بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه شصتم 96/11/16
آشنایی با فرَق کلامی اهل سنت- مبانی کلامی وهابیت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله.
بحث در رابطه با مبادی فکری احمد ابن حنبل بود، مورد دهم آن را در حدی که نیاز بود به آن پرداختیم، فایلی که مربوط به وجوب اطاعت از حاکم ظالم است را بررسی کردیم که شاید دوستان ما بالای 700- 800 ساعت روی این فایل کار کردند. یعنی:
هرچه مربوط به اقوال علما بوده و روایاتی که آوردهاند را در این فایل جمع کردند. به نظرم این فایل را در سایت حضرت ولی عصر هم گذاشتهایم.
یک مطلبی که من دیروز متوجه شدم که در فایل به آن پرداخته نشده فرمایشات ائمه علیهم السلام در رابطه با مبارزه با ظلم است، این قسمت در فایل نیست و این را در یک فایل جداگانه ما کار کردیم.
فرمایش حضرت امیرالمؤمنین سلام الله علیه که میفرماید:
«وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْنا»
نهج البلاغة (للصبحي صالح) ؛ ص421، شريف الرضى، محمد بن حسين، هجرت - قم، چاپ: اول، 1414 ق.
و دیگر روایاتی که از ائمه علیهم السلام درباره مبارزه با ظلم و استبداد آمده است، اگر این را هرکدام از دوستان حوصله داشته باشند خوب کار کنند ما به فایل اضافه میکنیم.
همچنین فرمایش حضرت سید الشهدا علیه السلام که اهلسنت هم دارند که فرمود:
« إني لا أرى الموت إلا سعادة والحياة مع الظالمين إلا برما»
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 5، ص 12، تحقيق: د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
همه اينها عباراتی از ائمه علیهم السلام در مبارزهای با ظلم و جنایات است.
پرسش:
استاد ببخشید! راجع به عقیده اینها در مورد حاکم ظالم و حتی اگر کافر هم باشد باید اطاعت کنیم اینها شاید به آن جملهی حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه هم استدلال کنند:
«لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر»
نهج البلاغة (للصبحي صالح) ؛ ص82، شريف الرضى، محمد بن حسين، هجرت - قم، چاپ: اول، 1414 ق.
پاسخ:
در آنجا امیر دارد نه خلیفه، امیر! در صورتی که ما در جامعه حالت آشوب باشد مثلا بیایند حاکم را بکشند یا حاکم استعفاء بدهد و جامعه از هم بپاشد، یعنی باعث بشود که مردم حق همدیگر را ضایع کنند. در آنطور موارد ما هم داریم مرحوم شیخ انصاری در مکاسب دارد که ما اولا حکومت امام معصوم را داریم در صورت فقدان فقیه عادل اگر فقیه عادل نشد، مؤمنین صالح، اگر مؤمنین صالح هم نبودند مؤمنین فاسق امور را بگیرند.
پرسش:
مرحوم حائری هم در کتابش این را آورده است.
پاسخ:
بله، لذا اینکه جامعه نباید از هم بپاشد این را ما هم داریم ولی این به معنای این نیست که ما بیاییم ابتدا اگر یک ظالم آمد و به صورت متغلّبا و به صورت زور یک حاکمی را کنار زد و کودتا کرد و حکومت را به دست گرفت و دیگر ما در برابر او ساکت باشیم چنین چیزی ما نداریم.
پرسش:
استاد! استدلالشان همین است که میگویند اگر جامعه حاکم نداشته باشد باعث کشت و کشتار میشود حاکم ظالم و کافر هم باشد بهتر از این است که در جامعه هرج و مرج باشد و باعث کشت و کشتار مسلمین شود.
پاسخ:
ببینید بحث سر این است که آیا ما در برابر حاکم ظالم باید ساکت باشیم و خروج نکنیم؟ ولو اینکه قدرت داشته باشیم؟ حالا طبق فرمایشات ائمه علیهم السلام برای اینکه جامعه از هم نپاشد و در جامعه هم افراد صالح و مومنی بودند، وظیفه جامعه چیست؟ آیا حکومت ظالم را تحمل کنند و یا اقدام برای تبدیل حاکم ظالم به حاکم عادل کنند؟ ما دنبال این هستیم. ما میگوییم اگر یک جامعهای باشد قدرت و توانایی برای تغیر حکومت ندارند قطعا باید در آنجا تحمل بشود ولی به مجرد اینکه قدرت بر تحمل داشت باید قیام کنند این هم عبارت حضرت سید الشهداء است که:
«إِنِّي لا أَرَى الْمَوْتَ إِلا سَعَادَةً وَالْحَيَاةَ مع الظَّالِمِينَ إِلا بُرْمًا»
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 9 ص 192، اسم المؤلف: علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: 807 ، دار النشر : دار الريان للتراث/دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407؛ المعجم الكبير ، ج 3، ص 114، اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360 ، دار النشر : مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي
و عبارت امام راحل:
«لوکان سکوت علماء الدین و رؤساء المذاهب موجبا لجرأة الظلمة علی ارتکاب سائر المحرمات وابداع البدع یحرم علیهم السکوت ویجب علیهم الانکار»
شما بیایید این فتوا را بگذارید در کنار عبارتهایی که ما دیروز برای شما از این آقایان نقل کردیم. اینها گفتند که هرگونه قیام در برابر اینها حرام است من باز هم فتاوای فقهاء را آوردهام علامه در منتهی آورده است:
« معونة الظالمين انما يحرم حرام بلا خلاف»
منتهى المطلب ( ط.ق ) - العلامة الحلي - ج 2 ص 1013
صاحب حدائق دارد:
«ألظاهر من الأخبار الواردة في هذا المقام ، هو عموم تحريم معونتهم بما يحرم وما لا يحرم »
الحدائق الناضرة - المحقق البحراني - ج 18 ص 119
حتی اعانت حاکم ظالم در کارهای مباح هم حرام است. دیگر از این واضحتر! تمام این موارد را هم ما مفصل آدرس دادیم.
از آن طرف اهل سنت میگویند:
« والفقهاء مجمعون على أن الإمام المتغلّب طاعته لازمة»!
حاکمی که با کودتا روی کار آمده باشد اطاعتش واجب است!
شرح صحيح البخاري ، ج 10، ص 8، اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن خلف بن عبد الملك بن بطال البكري القرطبي الوفاة: 449هـ ، دار النشر : مكتبة الرشد - السعودية / الرياض - 1423هـ - 2003م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : أبو تميم ياسر بن إبراهيم
شما این را در کنار فتاوای فقهای شیعه و عبارات ائمه علیهم السلام بگذارید ببینید چقدر تفاوت دارد.
روایت دیگری نقل میکنند:
«من اصل الدین»
از اصول دین است
«الصلاة خلف کل بَرٍ وفاجر»
دیگر چه ماند! به قول یکی از رفقا میگفت ما رفته بودیم نزدیکیهای ایرانشهر میخواستیم نماز بخوانیم از متولی مسجد سوال کردیم امام جماعت شما عادل است یا نه؟
به زبان محلی گفته بود بله عادل بودنش که عادل است ولی گاهی اوقات لواط هم میدهد! البته این را با تعبیر خیلی زشت محلی گفته بود.
میگوید:
«من اصل الدین! الصلاة خلف کل بَرٍ وفاجر»
یکی از رفقا میگفت من برای دیدن یکی از قضات که رفیقم بود به بندر عباس رفته بودم دیدم یک فرد آمده بود و از یک آقایی شکایت میکرد که ایشان به همسر من تجاوز کرده است وقت نماز شد آن آقایی که تجاوز کرده بود همانجا در اطاق قاضی جلو ایستاد این خانم و این شوهر پشت سرش نماز خواندند!
«من اصل الدین! الصلاة خلف کل بَرٍ وفاجر»
ادعای اجماع هم میکنند میگویند از اصول دین است! خیلی عجیب است!
جالب است ابن ابی العز حنفی میگوید:
«ونرى الصلاة خلف كل بر وفاجر من أهل القبلة ... قال صلى الله عليه وسلم صلوا خلف كل بر وفاجر... وفي صحيح البخاري أن عبد الله بن عمر رضي الله عنه كان يصلي خلف الحجاج بن يوسف الثقفي وكذا أنس بن مالك وكان الحجاج فاسقا ظالما »
شرح العقيدة الطحاوية ، ج 1، ص 421، اسم المؤلف: ابن أبي العز الحنفي الوفاة: 792 ، دار النشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1391 ، الطبعة : الرابعة
وقتی پایههای یک مذهب را اینچنین متزلزل کرده باشند، آمریکا هم دنبال چنین اسلامی است! اسلام آمریکایی ناب، یعنی این! اسلام دل بخواه اسرائیل یعنی این!
مشکلات اساسی این است که آن زمانی که احادیث را شروع به نوشتن کردند نزدیک به 110 - 120 سال نقل حدیث مثل مواد مخدر شده بود و یک جرم نابخشودنی بود. شروع به حدیث نگاری کردند هر کسی را که مادرش به خانه راه نمیداد حدیث جعل میکرد!
مجموع احادیث بخاری بعد از حذف مکررات حدود 4000 حدیث است. بخاری میگوید من این 4000 روایت را از میان ششصد هزار روایت انتخاب کردم!
آدم متحیر میشود! یعنی مغز آدم نمیکشد! یعنی 596 هزار روایت را کنار زده 4000 تا روایت انتخاب کرده است!
مسلم، کل روایاتش نزدیک به تقریباً 4000 تا بعد از حذف مکررات است میگوید من این احادیث را از میان سیصد هزار روایت انتخاب کردم! اینها حکومتهای فاسد بنی امیه آنچه را که القاء میکردند اینها هم مینوشتند.
یکی از نویسندگان حدیث و تاریخ میگوید من برای حاکم (به نظرم بسر ابن ارطاة است) نوشتم ما در تاریخ به فضایل علی ابن ابیطالب علیه السلام میرسیم آیا بنویسیم یا ننویسیم؟
میگوید رسماً نامه نوشت : -نستجیر بالله- هر چه در مذمت علی ابن ابیطالب علیه السلام پیدا کردی بنویس شما غیر از این چیزی ننویس!
این است که این آقا میگوید:
«نری الصلاة خلف کل بر و فاجر»!
این از اصول دین ما هم است.
البته بعضی از افراد حدود 20- 25 مورد مبانی فکری احمد ابن حنبل را آوردهاند؛ ولی ما ده تا از آن مبانی که شاخص بود را انتخاب کردیم و بیان کردیم. بعد از این آنچه که نیاز بود در اینجا توضیح داده بشود ما توضیح دادیم.
این اجمال افکار احمد ابن حنبل بود که در زمان دولت بنی العباس ایجاد شد و متوکل عباسی لعنت الله علیه متوفای 232 افکار معتزله را به اصحاب الحدیث تبدیل کرد.
عرض کردیم که معتزله به عقاید شیعه تا حدودی نزدیکتر هستند تا به اشاعره. اینها بحث اصحاب حدیث که همان تفکر احمد ابن حنبل بود را احیاء کردند و اکثر علمای قرن سوم تابع تفکرات احمد ابن حنبل بودند. مثل یحیی حنظلی متوفای 226، مروزی ابو عبدالله حمّاد، متوفای 228، بخاری متوفای 256، ابو داود سجستانی متوفای 275، ابن قتیبه متوفای 213، دارمی صاحب سنن متوفای280، عبدالله پسر احمد ابن حنبل متوفای 290، ابن عبدالبر صاحب الإستیعاب متوفای 463، ابو الوفاء متوفای 431 اینها با توجه به آنچه که حکومت آمد و مکتب اعتزال را کنار زد و آنها را در فشار قرار داد و پیروان احمد ابن حنبل و اصحاب حدیث را تقویت کردند.
این آقایان، کبار علمای معاصر همه به این طرف آمدند اینها هم بحث اعتزال و غیره را رها کردند.
در هر صورت اینها تا جایی میرسد که در زمان القادر بالله متوفای 408 خلیفه را قانع کردند و گفتند کسانی که عقیده معتزله و عقیده شیعه و خوارج دارند باید توبه کنند و اگر توبه نکردند محکوم به قتل هستند!
بحثهای دیگری که دارند:
«كان ربنا عزوجل وحده لا شيء معه ولا مكان يحويه فخلق كل شيء بقدرته وخلق العرش لا لحاجة إليه فاستوى عليه إستواء إستقرار كيف شاء وأراد»
العلو للعلي الغفار في إيضاح صحيح الأخبار وسقيمها ، ج 1، ص 239، اسم المؤلف: الإمام الحافظ شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي الوفاة: 3 / ذو القعدة / 748هـ ، دار النشر : مكتبة أصواء السلف - الرياض - 1416هـ - 1995م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : أبو محمد أشرف بن عبد المقصود
این بدعتها و خرافاتی که بر توحید و بحثهای اعتقادی ایجاد شد همه ریشه در تفکرات احمد ابن حنبل دارد و علمایی که دقیقا افکار احمد ابن حنبل را احیاء کردند. یعنی در حقیقت، بحث تجسم در میان مسلمین از همینجا شروع شد.
پرسش:
«لا مکان یحویه» (که در عبارت فوق بود) با تجسم چطوری است؟
پاسخ:
در کنارش هم این است که:
«فاستوى عليه إستواء إستقرار كيف شاء وأراد»
آمد بر روی عرشش مستقر شد.
پرسش:
به هر حال نشستن خدا روی عرش، نیاز به مکان دارد و جایی را اشغال میکند.
پاسخ:
اینها وقتی بحث میکنند:
«ولا مكان يحويه»
از آن طرف میگویند:
« خلق العرش لا لحاجة إليه فاستوى عليه إستواء إستقرار كيف شاء وأراد »
یعنی در بالای عرشش مستقر شد.
پرسش:
این تناقض دارد.
پاسخ:
آنها باید جواب بدهند! در هر صورت این بحثهایی که در مورد خدای عالم است که خدای عالم روی عرش نشسته از هر طرف چهار انگشت بیشتر است و نیمه شب که میشود از عرش پایین میآید و در آسمان دنیا صدا میکند:
«هل من مُسْتَغْفِرٍ فاغفر له هل من تَائِبٍ فَأَتُوبَ عليه هل من دَاعٍ فَأُجِيبَهُ»
مسند الإمام أحمد بن حنبل ، ج 2 ص 433 اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - مصر
وقتی طلوع فجر میشود برمیگردد و بالا میرود! خدای عالم انگشت دارد! دست دارد! پا دارد! شکل دارد! غیر از اینکه خدای عالم، آلت مردانگی و ریش ندارد!! این دو چیز از خدا برداشته شده است!
پرسش:
یک سوالی پیش میآید که میگوید خدای عالم ریش ندارد اینها چرا ریش غیر متعارف میگذارند یعنی اینها چرا مخالفت میکنند؟!
پاسخ:
شاید میگویند خدای ما ریش ندارد ما به جای او ریشمان را بلند میکنیم!
پرسش:
آیا معتزله بین اهلسنت هنوز هم هستند؟
پاسخ:
معتزله، خیلی کم هستند ولی اشاعره زیاد هستند. تقریبا تفکر معتزله منقرض شده است. در هر صورت اینها با تمام برنامههایی که در جامعه بود با فلسفه، منطق مخالفت کردند.
منطقیون و فلاسفه را تکفیر و لعن کردند و یک بساطی شروع کردند مخصوصاً در قرن هفتم و هشتم که اینها کاملاً با آن مبانی قرآنی و حدیثی که در قرن اول و دوم هجری بنا نهاده شده بود مخالفت کردند.
پرسش:
آیا اخباریون هم همین حرفها را میزدند که با اصولیون دعوا داشتند؟
پاسخ:
نه! بحث اخباری و اصولی بحث جدایی است اخباری میگوید شما عقل را کنار بگذارید کاری به عقل نداشته باشید اصول عقلیه و غیره انسان را به پرتگاه میکشاند. ما هستیم و این روایات. روایت ضعیف باشد یا غیر ضعیف باشد ما مجبور هستیم عمل کنیم ولذا گفتند که تمام روایات کتب اربعه همه صحیح است بلا اشکالٍ. روایت ضعیف هم که باشد ما باید به روایت ضعیف عمل کنیم همین آقایانی که میگویند ما باید به روایت ضعیف عمل کنیم، مقدمه کتاب حدایق را شما بخوانید صاحب حدائق حدود پنجاه شصت صفحه در رابطه با مبانی جرح تعدیل و اینکه ما در استناد به روایات هیچ راهی جز بررسی اسانید روایت نداریم، بحث کرده است. صاحب حدائق هم گل سر سبد اخباریهاست.
میرزا محمد استر آبادی که بنیانگذار مکتب اخباری بود یک افکار غلطی داشت و مرحوم وحید بهبهانی و شاگردانش و سید بحر العلوم در عرض ده دوازده سال همه اینها را کنار زدند.
ولی عمدتاً آنهایی که با این افکار باقی ماندند مثل صاحب وسائل، فیض کاشانی رضوان الله تعالی علیه، علامه مجلسی پدر و پسر و همچنین صاحب حدایق اینها باقیماندههای آنها بودند که یک مقداری تفکرات اخباری داشتند.
پرسش:
علامه مجلسی را هم میگویند جزو اخباریون بوده است.
پاسخ:
مجلسی پدر و پسر را عرض کردم پدر، یک مقداری به اصولی نزدیکتر است ولی پسر نه. فیض کاشانی، خود صاحب حدایق و غیره ولی ما باید یک مقداری دقت کنیم آن اخباریونی که کتابهای اصولیان را نجس میدانستند میگفتند باید با دستمال کتابهای اصولی را برداریم! آنها کلاً منقرض شدند الان هم در گوشه کنار ایران و عراق یک تعداد خیلی اندکی تفکر اخباریگری دارند.
اینهایی که مشهور به اخباری هستند مثل صاحب حدایق و فیض کاشانی کتابهایی که این بزرگواران نوشتند در هر بحثی جواهر را کنار حدایق بگذارید میبینید از نظر استدلال به روایات، استدلال به مسائل عقلی و غیره این دو بزرگوار تفاوت چندانی ندارند یعنی ما اگر بخواهیم یک کتاب فقهی اخباری و اصولی را مقایسه کنیم باید به حدایق و جواهر مراجعه کنیم. مخصوصاً من توصیه میکنم دوستان جلد اول حدایق را که در رابطه با مبانی جرح و تعدیل و کیفیت استدلال به احادیث است را مطالعه کنند. مطالب خیلی زیبا و خواندنی دارد.
یعنی شما مقدمه معجم رجال آقای خویی را بخوانید با مقدمه حدایق میبیبنید تفاوتی با هم ندارند مثل همان برنامهایی که آقای خویی در مبانی جرح و تعدیل دارد ، کمرنگتر، صاحب حدایق در جلد اول دارد.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته