2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
مصدر تشریع معارف دین؛ صحابه یا اهلبیت (22)
کد مطلب: ١٣٠٧٠ تاریخ انتشار: ١١ دي ١٣٩٨ - ١٦:٢٠ تعداد بازدید: 3225
خارج کلام مقارن » عمومی
مصدر تشریع معارف دین؛ صحابه یا اهلبیت (22)

جلسه چهل و هفتم 98/10/10

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه چهل و هفتم 98/10/10

موضوع: مصدر تشریع معارف دین؛ صحابه یا اهلبیت (22)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.

پرسش:

یكی از بزرگواران می‌گفت: مفصل بودن یک روایت، از نشانه‌های ساختگی و ضعف روایت است. نظر حضرتعالی در این زمینه چیست؟

پاسخ:

طولانی بودن روایت، نمی‌تواند دلیل بر ضعف باشد، چون افراد این قضایا را می‌نوشتند و به ائمه عرضه می‌داشتند، افرادی هم بودند كه حافظه‌های خیلی قوی داشتند، راحت این‌‌ها را حفظ می‌كردند و یا نقل به معنا می‌كردند.

مثلا ما زمانی كه جوان بودیم حافظه‌مان قوی‌تر بود، در درس «منطق» آقای «شوشتری» می‌رفتیم، ایشان خارج بحثش را نیم ساعت می‌گفت. بعد از دوستان سوال می‌كرد، غالبا من جواب می‌دادم. كل بحث ایشان كه نیم ساعت گفته بود، من در عرض ده دقیقه خلاصه می‌كردم و می‌گفتم. لذا اگر انسان دقیق حواسش جمع باشد، و رئوس مطالب را یاداشت كند خیلی سخت نیست. حالا حافظه‌های ما یك مقدار مشكل دارد لذا تصور می‌كنیم كه این روایت که طولانی هست، احتمالا مشكلی دارد.

اضافه بر این، این‌ روایات را بر بزرگان عرضه می‌كردند و بر ائمه عرضه می‌كردند؛ یك مرتبه سند ضعیف است آن بحث جدایی است، ما كاری با آن نداریم؛ ولی اگر سند صحیح است ما به خاطر این‌كه بگوییم چون حدیث طولانی است، پس ضعیف است، نه، طولانی بودن حدیث دلیل بر ضعف نیست. همچنین چیزی واقعیت ندارد، هزار نفر هم بگوید ما قبول نمی‌كنیم.

شما ببینید بعضی از خطبه‌های «نهج البلاغه» مثل «خطبه شقشقیه» چقدر طولانی است؛ این را چندین نفر نقل كردند، نه یك نفر نه دو نفر؛ یا «خطبه همام» ،شما اگر بخواهید عادی هم بخوانید، حداقل نیم ساعت تا چهل دقیقه طول می‌كشد.

یا بعضی از افراد هم بودند، دست به دست هم می‌دادند، و یک روایت را نقل می کردند! یك روز یكی از آزادگان پیش من آمده بود می‌گفت: "وقتی ما اسیر شدیم، ده، پانزده نفر در یك اتاق بودیم، تصمیم گرفتیم صبح‌ها «زیارت عاشورا» بخوانیم. ولی هیچ كدام مان «زیارت عاشورا» را حفظ نبودیم. یك نفر دو سطر اول را بلد بود خواند و نفر دوم دو سطر بعدی را؛ خلاصه این ده، بیست نفر كه هركدام چند سطر خواندند «زیارت عاشورا» كامل شد و آن را نوشتیم و شروع به خواندن كردیم."

ببینید خیلی از قضایایی كه آدم در جامعه می‌بیند، این را چهار نفر، پنج نفر یا ده نفر پای منبر هستند این‌ها با همدیگر تشریك مساعی می‌كنند، تمام آن‌چه را كه معصوم گفته می نویسند و حفظ می‌كنند؛ آن‌وقت‌ها برای سخنان ائمه اهمیت می‌دادند. این روایات هم در یك جوّی صادر شده كه اهل‌سنت نقل حدیث را مثل مواد مخدر ممنوع می‌دانستند و جرم بود!

همین هم باعث شده بود كه شیعیان برای حفظ احادیث اهل‌بیت از خودشان حساسیت بیشتری نشان بدهند و اهمیت بیشتری بدهند.

پرسش:

کتاب «رَوضَةُ الْواعِظین» نوشته «فتال نیشابوری» روایاتی را در رابطه با حضرت زهرا (سلام الله علیها) نقل می کند، چقدر اعتبار دارد؟

پاسخ:

در قضایای حضرت زهرا از این طور مسائلی كه سند ندارد، خیلی زیاد است؛ یعنی در یك جمله به شما بگویم ده تا مطلبی كه نقل می‌شود از این ده تا مطلب شش، هفت تای آن سند ندارد و یك مقدار هم بعضی از مسائل با موقعیت و مقام معصوم نمی‌سازد.

شما همین قضیه‌ای كه نقل می کنند که "امام حسین علی اصغر را روی دستش می‌گیرد و می‌گوید: «يا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُوني فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ الصغیر»؛" ببینید اصلا با موقعیت و مقام امام كه می‌خواهد الگو برای آینده باشد نمی‌سازد. من این را بررسی كردم دیدم حتی یك نفر از علمای شیعه این قضیه را نقل نكرده‌اند!!

این قضیه را سنی‌ها نقل كردند، چه بسا افراد مغرضی بودند برای این‌كه بگویند امام حسین خودش را در برابر دشمن - نستجیر بالله - ذلیل كرد، این‌طور قضایا را آورده‌اند. این‌ها از بعضی قضایایی است كه اصلا آدم نمی‌تواند قبول كند.

یا نقل می کنند "امام حسین (سلام الله علیه) با اهل‌بیت وداع كرد و می‌رفت، رفت دید كه اسب، قدم از قدم بر نمی‌دارد بعد دید كه «رقیه» خودش را روی پاهای اسب انداخته!" این‌ها از چیزهای است كه ما كاری به سندش هم نداریم، ببینیم آیا این قضایا را واقعا عقل سالم و وجدان سالم می‌پذیرد و یا نمی‌پذیرد كه آدم بخواهد این‌ها را مطرح بكند؟

من بارها گفتم: اگر كسی واقعا خارج از كتاب «نفس المهموم – محدث قمی» بخواهد ماه رمضان روضه بخواند، اطمینان عقلایی می‌آید که روزه اش باطل است. ایشان تا اندازه‌ای كه توانسته و برایش امكان پذیر بوده و پنجاه و یك درصدی‌ها را آورده است؛ یعنی پنجاه و یك درصد احتمال می‌داده كه این شاید واقعیت داشته باشد «مرحوم محدث قمی» جا نگذاشته است.

خدا آقای «پیشوایی»‌ را حفظ كند و عافیتشان بدهد، من كتاب «مقتل جامع» ایشان را هم دیدم، این‌ها هم الحق والانصاف خوب زحمت كشیده‌اند، تلاش خیلی قشنگی كرده‌اند. ولی باز در بعضی از جاها مطالبی آدم می‌بیند که این‌ها هم نقل قول می‌كنند، من با این‌كه این كتاب را دیدم و علاقه داشتم ببینم، باز من خودم اگر بخواهم ماه رمضان روضه بخوانم كتاب «محدث قمی» را بر همه ترجیح می‌دهم؛ چون ایشان اضافه بر آن تتبعی كه داشته، شما ببینید كل 110 جلد «بحار الانوار» را در دو جلد خلاصه كرده است. یعنی مشخص است كه رگ و پوست و اسختوان این بزرگوار با احادیث اهل‌بیت عجین شده است.

پرسش:

در جلسات گذشته یك روایتی را فرمودید که امام سجاد در شام به آیه تطهیر استناد می کنند؛ سندش کجاست؟

پاسخ:

تعبیر «ابن كثیر» در كتاب «تفسیر القرآن العظیم» است، این را من در همین بحث می‌آورم و مطرح می‌كنم، در دو جا هم دارد. می گوید:

«قال علي بن الحسين رضي الله عنهما لرجل من أهل الشام أما قرأت في الأحزاب (إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيرا) قال: نعم ولأنتم هم؟ قال: نعم»

تفسير القرآن العظيم، اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي أبو الفداء، دار النشر: دار الفكر - بيروت – 1401؛ ج 3، ص 487

همین تعبیر را «تفسیر طبری» در جلد 22 صفحه 8 هم دارد.

آغاز بحث...

بحث‌مان در رابطه با مرجعیت علمی اهل‌بیت بود. عرض کردیم مرجعیت علمی صحابه، با توجه به آن‌چه که از سوابق و از برخوردهای این‌ها بوده قابل اعتماد نیست؛ ما هستیم و اهل‌بیت. مواردی از کتب اهل‌سنت آوردیم و به کتب شیعه رسیدیم. من دو سه روایت را انتخاب کردم که سندش هم از هر جهت صحیح است. «عیون اخبار الرضا» جلد 1، صفحه 57 روایت از امیر المؤمنین (سلام الله علیه) است:

«سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَنْ مَعْنَى قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي مَنِ الْعِتْرَةُ؟»

از امیرالمؤمنین سؤال شد که عترت چه کسی است؟

فرمود:

«أَنَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ تَاسِعُهُمْ مَهْدِيُّهُمْ وَ قَائِمُهُمْ لَا يُفَارِقُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَ لَا يُفَارِقُهُمْ حَتَّى يَرِدُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ حَوْضَهُ»

این‌ها نه از قرآن جدا می‌شوند و نه قرآن از این‌ها جدا می‌شود تا کنار حوض خدمت رسول اکرم برسند!

عيون أخبار الرضا (عليه السلام)؛ نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، مصحح: لا جوردی، مهدی، ناشر: نشر جهان، ج1، ص57، 6 باب النصوص على الرضا ع بالإمامة في جملة الأئمة الاثني عشر(علیهم السلام)، ح 25

در اهل‌سنت هم این تعبیر است:

«علي مع القرآن والقرآن مع علي لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض»

المستدرك على الصحيحين، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج 3، ص 134، ح4628

سند روایتی كه از كتاب «عیون اخبار الرضا» خواندیم هم صحیح است.

«أحمد بن زياد كان‏ رجلا ثقة دينا»

روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة)؛ مجلسى، محمدتقى بن مقصود على، محقق/ مصحح: موسوى كرمانى، حسين و اشتهاردى على پناه‏، ناشر: مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانبور، ج14، ص38

علی ابن ابراهیم ثقه است، «ابراهیم بن هاشم» را آقای «خویی» می‌گوید:

«لا ينبغي الشك في وثاقة إبراهيم بن هاشم»

معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة؛ السيد أبو القاسم الموسوي الخوئي قدس سره الشريف، الطبعة الخامسة؛ 1413 ه‍ - 1992م؛ ج1، ص 291

«ابن ابی عمیر» هم که «من اوثق الناس» است. در مورد «قیاس بن ابراهیم» هم «نجاشی» می‌گوید: «ثقةٌ»! یعنی این روایت از نظر سند هیچ مشکلی ندارد.

روایت دوم مربوط به «حدیث غدیر» است. مرحوم «شیخ صدوق» در «خصال» جلد1، صفحه 66 نقل می‌کند، همان تعبیری که جلسه قبل اشاره کردیم از اهل‌سنت هم همین آمده:

«أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ أَنَّ النَّارَ حَقٌّ»

تا آن‌جای که می‌فرماید:

«أَنَا أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»

بعد تا آن‌جای که می‌گوید وقتی کنار حوض، نزد من می‌آیید آن‌جا از شما سوال خواهم کرد:

«وَ إِنِّي سَائِلُكُمْ غَداً مَا ذَا صَنَعْتُمْ فِيمَا أَشْهَدْتُ اللَّهَ بِهِ عَلَيْكُمْ فِي يَوْمِكُمْ هَذَا إِذَا وَرَدْتُمْ عَلَيَّ حَوْضِي وَ مَا ذَا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَيْنِ مِنْ بَعْدِي فَانْظُرُوا كَيْفَ تَكُونُونَ خَلَفْتُمُونِي فِيهِمَا حِينَ تَلْقَوْنِي قَالُوا وَ مَا هَذَانِ الثَّقَلَانِ يَا رَسُولَ اللَّهِ»

بعد فرمود:

«أَمَّا الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ فَكِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَبَبٌ مَمْدُودٌ مِنَ اللَّهِ وَ مِنِّي فِي أَيْدِيكُمْ طَرَفُهُ بِيَدِ اللَّهِ وَ الطَّرَفُ الْآخَرُ بِأَيْدِيكُمْ فِيهِ عِلْمُ مَا مَضَى وَ مَا بَقِيَ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ وَ أَمَّا الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ فَهُوَ حَلِيفُ الْقُرْآنِ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ عِتْرَتُهُ ع وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»

فرمود «ثقل اکبر» کتاب است «ثقل اصغر» که همان حلیف و همدست قرآن است.

الخصال؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: جامعه مدرسين، ج1، ص66- 67

سند روایت را هم می بینید که «ابن ولید» است که درباره اش دارند: «ثقةٌ ثقةٌ»! «صفار» صاحب «بصائر الدرجات» هم می گوید: «ثقةٌ عظیم القدر»؛ «محمد بن حسین ابی الخطاب» ثقه است؛ «یعقوب بن یزید» ثقه است. «ابن ابی عمیر» و «عبدالله ابن سنان» است که همه اینها ثقه هستند!

بعضی‌ها تصور می‌کنند «عبدالله بن سنان» برادر «محمد بن سنان» است که این اشتباه است. «عبدالله بن سنان»‌ جدا است «محمد بن سنان»‌ هم جدا است.

راوی دیگر، «معروف ابن خرَّبوذ» است که جزء اصحاب اجماع است! بعدی «ابو الطفیل عامر ابن واثله» است که امام صادق (سلام الله علیه) وقتی به امام باقر این قضیه را گفتند فرمود: «صدقَ ابو الطفیل»!

روایت سوم باز از امام باقر (سلام الله علیه) است این روایت در كتاب «كافی» و خیلی مفصل است، آقایان دیگر هم نقل کردند كه اصلاً کیفیت نماز جمعه چطوری است؟ نماز جمعه را چگونه باید خواند؟ آقا امام باقر (سلام الله علیه) به طور مفصل فرمودند که در ابتدا باید خطیب جمعه چه بگوید تا آن‌جایی که می‌گوید:

«ثُمَّ اقْرَأْ سُورَةً مِنَ الْقُرْآن‏... أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّه»‏

تا آن‌جایی که بگوید:

«وَ قَدْ بَلَّغَ رَسُولُ اللَّهِ الَّذِي أُرْسِلَ بِهِ فَالْزَمُوا وَصِيَّتَهُ وَ مَا تَرَكَ فِيكُمْ مِنْ بَعْدِهِ مِنَ الثَّقَلَيْنِ- كِتَابِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ اللَّذَيْنِ لَا يَضِلُّ مَنْ تَمَسَّكَ بِهِمَا وَ لَا يَهْتَدِي مَنْ تَرَكَهُمَا»

بعد دارد:

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ وَ إِمَامِ الْمُتَّقِينَ وَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ثُمَّ تَقُولُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَصِيِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ثُمَّ تُسَمِّي الْأَئِمَّةَ حَتَّى تَنْتَهِيَ إِلَى صَاحِبِك‏»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج3، ص423، بَابُ تَهْيِئَةِ الْإِمَامِ لِلْجُمُعَةِ وَ خُطْبَتِهِ وَ الْإِنْصَات‏، ح 6

در زمان امام باقر، امام باقر صاحب است. امام صادق است صاحب امام صادق است. امام هادی است صاحب امام هادی است. در زمان حضرت ولیعصر هم حضرت صاحب است. لذا نمی‌گوید: «تنتهی الی الباقر (علیه السلام) یا الصادق»!

بعد می‌گوید:

«ثُمَّ افْتَحْ لَهُ فَتْحاً يَسِيراً وَ انْصُرْهُ نَصْراً عَزِيزاً اللَّهُمَّ أَظْهِرْ بِهِ دِينَكَ وَ سُنَّةَ نَبِيِّكَ حَتَّى لَا يَسْتَخْفِيَ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ»

همین عبارتی که ما شب‌های ماه رمضان می‌خوانیم این‌جا حضرت آورده:

«اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج3، ص423 و 424، بَابُ تَهْيِئَةِ الْإِمَامِ لِلْجُمُعَةِ وَ خُطْبَتِهِ وَ الْإِنْصَات‏، ح 6

سند روایتش هم صحیح است. افرادی که در سند قرار گرفتند همه مورد وثوق هستند، چه بسا می‌شود گفت که صحیحه اعلایی است. همه چهره‌های شناخته شده شیعه هستند این یک بحث.

بحث دیگری که در مرجعیت علمی اهل‌بیت مطرح است عزیزان دقت کنند، «حدیث سفینه» است. کلمه «سفینه» در اصطلاح، در دو جا واژه «سفینه»‌ آمده است. یعنی ما دو «حدیث سفینه» داریم.

در کتاب‌های اهل‌سنت مشهور است «حدیث سفینه» مربوط به قضایای دیگری است. صحابی به نام «سفینه» از امیرالمؤمنین سوال می‌کند که یا علی افضل خلفاء چه کسی است؟ افضل صحابه چه کسی است؟ می‌گوید: ابوبکر، بعد از او عمر، بعد از او عثمان، «ثم سکتَ»! این در میان اهل‌سنت مشهور به «حدیث سفینه» است.

من دیدم بعضی از آقایان آن را آوردند می‌گویند «حدیث سفینه» یعنی: «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ» آقایان یک مقداری دقت نمی‌کنند. یا «حدیث مرفوع» را در شیعه و سنی مخلوط می‌کنند. ما بارها گفتیم «حدیث مرفوع» در شیعه، آن روایت مرسلی است که چند نفر از راویانش حذف شده باشد. «رفَعَهُ» یعنی: پرانده! مثلاً: «علی ابن ابراهیم مرفوعاً عن ابی جعفر»! ولی «حدیث مرفوع» در اهل‌سنت یعنی: «حدیث منسوبٌ الی النبی»! اصلاً به عکس مرفوع شیعه است. حدیث مرفوع یعنی حدیثی که ارسال ندارد، و متصل است.

«حدیث سفینه» كه ما برای مرجعیت علمی می‌خواهیم از آن استفاده کنیم، اهل‌سنت مفصل نقل کردند. شاید بشود ادعا کرد که در حد روایت متواتر است. البته نه در اندازه حدیث «ثقلین»؛ ولی راویان متعدد و با سندهای متعدد آمده است:

«مثل أهل بيتي فيكم مثل سفينة نوح من ركبها نجا ومن تخلف عنها هلك»

فضائل الصحابة؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. وصي الله محمد عباس، ج2، ص 785، ح 1402

پرسش:

در اهل‌سنت این حدیث از پیغمبر است که خلافت بعد از من 30 سال و بعد از آن تبدیل به سلطنت می‌شود!؟

پاسخ:

آن هم است شاید این باشد که همان حدیث:

«عَنْ سَفِينَةَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ الْخِلافَةُ بَعْدِي ثَلاثُونَ سَنَةً ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا»

صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، اسم المؤلف: محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1414 - 1993 ، الطبعة: الثانية، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ج 15، ص 392، ح 6943

فرمایش‌تان درست است جزاکم الله خیرا.

فرمود: مَثَل اهل‌بیت من مثل «سفینة نوح»‌ است: «مثل أهل بيتي فيكم مثل سفينة نوح من ركبها نجا ومن تخلف عنها هلك»؛ «من رَکِبَها نجا»؛ سوار کشتی شود نجات پیدا می‌کند، این به صورت مطلق بگیریم هم در مسائل مرجعیت علمی، هم در مرجعیت سیاسی است؛ ولی قدر متیقن از این روایت، مرجعیت علمی و مصدر تشریع شدن اهل‌بیت را می‌رساند ولذا خود آقایان هم همین را می‌آورند.

«مثل أهل بيتي مثل سفينة نوح من ركبها نجا ومن تخلف عنها غرق هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه»

المستدرك على الصحيحين، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج 2، ص 373، ح 3312

«ابو نعیم» و «طبرانی» هم دارند. «ابن حجر» می‌گوید:

«وجاء من طرق كثيرة يقوي بعضها بعضا»

الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة؛ اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي الوفاة: 973هـ، دار النشر: مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط، ج 2، ص 675

«سمهودی» و «سخاوی» هم همین تعبیر را دارد. «مناوی» در توضیح این روایت در «فیض القدیر شرح جامع صغیر» جلد 5 تعبیری دارد که خیلی برای ما مهم است. این تعبیری است که این آقایان دارند ما می‌خواهیم از این تعبیر استفاده کنیم که ائمه (علیهم السلام) مصدر تشریع هستند. یعنی «اقلّ ما یدُل» این حدیث مصدریت تشریع ائمه را می‌‌رساند می‌گوید:

«ووجه تشبيههم بالسفينة أن من أحبهم وعظمهم شكرا لنعمة جدهم وأخذ بهدي علمائهم نجا من ظلمة المخالفات ومن تخلف عن ذلك غرق في بحر كفر النعم وهلك في معادن الطغيان»

فيض القدير شرح الجامع الصغير، اسم المؤلف: عبد الرؤوف المناوي الوفاة: 1031 هـ ، دار النشر: المكتبة التجارية الكبرى - مصر - 1356هـ ، الطبعة: الأولى، ج 5، ص517

نهایت چیزی که آقای «مناوی» از این تشبیه می‌خواهد استفاده کند این است که به راهنمایی های علمای اهل‌ البیت تمسک کنند. حداقل از این روایت، گرفتن شریعت از این بزرگواران است. این بزرگواران را به عنوان مصدر تشریع و به عنوان یک مرجع در احکام نشان می‌دهد.

«ملا علی قاری» متوفای 1014 که از علمای بزرگ «احناف» و برای «هندوستان» است که برایش خیلی احترام قائل هستند، ایشان تقریباً معاصر «علامه مجلسی» و «حویزی» صاحب کتاب «تفسیر نور الثقلین» بوده است. ایشان هم می‌گوید این‌که تشبیه کرده:

«من التزم محبتهم ومتابعتهم نجا في الدارين، وإلا فهلك»

مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح؛ اسم المؤلف: علي بن سلطان محمد القاري الوفاة: 1014هـ ، دار النشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ - 2001م ، الطبعة: الأولى ، تحقيق : جمال عيتاني،ج 11، ص 327

می گوید: هر کس ملتزم به محبت آن‌ها باشد، در دنیا و آخرت نجات پیدا می کند. در مورد محبتش عمدتاً وهابی‌ها می‌گویند: ما اهل‌بیت را دوست داریم؛ ولی از این‌ها تبعیت کند «ومتابعتهم» دیگر قدر متیقن متابعت در اخذ شریعت است که مرجعیت علمی این بزرگواران را مطرح می‌کند.

بعد می‌گوید:

«وأن هذا الحديث صحيح لا مجال للرد فيه»

مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح؛ اسم المؤلف: علي بن سلطان محمد القاري الوفاة: 1014هـ ، دار النشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ - 2001م ، الطبعة: الأولى ، تحقيق : جمال عيتاني،ج 11، ص 327

پرسش:

ظاهراً عبارت ««وأن هذا الحديث صحيح لا مجال للرد فيه»» در توضیح کلام «ابوذر» است که می‌گوید: «أنا المشهور بصدق اللهجة وثقة الرواية»! یعنی آقای «ملا علی قاری» نظر خودش را راجع به سند روایت نمی‌گوید بلکه در توضیح کلام «ابوذر» این را می‌گوید!

پاسخ:

نه، این‌كه می‌گوید: «وأن هذا الحديث صحيح لا مجال للرد فيه» این عبارت «ملا علی قاری» است.

داستان «ابوذر» مفصل است می‌گوید آمد و «پرده کعبه» را گرفت و گفت: «من عرفنی فقد عرفنی ...» بعد در آخر حدیث «سفینه»‌ را مطرح می‌کند.

روایت تمام شد. این‌جا «ألا إن مثل أهل بيتي الحديث» تا آخر حدیث کلمه «الحدیث» آمده. «أراد بقوله: فأنا من قد عرفني، وبقوله: فأنا أبو ذر، أنا المشهور بصدق اللهجة وثقة الرواية» بعد این‌جا كه دارد: «وأن هذا الحديث صحيح لا مجال للرد فيه» این می‌خواهد بگوید با توجه به این قضایا، حدیث «ابوذر» مجالی برای این‌که بخواهیم رد کنیم نداریم! این عبارت خودش است؛ نمی‌خواهد آن را بیاورد حالا شما خواسته باشید به آن هم بزنید بهتر! به قولی دعوا كه نداریم!

پرسش:

جوان‌های سنی این‌ عبارات را نگاه می‌کنند، بعد به آن روایت پیغمبر که فرمود هر کس به این‌ها اقتدا کند هدایت می‌شود هم نگاه می کنند؛ اینها را چطور می‌توانند جدا کنند؟

پاسخ:

من بارها این را خدمت آقایان گفتم. این عبارتی که در رابطه با اهل‌بیت است این را همه نقل کرده‌اند. حتی خلفاء هم این‌ها را نقل کردند؛ کتابی آقایان نوشتند به نام «فضائل علی ابن ابیطالب عن لسان الخلفاء»؛ یعنی اضافه بر این‌که صحابه نقل کردند، خلفاء هم نقل کردند؛ ولی این فضائلی که در رابطه با خلفا آمده، اگر واقعیت داشت، خلفا خودشان در یک مورد به این سخنان پیغمبر استناد می‌کردند. ما یک روایت نداریم که ابوبکر استناد کرده باشد، عمر استناد کرده باشد یا عثمان هم استناد کرده باشد؛ مخصوصاً در ضروری‌ترین وقت نیاز به این حدیث، استنادی نبوده است!

من بارها عرض کردم در «سقیفه» این‌ها به سر و کله هم می‌کوبند. «حباب ابن منذر»‌ را کتک می‌زنند و بینی اش را خرد می‌کنند، «سعد ابن عباده»‌ را زیر دست و پا له می‌کنند، ولی یک روایت آن‌جا مطرح نمی‌کنند که پیغمبر فرموده ابوبکر چنین و چنان است! ابوبکر الصدیق و فلان... هیچ چیزی ندارند!!

«عمر» وقتی می‌خواهد خلیفه بشود همه «صحابه»، «مهاجرین»، «انصار» اعتراض می‌کنند:

«تستخلف علينا فظا غليظا ولو قد ولينا كان أفظ وأغلظ فما تقول لربك إذا لقيته»

الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض - 1409، الطبعة : الأولى ، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ج 7، ص 434، ح 37056

یک مورد، نه عمر استناد به این روایات می‌کند، نه ابوبکر استناد می‌کند و نه کسانی که طرفدار عمر بودند! مثل «عثمان» و «عبد الرحمن ابن عوف»،‌ که البته «عبد الرحمن ابن عوف» جزو مخالفین بوده! من دو نفر را پیدا کردم بر این‌که با خلافت عمر موافق بودند بیش از 2 نفر من نتوانستم پیدا کنم.

این‌ها هم یک مورد استناد نکردند که پیغمبر گفته «عمر الفاروق» و یا در کنار عرش نوشته «لا اله الا الله محمد رسول الله ابوبکر فلان» این‌ها اگر واقعاً از رسول اکرم نقل شده بود در عصر این‌ها باید بیان می‌شد.

ولی از امیرالمؤمنین، از «حدیث غدیر» گرفته، که اصلاً یکی از راویان حدیث غدیر در کتب اهل‌سنت شخص امیرالمؤمنین است! شاید «حدیث خلافت» با 30، 40 تا سند از امیرالمؤمنین است. در «حدیث دار» پیغمبر اکرم می‌گوید:

«هذا أخي ووصيي وخليفتي فيكم »

راوی حدیث امیرالمؤمنین است

«فأخذ برقبتي وقال هذا أخي ووصيي وخليفتي فيكم فاسمعوا له وأطيعوا »

تهذيب الآثار وتفصيل الثابت عن رسول الله من الأخبار؛ اسم المؤلف: أبي جعفر محمد بن جرير بن يزيد الطبري الوفاة: 310هـ ، دار النشر : مطبعة المدني - القاهرة ، تحقيق : محمود محمد شاكر، ج3، ص63

من یک بحثی در «شبکه ولایت» داشتم شاید بیش از 23- 24 جلسه بود! «امامت علی از زبان علی» من ندیدم کسی روی این موضوع کار کرده باشد؛ اگر بعضی از آن آقایانی که ذوق تألیفی دارند من حاضر هستم این فایل را در اختیارشان قرار بدهم؛ شاید من برای این فایل بیش از دو سه هزار ساعت وقت گذاشتم؛ یعنی «ما من روایتٍ» در کتب شیعه و سنی که امیرالمؤمنین، بر امامت و خلافت خودش استناد کرده باشد، من جمع کردم.

ما در شبکه یک ساعت صحبت می‌کردیم، یک ساعت هم تلفن باز می‌شد و از سراسر جهان مخصوصاً ‌وهابی‌ها مرتب می‌آمدند اشکال می‌کردند، ما جواب می‌دادیم. یا از «کردستان»‌ بعضی از متعصبین تماس می‌گرفتند!

یکی از رفقا می‌گفت: یکی از ماموستاها پیام فرستاده که من می‌خواهم با آقای «قزوینی»‌ مناظره کنم. گفتم: ایشان با آقای «شریفی» ما که از شاگردان رتبه سوم چهارم است یک مناظره‌ای بکند تا موقعیت علمی‌اش دست‌مان بیاید؛ ما حرفی نداریم.

یا اگر می‌خواهد مناظره کند تشریف بیاورد «قم» و حضوری مناظره کنیم. من در فضای مجازی حاضر نیستم با این‌ها مناظره کنم؛ چون این‌ها دست ما نیست وقتی سوال می‌کنیم جواب نمی‌دهند فضای مجازی را می‌بندند و فرار می‌کنند یا قطع می‌کنند و می‌گوید «قزوینی» قطع کرد! جواب نداشت فرار کرد! لذا در فضای مجازی مجالی برای مناظره با این افراد ماجراجو نیست!!

در هر صورت ...

یکی از بحث‌هایی که خیلی ضروری است، «امامت علی از زبان خود علی» است که این خیلی مهم است. شما یک روایت بیاورید خلافت ابوبکر از زبان ابوبکر، خلافت عمر از زبان عمر. بلکه به عکسش را ما داریم؛ آخر عمر ابوبکر می‌گوید: ای کاش از پیغمبر سوال می‌کردم که خلیفه بعد از تو چه کسی است! عمر می‌گوید: ای کاش سوال می‌کردم خلافت بعد از تو برای چه کسی است! یعنی آقایان عکسش را دارند با سند صحیح هم نقل کردند. یا آنجا ‌که می‌گوید:

«يَا لَيْتَنِي كُنْتُ كَبْشَ أَهْلِي سَمَّنُونِي مَا بَدَا لَهُمْ، حَتَّى إِذَا كُنْتُ أَسْمَنَ مَا أَكُونُ زَارَهُمْ بَعْضُ مِنْ يُحِبُّونَ فَجَعَلُوا بَعْضِي شِوَاءً وَبَعْضِي قَدِيدَاً ثُمَّ أَكَلُونِي فَأَخْرَجُونِي عَذِرَةً وَلَمْ أَكُنْ بَشَرَاً»

جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)؛ اسم المؤلف: الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي الوفاة: 19/جمادى الاولى / 911هـ ، دار النشر: ج13، ص317، ح 1236

آن‌ها را هم ما کار نداریم؛ آن‌ها را حتی «ابن تیمیه» از خلیفه دوم نقل کرده، که می‌گوید: ای کاش من گوسفندی بودم سرم را می‌بریدند از من کباب برگ درست می‌کردند و می‌خوردند به صورت عذره بیرون می‌آمدم، تا من این مسئولیت را نمی‌پذیرفتم! وقتی دارد گریه می‌کند «ابن عباس» می‌گوید: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: به خاطر آن‌چه که به تو و صاحب تو در حق علی کردم!!

اگر واقعاً این روایت‌ها و احادیث در حق ابوبکر و عمر درست بود این حرف‌ها معنا ندارد. با یکی از این‌ها یک بحثی داشتیم - خیلی از دوستان زنگ زدند گفتند فلانی این ابتکاری بود شما به خرج دادید. - من آمدم آخرین سخنان امیرالمؤمنین «فزتُ ورب الکعبه» و این‌که می‌گوید الان رسول اکرم و زهرای مرضیه به استقبال من آمدند و در مقابل، آخرین حرف ابوبکر و عمر را کنار هم گذاشتم. گفتم: شما خودتان قضاوت کنید بندگان خدا خیلی سوختند!!

مخصوصاً «عبدالله حیدری» که می‌گوید: آقای «قزوینی» پدری از اهل‌سنت در آورد که سابقه نداشت و حال آن‌که من یک روایت از شیعه نخواندم، شما بحث‌های من را ببینید یکی از اشکالاتی که به من می‌گرفتند همین بود که چرا آقای «قزوینی»‌ از کتاب‌های ما می‌خواند اگر کتاب‌های ما نابود بشود آقای «قزوینی» دلیلی برای اثبات حقانیت مذهب شیعه ندارد!

اما حدیث «سفینه» در کتب شیعه به طور مفصل آمده است. مرحوم «صفار» در «بصائر الدرجات» جلد 1، صفحه 297 دارد که:

«إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَ فِيهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»

تا آن‌جا كه می‌گوید:

إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ [مَثَلُ‏] بَابِ حِطَّةٍ مَنْ دَخَلَهُ غُفِرَ لَهُ وَ مَنْ لَمْ يَدْخُلْ لَمْ يُغْفَرْ لَه‏»

بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم؛ نویسنده: صفار، محمد بن حسن، مصحح: كوچه باغى، محسن بن عباسعلى‏، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي، ج1، ص296، 13، ح4‏

باز روایت دیگری «غیبة نعمانی» به همین شكل دارد. «کفایة الأثر مرحوم خزاز» دارد، «عیون اخبار الرضا شیخ صدوق» دارد و «امالی شیخ طوسی» به همین شکل دارد. این‌ها مفصل بحث حدیث «سفینه» را مطرح کردند و علی الاقل این‌که این روایت مرجعیت علمی اهل‌بیت را برای ما اثبات می‌کند.

بحث دیگری که در این‌جا نیاز است که خوب دقت بکنیم این است که مراد از «اهل‌بیت» در این روایات چه کسی است؟ این خیلی مهم است. ما می گوییم پیغمبر فرموده اهل‌بیت،‌ «عِدل» قرآن هستند که «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَمْ تَضِلُّوا» یا «اهل‌بیت خلیفتی فیكم»، «اهل‌بیت سفینة النجاة» و یا «اهل‌بیت امان من الاختلاف» و...

در این‌جا این سوال پیش می‌آید: «من هم المراد من اهل البیت»؟ در این‌جا من به دوستان توصیه می‌کنم سراغ آیه تطهیر بروند، در آیه تطهیر که واژه «اهل‌‌بیت» آمده در شأن نزولش مفصل آقایان بحث کردند؛ یعنی بحث خیلی مستوفی در رابطه با قضیه اهل‌‌ البیت کرده‌اند که مراد از اهل البیت چه کسانی هستند؟

ما در این‌جا چند تا بحث داریم اولاً: «اهل البیت» در «صحاح اهل‌سنت»! اصلاً ما کاری به هیچ چیزی نداریم؛ این‌ها یک شبهه‌ای که مطرح می‌کنند عزیزان دقت بکنند این‌ها می‌گویند:

«القرآن یفسر بعضه بعضا»!

ولی وقتی به آیه «افک» (آیه 11 سوره نور) می‌رسند کاری به «یفسر بعضُ بعضاً» ندارند می‌گویند: آیه «افک» قطعاً در رابطه با «عایشه» است. یا در آیه 40 سوره توبه آیه غار می‌گویند هر کس انکار کند این آیه در حق ابوبکر نازل نشده کافر است؛ ولی وقتی به آیه تطهیر می‌رسند آیه تطهیر اهل البیت است و می‌گویند اهل‌ البیت یعنی حداقل زنان هستند. چرا؟ چون در قضیه حضرت ابراهیم و در قضیه حضرت لوط، زنان‌‌شان جزو اهل البیت هستند.

بیش از 200 روایت شما در ذیل آیه تطهیر دارید که شأن نزولش را مطرح کرده، وقتی شأن نزول آمد، دیگر جا برای «القرآن یفسر بعضُها بعضاً» ندارد، دیگر سیاق معنا پیدا نمی‌کند.

شما ببینید این روایت در «صحیح مسلم» چاپ «عربستان سعودی» است و روایت هم از خود «عایشه» است؛ که دیگر مقدس‌ترین مقدس، نزد اهل‌سنت، «عایشه» است. یعنی این‌ها برای «عایشه» احترامی که قائل هستند شاید یک هزارم آن را برای ابوبکر و عمر و عثمان قائل نیستند. این هم دلیلی دارد که من بنا ندارم بگویم!

یک دفعه در یکی از شبکه‌ها، نسبت به حضرت زهرا یک جسارت خیلی وقیحی کردند، خون سیدیمان به جوش آمد، حتماً روز چهارشنبه هم بوده، به دوستانمان آقای «یزدانی»‌ و آقای «ابوالقاسمی» گفتم: بزنید! گفتند: هر کجا آمد؟ گفتم: مقدس‌ترین مقدس‌‌شان را بزنید.

این‌ها آمدند از «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» و «صحاح اهل‌سنت» نقل کردند که شب‌ها جوان‌ها می‌‌آمدند خانه «عایشه» و می‌خوابیدند، صبح محتلم شده می‌رفتند! ما یک کلیپی هم از این‌ها داشتیم که خود «عایشه» می‌گوید: پیغمبر که نماز می‌خواند من پایم را دراز می‌کردم، پیغمبر می‌‌خواست به سجده برود، من را یک مینگوش می‌گرفت، من پایم را جمع می‌کردم حضرت به سجده می‌رفت؛ وقتی از سجده بلند می‌شد دوباره من پایم را دراز می‌کردم!!

بچه‌ها از این وهابی‌ها چند تا سوال کردند؛ از «هاشمی» پرسیدند: چرا «عایشه» این‌طور بی‌ادبانه پیش پیغمبر پایش را دراز كرده بود؟ گفت: خانه «عایشه» در حد یک متر در یک متر بیشتر نبوده و خانه «عایشه» اتاق پذیرای و اتاق مهمان نداشت. «عایشه» هم خسته بود و می‌خواست دراز بکشد.

گفتیم: خانه «عایشه» یک متر در یک متر بود، که جوان‌ها می‌آمدند مهمان می‌شدند و صبح هم محتلم شده می‌رفتند!؟ آقایان در این زمینه ده، دوازده تا روایت دارند، یکی دو تا نیست! در این اتاق یک در دو، این جوان‌ها کجا می‌خوابیدند؟

این‌ها عصبانی شدند؛ در یک برنامه زنده «خدمتی» شروع به گریه کرد، به آقای «یزدانی» و آقای «ابوالقاسمی» اشاره کرد گفت: این دو تا جانور ای کاش پدرشان خواب مانده بود نطفه‌شان منعقد نشده بود؛ یعنی آخرین جواب‌شان این بود.

«خدمتی» گریه کرد و برنامه‌اش را هم قطع کردند تا کار به جای رسید که «عبدالحمید»‌ از «زاهدان»، «عبدالمجید» را فرستاد «قم»‌ آمد منزل ما، گفت: «مولانا» می‌گوید بالا غیرتاً این بحث را جمع کنید!!

گفتم: به آن‌ها بگویید به حضرت زهرا جسارت نکنند، حضرت زهرا دین ما، دنیای ما، آخرت ما، ناموس ما و همه چیز ما حضرت زهرا است. ما در رابطه با حضرت زهرا مجامله با احدی نداریم؛ حتی پدر و مادرمان هم بخواهند کوچک‌تر از گل به حضرت زهرا بگویند به دهان‌شان می‌کوبیم؛ احترام پدر و مادر، آن‌جا برای ما مطرح نیست. گفتم: بگویید این‌ها کوتاه بیایند.

خیلی عجیب بود در «زاهدان» در دانشگاه - بچه‌ها ضبط کرده بودند - از اساتید سنی‌ و وهابی که آنجا تدریس دارند، پرسیدند: حضرت «عایشه» می‌گوید افرادی در خانه‌اش می‌آمدند و صبح محتلم بیرون می‌رفتند؛ چرا این‌ها را شما جواب نمی‌دهید؟ می‌گفت استاد سرش را پایین می‌انداخت و اصلاً جواب نمی‌داد و درسش را ادامه می‌داد!!

غرض این بود كه خواستم بگویم «عایشه» برای‌شان خیلی مقدس است. ما اهانت به مقدسات اهل‌سنت را خلاف شرع و حرام مؤکد می‌دانیم؛ یعنی «لاشک و لا ریب»! در حقیقت:

(وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ)

فتنه (و بت پرستي) از کشتار هم بدتر است!

سوره بقره (2)، آیه 191

شاید اگر بگوییم یکی از گناهان لایغفر، اهانت به مقدسات اهل‌سنت است حرف گزافی نیست! ولی این‌ها تا آن زمانی است که خطوط قرمز ما را رعایت کنند، البته غالباً هم رعایت می‌کنند!

یک تعدادی «همج الرعاع» ها هستند که در مقابل آن‌ها هم ما باید ده پانزده تا از بحث‌های این‌طوری همیشه در آستین‌مان داشته باشیم، البته آن‌جا ما عذرخواهی هم می‌کنیم ما از اهل‌سنت معذرت می‌خواهیم، هدف‌مان جسارت نیست؛ ولی چون این آقایان این را گفتند ما هم چند تا سوال داریم سوال کردن که حرام نیست، اهانت حرام است. در کتاب‌های شما این‌ مطالب است؛ کسی از شما سوال کند چه جوابی می‌دهید؟

لحن سوال هم باید طوری باشد که دیگران رنجیده نشوند البته بعد از آن، دیگر این بحث در «شبکه کلمه»‌ برای همیشه جمع شد، این‌ها دیدند این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست!!

در هر صورت...

این روایت از «عایشه» است که می‌گوید:

« خَرَجَ النبي غَدَاةً وَعَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ »

پیغمبر خارج شد در حالیکه بر دوشش یک عبائی از پشم بز بود!

«مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ، فَجَاءَ الْحَسَنُ فَأَدْخَلَهُ»

در این هنگام حسن آمد و پیغمبر او را در زیر این عبا داخل کرد!

« ثُمَّ جاء الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ معه ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا ثُمَّ جاء عَلِيٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قَالَ : (إنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)»

صحيح مسلم بشرح النووي؛ اسم المؤلف: أبو زكريا يحيى بن شرف بن مري النووي الوفاة: 676، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1392، الطبعة : الطبعة الثانية، ج4، ص1883، ح2424

این روایت در «صحیح مسلم» است! شما نمی‌توانید انکار بکنید، این قضیه هم در خانه «ام سلمه» اتفاق افتاده و هم در خانه «عایشه» اتفاق افتاده؛ آن‌چه که نقل می‌کنند به چه نحوی بوده ما کاری با آن‌ها نداریم.

پرسش:

«غَدَاةً» یعنی كی؟

پاسخ:

یعنی صبح، «غُدْوَةً وَ عَشِيَّة» یعنی صبح‌گاهان و عصرگاهان!

ما مصداق اهل‌بیت از دیدگاه صحابه را مفصل آوردیم. مصداق اهل‌بیت از دیدگاه علمای اهل‌سنت، مصداق اهل‌بیت از دیدگاه ائمه (علیهم السلام) را مفصل در اینجا مطرح کردیم.

و بحثی ما داریم که زنان پیغمبر جزء اهل‌بیت نیستند! بیت القصید بحث ما این‌جا است. من در «صحیح مسلم» همین یک مورد را عرض کنم. جلسه قبل گفتم در یک جای دیگر هم است:

« وَمَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ يا زَيْدُ؟»

این‌جا «مسلم» نتوانست علامت سوال نگذارد!

«نِسَاؤُهُ قال لَا»

آیا زنان داخل در اهل بیت هستند؟ گفت: نه

«وأيم اللَّهِ إِنَّ الْمَرْأَةَ تَكُونُ مع الرَّجُلِ الْعَصْرَ من الدَّهْرِ ثُمَّ يُطَلِّقُهَا فَتَرْجِعُ إلى أَبِيهَا وَقَوْمِهَا أَهْلُ بَيْتِهِ أَصْلُهُ»

اهل‌بیت این زن پدر و مادرش است نه شوهرش!

صحيح مسلم بشرح النووي؛ اسم المؤلف: أبو زكريا يحيى بن شرف بن مري النووي الوفاة: 676، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1392، الطبعة : الطبعة الثانية، ج4، ص 1874، ح 2408

زن سی چهل سال با یک مردی زندگی می‌کند طلاق می‌گیرد و به اهلش بر می‌گردد. بعد از طلاق نمی‌گویند اهل آن مرد است. می‌گویند اهل آن پدر و مادر است.

«والسلام علیکم ورحمة الله»



مطالب مرتبط:
مصدر تشریع معارف دین؛ صحابه یا اهلبیت (21)مصدر تشریع معارف دین؛ صحابه یا اهلبیت (20)لزوم توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت در پاسخگوئی به شبهات (15)مصدر تشریع معارف دین؛ صحابه یا اهلبیت (17)
Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب