2024 May 3 - جمعه 14 ارديبهشت 1403
بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (28) – أسباب و علل تقيه در شيعه!
کد مطلب: ٨٧٥٨ تاریخ انتشار: ١٨ بهمن ١٣٩٤ - ١٢:٤٤ تعداد بازدید: 1285
خارج کلام مقارن » بررسی شبهات تقیه
بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (28) – أسباب و علل تقيه در شيعه!

جلسه چهل و نهم 94/11/18

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه چهل و نهم 94/11/18

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاءالله.

در ادامه بحث تقیه، به شبهه شباهت «تقیه» با «نفاق» رسیدیم و گفتیم که این آقایان می گویند که تقیه در شیعه همان نفاق است!

در جلسه گذشته ما «نفاق» را معنا کردیم و نظر لغویین و مفسرین و فقهاء اهل سنت را در این زمینه بیان کردیم. فقط یک نکته هم از محدثین اهل سنت ذکر کنیم کافی است.

آقای «مناوی» در «فيض القدير» می نویسد:

«المنافقين الذين آمنوا بأفواههم و لم تؤمن قلوبهم، و المنافق أصله من يظهر ما يبطن خلافه لكنه غلب على من يظهر الإسلام و يبطن الكفر.»

منافقین کسانی هستند که به زبانشان ایمان آوردند ولی قلبهایشان ایمان نیاورد. اصل منافق کسی است که خلاف آنچه که در باطن دارد را آشکار می کند. لیکن معنای غالب این واژه به کسی اطلاق می شود که در ظاهر ادعای اسلام می کند ولی در باطن کافر است.

فيض القدير، المناوي: ج1 ص 81

یک کلامی هم امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) دارند که می فرمایند:

«وَ إِنَّمَا أَتَاكَ بِالْحَدِيثِ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ‏ لَيْسَ‏ لَهُمْ‏ خَامِسٌ‏ المنافقون‏ رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلْإِيمَانِ مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلَام‏ لاَ يَتَأَثَّمُ وَ لاَ يَتَحَرَّجُ يَكْذِبُ عَلَى»

همانا كسانى كه براى تو اخبار و احاديث را نقل مى‏كنند از چهار گروه بيرون نيستند. یک: منافقان، منافق كسى است كه اظهار ايمان مى‏كند و خود را به اسلام نسبت مى‏دهد، از گناه نمى‏ترسد و دورى نمى‏كند.

نهج البلاغة (للصبحي صالح) ؛ ص325؛ خطبه 210

أسباب و علل تقيه در شيعه!

در این بخش از بحث تقیه، من یک نکاتی را می خواهم خدمت دوستان عرض بکنم که بسیار مفید، لازم و در خیلی از جاها، به دردمان می خورد.

مسئله این است که اساساً علل، اسباب و منشأ تقیه شیعه چه بوده است؟ در طول تاریخ چه اتفاقاتی افتاده است که شیعه بر تقیه کردن مجبور شده است؟

در این رابطه سخن بسیار است. ولی من سعی می کنم موارد مهمی که دانستنش ضرورت دارد را در اینجا مطرح بکنم.

دوستان توجه دارند که از روی که «بنی امیه» بر سر کار آمدند، تلاششان بر حذف دیگران از قدرت و تسلط خودشان بر ممالک اسلامی بود.

یکی از علمای مصر درباره «بنی امیه»، یک کتابی نوشته و گفته است که این بنی امیه از همان روز اول رحلت نبی مکرم، روی همان شیطنت و پلیدی که داشتند، تلاش کردند تا پستهای حساس و کلیدی را به هر قیمتی هست، تصاحب بکنند.

لذا در زمان خود «ابوبکر»، پستهای کلیدی در مکه، و در یمن، در دست بنی امیه بود. از آن طرف وقتی شام فتح شد، به دست بنی امیه افتاد! این سه منطقه حساس، از همان روزهای اول خلافت ابوبکر، و قبل از فرارسیدن دوران حکومت عمربن خطاب، در دستان بنی امیه بوده است.

روی همین جهت، و به جهت خباثت بنی امیه نسبت به شیعه؛ تقیه شیعه هم از همان زمان روی کار آمدن بنی امیه، شروع شد.

اگر به کسی زندیق می گفتند، برای او بهتر بود تا بگویند شیعه علی!!

فشارهای بنی امیه بر ضد شیعیان بلاد اسلامی در حدی وحشتناک بود که «ابن أبي الحديد» در این زمینه می نویسد:

«ثمّ لم يزل البلاء يشتدّ و يزداد إلى زمان عبيد اللّه بن زياد قاتل الحسين عليه السلام، ثمّ جاء الحجّاج فقتلهم كلّ قتلة، و أخذهم بكلّ ظنّة و تهمة، حتى إنّ الرجل ليقال له: زنديق، أو كافر، أحبّ إليه من أن يقال شيعة على»

دائماً بلاء و سختی بر شیعیان بود تا زمان عبیدالله بن زیاد قاتل امام حسین. سپس حجاج بن یوسف بر سر کار آمد. او تمام شیعیان را می کشد و همه آنها را به هر بهانه ای می گرفت. و با تهمت و گمان، آنها را می کشت. به طوری که اگر به کسی زندیق و یا کافر می گفتند، برای او دوست داشتنی تر بود تا اینکه به او بگویند شیعه علی است.

شرح نهج البلاغة، اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ج 11، ص 25

این جمله ابن ابی الحدید، خیلی سنگین است. یعنی حتی کفّار و ملحدین امنین داشتند ولی شیعیان این امنیت را نداشتند!!

«عبد الحليم الجندي»، که از علمای بزرگ مصر است، و مسؤلیتهای مختلفی در وزارت فرهنگ مصر هم داشت، و کتابهای زیادی هم نوشته است؛ ایشان هم همان تعبیر ابن ابی الحدید را نقل کرده است:

«ثم جاء الحجاج فقتلهم كل قتلة وأخذهم بكل ظنة وتهمة. حتى أن الرجل يقال له زنديق أحب إليه من أن يقال شيعة على.»

سپس حجاج بن یوسف بر سر کار آمد. او تمام شیعیان را می کشد و همه آنها را به هر بهانه ای می گرفت. و با تهمت و گمان، آنها را می کشت. به طوری که اگر به کسی زندیق می گفتند، برای او دوست داشتنی تر بود تا اینکه به او بگویند شیعه علی است.

الإمام جعفر الصادق(ع) ، ص 107

«عبد الرحمن الشرقاوي» نیز در رابطه با فشارهای بنی امیه بر شیعیان می نویسد:

«ففى العصر الأموي قالوا: أن تكون كافراً أو مشركاً خير من أن تكون علويّاً.»

در عصر اموی، به کسی کافر یا مشرک می گفتند، بهتر بود تا اینکه علوی بگویند.

أئمّة الفقه التسعة، ص 63

در زمان بنی امیه، شیعیان در یک چنین موقعیتی زندگی می کردند. یعنی کفار و مشرکین در دوران بنی امیه از امنیت برخوردار بودند، ولی شیعه برخوردار نبودند. حالا سؤال این است که شیعه در یک چنین موقعیتی چه کار باید می کردند!؟

حتی به بچه های خودم جرأت نکردم بگویم که شما سادات هستید!!

حتی نقل می کنند از «یحیی بن زید» - که در کوفه مخفیانه زندگی می کرد و در آخر عمر خود، منتقل شده به مازنداران و همانجا از دنیا رفت. و در گنبد کاووس مدفون شد. و ما هم به زیارتش رفته ایم – که در آخرین لحظه عمرش، داشت به رفیقش وصیت می کرد و خیلی هم گریه می کرد؛ رفیقش گفت: چه شده یحیی؟ از مرگ می ترسی که گریه می کنی؟

گفت: نه، گریه من به خاطر این است که فرزندان من هنوز خبر ندارند که فرزند حضرت علی و حضرت زهرا هستند!! من حتی به بچه های خودم جرأت نکردم بگویم که شما سادات هستید!!

شما ببینید که شیعیان در چه موقعیتی زندگی می کردند!؟ حتی نسبت به فرزندان خودش هم، امنیت ندارد که بگوید تو فرزند پیغمبر هستی؟

قتل عام شیعیان، توسط «زیاد بن ابیه»!

«زیاد بن ابیه»، که به تعبیر جناب آقای «روحانی»؛ استاندار نمونه و شایسته بوده!!!؛ اولین کسی بود که پایه های حکومت معاویه را محکم کرد:

«وكان زياد أول من شدد أمر السلطان، و أكّد الملك لمعاوية، و جرَّد سيفه، و أخذ بالظنة، و عاقب على الشبهة، و خافه الناس خوفاً شديداً حتى أمن بعضهم بعض.»

اولین کسی که سلطنت و حکومت را برای معاویه پی ریزی کرد و بنیان نهاد؛ شمشیرش را از غلاف بیرون کشید و هر کسی را که گمان می کرد که شیعه هست را دستگیر می کرد، و به عقوبت می رساند؛ زیاد بن ابیه بود. او چنان مردم را ترسانده بود که خود مردم از یکدیگر می ترسیدند.

الكامل في التاريخ، اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ، الطبعة: ط2، تحقيق: عبد الله القاضي، ج3، ص 307

«زیاد بن ابیه»، قبلاً از شیعیان امیرالمؤمنین بود، و تمام شیعیان را می شناخت. لذا اگر درمورد کسی حتی تردید داشت که شیعه هست یا نیست، او را دستگیر می کرد و شکنجه می کرد.

«طبراني» در «المعجم الكبير»، بسند خود از «يونس بن عبيد عن الحسن» نقل می کند که گفته است:

«كان زياد يتتبع شيعة علي رضي الله عنه فيقتلهم، فبلغ ذلك الحسن بن علي رضي الله عنه فقال: اللهم تفرَّد بموته، فإن القتل كفارة»

زیاد بن ابیه به دنبال شیعیان علی می گشت و آنها را می کشت. این خبر به امام حسن رسید. فرمود: خدایا او را به مرگي منحصر به فرد مبتلا ساز، كه قتل و مرگ كفاره او مي‌باشد.

المعجم الكبير طبراني، ج3، ص70، ح 2690؛ دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي

به نظرم دیگر نمونه تر از زیاد بن ابیه، استاندار نمی شود پیدا کرد!!! در جنایت و آدم کشی و شیعه کشی، این بابا نمونه بوده است.

هیثمی نیز این روایت را نقل کرده و گفته است که:

«رواه الطبراني و رجاله رجال الصحيح»

طبرانی این روایت را نقل کرده است و رجال سند این روایت صحیح است.

مجمع الزوائد، ج 6، ص 266

دستور حذف نام محبین امیرالمؤمنین، از لیست بیت المال!!

«ثم كتب (معاوية) إلى عماله نسخة واحدة إلى جميع البلدان : انظروا من قامت عليه البينة أنه يحب عليا و أهل بيته فامحوه من الديوان، و أسقطوا عطاءه ورزقه»

معاويه در يكي از بخشنامه هاي خود به استانداران و فرمانداران چنين خطاب كرد که اگر ثابت شد كه فردي دوستدار علي و خاندان اوست نام او را از فهرست كارمندان دولت محو كنيد و حقوق او را قطع و از همه مزايا محرومش سازيد.

شرح نهج البلاغة، اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ج11، ص 26

سؤال: اهل سنت خلفای راشدین را دوست می دارند. و جزء دین و ایمانشان می دانند. و امیرالمؤمنین را هم خلیفه چهارم می دانند. پس چگونه معاویه دستور می دهد که محبین خلیفه چهارم را از لیست بیت المال حذف بکنند!؟

پاسخ: یکی از کارهای خوبی که «احمد بن حنبل» متوفای 241هجری انجام داد، قضیه «تربیع»، و خلیفه چهارم خواندن امیرالمؤمنین بود. در حقیقت وی برای اولین بار، امیرالمؤمنین را به عنوان خلیفه چهارم، وارد دین و اندیشه اهل سنت کرد.

در حقیقت این یک خدمتی بود که احمد بن حنبل به امیرالمؤمنین کرد و من معتقدم که اگر کسی برای ریا هم برای امیرالمؤمنین کار بکند، علی بن ابی طالب بدون مزدش رها نمی کند. این اعتقاد من است.

ما از خدایمان است که همه اینها اهل نجات باشند. ما غیر از «نواصب»، راضی نیستیم که حتی یک نفر غیر شیعه، در آتش جهنم بسوزد. حالا «نواصب» باید در آتش جهنم بسوزند. چرا که استحقاق سوختن در آتش جهنم را دارند.

در هر صورت، اهل سنت، امیرالمؤمنین را تا سال 230؛ 240 هجری، به عنوان خلیفه چهارم قبول نداشتند. لذا «عبدالله بن زبیر» که در سال 73 هجری کشته شد، بالای منبر می رفت و می گفت که وقتی بر پیغمبر درود می فرستید، بر آل او درود نفرستید!

چرا؟ می گفت چون پیغمبر یک سری اقوام بدی دارد، که وقتی شما به آل پیغمبر درود می فرستید، آنها سرهایشان را بالا می گیرند و خوشحال می شوند. این در صورتی است که قرآن کریم می فرماید:

(قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى)

بگو من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏كنم جز دوست داشتن نزديكانم‏

سوره شوری(42): آیه 23

عبدالله بن زبیر، که اینگونه مخالفت با اهل بیت پیامبر می کرد، ربطی به بنی امیه هم نداشت و اتفاقاً با آنها در جنگ هم بود. و خود بنی امیه هم او را کشتند!

بحث محبت به اهلبیت، دیگر بحث روایت و... نیست. نص صریح قرآن کریم است. ولی «معاویه» می گوید که هر کسی که محب علی و اهلبیتش باشد، نام او را از فهرست بیت المال حذف بکنید!!

اوج ترس و وحشت شیعیان در زمان معاویه!

سختی کار و زندگی برای شیعیان در زمان بنی امیه به جائی رسیده بود که حتی از خادم و کنیز خودشان می ترسیدند و نمی توانستند رازشان را به انها بگویند:

«فلم يكن البلاء أشد ولا أكثر منه بالعراق، ولا سيما بالكوفة، حتى أن الرجل من شيعة علي رضی الله عنه ليأتيه من يثق به فيدخل بيته فيلقي إليه سره، و يخاف من خادمه و مملوكه، و لا يحدثه حتى يأخذ عليه الأيمان الغليظة ليكتمن عليه»

هیچ بلائی شدیدتر و سخت تر بر مردم عراق و به خصوص کوفه، بالاتر از این نبود که آنچنان فشاري بر شیعیان آمد كه احدي از شيعيان از ترس مأموران مخفي معاويه نمي توانست راز خود را، حتي به دوستانش ابراز كند. و حتی از خادم و کنیز خانه نیز می ترسیدند، مگر اينكه قبلاً سوگندش مي داد كه راز او را فاش نسازد.

شرح نهج البلاغة، اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ج11، ص 26

اگر می شنیدند اسم کودکی علی است؛ او را می کشتند!!!

«ابن حجر عسقلانی» در رابطه با شدت فشار بر شیعیان در زمان بنی امیه، نکته بسیار تأمل برانگیزی را نقل می کند و می نویسد:

«كان بنو أمية إذا سمعوا بمولود اسمه علي، قتلوه»

بنی امیه وقتی می شنیدند که اسم کودکی را علی گذاشته اند، او را می کشتند.

تهذيب التهذيب، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984، الطبعة: الأولى، ج7 ص280، شماره 541

باور کنید که اگر «ابن حجر عسقلانی» این مطلب را نقل نکرده بود، صدتا از کتابهای «ابن اثیر» و «طبری» و... نقل می کرد، من باور نمی کردم!!

یعنی برای من مسئله خیلی غریب و خیلی بعید است. که اینها شقاوت و بی حیایی را به این حد برسانند که کودکی اگر اسمش علی باشد، او را بکشند.

دودمان بنی امیه، به قدری متنفر بودند و وحشت داشتند از اینکه مردم اسم فرزندانشان را نام «علی» بگذارند، که مبادا مردم با این کلمه، به یاد علی بن ابیطالب بیافتند. لذا همین مسئله باعث شده بود که برخی از مردم اسم فرزندانشان را «عمر» و «ابوبکر» و «عثمان» می گذاشتند تا مبادا گرفتار حکومتی ها بشوند.

البته این نکته را هم باید عرض بکنم که این فشار بر شیعه، در تمام بلاد اسلامی نبوده است. بلکه عمده فشارها در چند منطقه از بلاد اسلامی بود. شهر «کوفه» و شهر «بصره» به عنوان مرکز نشر فرهنگ اهلبیت؛ و برخی دیگر از شهر های عراق مورد این فشارها و تهدیدها بودند. وگر نه در شهر های دیگر این فشارها خیلی شدت نداشت. چرا که متأسفانه در خیلی از این شهرها، سب و لعن امیرالمؤمنین، عادی و علنی بود!

شما ببینید در «معجم البلدان حموی» که می گوید حتی در شهر «مکه» و «مدینه»، علناً به علی بن ابی طالب لعن و سب می کردند! یعنی حتی حرمین شریفین هم، از سب و لعن امیرالمؤمنین در امان نبود!

در هر صورت، سؤال این است که در همچین موقعیت سخت و طاقت فرسائی، شیعه چه باید بکند!؟ آقای «ابن تیمیه»! آقای «قفاری»! آقای...؛ شما که می گوئید شیعه تقیه می کند و حقیقت عقیده خودش را مطرح نمی کند، چه باید بکند؟ اگر برای شما یک همچین موقعیتی پیش می آمد، شما چه کار می کردید؟

لعن بر پدر؛ به خاطر نامگذاریش به نام علی!!!

شما ببینید، کار به جایی رسیده بود که «علی بن جهم»، پدرش را لعنت می کرد که چرا اسم او را علی گذاشته است:

«بأنه كان يلعن أباه لِمَ سماه علياً».

وی پدرش را همواره لعن می کرد که چرا اسم او را علی گذاشته است.

لسان الميزان ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، دار النشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت - 1406 - 1986 ، الطبعة: الثالثة، تحقيق: دائرة المعرف النظامية الهند، ج4، ص210

هفتاد سال لعنت بر امیرالمؤمنین(سلام الله علیه)!!

«زمخشری» هم در این رابطه نقل می کند:

«وإن بني أمية لعنوا عليا على منابرهم سبعين سنة»

همانا بنی امیه هفتاد سال بر منابر خودشان، علی را لعنت می کردند.

ربيع الأبرار ونصوص الأخيار، المؤلف: جار الله الزمخشري توفي 583 هـ، الناشر: مؤسسة الأعلمي، بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 هـ ج2، ص335

البته بعضی ها، این تعبیر «زمخشری» را با این عبارت نقل کرده اند:

«إنّه كان فى أيّام بنى اميّة أكثر من سبعين ألف منبر يلعن عليها علىّ بن أبى طالب بما سنّه لهم معاوية من ذلك.»

در روزگار بنی امیه، بر فراز بیش از هفتاد هزار منبر، بر علی بن ابی طالب لعن می کردند. این سنتی بود که معاویه بنا گذاشته بود.

ولی ما هر چه گشتیم، این تعبیر را در «ربیع الأبرار» زمخشری، پیدا نکردیم. حالا یا بر این آقایان نقل کننده، امر مشتبه شده، و یا اینکه در ربیع الأبر چاپهای قبلی بوده و در چاپهای جدید حذف شده است.

ما چاپ های مختلف از «ربیع الأبرار» را دیدیم، ولی این تعبیر را پیدا نکردیم. هر چقدر در این نرم افزارهای جستجو گشتیم، تک تک کلمات را زدیم ولی پیدا نکردیم.

اگر بعضی از دوستان بتوانند در کتابخانه ها، حتی نسخه خطی این کتاب را گیر بیاورند و یک تصویر، ولو با مبایل، از این صفحه و عبارت مورد نظر عکس بگیرند، مفید خواهد بود.

در هر صورت، در زمان بنی امیه، جان شیعه به شدت مورد تهدید بود. و عرض کردیم که کودکی اگر به اسم «علی» نامیده می شد، او را می گرفتند و می کشتند! یعنی عمق فاجعه بر ضد شیعه، در این حد بوده است.

از آن طرف حفظ جان هم، از اوجب واجبات است. اگر نماز خواندن شما در یک مکان، باعث بشود که جان شما، و یا آبروی شما در خطر بیافتد، خواندن نماز حرام است! و در این هیچ شک و شبهه ای نیست. لذا اگر کسی در موقعیتی باشد که جانش در خطر باشد، آبرویش در خطر باشد، و... تقیه کردن برای حفظ جان واجب می باشد.

ان شاءالله در جلسه بعدی، من مواردی از علمای اهل سنت را ذکر خواهم کرد که از بردن نام «علی» وحشت داشتند! اهل سنتی که از نقل احادیث ولایت و غدیر، تقیه می کردند! مواردی که ما با زحمت زیاد به دست آوردیم، ان شاءالله خدمتتان عرض خواهیم کرد.

والسلام علیکم و رحمةالله





Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب