بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه نهم 97/07/14
موضوع: ضرورت توانمند سازی علمی در مسیر پاسخگوئی به شبهات(8) – آشنایی با برخی تفاسیر معتبر اهل سنت(1)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
بحث ما در رابطه با کتابهای تفسیری اهل سنت بود. عرض شد ما برای پاسخگویی به شبهات و استدلال برای عقایدمان در بهرهگیری از کتب اهل سنت، ناگزیر هستیم به کتابهایی استناد کنیم که مورد تأیید آنها هستند. و عرض شد اگر ما به کتابهایی که در نزد آنها ضعیف هست استدلال کنیم، با یک جمله ما را خلع سلاح میکنند که این کتابها مورد تأیید ما نیست.
همچنین احادیثی که ما استناد میکنیم، باید از نظر سندی با منهج آنها صحیح باشد، در غیر این صورت جز خستگی برای ما چیز دیگری نیست. لذا ما گفتیم که باید در سه محور کار کنیم؛ بحث تفسیری، بحث تاریخی و بحث حدیثی. در این سه محور ما کتابهای معتبر آنها را یکی پس از دیگری بررسی کردیم. تفسیر اول «تفسیر طبری» بود که «ابن تیمیه» و دیگران آن را تأیید کردند و گفتند که جزء صحیحترین تفاسیر است.
آشنایی با تفسیر «ابن ابی حاتم رازی»
تفسیر دوم که بعد از «تفسیر طبری» مورد تأیید آنهاست، «تفسیر ابن ابی حاتم رازی» است.
لازم به ذکر است که «حاتَم طائی» غلط است و «حاتِم طائی» صحیح است. «ابن ابی حاتِم رازی» تفسیری به نام «تفسیر القرآن العظیم» دارد که تقریباً میتوان گفت تفسیر او از جهاتی بر «تفسیر طبری» مقدم است.
ایشان کتاب خود را بعد از «طبری» نوشته است که البته هفده سال بیشتر فاصله زمانی ندارند و فاصله وفات آنها سالهای 310 تا 327 هجری است.
علت مقدم بودن این تفسیر این است که «ابن ابی حاتم» تقریباً بررسیهای خاصی دارد و تلاش میکند اصلاً در این کتاب جز روایات صحیح هیچ روایتی را نیاورد. در حالی که «طبری» تمام روایات و سندها را میآورد.
اخیراً وهابیها کتابی تحت عنوان «صحیح تفسیر الطبری» و «ضعیف تفسیر الطبری» نوشتند. ولی بنده ندیدم که وهابیها «تفسیر ابن ابی حاتم» را تحت عنوان «تفسیر ضعیف» و «تفسیر صحیح» طبقه بندی کنند.
ایشان در مقدمه چندین سطر مطلب دارد که نکات زیبایی است. ایشان مینویسد:
«سالنی جماعة من اخوانی اخراج تفسیر القران مختصراً باصح الاسانید»
بعضی از برادران از من خواستند که تفسیر مختصری از قرآن با صحیحترین اسانید بنویسم.
«وحذف الطرق والشواهد والحروف والروایات، وتنزیل السور»
طرق را حذف کنم، شواهد و حروف و روایات را حذف کنیم و تنزیل سور را کنار بگذاریم.
اعم از اینکه به چند وجه خوانده میشود؛ فلانی «یطهرَ» خوانده است و فلانی «یطهرُ» خوانده است را ما حذف کنیم.
«وان نقصد لاخراج التفسیر مجردا دون غیره»
و تنها تفسیر مجرد آیات قرآن را در آنجا بیاوریم.
سپس مینویسد:
«فاجبتهم إلی ملتمسهم، وبالله التوفیق، وایاه نستعین، ولا حول ولا قوة الا بالله»
تا اینجا درخواست از «ابن ابی حاتم» است. سپس میگوید:
«فتحریت اخراج ذلک باصح الاخبار اسنادا واشبهها متنا»
من تمام تلاش خود را به کار بردم و در کتابم صحیحترین اخبار از نظر سند را آوردم. و شبیهترین متن به واقعیت را انتخاب کردم.
می گوید ما نمیتوانیم بگوییم متن آن قطعی است، زیرا قطعی الصدور تنها قرآن است. می گوید من شبیهترین متن به واقعیت را آوردم. این نکته اش جالب است که می گوید:
«فاذا وجدت التفسیر عن رسول الله لم اذکر معه احدا من الصحابة ممن اتی بمثل ذلک»
اگر آیهای پیدا کردم و از پیغمبر اکرم در تفسیر آن آیه روایتی بود، دیگر مشابه آن روایت را از صحابه و تابعین نیاوردم و به حدیث نبوی اکتفا کردم.
در مقابل، «طبری» چنین نیست. او در این زمینه روایت از پیغمبر اکرم میآورد و اگر از صحابه و تابعین و اتباع تابعین هم روایت هست میآورد. سپس مینویسد:
«واذا وجدته عن الصحابة فان کانوا متفقین ذکرته عن اعلاهم درجة باصح الاسانید وسمیت موافقیهم بحذف الاسناد»
اگر روایت فقط از صحابه پیدا کردم و روایات صحابه با همدیگر اتفاق داشتند من صحیحترین و اعلاترین روایت با صحیحترین سند را آوردم.
کلمه «اعلا سندا» همواره نزدیکترین و کمترین تعداد راوی را می گویند. به عنوان مثال در «قرب الاسناد» اثر «حمیری» روایتی با سه راوی به پیغمبر اکرم یا مطلب میخورد و روایتی با پنج راوی به پیغمبر اکرم یا مطلب میخورد. نویسنده روایت با پنج راوی را کنار گذاشته است و روایتی که با سه راوی به صحابه یا پیغمبر اکرم میخورد را آورده است.
«وان کانوا مختلفین ذکرت اختلافهم وذکرت لکل واحد منهم اسنادا، وسمیت موافقیهم بحذف الاسناد»
اگر صحابه نظر مختلفی نسبت به یک آیه داشتند هر سندی که به صلاح بود آوردم و بعد بعضی از روایات دیگری که متنا موافق بود و سندا مخالف بود، سندها را حذف کردم.
«فان لم اجد عن الصحابة ووجدته عن التابعین»
اگر از صحابه پیدا نکردم به سراغ تابعین رفتم.
«عملت فیما اجد عنهم ما ذکرته من المثال فی الصحابة، وکذا اجعل المثال فی اتباع التابعین واتباعهم»
و همین طور اگر از تابعین پیدا نکردم به سراغ اتباع تابعین رفتم.
تفسیر القرآن، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن محمد بن إدریس الرازی، دار النشر: المکتبة العصریة - صیدا، تحقیق: أسعد محمد الطیب، ج 1، ص 14، باب مقدمة المؤلف
پرسش:
حجیت قول صحابه را از کجای قرآن استدلال می کنند؟
پاسخ:
در این زمینه آقایان این همه آیات قرآن دارند.
(أُولئِک هُمُ الصَّادِقُون)
و آنها راستگویانند.
سوره حشر (59): آیه 8
همچنین آیه 100 از سوره مبارکه توبه و آیه 18 از سوره مبارکه فتح گویای این مطلب است. آنها سنت صحابه را دقیقاً همانند سنت پیغمبر اکرم میدانند و هیچ برایشان فرقی نمیکند. معتقدند سنت صحابه در جمیع جهات همانند سنت پیغمبر اکرم است.
ما بارها بحث کردیم یکی از چیزهایی که عزیزان باید برای همیشه در آستینشان داشته باشند، همین بحثهای اهم رجالی است. این آقایان حتی مرسلات تابعی را هم حجت میدانند. «شاطبی» مینویسد:
«سنة الصحابة رضی الله عنهم سنة یعمل علیها ویرجع إلیها»
الموافقات فی أصول الفقه، اسم المؤلف: إبراهیم بن موسی اللخمی الغرناطی المالکی، دار النشر: دار المعرفة - بیروت، تحقیق: عبد الله دراز، ج 4، ص 74، باب المسألة التاسعة
این بحث، بحث اصولی هم است. آقای «ملأ علی قاری» مینویسد:
«سنة الصحابة ومن تبعهم من الأمة»
شرح مسند أبی حنیفة، اسم المؤلف: الملا علی القاری، علی بن سلطان محمد (المتوفی: 1014 هـ)، ج 1، ص 201، باب حدیث فتح الإمام
فرقی نمیکند که سنت صحابه یا سنت رسول الله باشد. سپس میگوید:
«تراویح سنة الا انه لیس بسنة رسول الله»
سنت، سنت صحابه است و برای ما هیچ فرقی نمیکند. ما نماز تراویح را از پیغمبر اکرم روایت نداریم، اما از صحابه روایت داریم و عمل میکنیم. برایشان هیچ فرقی نمیکند. مراد از صحابه هم کسی است که رسول الله را ولو یک ساعت دیده باشد. هیچ فرقی نمیکند.
قدیمیترین تفسیر آنها «تفسیر طبری» متوفای 310 هجری است. اهل سنت قبل از «طبری» تفسیری ندارند. بعدها «ابن کثیر» و دیگران تفسیر آوردند که به آنها میرسیم. عمدتاً ملاک اهل سنت همان تفاسیر قرن چهارم و پنجم هجری است و از خودشان چیزی ندارند.
پرسش:
اهل سنت، سنت رسول خدا را مقدم میدارند یا سنت صحابه را ؟
پاسخ:
از من قبول کنید که آنها سنت صحابه را مقدم میدارند و دلیلشان هم این است که صحابه از پیغمبر اکرم قطعاً شنیده است. اگر چنانچه سنتی که از صحابه نقل شده صحیح بود، صحابه به او عمل میکردند. پس معلوم میشود که سنت صحابه سنت غیر معمولٌ علیه بوده است که به آن عمل نکردند.
البته وهابیت به طور کلی معتقدند که «ابن تیمیه» برای ما مقدم بر پیغمبر اکرم است. می گویند «ابن تیمیه» معتقد است که توسل شرک است، حال اگر پیغمبر اکرم زنده شود و بگوید که توسل جایز است ما به قول پیغمبر اکرم عمل نمیکنیم.
اگر شما بخواهید به وهابیت اشکال کنید، اشکال خیلی زیاد است. آنها نسبت به صحابهای که در رأس آنها ابوبکر و عمر است، میگویند:
«فَإِنْ یک صَوَاباً فَمِنَ اللَّهِ عز وجل وان یکنْ خَطَأً فمنی وَمِنَ الشَّیطَانِ وَاللَّهُ عز وجل وَرَسُولُهُ بَرِیئَانِ»
مسند الإمام أحمد بن حنبل، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 1، ص 447، ح 4276
در رأس وهابیت این افراد هستند و ما کاری نمیتوانیم انجام دهیم. چند روز پیش چند کلیپ برای من فرستاده بودند که شخصی میگفت: صحابه لواط میکردند، زنا میکردند، دزدی میکردند. با تمام این حال ما موظفیم از اینها چشمپوشی کنیم و بگوییم عادل هستند.
یکی از دوستان میگفت: در مسیر بندر عباس به روستای کوچکی کنار جاده رفتم تا نماز بخوانم. من از خادم مسجد سؤال کردم که امام جماعت شما عادل هست یا خیر. او گفت: در عادل بودن که عادل است، اما گاهی اوقات لواط هم مرتکب میشود!!
ما نفهمیدیم مفهوم عدالت چیست! «خالد بن ولید» صحابی پیغمبر اکرم «مالک بن نویره» را میکشد و به اتفاق همه صحابه با زن او هم زنا میکند. خلیفه دوم میگوید:
«یا عدوّ الله، قتلت امرأ مسلماً، ثمّ نزوت علی امرأته، لأرجُمَنَّک»
اما:
«فقال أبو بکر: تأوّل فأخطأ»
أسد الغابة فی معرفة الصحابة، اسم المؤلف: عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد الجزری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: عادل أحمد الرفاعی، ج 5، ص 54، ح 4640
ابوبکر ادعا میکند که من نمیتوانم شمشیر خدا را دومرتبه در غلاف کنم، پیغمبر این شمشیر را باز کرده است. وقتی که به این صورت است باید چه بگوییم، جز اینکه بگوییم:
(وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً)
و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند به آنها سلام میگویند (و با بی اعتنایی و بزرگواری میگذرند).
سوره فرقان (25): آیه 63
من بارها گفتم که اگر ما تمام عمر به خاطر نعمت آشناییمان با اهلبیت یک سجده شکر به جا بیاوریم، والله تالله بالله حق مطلب را بازهم ادا نکردیم.
اگر خداوند متعال از اول خلقت تا آخر به ما عمر بدهد و ما را با اهلبیت آشنا کند و تمام این مدت به خاطر نعمت ولایت در سجده شکر کنیم بازهم حق مطلب ادا نشده است.
در هر صورت... قبلاً هم گفتیم که «ابن تیمیه» میگوید: تفسیر «ابن ابی حاتم» از آن دست تفاسیری است که؛
«و تفاسیرهم متضمنة للمنقولات آلتی یعتمد علیها فی التفسیر»
منهاج السنة النبویة، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج 7، ص 179، فصل قال الرافضی البرهان الحادی و العشرون
بازهم در مورد «تفسیر طبری» و «تفسیر ابن ابی حاتم» میگوید:
«فلم یذکروا فیها مثل هذه الموضوعات»
منهاج السنة النبویة، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج 7، ص 13، باب سورة یونس 35
او «تفسیر ثعلبی» را مثال میزند و میگوید: تفسیر «علامه ثعلبی» تفسیر درستی نیست و بعضی از موضوعات را آورده است. البته مراد از «موضوعات» در نظر ابن تیمه روایاتی است که در فضائل امیرالمؤمنین و اهلبیت آورده است.
حال اهل سنت در مورد «ثعالبی» قدری شک و تردید دارند، اما «تفسیر ثعلبی» با عنوان «الکشف و البیان» را غالب علمای اهل سنت قبول دارند.
نکتهای که در اینجا وجود دارد و تفاوتی که با «طبری» دارد چند نکتهای را که ما آوردیم، این است که «طبری» اقوال مختلف را نسبت به یک آیه میآورد و میگوید: در این آیه چند رأی وجود دارد. رأی اول، قائلین به این رأی و رأی دوم، قائلین به این رأی و دیگر آراء را بررسی میکند. او بعضاً هشت یا نُه رأی در تفسیر یک آیه میآورد و قائلین به آن رأی را هم میآورد. این قضیه انسان را مقداری آگاهتر میکند.
به تعبیر آیت الله العظمی بروجردی که می فرمود تسلط به اقوال نیمی از اجتهاد است!! وقتی که انسان میفهمد در این آیه چه اقوالی هست نیمی از اجتهاد را رفته است.
در مقابل «ابن ابی حاتم» کاری به اقوال ندارد و همان قولی که در نزد او معتبر بوده را میآورد. «ابن تیمیه» در کتاب «مجموع الفتاوی»، «ابن حجر» در کتاب «فتح الباری»، «ابن کثیر» در «تفسیر ابن کثیر»، «شوکانی» در «فتح القدیر»، «سیوطی» در «در المنثور» به تفسیر «ابن ابی حاتم» اعتماد کردند و مطالب آنها را در رأس مطالب در تفسیر آیه قرآن آوردند. در حقیقت این مصدر، یک مصدر معتبر در نزد متأخرین است.
آشنایی با تفسیر «بغوی»:
تفسیر سوم «تفسیر بَغَوی» به نام «معالم التنزیل» است. «بغوی» را چنین تعبیر میکنند:
«وکان البغوی یلقب بمحیی السنة وبرکن الدین»
سیر أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقیق: شعیب الأرناؤوط, محمد نعیم العرقسوسی، ج 19، ص 441، باب 8 البغوی
البته ایشان شافعی هست و از نظر عقیده، سلفی هست. در حقیقت ما دو یا سه تفسیر سلفی مشهور داریم که آنها «تفسیر بغوی» و «تفسیر ابن کثیر» و «تفسیر شوکانی» هستند. در حقیقت مبنای فکری این سه تفسیر، مبنای سلفیگری است.
البته مراد از سلفی، وهابی نیست، زیرا در آن زمان نه وهابیتی در کار بود و نه «ابن تیمیه» در کار بود. مراد از سلفی، تکیه کردن بر آنچه که سلف صالح به آن عقیده دارند، می باشد.
ما در سال گذشته در رابطه با اسماء و صفات بحث کردیم. در میان صحابه و تابعین اختلافات زیادی بوده است که آیا ما (یدُ اللَّه) و (وَجْهِ اللَّه) که در قرآن هست را به همان معنای ظاهری بگیریم یا مراد از (یدُ اللَّه) قدرت الله است!؟
وهابیت معتقدند که خدا دست دارد، اما ما نمیدانیم دست خدا به چه صورت است. ما نمیدانیم دستی که لایق خداست چطور است و غیر از او هم کسی از آن دست خبر ندارد. آنها معتقدند خداوند وجه دارد، اما وجهی که ما نمیدانیم چگونه است.
در رابطه با «تفسیر بغوی» از «ابن تیمیه» سؤال میکنند:
«وأی التفاسیر أقرب إلی الکتاب والسنة الزمخشری أم القرطبی أم البغوی أو غیر هؤلاء»
جواب میدهد:
«فأسلمها من البدعة والأحادیث الضعیفة البغوی، لکنه مختصر فی تفسیر الثعلبی وحذف منه الأحادیث الموضوعة والبدع آلتی فیه»
تفسیر بغوی از این سه تفسیر سالمتر است، اما بغوی تفسیر ثعلبی را مختصر کرده و احادیث ضعیف و جعلی او را حذف کرده است.
الفتاوی الکبری لشیخ الإسلام ابن تیمیة، اسم المؤلف: شیخ الإسلام تقی الدین أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی، دار النشر: دار المعرفة - بیروت، تحقیق: قدم له حسنین محمد مخلوف، ج 2، ص 227، مسألة 288
«خازن» در مقدمه خود میگوید:
«ظهیر الدین أبو محمد الحسین بن مسعود البغوی قدس الله روحه ونور ضریحه من أجل المصنفات فی علم التفسیر وأعلاها وأنبها وأسناها جامعا للصحیح من الأقاویل عاریا عن الشبه والتصحیف والتبدیل»
«أنبها» به معنای «افضلها» است. «أسناها» به این معناست که از نظر سند بالاترین جایگاه را دارد. عبارت «عاریا عن الشبه» یا مراد عاری بودن از اشتباهات است یا مراد همان تشبیه به اسماء و صفات حق است. ظاهراً مرادشان شبهات و اشکالات است.
«محلی الأحادیث النبویة مطرزا بالأحکام الشرعیة»
تفسیر الخازن المسمی لباب التأویل فی معانی التنزیل، اسم المؤلف: علاء الدین علی بن محمد بن إبراهیم البغدادی الشهیر بالخازن، دار النشر: دار الفکر - بیروت / لبنان- 1399 هـ /1979 م، الطبعة: بدون، تحقیق: بدون، ج 1، ص 3
اینها در حقیقت نمونهای از اقوال بزرگان نسبت به «تفسیر بغوی» است.
آشنایی با تفسیر «المحرر الوجیز»:
چهارمی تفسیری که در اینجا مورد اعتماد است و میتوانیم به آن استناد کنیم، «تفسیر المحرر الوجیز» اثر «ابن عطیه أندلسی» متوفای 541 هجری است. این تفسیر، تفسیری مورد اعتماد است. او مالکی مذهب بوده است و در علم نحو و علم لغت تقریباً در میان مفسرین از همه قویتر است و معنای لغوی کلمات قرآنی را بهتر از دیگران توضیح میدهد. «ابن تیمیه» میگوید:
«و" تَفْسِیرُ ابْنِ عَطِیةَ وَأَمْثَالِهِ " أَتْبَعُ لِلسُّنَّةِ وَالْجَمَاعَةِ وَأَسْلَمُ مِنْ الْبِدْعَةِ مِنْ تَفْسِیرِ الزمخشری»
تفسیر ابن عطیه نسبت به سنت پیغمبر و عقیده اهل سنت سالمتر از بدعت نسبت به تفسیر زمخشری است.
«وَلَوْ ذُکرَ کلَامُ السَّلَفِ الْمَوْجُودُ فِی التَّفَاسِیرِ الْمَأْثُورَةِ عَنْهُمْ عَلَی وَجْهِهِ لَکانَ أَحْسَنَ وَأَجْمَلَ»
اگر تنها کلمات سلف را در تفسیر خود میآورد به آنگونه که بود بهتر و زیباتر بود.
«فَإِنَّهُ کثِیرًا مَا ینْقُلُ مِنْ " تَفْسِیرِ مُحَمَّدِ بْنِ جَرِیرٍ الطبری " وَهُوَ مِنْ أَجَلِّ التَّفَاسِیرِ وَأَعْظَمِهَا قَدْرًا ثُمَّ إنَّهُ یدَعُ مَا نَقَلَهُ ابْنُ جَرِیرٍ عَنْ السَّلَفِ لَا یحْکیهِ بِحَالِ»
ایشان تفسیر طبری را که از اجل تفاسیر است را نقل میکند، اما آنچه که ابن جریر از سلف از صحابه و تابعین آورده است را نقل نمیکند و به حال خود رها میکند.
«وَیذْکرُ مَا یزْعُمُ أَنَّهُ قَوْلُ الْمُحَقِّقِینَ»
ابن تیمیه به «ابن عطیه» ایراد میگیرد مبنی بر اینکه به جای آنکه اقوال صحابه و تابعین و اتباع تابعین و سلف صالح را بیاورد، به زعم خود اقوال محققین در علم تفسیر را میآورد.
«وَإِنَّمَا یعْنِی بِهِمْ طَائِفَةً مِنْ أَهْلِ الْکلَامِ الَّذِینَ قَرَّرُوا أُصُولَهُمْ بِطُرُقِ مِنْ جِنْسِ مَا قَرَّرَتْ بِهِ الْمُعْتَزِلَةُ أُصُولَهُمْ وَإِنْ کانُوا أَقْرَبَ إلَی السُّنَّةِ مِنْ الْمُعْتَزِلَةِ»
مراد از محققین طایفهای از علم کلام است. همانطور که معتزله مبانی اعتقادی و اصولی خود را پایهریزی کردند، حرفهای آنها را میآورد.
«وَإِنْ کانُوا أَقْرَبَ إلَی السُّنَّةِ مِنْ الْمُعْتَزِلَةِ»
اهل کلام که ابن عطیه آورده است، به حقیقت از معتزله نزدیکتر هستند.
مجموع الفتاوی، المؤلف: تقی الدین أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی (المتوفی: 728 هـ)، المحقق: عبد الرحمن بن محمد، الناشر: مجمع الملک فهد لطباعة المصحف الشریف، المدینة النبویة، المملکة العربیة السعودیة، عام النشر: 1416 هـ/1995 م، ج 13، ص 361
البته از دیدگاه «ابن تیمیه» معتزله و اشاعره همگی کافر هستند. آنها کاری با هیچی ندارند و تنها خود را قبول دارند. شیعه باشد، رافضی باشد، معتزله باشد، اشاعره باشد، حتی ماتریدی باشد تمامی آنها را کافر میدانند و برچسب «هذا کافر» زدنشان راحت است.
پرسش:
در حال حاضر شما دیدگاه عمدتاً «ابن تیمیه» را نسبت به تفاسیر اهل سنت بیان میکنید یا نگاه اهل سنت را نسبت به تفاسیر مطرح میکنید؟!
پاسخ:
ما هرچه در تفاسیر مدحی نسبت به آنها بوده است، میآوریم. در حال حاضر عمده بحثهای ما در پاسخگویی به شبهات حداقل شصت درصد طرف حساب ما وهابیت هستند.
لذا ما به دنبال تفاسیری میگردیم که وقتی به آنها بر حقانیت مذهب شیعه و بطلان مذهب دیگران استدلال کردیم، حداقل وهابیت برایشان این تفسیر مورد قبول باشد. معمولاً وقتی وهابیت قبول میکنند، این آقایان اهل سنت تابع هستند و حرف زیادی نمیزنند.
بازهم در «مجموع الفتاوی» وارد شده است که «تفسیر ابن عطیه» بهتر از «تفسیر زمخشری» است.
«وَأَصَحُّ نَقْلًا وَبَحْثًا وَأَبْعَدُ عَنْ الْبِدَعِ وَإِنْ اشْتَمَلَ عَلَی بعضها بَلْ هُوَ خَیرٌ مِنْهُ بِکثِیرِ؛ بَلْ لَعَلَّهُ أَرْجَحُ هَذِهِ التَّفَاسِیرِ؛ لَکنَّ تَفْسِیرَ ابْنِ جَرِیرٍ أَصَحُّ مِنْ هَذِهِ کلِّهَا»
مجموع الفتاوی، المؤلف: تقی الدین أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی (المتوفی: 728 هـ)، المحقق: عبد الرحمن بن محمد، الناشر: مجمع الملک فهد لطباعة المصحف الشریف، المدینة النبویة، المملکة العربیة السعودیة، عام النشر: 1416 هـ/1995 م، ج 13، ص 388
رمز اصلی در حمایت از تفسیر طبری:
علت اصلی اینکه آنها روی «تفسیر طبری» مانور میدهند رمزی است که عزیزان به این رمز دقت کنند. به عنوان مثال شما آیه:
(إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُون)
سرپرست و رهبر شما تنها خدا است، و پیامبر او، و آنها که ایمان آوردهاند و نماز را بر پا میدارند و در حال رکوع زکات میپردازند.
سوره مائده (5): آیه 55
را در کتاب «تفسیر طبری» ببینید. او این آیه را میآورد و ده قول نقل میکند و تنها یکی از اقوال را در رابطه با امیرالمؤمنین میداند. در مقابل، «ابن ابی حاتم» شاید تنها یک قول یا دو قول میآورد و میگوید که قول صحیح این است که این در رابطه با علی بن أبی طالب نازل شده است. «زمخشری» اقوال دیگر را رد میکند و میگوید أصح اقوال آن است که این آیه در حق علی بن أبی طالب نازل شده است.
شما وقتی به آیه (إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ) بر امامت امیرالمؤمنین استدلال میکنید، یک مرتبه با ده یا دوازده قول مواجه میشوید. یکی از آن اقوال این است که اصلاً این آیه در حق ابوبکر نازل شده است. در این صورت چکار میکنید؟! شما معتقدید که این آیه در حق امیرالمؤمنین نازل شده است، اما یک قول این است که این آیه در حق ابوبکر نازل شده است.
لذا «تفسیر طبری» به این خاطر برای وهابیت برای توجیه اقوال و پاسخگویی به عقاید شیعه خیلی راحتتر است، زیرا اقوال مختلف را میآورد و میگوید که چرا شما در میان اقوالی که هست، قول به نزول درباره امیرالمؤمنین را گرفتید و چندین قول دیگر را رد کردید.
ما ناگزیر هستیم در آنجا کار دیگری کنیم. کسانی که در رابطه با امیرالمؤمنین روایاتی آوردند را بررسی سندی کنیم و کسانی که در حق ابوبکر و افراد دیگر روایاتی آوردند را هم بررسی سندی کنیم؛ در نتیجه بگوییم: روایتی که نقل کردند که این آیه در حق امیرالمؤمنین نازل شده است به این دلایل سندا صحیح است و روایاتی که آوردند در حق ابوبکر نازل شده است به این دلایل باطل است.
بنده بارها خدمت عزیزان نکتهای عرض کردم که باید در بحثها به آن دقت کنند. آقایانی که فضائلی درباره ابوبکر میآورند که دهها آیه در حق ابوبکر نازل شده است و دهها روایت میآورند؛ اگر این روایات واقعاً درست بود و از زبان پیغمبر صادر شده بود و صحابه شنیده بودند چرا به یکی از این آیات و روایات در سقیفه استدلال نکردند؟!
ضروریترین جایی که این افراد به این آیات و روایات نیاز داشتند، سقیفه بود. آنها در سقیفه بر سر و کله هم میکوبیدند و مهاجرین و انصار به جان هم افتاده بودند. در سقیفه بینی «ابن حباب» را خرد کردند و بعضی از صحابه را زیر دست و پا له کردند.
تنها روایتی که توانستند در سقیفه بیاورند، این بود که پیغمبر اکرم فرمود:
«الائمة من قریش»
المصنف، اسم المؤلف: أبو بکر عبد الرزاق بن همام الصنعانی، دار النشر: المکتب الإسلامی - بیروت - 1403، الطبعة: الثانیة، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، ج 11، ص 58، ح 19903
و شما انصار قریشی نیستید. بالاترین روایتی که در سقیفه به آن استدلال کردند همین بود. ابوبکر زمانی که اختلافات را دید و آنها گفتند:
«منا أمیر ومنکم أمیر»
الطبقات الکبری، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری، دار النشر: دار صادر - بیروت --، ج 2، ص 223، باب ذکر أمر رسول الله
گفت قال رسول الله:
«الائمة من قریش»
و همه انصار تسلیم شدند. البته بعضی از روایات جعلی هم درست کردند که «عمر» و «ابو عبیده» به آیه غار و به نماز ابوبکر در جای پیغمبر اکرم استدلال کردند که ما کاری با آنها نداریم.
پرسش:
ظاهراً آیه غار را اهل سنت هم تأیید نمیکنند.
پاسخ:
نه، اینگونه نیست. این در میان آنها اتفاقی و اجماعی است. اگر خواستید «تفسیر فخر رازی» را ببینید. کسی در طول این چهارده قرن همانند «فخر رازی» نسبت به استدلال به آیه غار بحث نکرده است. مفصلترین و قویترین استدلال را «فخر رازی» دارد. نوزده، بیست استدلال بر آیه غار بر حقانیت خلافت ابوبکر استدلال میکند و قویترین آنها آنجاست. اگر دوستان مراجعه کنند آن اقوال را میبینند.
البته هم خودمان، و هم بعضی از دوستان همانند آقای «ابوالقاسمی» به همراه آقای «یزدانی» نزدیک به 14 یا 15 جلسه یک ساعت و نیم، دو ساعته در نقد مطالب «فخر رازی» داشتند.
چند تفسیر دیگر هم باقی مانده است که ان شاءالله فردا بتوانیم آنها را تمام کنیم. ان شاءالله از فردا تصمیم داریم چند دقیقه زودتر بیاییم و 8:20 شروع شود و از این طرف هم چند دقیقه زودتر تمام کنیم تا بعضی از دوستان که میآیند معطل نشوند.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته