بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجتهاد وتقلید – وجوب تعیین خلیفه و امام
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی محمد رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
لطفا درباره خطبه 228 نهج البلاغه که شبهه وارد می کنند،توضیح دهید
پاسخ:
درباره این عبارت خطبه : «لِلَّهِ بَلَاءُ [بِلَادُ] فُلَان»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص350، خطبه 228
بعضی آقایان گفته اند شاید مراد عمر بن الخطاب باشد. اما ما هیچ دلیل و قرینهای برای این مسئله نداریم. مرحوم آقای «خویی» در «منهاج البراعه» مفصلا از این قضیه جواب داده اند.
ایشان میگوید مراد بعضی از یاران حضرت است، حتی بعضی میگویند شاید مراد «مالک اشتر نخعی» باشد. برای این مطلب دوستان به «منهاج البراعه - شرح نهج البلاغه» مراجعه بفرمایند و یا کتاب «شرح نهج البلاغه» آقای «مکارم» .
کاملا مشخص است که با آنچه از امیرالمؤمنین در «صحیح مسلم» آمده منافات دارد:
«فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا»
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج3، ص 1377، ح 1757
همچنین با خطبه سوم:
« فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا ... ً حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ [ابْنِ الْخَطَّابِ] بَعْدَه... فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص48، خطبه 3
با اینها به هیچ وجه نمیسازد.
پرسش:
نمونهای در ذهن دارید که نماز استغاثه به حضرت زهرا سلام الله علیها ،کار فرد مضطری را راه انداخته باشد؟
پاسخ:
بنده خودم چندین بار در عمرم با مشکلات شدیدی مواجه شدم ،به طوری که تمام درها برایم بسته بود، به «جمکران» رفتم، عصر جمعه، نماز استغاثه حضرت زهرا را با حضور و با اضطرار خواندم مشکلم بر طرف شد. خود من از نماز استغاثه حضرت زهرا اگر بگویم معجزه دیدم شاید دوستان باور نکنند.
پرسش:
مسیحیان میگویند نسخه ای قدیمی از قرآن در موزه یافتهاند که بعضی از عبارتهای قرآنی که در دست ماست، در آن نیست.
پاسخ:
خیر، اینها همه بی اساس است و به هیچ وجه قبول نکنید. اینها شیطنتهایی است که قرآن را زیر سوال ببرند. همانطور که الان تورات و انجیلشان زیر سوال رفته و آن تورات واقعی نیست، میخواهند با این وضع قرآن را هم زیر سوال ببرند.
چون قرآن میگوید:
(لَا يأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَينِ يدَيهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ)
از پيش روي آن و از پشتسرش باطل به سويش نميآيد وحي [نامه]اي است از حکيمي ستوده[صفات]
سوره فصلت (41): آیه 42
(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ)
بيترديد ما اين قرآن را به تدريج نازل کردهايم و قطعا نگهبان آن خواهيم بود.
سوره حجر (15): آیه 9
مفاد این آیات با آن ادعاها اصلا و ابدا نمیسازد. بله امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) خودشان قرآن را نوشته بودند بر مبنای نزول؛ یعنی اولین سوره و اولین آیه ای که بر پیغمبر نازل شده تا آخرین آیه ای که بر رسول اکرم نازل شده، حضرت امیر (سلام الله علیه) نوشتند، میان مسلمانها آوردند؛ ولی متأسفانه خلیفه دوم و دیگران زیر بار نرفتند و حضرت نیز برگشتند.
بعد هرچه اصرار کردند، حضرت فرمود این قرآن را دیگر کسی نخواهد دید تا فرزندم مهدی (ارواحنا فداه) بیاید.
پرسش:
قضیه سیلی زدن به حضرت زهرا (سلام الله علیها) چطور بوده است؟
پاسخ:
در رابطه با قضیه سیلی زدن به حضرت زهرا (سلام الله علیها) در این رابطه ما کل آنچه که مربوط به این قضیه است را جمع کردیم و خیلی هم ما و دوستانمان به زحمت افتادند.تمام آنچه که مربوط به کتک خوردن حضرت زهرا است، همه را جمع کردیم.
در کتاب «کامل الزیارات ابن قولویه» است:
«وَتُضْرَبُ وَ هِيَ حَامِل»
كامل الزيارات؛ نویسنده: ابن قولويه، جعفر بن محمد، ناشر: دار المرتضوية، محقق/ مصحح: امینی، عبدالحسین، ص332، الباب الثامن و المائة نوادر الزيارات، ح13
و همچنین:
«أَبْكِي مِنْ ضَرْبَتِكَ عَلَى الْقَرْنِ وَ لَطْمِ فَاطِمَةَ خَدَّهَا»
الأمالي (للصدوق)؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: ندارد. ناشر: كتابچى، ص 134، المجلس الثامن والعشرون
یا:
«وَ كُسِرَ جَنْبُهَا»
الأمالي (للصدوق)؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: ندارد. ناشر: كتابچى، ص 114، المجلس الرابع والعشرون
همچنین:
«حَتَّى تُضْرَبِي وَ يُكْسَرَ ضِلْعٌ مِنْ أَضْلَاعِكِ»
كتاب سليم بن قيس، نویسنده: هلالى، سليم بن قيس، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد؛ ناشر: الهادى؛ ج2، ص 907، الحدیث الحادی والستون
از رسول اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) است. همچنین در مناظره حضرت امام مجتبی علیه السلام با «مغیره» است:
«أَنْتَ الَّذِي ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم)»
الإحتجاج علی أهل اللجاج؛ نویسنده: طبرسی (تاريخ وفات مؤلف: 588 ق)، احمد بن علی، ناشر: نشر مرتضی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج1، ص278
مرحوم «مجلسی» در کتاب «بحار الانوار» این قضیه را نقل میکند:
«وَ رَكَلَ الْبَابَ بِرِجْلِه فَأَخَذَ عُمَرُ السَّوْطَ مِنْ يَدِ قُنْفُذ ... فَضَرَبَنِي بِيَدِهِ حَتَّى انْتَثَرَ قُرْطِي مِنْ أُذُنِي»
... آن چنان سیلی به من زد که گوشوارهام از گوشم تکه تکه شد و به زمین افتاد!
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج30، ص 349
مرحوم «سید ابن طاووس» هم در کتاب «طرف من الأنباء و المناقب» صفحه 394 به نقل از کتاب «ارشاد القلوب دیلمی» مفصل این قضیه را نقل میکند.
روایت از امام صادق (سلام الله علیه) است:
«وَضَرْبِ عُمَرَ لَهَا بِسَوْطِ أَبِي بَكْرٍ عَلَى عَضُدِهَا حَتَّى صَارَ كَالدُّمْلُجِ الْأَسْوَدِ الْمُحْتَرِق»
عمر با آن شلاقی که از ابوبکر بود ،به بازوی حضرت زهرا زد تا اینکه بازویش مثل دمل سیاه شد.
«وَ صَفْقَةِ عُمَرَ عَلَى خَدِّهَا»
سیلی به صورت حضرت زهرا زد
«حَتَّى أَبْرَى قُرْطَهَا تَحْتَ خِمَارِهَا فَانْتَثَر»
نام كتاب: الهداية الكبرى؛ نويسنده: خصيبى، حسين بن حمدان، (تاريخ وفات مؤلف: 334 ق)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: البلاغ، مكان چاپ: بيروت1419 ق، ص 407
اینها عبارتهایی است که در منابع ما مفصل آمده، موارد زیاد است.
پرسش:
کدام روش نماز استغاثه معتبر است؟
پاسخ:
چه سیصد و ده بار ذکر شریف باشد و چه پانصد و ده بار ، (چه چهار صد و ده بار) همه خوب است.
الکفعمی، ابراهیم، (متوفای 905هـ)، البلد الأمين والدرع الحصين، ص159، ناشر : مكتبة الصدوق – طهران، 1383هـ.
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج99، ص254
الطبرسی، حسن بن فضل، (متوفای قرن 6هـ) مكارم الاخلاق، ص330، ناشر: اعلمي، بيروت، 1392ق.
پرسش:
حمله و احراق بیت چند روز بعد از رحلت پیامبر بوده است؟
پاسخ:
اقای «عبد الزهراء مهدی» در کتاب «الهجوم علی بیت فاطمة» مفصل آورده ، ایشان میگوید یک مرتبه نبوده، سه مرتبه به خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) حمله کردند و هر دفعه هم یک اتفاقاتی افتاد، اگر دوستان به آن منبع مراجعه کنند ،ایشان خیلی مفصل این مباحث را مطرح کرده است.
آغاز بحث...
بحث ما در رابطه با حاکمیت سیاسی رسول اکرم بود. عبارتی را از آقای «حائری یزدی» پسر مؤسس حوزه آوردیم که واقعا مایه تأسف است که اینها وقتی از حوزه فاصله میگیرند و با بیگانگان مینشینند یک سری مطالبی دارند که واقعا آدم تأسف میخورد.
بنیانگذار این تفکرات هم عمدتا «علی عبدالرزاق» «مصری» تبار است.سال 1344- 1925 میلادی از دنیا رفت. تقریبا صد سال قبل! ایشان کتابی تحت عنوان «الاسلام واصول الحکم» دارد.
این کتاب تقریبا سر منشأ تفکرات امروزیها مثل: «قلمداران، شریعت سنگلجی، صالحی نجف آبادی و...» شده است. ایشان بین رسالت و سلطنت تفاوت قائل میشود و میگوید رسالة شیئٌ و سلطنة
شیئٌ آخر.
مراد از سلطنت، همان حکومت سیاسی است. میگوید: بین اینها هیچ تلازمی هم نیست، رسالت مقامی است و ملک مقام دیگری است، اکثریت مطلق پادشاهان پیغمبر و رسول نبودند:
«بل إن اکثر من عرفنا من الرسول انما کانوا...»
ما خیلی از پیامبران را که میشناسیم اینها در حقیقت کارگزار پادشاهان بودند!
«حضرت عیسی با قیصر روم» به همین شکل بوده، «یوسف ابن یعقوب»، عاملی از عمال در دولت «ریان ابن ولید» از فراعنه «مصر» بوده. بعد عامل «قابوس» بوده است.
میگوید:
«لا نعرف في تاریخ الرسل من جمع الله له بین الرسالة والملک الا قلیلا»
ایشان مطالبی میآورد که واقعا اصل و پایه ندارد .
اقای «عابدینی» هم که امسال ما با ایشان مناظره داشتیم، دو -سه سال قبل با اقای «روانبخش» از شاگردان مرحوم «آیت الله مصباح یزدی» ، یک مناظره ای داشته و در بعضی از روزنامهها مثل نشریه «جبهه پایداری» هم منتشر شد.
عمده مناظرات روی این محوریت بود که آنها مدعی بودند پیغمبر اکرم و ائمه هیچگونه ولایت سیاسی از طرف خدای عالم ندارند و بالتبع فقیه هم چنین ولایتی ندارد.
این مناظره در دانشگاه هم بوده است، نزدیک به دو تا سه ساعت این مناظره طول کشیده است .(همه حرفها هم نیست) معمولا خلاصه مناظره را میآورند.
ما یک بحثی را قبلا با دوستان داشتیم، نسبت به مسئلهی:
(النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)
پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است
سوره احزاب (33): آیه
اقوال شیعه و سنی را آوردهایم، که:
«النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ في امر دینهم ودنیاهم»
اینجا یک فصلی تحت عنوان «لزوم انتخاب حاکم» است. تقریبا میشود گفت یکی از بحثهای اساسی است که ما باید دقت کنیم و شیعه و سنی و حتی وهابیها هم بر این عقیده هستند که حکومت در جامعه یک امر ضروری است.
حال که این حکومت در جامعه امر ضروری شد آیا باید با انتخاب صورت بگیرد و یا با انتصاب ؟ رسول اکرم آیا صرفا با بیعت مردم این حکومت را تشکیل داد یا (اصل لزوم و حق تشکیل حکومت ) ارتباطی با بیعت مردم نداشت و بیعت مردم برای تحقق آن ولایتی بود که خدای عالم به رسول اکرم داده بود؟
ما بارها عرض کردیم ائمه (علیهم السلام) شئوناتی دارند، از جمله شئوناتشان تأسیس حکومت است، رفع ظلم است، اقامه عدل است؛ ولی اینها مشروط به این است که مردم قبول کنند(تا بتوان اجرا کرد) تا مردم قبول نکنند این وظیفه و تکلیف برای امام محقق نیست.
«خطبهی شقشقیه»:
«لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)، نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، خطبه 3 و هي المعروفة بالشقشقية؛ ص: 50
تا مردم نیایند و بیعت نکنند، آن ولایتی که خدای عالم به پیغمبر و امام داده است در جامعه محقق نخواهد شد، پیغمبر، پیغمبر است مردم قبول کنند و یا مردم قبول نکنند، پیغمبر حق تأسیس حکومت را دارد ،قبول بکنند و یا نکنند. اگر قبول کردند و از پیغمبر اطاعت کردند، این در جامعه محقق خواهد شد.
اگر مردم قبول نکردند، و زیر بار نرفتند، می شود همانطور که رسول اکرم سیزده سال در «مکه» بودند و تأسیس حکومتی نداشتند، این کاملا واضح و روشن است.
یک تعبیری آقای «عابدینی» دارد و واقعا حرف بی اساسی است و بوی نفاق از آن می آید.می گوید اگر طبق نظر شیعه، حضرت علی منصوب شدند(نصب الهی نه انتخاب عرفی)، چرا مشکل مردم جامعه آن روز حل نشد؟ این تعبیر خیلی وقیح است!!
این چه تفکری است ؟ ما نمیدانیم ، آیا اسلام بدون اطاعت پیامبر میتواند ضامن سعادت باشد؟
(مَنْ يطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ)
کسي که از پيامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده.
سوره نساء (4): آیه 80
اطاعت پیغمبر، ضامن سعادت است.
(وَمَنْ يعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيتَعَدَّ حُدُودَهُ يدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ)
و آن کس که نافرماني خدا و پيامبرش را کند و از مرزهاي او تجاوز نمايد، او را در آتشي وارد ميکند که جاودانه در آن خواهد ماند؛ و براي او مجازات خوارکنندهاي است.
سوره نساء (4): آیه 14
دستورات پیغمبر مطلق است، نمیگوید مثلا دستورات در احکام، بلکه کل دستورات، دستورات سیاسی، حکومتی و... اگر آنها را اطاعت کردند نتیجهاش سعادت است. از آن طرف هم:
(يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ)
اي کساني که ايمان آوردهايد! اطاعت کنيد خدا را! و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [= اوصياي پيامبر] را!
سوره نساء (4): آیه 59
حاکم نیشابوری دارد:
«من أطاعني فقد أطاع الله ومن عصاني فقد عصى الله قال لعلی ومن أطاعك فقد أطاعني ومن عصاك فقد عصاني»
بعد میگوید:
« هذا حديث صحيح الإسناد ولم یخرجا»
المستدرك على الصحيحين، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج 3، ص 137
اینها نشان میدهد که این آقایان خیلی با روح اسلام آشنایی نداشتند.
لذا بحث مهمی که در اینجا مطرح می شود این است که اصلا مسئله وجود حاکم و امام از دیدگاه بزرگان اهلسنت به چه شکل است؟ «ابن تیمیه» میگوید:
«يجب ان يعرف ان ولاية أمر الناس من أعظم واجبات الدين بل لاقيام للدين ولا للدنيا إلا بها»
ولایت مردم و حکومت سیاسی از بزرگترین واجبات دینی است، اصلا دین بدون ولایت اقامه نمیشود.
«فان بنى آدم لاتتم مصلحتهم إلا بالاجتماع لحاجة بعضهم إلى بعض»
بشر از روز اول، اجتماعی آفریده شده و بدون اجتماع نمیتواند زندگی کند.
اگر یک نفر به تنهایی زندگی کند، هم باید کشاورزی کند، هم خیاطی ، هم بنایی ، و هم خبازی ...همه این کارها برایش امکان پذیر نیست.
«ولابد لهم عند الاجتماع، من رأسٍ حتى قال النبى (إذا خرج ثلاثة في سفر فليؤمروا أحدهم)»
پیغمبر میگوید اگر سه نفر باهم مسافرت میروید، یکی از این سه نفر را امیر قرار بدهید که ریاست و مدیریت مسافرت را او به عهده بگیرد!
«لايحل لثلاثة يكونون بفلاة من الأرض إلا أمروا عليهم أحدهم»
حتی سه نفر که در جایی ساکنند، باید یک نفر را امیر و سر دسته خودشان قرار دهند.
السياسة الشرعية في اصلاح الراعي والرعية؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني الوفاة: 728، دار النشر: دار المعرفة، ج1، ص136
كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية؛ اسم المؤلف: أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ج28، ص390
ولی از «این تیمیه» سوال می کنیم این: «ولاية أمرِ الناس من أعظم واجبات الدين»؛ که «لاقيام للدين ولا للدنيا إلا بها»؛ باید نصبش توسط خدای عالم صورت بگیرد یا خودِ مردم باید اقدام و انتخاب کنند؟
آیات قرآن چه میگوید؟ ما عرض خواهیم کرد آیات قرآن در رابطه با حضرت آدم که یا اولین بشر بوده و یا آخرین نوع بشر تکامل یافته از بشرهای قبلی ، می گوید:
(إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً)
من در روي زمين، جانشيني [= نمايندهاي] قرار خواهم داد.
سوره بقره (2): آیه 30
خدای عالم جعل خلیفه را به خودش نسبت داده است. نمیگوید: «جاعل في الارض نبیاً»! در مورد حضرت داوود دارد:
(إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ)
ما تو را خليفه و (نماينده خود) در زمين قرار داديم
سوره ص (38): آیه 26
در مورد حضرت ابراهیم می فرماید:
(إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ )
خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض کرد: «از دودمان من (نيز اماماني قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمکاران نميرسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)».
سوره بقره (2): آیه 124
این اعظم واجبات دین در حقیقت بر عهده خدای عالم است که معین کند ولایت بر مردم بر عهده چه کسی باشد.
مرحوم «سید مرتضی رضوان الله تعالی علیه» در کتاب «الشافی» روی این قضیه خیلی مفصل کار کردهاند که ولی امر اگر معصوم نباشد، در جامعه به جای اصلاح مردم به افساد مردم میرسد. همانگونه که ما دیدیم در صدر اسلام چه شد.
ولی امر مسلمین حتما باید معصوم باشد و از این قدرتش به نفع خودش و به نفع اقارب و دوستانش استفاده نکند.
و در مورد فقیه هم که ما میگوییم ولایت دارد ، داریم:
«مَنْ كَان مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوه»
تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة؛ شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، محقق/ مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج27، ص131
یعنی تا مطیع امر مولی و مخالف هوی نباشد، این فقیه اصلا فقیه نیست،این ولیّ، ولیّ نیست؛ یعنی نمیتواند تشکیل حکومت بدهد.
اگر یک فقیهی بدون کسب آن شروط و بر مبنای هوای نفس بخواهد کاری انجام دهد و تشکیل حکومتی بدهد،این اصلا موضوعا خارج از بحث است.
لذا اینکه شارع مقدس میگوید، امیر مردم و ولیّ امر مردم باید یا معصوم باشد و یا تالیتلو معصوم ؛ یعنی: «مطیعا لامر مولاه و مخالفا لهواه»؛ باشد .
اما اگر برعکس ،«مطیعا لهواه» شد ، اصلا ولایت از او سلب میشود. الان یکی از کمیسونهایی که خبرگان رهبری دارد، بررسی عملکرد ولیّ فقیه است که آیا این ولیّ فقیه در امر تدبیر جامعه «موافقا لامر مولاه و مخالفا لهواه» هست و رعایت میکند و یا خللی دارد.
بعد «ابن حجر عسقلانی» میگوید:
«أجمعوا على انه يجب نصب خليفة و على ان وجوبه بالشرع لا بالعقل»
نصب خلیفه واجب است و وجوبش هم شرعی است.
الكتاب: فتح الباري شرح صحيح البخاري- المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي- الناشر: دار المعرفة - بيروت، 1379- رقم كتبه وأبوابه وأحاديثه: محمد فؤاد عبد الباقي- قام بإخراجه وصححه وأشرف على طبعه:محب الدين الخطيب- عليه تعليقات العلامة:عبد العزيز بن عبد الله بن باز- ج 13،ص 208
سوال می کنیم از «ابن حجر»: وجوبش شرعی است ، معنایش چیست؟ آیا پیغمبر اکرم فرموده بودند اِی مردم، بعد از اینکه من از دنیا رفتم جمع شوید و یک خلیفه معین کنید؟ آیا چنین امری کرده بودند تا بعد بگوییم امر دال بر وجوب است و شرعا واجب الاتباع؟ کجا چنین چیزی هست؟
حداقل یک روایتی بیاورید، ما که نتوانستیم پیدا کنیم. در بحثها و مناظراتی هم که ما داشتیم، هر چه گفتیم که آقایان یک روایتی بیاورند که پیغمبر چنین امری کرده باشند، یا گفته باشند بعد از من بر همه شما واجب است اجتماع کنید و یک خلیفه معین کنید و این خلیفه ای که معین میکنید باید این فلان شرایط را داشته باشد، و کسانی که بخواهند خلیفه را معین کنند باید فلان شرایط را داشته باشند.
چون در انتخاب خلیفه دو رکن وجود دارد، یکی شرایط خلیفه و دیگری شرایط انتخاب کنندگان.
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه واله و سلم) آیا گفتند خلیفه بعد از من را خودتان معین کنید و باید فلان شرایط را داشته باشد؟
و اگر کسی را یافتید که چنین شرایطی را داشت «فاجعلوه لانفسکم خلیفة» ؟
بحث های دیگری هم دارد و کلا هیچ دلیلی برای این مطالبش نمیآورد.
«عضد الدین ایجی» مقداری مفصلتر از «ابن حجر» این بحث را مطرح میکند، میگوید:
«نَصبُ الإمام عندنا واجب علينا سمعا»
نصب امام برای ما واجب است، وجوبش هم نقلی و سمعی است.
ابن حجر گفت «وجب شرعا» و اینجا ایجی «سمعا» میگوید. البته اینجا هم «عضد الدین ایجی» نگفته مراد از سمعا چیست؟ آیا سمعا عن النبی؟ کجا پیامبر گفته اند ایها الناس بعد از من ،شما خودتان امام و خلیفه معین کنید؟
بعد میگوید:
«تواتر إجماع المسلمين في الصدر الأول بعد وفاة النبي (صلی الله علیه وسلم) على امتناع خلو الوقت عن إمام»
تواتر داریم که مسلمانها در صدر اول، بعد از وفات پیغمبر، اجماع کردند که ممتنع است و امکان پذیر نیست که الان امام نداشته باشیم.
بعد میگوید:
«قال أبو بكر رضي الله عنه في خطبته ألا إن محمدا قد مات ولا بد لهذا الدين ممن يقوم به فبادر الكل إلى قبوله وتركوا له أهم الأشياء وهو دفن رسول الله صلى الله عليه وسلم»
همه،مهمترین مسئله را که دفن پیغمبر بود، رها کرده و حرف ابوبکر را قبول پذیرفتند و به سوی انتخاب خلیفه شتافتند.
كتاب المواقف؛ اسم المؤلف: عضد الدين عبد الرحمن بن أحمد الإيجي الوفاة: 756هـ، دار النشر: دار الجيل - لبنان - بيروت - 1417هـ - 1997م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ج3، ص574
عزیزان دقت کنند؛ یعنی پیغمبر اکرم (نستجیر بالله) به ذهن شان نرسیده بود چنین حرفی بزنند!! جبرئیل فراموش کرده بوده، یا (نستجیر بالله) خدا فراموش کرده بود که بگوید: «ولا بد لهذا الدين ممن يقوم به»!
از همه عزیزان التماس دعا داریم و موفقیت همه را از خدای منان خواهانیم، خدا ان شاء الله به همه شما توفیق عنایت فرماید ،خدا حافظ همه عزیزان!
«والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته»