجيد حقي -
تاريخ: 07 اسفند 87 - 00:00:00
مطلبي درباره معجزه دوم پيامبر(صحابه) پيامبراني که معجزاتي داشته اند معمولا معجزاتشان پاک وانساني بوده است يعني آنها با کارهايي که صحيح و مورد قبول افراد صالح بوده است صداقت نبوت خود و همچنين وجود خداوند را به مردم ثابت ميکردند حال اگر ما معجزه عدالت صحابه را قبول کنيم پيامبر خود را از اين قاعده مستثنا کرده ايم چون در اين معجزه ايشان :زناکار و شرابخوار وجنايت کار و... ديده ميشود با اين حساب بايد گفت که ساير پيامبران از پيامبر ما برترند وبا توجه به اين معجزه مي توان گفت که با هر وسيله اي(دقت کنيد:با هر وسيله اي) مي توان به هدف رسيد فکر مي کنيد اگر يک مسيحي و يک مسلمان بخواهند پيامبرانشان را مقايسه کنند چه به هم خواهند گفت؟ مسيحي:پيامبر ما مردگان را زنده ميکرد مسلمان :پيامبر ما قرآن را آورد مسيحي :معجزه ديگر پيامبر ما اين بود که به افراد کور بينايي ميبخشيد مسلمان :معجزه ديگر پيامبر مااين بود که اصحابي آورد که بيشترآنها قرآن را نقض ميکردند (با شراب خواري و آدم کشي وکار هاي زشت ديگر) چرا دين به اين قشنگي وزيبايي را ميخواهيم زشت جلوه دهيم؟؟؟ |
19 |
نام و نام خانوادگي: طوفان -
تاريخ: 06 فروردين 88 - 00:00:00
برادر گرامي جناب آقاي مجيد حقي: ظاهرا جنابعالي مي خواهي بهر طريقي مس را طلا جلوه دهي!؟سوال من از شما اين است چرا به بزرگترين اعجاز پيامبر اسلام(ص)اشاره نميكني كه از خانواده پاك و مطهرش كساني پا به عرصه حيات گذاشتند كه خداوند آسمان را جز براي انها نيافريد، داماد گراميش بيت الغزل همين مسيحياني است که جنابعالي مي فرماييد و اگر صحابه چشم ديدن کلمه حق-مولا- را نداشتند ولي همين مسيحيان بر اساس درک مستقيم خود از واقعه غدير اشعار غديريه سر ميدهند، حسينش آنچنان شوري در ميان ديگر اديان الهي بر پا ميکند که گاه انسان شک ميکند که اينها مسلمان نيستند، ابوالفضلش علمدار و تکيه گاه هر کس و ناکسي از هر دين و آييني است و عشاقش در تمام اديان الهي به فور يافت مي شوند! در محرم ماه سري به خيابانهاي قصرالدشت، سينا، امام حسين بزنيد تا مفهوم واقعي اعجاز را در يابيد!اهل بيت طاهرينش تا مهدي موعودش(ع)همگي بلا استثناء مرجع عشق همه انسانهاي پاک باخته و عاشق بوده اند! از امام سجاد عليه السلام گرفته تا امام صادق عليه السلام که اعجاز فقه جعفريش دروازه هاي اندلس اسپانيا را در هم نورديده است هر چند که بعض شاگردان ايشان به بيراهه رفتند، حرمت نگه نداشتند و هواي نفس همان کرد که در زمان پيامبر (س) صحابه با علي (ع)کردند! اعجاز امام رضايش دکتر بلژيکي از همين ديني که جنابعلي دم ميزنيد يعني مسيحي را، آنچنان شيعه شيفته و عاشق مي کند که دمي از سجاده اش و راز و نياز با محبوب دست بر نميدارد و البته هزاران دكتر ديگر را! برادر عزيز من از سلمان و مقداد و مالک و ابوذر حرفي نميزنم که ايمان و عمل صالح ايشان اظهر من الشمس است! دوست گرامي! اعجاز دين رسول (ص) که از طريق اهل بيت گراميش بسط، تفسير و گسترش يافت انچنان است که در طول تاريخ، تحت تاثير همين آموزشها، انسانهايي رشد کردند که موجبات حيرت و تعجب ديگر اديان الهي را باعث شدند! من با تاريخ گذشته و پر افتخار شيعه کاري ندارم که پر از اين دست انسانهاست، در همين قرن اخير، شيخ جعفر مجتهدي، نخودکي اصفهاني، رجبعلي خياط ، علامه طباطبايي، علامه قاضي....جزو کساني هستند که بر اساس تعاليم اهل بيت عليه السلام به نوري در آسمان انسانيت تبديل شدند که شما هرگز نمونه آن را در هيچ دين و آيين و مذهبي جز فقه پر قدرت و انسان ساز شيعه نخواهيد يافت، هرگز! از پيامبر عظيم الشان اسلام حديثي نقل است که در آخرالزمان ميان امت من علمايي خواهند بود که مقامشان از مقام پيامبران بني اسراييل بالاتر است! در سال 1372 جمعي از شرقشناسان آلماني براي سالگرد خميني کبير(س) به ايران سفر ميکنند همگي ايشان طي مصاحبه اي اعلام ميکنند کاري که خميني (س) با ملت ايران کرد پيامبران بني اسراييل نتوانسنتد با امت خويش بکنند تو گويي اين شرق شناسان روايت عيني حديث نبي مکرم اسلام در اين زمانند! امام سلام الله عليه دست پروده همين اهل بيت گرام و مکرم رسول بلند مرتبه اسلام است! شما تحقيق کنيد و بگوييد در تمام اعصار(بعد از اهل بيت سلام الله عليه) و در تمام ادايان الهي آيا شما با اين مشخصات کسي را خواهيد يافت ، که مسلمان و غير مسلمان را شيفته و واله خود گرداند!؟؟ اينکه شما مي گوييد در عصر پيامبر اسلام (ص) تعدا افرادي که بصورت واقعي به دين (واقعي) اسلام گرويدند اندک بودند نه تنها عيب نيست (که اين از گفته قرآن است که اين ويژه گي راه همه پيامبران الهي است: قلت نفرات ولي با کيفيت تمام و کمال حق در برابر کثرت بي خاصيت باطل!) بلکه در نهايت و طي طريق زمان به تدريج در اثر همين آزمونها روز به روز بر جمعيت روشن ضمير و کامل افروده خواهد شد! |
20 |
نام و نام خانوادگي: نويد صفا -
تاريخ: 21 دي 88 - 00:00:00
لعنت خداوند بر خالد بن وليد و دوستارانش باد و او در آتش دوزخ هميشه خالد باد. |
21 |
نام و نام خانوادگي: حيدري -
تاريخ: 24 دي 88 - 00:00:00
يک سوال از سني:آيا حضرت محمد ديوانه بود آيا خنگ و خل بود.پاسخ به اين سوال را در آخر بگوييد.در خانه کس است يک حرف بس است .طبق سوره ي صافات ايه ي 83داريم حضرت ابراهيم از شيعيان است.و خيلي مختصر ميگم طبق آيه ي 55 مائده،32توبه ولايت امام علي از جانب خدا برمردم ثابت ميشود.اگر به جاي اينکه الان دنبال حرفي باشي تا مثلا بخواي جواب منو بدي بدون که اگه انسان حق جو باشه به يه آيه از قرآن هم که شده اکتفا ميکنه چون خدا ناقص نيست که کلامش با هم در تناقض باشه .طبق حديثي از حضرت محمد که صلوات بر او واجب است داريم :علي خير بشر من ابي فقد کفر يعني :حضرت علي برتر از همه ي انسانهاست هر کس نپذيرد به تحقيق کافر است.يا حديث ديگري از پيامبر که معني اين است:حضرت علي بهترين کسي است که من در ميان شما جانشين خود قرار مي دهم فکر ميکنم آنقدر يک فرد به پيامبرش اعتقاد دارد که حرف او را بپذيرد و مانند عده اي خاص او را در اواخر عمرش ديوانه و پرت و پلا گو به حساب نياورد.در ضمن شما که مي گوييد شيعه حداقل جمعيت را دارد بايد بگويم اگر فلز گرانبهاي طلا هم مثل آهن و ساير فلزات فراوان بود بي بها مي شد و ديگر طلا طلا نبود.اگر کمي در نه در دين بلکه در تعدادي از پديده هاي الهي فکر کني مي بيني که هر چيز گرانبهايي مقدارش از ديگر ي کمتر است .پس چنين حرف تو دليل بر بيارزشي و پايمال کردن حقانيت شيعه نيست.علماي شما مي گويند نرويد کتاب شيعه بخوانيد کافر مي شويد آخر مگر از چه مي ترسند مگر اعتقاد به حقانيت دين خود نداريد چطور است که وقتي شيعه کتاب سني را مي خواند عالمان دينش او را از اين کار نهي نمي کنند از کار او نمي ترسند بلکه از طرفي هم از کتابهاي اهل سنت بر ضد خودشان از بزرگان خودشان سخن نقل مي کنند.اخر تنها کسي که نفهميد دليل ترستان از خواندن کتاب شيعه چيست حقا که خودتانيد.باز خدارا شکر مي کنم که پيامبر را قبولداريد تا حديثي را از قول ايشان براي اثبات حرام زادگي سني نقل کنم.قبل از خواندن اين اثبات بدانيد که گفتن حرف حق شرم آور نيست:رسول خدا فرموده است:کسي نمي تواند بغض علي را داشته باشد مگر اين که فرزند زنا يا فرزند حيض باشد.در زمان رسول خدا همه بر اين حديث اشراف دانشتند و اين را مي دانستند .از اين رو مي فهميم بچه اي که حرامزاده است عشق علي را در دل ندارد .پس از رحلت پيامبر عمر که خلافت را به زور و به مخالفت حرف خدا و پيامبر تصاحب کرده بود گفت بايد چاره اي انديشيد تا بغض علي را در دل ها افکنم از اين رو دستور داد تا بين زن و مرد پس از طواف خانه ي خدا نماز نسا که باعث محرميت مي شود و سنت پيامبر بود را نخوانند از اين رو زن مرد به هم نامحرم مي ماندند و بچه ي متولد شده حرام زاده ميشد و بچه حرام زاده ازدواج مي کند و بچه ي حرامي به دنيا مي آورد و همينطور اين رويه با تقريبي کلي ادامه دارد.از اين اثبات چند نکته را ميفهميم:1:پايه و اساس اهل سنت مشکل دارد زيرا آنها حتي در نام خود يعني اهل سنت هم دروغ مي گويند زيرا حرف پيامبر را مثل خيلي از کارهاي ديگرشان کنار گذاشتند پس اهل سنت يعني عمل کننده به سنت پيغمبر نيستند 2:همه مي دانيم که پيامبر معصوم بود يعني از خطا و اشتباه چه برسد به گناه،مبرا و دور بود اما خليفه ي دومي پيامبر را ديوانه دانسته که حرف انسان معصوم را زير پا گذاشته و با کبر خود حرف دروغش را به سنت پيامبر جايگزين کرده .حالا به سوال ابتداي اين متن جواب دهيد .آيا انساني به اين درجه پستي که پيامبر را نادان مي داند و تا قبل از مرگ پيامبر جرات چنين کاري را نداشته مي تواند ارزشش را داشته باشد که جلوي رسول خدا بايستيم اگر بله که دعا ميکنم خداوند شما را با عمر در روز قيامت محشور کند و اگر نه که خداوند خودش درهاي مغفرت را به رويتان باز کندمن از تمام عزيزان مي خواهم با کسي که بغض علي را در بر دارد و مادرش به خطا بوده بحث نکند و به جاي اينکه وقتتان را با اين جاهلان بگذرانيد بپردازيد به گفت لعن علي عدوک يا علي اولي و دومي و سومي و بدانيد که ارزش لعن که بر در ديوار تمام اين عالم و آن عالم نوشته شده از صلوات برتر است در ضمن عمر اسلام عمري رو که به تو سر خودش بخوره آورد تو ايران .ما همگي مديون سلمان فارسي هستيک که پيامبر به او فرمود سلمان تو از ما شديروايت است که در هنگام ظهور حضرت مهدي حضرت که جانم فدايش باد هفت نفر را از خاک مي کشد بيرون که چها نفر آنها ابوبکر و همر و عثمان و عايشه ي ملعون هستند و آنها را در باغ فدک به نخل مي بندد و با همان آتش که خانه ي بانوي دو عالم را آتش زد آنها را به آتش ميکشد و سيلي محکمي به عمر ملعون ميزندحرص نخور برادر قلابي سني بميرد آنکه بخواهد براي حفظ منافعش دست برادري بده و بحمد لله ديديم کسي که اين وحدت رو پايه گذاري کرد تو دهني محکمي از حضرت زهرا خورد.شيعه با دشمن علي برادر نميشود.وقتي خود خليفه ي دومي ميگه اگر علي نبود عمر به هلاگت ميرسيد و نه يه بار بلکه چندين بار حالا تو اين وسط سنگ کيو به سينه ميزنياگه بخواي به راحتي ميتوني روي گذشتت خط بکشي از خط حرمت شکنان رسول خدا و پايمال کنندگان خون خداجدابشي فقط کافيه از خدا بترسي . |
22 |
نام و نام خانوادگي: مهران -
تاريخ: 27 دي 88 - 00:00:00
سلام عليكم حيدري مشرك صفوي بخواند بابا شما كه اين همه علم داشتيد و در مورد نبي الله ايگونه دهنتون مثل لوله توالت گير مي كند چرا تا به حال در اين سايت عضو نشده ايد تا همه از علم بسيار غني شما بهره مند شوند وكافر از دنيا نروند علماي بزرگي مثل شما حيف است كه فقط در كار گي و همو سكسوال فعاليت داشته باشيد |
23 |
نام و نام خانوادگي: مسلم -
تاريخ: 12 فروردين 89 - 00:00:00
بسم الله الرحمن الرحيم و اياه نستعين چرا دولت وهابي سعودي و عباد ابوبكر و عمر كه اتفاقا امروز بندگان يهود و امريكا هستند چون امروز طاغوت امريكا و غرب است تلاش بسياري براي نابودي قبور ائمه (عليهم السلام) مي كنند و نابودي گنبدهاي انها جزو ارزوهايشان است اما چرا اول از گند نبي مكرم اسلام شروع نمي كنند اين گنبد كه در اختيار انهاست!! بله دليلش اين است كه در اين صورت به تجارت انها ضربه وارد مي شود و درامدشان ممكن است اسيب ببيند اگر شيعه مشرك است چرا بر خلاف قران كه مي فرمايد مشركان نجس اند عمل نمي كنند و شيعيان را به مكه و مدينه راه مي دهند؟؟ همه اينها دليلي جز ترس از درامدهاشان دارد؟؟ به خدا قسم اينها منافقند اينها مشركند اينها كافرند اينها دين ندارند ايمان ندارند شرف ندارد هيچ چيز ندارند. |
24 |
نام و نام خانوادگي: WaHHabi -
تاريخ: 12 فروردين 89 - 00:00:00
مهران ؟؟؟؟ عمري بخواند.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! مرتيکه ي ملعون .!!!!! مثل اينکه تا با شما مثل خودتون کلام گفته نشه آدم نميشين و دهنت نجستونو نميبندين. ها......؟!!!!! نذار بگن تو مساجدتون آخودنهاتون با بچه سنيا چيکارا يي که نميکننا.!!!!!!!!!! لواط در سفر ..... وقتي کسي که پسر جووني مثل تو (مهران) باشه. يه مولوي يا آخوندتون تو مسير راه بهش فشار بياد اولين کاري که بکنه. لواط شرعي با تو ميکنه بيچاره. گي و سکسواليسم براي شما برازندست. زنا و نطفهي مشکل دار براي تو و امثال تو. اول برو ننگ به دنيا آمدنت را بر طرف کن بعد بيا اينجا تعين و تکليف کن کافر نجس. تا حالا چنذ بار از بچگي با آخونداتون سفر رفتي آقا مهران. هاااااااااااااااااا......؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟ يا الله سبحانه و تعالي. |
25 |
نام و نام خانوادگي: WaHHabi -
تاريخ: 12 فروردين 89 - 00:00:00
يه سوالم از همه ي اهل سنت و وهابيت دارم.؟ بايد جواب بدين.؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا الآن قبر ابو هريره و خالد ابن وليد لعنت الله عليهم و قبور امام شافعي و امام حنفي و امام حنبلي را تخريب نميکنين؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا اونجاها بمب گذاري نميکنيد.؟ چرا اونجا ها عمليات انتحاري نميکنيد.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا قربتا الي الله سر از تن خدام ملعون آنجا نميبريد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ جوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااب بديد ديگه. |
26 |
نام و نام خانوادگي: سعد الله -
تاريخ: 13 فروردين 89 - 00:00:00
بسم الله القاصم الجبارين........!!!!!!!! سلام عليکم. امسال هم براي شما متبرئان از اعدا الله شعري دارم با مضمون نام امسال که حضرت امام خامنه اي( حفظ الله عنه. دامت برکاته) گذاشتند بي ربط نيست. ما مشعلي از عقيده در کف داريم دل در گرو عترت و مصحف داريم در مدح علي و لعن بوبکر و عمر (( هم همت و هم کار مضاعف داريم )) يا سيد علي.( دامت برکاته) |
27 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 14 فروردين 89 - 00:00:00
با سلام جناب وهابي براي چي جدا سازي قبر ان بابا درسته كه وضعش زياد مطلوب نبوده اما اين دليل بر اين نميشه براي مطهر كردن ان مكان قبر را از ان ساختمان جدا كني كه مردم بتوانند اونجا نماز بخونند . اگر نبود اين حديث انهم از خودتان كه بخاري مولف عسه كطاب بعد از قران نقل كرده : أعطيت خمسا لم يعطهن أحد قبلي ... وجعلت لي الأرض مسجدا وطهورا . صحيح البخاري ، البخاري ، ج 1 ، ص 86 يك كمي عقل هم خوبه . ايا ميدونيد كه چند صد نبي ( ع ) در محوطه مسجد الاحرام دفن شده اند .مسلماً نميدانيد . ايا ميدانيد كه در محوطه مسجد قدس و صخره چند تا از انبيا دفن شده اند . مسلماً نميدانيد . ايا هيچ وقت از خودتان سوال كرده ايد كه چرا در مسجد النبي در مدينه نماز انهم بجماعت اجرا ميكنند .مسلماُ نميدانيد . ايا ميدانيد در محلي كه مساجد شما بنا شده است چند ده هزار نفر دفن شده اند ؟؟؟؟ بله چند ده هزار . كمي عقل و شعور خوبه اما اين در علماي شما يا در پائينترين حد ممكنه است يا نه علماي شما به پيروي از خليفه ابن شجره الملعونه سعي در اين دارند كه مردم را از دين راستين محمد ( ص ) دور كرده و .......... در ضمن اين قبر در جائيه كه زيارتشو منع كرده باشند ميتوان دليلي براي خلوت بودنش پيدا كرد ول وقتي كه بخاري ازش در نمياد و دلي را شاد نميكنه روحي را مفرح نمكنه مردم بيكار نيستند كه برن زيارتش . بهر حال اين بابا روحش در عذابه چه در داخل يك بنا قبرش باشه يا بر سر كوه قله اورست . اين ايه را بخوان تا بفهمي چرا در مورد اين بابا اينها را گفتم : ا( فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره ومن يعمل مثقال ذرة شرا يره) الزلزلة 7 و 8 يا علي |
28 |
نام و نام خانوادگي: يك وهابي -
تاريخ: 14 فروردين 89 - 00:00:00
چه حرم خلوتي! مثل اينكه تعطيل است! انشاء الله كه بعد از خلوت شدن نوبت جداسازي سازي قبر آن بزرگوار است و مابقي آن مسجد بسيار زيبائي است براي نماز و نيايش مومنان مسلمان. |
29 |
نام و نام خانوادگي: سعد الله -
تاريخ: 14 فروردين 89 - 00:00:00
السلام عليک يا اهل بيت النبوه( سلام الله عليهم اجمعين). دوستان و مومنان بخوانيد و تامل کنيد.!!!!!!!!!!! ياري اهل بيت عليهم السلام با لعن کردن: امام صادق صلوات الله عليه فرمودند: روايت فرمود مرا پدرم از پدرش از جدش از رسول خدا صلوات الله عليهم اجمعين که ايشان فرمودند: «من ضعف عن نصرتنا أهل البيت فلعن في خلواته أعدائنا، بلّغ الله صوته جميع الأملاک من الثري الي العرش، فکلّما لعن هذا الرّجل اعدائنا لعناً ساعدوه فلعنوا من يلعنه، ثمّ ثنّوا فقالوا: اللهمّ صلّ علي عبدک هذا الذي قد بذل ما في وسعه، و لو قدر علي أکثر منه لفعل. فإذا النداء من قبل الله تعالي: قد أجبت دعائکم و سمعت نداءکم و صلّيت علي روحه في الأرواح، و جعلته عندي من المصطفين الأخيار.» (تفسير امام حسن عسکري عليه السلام: ص47 رقم21؛ و از او در مستدرک الوسائل: ج4/ص410 رقم3 ؛ بحارالانوار : ج27/ص223 ح11.) «کسي که توان ياري ما اهل بيت را نداشته باشد، پس در تنهايي و خلوت خود، دشمنان ما را لعن کند، خداي متعال صداي او را به گوش فرشتگان از زمين تا عرش مي رساند. پس هرگاه اين فرد، دشمنان ما را لعن کند لعنتي، ملائکه او را مساعدت کرده، سپس کسي را که او لعنت کرد لعن مي کنند ،پس براي او ستايش و دعا مي کنند و مي گويند: خداوندا! درود بفرست بر اين بنده ات که آنچه در توانش بود، تقديم کرد و اگر بيش از اين مي توانست انجام مي داد. در اين هنگام از سوي حق تعالي ندا مي آيد که : دعاي شما را درباره ي اين بنده ام اجابت نمودم، و ندايتان را شنيده، بر روح او همراه با ارواح نيکان صلوات فرستادم و او را از برگزيدگان و خوبان قرار دادم.» قال رسول الله صلي الله عليه وآله: معاشر النّاس! أنا صراط الله المستقيم الذي أمرکم باتباعه، ثم علي من بعدي، ثم ولدي من صلبه أئمة يهدون إلي الحق و به يعدلون. (احتجاج طبرسي:ج1/ص56) |
30 |
نام و نام خانوادگي: سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي) -
تاريخ: 15 فروردين 89 - 00:00:00
سلام جناب نيمچه وهابي اتفاقا ما هم نتظر جداسازي آن دو پيکر خائن و گناهکار و حيله گر و غاصب از کنار قبر پيامبر بزرگ اسلام هستيم که انشاءالله بعد از جداسازي مسجد بزرگ و زيباي امام زمان عج در آن ساخته شود براي عبادت شيعيان مسلمان مي بينم که بيشاز حد گستاخي ميکني؟ ببينم انقدر مرد هستي که به بحث و مناظره مردانه بپردازيم يا مثل ديگر همکيشانت بز دل و ترسو هستي؟ منتظرم يا علي |
31 |
نام و نام خانوادگي: محمد ميرزائي -
تاريخ: 15 فروردين 89 - 00:00:00
با سلام اهل سنت در جواب تيجاني اين قضيه را اين گونه مي داند لطفا نقدش کنيد من که معرف حضور هستم ديگر خود را معرفي نمي کنم نقدي بر ديدگاه تيجاني درباره خالد بن وليد تيجاني مي گويد: رويداد سومي كه در ابتداي خلافت ابوبكر رخ داد و با عمر بن خطاب اختلاف نظر پيدا كرد و نصوص قرآني و نبوي را تاويل كرد، رويداد خالد بن وليد است. خالد بن وليد مالك بن نويره را از راه ظلم كشته و در همان شب با همسرش زناي به عنف كرد. عمر بن خطاب به خالد بن وليد گفت: ((مرد مسلماني را به قتل رساندي و با همسرش زنا كردي، به خدا سوگند تو را سنگسار مي كنم. اما ابوبكر به دفاع از خالد بن وليد برخاست و گفت: ((دست از خالد بردار، اي عمر، او تاويل كرده و تاويلش خطا رفته است. عليه او سخني بر زبان مياور)) تيجاني مي گويد: اين جريان رسوايي ديگري است كه تاريخ عليه صحابي بزرگ ثبت كرده است!! هرگاه از وي ياد مي كنيم با احترام كامل از وي ياد مي كنيم، بلكه او را شمشير بران و برهنه خدا مي دانيم!! من چه بگويم درباره صحابي كه دست به چنين عملي مي زند، مالك بن نويره صحابي بزرگ، سردار بنوتميم و يربوع، مرد نمونه در جوانمردي، سخاوت و شجاعت را مي كشد. مورخان درباره خالد بن وليد نوشته اند كه او در حق مالك بن نويره و اصحابش مرتكب عذر شده است. مالك بن نويره و همراهانش بعد از اينكه تسليم شده و سلاح بر زمين گذاشتند، خالد بن وليد آنان را دستگير كرده، دست و پاهايشان را بسته و او را به قتل رساند. ليلي دختر منهال، همسر مالك بن نويره زيباترين زن در جهان عرب نيز دستگير مي شود. او به قدري زيبا بوده است كه مي گويند: زيباتر از او ديده نشده است. بهر حال خالد بن وليد عاشق او مي شود. مالك بن نويره به خالد مي گويد: اي خالد ما را نزد ابوبكر بفرست تا او در حق ما قضاوت كند. عبدالله بن عمر و ابو قتاده انصاري دخالت كرده اصرار مي كنند مبني بر اينكه خالد آنان را نزد ابوبكرy بفرستد ولي خالد قبول نمي كند: مالك بن نويره به همسرش ليلي نگاه مي كند و به خالد مي گويد: آري، تو بخاطر اين زن زيبا مرا به قتل مي رساني. خالد دستور مي دهد تا گردن مالك زده شود، همسرش ليلي را در تصرف خود درآورده و در همان شب با وي جماع مي كند.[478] به توفيق حضرت حق مي گويم: 1- قبل از شروع به بيان كردن و خواندن پاسخ اگر خوانندگان محترم اندكي دقت كنند كه اين بدخواه و دروغگو چگونه مدعي عدالت و انصاف شده است، حال آنكه عدل و انصاف فرسخها از وي بدور هستند، بزودي نهايت حقد و بد انديشي او را در حق صحابه خواهند ديد. هم چنين نهايت بغض و كج فكري او در حق حضرت خالد بن وليد، در هم شكننده اثر مجوس كه پوزه آنان را به خاك ماليد، آشكار خواهد شد. آري، اين دشمن قسم خورده اصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم فقط همان روايت دروغين را مي بيند و آن را ذكر مي كند كه كسي جز هم پالكي هاي رافضي او آن را ذكر نكرده و از آن استدلال نكرده است. روايات صحيحي كه در ساير كتب نقل شده است، خود را از آنها بي اطلاع جلوه مي دهد. و آن همان رواياتي هستند كه گاهي به گمان اينكه ديدگاه او با ذكر آنها تقويت و مستند مي شود، آنها را ذكر مي كند و گاهي كه نتواند از لابلاي آنها عليه اهل سنت چيزي در بياورد، خود را از آنها بي خبر و بي اطلاع جلوه مي دهد. ولي اين پندار او هرگز بجايي نمي رسد. 2- دو روايتي كه مورخين آنها را ذكر كرده اند و آقاي تيجاني آنها را كتمان كرده است و جريان قتل مالك بن نويره در آنها آمده است از اين قرار اند: 1- وقتي خالد به بطاح رسيد، لشكريان را اعزام كرد و آنان را به رعايت قوانين اسلام توصيه كرد و امر كرد كه مردم را بسوي اسلام دعوت كنند و هر كس كه جواب ندهد حكم او را به محضر وي بياورند و از هر گونه تعرض و قتل . كشتار خودداري كنند. و حضرت ابوبكر آنان را امر كرده بود، هرگاه در هر جا كه منزل گرفتند، اذان بگويند. اگر مردم آنجا اذان گفتند، يا اذان را اجابت كردند، دستور بود كه از كشتن آنان خودداري شود و اگر اذان نگفتند، با آنان قتال شده و اموال آنان به غارت برده شوند. اگر دعوت اسلام را پذيرفتند، درباره ي زكات از آنان سوال شود، اگر وجوب و فرضيت زكات را اعتراف كردند، زكات از آنان پذيرفته شود و اگر وجوب زكات را منكر شدند، حكم بود كه با آنان قتال شود. راوي مي گويد: سپاه اسب سوار نزد نالك بن نويره كه تني چند از بن ثعلبه همراه او بود، آمد. اين دسته ي نظامي درباره آنان اختلاف كرد. ابوقتاده انصاري جزو كساني بود كه به اذان، اقامه و نماز آنان گواهي داد. وقتي اختلاف شدت گرفت، خالد امر كرد تا اسيران زنداني شوند. شب فوق العاده سرد بود. خالد كسي را امر كرد تا ندا دهد (دافئو أسراكم)) و دافئو (كه به معني گرم نگاه داشتن است) در لغت بني كنانه به معني كشتن است. مردم گمان كردند كه خالد قصد كشتن آنان را كرده است، حال آنكه منظور او فقط گرم نگاه داشتن بود. سپاهان خالد، آنان را به قتل رساندند و مالك بن نويره توسط ضرار بن ازور به قتل رسيد، خالد وقتي خبر قتل آنان را شنيد، بلافاصله از مقر خود بيرون آمد ولي متاسفانه همه آنان به قتل رسيده بودند. آنگاه حضرت خالد گفت: هرگاه خداوند اراده ي كاري را كند آن كار درست انجام خواهد گرفت.[479] روايت دوم چنين است: خالد مالك بن نويره را دعوت كرد و او را درباره تبعيت از سجاح (مدعي دروغين نبوت) و ندادن زكات، منع كرد و در اين خصوص وي را پند و اندرز مي داد و گفت: مگر نمي داني كه زكات هم مانند نماز است؟ مالك گفت: آري شنيده ام كه پيامبر شما چنين گفته است. خالد گفت: آيا او پيامبر ما است و پيامبر شما نيست؟ اي ضراب، سر او را از تن جدا كن بلافاصله گردن او زده شد.[480] 3- البته روايتي كه آقاي تيجاني از آن استدلال كرده است و مدعي شده است كه خالد بخاطر، ليلي بنت منهال، همسر مالك بن نويره، شوهرش مالك را به قتل رسانده است. بدليل شاذ و منكر بودن آن، مورد نقد و بررسي قرار نگرفته و بدان توجه نشده است. مراجعي كه در حاشيه آقاي تيجاني به آنها حواله داده است، عبارت اند از: (تاريخ ابي الفداء، تاريخ اليعقوبي، تاريخ ابن السحنه و وفيات الأعيان) با مراجعه به يكي از اين منابع براي هر انسان حق جو، خيانت آقاي تيجاني، در نقل اين روايت آشكار و روشن خواهد شد. اگر به ((وفيات الاعيان)) نوشته ابن خلكان مراجعه كنيم، جريان كشته شدن مالك بن نويره را متضاد با آنچه كه تيجاني گفته است، مي بينيم. ابن خلكان جريان كشتن مالك بن نويره را چنين نقل مي كند . . . وقتي خالد بن وليد، در دوران خلافت حضرت ابوبكرy به قصد قتال و جهاد با بني ثعلبه از مدينه بيرون رفت، نزد مالك بن نويره كه سردار طايفه يربوع بود، آمد ـ مالك بن نويره زكات طايفه خود را وصول كرده و در آن تصرف كرده بود. حضرت خالد درباره زكات با او صحبت كرد. مالك گفت: من نماز را قبول دارم زكات را نمي پذيرم. خالد گفت: مگر نمي داني كه نماز و زكات با هم هستند. هر كدام از آن دو، بدون ديگري پذيرفته نمي شود؟ مالك گفت: آري، پيامبر شما چنين گفته است. خالد، گفت: مگر تو او را صاحب و پيامبر خود نمي داني؟ به خدا سوگند (اگر چنين است) قصد كردم سرت را از تن جدا كنم. بعد نزاع لفظي ميان آنان در گرفت. خالد گفت: من مي خواهم تو را به قتل برسانم. مالك گفت: آيا به تو چنين حكم شده است؟ خالد گفت: و هذه بعد تلك؟ يعني اراده كشتن تو بعد از اين گرفته شد كه تو منكر زكات شدي. به خدا سوگند، تو را خواهم كشت. عبدالله بن عمر و ابوقتاده انصاري در آنجا حاضر بودند. درباره مالك بن نويره با حضرت خالد صحبت كردند. خالد حرفهاي آن دو را رد كرد. مالك گفت: اي خالد ما را نزد ابوبكر بفرست تا او درباره ي ما قضاوت كند. تو كساني را كه گناهشان از گناه ما بزرگتر بوده، نزد ابوبكر فرستاده اي. خالد گفت: اگر از تو بگذرم، خدا از من نمي گذرد. ضرار بن ازور اسدي جلو رفت تا گردن او را بزند. مالك به طرف همسرش ام متمم نگاه كرد و خطاب به خالد گفت: ((تو بخاطر اين مرا كشتي)) همسر مالك فوق العاده زيبا بود. حضرت خالد در جواب گفت: خير، حكم قتل تو را خداوند صادر كرده است بخاطر اينكه تو از اسلام برگشته اي، مرتد شده اي. مالك گفت: من مسلمان هستم. خالد گفت: اي ضرار، سر او را از تن جدا كن، ضرار سرش را از تن جدا كرد.[481] خواننده محترم، اين روايت را با آنچه كه آقاي تيجاني نقل كرده است، موازنه و مقايسه كن تا نهايت تدليس و تلبيس كه تيجاني هدايت شده!! از آن استفاده مي كند، براي تو روشن شود. آقاي تيجاني درباره ازدواج خالد با ليلي همسر مالك مي گويد: (خالد ليلي همسر مالك را به تصرف خود در آورد و در همان شب با وي زفاف كرد) تيجاني اين مطلب را به وفيات الاعيان نسبت مي دهد. اما وقتي به خود وفيات الاعيان مراجعه شود، در آن چنين آمده است: خالد همسر مالك را در اختيار خود در آورد. بعضيها مي گفتند خالد او را از مال غنيمت خريده است و بعضيها مي گفتند: خالد بعد از گذشت سه3 حيض و اتمام عدت براي او پيغام نكاج فرستاده بود و او اجابت كرده بود.!؟[482] آيا دروغ و دجلي بزرگتر از اين ديده مي شود؟ بازارها و مراكز علمي پر از كتاب هستند. حق جويان ببينند كه كذب، دجل، تدليس به حدي آسان و ارزان شده است كه كتب زيادي از اول تا آخر مملو از دروغ و دجل هستند و نويسندگان آنها از اينكه اين گونه كتابها را، با تقوي، هدايت و مع الصادقين عنوان مي كنند، اندكي احساس شرم هم نمي كنند؟ ابن خلكان در پايان داستان قتل مالك بن نويره مي گويد: ((واقدي و وشيمه اين داستان را به گونه اي كه نقل شد، در تصانيف خود ذكر كرده اند و آنان مسئول صحت و سقم آن هستند.[483] من به مسئوليت خود آن را نقل نمي كنم بلكه همان طور كه در كتب آنان آمده است، از من نقل شده است. هر گونه جرح و طعن بايد متوجه آنان باشد. اما در تاريخ يعقوبي، اين داستان با اسلوب بسيار موهن و هتك آميزي نقل شده است. در آن آمده است: ((به خالد ابن وليد نوشته شده است تا نزد مالك بن نويره، يربوعي رود، خالد بن وليد نزد مالك رفت. در بعضي روايات آمده است كه خالد او را براي مناظره طلبيده بود، مالك نزد خالد بن وليد آمد تا با وي مناظره كند، همسرش به دنبال او راه افتاد. وقتي خالد نگاهش به همسر مالك افتاد، عاشق او شد و گفت: به خدا سوگند تا تو را نكشم آنچه كه تو داري بدان دست نخواهم يافت. به طرف مالك نگاه كرد. گردن او را زد و همسرش را به عقد خود در آورد.[484] با توجه به كتمان حق و دروغ پردازي هايي كه همواره مورد استفاده روافض بوده است. و با عنايت به تلفيق و آثار تحريفي كه در اين روايت مشاهده مي شود و با التفات به معارض بودن اين روايت با روايات ديگري كه در اين خصوص نقل شده اند و با دقت نظر به متعارض بودن اين روايت با تاريخ و زندگي اين قهرمان مسلمان، حق و حقانيت روشن مي شود و به خاطر اينكه شگفتي و تعجب خوانندگان محترم نسبت به اين روايت دروغين و مخالف با ساير روايات منتفي شود، لازم مي دانم كه هويت يعقوبي را براي آنان آشكار كنم تا آنان بدانند كه يعقوبي كيست؟ يعقوبي از لحاظ تفكر و انديشه برادر تيجاني است. او رافضي و شيعه دوازده امامي است. او در اين كتاب خود (تاريخ يعقوبي) تاريخ دولت اسلامي را بر اساس ديدگاه و انديشه شيعه مطرح مي كند. او خلافت را در علي بن ابي طالب منحصر مي كند و آن را فقط حق او فرزندانش مي داند، به گونه اي كه شيعه در باب امامت بدان اعتقاد دارد. او علي بن ابي طالب را ((وصي)) رسول الله صلي الله عليه وسلم مي داند و وقتي تاريخ خلافت ابوبكر، عمر و عثمان را مطرح مي كند، واژه خلافت را براي آنان بكار نمي برد و بجاي آن چنين مي گويد: ((تولي الامر فلان)). فلاني حكومت را بدست گرفت ـ و بعد هر كدام از خلفاء ثلاثه را مورد جرح و طعن خود قرار مي دهد و هم چنين ساير بزرگان صحابه را متهم مي كند. درباره ي ام المومنين، حضرت عايشه، خالد بن وليد، عمرو بن عاص و معاويه سخنان ناروايي را نسبت مي دهد. رويداد سقيفه را بد عنوان كرده و مدعي شده است كه در جريان سقيفه، عليه حضرت علي (كه او، وي را ((وصي)) مي داند) و غضب خلافت توطئه شده است. در حق حضرت عليy غلو كرده مي گويد: آيه) أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْأِسْلامَ دِيناً) در روز كوچ از عرفه، درباره اميرالمومنين علي بن ابي طالب نازل شده است روش و اسلوب او در متهم ساختن اصحاب رسول الله و بزرگان دين، همان روش و اسلوب هم كيشان تشيع او است و آن عبارت است از اختراع و وضع حديث مطلقاً يا حذف و اثبات روايات صحيحه و يا بيان اخبار و احاديث در غير محل خود به گونه اي كه موجب تحريف معني مي شود.[485] كاملاً روشن است كه خالد بن وايدy، مالك بن نويره را به خاطر اين به قتل رسانده است كه او را مرتد و منكر وجوب زكات دانسته است، همان طور كه در ساير روايات كه در كتب تاريخ نقل شده اند، آمده است. حتي در بعضي منابع كه آقاي تيجاني بدان اعتقاد دارد، اگر به آثار وضع و تحريف توجه نشود، نيز برائت حضرت خالد ثابت شده، تار و پود اتهامات تيجاني از هم گسيخته مي شود. 4- ادعاي تيجاني داير بر اينكه حضرت عمرy به خالد گفته بود: ((اي دشمن خدا، مرد مسلماني را كشته و همسرش را به تصرف خود درآوردي، به خدا سوگند تو را سنگسار مي كنم)) تيجاني اين سخنان را به تاريخ طبري، ابي الفدا، يعقوبي و اصابه نسبت مي دهد. در اين خصوص بايد عرض شود: اين يك دروغ بسيار روشن و واضح است. در تاريخ يعقوبي و اصابه، كوچكترين اثري از اين روايت ديده نمي شود. تاريخ طبري هم ضمن روايت ضعيف و غير قابل استدلال، اين سخنان را نقل كرده است. ولي آن روايت بدليل اينكه در سندش علي بن حميد، معروف به محمد بن حميد بن حيان رازي وجود دارد و او راوي ضعيفي است، رد شده است. يعقوب سدوسي درباره او مي گويد: كثير المناكير ـ روايات منكر او زياد هستند. بخاري مي گويد: احاديث او محل اشكال هستند ـ نسايي مي گويد: ليس بثقه، راوي معتبري نيست. جوزجاني مي گويد: ردئ الحديث و ردئ المذهب غير ثقه. احاديث او نا كاره هستند)).[486]ابن حجر در تقريب نيز او را ضعيف معرفي كرده است.[487] بنابراين، روايت طبري از لحاظ سند ضعيف و غير قابل استدلال است روايت مذكور از لحاظ متن نيز باطل است. زيرا در اين روايت آمده است. ((ابوبكر خالد را طلب كرد. خالد وقتي وارد مدينه شد به عنوان يك فرمانده ظفرمند در مسجد رفت. عمر بلند شد، تيرهايش را بيرون آورد و اين كلمات تهديد آميز را به او گفت (قتلت مسلماً. . . الخ تو مرد مسلماني را كشته و همسرش را در تصرف خود در اوري، به خدا سوگند تو را سنگسار خواهم كرد.) قهرمان اسلام، خالد بن وليد ساكت بود، حرف نمي زد. گمان مي كرد ابوبكر نيز همين ديدگاه را دارد. سوال اين است، اگر عمر بن خطاب از موضع ابوبكرy قبل از آمدن خالد نزد آنان مطلع بود. همان گونه كه در روايت آمده است. ((ميان خالد و عمرy نزاع لفظي درگرفت. عمرy عليه حضرت خالد خشمگين شد، ابوبكر جانب خالد را گرفته به عمر گفت: ((ارفع لسانك عن خالد)) ـ عليه خالد حرف نزن و از خالد دفاع كرد و پاكي او را به گونه اي كه رسول اكرم صلي الله عليه وسلم بيان كرده بود، بيان كرد و گفت: خالد شمشير خداوند است عليه كافران. با اين همه عمر چگونه به خود اجازت مي داد كه با خالد جنين رفتار كند و خلاف راي خليفه عليه او اقدامي انجام دهد؟ فرضاً اگر بپذيريم كه عمر به كشتن خالد اشاره كرده است، نهايت امر، اين است كه اين يك مساله اجتهادي بوده است و اجتهاد حضرت ابوبكر اين بوده است كه حضرت خالد در اين جريان كشته نشود و راي عمر اين بوده است كه خالد كشته شود، شيعه و سني مي پذيرند كه عمر عالمتر از حضرت ابوبكرy نبوده است. بر ابوبكر واجب نبوده كه ديدگاه خود را به خاطر مخالفت با ديدگاه حضرت عمر ترك كند. و از هيچ دليل شرعي ثابت نشده است كه ديدگاه حضرت عمر در اين خصوص در برابر ديدگاه حضرت ابوبكر راجح باشد. اكنون اين داستان و امثال آن چگونه موجب نقض و عيب براي حضرت ابوبكر محسوب شود و چه كسي آن را عيب مي داند بجز آناني كه از لحاظ علم و دين از همه مردم در مرتبه ي پايين تري قرار گرفته باشند.))[488] 5- آقاي تيجاني مي گويد: ((اين يك رسوايي ديگري است كه تاريخ آن را براي يكي از بزرگان صحابه ثبت كرده است، صحابي كه هرگاه ما نام او را ذكر مي كنيم، با احترام و قداست كامل از وي نام مي بريم حتي او را (به شمشير برهنه خدا) ياد مي كنيم؟ مي گويم: هر كس سخنان با انصاف دروغين را بشنود، اذعان مي كند كه او به عنوان يك منافق حرف مي زند و اين سخنان از زبان فرد منافق بيرون مي آيند و سخنان او حكايت از اين دارند كه او بسيار خوشحال است، زيرا او به گمان خودش درباره ي يك صحابي از اصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم اشتباه و عيبي را كشف كرده است حتي او ديگران را مورد عتاب قرار مي دهد كه چرا با قداست و احترام از وي (صحابه) ياد مي كنند!! او با زبان حال خود مي گويد: اصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم هيچ گونه قداست و احترامي ندارند و از آنان با احترام ياد نشود. او بايد بداند، كسي كه خالد را سيف الله المسلول (شمشير برهنه خدا) نام گذاشته است، او سرور و سالار بشريت، محمد رسول الله صلي الله عليه وسلم است. در صحيح بخاري از حضرت انسy آمده است. كه رسول اكرم صلي الله عليه وسلم خبر شهادت زيد، جعفر و ابن رواحه را قبل از اينكه اين خبر بوسيله ي مردم به پيامبر صلي الله عليه وسلم برسد، براي مردم اعلام كرد و فرمود: پرچم در دست زيد بود، مورد اصابت تيرهاي دشمن قرار گرفت بعد جعفر آن را در دست گرفت، او نيز مورد اصابت قرار گرفت سپس پرچم بدست ابن رواحه افتاد او نيز به شهادت رسيد (چشم هاي رسول الله صلي الله عليه وسلم اشكبار بودند) تا اينكه پرچم بدست شمشيري از شمشيران خدا افتاد (خالد بن وليد) خداوند فتح را نصيب آنان كرد.[489] اما ترمذي از ابوهريرهy روايتي را چنين نقل كرده است: ابوهريره مي گويد: با رسول اكرم صلي الله عليه وسلم در جايي نشسته بوديم. مردم از آنجا مي گذشتند. رسول اكرم صلي الله عليه وسلم از من پرسيد: او كيست؟ در جواب عرض كردم: فلاني است. پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود: فلاني بنده خوبي است، كسي ديگر از آنجا مي گذشت. باز رسول اكرم صلي الله عليه وسلم پرسيد: اي اباهريره، او كيست؟ عرض كردم: فلاني است. فرمود: اين بنده ي خوبي نيست، تا اينكه حضرت خالد بن وليد از كنار ما گذر نمود. عرض كردم: اي رسول خدا، اين خالد بن وليد است. رسول الله صلي الله عليه وسلم فرمود: آري، او بنده ي الله، خالد، ((سيف من سيوف الله)) است.[490] آقاي تيجاني براي اين احاديث چه پاسخي دارد؟ بدون ترديد او اين احاديث را حسب عادت خود بي ارزش و فاقد اعتبار مي داند. چون با عقل و منطق جور در نمي آيند و با مسرت كامل آنها را حديث صد در صد باطل تلقي نموده از كنار آنها رد مي شود!! 6- تيجاني مي گويد: مالك بن نويره از اصحاب بلند پايه است. واقعيت و تاريخ اين را نمي پذيرد. مورخين ثابت كردند كه مالك بن نويره بعد از وفات رسول الله صلي الله عليه وسلم مرتد شده است. او زكات نمي پرداخت و صدقات را ميان افراد قوم خود تقسيم مي كرد ـ وقتي او نزد خالد بن وليد آورده ش و خالد درباره ي زكات با وي به بحث پرداخت، او خطاب به حضرت خالد گفت: آري صاحب شما چنين مي گفت!؟ (قد كان صاحبكم يزعم ذالك) اين ديدگاه و سخن حكايت از آن دارد كه او زكات را قبول نداشت و ثانياً درباره رسول اكرم صلي الله عليه وسلم فرمود: ((صاحبكم)) و اين واژه را مشركين كه منكر نبوت رسول الله صلي الله عليه وسلم بودند، بكار مي بردند. تنها منكر زكات بودن او، مجوز قتل او را شرعاً فراهم مي كرد، حال آنكه او در كنار انكار زكات منكر نبوت حضرت محمد صلي الله عليه وسلم نيز بود ـ اين روايت را تمام مورخين از جمله اصفهاني در اغاني و ابن خلكان ذكر كرده اند، به جز يعقوبي رافضي كه در دروغگويي شهرت دارد ـ بعد از اين احاديث، چگونه مي توان گفت كه مالك از اصحاب بلند پايه بوده است؟. . . حتي مورخين دليل ديگري مبني بر اينكه مالك در حال ردت فوت كرده است، ذكر كرده اند و آن عبارت است از اينكه: حضرت عمر بن خطاب، متمم، برادر مالك را ديد و به او گفت: مرثيه اي را كه براي برادرت مالك گفته اي، چند بيت از آن را براي ما بخوان. متمم قصيده اش را كه مشتمل بر اين ابيات بود، خواند. و كنا كندماني جذيمه حقبه من الدهر حتي قيل لن يتصدعا فلما تفرقنا كاني و مالكاً لطول اجتماع لم نبت ليله معاً ترجمه: ما دو برادر مانند دو همنشين جذيمه بوديم در مدت بسيار طولاني حتي گفته مي شد كه اين دو تا از هم جدا نشدني نيستند. وقتي من و مالك از هم جدا شديم، چنين محسوس مي شد كه يك شب با هم نبوده ايم وقتي عمرy اين را شنيد، قال هذا والله التائبين، آري، اين است اصل تعزيت و تسليت و. . . و فرمود: بسيار دوست دارم كه شعر خواندن و سرودن را مي دانستم آنگاه براي برادرم، زيد، مرثيه مي گفتم، بگونه اي كه تو براي برادرت مرثيه گفته اي، متمم گفت: اگر برادر من در حالتي از دنيا مي رفت كه برادر تو رفته بود، من هرگز براي او رثا نمي گفتم. حضرت عمرy از پاسخ متمم بسيار خوشحال شده فرمود: هيچ كس درباره ي برادرم مانند متمم مرا تعريف نگفته است.[491] در فرازي ديگر قول متمم با صراحت بيشتر چنين آمده است: متمم گفت: اي اميرالمومنين، همانا برادر تو در حال ايمان از دنيا رفته است و برادر من در حال ردت و ارتداد، مرده است. عمرy فرمود: تعزيتي بهتر از تعزيت تو در موت برادرم به من گفته نشده است.[492] آيا دليلي روشن تر از دال بر مرتد بودن مالك بن نويره وجود دارد؟! 7- تيجاني مي گويد: خالد بن وليد ليلي بنت منهال، همسر مالك را در همان شب ازدواج كرده و در همان شب عمل مقاربت جنسي را با وي انجام داده است. اين سخن قطعاً خلاف حق و واقعيت است ابن كثير مي گويد: ((خالد همسر مالك را انتخاب كرد (از ميان اسيران جنگي) وقتي عدتش به پايان رسيد با وي زفاف كرد.)) مورخ طبري درباره ازدواج حضرت خالد چنين مي گويد:. . . خالد با ام تميم بنت منهال ازدواج كرد نزد او نرفت تا عدتش به پايان رسيد.[493]ـ در تاريخ كامل چنين آمده است: خالد با ام تميم همسر مالك ازدواج كرد. آنچه كه تيجاني مي گويد داير بر اينكه خالد در همان شب با وي مجامعت كرد، اصلاً يادي از اين در ((الكامل)) نيامده است. بلكه حضرت خالد بعد از گذشت عدت و حلال شدن با وي زفاف كرد. اگر دخول در همان شب انجام گرفته بود، ابن اثير حتماً آن را يادآوري مي كرد. ابن خلكان كه تيجاني از سخنانش استدلال كرده است، چنين مي گويد: (خالد همسر مالك را تصرف كرد، بعضيها گفته اند كه خالد او را از مال غنيمت خريده است و با وي ازدواج كرده است و بعضي مي گويند: بعد از گذشتن سه3 حيض كه مدت عدت است، خالد براي او پيغام نكاح فرستاده است و او با اين پيغام موافقت خود را اعلام كردته است و بعد ازدواج انجام گرفته است.[494].!؟ با توجه به اين روايات صحيح و صريح، آقاي تيجاني! تو از كجا مي داني كه خالد در همان شب با وي زفاف كرده است؟! اين سوالي است كه از طرف من و ساير خوانندگان متوجه شما است. بايد پاسخ بدهي ـ اي تيجاني هدايت شده!!! آيا جوابي داري؟! وقتي مسلم است كه حضرت خالد بعد از استبراء كامل و بعد از گذشت عده با همسر مالك ازدواج كرده است، آيا اين ازدواج عيب و نقصي را متوجه خالد مي كند.؟! آقاي تيجاني به مكابره خود ادامه داده مي گويد: ((درباره ي اين گونه صحابه كه حرام خدا را مباح مي دانند و انسانهاي معصوم و مسلمان را بخاطر هوسهاي نفساني به قتل مي رسانند و شرمگاهي را كه خداوند حرام كرده حلال مي دانند چه بگويم؟ نكاح با همسر كسي كه مرده است در اسلام قبل از گذشت عدت جايز نيست. اما خالد هواهاي نفساني اش را معبود خود قرار داده و بدين ترتيب به هلاكت رسيده است))[495] مي گويم: 1- لعنت و نفرين خداوند بر منافقان و بدطينتان، آناني كه پاكان را مورد طعن قرار مي دهند و دليلي جز حقد و كينه توزي ندارند. ياران پيامبر صلي الله عليه وسلم را كه حاملان دين و حافظان سنت و مدافعان شريعت هستند، متهم به تهمتهاي ناروا مي كنند. ياراني كه رهبري مجاهدين في سبيل الله را بر عهده داشتند. جرح و قدح پاكان و مدافعان واقعي دين براي اين منظور است تا بتوانند به آساني دين را بدنام كرده و آثار آن را از ميان مسلمانان از بين ببرند و نابود كنند ولي آقاي تيجاني مطمئن باشد كه اين جادوي او كار آمد نخواهد بود. 2- بدون ترديد، اصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم هرگز محرمات خداوند را مباح نمي دانند و جانهاي معصوم را به خاطر هوسهاي نفساني از بين نمي برند و به قتل نمي رسانند. اين يك ادعاي محض است كه نياز به دليل و برهان دارد. در بحث قبل اقدام حضرت خالد بن وليد را توجيه كردم و نيازي به اعاده آن نمي بينم. اما اين سخن كه ياران رسول الله صلي الله عليه وسلم شرمگاههاي حرام را بر خود مباح كرده اند، هيچ كس چنين ادعايي نمي كند، مگر او كه قلبش متعفن و آلوده و وجدانش مرده باشد. از منابع شيعه و از كتبي كه آقاي تيجاني صحت آنها را قبول دارد، روشن كردم كه خالد از راه حلال و شرعي با همسر مالك ازدواج و زفاف كرده بود و ليلي بنت منهال براي ازدواج با حضرت خالد موافقت كرده بود ولي تيجاني تشيع خود را معبود خود قرار داده و بدين ترتيب خود را در گرداب هلاكت غرق كرده است. آقاي تيجاني در ادامه گمراهي خود مي گويد: عدت نزد او (خالد بن وليد) چه اهميت و ارزشي دارد؟ بعد از اينكه شوهرش را به ظلم و ستم به قتل رسانده و افراد قومش را كه مسلمان بودند از پا در آورده است. عبدالله بن عمر و قتاده كه از اقدام او سخت ناراضي بودند و ابو قتاده سوگند خورد كه هرگز در لشكري كه خالد فرمانده آن باشد شركت نخواهد كرد، اين دو درباره مسلمان بودن قوم مالك گواهي مي دهند. آقاي تيجاني اين سخنان را به تاريخ طبري، تاريخ يعقوبي، تاريخ ابي الفداء و الأصابه نسبت مي دهد.[496] مي گويم: 1- اين روايت كه آقاي تيجاني آن را به طبري نسبت مي دهد، عيناً همان روايت است كه او در آن مدعي شده بود كه عمرy خالد را تهديد به رجم كرده است و درباره آن ثابت كردم كه ضعيف است و استدلال بدان صحيح نمي باشد. 2- اين روايت كه در آن آمده است كه ابو قتاده در حق خالد خشم كرده و سوگند ياد كرده است كه در لشكر او هرگز شركت نمي كند، در ((الإصابه)) اصلاً وجود ندارد اما چنين بر مي آيد كه ذكر منابع زياد ممكن است از اين جهت حائز اهميت باشد كه سخن دروغ را راست جلوه دهد. 3- بر فرض صحت حديث داير بر خشم كردن حضرت قتاده، مي توان گفت كه اين راي ابو قتاده است و اجتهاد خالد درباره مالك بن نويره خلاف راي قتاده بوده است و خالدy از اينكه ابو قتاده در غزوات او را همراهي نمي كند، متضرر نمي شود زيرا معتقد است كه كار درستي را انجام داده است. اگر اقدام و خشم ابو قتاده كار درستي مي بود، چرا ابن عمر چنين نكرد و فقط به اظهار راي خود قناعت كرد و بعد با لشكر حضرت خالد همراه شد؟! مساعدت و همكاري حضرت عبدالله بن عمرy حكايت از آن دارد كه فقه و بينش او بر اين بود كه اقدام خالد و همراهانش داير بر قتل مالك بن نويره از هوس نفساني نشات نمي گرفت حتي اگر اشتباه بوده است ولي اشتباه، اشتباه اجتهادي است. من از آقاي تيجاني (هدايت شده و با انصاف!!) مي پرسم: چرا او موضع ابي قتاده را عليه حضرت خالد تاييد كرد و حكم بطلان اقدام حضرت خالد را صادر كرده است؟! حال آنكه هر كدام از آنان طبق گمان و اجتهاد خود به تاويل مساله پرداخته بود، تيجاني چرا از ضرار بن ازور كه مالك را به گمان اينكه مرتد شده است، به قتل رسانده بود، حمايت نمي كند؟ آقاي تيجاني از كتاب ((الصديق ابوبكرy)) نوشته حسين هيكل كه بدون توجه به صحت و سقم روايات، نوشته شده است، استناد كرده مي گويد: آيا مي توانيم سوال كنيم كه ابوبكر چرا خالد را قصاص نكرد و حد شرعي را در حق او اجراء نكرد؟ و اگر عمر، آن طور كه حسين هيكل مي گويد، الگوي عدل و عدالت بود، چرا به عزل خالد از فرماندهي لشكر اكتفا كرد و حد شرعي را در حق او به اجرا در نياورد؟ تا ضرب المثل بدي براي مسلمانان در رابطه با احترام كتاب الله بيان نمي شد. مي گويند: آيا آنها براي كتاب خداوند احترام قايل شدند، حد شرعي را اقامه كردند؟ هرگز، اينها همه زد و بند سياست است، مي دانيد كه سياست چيست؟! شگفتي مي آفريند، حقايق را وارونه مي كند و نصوص قرآني را به ديوار مي زند.[497] مي گويم: در مباحث گذشته بطور روشن و شفاف بيان كردم كه خالد مالك بن نويره را بخاطر اين به قتل رساند كه وي مرتد مي دانست و علل و اسباب آن را كه چرا خالد به مرتد بودن مالك معتقد بود، نيز بيان كردم. از ديدگاه من مرتد بودن مالك محل شك نبود. حداكثر آنچه كه در اين خصوص گفته شد: اين است كه خالد در قتل مالك دچار اشتباه شده است. اما اين خطا، خطاي تاويلي بوده است. و خطاي تاويلي نمي تواند جوازي براي قتل حضرت خالد باشد. داستان حضرت خالد، عيناً مانند داستان اسامه بن زيد است. وقتي اسامه، شخصي را كه كلمه لا إله إلا الله)) را به زبان آورد، به قتل رساند، رسول اكرم صلي الله عليه وسلم فرمود: اي اسامه، او را كشتي، بعد از اينكه كلمه ((لا إله إلا الله)) گفته بود؟ رسول الله صلي الله عليه وسلم سه3 بار اين جمله را تكرار فرمود. مشاهده مي كنيم كه رسول الله صلي الله عليه وسلم اقدام اسامه مبني بر قتل آن مرد را، رد كرد اما قصاص، ديه و كفاره، هيچ كدام را بر اسامه واجب نكرد ـ محمد بن جرير طبري و غيره از ابن عباس و قتاده روايت كرده اند كه آيه) وَلا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً) درباره شخصي بنام مرداس از قبيله غطفان نازل شده است. رسول الله صلي الله عليه وسلم لشكري را به فرماندهي، غالب ليثي به طرف طايفه مرداس اعزام كرد. همراهان او فرار كردند و خود او فرار نكرد. لشكر وقت صبح بر او غارت برد و او بر لشكر سلام گفت. او بوسيله لشكر كشته شد و گوسفندانش به غنيمت برده شدند. خداوند آيه مذكور را نازل كرد و به پيامبر صلي الله عليه وسلم امر كرد تا اموالش بر گردانده شوند و ديه او نيز به وارثان او داده شود و مومنان را از تكرار چنين اقدامي منع كرد. خالد بن وليد نيز در جريان مشابهي افراد بني جذيمه را به قتل رساند. رسول اكرم صلي الله عليه وسلم ، دستها را به سوي آسمان بلند كرده فرمود: ((پروردگارا، از آنچه كه خالد انجام داده است من از آن اظهارات برائت مي كنم)) ولي با اين وجود رسول اكرم صلي الله عليه وسلم خالد را قصاص نكرد. زيرا اقدام حضرت خالد بر اساس تاويل و اجتهاد انجام گرفته بود. وقتي رسول اكرم صلي الله عليه وسلم بخاطر كشته شدن چند تن بر اساس تاويل و اجتهاد بوسيله خالد بن وليد، او را قصاص نكرد، قصاص نكردن حضرت ابوبكرy وي را بخاطر كشتن مالك بن نويره، اقدامي بسيار مناسب، شايسته و مطابق با شيوه عمل رسول الله صلي الله عليه وسلم بوده است.[498] شگفت آور اين است كه آقاي تيجاني اقدام حضرت خالد درباره كشتن چند تن از بني خذيمه را ذكر كرده و آن را دليل و مستندي عليه حضرت ابوبكرy تلقي مي كند، در حالي كه او مي داند كه رسول الله صلي الله عليه وسلم خالد را قصاص نكرده بود. او چرا شيوه عمل رسول الله صلي الله عليه وسلم را دليلي در جهت تاييد حضرت ابوبكر تلقي نمي كند؟! بدون ترديد، هر كس از هوسها پيروي كند، از پيروي كردن از حق بي بهره خواهد شد.[499] جناب دكتر تيجاني اجازه مي دهد از وي سوال شود كه: چرا رسول اكرم صلي الله عليه وسلم از حضرت خالد قصاص نگرفت و از سمت فرماندهي او را معزول نكرد بلكه تا حيات خود او را بر پست اش ابقا نمود؟ آيا اين اقدام و شيوه عمل رسول الله صلي الله عليه وسلم به عنوان يك بدترين ضرب المثل براي مسلمانان درباره احترام قرآن تلقي مي گردد؟! آيا رسول اكرم صلي الله عليه وسلم نصوص قرآني را بر ديوار زده است؟! البته اين يك دروغ واضح و رسوايي آشكار است كه تيجاني بر آن تاكيد دارد. آقاي تيجاني در حالي كه غرق در گمراهي هاي خود است، مي گويد: ((آيا ممكن است از علما سوال شود علمايي كه در كتب خود روايت مي كنند كه وقتي اسامه نزد رسول الله آمد تا درباره ي زن شريفي كه مرتكب سرقت شده بود، سفارش كند، رسول الله صلي الله عليه وسلم بر وي خشم كرده فرمود: هلاك شوي، تو درباره ي ساقط شدن حدي از حدود الله سفارش مي كني، اگر فاطمه دختر محمد صلي الله عليه وسلم دزدي مي كرد، من دست او را قطع مي كردم. پيشينيان بخاطر اين هلاك شدند كه هرگاه شخص امير و ثروتمندي از آنان سرقت مي كرد، مجازات نمي شد و اگر مستضعفي سرقت مي كرد، قانون را بر او اجرا مي كردند، چگونه آنان (علماي) در برابر كشتن مسلمانان معصوم الدم، سكوت كرده و در همان شب كه همسران آنان غرق در رنج و ماتم هستند با آنان مقاربت مي كنند، اي كاش كه به سكوت كفايت مي كردند! ولي آنان با دروغ پردازي و خلق فضايل و محاسن، اقدام خالد را توجيه كرده وي را به شمشير برهنه خداوند لقب مي دهند. يكي از دوستان كه به شوخي و وارونه كردن معاني شهرت داشت، مرا به تعجب واداشت من در روزگار جهالت و ناداني خودم، درباره مزايا و محاسن خالد سخن مي گفتم و درباره او گفتم: ((سيف الله المسلول)) دوست من در جواب من گفت: ((سيف الشيطان المشلول)) آن روزگار از دوستم رنجيده و از وي كناره گيري كردم. لكن بعد از بحث و گفتگو، خداوند چشم بصيرت مرا باز كرد و مرا از منزلت و جايگاه كساني كه خلافت را متصرف شده، احكام خدا را تبديل كردند، آنها را تعطيل كردند و از حدود خدا تجاوز كرده و آنها را از بين بردند، آگاه كرد.[500] مي گويم: 1- بخاري حديث مذكور را با اين تعبير و الفاظ آورده است: عايشهy مي گويد: جريان سرقت زن مخزوميه براي قريش بسيار مهم بود. با خود مي گفتند: چه كسي در اين باره با رسول الله صلي الله عليه وسلم صحبت مي كند؟ كسي غير از اسامه جرات سخن گفتن با رسول الله صلي الله عليه وسلم را ندارد. اسامه مورد محبت رسول الله صلي الله عليه وسلم است. اسامه با رسول الله صلي الله عليه وسلم صحبت كرد. رسول الله صلي الله عليه وسلم فرمود: ((آيا درباره حدود خداوند سفارش مي كني؟ بعد رسول الله صلي الله عليه وسلم بلند شد و به ايراد سخن پرداخت و فرمود: (اي مردم، گذشتگان بخاطر اين گمراه شدند كه اگر شخص شريفي از ميا آنان دزدي مي كرد، مواخذه اش نمي كردند ولي اگر مستضعفي دزدي مي كرد، قانون خدا را بر وي اجرا مي كردند. سوگند به ذات الله، اگر فاطمه دختر محمد سرقت مي كرد، محمد صلي الله عليه وسلم دست او را قطع مي كرد.[501] اين حديث از روشن ترين دلايل است عليه آقاي تيجاني زيرا حديث به وضوح گوياي اين مطلب است كه اسامه مي خواست درباره ي زني كه سرقت كرده بود، بدون تاويل و هيچ گونه شبهه اي سفارش كند و معلوم است كه حدود با وجود شبهه ساقط مي شوند. اگر در اين سرقت شبهه وجود داشت، نيازي نبود كه براي زن مخزوميه سفارش شود. اين مطلب يعني عدم وجود شبهه از قول رسول اكرم صلي الله عليه وسلم كه فرمود: ((أتشفع في حد من حدود الله))؟ نيز واضح استبه خلاف اقدام حضرت خالد. زير حضرت خالد معتقد بود كه مالك بن نويره مرتد است و با اين اعتقاد حضرت خالد، مالك را كشت. فوقش اين است كه حضرت خالد تاويل كرده و تاويلش خطا رفته است. وقتي مرتد شدن مالك با دلايل و شواهد روشن ثابت شده است، چرا آقاي تيجاني اين دو جريان را يكسان تلقي مي كند؟! 2- . . . خوانندگام محترم، ملاحظه كنيد كه آقاي تيجاني هدايت شده!!! اهل سنت را به دروغ پردازي و اختراع فضايل براي فرمانده ي، مجاهدين، حضرت خالد بن وليد متهم مي كند و همچنين متهم مي كند كه اهل سنت براي خالد لقب تراشيده و او را به ((سيف الله المسلول)) ملقب كرده اند. از روايات صحيح ثابت شده است كه رسول الله صلي الله عليه وسلم او را به ((سيف الله المسلول)) ملقب كرده بود. چرا خالد ((سيف الله المسلول)) نباشد. مگر خالد نبود كه مسلمانان را قيادت مي كرد و حماسه مي آفريد و پيروزي هاي پي در پي به ارمغان آورد و در جهاد بزرگترين و سختترين مصيبتها را متحمل مي شد حتي در غزوه ي موته 9 شمشير در دستش شكست و در نهايت يك شمشير يمني در دستش باقي ماند.[502] از روايات صحيح ثابت است كه گفته بود: ((بارها كثرت جهاد در راه خدا مرا از خواندن قرآن منع مي كرد)) (سير اعلام النبلاء ج1 ص(376-75) حضرت خالد در موقع موت سخني به زبان آورد كه تاريخ آن را براي قهرمان امت به ثبت رسانده است ((شبي كه در صبح آن قرار است بر خصم زبون بتازم، به مراتب بهتر است براي من از آن شبي كه عروس زيبايي برايم هديه شود، پس جهاد را بر خود لازم كنيد)) (الاصابه لابن حجر ج2 ص254) ابن عبدالبر در استيعاد آورده است: وقتي لحظات موت حضرت خالد بن وليد فرا رسيد، گفت: نزديك به صد معركه حضور پيدا كردم و در بدنم به اندازه ي يك وجب يافت نمي شود مگر اينكه ضربه ي شمشير، نيزه و يا تيري در آن مشاهده مي شود، با اين وجود اينك من بر روي رختخواب دارم مثل شتر جان مي دهم. چشم بزدلان خواب راحت نبيند. حتي علماي شيعه نيز به رشادت و شجاعت اين فرمانده بزرگوار اعتراف دارند و نمي توانند توان رزمي او را انكار كنند ـ علامه ي آنها، عباس قمي، در كتابش ((الكني والالقاب)) مي گويد: او قهرمان كشنده دشمن است تاريخ رويدادهاي بسيار مهمي را درباره ي او به ثبت رسانده است، عباس قمي به نقل از او در شرح حال او مي گويد: در بسياري از معركه ها حاضر شدم. در بدن من اندازه يك وجب نيست كه مورد اصابت شمشير و تيرهاي دشمن قرار نگرفته باشد، و امروز من دارم در رختخواب جان مي دهم. لا نامت عين الجبناء. آقاي تيجاني در دوران جهالت خود، درباره حضرت خالد بن وليد، با يكي از دوستانش مي گويد: او (خالد) ((سيف الله مسلول)) است. اين همان لقبي است كه رسول الله صلي الله عليه وسلم به وي داده است. بعد دوست كميته و پست او مي گويد: او (خالد) ((سيف الشيطان المشلول))!! (شمشير بي جان شيطان) است. آقاي تيجاني ديدگاه خودش را رد كرده مي گويد: بعد از گفتگو و مباحثه خداوند راه بصيرت را بر من گشود.!!؟ برادر خواننده، دقت كن و ببين كه آقاي تيجاني به كدام سمت هدايت شده است؟ از خداوند سلامت را طلب كن. آقاي تيجاني در ادامه سكر و مستي خود مي گويد: مورخان نوشته اند كه ابوبكر خالد بن وليد را بعد از آن جريان شرم آور به يمامه فرستاد. خالد بعد از پيروزي در اين جنگ، با دختري ازدواج كرد به گونه اي كه با ليلي همسر مالك بن نويره ازدواج كرده بود و هنوز خون مسلمانان و خون پيروان مسيلمه خشك نشده بود كه با اين دختر ازدواج كرد(! ! !) ابوبكر او را بخاطر اين ازدواج نكوهش كرد، بيش از آن چه كه به خاطر ازدواج با ليلي او را نكوهش كرده بود. بي ترديد اين زن نيز داراي شوهر بوده و خالد شوهر وي را كشته و همان عملي را كه با ليلي، همسر مالك مرتكب شده بود با اين زن انجام داده است. اگر چنين نمي بود، ابوبكر وي را مورد نكوهش قرار نمي داد، حتي مورخان عين نامه اي را كه ابوبكر براي خالد نوشته بود، نقل كرده اند و ابوبكر در آن نامه چنين گفته است: (سوگند به جانم، اي پسر مادر خالد، تو آرام و راحت با دختران ازدواج مي كني و خون هزار و دويست شهيد در كنار خانه تو هنوز خشك نشده است) وقتي خالد اين نامه را قرائت كرد، گفت: اين همان شيوه انسان سختگير، يعني عمر بن خطاب است.[503] مي گويم: 1- اين اثر به دليل اينكه در سندش حميد بن حيان رازي وجود دارد، ضعيف است. عقيلي او را جزو ضعفا قرار داده است و هم چنين ابن حجر در تقريب اين اثر را ضعيف قرار داده است. حاصل سخن اينكه اين اثر ضعيف است و استناد بدان اعتباري ندارد. 2- . . . اگر بپذيريم كه اين روايت صحيح است، باز هم چيزي كه حضرت خالد معيوب شود، در آن وجود ندارد. زيرا خالد ازدواجش را با دختر مجاعه بن مراره، به پدرش مجاعه پيشنهاد كرد و او موافقت خود را اعلام داشت و ازدواج انجام گرفت. اين ازدواج به هيچ وجه خالد را معيوب نمي كند و نه ازدواج با بيش از يك همسر موجب عيب و نقص است. اما اينكه حضرت ابوبكرy وي را مورد نكوهش قرار داده است. بايد عرض شود كه حضرت خالد دلايل و دفاعيه خود را طي نامه اي به حضرت ابوبكرy چنين بيان داشته است: ((اما بعد، سوگند به جان خودم، من ازدواج نكرده ام تا مسرت من كامل شود و خانه من خوشحال شود. پيغام نكاح به كسي فرستادم كه اگر در مدينه اين خواستگاري انجام مي گرفت، به چنين مصيبتي مواجه نمي شدم، بگذار، من خواستگاري خودم را در ميدان جنگ آشكار كردم. اگر تو به خاطر دين يا دنيا اين را ناگوار مي داني، من تو را نكوهش مي كنم. اما درباره ي تعزيت نيكوي من نسبت به كشته شدگان مسلمان، بايد بگويم: به خدا سوگند، اگر حزن و اندوه و زنده اي را ابقاء مي كرد و يا مرده اي را حيات دوباره مي بخشيد، هيچ زنده اي نمي مرد و تمام مردگان زنده مي شدند، من به قدري وارد معركه ها و مهالك شده ام كه از زندگي مايوس نگشته و به مردنم اذعان پيدا كردم. اما اينكه مجامعه مرا فريب داده است. خير، من فكر مي كنم، ديدگاه و راي من در آن روز اشتباه نبوده است. خير، من فكر مي كنم، ديدگاه و راي من در آن روز اشتباه نبوده است. و من عالم غيب نيستم، و شما مي دنيد كه خداوند خير و خوبي را نصيب مسلمانان كرده است آنان را وارث زمين گرداند و سرانجام را به پرهيزگاران اختصاص داده.[504] نامه ي حضرت خالد چنان گويا و واضح است كه نيازي به تفسير و توضيح ندارد. 3- چنين بر مي آيد كه آقاي تيجاني نمي تواند خود را از خصوصيات ذاتي و از صفاتي محبوب خود كه همان كذب و دروغ پردازي است رها سازد! او با اين گفته خودش (لا شك أن هذه البنت هي الأخري ذات بعل فقتله خالد و نزا عليها كما فعل بليلي زوجه مالك) حق را وارونه مي كند)!! باور نمي كنم، آقاي تيجاني كه اين جريان را ذكر كرده و آن را به منابع كه در حاشيه كتابش ذكر كرده است، ارجاع داده، نمي داند كه خالد ازدواج با اين دختر را به پدرش پيشنهاد كرده است، و بعد از اعلام موافقت از جانب پدر دختر، ازدواج صورت گرفته است.[505] آري، چقدر جاي شگفت است كه آقاي تيجاني مدعي است كه به راه راست هدايت شده است. ولي هنگامي كه بداند كه گمراه شده است، حال او چگونه خواهد شد؟! خداوند، از تو عافيت مي جوييم. بعد از توضيحاتي كه داده شد فكر مي كنم حق براي حق جويان روشن شده است. در پايان هم خدا را سپاس مي گويم. جواب نظر: با سلام |
32 |
نام و نام خانوادگي: آرين -
تاريخ: 25 تير 89 - 01:26:48
دوست عزيز سلام اخر اين همه چه معني داره ؟ جرا اينقدر نفرت ؟ تو نشستي و اين همه را نوشتي . اخر براي چه .مگر موضوع جالب تر از اين نبود مينوشتي؟که پس صحابي و امامان غيبت را شروع کردي .. بگزار حساب و کتاب هر يکي را بخودش ... برو و به خودت برس. اصلا در عبادات خودت هم شبهات موجود هست . چه وقت پيامبر کرام براي نماز سرش را بالاي مهر گزاشته بود؟ وقتي خاص براي خدا عبادت ميکردي پشت اين نگرد که چي را پيش پيشاني بگزاري تا پيشاني عالي جناب کثيف نشود. حضرت علي طوري عبادت ميکرد که هنگامي تير را از جانش بيرون ميکردي متوجه نمي شد اخر چه وقت پيامبر کرام و يا علي کرم اله وجه دست ها را شل کرده نماز خوانده بود؟ تو از روي پيامبر به خدا رسيدي ... پس چرا براي اداي سنت تنبلي؟ و نميپذيري تو تا اين همه را بفهمي يک عمر پيش رو داري . |
33 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 26 تير 89 - 07:29:15
با سلام جناب ارين 1 ) اين همه نفرت ما از اينها بر گرفته از نفرت ما از شيطان است , ما از شيطان و ايادي اثبات شده اش نفرت داريم . ================================================ 2 ) گفتن حق و برملا كردن ان غيبت نيست همانطور كه بسياري از ايات قراني اعمال غير حق كفار و منافقين اديان را بر ملا كرده مثل قابيل , نمرود , فرعون , زن و پسر حضرت نوح عليه السلام , زنان حضرت صالح و لوط عليهما السلام و برادران حضرت يوسف عليه السلام ............ و دو تا از همسران حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم و بعضي از صحابه كه منافق بودند . اگر افشا گري ها در قران نوشته شده پس ما هم ميتوانيم انرا انجام دهيم بشرط اينكه دروغ نباشد . اگر فكر ميكني ميتواني از اينها دفاع كني بسم الله . ================================================== 3 ) اينكه پيغمبر خدا بر روي چه چيزهاي سجده كرده اگر صحاح را قبول داري مراجعه كن . أعطيت خمسا لم يعطهن أحد قبلي ... وجعلت لي الأرض مسجدا وطهورا . پنچ چيز به من داده شده است كه به هيچ كس قبل از من داده نشده است ... زمين براي من محل سجده و پاك كننده قرار داده شده است . صحيح البخاري ، البخاري ، ج 1 ، ص 86 . ------------------------ رأيت النبي ( ص ) إذا سجد وضع جبهته وأنفه على الأرض . پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله را ديدم كه وقتي سجده ميكرد ، پيشاني و بينياش را بر زمين مينهاد . أحكام القرآن ، الجصاص ، ج 3 ، ص 36 ، و مسند احمد ، ج 4 ، ص 315 ، 317 . ------------------------ و صحابه رسول خدا (صلي الله عليه و آله ) نيز به تبعيت از آن حضرت ، جز بر زمين بر چيز ديگري سجده نميكردند : وعن أبي عبيدة أن ابن مسعود كان لا يصلي أو لا يسجد إلا على الأرض . رواه الطبراني في الكبير . ابن مسعود نماز نميخواند و سجده نميكرد ؛ مگر بر زمين ... طبراني اين روايت را در الكبير نقل كرده است . مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج 2 ، ص 57 . ------------------------ حدثنا محمد قال كان مسروق إذا خرج يخرج بلبنة يسجد عليها في السفينة . صحابي رسول االه مسروق ، هر وقت كه به مسافرتي ميرفت ، مقداري از خاك با خود بر ميداشت تا در كشتي بر آن سجده كند . الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد ، ج 6 ، ص 79 . سجدۀ رسول خدا بر سنگ : =============== از ابن عباس نقل شده است كه ميگفت : أن النبي صلى الله عليه وآله وسلم سجد على الحجر . پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم بر سنگ سجده ميكرد . اين روايت را حاكم نيشابوري در المستدرك ، ج 3 ، ص473 نقل و آن را تصحيح ميكند و ذهبي نيز در تلخيص المستدرك صحت آن را تأييد ميكند . حالا شما يك حديث موثق بگوئيد كه رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم فرمودند كه بر قالي سجاد پشمينه سجده كنيد براي اطلاعات بيشتر : آيا رسول الله (ص) مثل شيعيان امروزي بر مهر و امثال آن سجده مي كردند ؟ http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=490 ============ اما در مورد نماز و حالت دستها در وقت نماز : بشنو از علماي اهل سنت : قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم : صلوا کما رايتموني اصلي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند : نماز بخوانيد همانگونه كه مي بينيد من نماز مي خوانم. صحيح البخاري ج 1 ص 155 , کتاب الاذان باب الاذان للمسافر اذا کان جماعة .... نووي در شرح اين حديث ميگويد: و هذا مقتضي وجوب کل ما فعله النبي صلي الله عليه و سلم الا ما خرج وجوبه بدليل کرفع اليدين و نحوه. و اين روايت اقتضا دارد وجوب همه چيزهايي كه پيامبر انجام ميدهد مگر آن كاري كه وجوب آن به دليل ديگري برداشته شده باشد مثل بالا بردن دو دست و امثال آن. المجموع ج 3 ص 290 . نماز دست باز پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم از كتب اهل سنت ==================================== روى محمد بن عمر وابن عطاء قال : سمعت أبا حميد الساعدي في عشرة من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم منهم أبو قتادة فقال أبو حميد : أنا أعلمكم بصلاة رسول الله صلى الله عليه وسلم قالوا : فأعرض قال : كان رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا قام إلى الصلاة يرفع يديه حتى يحاذي بهما منكبيه ثم يكبر حتى يقر كل عظم في موضعه معتدلا ثم يقرأ ثم يكبر فيرفع يديه حتى يحاذي بهما منكبيه ثم يركع ويضع راحتيه على ركبتيه ثم يعتدل فلا يصوب رأسه ولا يقنعه ثم يرفع رأسه ويقول سمع الله لمن حمده ثم يرفع يديه حتى يحاذي منكبيه معتدلا ثم يقول : الله أكبر ثم يهوي إلى الأرض فيجافي يديه عن جنبيه ثم يرفع رأسه ويثني رجله اليسرى فيقعد عليها ويفتح أصابع رجليه إذا سجد ويسجد ثم يقول الله أكبر ويرفع ويثني رجله اليسرى فيقعد عليها حتى يرجع كل عظم إلى موضعه ثم يصنع في الأخرى مثل ذلك ....قالوا : صدقت هكذا كان يصلي صلى الله عليه وسلم. محمد بن عمر و ابن عطا روايت كرده اند ابو حميد ساعدي از ده نفر از اصحاب رسول خدا شنيد كه يكي از اين ده نفر ابوقتاده است پس ابو حميد مي گويد من داناترين شما به نماز رسول خدا هستم به او گفتند : نماز را عرضه كن پس گفت : رسول خدا زماني كه به نماز مي ايستاد دو دوست خود را بالا مي برد تا موازي دو گوشش قرار مي گرفت سپس تكبير مي گفت تا اينكه هر عضو بدنش در جاي خود قرار مي گرفت سپس حمد و سوره را قرائت مي كرد سپس تكبير مي گفت سپس دو دستش را تا گوشش بال مي آورد سپس به ركوع مي رفت و دو كف دست خود را بر زانو مي گذاشت سپس آرام مي گرفت نه سرش را بالا مي آورد و نه زياد پايين مي انداخت و مي گفت خدا سخن كسي كه او را مدح كند شنيد سپس دو دستش را بالا بر تا كنار گوشش قرار گرفت سپس گفت : الله اكبر و سپس خود را به زمين انداخت و دو كف دست خود را كنار خود گذاشت سپس سر بلند كرد و بر پاي چپ نشست و انگشتان دو پايش را موقع سجده باز كرد و سجده كرد و سپس الله اكبر گفت و بلند شد و بر پاي چپ نشست تا همه اندامش آرام گرفت سپس در سجده بعد همين كار را كرد .... همه گفتند : راست گفتي رسول خدا اينچنين نماز مي خواند . امام مالك در الموطا و ابوداود آن را نقل كرده اند و ترمذي درباره آن گفته است: حديث حسن صحيح سنن ابن ماجة ، ج 1، ص 280 ، سنن أبي داود، ج 1، ص 170 كتاب الصلاه باب استفتاح الصلاه ، سنن الترمذي، ج 1، ص 188 باب ما جا في وصف الصلاه ، مسند أحمد ج 5، ص 424، سنن الدارمي ، ج 1، ص 314 كتاب الصلاة باب صفة صلاة رسول الله ، السنن الكبرى للبيهقي، ج 2، ص 72 ، عمدة القاري، ج 6، ص 104 ‘ صحيح ابن حبان ج 5 ص 196... براي معلومات بيشتر به اين مقاله مراجعه بكن : چرا شيعيان با دست باز نماز ميخوانند؟ http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1252 ============ اينها را بخوان بعد تحقيق كن ميبني كه در عمل ما از سنت صحيح ( صحيح با اصرار و بدون اسرار ) حضرت رسول متابعت ميكنيم . حال اگر به ما شيعه ميكويند اينهم بخاطر اينكه سنت رسول اكرم صلوات الله عليه و اله را انجام بدهيم . ابن عباس روايت مى كند كه چون آيه شريفه" إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتُ عَدْن تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ" «آنان كه ايمان آورده اند و نيكوكار شدند به حقيقت، بهترين اهل عالمند. پاداش آن ها نزد خدا باغ هاى بهشت عدن است كه نهرها زير درختانش جارى است و در آن بهشت تا ابد جاودان و متنعمند و خدا از آن ها خشنود است(1)». بر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) نازل شد، پيغمبر خطاب به على ابن ابى طالب(عليه السلام)فرمود: «يا على! در اين آيه شريفه، مراد از خير البريه تو و «شيعيانت» مى باشيد. روز قيامت تو و شيعيانت در حالى كه خداوند از شما راضى و شما هم از خداوند راضى و خشنود هستيد مى آييد». اللمعة البيضاء، ص413، حديث 1125 ; شواهد التنزيل، ج 2، ص459 ; الدر المنثور، ج 8 ، ص589 ; المناقب، ص265، حديث 247 ; شبهاى پيشاور، ص156 براي معلومات بيشتر به اين مقاله مراجعه بكن : چرا شيعه را " جعفري" ميخوانند؟ http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=notepad&id=195 ======================================================= يا علي |
34 |
نام و نام خانوادگي: احسان علوي -
تاريخ: 12 آبان 89 - 23:56:29
انشا الله خداوند زمين را از شر وهابيت پاک کند زيرا آنها زائيده دست همفر انگليسي و محمد بن عبدالوهاب شراب خوار و زناکار هستند ؟!!!! |
35 |
نام و نام خانوادگي: سيوان -
تاريخ: 17 دي 89 - 09:25:45
با سلام جناب نويد صفا: اولا تو ادب نداري شعور هم نداري بي خوانواده هم هستي لم يكن تو وامسال تو از گوه كثيف تر هستيد لعنت خدا بر تو وهمه كساني كه در مورد عمر ابوبكر خالد واصحابه پيامبر بد گويي مي كنند شما شياد و شرف مسلمانها رو فروختين دين ودارين بدنام ميكنيد واقاي نويسنده مالك بن نويره مرتد شد نه زكات پرداخت ميكرد نه نماز ميخوند پس = با مرتد شدن تو ميگي شيعيان علي بود پس با اين حرفي كه زدي شيعيان همه منافق ومرتد هستند اره مشخصه چون به ظاهر مسلمان ودر باتن دارين دينو خراب ميكنيد راست ميگن كه ميگن دنيا پر از فساد بايد بشه كه امام مهدي بياد وشما دارين اين فساد رو به وجود ميارين كه زودتر امام مهدي ضهور كنه اينو خود علماتون ميگن تو نمازهاي جمعه شايد از تلوزين بشنوي پس تا ميتونيد فساد كنيد دروغ بگيد حق مردم رو پايمال كنيد به خدا فوش بديد به صحابه فوش بديد صيغه بكنيد زنا بكنيد تا هر روز كه دعا ميكنيد امام مهدي بياد زود تر بيا لم يكن كه راست ميگم اي لعنت خدا بر تو وامسال تو كه دينو خراب كردين يهودي ابن سبائي |
36 |
نام و نام خانوادگي: رضا -
تاريخ: 11 اسفند 89 - 11:39:19
اره منم خنگ واحمقم که باور کنم که اون لجن (تاويل کرده و تاويلش خطا رفته) ..زن خوشگل ديده مخ وعقل و دين و از همه مهم تر شرف انسانيش رو تعطيل کرده نه اينکه تاويل کرده.تاويل کرده ....شما فکر ميکنيد انسانهاي اين عصر خنگ و پخمه هستند که حقيقت رو از لابلاي حرفاي خودتون نفهمن شما اگه بگين ف. حتي بچه قنداقي ها هم رفتن فرحزاد .... هي ميگه تاويل.تاويل پا شو جمع کن کاسه کوزه تو بابا... اقا جون به کي به کي قسم حضرت عيسي هم حواري خائن داشته خيلي از پيامبرا هم ياران نخاله داشتن حالا شما هي اسرار رو اسرا که گند و کثافت اين اشغال رو بپوشوني من نمي دونم چه اصراريه...خدايي خودتون از اين استدلالها خندتون نميگره اه اه اه..........اره بچه جون مرام علي ميگه وقتي ميگي شيعه هستي حق نداري به تاويل خودت مسلمون بيگناهي رو مثلا به جرم سني بودن به قتل برسوني با حتي غير مسلمون بي ازاري رو به بنابر تاويلت بکشي ولي مرام عمري شما ميگه کاري نداشته باش که يارو ميگه من مسلمونم به قران و محمد هم ايمان دارم همينکه ديدي شيعه هست و احتمالا ضعيف هم هست(تنها گيرش اوردي ) سرش رو با وحشيگري ببربعد هم با ناموسش عقده ها توخالي کن تا تو بهشت با عمر همنشين بشي ؟!!!! چيزي که هنوزم توجاهايي که شيعه ضعيفه شاهدش هستيم مثل پاکستان و افغانستان وغيرو.....البته توي اين قبيل نامرديها و ؟؟؟ صفتي ها اقتدا به امثال همون امام پستشون خالد بن وليد مي کنند اين در حاليه که تو اين وا نفساي امروز بچه فلسطيني هاي عرب سني رو همه فراموش کردن و اقتدا کنندگان به سيف الله مسلول . سيوفشون رو تومقعدشون فرو کردن از ترسو خفه شدن فقط وفقط شيعه هست که پشتشون رو خالي نکرد اي تف به اين غيرت عربي وهابي تون همينو داشته باشين وديگه دم نزنيد و خفه شيد |
37 |
نام و نام خانوادگي: دانشجو -
تاريخ: 14 ارديبهشت 90 - 16:04:58
مسلمونا همينجورش کلي با هم اختلاف دارن با پخش اينجور برنامه ها فقط شکاف بيشتر ميشه نه به نفع اسلامه نه مسلمين اگه هنري داريد مارو به هم نزديک کنيد وگر نه استعمار کار شمارو خيلي وقت پيش شروع کرده آب تو هاون دشمن نريزيد الان زمان عمر و خالد واينا گذشته رو به جلو فکر کنيد نه روبه عقب |
38 |
نام و نام خانوادگي: شيعه علي (ع) -
تاريخ: 17 ارديبهشت 90 - 15:12:10
اين خالد ابن وليد لعنت الله عليه يکي از همان بي شرف هايي است که به در خانه امام علي عليه السلام و صديقه طاهره سلام الله عليها حمله کردند و حضرت زهرا سلام الله عليها را به شهادت رساندند. خدا جاي حق نشسته و او و اربابانش در جهنم خالدين فيها هستند انشاالله اللهم العن القوم الظالمين |
39 |
نام و نام خانوادگي: احمد فهيم قرلق -
تاريخ: 18 خرداد 90 - 18:07:23
بسيار مفيد است |
40 |
نام و نام خانوادگي: ابو لؤلؤ امام زمان عج -
تاريخ: 26 خرداد 90 - 19:26:36
سلام اولا آشكار ترين نشانه بر حق بودن امير المومنين مولاالموحدين امام علي ع تولدش مي باشد كه در كعبه اتفاق افتاد دوما اولين كسي بود كه در قريش ايمان آورد سوما شمشير آسماني از براي اوست بلكه كه سيف الله هم اوست |
صفحه بعد | [1] [2] [3] |