2024 May 3 - جمعه 14 ارديبهشت 1403
بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (1) - «ابن تیمیه» و مسئله «تقیه»
کد مطلب: ٨٠٣٦ تاریخ انتشار: ٢١ شهریور ١٣٩٤ - ١٠:٥٥ تعداد بازدید: 2412
خارج کلام مقارن » بررسی شبهات تقیه
بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (1) - «ابن تیمیه» و مسئله «تقیه»

جلسه اول 94/06/21

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه اول 94/06/21

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

خدا را شاکریم که توفقیمان داد، درس سال تحصیلی امسال را هم درک بکنیم. باشد که این تلاشها و این برنامه ها، مرضی رضای الهی و آقا ولیعصر (ارواحنا فداه) قرار بگیرد.

در محضر مقدس امام جواد (سلام الله علیه)

قبل از شروع درس، روایتی را از آقا امام جواد (سلام الله علیه)، که این روزها متعلق با آن بزرگوار است، و فردا شب، شب شهادت ایشان است، تقدیم شما می کنم. حضرت در روایتی می فرمایند:

«كَيْفَ يُضَيَّعُ مَنِ‏ اللَّهُ‏ كَافِلُهُ‏ وَ كَيْفَ يَنْجُو مَنِ اللَّهُ طَالِبُهُ وَ مَنِ انْقَطَعَ إِلَى غَيْرِ اللَّهِ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ مَنْ عَمِلَ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ مَا أَفْسَدَ أَكْثَرُ مِمَّا يُصْلِحُ.»

کسی که خداوند کفیل امر اوست، چگونه نابود و هلاک می شود! و کسی که خداوند به دنبال اوست، چگونه نجات پیدا می کند. هر کس از خدا جدا بشود و به غیر خدا پناه ببرد، خداوند نیز کار او را به غیر خدا واگذار می کند. و خودش متکفل امور او نمی شود. و هر کس بدون آگاهی عملی را انجام بدهد، فسادش بیشتر از اصلاحش خواهد بود.

بحار الأنوار، ج ‏75 ، ص364، ح5

در این روایت شریف امام جواد، عبارت «كَيْفَ يُضَيَّعُ مَنِ‏ اللَّهُ‏ كَافِلُهُ»‏ ناظر به این آیه شریفه است که می فرماید:

]وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه[

و هر كس بر خداوند توكل كند، خداوند كفايت امرش را مى‏كند.

سوره طلاق(65): آیه 3

و نیز این آیه شریفه که می فرماید:

]أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ[

آيا خداوند براى (نجات و حفظ) بنده‏اش كافى نيست‏؟

سوره زمر(39): آیه 36

و همچنین عبارت «كَيْفَ يَنْجُو مَنِ اللَّهُ طَالِبُهُ»، در حقیقت اشاره به این آیه قرآن دارد:

]إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد[

همانا پروردگار تو در کمینگاه است.

سوره فجر (89): آیه 14

محترم ترین و گرامی ترین اعمال بنده!

در راستای این حدیث شریف، من از همه عزیزان تقاضا دارم که تلاش بکنند که این درسها و این بحثها، خالص برای خدا باشد. چون در میان اعمال یک بنده، محترم تر و گرامی تر از بحث های علمی نیست.

البته عبادات واجب، بحثش جداست. هیچ چیزی با عبادات واجب برابری نمی کند. ولی بعد از عبادات واجب، در میان اعمال مستحب، عملی را که بتواند در حد تحصیل علم باشد، نداریم.

شما اگر ملاحظه کنید، می بینید که در «شب قدر»، که بالاتر از هزار ماه ارزش دارد، روایت داریم که اگر کسی در شب قدر، به جای قرآن خواندن، نماز خواندن و عبادت کردن، مشغول کارهای علمی باشد، خدای عالم هفتاد برابر به او پاداش می دهد.

مرحوم «سيد جواد حسينى عاملى»، صاحب «مفتاح الکرامه»، که استاد «صاحب جواهر» است، در پایان بحث «اقرار» می نویسد:

«و لقد كتب في هذا الباب في شهر رمضان من هذه السنة ثمانية أجزاء أو تسعة أو عشرة مع هذا التتبع و الاستيفاء و ذلك لأني تركت له سائر الأعمال التي يعملها العاملون في شهر رمضان إلا ما قل جدا مؤثرا للتحصيل و الاشتغال على جميع أعمال شهر رمضان»‌

در ماه رمضان امسال هشت ، يانه يا ده جزء با اين تتبع و گستردگى ابحاث نوشتم و اين بدان سبب بوده است كه من بسيارى از اعمالى را كه ديگران در ماه رمضان انجام مى دهند جز اندكى كه چندان موثر در تعطيل كتابت نبود، ترك كردم.

مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط - القديمة)، ج‌9، ص 362

ما در میان کارهای عبادی، با فضیلت تر از تحصیل علم – مخصوصاً فراگرفتن احکام الهی و مسائل اعتقادی، و دفاع از حریم اسلام و قرآن و اهل بیت – علمی نداریم.

لزوم داشتن «اخلاص» در تمامی امور زندگی!

خواهشی که من از دوستان دارم، این است که همانگونه که نماز را قربتاً الی الله می خوانید، و در ابتدای نماز قصد قربت می کنید و نماز را شروع می کنید؛ از منزل که برای کسب علم و تحصیل خارج می شوید، همانجا نیت کنید و به خدای متعال عرض کنید که: «بار خدایا! ما قصد کردیم درس بخوانیم، مباحثه کنیم، مطالعه کنیم، با شریعت تو آشنا شویم، تا مردم را با شریعت تو آشنا کنیم و از حریم شریعت تو دفاع کنیم.»

تلاش کنیم که این نیت، و این قصد، همیشه در ذهنمان باشد. و آمدنمان به درس، بدون نیت صورت نگیرد. و خالص و با قصد قربت الهی باشد.

در روایتی رسول مکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند:

«أَنَّهُ يُفْتَحُ‏ لِلْعَبْدِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَيَّامِ عُمُرِهِ أَرْبَعٌ وَ عِشْرُونَ خِزَانَةً عَدَدَ سَاعَاتِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ

روز قيامت كه مي شود براي هر روز از عمر انسان بيست و چهار صندوقچه به تعداد ساعت هاي شبانه روز باز خواهد شد.

فَخِزَانَةٌ يَجِدُهَا مَمْلُوءَةً نُوراً وَ سُرُوراً فَيَنَالُهُ عِنْدَ مُشَاهَدَتِهَا مِنَ الْفَرَحِ وَ السُّرُورِ مَا لَوْ وُزِّعَ عَلَى أَهْلِ النَّارِ لَأَدْهَشَهُمْ عَنِ الْإِحْسَاسِ بِأَلَمِ النَّارِ وَ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي أَطَاعَ فِيهَا رَبَّهُ

صندوقچه اي را باز مي كنند، و بنده آن را مملو از نور و سرور مي يابد، در آن هنگام باندازه اي خوشحال مي شود كه اگر آن خوشحالي را به تمام اهل جهنم تقسيم كنند، همه آنها حالتي پيدا مي كنند كه درد سوزنده آتش را احساس نمي كنند، آن ساعتي است كه در آن خداي تعالي را اطاعت نموده است.

ثُمَّ يُفْتَحُ لَهُ خِزَانَةٌ أُخْرَى فَيَرَاهَا مُظْلِمَةً مُنْتِنَةً مُفْزِعَةً فَيَنَالُهُ مِنْهَا عِنْدَ مُشَاهَدَتِهَا مِنَ الْفَزَعِ وَ الْجَزَعِ مَا لَوْ قُسِمَ عَلَى أَهْلِ الْجَنَّةِ لَنَقَّصَ [لَنَغَّضَ‏] عَلَيْهِمْ نَعِيمَهَا وَ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي عَصَى فِيهَا رَبَّهُ

سپس صندوقچه ديگري را باز مي كنند و مي بيند كه پر از تاريكي و بوي بد بسيار ناراحت كننده است، در آن هنگام چنان ناله و حالت دردناكي پيدا مي كند كه اگر آن ناراحتي را به تمام اهل بهشت تقسيم كنند، لذت درك نعمت هاي بهشتي براي آنها نقصان مي يابد، آن ساعتي است كه در آن، خداي تعالي را معصيت نموده است.

ثُمَّ يُفْتَحُ لَهُ خِزَانَةٌ أُخْرَى فَيَرَاهَا خَالِيَةً لَيْسَ فِيهَا مَا يَسُرُّهُ وَ لَا يَسُوؤُهُ وَ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي نَامَ فِيهَا أَوِ اشْتَغَلَ فِيهَا بِشَيْ‏ءٍ مِنْ مُبَاحَاتِ الدُّنْيَا فَيَنَالُهُ مِنَ الْغَبْنِ وَ الْأَسَفِ عَلَى فَوَاتِهَا- حَيْثُ كَانَ مُتَمَكِّناً مِنْ أَنْ يَمْلَأَهَا حَسَنَاتٍ مَا لَا يُوصَفُ

وَ مِنْ هَذَا قَوْلُهُ تَعَالَى‏ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ‏.»

پس از آن صندوقچه ديگري را باز مي كنند و مشاهده مي كند كه كاملا خالي است، يعني محتواي آن نه باعث خوشحالي او مي شود و نه باعث آزار او، اين ساعتي است كه در آن خوابيده و يا به كارهاي مباح دنيا مشغول شده است، در اين لحظه است كه احساس خسارت مي كند و تاسف مي خورد كه چرا از آن فرصت هاي سرنوشت ساز بهره نبرده، در صورت كه مي توانست آنها را پر از كارهاي نيكي و نور و سروري كند كه قابل توصيف نباشد.

بعد مي فرمايد: به همين خاطر است كه قرآن كريم قيامت را روز تغابن ناميده است.

بحارالأنوار، ج7، ص 262، ح15

لذا اگر یک ساعت از عمرمان هم، بدون اخلاص سپری کرده باشیم، قطعاً فردای قیامت، برای ما ندامت و پشیمانی خواهد بود. بلکه بالاتر این، نه تنها درسمان، بلکه حتی غذا خوردمان نیز، بدون نیت نباشد. عرض کنیم که بارخدایا! غذا می خورم، نیرو بگیرم تا تکالیفم را انجام بدهم قربة الی الله. همین غذا خوردن ما هم می شود عبادت!

حتی خوابمان را عبادت کنیم. عرض کنیم خدایا! من می خوابم تا تجدید نیرو بکنم و تکالیفم را انجام بدهم. این خواب، می شود عبادت!

در وصایای نبی مکرم به «اباذر»، می خوانیم که حضرت فرمود:

« يَا أَبَاذَرٍّ لِيَكُنْ لَكَ فِي كُلِّ شَيْ‏ءٍ نِيَّةٌ حَتَّى‏ فِي‏ الْأَكْلِ‏ وَ النَّوْم‏»

ای اباذر! در تمام امور زندگی، نیت داشته باش، حتی در خوردن و خوابیدن.

مجموعه ورام، ج2، ص 58

دوستان عزیز این «اخلاص» را حفظ کنید، و اگر بتوانید همت کنید و تلاش کنید که چهل روز از زندگیتان به اخلاص بگذرد، یعنی از ابتدای صبح که بیدار می شوید، تا آخرین لحظه ای که می خواهید بخوابید، به اخلاص بگذرد، اگر این اتفاق در زندگی من و شما بیافتد، بعد چهل روز می شویم مصداق این روایت امام رضا (سلام الله علیه) که فرمود:

«مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ‏ يَنَابِيعُ‏ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ.»

هیچ بنده ای چهل روز، امور خود را برای خدا خالص نمی کند مگر اینکه چشمه های حکمت از قلب او به زبان او جاری می شود.

عیون اخبار الرضا، ج2، ص 69، ح 321

البته این علم و حکمتی که بر زبان جاری می شود، از نوع علوم تحصیلی و تحصلّی نیست، تدریسی و تدرّسی نیست! آن علم، علم دیگری است که خداوند می فرماید:

]وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّه[

از مخالفت فرمان خداوند بپرهیزید و خداوند شما به شما تعلیم می دهد.

سوره بقره(2): آیه 282‏

خداوند متعال در اینجا نمی گوید که بروید درس بخوانید تا من شما را تعلیم دهم، بلکه دستور به رعایت تقوا می دهد تا از علم الهی، که علم لدنی هست، برخوردار شوید.

از خدای عالم بخواهیم که ان شاءالله به ما «اخلاص» بدهد. زیرا «اخلاص» یک نعمت الهی است که خداوند به هر کسی عنایت نمی کند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از جبرئیل نقل کرده که او هم از خدای متعال روایت نموده که فرمود:

«الْإِخْلَاصُ‏ سِرٌّ مِنْ‏ أَسْرَارِي اسْتَوْدَعْتُهُ قَلْبَ مَنْ أَحْبَبْتُ مِنْ عِبَادِي»

اخلاص سرّی از اسرار من که در قلب هر کس که او را دوست بدارم ودیعه می گذارم.

بحارالأنوار، ج 67، ص 249، ح 24، مستدرک الوسائل، ج1، ص 101، ح92

اگر «اخلاص» را به ما دادند، مثل این است که همه چیز را داده اند. ولی اگر اخلاص در ما نباشد، این عبادتها و درسها و بحثها، شاید خدای ناکرده، وبال گردن ما باشد.

موضوع «تقیه»؛ بحث درسی، در سال جدید تحصیلی...

با توجه به صحبتهایی که قبلاً با دوستان داشتیم، و مشورت هایی که انجام دادیم، بنا شد که امسال، بحث بسیار مهم و چالش برانگیز «تقیه» را مطرح بکنیم.

بحث «تقیه»، از بحثهای اساسی و ریشه ای است که از دیرباز مورد توجه بوده است. یکی از علل و عواملی که وهابی ها و بعضاً افراطی های اهل سنت، شیعه را متهم به «دروغ» و «نفاق» می کردند و الآن نیز متهم می کنند، همین مسئله «تقیه» است.

من در ابتداء، تلاش می کنم که شبهاتی که وهابیت، در طول تاریخ، در حوزه «تقیه» نسبت به شیعه داشتند را، موضوع بندی کنم و خدمت دوستان عرض بکنم.

ما با همکاری بعضی از دوستانمان در مرکز «ابحاث عقائدیه»، حدود هشت هزار شبهه، نسبت به عقاید و باورهای شیعه جمع کردیم. من همین دیشب که داشتم شبهات تقیه را که از قرن سوم و چهارم، متوجه شیعه کرده بودند را می دیدم، دیدم که وهابیت، حدود 450 مورد شبهه، فقط در حوزه «تقیه» به شیعه دارند.

حالا شما حساب کنید از این 450 شبهه، 430 شبهه کنار برود، بیست شبهه اساسی در مورد تقیه، از ناحیه وهابیت مطرح است که اذهان جوانان ما را متزلزل می کند، اهل سنت را نسبت به شیعه بدبین می کند و زمینه قتل شیعه را فراهم می کند؛ لذا ما به صورت جدی، باید به آنها پاسخ بدهیم.

امروز وهابیت، بر همین اساس اعلام می کند که شیعیان می گویند که:

«إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّينِ فِي التَّقِيَّةِ و لاَ دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ»

نُه دهم دين در تقيه است و هر كه تقيه ندارد دين ندارد».

کافی، ج2، ص 217، باب التقیه، ح2

شیعه معتقد به «تقیه» است، تقیه هم «نفاق» است، پس شیعه «منافق» است، و کشتن منافق هم واجب است، پس قتل شیعه واجب است!! ببینید که این وهابی ها، از کجا به کجا می رسند!؟ شما اگر صحبتهای این تکفیری ها را ملاحظه کنید، در برخی موارد، یکی از اتهاماتی که به شیعه می زنند، و شیعه را به خاطر آن، «مهدورالدم» اعلام می کنند، بحث اعتقاد شیعه به «تقیه» است.

بُتی به نام «ابن تیمیه»!!

در ابتدای بحث، من نکاتی را از «ابن تیمیه» که در حقیقت خدا و همچنین پیغمبر وهابیت است را، در مورد مسئله «تقیه» بیان می کنم. چرا که الآن وهابی ها، برای سخنان «ابن تیمیه»، بیش از سخنان نبی مکرم، ارزش قائل هستند!

من این مطلب را بارها گفته ام که در یکی از این سایتهای وهابی ها، نوشته بودند که «ابن تیمیه» گفته است که «توسل» شرک است، اگر پیغمبر اکرم زنده بشود، و از قبر بیرون بیاید و بگوید که توسل جایز است، ما از او نمی پذیریم!!

به تعبیر یکی از مراجع بزرگوار، «ابن تیمیه»، الآن «بت» شده است. و حوزه های علمیه باید این «بت» را بشکنند. لذا اگر دوستان هزاران ساعت هم در فساد عقیده ابن تیمیه، کار بکنند، به نظر من کم کار کرده اند!

کار کردن در زمینه فساد اعتقادی «ابن تیمیه»، و افشای سخنان و نظرات ضد قرآنی و ضد سنتی و ضد اهل بیتی «ابن تیمیه»؛ و اثبات نفاق، یا کفر «ابن تیمیه»، از مصادیق اتمّ این آیه قرآن است که می فرماید:

]فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ[

با پيشوايان كفر پيكار كنيد

سوره توبه (9): آیه 12

کفر «ابن تیمیه» اجماعی است!

ما خودمان در بحث های ماهواره ای، وقتی می بینیم که این وهابی ها دارند قدری بی حیایی می کنند، ما می آییم حرفهای علمای بزرگ اهل سنت را در نفاق و کفر «ابن تیمیه» مطرح می کنیم. حتی کلام «حصنی دمشقی» را که ادعای اجماع می کند بر کفر «ابن تیمیه» را نقل می کنیم که می گوید:

«فصار کفره مجمعاً علیه»

کفر «ابن تیمیه» اجماعی است.

دفع شبه من شبه و تمرد، حصنی دمشقی ج1 ص45

این طرح نظرات علمای اهل سنت، اینها را آتش می زند و جگر و قلب و مغز اینها را می سوزاند. و این یکی از بهترین راه های ساکت کردن وهابی هاست. زیرا «ابن تیمیه» برای وهابیت، از خطوط فوق قرمز است، لذا هر کجا که احساس بکنند ما وارد می شویم، از بی حیایی های خود دست می کشند.

«ابن تیمیه» از هفتاد و سه فرقه اسلامی خارج است!

ما قبلاً برخی از این نظرات علمای اهل سنت را در مورد انحراف «ابن تیمیه»، مطرح کرده ایم که به عنوان نمونه، جناب «سبکی»، که از استوانه های علمی اهل سنت است، در مورد انحراف «ابن تیمیه» می گوید:

«لما احدث ابن تيمية ما احدث في اصول العقائد ونقض من دعائم الاسلام الاركان والمعاقد بعدا ان كان مستترا بتبعية الكتاب والسنة مظهرا انه داع الي الحق هاد الي الجنة فخرج عن الاتباع الي الابتداع وشذ عن جماعة المسلمين بمخالفة الاجماع ... فلم يدخل في فرقة من الفرق الثلاثة والسبعين التي افترقت عليها الامة ...»

ابن تیمیه بدعت هایی در اصول عقائد گذاشته و پایه های اسلامی و ارکان دینی را نابود کرده و به مردم چنین وانمود کرده که ایشان به حق دعوت می کند و حال آن که ابن تیمیه بدعت گذار است تا این که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) متابعت کرده باشد و با اجماع مسلمین مخالفت نموده. ابن تیمیه با این کارش ابن تیمیه از هفتاد و سه فرقه هم بیرون رفت. یعنی اگر حتی کسی بگوید ابن تیمیه رافضی است یا این که از خوارج است را هم شامل نمی شود و از همه این فرق خارج است .

سبکی ، الدرر المضیه فی الرد علی ابن تیمیه ، ص 7

یعنی «ابن تیمیه» نه سنی است، نه شیعه است، نه از خوارج است، نه از نواصب است و... بلکه از دایره اسلامی بیرون است!

«شیطان» امام «ابن تیمیه»!

یا تعبیر «حصنی دمشقی» این است که درباره «ابن تیمیه» می گوید:

«إمامُهُ الشَّيطان...»

امام و پیشوای ابن تیمیه شیطان است.

دفع شبه من شبه و تمرد، حصنی دمشقی ج1 ص 95

البته من این سخن آقای حصنی را قبول ندارم. زیرا این «ابن تیمیه» بود که امام شیطان بود! ما در روایات داریم که شیطان از بعضی ها قرض می گیرد. و «ابن تیمیه» از آنهائی است که شیطان از او قرض می گیرد. چون افسادی که «ابن تیمیه» داشت، شاید شیطان هم به ذهنش نمی رسید!

اخیراً برخی از شیعیان کویت یک کتاب کوچکی نوشته اند، در مورد نظرات علمای اهل سنت، در مورد «ابن تیمیه»، با نام «اقوال علمای اهل سنت فی ابن تیمیه» که خوب است دوستان ببینند. این کتاب در اینترنت هم است.

توهین صریح «ابن تیمیه» به اهل سنت!

«ابن تیمیه» کسی است که در «منهاج السنة» و یا «مجموع فتاوی» و... سخنان فراوانی دارد بر ضد قرآن و اهل سنت. او تمام اهل سنت را چه شافعی، چه حنفی، چه مالکی، و چه حنبلی؛ همه را کافر می داند:

«وَأَصْلُ الْمَذْهَبِ إِنَّمَا ابْتَدَعَهُ زَنَادِقَةٌ مُنَافِقُونَ، مُرَادُهُمْ إِفْسَادُ دِينِ الْإِسْلَامِ»

اصلا این مذهب؛ مذهب حنفی و حنبلی و مالکی و شافعی؛ اینها را «زندیقها» و «منافقون» تأسیس کرده اند! و مرادشان فاسد کردن دین اسلام است.

منهاج السنه ج6 ص 303

وی در جای دیگری به صراحت می گوید:

«فَإِنَّهُ مَتَى اعْتَقَدَ أَنَّهُ يَجِبُ عَلَى النَّاسِ اتِّبَاعُ وَاحِدٍ بِعَيْنِهِ مِنْ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةِ دُونَ الْإِمَامِ الْآخَرِ فَإِنَّهُ يَجِبُ أَنْ يُسْتَتَابَ، فَإِنْ تَابَ وَإِلَّا قُتِلَ.»

اگرکسی معتقد باشد که از بین این ائمه فقط پیروی از یکی از آنها واجب است نه دیگران؛ واجب است چنین شخصی توبه داده شود اگر توبه نکرد باید کشته شود.

الفتاوی الکبری ج2 ص 449

اگر این مطالب «ابن تیمیه»، به گوش آنهائی که از وی دفاع می کنند برسد، شاید متذکر شوند. شاید آنگونه که خلبان اردنی را آتش زدند، آتش نمی زدند. چون آنها اول فتاوای ابن تیمیه را خواندند و بعد آن خلبان را آتش زدند.

همین چند هفته قبل، تعدادی از شیعیان را بنزین ریختند و زنده زنده آتش زدند و سوزاندند. قبل از آتش زدن، آن طرف برگشت و فتوای ابن تیمیه را خواند و گفت که ما طبق فتوای ابن تیمیه عمل می کنیم!

در حقیقت، جنایاتی که الآن هم در جهان اسلام ، توسط داعشی ها و تکفیری ها صورت می گیرد، همه مستند می شود به سخنان «ابن تیمیه».

لذا با این جایگاهی که «ابن تیمیه» در نزد اهل سنت و وهابیت دارد، ما هر کجا که می خواهیم اهم شبهات را پاسخ بدهیم، در ابتدا می رویم سراغ «ابن تیمیه» و سخن او را در زمینه شبهه مورد نظر بیان می کنیم.

نظر «ابن تیمیه» در مورد «تقیه»

«ابن تیمیه» در کتاب «منهاج السنه»، در همان اوایل جلد اول، در موارد متعددی، «شیعه» را به «یهود» و «نصاری» تشبیه می کند و مواردی از وجه شبه شیعه به یهودی ها و مسیحی ها را بیان می کند. وی یکی از آن مورد را «تقیه» می شمارد و می گوید:

«وَ مِثْلُ اسْتِعْمَالِهِمُ التَّقِيَّةَ، وَ إِظْهَارِ خِلَافِ مَا يُبْطِنُونَ مِنَ الْعَدَاوَةِ مُشَابَهَةً لِلْيَهُودِ»

شیعیان مثل یهودیان، تقیه را استعمال می کنند. و خلاف آن عداوتی را که نسبت به مسلمانان در دل دارند، اظهار می کنند.

منهاج السنه، ج1، ص 38

در جای دیگر این کتاب می گوید:

«وَ أَمَّا الرَّافِضَةُ، فَأَصْلُ بِدْعَتِهِمْ عَنْ زَنْدَقَةٍ، وَ إِلْحَادٍ، وَ تَعَمُّدُ الْكَذِبِ كَثِيرٌ فِيهِمْ، وَ هُمْ يُقِرُّونَ بِذَلِكَ حَيْثُ يَقُولُونَ: دِينُنَا التَّقِيَّةُ، وَ هُوَ أَنْ يَقُولَ أَحَدُهُمْ بِلِسَانِهِ خِلَافَ مَا فِي قَلْبِهِ، وَ هَذَا هُوَ الْكَذِبُ وَ النِّفَاقُ»

اصل و ریشه بدعتهای شیعیان، زندقه و الحاد و کفر است. و عمداً دروغ گفتن در میان ایشان زیاد است و خودشان هم به این مسئله اقرار دارند چرا که می گویند دین ما تقیه است! تقیه یعنی کسی سخنی را بر خلاف آنچه در دل دارد بر زبان جاری کند. و این همان دروغ و نفاق است.

منهاج السنه، ج1، ص 68

در جای دیگر این کتاب، اینگونه به شیعه می تازد:

«وَ عَامَّةُ عَلَامَاتِ النِّفَاقِ وَ أَسْبَابِهِ لَيْسَتْ فِي أَحَدٍ مِنْ أَصْنَافِ الْأُمَّةِ أَظْهَرَ مِنْهَا فِي الرَّافِضَةِ، حَتَّى يُوجَدَ فِيهِمْ مِنَ النِّفَاقِ الْغَلِيظِ الظَّاهِرِ مَا لَا يُوجَدُ فِي غَيْرِهِمْ. وَ شِعَارُ دِينِهِمْ التَّقِيَّةُ الَّتِي هِيَ أَنْ يَقُولَ بِلِسَانِهِ مَا لَيْسَ فِي قَلْبِهِ، وَ هَذَا عَلَامَةُ النِّفَاقِ.»

نشانه ها و اسباب نفاق، در هیچ صنفی از اصناف امت اسلامی، به اندازه مذهب شیعه وجود ندارد. حتی نفاق شدید و آشکاری که در شیعه هست، در غیر شیعه وجود ندارد. و اساساً شعار دینشان تقیه است. تقیه یعنی سخنی را بر خلاف آنچه در دل داری بر زبان جاری کنی و این نشانه نفاق است.

منهاج السنه، ج7، ص 151

در جائی دیگر می گوید:

«رَأْسُ مَالِ الرَّافِضَةِ التَّقِيَّةُ، وَهِيَ أَنْ يُظْهِرَ خِلَافَ مَا يُبْطِنُ كَمَا يَفْعَلُ الْمُنَافِقُ»

اساس تمایلات شیعه، تقیه است. و تقیه این است که خلاف آنچه در دل پنهان داری، اظهار کنی. همانگونه که منافق انجام می دهد.

منهاج السنه، ج6، ص 421

یکی از ترفندهای همیشگی «ابن تیمیه»، این است که وقتی می خواهد دروغی را به مخاطب خود بباوراند، می گوید: «اهل العلم» اینگونه گفتند..!، «ائمه دین» اینگونه گفتند..!، «اجماع اهل العلم» این است...! یعنی می آید به حرف دروغ و خلاف خودش، یک رنگ اجماعی می زند.

معمولاً وقتی کسی بخواهد دروغی را به دیگران بقبولاند، می آید و آن سخن را به بزرگان مورد قبول او نسبت می دهد. فلان آیه الله اینچنین گفت...! امام صادق اینچنین گفت...! چون این افراد مورد قبول جامعه هستند، می آید و از طریق اینها می خواهد که دروغ خود را به خورد جامعه بقبولاند.

افشای دروغ «ابن تیمیه» در حدیث «طیر»!

«ابن تیمیه» هم از این قماش افراد است. یکی از روشهایی که او دارد مخصوصاً در منهاج السنه خودش، حرفی را که نقل می کند، در مورد صحت آن سخن، ادعای اجماع می کند. یا بعضاً دروغ های بسیار شاخ دار را به بزرگان دین نسبت می دهد که انسان تعجب می کند! به عنوان نمونه، وی در «منهاج السنه» می نویسد:

«أَنَّ حَدِيثَ الطَّائِرِ مِنَ الْمَكْذُوبَاتِ الْمَوْضُوعَاتِ عِنْدَ أَهْلِ الْعِلْمِ، وَ الْمَعْرِفَةِ بِحَقَائِقِ النَّقْلِ»

همانا حدیث طیر، در نزد اهل علم و معرفت به حقایق روایات، از دروغ ها و از جعلیات است.

منهاج السنه، ج7، ص 371

این در حالی است که حدیث «طیر» از احادیث مشهور بین اهل سنت و شیعه است. اگر نگوئیم متواتر است، حداقل مستفیض است. و یکی از بهترین فضیلتهای امیرالمؤمنین است. در حقیقت با این روایت ثابت می شود که محبوب ترین خلائق در نزد خدای متعال، امیرالمؤمنین است:

«عَن انَسِ بنِ مالِک قالَ كَانَ عِنْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ طَيْرٌ، فَقَالَ: اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي هَذَا الطَّيْرَ، فَجَاءَ عَلِيٌّ فَأَكَلَ مَعَهُ»

انس بن مالک می گوید: روزی در نزد رسول خدا مرغ بریانی قرار داشت، پس پیغمبر فرمود: بارخدایا! محبوب ترین مخلوق خودت را به سوی من بفرست تا با من این مرغ را بخورد. پس علی وارد شد و با پیغمبر آن مرغ را خوردند.

سنن ترمذی، ج5، ص 636، ح3721؛ جامع الاصول جزری، ج8، ص 653، ح6494؛ البدایه و النهایه، ج7، ص 354؛ سبل الهدی و الرشاد، ج7، ص 191

«ابن تیمیه» می گوید که این حدیث «طیر» دروغ است. و دروغ بودن را هم به اهل علم و معرفت نسبت می دهد و یکی از آن اهل علم و معرفت به حدیث را «حاکم نیشابوری» بیان می کند و می گوید:

«وَ سُئِلَ الْحَاكِمُ عَنْ حَدِيثِ الطَّيْرِ فَقَالَ: لَا يَصِحُّ»

از حاکم نیشابوری در مورد این حدیث سؤال شد، گفت: صحیح نیست!

منهاج السنه، ج7، ص 372

این دروغ بزرگ «ابن تیمیه» در حالی است که محقق کتاب منهاج السنه، مچ ابن تیمیه را گرفته و او را رسوا ساخته و در پاورقی آورده است که این روایت را حاکم نیشابوری نقل کرده است و تصحیح نیز نموده است:

«هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ وَ لَمْ يُخْرِجَاهُ، وَ قَدْ رَوَاهُ عَنْ أَنَسٍ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ زِيَادَةً عَلَى ثَلَاثِينَ نَفْسًا، ثُمَّ صَحَّتِ الرِّوَايَةُ عَنْ عَلِيٍّ وَ أَبِي سَعِيدِ الْخُدْرِيِّ وَ سَفِينَةَ»

این حدیث بنابر شرط مسلم و بخاری صحیح است ولی نقل نکرده اند. در حالی که جماعتی از اصحاب که بیش از سی نفر می شوند، این روایت را از انس، نقل کرده اند. سپس این روایت از علی، ابوسعید خدری و سفینه نیز با سند صحیح نقل شده است.

المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 141، ح 4650

«ابن تیمیه» حرانی دروغ پرداز، می گوید که این حدیث را هیچ کسی نقل نکرده است. ولی شما مشاهده می کنید که «حاکم» می گوید که بیش از سی نفر این حدیث را از «انس بن مالک» نقل کرده اند. حتی طرق دیگری غیر از «انس» را برای این روایت ذکر کرده است. مثل امیرالمؤمنین، ابوسعید خدری و سفینه.

«هیثمی» نیز این روایت «طیر» را نقل می کند و در پایان می گوید:

«رَوَاهُ الْبَزَّارُ وَ الطَّبَرَانِيُّ بِاخْتِصَارٍ، وَ رِجَالُ الطَّبَرَانِيِّ رِجَالُ الصَّحِيحِ غَيْرَ فِطْرِ بْنِ خَلِيفَةَ، وَ هُوَ ثِقَةٌ»

این روایت را بزار و طبرانی نقل کرده اند و رجال طبرانی رجال صحیحی هستند به غیر از فطر ابن خلیفه که او نیز ثقه است.

مجمع الزوائد، ج9، ص 126، ح 14726

«ذهبی» نیز در «تاریخ الاسلام» بعد از نقل حدیث، می نویسد:

«هذه الحكاية سندها صحيح»

سند این روایت طیر، صحیح است.

تاریخ الاسلام، ج28، ص 127

«طبرانی» نیز این روایت را با سند صدر در صد صحیح نقل کرده است.

«حَدَّثَنَا عُبَيْدٌ الْعِجْلُي، ثنا إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعْدٍ الْجَوْهَرِيُّ، ثنا حُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثنا سُلَيْمَانُ بْنُ قَرْمٍ، عَنْ فِطْرِ بْنِ خَلِيفَةَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نُعْمٍ، عَنْ سَفِينَةَ، مَوْلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أُتِيَ بِطَيْرٍ، فَقَالَ: «اللهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِيَ مِنْ هَذَا الطَّيْرِ»، فَجَاءَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ»

عبدالرحمن بن ابی نعیم از سفینه نقل کرده است که روزی پیامبر مرغی را آورد و گفت: خدایا محبوب ترین مخلوق خودت را به سوی من بفرست تا با من این مرغ را بخورد. پس علی وارد شد.

المعجم الکبیر، ج7، ص 82، ح 6437

لذا عزیزان این نکته را توجه داشته باشند که یکی از ترفندهایی که امروز وهابی ها دارند، و از این امام شیطانشان، به یادگار برده اند، همین است که وقتی بخواهند مطلبی را به مخاطبشان بقبولانند، و به طرف تحکیم کنند، مطلب را نسبت می دهند به علما و محدثین و فقهاء بزرگ خودشان.

ابطال نظر «محمد بن عبدالوهاب» در مورد شرک بودن «توسل»

خود «محمد بن عبدالوهاب» را شما نگاه بکنید، وقتی می خواهد بگوید که «توسل» شرک است، ادعای اجماع بر این مسئله می کند:

«إجماع المذاهب كلهم، على أن من جعل بينه و بين الله وسائط يدعوهم، أنه كافر مرتد، حلال المال و الدم»

اجماع تمام مذاهب بر این است که کسی که بین خود و خدایش واسطه قرار می دهد و آنها را می خواند، کافر و مرتد است و مال و خونش حلال است.

الدررالسنیه فی الأجوبة النجدیه ج 10 ص 100؛ مجموعه مؤلفات محمد بن عبدالوهاب، ج5، ص 147

این ادعای اجماع بر بطلان توسل، در حالی است که «توسل» یک امر قرآنی است. خداوند متعال در سوره «مائده» می فرماید:

]يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا في‏ سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد پرهيزگارى پيشه كنيد و وسيله‏اى براى تقرب به خدا انتخاب نمائيد و در راه او جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد.

سوره مائده(5): آیه 35

در سوره «اسراء» نیز اینگونه می فرماید:

]أُولئِكَ الَّذينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلى‏ رَبِّهِمُ الْوَسيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَب[

آنها كسانى هستند كه خودشان وسيله‏اى (براى تقرب) به پروردگارشان مى‏طلبند، وسيله‏اى هر چه نزديكتر

سوره اسراء(17): آیه 57

یا در سوره مبارکه «یوسف» آمده است که:

]قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ _ قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيم[

گفتند پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه كه ما خطاكار بوديم. گفت به زودى براى شما از پروردگارم آمرزش مى‏طلبم كه او غفور و رحيم است‏.

سوره یوسف(12): آیه 97

و همچنین در سوره مبارکه «نسآء» می فرماید:

]وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه‏ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً[

ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر به اين منظور كه به فرمان خدا از وى اطاعت شود، و اگر اين مخالفان هنگامى كه به خود ستم مى‏كردند (و فرمانهاى خدا را زير پا مى‏گذاردند) به نزد تو مى‏آمدند و از خدا طلب آمرزش مى‏كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى‏كرد خدا را توبه‏پذير و مهربان مى‏يافتند.

سوره نسآء(4): آیه 64

بنابراین همان گونه که ملاحظه می کنید، بحث توسل، و جواز توسل، یک مسئله قرآنی است که آیات متعددی بر این مسئله دلالت می کند. و این آقا که با قاطعیت می گوید که اجماع مذاهب بر این است که توسل شرک است، حرف بی اساس و بی منطق و ترفندی است برای اقناع مخاطب.

«محمد بن عبدالوهاب»، این روش ننگین را، از استادش «ابن تیمیه» به ارث برده است که وقتی دروغ می گوید، دروغ بزرگ می گوید، بعد آن را به بزرگان هم نسبت می دهد تا مطلب خودش را به مخاطب خود بقبولاند.

ما این بحث ها، و شبهاتی که وهابیت در مورد «تقیه» دارند را، طبقه بندی کرده ایم که ان شاءالله به مرور می خوانیم. در ادامه خواهیم گفت که ما در قرآن آیاتی داریم برای اثبات مشروعیت تقیه و اینکه اصلاً بحث تقیه، بحث شیعه و سنی نیست بلکه یک بحث قرآنی است. و همچنین در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» روایاتی در مشروعیت «تقیه» داریم که بیان خواهیم کرد.

بالاتر از همه اینها، ما روایات صریحی داریم که پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) تقیه را به کار می بردند. یعنی در حقیقت، قبل از آنکه شیعه، «تقیه» را رعایت کند، خود نبی مکرم اسلام پیش قراول عمل به تقیه بوده است. قرآن هم که می فرماید:

]لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[

براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود.

سوره احزاب(33): آیه 21

ماشاید متجاوز از پنجاه مورد از صحابه داریم، که تقیه را به کار می بردند. با همه اینها، این «ابن تیمیه» می گوید که: شعار شیعیان، تقیه است، تقیه هم نفاق است منافق هم واجب القتل است!

والسلام علیکم ورحمة الله



Share
1 | دلسوخته | Iran - Tehran | ١٧:٠٨ - ٠٨ آذر ١٣٩٤ |
با سلام
عذر خواهي مي كنم سوالم را اينجا مطرح ميكنم
در مورد اين مطلب خواستم توضيح بفرماييد
نهاية الإحكام - العلامة الحلي ج 1 ص 208
یعنی: در اجزای مسح صورت با یک دست اشکال وجود دارد و اگر بگوییم لمس کردن فرج زن صورت گرفته به این شکل که دستش را بر فرج زنی که بر آن خاک نشسته بزند تیمم صحیح است چون اولین رکن مسح است.


پاسخ:

با سلام
دوست گرامي
عبارت را ذکر مي کنيم بعد در خصوص آن توضيح مي دهيم
وفي أجزاء مسح الوجه بكف واحد إشكال . ولو قلنا أن مس الفرج حدث لو ضرب يده على فرج امرأة عليه تراب ، صح التيمم ، لأن أول الأركان المسح لا النقل
حضرت عالي عبارت را اشتباه ترجمه كرده ايد. ترجمه صحيح اين است:
در كفايت كردن مسح صورت با يك دست اشكال وجود دارد؛ (يعني مسح صورت بايد با هر دو دست باشد.) و اگر بگوييم كه مس كردن فرج زن حدث است (وباعث بطلان وضو باشد) پس اگر دستش را روي آلت زن بگذارد و بر خاكش تيمم كند، تيمم صحيح باشد، زيرا نخستين ركن تيمم مسح است نه نقل خاك.
اولا: علامه به عنوان يک فقيه، حکم شرعي را ولو به عنوان فرضي ذکر مي کند يعني اگر اصلا خاکي براي تيمم نبود مگر روي فرج زن ( البته مراد زن خود نه اجنبي) در اين صورت تيمم اين حکم را دارد
ثانيا : علامه حلي در اين جا فتواي مبني بر بطلان وضو با مس فرج را دارد بحث مي کند و تعريض مي زند به کساني که گويند مس فرج زن موجب بطلان وضوء مي شود
ثالثا: علماي شيعه و اهل سنت از عبارت «لوقلنا» در اين گونه جاها استفاده كرده اند. از جمله فخر رازي با آوردن اين عبارت حتي درباه حضرت داود مي گويد:
ولو قلنا إن داود عليه السلام اشتغل بتلك الأعمال الباطلة ، فحينئذ ما كان داود كاملا في عبوديته لله تعالى بل كان كاملا في طاعة الهوى والشهوة . تفسير الرازي - الرازي - ج 26 ص 190
ثالثا:در منابع اهل سنت نيز چنين مسائلي به صورت قطعي وجود دارد
مُطْلَقًا وَكَذَا الذُّبَابُ إذَا طَارَ وَدَخَلَ في الدُّبُرِ وَخَرَجَ من غَيْرِ بِلَّةٍ لَا يَنْقُضُ وَكَذَا الْمِحْقَنَةُ إذَا أَدْخَلَهَا ثُمَّ أَخْرَجَهَا إنْ لم يَكُنْ عليها بِلَّةٌ لَا تَنْقُضُ وَالْأَحْوَطُ أَنْ يَتَوَضَّأَ كَذَا في مُنْيَةِ الْمُصَلِّي
البحر الرائق شرح كنز الدقائق ، زين الدين ابن نجيم الحنفي الوفاة: 970هـ ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت ، الطبعة : الثانية ج 1 ص 31
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب