بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه بیست و نهم 98/09/09
موضوع: مصدر تشریع معارف دین؛ صحابه یا اهلبیت (12)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
اینکه می گویند امام سجاد بیمار بوده تا به «مدینه» برسد امامت به گردن حضرت زینب میافتد این حرف درست است؟
پاسخ:
نه اصلاً و ابداً، همه اینها چیزهای خرافی است، امامت از روز ازل قبل از خلقت حضرت آدم معین شده بود. تعبیر دارد که 14 هزار سال قبل، امامت معین شده، افرادش هم مشخص است روز انتقال و همه آنها مشخص بوده است. فرمود:
«خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ (فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ)»
من لا يحضره الفقيه؛ نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم مصحح: غفاری، علی اكبر، ج2، ص613
بعضی از روایات دارد که امام حسین در «کربلا» بعضی از امانتهای امامت را در اختیار «فاطمه صغری» دخترش قرار داد که به حضرت امام سجاد تحویل بدهد. اینكه دقیقاً چه بوده ما نمیدانیم. ظاهراً یک سری وسایل غیر از بحث امامت بوده مثل قرآنی که امیر المؤمنین به دست خودش نوشته این قرآن دست به دست میچرخد؛ زره رسول اکرم دست به دست به هر امامی منتقل میشود.
یک سری وسائل اینچنین است که هر امامی این امانتها را به امام بعدی میسپارد و الان در محضر حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه) است، در این مورد ما روایت داریم، البته روایتش از نظر سندی باید بررسی بشود که آیا واقعاً این روایت صحیح است یا نه؟ ولی نسبت به حضرت زینب نیست، نسبت به دخترشان «فاطمه صغری» است.
در «کربلا» این هست؛ ولی اینکه بیاید امامت را به حضرت زینب بسپارد، این اصلاً با اساس تشیع نمیسازد.
پرسش:
در مورد اینكه قرار بود حضرت «علی اکبر» امام بشود بعد بداء حاصل شد چطوری است؟
پاسخ:
این هم از الهامات شیطانی است، نسبت به پسر امام صادق «اسماعیل» یا «سید محمد» پسر امام هادی بعضیها چیزهایی میگویند ولی نسبت به حضرت «علی اکبر» ما نشنیدیم.
پرسش:
صحیح است که یزیدیان فکر میکردند امامت به پسر بزرگتر انتقال پیدا میكند به خاطر همین حضرت «علی اکبر» را به شهادت رساندند!؟
پاسخ:
نه، اصلاً و ابداً، همچنین چیزهای نیست، اینها به طور کلی برای کشتن امام سجاد آمدند یک عده گفتند بیمار است و به زودی از دنیا میرود دامنتان را به خون امام سجاد آلوده نکنید.
اصلاً اینکه «علی اکبر» پسر بزرگ بوده یا نه، محل بحث است و اضافه این:
«الإمامةُ فی ولد الأکبر»
از کجا در آمده؟ معمولاً از دکان «زیدی»ها است. عمده شبهات امامت در زمان آقا امام صادق و امام باقر (سلام الله علیه) توسط «زیدی»ها مطرح شد، اینها قدرت زیادی هم داشتند و در نشر و پخش شبهه ید طولائی داشتند.
امروز هم بعضی از وهابیها جیره خواری از کنار تفکرات «زیدیه» دارند. شما کتاب «اعتقادات شیخ صدوق» و «شیخ مفید» را ببینید، در رابطه با «شبهات زیدیه» خیلی مقتدرانه وارد شدند.
قضیه امامت «سید محمد» و یا امامت پسر امام صادق، همه اینها شبهاتی است که اولین بار «زیدیه» مطرح کردند؛ الآن هم در حوزههای علمیه ما، این شبهات مثل نقل و نبات پخش میشود.
پرسش:
در فتنه اخیر «عراق»، ظاهراً «احمد الحسنی»ها خیلی فعال بودند؟
پاسخ:
بله، «احمد الحسنی»ها، «صَرخی»ها و «مقتدی صدری»ها، فعلاً یک مثلث شومی آنجا تشکیل داده اند و یک کارهای دارند انجام میدهند. و فعلاً آتش بیار معرکه «مقتدی صدر» است؛ با تمام توان آمده، نه حرف مراجع را گوش می دهد و نه حرف کسی دیگر را گوش میدهد و یک فتنه بزرگی در آنجا شده است.
پرسش:
اشغال «کنسولگری ایران» دست اینها بود؟
پاسخ:
آنها خودشان را از آتش زدن «کنسولگری» مبرا میکنند و میگویند ما حتی گفتیم به «سفارت آمریکا» هم حمله نکنند؛ با اینکه الان دولت استعفاء هم داده ولی به مردم میگوید شما به تظاهراتتان ادامه بدهید.
ایشان اصلاً و ابداً تابع هیچ چیز نیست؛ نه تابع مرجعیت، نه تابع دین، نه تابع مذهب، نه تابع قرآن! یک آدم دیوانه تمام عیار است؛ یعنی خدای عالم یک بلائی برای مردم «عراق» فرستاده، معلوم نیست که عاقبت این بلا، چه خواهد شد!؟
شما ببینید ایشان یک روزی به «عربستان سعودی» میرود با «محمد بن سلمان» خوش و بش میکند و یک روزی هم به «ایران» میآید؛ این هم دلیل بر دیوانگیاش است.
پرسش:
حوزه علمیه در نجف و کربلا در این زمینه کاری انجام نداده است؟
پاسخ:
آنجا حوزه عددی نیست، عمدتاً مرجعیت «آیتالله العظمی سیستانی» است. ایشان با توجه به این قضایا فعلاً با مدارا رفتار میکند. ایشان میگوید شما صفتان را با آشوبگرها جدا کنید!
مگر این امكان پذیر است؟ از داخل همین تظاهرات است كه دارند حوزهها را آتش میزنند. شما قضیه «کنسولگری» را حساب نکنید، عمده اماكنی را که در طول این مدت اینها آتش زدند یا مربوط به حوزههاست و یا دفاتر مراجع بوده است!
امروز صبح یک پیامی آمده مبنی بر اینکه اینها تصمیم جدی برای تخریب حرم حضرت امیر و امام حسین (سلام الله علیه) دارند و «داعش» در میان مردم نیروهایش را در «نجف» و «کربلا» کاملاً مستقر کرده و تصمیم جدی دارند که حتی در منطقه سبز وارد شوند و کل مردم را درو کنند.
امیرالمؤمنین این مردم را نفرین کرد؛ بعد از حضرت امیر، مردم «عراق» روز خوش ندیدند و نخواهند دید، تا حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه) بیاید و با اینها چه برخوردی میخواهد بکند «الله اعلم»!
پرسش:
«شافعیها« و «حنفیها» که همدیگر را تفسیق و یا تکفیر میکنند، آیا ذبیحه همدیگر را قبول دارند حلال است یا نه؟
پاسخ:
بعضیهایشان ذبیحه یکدیگر را حرام می دانند و ازدواج را هم حرام میدانند. این چهار مذهب نسبت به همدیگر اختلاف دارند. اینها تکفیر و تفسیقشان خیلی گستردتر از «شیعه» و «سنی» است.
ان شاء الله در وقت مناسب در مورد تکفیرها و تفسیقهای اینها حرف میزنیم. وقتی آدم اینها را مطالعه میكند مغزش سوت میکشد؛ شاید طرح این مباحث یک هفته زمان ببرد.
در تکفیرهایی که اینها نسبت به همدیگر دارند اگر خوب بررسی بشود متوجه میشویم كه عمدتاً دست بیگانه در کار است. این حالت طبیعی نیست که اینها نسبت به همدیگر تکفیر میکنند.
شما اگر «البدایة والنهایة» تألیف «ابن کثیر»، «تاریخ دمشق»، «تاریخ ابن خلدون» را ببینید درگیریهایی که اینها با همدیگر در «نیشابور» داشتند به قدری بوده که مغازههای همدیگر را آتش زدند، خانههای همدیگر را ویران کردند؛ در «اصفهان» و «بغداد» به همین شکل عمل کردند.
در این سه تا شهر، درگیریها، کشت و کشتارها، آتش زدنها و تخریب خانهها به حدی بوده که تا به حال بین «شیعه» و «سنی» اینچنین نبوده است. فقط آنچه آمده در سال 448 قمری در «بغداد» نسبت به مرحوم «شیخ طوسی» ریختند یک سری کشت و کشتاری داشتند؛ قبل و بعد از او همچنین قضیه ای بین «شیعه» و «سنی» نداریم؛ ولی بین اهلسنت، الی ماشاء الله است!
پرسش:
الان در عمل، سنیها باهم اختلافات ندارند، مثلاً در کشور ما «شافعی»ها و «حنفی»ها نشان نمی دهند که با هم اختلاف دارند!
پاسخ:
چون هیچ کدام از اینها قدرتی ندارند، هنر آنجا است که یکی از اینها به قدرت برسد آن وقت دیده میشود که با بقیه مذاهب چه کار میکنند؟
پرسش:
حکومتهای اهلسنت تابع کدام مذهب هستند؟
پاسخ:
معمولاً فرق میکند؛ در «مصر» عمدتاً «شافعی»ها غالب هستند، در «عربستان» «مالکی»ها و «حنبلی»ها غالب هستند؛ در کشورهای حاشیه «خلیج فارس» هم، همه مذاهب هست.
آغاز بحث...
ما در رابطه با این که مصدر تشریع صحابه باشد یا اهلبیت باشد سراغ مصادیق رفتیم، در رابطه با جهل خلیفه اول و جهل خلیفه دوم بر احکام به طور مفصل صحبت کردیم و موارد متعددی را مطرح کردیم. یکی از مواردش تعبیر «ابن قیم» است که نقل می کند:
«وَكَمَا خَفِيَ عليه قَوْلُهُ تَعَالَى (إنَّك مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ) وَقَوْلُهُ (وما مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ قد خَلَتْ من قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أو قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ على أَعْقَابِكُمْ)»
إعلام الموقعين عن رب العالمين؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدين محمد بن أبي بكر بن أيوب بن سعد الزرعي الدمشقي الوفاة: 751 هـ، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1973، تحقيق: طه عبد الرؤوف سعد، ج 2، ص 271
بعد از رحلت نبی مکرم، خلیفه دوم شمشیر میکشد و میگوید هر کس بگوید پیغمبر از دنیا رفته با این شمشیر گردنش را میزنم به طوری که سرش در آسمان بچرخد!!
عزیزان به این بحثی که باقی ماند و خودشان هم آوردند دقت کنند و ما هم کاری به شیعه نداریم. قبل از اینکه ابوبکر بیاید، افرادی مثل «ابن ام مکتوم»، «ام سلمه» و «عباس» عموی پیغمبر همین آیه را خواندند، ولی هیچ کس گوش نکرد تا وقتی ابوبکر از «سُنْح» آمد و شروع به خواندن این آیه كرد:
(إِنَّكَ مَيتٌ وَإِنَّهُمْ مَيتُونَ)
تو ميميري و آنها نيز خواهند مرد!
سوره زمر (39): آیه 30
(أَفَإِنْ مَاتَ أو قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ على أَعْقَابِكُمْ)
آيا اگر او بميرد و يا کشته شود، شما به عقب برميگرديد؟ (و اسلام را رها کرده به دوران جاهليت و کفر بازگشت خواهيد نمود؟)
سوره آلعمران (3): آیه 144
در «مسند احمد ابن حنبل» داریم با تحقیق «شعیب الارنؤوط» که یکی از وهابیهای سرشناسشان است در جلد 43 روایت را نقل میکند میگوید عُمَر اینطوری میگفت تا اینکه ابوبکر از راه رسید و آیه:
(أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ)
را خواند و بلافاصله:
«ثُمَّ قال عُمَرُ يا أَيُّهَا الناس هذا أبو بَكْرٍ وهو ذُو شَيْبَةِ الْمُسْلِمِينَ فَبَايِعُوهُ فَبَايَعُوهُ»
مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة:241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج6، ص 219، ح25879
این خیلی ظریف است؛ تا یک دقیقه قبل میگفت: هر کس بگوید پیغمبر مرده گردنش را میزنم، پیغمبر میآید منافقینی که معتقد هستند پیغمبر از دنیا رفته دست و پایشان را قطع خواهد کرد و آنها را خواهد کشت. و هر کس هم این آیات را خواند اصلاً توجه نکرد، حتی بعضی از افراد که خواندند گفت شما میخواهی فتنه درست کنی ولی همین که ابوبکر خواند بلافاصله شروع کرد: «يا أَيُّهَا الناس هذا أبو بَكْرٍ وهو ذُو شَيْبَةِ الْمُسْلِمِينَ فَبَايِعُوهُ فَبَايَعُوهُ»
این قضیه واقعاً عجیب است، جمعیت را نگه میدارد که کسی سراغ امیرالمؤمنین نرود تا ابوبکر از راه برسد.
دوستان حرف «ابن کثیر» را دقت کنند در کتاب «البدایة والنهایة» میگوید: اینها اختلاف داشتند که آیا پیغمبر از دنیا رفته یا نه؟ وقتی که ابوبکر آمد و بالای منبر رفت این را گفت:
«وبايعه في المسجد جماعة من الصحابة و وقعت شبهة لبعض الانصار»
تا آنجایكه میگوید:
«بين لهم الصديق أن الخلافة لا تكون إلا في قرش»
ایشان بحث مسجد را مطرح میکند ولی این عبارت در جریان «سقیفه» است ربطی به مسجد ندارد که میگوید خلافت فقط در «قریش» است؛ وقتی که این را ابوبکر گفت
«فرجعوا اليه وأجمعوا عليه »
صحابه بر ابوبکر اجماع کردند!
البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج5، ص244
ما قبلاً هم گفتیم که «تفتازانی» و «عضدالدین ایجی» و «قاضی عبدالجبار» میگویند دلیل ما بر خلاف ابوبکر:
«اجماع الصحابة وهو العمدة»
عمده اجماع صحابه است!
شرح المقاصد في علم الكلام، اسم المؤلف: سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازاني، دار النشر: دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م، الطبعة: الأولى؛ ج 2، ص 273
این یکی از اساسیترین بحثی هایی است که امروز در بحثهای علمی ما با اهلسنت داریم، کاری به وهابیت هم نداریم. بحث ما اینجا با عموم اهلسنت است که آمدند تمام روایاتی که در نصب امیرالمؤمنین برای خلافت بوده را نادیده گرفتند. روایاتی مثل:
«وأنت خليفتي في كلّ مؤمن من بعدي»
السنة، اسم المؤلف: عمرو بن أبي عاصم الضحاك الشيباني، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1400، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني؛ ج2، ص 565، ح 1188
«إنّ عليّا منّي وأنا منه وهو وليّ كلّ مؤمن بعدي»
المستدرك على الصحيحين، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا؛ ج 3، ص 119، ح 4579
«أَنَّهُ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ، وَسَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ، وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَي جَنَّاتِ النَّعِيمِ»
من كنت وليه فعلى وليه
معرفة الصحابة، اسم المؤلف: لأبي نعيم الأصبهاني، ج3، ص1587، ح4002
از این احادیث الی ماشاء الله داریم. مرحوم «علامه» در کتاب «الفین» هزار دلیل از کتب شیعه و سنی برای اثبات خلافت و امامت امیرالمؤمنین نقل میکند.
این آقا میگوید پیغمبر فرمود:
«الخلافة لا تكون إلا في قرش»
البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج5، ص244
اگر بنا است ملاک، سخن پیغمبر باشد امیر المؤمنین فرمود اگر بنا است «الخلافةُ فی قریش» باشد «بنی هاشم» اولی هستند؛ چون «بنی هاشم» قویترین و سالمترین قبیله «قریش» هستند. پیغمبر از «بنی هاشم» بوده؛ شما به شجره استناد کردید ولی میوه شجره را از بین بردید!
حالا در مورد: «وأجمعوا عليه» ما میخواهیم از آقای «ابن کثیر» و اهلسنت یک سوال بکنیم. كه آیا واقعاً اجماع هست «وهو العُمده» یا نه؟
این عبارت عمر در كتاب «صحیح بخاری» حدیث 6442 است؛ ایشان تعبیرش این است که:
«إنما كانت بَيْعَةُ أبي بَكْرٍ فَلْتَةً»
«فلتة» یعنی یک کار ناگهانی و بدون تدبیر و مشورت! خلاصه یک چیز اتفاقی!
بعد میگوید:
«وَلَكِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا»
شری هم داشت ولی چنین و چنان شد. عبارتهای دیگر هم دارد كه ما به آن كار نداریم در ادامه دارد:
«حين تَوَفَّى الله نَبِيَّهُ أَنَّ الْأَنْصَارَ خَالَفُونَا»
«انصار» با ما مخالفت کردند.
«وَخَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج6، ص 2505، ح6442
آقای «ابن کثیر»! شما که میگویید «اجمعوا علیه»؛ آقای «تفتازانی»، آقای «ایجی»، آقای «قاضی عبدالجبار»! شما که میگویید: «الاجماع وهو العمدة»؛ پس ما این را چه کار کنیم؟ عبارت «وَخَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا» را چه کار کنیم!؟
بار در كتاب «صحیح بخاری» حدیث 3998 درباره علی ابن ابیطالب دارد که:
«ولم يَكُنْ يُبَايِعُ تِلْكَ الْأَشْهُرَ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج4، ص 1549، ح3998
می گوید: امیرالمؤمنین تا 6 ماه با ابوبکر بیعت نکرد! البته مرحوم «شیخ مفید» در «فصول المختاره» میگوید:
«و المحققون من أهل الإمامة يقولون لم يبايع ساعة قط»
الفصول المختارة من العيون و المحاسن؛ نویسنده: الشیخ المفید، محمد بن محمد بن نعمان، (متوفاي 413هـ)، محقق / مصحح: السيد نور الدين جعفريان الاصبهاني ، الشيخ يعقوب الجعفري ، الشيخ محسن الأحمدي، ناشر : دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت ص 56
می گوید: امیرالمؤمنین تا آخر عمر، یک ساعت هم با ابوبکر بیعت نکرد، آنها 6 ماه میگویند ما به 6 ماه کار نداریم درست است یا درست نیست.
«ابن اثیر» در کتاب «اسد الغابه» دارد:
«وتخلف عن بيعته: عَلِيُّ، وبنو هاشم، والزُّبَيْر بن العَوَّام، وخالد بن سعيد بن العاص، وسَعْدُ بن عُبَادة الأنصاري»
بعد میگوید:
«ثم إن الجميع بايعوا بعد موت فاطمةَ بنتِ رسول الله إلا سَعْدَ بن عُبَادة ، فإنه لم يبايع أحداً إلى أن مات»
أسد الغابة في معرفة الصحابة؛ اسم المؤلف: عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد الجزري الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عادل أحمد الرفاعي، ج 3، ص 339
آقای «ابو الفداء» کتابی به نام «المختصر فی اخبار البشر» دارد که از کتابهای معتبر تاریخی اهل سنت است ایشان هم میگوید جماعتی از «بنی هاشم»، «زبیر»، «عتبة ابن ابیلهب»، «خالد ابن سعید»، «مقداد»، «سلمان»، «ابوذر»، «عمار»، «براء ابن عازب»، «ابی ابن کعب» اینها بیعت نکردند؛
«ومالوا مع علي بن أبي طالب»
همه اینها به بیعت امیرالمؤمنین تمایل داشتند!
المختصر في أخبار البشر؛ اسم المؤلف: أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (المتوفى : 732هـ) الوفاة: 732 ، دار النشر :، ج1، ص107
توجه داشته باشید که همه این اتفاقات مربوط به روز اول است. «ابن حزم اندلسی» در «المحلی» جلد 9، صفحه 345 میگوید:
«لَعْنَةُ اللَّهِ على كل إجْمَاعٍ يَخْرُجُ عنه عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ وَمَنْ بِحَضْرَتِهِ من الصَّحَابَةِ»
لعنت خدا بر آن اجماعی که علی و کسانی که در محضر او از صحابه بودند از آن اجماع خارج شده باشند.
المحلى؛ اسم المؤلف: علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الظاهري أبو محمد الوفاة: 456، دار النشر : دار الآفاق الجديدة - بيروت، تحقيق : لجنة إحياء التراث العربي، ج9، ص345
به قول آن آقا چه میخواستیم، چه شد!
«ابن حزم اندلسی» متوفای 456 از علمای بزرگ اهلسنت است، «ابن تیمیه» هم او را تجلیل میکند و میگوید «ابن حزم اندلسی» یک فتوای خلاف شرع ندارد! و مورد وثوق حتی وهابیت است و همه اهلسنت «شافعی»ها، «مالکی»ها، «حنفی»ها، «حنبلی»ها او را قبول دارند و خودش هم تابع اینها نیست و «ظاهری مذهب» است.
«ابن اثیر» در «الکامل فی التاریخ» دارد:
«فقالت الأنصار أو بعض الأنصار لا نبايع إلا عليا»
الكامل في التاريخ؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ ، الطبعة: ط2، تحقيق: عبد الله القاضي، ج2، ص189
اینکه میگویند: «اجمعوا علیه وهو الاجماع» در همان زمان هم بحث «لا نبايع إلا عليا» مطرح بود.
«ابن تیمیه» در «منهاج السنه» جلد 7، صفحه 49 میگوید:
«وكان اكثر بني عبد مناف من بني أمية و بني هاشم و غيرهم لهم ميل قوي إلى علي بن أبي طالب يختارون ولايته»
اکثر «بنی عبد مناف»، «بنی امیه»، «بنی هاشم» و... همه میل قوی به علی ابن ابیطالب داشتند که ولایت او را انتخاب بکنند!
منهاج السنة النبوية، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج7، ص49
«ابن اثیر» میگوید:
«فقالت الأنصار أو بعض الأنصار لا نبايع إلا عليا قال وتخلف علي وبنو هاشم والزبير وطلحة عن البيعة وقال الزبير لا أغمد سيفا حتى يبايع علي»
زبیر شمشیرش را کشیده بود میگفت من بیعت نمیکنم و این شمشیر را در غلاف نمیگذارم تا همه مردم با علی بیعت کنند.
«فقال عمر خذوا سيفه واضربوا به الحجر»
عمر به «خالد بن ولید» دستور داد شمشیرش را گرفت و به سنگ زد و آن را شکست
الكامل في التاريخ؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقيق : عبد الله القاضي، ج2، ص189
«یعقوبی» در جلد 2 كتاب «تاریخ» خودش دارد:
«وكان المهاجرون والأنصار لا يشكون في علي»
«انصار» و «مهاجرین» شکی نداشتند که خلیفه، علی ابن ابیطالب است!
تاريخ اليعقوبي؛ اسم المؤلف: أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح اليعقوبي الوفاة: 292 ، دار النشر : دار صادر – بيروت، ج 2، ص 124
ما این عبارات را چه کار کنیم؟ آیا واقعاً اجماعی در خلافت ابوبکر بوده!؟
آقایان میگویند اگر چنانچه علی خلیفه بود چرا یک نفر از صحابه نگفت علی حق است؟ خب بفرمائید این عبارات را ببینید.
دوستان دقت کنند این بحث، بحث کوچکی نیست اینها با چماق به دستان اطراف «مدینه» یعنی قبیله «اسلم» كه عداوت دیرنه با «انصار» داشتند به «مدینه» آمدند و بر سر آنها ریختند. «طبری» و دیگران دارند:
«أن أسلم أقبلت بجماعتها حتى تضايق بهم السكك»
جمعیت به قدری زیاد بود كه کوچهها کشش قبیله «اسلم» را نداشت.
تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت، ج2، ص244
تعبیر «شیخ مفید» هم این است:
«و أخذوا بأيديهم الخشب و خرجوا حتى خبطوا الناس خبطا و جاءوا بهم مكرهين إلى البيعة»
الجمل و النصرة لسيد العترة في حرب البصرة، نويسنده: مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: ميرشريفى، على؛ ص: 119
همه چماق به دست بودند مردم را مجبور میکردند با ابوبکر بیعت کنند هر کس بیعت نمیکرد گردن و سرش را با این چماقها مورد ضرب و شتم قرار میدادند.
عمر میگوید:
«ما هو إلا أن رأيت أسلم فأيقنت بالنصر»
تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج2، ص244
تقریبا ده پانزده سال قبل بنده یك مقالهای در جواب آقای «واعظ زاده خراسانی» تحت عنوان «سخنی با واعظ زاده خراسانی» نوشتم که در اینترنت اگر سرچ كنید سایتهای مختلف این مقاله را گذاشتهاند. من دوست دارم عزیزان این مقاله را خوب مطالعه كنند. خیلی از مسائلی كه آقایان یا نمیگویند و یا صلاح نمیدانند بگویند، در این مقاله موجود است.
من عرض كردم خدمت آیت الله العظمی «فاضل لنكرانی» هر وقت میرسیدم ایشان از من تقدیر میكردند. دیشب هم یك جلسهای بسیار گرمی محضر حاج آقای «جنتی» داشتیم در آنجا هم من این مطلب را خدمت ایشان عرض كردم که آیت الله العظمی فاضل لنكرانی هر وقت من را میدید میگفت: "فلانی من مقاله شما را چندین بار خواندم و لذت بردم و بهتر از این نمیشد جواب داد." گفتم: «هذا من فضل الله تبارك وتعالی»!
در آن مقاله من در رابطه با اینكه واقعا صحابه بعد از رحلت نبی مكرم چه كار كردند بحث كردم. من مستندات خود را از كتابهای شیعه نیاوردم جز دو سه موردی كه آقای «واعظ زاده» به آنها استناد كرده بود.
من بارها گفتم خدا از تقصیرات همه بگذرد و ایشان را مورد مغفرت خویش قرار بدهد؛ اینها همه فرزند حوزه هستند؛ ولی ظاهراً امر برای اینها مشتبه شده بود. مثل همان آیه:
( إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ)
زيرا اين گاو براي ما مبهم شده!
سوره بقره (2): آیه 70
اینها با توجه به بعضی از قضایا، یك مطالبی را میگویند كه نباید بگویند. امیدواریم كه در آنجا نزد حضرت زهرا بتوانند جواب بدهند.
البته ایشان خدمات زیادی هم كرده و ما منكر خدماتشان نیستیم؛ ولی وقتی میآید میگوید: "ما بخواهیم وحدت بر قرار كنیم باید دو تا كار انجام بدهیم: یك: دست از «منصوص الخلافه» بودن علی برداریم؛ چون با تكیه بر منصوص الخلافه بودن علی، اهلسنت به ما میگویند شما صحابه را متهم به خیانت میكنید. پیغمبر علی را خلیفه كرده بود، صحابه خیانت كردند، علی را رها كردند سراغ ابوبكر رفتند. دوم: ما باید به فكر اثبات مشروعیت خلافت شیخین باشیم."
بعد میگوید: "من از طلبههای حوزه علمیه و از دانشجویان میخواهم دنبال دلیل بگردند."
این آقا خودش هم دلیل پیدا نكرده است میگوید طلبهها بیایند برای مشروعیت شیخین دلیل پیدا كنند!
ایشان مثلاً از منادیان وحدت بود، بعضی وقتها اینها با سنیها مینشینند و صحبت میكنند، این صحبتها در این آقایان اثر میگذارد و این مطالب را هم از روی دلسوزی دارند میگویند. من این را قاطع دارم میگویم این آقایان این حرفها را از سر عداوت كه بخواهند با امیرالمؤمنین و ائمه عداوت كنند نمیگویند.
پرسش:
علمای اهل سنت هم بعضاً سخنان تندی دارند!
پاسخ:
می گویند «اجتهد فاخطأ»؛ ما چه بگوییم. به ما اعتراض می کنند که امام میگوید عمر و ابابكر اصل كفر و اصل زندقه بودند. ما میگویم «اجتهد فاخطأ». باز دارد: «عایشه، طلحه و زبیر انجس من الكلاب والخنازیر»! میگوییم «اجتهد فاخطأ»!
آنها هم در آن طرف میگویند: «اجتهد فاخطأ»! (نحن ابناء الدلیل) به ما چه! ما این هستیم و این مطالبی كه خود آقایان میآورند. نه ما آن طرف را قبول میكنیم نه این طرف را شعار میدهیم، كاری هم نداریم.
بعضیها میگویند «امام رضوان الله تعالی علیه» كتاب «كشف اسرار» را در جوانی نوشته است، آن زمان هنوز اجتهاد در گوشت، پوست و خون امام عجین نشده بود و بیست و دو سالش بوده كه این «كشف اسرار» را نوشته است؛ ولی وصیتنامهشان را در آخر عمر نوشتهاند!
البته عرض كردم بحث وحدت از ضروریات دین اسلام است و ربطی به شیعه ندارد؛ یعنی اگر كسی منكر وحدت میان امت اسلامی باشد، قطعا منكر یكی از ضروریات دینی است. مشكل ما این است كه مصداق وحدت چیست؟ وحدت با چه چیزی تحقق پیدا میكند؟ این برای ما مهم است.
اگر فرمایش مرحوم «مطهری» را در كتاب «امامت و رهبری» ملاك قرار بدهیم همه این وحدت را قبول داریم. كسی مخالف این وحدت نیست.
خدا ان شاء الله از سر تقصیرات همه ما بگذرد؛ آقای «معرفت» در كتاب «تفسیر اثری» خودشان، آمده همه چیز را بهم ریخته است! من هیچ توجیهی نتوانستم برای فرمایشات ایشان پیدا كنم، در آن زمان چند بار هم برای شورای عالی مدیریت نوشتم ایشان را برای مناظره بخواهند. آیت الله «طبسی» هم از ایشان درخواست مناظره كرد. ایشان برای مناظره حاضر نشد!
عرض كردم امر بر اینها مشتبه میشود. البته خدا را شاكریم كه «تفسیر اثری» یك جلدش بیشتر چاپ نشد؛ این مطلب را خود آیت الله «سبحانی» به من گفت كه «آیت الله معرفت» به دیدن من آمده بود. گفتم: آقای «معرفت» مگر تو سنی شدی كه «عكرمه» خارجی ناصبی را این همه تجلیل كردی؟
گفت: آقای «سبحانی» من اشتباه كردم در چاپهای بعدی اصلاح خواهم كرد. عمر ایشان هم وفا نكرد تا اصلاح بكند.
ما با اینها عداوت نداریم و دنبال این هستیم آنچه را كه اهلبیت بیان كردهاند و سنیهای منصف از لابلای حرفهایشان گفتهاند، آن را بگوییم.
این را هم عرض كنم آن زمان «رئیس شورای عالی مدیریت» آیت الله مؤمن «رضوان الله تعالی علیه» بود من منزل ایشان رفتم و كتاب «تفسیر اثری» را هم بردم و گفتم این كتاب «تفسیر اثری» است. یادم نیست تقریبا صفحه چهار صد و خردهی بود گفتم روایتی را ایشان از «معانی الاخبار- شیخ صدوق» نقل كرده است كه فرموده:
«فَإِنَّمَا مَثَلُ أَصْحَابِي فِيكُمْ كَمَثَلِ النُّجُومِ بِأَيِّهَا أُخِذَ اهْتُدِيَ»
گفتم: حاج آقا بفرمایید این هم كتاب «معانی الاخبار – شیخ صدوق»؛ هردو کتاب را خدمت ایشان برده بودم. گفتم: شما خودتان بفرمایید مطالعه كنید پیغمبر فرمود: «فَإِنَّمَا مَثَلُ أَصْحَابِي فِيكُمْ كَمَثَلِ النُّجُومِ بِأَيِّهَا أُخِذَ اهْتُدِيَ» بعد سوال كردند:
«فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ أَصْحَابُكَ قَالَ أَهْلُ بَيْتِي»
معاني الأخبار؛ مؤلف: ابن بابويه، محمد بن على، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ص156
گفت چرا این بزرگوار ذیلش را نیاورده است؟ ایشان گفت: این یک خیانت است و جز خیانت چیز دیگری نیست.
اینطور قضایا را آدم میبیند یک مقداری ناراحت میشود و گرنه بحثهای علمی همیشه بوده؛ از زمان مرحوم «شیخ مفید» و «شیخ طوسی» و «سید مرتضی» و ... در مسائل «فقهی»، «تاریخی» و ... اختلاف میان علمای شیعه بوده و بین شیعه و سنی بوده و تمام این قضایا بوده است.
ما نمیخواهیم بگوییم «إختلاف امتی رحمت است نه، اختلاف امت قطعاً از شیطان است، در آن آیه داریم که مؤمنین همه یک دسته بودند تا اینکه شیطان باعث اختلاف شد و میان مردم اختلاف افتاد.
(كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُم)
مردم (در آغاز) يک دسته بودند؛ و تضادي در ميان آنها وجود نداشت. بتدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايي در ميان آنها پيدا شد
سوره بقره (2): آیه 213
میگوید شیطان میان امت اختلاف انداخت یعنی مایه اختلاف شیطان بود لذا روایت «اختلاف امتی رحمه» صددرصد ضد قرآن است!
در هر صورت ...
باز جالب اینجا است «زبیر بن بکار» در کتاب «الموفقیات» دارد:
«لما بويع أبو بكر واستقر أمره، ندم قوم كثير من الأنصار على بيعته، ولام بعضهم بعضاً، وذكروا علي بن أبي طالب، وهتفوا باسمه»
بعد از بیعت با ابوبکر قوم زیادی از انصار پشیمان شدند و اینکه چرا با علی بیعت نکردند همدیگر را ملامت میکردند، علی را میگفتند و با صدای بلند هم نام علی را میبردند!
شرح نهج البلاغة؛ اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ج 6، ص 15
«سعد بن عباده» پسری به نام «قیس» دارد كه آدم عجیبی است. «سعد بن عباده» روایتی از پیغمبر درباره خلافت امیرالمؤمنین نقل میکند، پسرش میگوید: پدر این روایت را شنیده بودی ولی در «سقیفه» رفتی «منا امیرٌ ومنکم امیر» گفتی؟
گفت: پدر! من تا آخر عمرم با تو حرف نخواهم زد و با پدرش قهر کرد تا آخر عمر هم حرف نزد!! بعضی تكهها را آدم در تاریخ میبیند مغزش سوت میکشد.
«دیار بکری» از علمای معتبر اهل سنت است همه قبول دارند؛ متولد «ترکیه» است «دیار بکر» اولین شهر بزرگ به طرف «سوریه» از «ترکیه» است.
زمانی كه ما با ماشین خودمان رفتیم، جای آقایان خالی خیلی خوش گذشت. ما هر كجا هم میرفتیم؛ چون در دانشگاه بین المللی تدریس داشتیم، دو سه دوره دانشجویانمان از «تركیه» بودند، وقتی میشنیدند ما آنجا رفتیم به استقبال میآمدند و پذیرایی میكردند، و ما هم اطلاعات خوبی گیر آوردیم. می گوید:
«أن رجالا من المهاجرين غضبوا في بيعة أبي بكر منهم علي والزبير فدخلا بيت فاطمة ابنة رسول الله ومعهما السلاح»
الإكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله والثلاثة الخلفاء؛ اسم المؤلف: أبو الربيع سليمان بن موسى الكلاعي الأندلسي الوفاة: 634هـ، دار النشر: عالم الكتب - بيروت - 1417هـ ، الطبعة: الأولى، تحقيق: د . محمد كمال الدين عز الدين علي، ج2، ص446
اینها نشان میدهد بر اینکه این آقا که میگوید: «واجمعوا علیه»؛ «ابن کثیر» میگوید "اختلاف شد ولی بر خلافت ابوبکر اجماع کردند"؛ این اجماع، اجماعی است که ما اثری از آن در خارج نمیبینیم بلکه خلافش را داریم می بینیم.
از «صحیح بخاری» گرفته تا کتابهای دسته سوم و چهارمشان دارند میگویند بر اینکه در «سقیفه» و بعد از «سقیفه» چه اتفاقی افتاده است!
متأسفانه من در کتب اهلسنت پیدا نکردم روایتی که می گوید: صحابهای مثل: «سلمان»، «ابوذر»، «مقداد» حتی «اسامه» که در مسجد آمدند و با ابوبکر محاجه و احتجاج کردند؛ تقریباً ده، دوازده نفر از اینها در یک روز در مسجد آمدند و با ابوبکر محاجه کردند. مخصوصاً «مقداد» که در سخنرانی خودش غوغا کرد!
بعد از آن سخنرانی، ابوبکر به خانهاش رفت و نشست و گفت من دیگر نمیآیم و شما هر کس را خلیفه معین میکنید بکنید، عمر رفت چند هزار نیرو به «مدینه» آورد و کشان کشان ابوبکر را به مسجد آوردند؛ امیرالمؤمنین و دیگران در مسجد بودند.
باز در همانجا صحابه بلند شدند احتجاج کردند، عمر تصمیم گرفت نسبت به «مقداد» جسارت کند که امیر المؤمنین عمر را بلند کرد و به زمین کوباند و فرمود: اگر بخواهی به یکی از اینها کوچکترین جسارتی بکنی با من طرف هستی.
خدا سید «جعفر مرتضی» را بیامرزد این روایت را نقل میکند و ده دوازده تا تحلیل دارد که تحلیلش «یلیق ان یکتب بالنور علی خدود الحور»! اینها باید با قلم نور در گونههای حور نوشته بشود! من آدرسش را خدمتتان عرض میکنم بروید مطالعه کنید که بعد از احتجاج صحابه چه اتفاقی افتاد؟
این مطلب را من هر چه در یاداشتهایم گشتم پیدا نکردم؛ دوستان اگر پیدا كردند به ما هم بدهند؛ به «مقداد» گفتند که «مقداد»! شما آنجا بودید و به خانه حضرت زهرا حمله کردند؟ گفت: ما آنجا بودیم، دست من در قبضه شمشیر و چشمم در چشم امیرالمؤمنین بود، فقط منتظر یک اشاره علی بودیم که ما قیام کنیم و آنها را مورد ضرب و شتم قرار بدهیم؛ ولی امیرالمؤمنین دستور سکوت به ما داد!
«والسلام علیکم و رحمة الله»