بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه شصت و چهارم 97/12/11
موضوع: «اهل سنت و مجتهد دانستن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله!»
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
پرسش:
چه کار کنیم که «وهابیت» با اهلسنت یک کاسه نشوند؟
پاسخ:
ببینید ما بخواهیم یا نخواهیم اینها در یک سنگر هستند و نسبت به شیعه موضع اینها یکی است فقط یک مقداری کمرنگ و پررنگ است. الان «وهابیت» یک سری بحثهایی در رابطه با بحث توسل، بناء قبور و غیره دارند ولی اهلسنت چنین شبهاتی ندارند و با ما در یک صف هستند؛ ولی غیر از توسل و بناء قبور و چند مورد دیگر همهشان در یک صف هستند. ما باید تکلیفمان را روشن کنیم، آنها کلاً در رابطه با شیعه و مذهب اهلبیت بخواهیم یا نخواهیم در یک سنگر هستند.
شما ببینید وقتی اسم «ابن تیمیه» را با (رحمه الله) تعبیر میکنند، «محمد ابن عبدالوهاب» را با (رحمه الله) تعبیر میکنند، در رابطه با کفر «ابوطالب سلام الله علیه» همهشان در یک مسیر هستند ما بخواهیم نخواهیم اینها در یک سنگر هستند.
البته اینکه ما فحش بدهیم و ناسزا به اینها بدهیم و اینها را یکی بکنیم درست نیست. با فحش دادن و اهانت کردن یا تکفیر اهلسنت، تکفیر شیخین، لعن اینها كار درست نمیشود و این رفتارها قطعاً باعث میشود که اینها صفشان محکمتر بشود؛ ولی از اینکه بگذاریم نسبت به دیگر شبهاتشان ما موظف هستیم جواب بدهیم!
پرسش:
حاج آقا! چه شد که بزرگان این چهار مذهب اولش نسبت به برنامههای «عبدالوهاب» و «ابن تیمیه» موضع گرفتند و شکایت کردند ولی بعداً به آنها رو آوردند؟
پاسخ:
ببینید عمدتاً روی این قضیه بود که «ابن تیمیه» و امثال او مقدسات اهلسنت را بیش از شیعه، مورد هجمه قرار دادند؛ یعنی تکفیر اهلسنت و تکفیر کل مسلمین به استثناء «وهابی» یا اتباع اینها. دیگران را تکفیر کردند و نسبت به صحابه اینها جسارت کردند، نسبت به مباحث توحیدی، اینها قائل به جسمانیت خدا شدند، چون اینها در عقاید اهلسنت شبهاتی را مطرح کردند لذا علمای اهلسنت هم در برابرشان ایستادند. الان هم به همین شکل هستند. علمای اهلسنت، در رابطه با «تجسیم» و بحث توسل و زیارت قبور و امثال این با وهابیت مشكل دارند و در عصر حاضر هم کتابهایی که اهلسنت، علیه «وهابیت» نوشتهاند اگر بیشتر از شیعه نباشد کمتر نیست!
ولی مسأله این است که اینها کار کردند که در این جریان اخیر، بویژه بعد از به وجود آمدن «جمهوری اسلامی ایران» تبلیغاتشان را روی اهلسنت بیشتر کردند. طلبههای جوانشان را آن طرف بردند. این درد است! ما کار نکردیم آنها کار کردند، مثلاً در «کردستان» بالای 50- 60 درصد طلبههای اهلسنت تفکر سلفی دارند.
و لذا در جریانات اخیر تعدادی از اهلسنت را به طرف خودشان کشاندند؛ یعنی اهلسنت را از اهلسنت درآوردند و «سلفی» کردند این مشکل جهان معاصر است.
پرسش:
استاد، روایات معاشرت با اهلسنت در مبانی «تقیه» وارد شده؟
پاسخ:
فقط به عنوان «تقیه مداراتی» است نه «تقیه» خوفی. «تقیه مداراتی» یعنی اینکه ما بتوانیم نظر اینها را به این طرف جلب کنیم، از جنگ و درگیری با شیعه اجتناب کنند، اینها را نسبت به عقاید شیعه، نرم کنیم، و گرنه از ائمه بزرگشان از «ابو حنیفه»، گرفته حتی از «شافعی» از «مالکی» از «احمد ابن حنبل» عقیده به کفر شیعه دارند.
یک روز سر فرصت من این مسئله را برایتان مطرح میکنم، این كارها مال الان اینها نیست؛ یعنی «یک سنی بما هو السنی» من گمان نمیکنم یک روزی قلبش با شیعه صاف صاف بشود؛ چون آنها برای صحابه بویژه برای «شیخین» جایگاهی قائل هستند که ما برای ائمه قائل هستیم، نگاهی که ما به «خوارج» و «نواصب» داریم چه نگاهی است؟ هزاران سال بعد از این هم قلب ما با «خوارج» و «نواصب» یکسان نمیشود.
چون میدانیم آنها نسبت به ائمه، جسارت میکنند، آنها هم معتقد هستند که ما «ابوبکر» و «عمر» را غاصب میدانیم. این عقیده لاینفک شیعه است، برای آنها این قابل تحمل نیست ما هم به جای آنها باشیم همین موضع را داریم. ما فقط میخواهیم درگیری و تکفیر و کشت و کشتاری صورت نگیرد!
از من سوال کردند «مجمع تقریب» و چیزهای دیگر چه فایدهای دارد؟ گفتم تنها فایدهاش این بود که ما در «ایران» در طول این 40 سال جنگ شیعه، سنی نداشتیم. این بالاترین نعمت در «ایران» است، ما باید تلاش کنیم جنگ شیعه و سنی اتفاق نیافتد. الان دشمن هم دنبال این است که جنگ شیعه، سنی را در «ایران» راه بیاندازد! شما میدانید كه عقیده «امام» در «مکاسب» و «بیع»شان مشخص است.
ایشان در كتاب «مكاسب» دارد:
«لعدم الأخوة بيننا وبينهم بعد وجوب البراءة عنهم وعن مذهبهم وعن أئمتهم»
المكاسب المحرمة - السيد الخميني - ج 1 ص 250
ما باید تلاش کنیم در این زمینه، اهانت صورت نگیرد، فحش و ناسزا صورت نگیرد. برائت علنی و لعن علنی صورت نگیرد و از آن طرف هم از کیان شیعه با قدرت تمام دفاع کنیم. همانطور که رهبری فرمودند ما در دفاع از امیر المؤمنین حد و مرزی برای خودمان قائل نیستیم. خط قرمزی ما در آنجا نداریم، ما باید در دفاع از عقاید شیعه، با تمام توان ورود پیدا کنیم!
آغاز بحث...
بحث ما در رابطه با «اجتهاد نبی مکرم» بود و عبارتی را از کتاب «اجتهاد النبی» در جلسه گذشته عرض کردیم، روایاتی که نسبت به اطفال مشرکین بوده دو - سه دسته روایت آورده و عاقبت هم گفته اینها اجتهاد پیغمبر بوده! یک روزی اینطوری فرموده یک روزی هم آنطوری فرموده است!
اگر این باشد دیگر کتاب «استبصار» ما باید بهترین کتاب «اجتهاد النبی والائمه» باشد! چون «الاستبصار فیما اختلف من الآثار» است. یعنی تمام روایاتی که با همدیگر در تعارض است در آنجا آمده است. لذا حتی اهلسنت یا خود ما هم در بحث تعارض حدیثین که ما آنجا باید چه کار بکنیم ؛ اخبار علاجیهای هست. این آقا تمام این قضایا را نادیده گرفته و میگوید یک روز پیغمبر اینطوری و یک روز دیگر آنطوری فرمود! حالا آیا سند این روایات صحیح است یا صحیح نیست، در باب تعارض دو روایت، وظیفه ما چیست؟ تمام اینها را چشمپوشی کرده همه را مقطوع الصدور تصور کرده و بر اجتهاد حمل کرده، این واقعاً ظلم در حق پیغمبر است!
پرسش:
ایشان در این کتاب به جای اینکه بیاید صحابه را تخطئه بکند و بگوید صحابه این روایت را جعل کردهاند، آمده است برای حفظ آبروی صحابه در واقع پیغمبر را زیر سوال برده است.
پاسخ:
بله، اینها به جای اینکه بگویند این روایاتی که نقل شده راوی ضعیف بوده، یا صحابه اشتباه کردند، بجای این كار آمدهاند نبی مکرم را زیر سوال بردهاند. من دیدم فقهای ما خیلی از مرحوم «صاحب وسائل» و مرحوم «مجلسی» و دیگران در این قضایا سراغ «نووی» رفتند. قبلا هم عرض كردم كه اهل سنت از «نووی» به «فقیه الامه» تعبیر میکنند. ایشان متوفای 676 است، در رابطه با اطفال مشرکین ایشان میگوید:
«وأما اطفال المشركين ففيهم ثلاثة مذاهب قال الاكثرون هم في النار تبعا لآبائهم وتوقفت طائفة فيهم والثالث وهو الصحيح»
نظر خودش را میآورد.
« الذي ذهب إليه المحققون»
با اینکه میگوید اکثر اهلسنت معتقد هستند که اطفان مشرکین، همراه مشرکین در جهنم هستند؛ ولی ایشان میگوید نظر محققین اهلسنت این است که اهل جنت هستند و روایاتی هم استدلال کردند. قضیه حضرت ابراهیم خلیل، وقتی پیغمبر در بهشت رفت دید که بچههای کوچک الی ما شاء الله اطراف حضرت ابراهیم است.
« قالوا يا رسول الله وأولاد المشركين»
البته بچههای اطراف حضرت ابراهیم «اولاد الناس» هستند نه «اولاد المسلمین»! «اولاد المشرکین» هم تحت تربیت حضرت ابراهیم است؟
« قال وأولاد المشركين »
بله اولاد مشرکین هم تحت تربیت حضرت ابراهیم (علی نبینا وآله وعلیه السلام) است.
صحيح مسلم بشرح النووي ، اسم المؤلف: أبو زكريا يحيى بن شرف بن مري النووي الوفاة: 676 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1392 ، الطبعة : الطبعة الثانية، ج 16، ص 207 و 208
بعد میگوید «بخاری» هم این را نقل کرده و همچنین آیه شریفه:
(وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا)
و ما تا پيامبري برنيانگيزيم به عذاب نميپردازيم
سوره اسراء (17): آیه 15
« ولا يتوجه على المولود التكليف»
بچه مشرک از دنیا رفته تکلیف، متوجه او نیست.
خداوند میگوید:
(وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا)
حجت تمام بشود.
« ويلزمه قول الرسول حتى يبلغ»
نسبت به مسائل احکام تکلیفی نیامده تا به بلوغ برسد.
بعد از آن روایت طولانی را مطرح میکند، شما «شرح صحیح مسلم» جلد 16 را كه ببینید در دو جا یکی در صفحه 207 و 208 است و یکی هم صفحه 160 به بعد است این موضوع را مطرح میکند.
بعد میگوید:
«أطفال المشركين لا يحكم لهم بجنة ولا نار ، بل أمرهم موكول إلى علم الله تعالى فيهم ، كما أفتى به الرسول»
بازهم اینجا « أفتى به الرسول» میگوید نه «قال به الرسول»! این هم مصیبتی است دیگر!
بعد دارد:
«وجملة الأمر أن مرجع العباد في المعاد إلى ما سبق لهم في علم الله سبحانه وتعالى من السعادة والشقاوة»
شرح السنة ، اسم المؤلف: الحسين بن مسعود البغوي الوفاة: 516هـ ، دار النشر : المكتب الإسلامي - دمشق _ بيروت - 1403هـ - 1983م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط - محمد زهير الشاويش، ج 1، ص 155
این هم افاضهای است كه ایشان میفرماید! حالا:
«الشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ، وَ السَّعِيدُ مَنْ سَعِدَ فِي بَطْنِ أُمِّه»
قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمي، دار الكتاب - قم، چاپ: سوم، 1404ق، ج1 ؛ ص227
خود این هم از روایات متشابهی است که یک مقدار من از دوستان تقاضا دارم دقت بیشتری بکنند که نستجیر بالله بوی جبر نیاید؛ یعنی اینطوری نیست که طرف توان عمل به کارهای خوب را نداشته باشد.
بله، زمینه فراهم است همانطوری که یک نفر شراب میخورد، این سمومات شراب، در سلولهای فرزندش هم اثر میگذارد. و این روایاتی که ما از ائمه (علیهم السلام) داریم اگر اول ماه، نطفه منعقد بشود، اینطوری میشود یا وسط ماه یا در حال کسوف و خسوف و غیره اینها زمینه را فراهم میکند نه اینکه هرگونه اختیار را از بچه سلب بکند، اختیار از او سلب نمیشود. حتی شمری که در شکم مادرش هم دارای زمینه شقاوت بوده اینطوری نبود که برای این کار مجبور باشد!
در روایت «ابن الحدید» و دیگران دارند کسی میگوید دیدم «شمر» در کنار «بیت الله الحرام» مشغول عبادت است، جلو رفتم گفتم «شمر»! تو خجالت نمیکشی با آن جنایاتی که انجام دادی به اینجا آمدی و از خدای عالم حاجت میخواهی؟! «شمر» فحشی داد و گفت: اگر من، امام حسین را نکشته بودم گناه کرده بودم! تو عقلت نمیرسد اطاعت از حاکم برای ما واجب بود! ما اگر از «یزید» اطاعت نمیکردیم اهل جهنم بودیم!!
ببینید این با اختیار و تشخیص غلطش تصور میکند که در «کربلا» تقرباً الی الله چنین کاری انجام داده است. یعنی طوری نیست كه مجبور باشد و هیچ اختیاری نداشته باشد.
یا مثلا نسبت به «عمر سعد» اصلاً تعبیر میکنند کبوتر مسجد بوده مشهور است سجادهاش در مسجد جمع نمیشد!
وقتی میگفتند که امیر المؤمنین خبر داده تو قاتل امام حسین هستی، میگفت زبانت را گاز بگیر من عاشق امام حسین هستم! زندگیام فدای امام حسین است! آن شب هم «عبیدالله» طبقی پر از سکه برایش فرستاد تا صبح شیر یا خط بازی میکرد! بکشم! نکشم! بکنم! نکنم! اگر بکشم قیامتم از دست میرود، نکشم دنیایم از دست میرود! تا صبح اطراف آن طبق میگشت آن شعر معروف «وما عاقل باع الوجود بدین» را میخواند. گفت فعلاً این طلا و جواهرات و غیره نقد است شفاعت پیغمبر نسیه است! میرویم امام حسین را میکشیم بعد هم توبه میکنیم چه اشکالی دارد؟! یعنی آمد بالا و پایین كرد و یک وجه جمع فقاهتی برای خودش درست کرد!
و لذا ایشان که میگوید:
« ما سبق لهم في علم الله سبحانه وتعالى من السعادة والشقاوة»
علم الله، جبر آور نیست. معلمی که میداند این بچه تنبل است و درس نمیخواند به او میگوید من یقین دارم تو رفوزه میشوی. آیا علم معلم تأثیری در رفوزه شدن این شاگرد دارد؟ نه. خدای عالم هم میداند این آقا به اختیار خودش ضلالت را انتخاب میکند و آن آقا به اختیار خودش سعادت را انتخاب میکند!
لذا روی بعضی از روایاتی هم که ما در این زمینه داریم باید تأمل شود. خدا بیامرزد «سید عبدالله شُبّر» کتابی به نام «حق الیقین» دارد. من نمیدانم بعد از ایشان کتابی در حد کتاب ایشان نوشته شده است یا نه. این کتاب دو قسم است قسمت اولش مربوط به توحید و نبوت و امامت است، قسمت دوم آن مربوط به معاد است، من به دوستان توصیه میکنم اگر میتوانند این کتاب تهیه کنند و مطالعه بکنند.
کتاب خیلی خوبی است. یعنی اعتقادات شیعه را خیلی خلاصه و اتو کشیده بیان کرده است. یکی از توفیقاتی كه خدا به ما داد این بود که وقتی در «حوزه علمیه قزوین» بودیم این كتاب جزو کتابهای درسی حوزه بود، وقتی من از «قزوین» به «قم» آمدم ملتزم بودم این کتاب را هر شب هفت - هشت صفحه مطالعه میکردم.
مخصوصاً قسم دومش که در رابطه با بحث «معاد» است. تمام روایات قبض روح را آورده قبض روح مؤمن، کافر، فاسق همه را آورده و تحلیل و جمعبندی کرده در قبر، چه سوالاتی میآید؟ آیا فشار قبر، برای عموم است؟ برای خواص است؟ چه کسانی نجات پیدا میکنند؟ چه گناهانی باعث میشود که در قبر، فشار بیشتر بشود؟ آیا سوالات از همه هست یا از افراد خاصی؟ سوال از قیامت به چه نحوی است؟ صراط یعنی چه؟ عبور از صراط چطوری است؟ روایات را آورده در آخرش هم به خوبی دستهبندی کرده است. دسته اول، دوم، سوم، چهارم بعد هم یک تحلیل «جواهری» خوبی کرده و قلمش هم قلم سلیس است؛ یعنی اگر کسی «سیوطی» را خوب خوانده باشد، (عربی) کتاب «علامه شُبّر» را متوجه میشود. کتاب خیلی خوبی است اگر دوستان بتوانند شبها ده دقیقه یا نیم ساعت بچههایشان را جمع بکنند، هر شب یکی - دو صفحه این کتاب را برای بچههایشان بخوانند خیلی خوب است.
شما ببینید «حق الیقین» قبلا در دو جلد بود کتاب خیلی خوبی است، این تنها کتابی است که من هر وقت مطالعه میکنم خسته نمیشوم.
بعد ایشان میگوید:
«حكم أطفال المؤمنين والمشركين حكم آبائهم ، وهو المراد من قوله ' الله أعلم بما كانوا عاملين»
همان عبارتی که آن آقا آورده بود ایشان هم میآورد. بعد از «سلمان» نقل میکند که «اولاد المشرکین» خادمین اهل بهشت هستند. «حسن بصری» تعجب کرد گفت:
« أكرمهم الله، وأكرم بهم »
شرح السنة ، اسم المؤلف: الحسين بن مسعود البغوي الوفاة: 516هـ ، دار النشر : المكتب الإسلامي - دمشق _ بيروت - 1403هـ - 1983م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط - محمد زهير الشاويش، ج 1، ص 157
در حقیقت آدمهایی هستند که نباید اینچنین باشند؛ یعنی آنجا به عنوان خدمه بهشت باشند. البته این را هم مرحوم «علامه مجلسی» به خوبی در «بحار» تحلیل کرده وقتی کلام «نووی» را نقل میکند میگوید:
«فظهر أن تلك الروايات موافقة لما رواه المخالفون في طرقهم و قد أولها أئمتنا (علیهم السلام)
ائمه، همه این روایات را تأویل کردند.
«بما مر في الأخبار السابقة»
بعد میگوید:
«ثم اعلم أنه لا خلاف بين أصحابنا في أن أطفال المؤمنين يدخلون الجنة»
اختلافی بین علمای ما نیست که اینها وارد بهشت میشوند.
و ذهب المتكلمون منا إلى أن أطفال الكفار لا يدخلون النار»
این هم یک نکته!
«فهم إما يدخلون الجنة أو يسكنون الأعراف»
«اعراف» هم یک منطقهای بین و جهنم است، که هر دو دسته را میبینند، و آقای «شُبّر» «اعراف» را به خوبی شرح داده است.
«و ذهب أكثر المحدثين منا إلى ما دلت عليه الأخبار الصحيحة من تكليفهم في القيامة بدخول النار»
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج5 ؛ ص296
این را باز من برای اولین بار در «حق الیقین» دیدم که خدای عالم، در قیامت آتشی را روشن میکند و به همه اطفالی که قبل از سن تکلیف از دنیا رفتند امر به ورود به آتش میفرماید. هر کس وارد آتش شد او را بیرون میآورند و به بهشت میبرند هر کس امر الهی را عصیان کرد به جهنم میبرند، خلاصه یك چنین تکلیفی برای اطفال درست میکنند.
بعد دارد كه از مرحوم «طوسی(رضوان الله تعالی علیه) » در «تجرید» آمده که:
« تعذيب غير المكلف قبيح و كلام نوح (علیه السلام) مجاز و الخدمة ليست عقوبة له»
اینکه اینها در خدمت مؤمنین در بهشت هستند، این در حقیقت عقوبت و عذاب برای اینها نیست.
« و التبعية في بعض الأحكام جائزة»
در بعضی از مسائل که اینها تابع پدرانشان هستند؛ یعنی آن مقامی که اطفال مؤمنین دارند قطعاً اطفال کفار، آن مقام را ندارند؛ ولی از آن طرف هم عذابی در کار نیست!
بعد دارد كه «علامه(رضوان الله تعالی علیه) » در «شرح تجرید» هم آورده:
« ذهب بعض الحشويّة إلى أن الله تعالى يعذّب أطفال المشركين و يلزم الأشاعرة تجويزه»
...و «اشاعره» گفتند جایز است
«و العدلية كافة على منعه»
«عدلیه»، هم «معتزله» و هم «شیعه» را شامل میشود
«و الدليل عليه أنه قبيح عقلا فلا يصدر منه تعالى احتجوا بوجوه»
که همان قضیهی:
(وَلَا يلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا)
جز نسلي فاجر و کافر به وجود نميآورند!
سوره نوح(71): آیه27
« و الجواب أنه مجاز و التقدير أنهم يصيرون كذلك لا حال طفوليتهم»
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج5 ؛ ص297
میگوید: (وَلَا يلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا)؛ یعنی بچههای اینها وقتی بزرگ میشوند به آن مرحلهای میرسند که تکلیف متوجه اینها شد جز راه فجور و جز راه کفر انتخاب نمیکنند!
پرسش:
بر حسب عادت است؟
پاسخ:
نه. میخواهد بگوید این: (وَلَا يلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا)؛ این نیست که بچهها هم در حین طفولیت فاجر هستند، بچه تا به تکلیف نرسیده کلمه فاجر و یا فاسق درباره او اطلاق نمیشود!
اینها مباحثی است که آقایان دارند. «علامه» هم فرمودند مفصل است. دوستان اگر مطالعه کنند تقریباً ده دوازده صفحه «علامه مجلسی» این بحث را مطرح کرده؛ ولی آنچه که از روایات ائمه (علیهم السلام) فهمیده میشود اینها به هیچ وجهی قطعاً وارد جهنم نخواهند شد اهل بهشت هستند.
اینكه اهل بهشت هستند، روایات دو دسته است یک دسته، مثل دیگر بهشتیان هستند خدای عالم، نسبت به اعمالی که انجام دادهاند درجاتی دارد آنهایی هم که اعمالی انجام ندادهاند تفضلاً خدای عالم یک جایی را برایشان در نظر میگیرد.
ببینید ما در رابطه با زیارت امام حسین (سلام الله علیه) روایات متعدد داریم که میفرماید: زیارت امام حسین واجب است اگر کسی در عمرش به زیارت امام حسین نرود این شخص اگر وارد بهشت هم بشود «صار من ضیفان اهل الجنة»؛مهمان بهشتیها است، صاحب خانه نیست.
نسبت به مسلم و مؤمن هم ما چنین تعابیری داریم. حالا مثل همین تعابیر بگوییم «ولدان المخلدون» هم چنین و چنان هستند .
این تمام بحثی بود که این آقا در رابطه با «اجتهاد النبی» مطرح کرده و حرفش هم حرف بیاساسی است. اضافه بر اینکه با آیات و روایات همخوانی ندارد با عقل هم همخوانی ندارد. این درست نیست که ما سه - چهار دسته روایات را بیاوریم به جای اینکه وجه جمعی درست کنیم و به جای اینکه بحث سندی بکنیم همینطوری همه روایت را «قطعی الصدور» بدانیم و بگوییم پیغمبر اجتهاد کرده است! آنجا یک روزی اجتهاد کرده! روز دوم از اجتهادش برگشته! روز سوم از اجتهادش برگشته بعد بحث کردهاند که اجتهاد اخیرش «عنایت من الله» بوده یا اجتهاد اولش؟! با آن طبقهبندی که این آقا در کتاب «اجتهاد النبی» دارد.
بحث بعدی ما عبارت «ابن ادریس» نوه دختری «شیخ طوسی» است که در حقیقت حدود یک قرن بعد از «شیخ طوسی» فقهاء جرأت اجتهاد و نقد اقوال «شیخ طوسی» را نداشتند؛ یعنی «شیخ طوسی» به قدری قوی وارد میدان شد که آن توان مقابله را گرفت، اول کسی که نظرات فقهی «شیخ طوسی» را نقد کرد مرحوم «ابن ادریس» در «سرائر» است؛ ولی الفاظش تند است.
دیگر بعد از مرحوم «ابن ادریس» بحث «محقق حلی» و «علامه حلی» میآید كه ما اینجا دیگر بحث را میبندیم و اجتهادی که فقهای ما بعد از «علامه حلی» و پسر بزرگوارش «فخر المحققین» و «محقق کرکی» داشتند مطرح میشود و بعد نوبت به «شهید اول» و بعد از «شهید اول»، «شهید ثانی» و «مقدس اردبیلی» و غیره میرسد و همه اینها قبل از قرن یازدهم هستند.
اینها در حقیقت از زمان «محقق حلی» تا تقریباً آخر هزاره! قبل از اینکه وارد هزار و یك بشویم مرز «مقدس اردبیلی»، «صاحب مجمع الفائدة والبرهان» و «شهید ثانی» در «مسالک» است. بعد از اینکه ما وارد آن طرف میشویم دو نفر از بزرگانمان را داریم كه در بحث اجتهاد قوی کار کردند. یکی «صاحب معالم» و دیگری «صاحب مدارک» است! این دو تا از شاگردان برجسته «مقدس اردبیلی» هستند که در بحث اجتهاد، این دو بزرگوار به نظر من تحول ایجاد کردند.
والسلام علیکم ورحمة الله