* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 21 آذر 1388 تعداد بازديد: 76706 
نحوه اسلام آوردن عمر بن خطاب در منابع اهل تسنن چگونه آمده است ؟
گروه اهل سنت  

سؤال كننده : محمد علي رزمي

پاسخ :

زماني كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در مكه مبعوث شده و دين اسلام را در ميان مردم به صورت علني اعلام فرمود ، با مخالفت قريش و به ويژه سران آن‌ها روبرو شدند . از آن جاي كه سران قريش قدرت گرفتن دين اسلام را با منافع خود در تضاد مي‌ديدند ، در برابر رشد روز افزون دين مبين اسلام وحشت كرده و جنگ همه جانبه‌اي را آغاز كردند ؛ تا جايي كه هر كسي را كه مسلمان مي‌شد ؛ به ويژه اگر از بردگان و كنيزان بود ، به شدت مورد آزار و اذيت قرارمي‌ دادند تا از دين اسلام دست بكشند .

نمونه بارز آن كشته شدن ياسر و همسرش سميه ، پدر و مادر عمار بود كه تحت شكنجه مشركان قريش به شهادت رسيدند.

ايمان آوردن عمر ، از ديدگاه اهل تسنن :

عمر بن الخطاب نيز كه از سران قريش به شمار مي‌آمد ، طبق شهادت بزرگان اهل سنت ، از كساني بود كه در برابر دين اسلام و پيامبر گرانقدر اسلام مقاومت شديدي مي‌كرد و هر كسي را كه مسلمان مي‌شد آزار و شكنجه قرار مي داد ؛ تا آن جا كه بسياري از مشركين از ترس وي اسلام نمي‌آوردند و يا اسلام خود را مخفي مي‌كردند و اگر اسلام آنان علني مي شد توسط عمر بن خطاب شكنجه مي‌شد . ما در اين جا فقط به دو مورد اكتفا مي كنيم .

اذيت و آزار مسلمانان توسط عمر :

ذهبي در تاريخ الإسلام و بسياري ديگر از بزرگان اهل سنت نوشته‌اند :

عن عبد العزيز بن عبد الله بن عامر بن ربيعة عن أمه ليلى قالت : كان عمر من أشد الناس علينا في إسلامنا فلما تهيأنا للخروج إلى الحبشة جاءني عمر وأنا على بعير نريد أن نتوجه فقال : إلى أين يا أم عبد الله ؟ فقلت : قد آذيتمونا في ديننا فنذهب في أرض الله حيث لا نؤذى في عبادة الله فقال : صحبكم الله ثم ذهب فجاء زوجي عامر بن ربيعة فأخبرته بما رأيت من رقة عمر بن الخطاب فقال : ترجين أن يسلم ؟ قلت : نعم قال : فوالله لا يسلم حتى يسلم حمار الخطاب . يعني من شدته على المسلمين .

عبد الله بن عامر بن ربيعه از مادرش ليلى نقل مى کند که گفت : عمر از سختگير ترين مردمان در مورد اسلام آوردن ما بود ( مانع ما مى شد ) ؛ وقتى که خواستيم به حبشه برويم عمر به نزد من آمد در حاليکه من بر شترى بودم و مى خواستم که به راه بيفتم ؛ پس گفت : اى أم عبد الله به کجا مى روى ؟ پاسخ دادم : شما ما را به خاطر دينمان آزار داديد ؛ پس در زمين خدا به جايى مى رويم که به خاطر بندگى خدا آزار نشويم ! پس گفت : خدا همراه شما باشد ؛ پس شوهرم عامر بن ربيعة به نزد من آمد و او را از آنچه که ديده بودم يعنى آرام شدن عمر ، با خبر کردم ؛ پس او به من گفت : آيا اميد دارى که اسلام بياورد  ؟ پاسخ دادم : آرى ؛ گفت : قسم به خدا او اسلام نمى آورد تا اينکه الاغ خطاب هم اسلام آورد ( يعنى حتى اگر الاغ هم اسلام بياورد او اسلام نمى آورد ) از بس که بر مسلمانان سخت گير بود .

تاريخ الإسلام ، ذهبي ، ج1 ،‌ ص181 و الكامل في التاريخ ، ج2 ،‌ ص 84 و البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 3 ، ص 100 و المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج 4 ، ص 58 – 59 و السيرة النبوية ، ابن كثير ، ج 2 ، ص 32 – 33 و سيرة النبي (ص ) ، ابن هشام الحميري ، ج 1 ، ص 229 و ... .

نحوه اسلام آوردن عمر :

بسياري از علماي اهل سنت و از جمله ذهبي در تاريخ الاسلام ، محمد بن سعد در الطبقات الكبري و ابن عساكر در تاريخ دمشق ، اسلام آوردن عمر را اين گونه نقل كرده‌اند :

عن أنس بن مالك قال : خرج عمر رضي الله عنه متقلدا السيف فلقيه رجل من بني زهرة فقال له : أين تعمد يا عمر ؟ قال : أريد أن أقتل محمدا !

قال : وكيف تأمن في بني هاشم وبني زهرة وقد قتلت محمدا ؟

فقال : ما أراك إلا قد صبأت . قال : أفلا أدلك على العجب إن ختنك وأختك قد صبآ وتركا دينك .

فمشى عمر فأتاهما وعندهما خباب فلما سمع بحس عمر توارى في البيت فدخل فقال : ما هذه الهينمة ؟ وكانوا يقرءون طه قالا : ما عدا حديثا تحدثناه بيننا قال : فلعلكما قد صبأتما ؟ فقال له ختنه : يا عمر إن كان الحق في غير دينك ؟ فوثب عليه فوطئه وطئا شديدا فجاءت أخته لتدفعه عن زوجها فنفحها نفحة بيده فدمي وجهها فقالت وهي غضبى : وإن كان الحق في غير دينك إني أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمدا عبده ورسوله .

فقال عمر : أعطوني الكتاب الذي هو عندكم فأقراه وكان عمر يقرأ الكتاب فقالت أخته : إنك رجس وإنه لا يمسه إلا المطهرون فقم فاغتسل أو توضأ فقام فتوضأ ثم أخذ الكتاب فقرأ ( طه ) حتى انتهى إلى : * ( إنني أنا الله لا إله إلا أنا فاعبدني وأقم الصلاة لذكري ) *

فقال عمر : دلوني على محمد فلما سمع خباب قول عمر خرج فقال : أبشر يا عمر فإني أرجو أن تكون دعوة رسول الله صلى الله عليه وسلم لك ليلة الخميس : اللهم أعز الإسلام بعمر بن الخطاب أو بعمرو بن هشام . وكان رسول الله صلى الله عليه وسلم في أصل الدار التي في أصل الصفا .

فانطلق عمر حتى أتى الدار وعلى بابها حمزة وطلحة وناس فقال حمزة : هذا عمر إن يرد الله به خيرا يسلم وإن يرد غير ذلك يكن قتله علينا هينا قال : والنبي صلى الله عليه وسلم داخل يوحى إليه فخرج حتى أتى عمر فأخذ بمجامع ثوبه وحمائل السيف فقال : ما أنت بمنته يا عمر حتى ينزل الله بك من الخزي والنكال ما أنزل بالوليد بن المغيرة ؟ فهذا عمر اللهم أعز الإسلام بعمر فقال عمر : أشهد أن لا إله إلا الله وأنك عبد الله ورسوله .

تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 1 ، ص 174 – 175 و تاريخ المدينة ، ابن شبة النميري ، ج 2 ، ص 657 – 659 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 44 ، ص 34 – 35 و الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 267 – 269 و... .

از انس بن مالک روايت شده است که عمر در حاليکه شمشير به همراه داشت از خانه بيرون شد ؛ پس شخصى از بنى زهره او را ديد وگفت : اى عمر ، قصد کجا داري؟

پاسخ داد : مى خواهم محمد را بکشم !!

گفت : اگر محمد را بکشى ، چگونه از بنى هاشم وبنى زهره در امان خواهى بود ؟

عمر پاسخ  داد : به گمانم که تو نيز دست از دين خود برداشته اى ( و مسلمان شده اى )

 آن شخص گفت : آيا مى خواهى تو را بر چيزى شگفت ، راهنمايى کنم ؟ داماد تو و خواهرت نيز از دين خويش بيرون شده اند !!!

پس عمر به راه افتاده و به نزد ايشان رفت ؛ خباب نيز در آنجا بود و وقتى که آمدن عمر را احساس کرد در خانه پنهان شد ؛ عمر گفت : اين سر و صداها چيست ؟ - ايشان سوره طاها را تلاوت مى کردند – پاسخ دادند : چيزى جز سخنانى که به هم مى گفتيم نبود ؛ عمر گفت : و شايد شما از دين بيرون شديد ؟

داماد عمر به او پاسخ داد : اى عمر ؛ اگر حق در غير دين تو باشد چه خواهى کرد ؟

عمر بر او جهيده و او را لگد کوب نمود ، پس خواهرش هم آمد تا از شوهرش دفاع کند اما عمر چنان با دست بر صورت او کوبيد که صورت او خونين شد ؛ پس خواهرش در حال عصبانيت گفت : اگر حق در غير دين تو باشد پس من شهادت مي‌دهم که خدايى جز خداى يگانه نيست و محمد بنده و فرستاده اوست .

پس عمر گفت : کتابي را که در نزد شماست به من بدهيد – عمر خواندن مى دانست – پس خواهرش به او گفت : تو کثيف هستى و غير از پاکيزگان نبايد اين کتاب را لمس کنند ؛ برخيز و غسل بنما يا وضو بگير ؛ پس او وضو گرفت و کتاب را گرفته و خواند : طه ؛ تا به اين جا رسيد که « اننى انا الله لا اله الا انا فاعبدنى وأقم الصلاة لذکرى »

عمر گفت : من را به نزد محمد ببريد ؛ وقتى که خباب کلام عمر را شنيد گفت : بشارت بادت اى عمر ؛ اميدوارم که دعاى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در شب پنجشنبه که گفتند : « خدايا اسلام را به وسيله عمر بن خطاب يا عمرو بن هشام عزيز بنما » در مورد تو مستجاب شده باشد ؛ و در اين هنگام رسول خدا در خانه خويش در پاى کوه صفا بودند . 

پس عمر به راه افتاده و به در خانه رسول خدا رفت ؛ و حمزه و طلحه و عده اى نيز درب خانه حضرت بودند ؛ پس حمزه گفت : اين شخص عمر است که اگر خدا در مورد او خير مقدر کرده باشد مسلمان مى شود ؛ و اگر غير اين را اراده کرده باشد کشتن او براى ما آسان است ؛ رسول خدا نيز در خانه بودند در حاليکه به ايشان وحى صورت مى گرفت ؛ پس از خانه بيرون آمدند و به کنار عمر رسيدند ، پس او دست به کمر بند و محل بستن شمشير برد ؛ پس حضرت فرمودند : اى عمر نمى خواهى بس کنى ؟ تا اينکه خداوند همان ذلتى را که بر وليد بن مغيره وارد کرد ، بر تو نيز فرود آورد ؟ اين شخص عمر است ، خدايا اسلام را با عمر عزيز بنما !!! پس عمر گفت : شهادت مى دهم که خدايى جز خداى يگانه نيست و اينکه تو بنده و فرستاده خدايى .

عمر، با تضمين عاص بن وائل، اسلام را پذيرفت:

برخي ادعا مي‌كنند كه قبل از اسلام آوردن عمر، كسي جرأت نمي‌كرد در خانه كعبه علني نماز بخواند و مسلمانان مخفيانه به عبادت مي‌پرداختند، با اسلام آ‌وردن عمر مسلمانان شجاع شدند و ...

اين مسأله با روايتي كه در صحيح‌ترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن نقل شده است،‌ كاملا در تعارض است ؛ بلكه به شدت از مسلمان شدن مي‌ترسيد و از ترس اين كه توسط مشركان كشته نشود، در خانه خود مخفي شده بود؛ اما با تضميني كه عاص بن وائل به او داد، علنا اسلام را پذيرفت . محمد بن اسماعيل بخاري در صحيح خود مي‌نويسد:

حدثنا يحيى بن سُلَيْمَانَ قال حدثني بن وَهْبٍ قال حدثني عُمَرُ بن مُحَمَّدٍ قال فَأَخْبَرَنِي جَدِّي زَيْدُ بن عبد اللَّهِ بن عُمَرَ عن أبيه قال بَيْنَمَا هو في الدَّارِ خَائِفًا إِذْ جَاءَهُ الْعَاصِ بن وَائِلٍ السَّهْمِيُّ أبو عَمْرٍو عليه حُلَّةُ حِبَرَةٍ وَقَمِيصٌ مَكْفُوفٌ بِحَرِيرٍ وهو من بَنِي سَهْمٍ وَهُمْ حُلَفَاؤُنَا في الْجَاهِلِيَّةِ فقال له ما بَالُكَ قال زَعَمَ قَوْمُكَ أَنَّهُمْ سيقتلونني إن أَسْلَمْتُ قال لَا سَبِيلَ إِلَيْكَ بَعْدَ أَنْ قَالَهَا أَمِنْتُ فَخَرَجَ الْعَاصِ فَلَقِيَ الناس قد سأل بِهِمْ الْوَادِي فقال أَيْنَ تُرِيدُونَ فَقَالُوا نُرِيدُ هذا بن الْخَطَّابِ الذي صبأ قال لَا سَبِيلَ إليه فَكَرَّ الناس .

عبد اللّه بن عمر مى‏گويد: عمر ، در حالى كه ترسيده بود، در خانه مانده بود كه عاص بن وائل آمد و به او گفت: تو را چه مى‏شود؟ گفت: قوم تو مى‏گويند كه اگر اسلام بياورم مرا مى‏كشند. گفت: بعد از آنكه من تو را امان دادم كسى با تو كارى ندارد. عاص خارج شد مردم را ديد كه به سوئى مى‏روند گفت: كجا مى‏رويد؟ گفتند: اين پسر خطاب را كه اسلام آورده مى‏جوئيم گفت: كارى به او نداشته باشيد؛ پس مردم بازگشتند.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاى256هـ)، صحيح البخاري، ج 3   ص 1403، ح3651، بَاب إِسْلَامُ عُمَرَ بن الْخَطَّابِ رضي الله عنه ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

عاص بن وائل، همان كسي است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله را مسخره مي‌كرد كه خداوند در باره او اين آيه را نازل كرد:

إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئينَ. الحجر/95.

ما شرّ استهزاكنندگان را از تو دفع خواهيم كرد.

او همان كسي است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله را «ابتر» ناميد و خداوند در جواب او كوثر را به پيامبرش مرحمت فرمود و خود او را «ابتر» لقب داد:

إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَر. فَصَلّ‏ِ لِرَبِّكَ وَ انحَْرْ. إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتر.

آيا اگر واقعا، عمر آن قدر شجاع و دلاور بود كه اسلام آوردن او ضربه بزرگي به مشركان به شمار مي‌رفت و اسلام با ايمان آوردن او عزيز مي‌شد، چرا عاص بن وائل كه از سرسخت‌ترين دشمنان اسلام بود به او امان داد و مردم را از كشتن او منصرف كرد؟

يا اين مطالبي كه اهل سنت در باره اسلام آوردن عمر نقل مي‌كنند افسانه است، يا عاص بن وائل از اين كار هدفي داشته و عمر را به خاطر مسائل ديگر به اسلام آوردن تشويق كرده است.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



    فهرست نظرات  
81   نام و نام خانوادگي:  اصحاب     -   تاريخ:  26 تير 88 - 00:00:00
با سلام.آيا شما از کتاباني که در ايران به اسم کتابان و نويسندگان اهل تسنن چاپ ميشود و پر از تحريفاتي که در آن است استناد ميکنيد مرد مومن؟آيا اين شما نيستيد که اهل سنت و اهل رفتار پيامبر را مورده ناسزا قرار ميدهيد م حرامزاده ميکوئد؟آيا مي خواهيد کسي به شما چنين توهيناتي بکند برايش گل بفرستيد په بسا که اهل سنت اين کارا کرده است اما باز ناسزا شنيده شده.خوش باد آن غيرتي که پيامبر.ابوبکر.عمر.عثمان.علي و امامان داشتن.شما يه زحمتي بکشيد اگر دنباله حق هستيد به اين سايت مراجعه بفرمايد بعد دست به تکذيبات بزنيد البته که اين سايت را وهابيت ندانيد چون امروزه هر کس حرف از حق ميزند وهابي شده و طناب اعدام بوسه بر گردنش ميزند www.aqeedah.com. از سايتي که درست کرديد بسيار ممنونم که باعث شده به اهل تسنن بيشتر بي احترامي شه و در مقابل اهل تسنن مقابل مثل ميکنن.انشاالله که پرده بر چشمان کنار رود.خدا پشتو پناه هر سني و شيعه ي راستين
82   نام و نام خانوادگي:  كميل     -   تاريخ:  27 تير 88 - 00:00:00
جناب آقاي اصحاب ما كسي رو مورد ناسزا قرار ميديم كه سنت پيامبرو زير پا ميذاره. نه اهل سنت واقعي رو(البته اگه باشن). در ضمن اين سايت ساخته شده كه بچه شيعه ها بيان و راجع به مذهب قشنگشون مطالعه كنن و مذهب گنديده عمر و دوستاشو بهتر بشناسن. حالا شما و بقيه سني ها اومدين وارد سايت شدين و... كامنت شماره 3 و4 و5 همين صفحه رو بخون تا ببيني كيه كه به ديگران توهين ميكنه.در مقابل اين اهانتها انتظار داري واستون گل بفرستيم؟كسي كه شيعه علي بن ابيطالب رو احمق ميدونه از آشغال بيخودتره.
83   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  27 تير 88 - 00:00:00
با سلام
برادر عزيز ( شايد برادران ) اقا ( شايد اقايان ) اصحاب
كلي مرا خندانديد من نمي دانستم شما برادران اهل سنت با هفت جاي خود سجده ميكنيد بهرحال خوب بود . اما برادر عزيز ما براي سجده همان پيشاني را بر خاك ميساتيم ( البته به كسي نگو بين من شما حديثش توي بخاريه البته نه اين بخاري بلكه اون بخاري .
اشكال كردي كه ما كتابهاي حديثي اهل سنت چاپ ايران را استفاده ميكنيم , گفتم برايت عنوان كتابها را از سايت سني مشكائ الاسلام اوردم .
اما بازهم بين خودمون بمونه بعضي حرفهاي توش يك كمي بي تربيتي بود واسه همينه كه خودم از اونها نقل نميكنم , پوزش ها
http://www.almeshkat.net/books/open.php?cat=44&book=404
السيرة النبوية الحافظ ابن كثير
http://www.almeshkat.net/books/open.php?cat=44&book=408
السيرة النبوية ابن هشام
http://www.almeshkat.net/books/open.php?cat=45&book=3275
تاريخ الإسلام (الإمام الذهبي
http://www.almeshkat.net/books/open.php?cat=44&book=408
السيرة النبوية ابن هشام
http://www.almeshkat.net/books/open.php?cat=13&book=428
الكامل في التاريخ ابن الأثير

يا علي
84   نام و نام خانوادگي:  اصحاب     -   تاريخ:  29 تير 88 - 00:00:00
در جواب اين دوستان که خود را شيعه علي مي دانند (که اين گونه نيست)اگر يه کم به حرفائي که ميگن توجه کنن ميبينيم که شما سجده گاه رو فقط پيشاني ميبينيد.شما ميفرمايد که فقط پيشانيتون به خاک ميسايد يعني پيشاني که به خاک سائيد شه پس دستو زانو پاتون به خاک سائيد نميشه!!!!چه جوريه اين نماز خوندن؟پس شما بهتره دنبال ازدواج موقت بريدو گوش به فرمان تقيه باشيد شمارو چه به نور و روشنائي شما که شيعه نيستيد شيعه نما هستيد فقط.آيا دلير مرد اسلام علي بن ابي طالب مهر ميگذاشت؟آيا مهر حسينو مي گذاشت؟اي داد از اين بدعت ها که نه تنها گريبان گير شيعه شده بلکه اهل سنت هم گرفتارشان.هيچ کس شيعه علي رو بي خود نميدونه بلکه اين بدعت ها که وارد شده بايد از بين بيره.اگر عمر فارق نبود ما هنوز آتش پرست بوديم.آيا امامانتون هم اين گونه بودن؟!!!حيف که اين بزرگان مرده و بدعت پرستان زنده
85   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  03 مرداد 88 - 00:00:00
با سلام جناب صحابي مهم پيشانيه كه بايد بر خاك يا مهر گذاشته , حال اگر كف دست يا زانو و يا انگشتهاي پا بر روي زمين باشه يا روي فرش اشكالي ندارد . جناب اصحاب اينكه حضرت علي ( ع ) بر مهر سجده ميكرد يا نه؟ بهتر اينجور بگم ايا حضرت علي تمامي اعمالشان مطابق سنت حضرت رسول انجام ميداد , من ميگم بله صد در صد . تو چه يگوئي ؟؟؟ حال بخوان : سجدۀ رسول خدا بر زمين : شيعه و سني اتفاق دارند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بر زمين سجده مي‌كرده و مي‌فرموده است : 1 ) أعطيت خمسا لم يعطهن أحد قبلي ... وجعلت لي الأرض مسجدا وطهورا .صحيح البخاري ، البخاري ، ج 1 ، ص 86 . يعني : پنچ چيز به من داده شده است كه به هيچ كس قبل از من داده نشده است ... زمين براي من محل سجده و پاك كننده قرار داده شده است . 2 ) رأيت النبي ( ص ) إذا سجد وضع جبهته وأنفه على الأرض . أحكام القرآن ، الجصاص ، ج 3 ، ص 36 ، و مسند احمد ، ج 4 ، ص 315 ، 317 . يعني :پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله را ديدم كه وقتي سجده مي‌كرد ، پيشاني و بيني‌اش را بر زمين مي‌نهاد . 3 ) وعن أبي عبيدة أن ابن مسعود كان لا يصلي أو لا يسجد إلا على الأرض . رواه الطبراني في الكبير . يعني :ابي عبده نقل كرد : ابن مسعود نماز نمي‌خواند و سجده نمي‌كرد ؛ مگر بر زمين ... طبراني اين روايت را در الكبير نقل كرده است . مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج 2 ، ص 57 . 4 )از ابن عباس نقل شده است كه مي‌گفت :أن النبي صلى الله عليه وآله وسلم سجد على الحجر . يعني ) پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم بر سنگ سجده مي‌كرد . اين روايت را حاكم نيشابوري در المستدرك ، ج 3 ، ص473 نقل و آن را تصحيح مي‌كند و ذهبي نيز در تلخيص المستدرك صحت آن را تأييد مي‌كند . 5 ) امير المؤمنين عليه السلام :إذا كان أحدكم يصلي فليحسر العمامة عن جبهته .السنن الكبري ، ج2 ، ص105 . هر گاه خواستيد سجده كنيد ، بايد عمامه را از پيشاني تان كنار بزنيد . اين نشان مي‌دهد كه در موقع سجده هيچ مانعي نبايد بين پيشاني و زمين باشد و سجده كردن بر عمامه ، فرش و ... باطل است . و و و اب در كوزه ما تشنه لبان ميگرديم . يار در خانه ما تشنه لبان ميگرديم . براي معلومان بيشتر :http://www.valiasr-aj.net/fa/page.php?bank=question&id=490 اما اگر جناب عمر نبود ما هنوز اتش پرست بوديم بايد بگويم . اما اگر امام علي ( ع ) از حقشان محروم نميشدند ما الان يك اتش پرست در ايران نداشتيم يا بهتر بگويم يك غير مسلمان در دنيا نبود . چونكه اسم خودتو اصحاب گذاشتي از يك صحابي جليل لقدر يك حديث برايتان نقل ميكنم . قال ابن عباس : يوم الخميس وما يوم الخميس ، ثمّ بكى‏ حتّى‏ بلّ دمعه الحصى‏ ، فقلت يا بن عباس وما يوم الخميس ؟ قال : اشتدّ برسول‏اللَّه ( صلى الله عليه و سلم ) وجعه فقال ائتوني اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعدي فتنازعوا وما ينبغي عند نبىّ تنازع ، وقالوا ما شأنه أهجر استفهموه ، قال : دعوني . . . » ( ابن عباس گفت : روز پنجشنبه ، چه روز پنجشنبه‏اى سپس گريست تا آب ديدگانش ريگها را تر كرد . پس گفتم : روز پنجشنبه چيست ؟ گفت : بيمارى رسول خدا ( ص ) شديد گشت ، پس فرمود : بياوريد تا براى شما نوشتارى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد . پس نزاع كردند ، ونزاع در نزد پيامبر سزاوار نيست ، و گفتند او را چه شده است ، هزيان مى‏گويد ، از او جوياشويم ، فرمود ، رها كنيد مرا . . . ) صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 455 ، كتاب الوصيّه باب 5 الوقف ح 22 . حال بگو بودش بهتره يا نبودش. يا علي
86   نام و نام خانوادگي:  خرمشهري     -   تاريخ:  04 مرداد 88 - 00:00:00
با سلام اين حرفها فايده اي ندارد الذين في قلوبهم مرض اينها قلبشون مريضه و هيچ دليلي را نميپذيرن چقدر مباحثه و مناظره شد و هر بارش اهل تسنن محكوم شدند بس نيست عمر كيه عثمان كيه ابوبكر كيه بابا بيدار بشيد عمري كه در سن 35 سالگي مسلمان شود اونم اسما اقايان سني اگر نميدانيد برويد بيشتر مطالطعه كنيد خلافت بر مسلمين شامل كسي نميشود الا از طرف خدا تعيين شود و معصوم باشد و نسل اندر نسل خدا پرست باشد بريد خدا بهتون بيشتر عقل بده و به ما كمي پول. والسلام. و اما انتم يا اهل التسنن والله كلكم علي باطل لماذا هذه العناد الي اين تريدون تصلون نصيحه مني ك اخ كثرو مطالعاتكم مش من كتب الشيعه من كتبكم البخاري و المسند ووو بعد المطالعه مع عقل سليم باحثوا مع انفسكم و بدون عناد و خوف والله توسلون الي مذهبنا و شريعتنا و تفهمون الي ما كنتم الي علي باطل الله يهدي من يشا. اينم براي دوستان عربمون كه فارسي بلد نيستند اخه منم عربمو والسلام.
87   نام و نام خانوادگي:  بيدار     -   تاريخ:  17 شهريور 88 - 00:00:00
به نظر من خداوند متعال تمامي پيامبران را فرستاد كه اصل را به بندگان نشان دهد نه عمر و علي را و اصل شناختن خود خداوند است و حالا شما اصل را فراموش كرده ايد. انشاالله كه خداوند تمام بنده هايش را به راه راست هدايت كند.
88   نام و نام خانوادگي:  vistful     -   تاريخ:  30 شهريور 88 - 00:00:00
از سايت حضرت ولي عصر عج بسيار تشكر دارم.اي اهل سنت شما را به عمر قسم بيشتر در منابع خود تامل كنيد باشد كه هدايت شويد
89   نام و نام خانوادگي:  هادي نظام آبادي     -   تاريخ:  04 مهر 88 - 00:00:00
سلام بر همگي پاسخ به اصحاب فرموديد: شما ميگوئد که اما زمان اول کاري که ميکند شيعه هارو ميکشه به اندازه اي که دجله و فرات خون ميشه بهد به کعبه حمله کرده و آنجارا با خاک يکسان کرده و قبله را به کربلا ميبرد و بر کتاب داوود حکومت ميکند خب اين که دروغ محض است و شيعيان چنين اعتقادي ندارند. ولي در مورد مهر: بحث ما اين است که سر را نمي توان روي چيز هاي تغيير شکل يافته نظير فرش و ... گذاشت از اين رو يک قطعه خاک يا سنگ به اين شکل درست مي کنيم. ولي در مورد سب و لعن: به شما توصيه مي کنيم تاريخ بخوانيد. زيرا اولين نفري که لعن صحابه را رايج ساخت معاويه پسر ابوسفيان بود که تا زمان عمر بن عبدالعزيز اموي حضرت علي(ع) را در تمام منابر کشور هاي اسلامي لعن مي کردند. در مقابل حضرت علي(ع) به اصحابش توصيه کرد که به کسي دشنام ندهند و براي هدايت دشمنان دعا کنند. لعن شيعيان تا پايان دوره ي سلجوقي در منابر جهان رايج بود. علمي اهل حديث و حتي جامي شاعر اعمال معاويه و يزيد را توجيح مي کردند و در فضايل ايشان کتاب ها مي نوشتند. آن ها امام حسين(ع) را مذمت مي کردند و در مراسم عاشورا به دسته جات عزاداري حمله مي کردند. ولي خود براي مصعب بن زبير و کشته هاي جنگ جمل عزاداري برپا مي کردند.دولت ايوبيان در مصر روز عاشورا را جشن مي گرفت. مي بينيد که اگر لعن و سبي بوده دو سويه بوده و اتفاقن غير شيعيان در آن پيشقدم هم بوده اند. ولي در مورد خلفا من نمي دانم خليفه به چه معناست و اساسا چرا شما اکنون خليفه نداريد چرا بايد 4 خليفه داشت و چرا اگر خليفه اي توسط مسلمين آن زمان انتخاب شده چرا ما بايد آن را قبول کنيم؟ من نمي دانم مذهب سني يعني چه و چه زماني به وجود آمد؟ ما مذهب شيعه ي علوي داشتيم و مذهب عثماني و اموي. زمان بني اميه بعد از خلفاي 3 گانه بلافاصله معاويه و خاندانش خليفه بودند زمان زبيريان مشروعيت بني اميه زير سوال رفت ولي آن ها هم مانع صلوات بر محمد و خاندان محمد شدند زيرا مي دانستند خاندان محمد کيست. زمان بني عباس اول گفتند شما هيچ امامي نداشتيد مگر علي بن ابي طالب و سفاح بعد زمان منصور حتي قبر امام حسين ع را خراب کردند . با اين که ابوحنيه شافعي و مالک بن انس به علوي شهرت داشته و اهل بيت را قبول دارند باز حرفي از خلافت حضرت علي نيست. احمد بن حنبل ابتدا گفت ما بر کسي که علي را به عنوان خليفه را چهارم انتخاب کند عيبي نمي گيريم ولي خشم اهل حديث را برانگيخت. در همين زمان متوکل آشکارا به حضرت علي ع توهين مي کرد و وي را به مسخره مي گرفت. همين اهل حديث بود که بر خود نام سني گذاشت زيرا باقي مذاهب را بدعت گذار مي دانست در حالي که چنان چه ديديم بعد از همه ي مذاهب به وجود آمده بود بار ها در اصول و عقايد خود تجديد نظر کرد و شايد بهتر باشد نام مذهب سني را اسلام دولتي گذاشت زيرا هر خليفه که عوض مي شد اعتقادات نيز دگرگون مي شد. ولي در مورد مظلوميت ائمه، آيا پيامبران و حتي حضرت محمد نيز مورد ستم قوم خويش واقع نشدند چطور داستان کتک خوردن و آزار ايشان را نشنيده ايد؟ ولي در مورد بدعت مي دانيد نخستين بار چه کسي ازدواج متعه، متعه حج،خمس،حق اقربا، گريه بر مردگان، ساختن بارگاه، جمع بين دو نماز، نوشتن چيزي غير از قرآن و... را ممنوع کرد. بيش از 93 حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کرد. منتظتونم: shiairanshia.blogfa.com
90   نام و نام خانوادگي:  عاشق مولا امير المومنين     -   تاريخ:  05 مهر 88 - 00:00:00
سلام لطفن منبع شيعي اين جريان رو بزارين
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
در اين زمينه مي‌توانيد به كتاب مرحوم شيخ صدوق «كمال الدين» مراجعه نماييد .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
91   نام و نام خانوادگي:  هادي     -   تاريخ:  08 مهر 88 - 00:00:00
با سلام
دوست گرامي اين داستان اسلام آوردن عمر جعلي است.
جناب عاملي در کتاب سيره ي صحيح پيامبر اسلام ثابت کرده است اين داستان را جعل کرده اند تا بگويند اسلام آوردن عمر قبل از هجرت بوده است. نکته ي جالب اين جاست که خواهر عمر به اون مي گه غسل جنابت کن تا قرآن را به تو بدهم. در حالي که غسل جنابت در پاک يا نجس بودن مشرک تأثيري ندارد.
حوشمزه تر اين که مشرکين هم غسل جنابت داشته اند داريم که ابوسفيان بعد از جنگ احد تصميم مي گيرد غسل جنابت نکند. حال داستان به ما مي گويد عمر تا زماني که مشرک بوده غسل نمي کرده
92   نام و نام خانوادگي:  جانم فداي علي     -   تاريخ:  09 مهر 88 - 00:00:00
به نام حق.بايد به ان(عزيز) كه اناني كه نظراتشان را با فحش و ناسزا درج كرده اند چه كساني هستند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اگر كمي با تامل و تعمق بنگري مي بيني كه همگي اهل تسنن اندفقط يك نگاه به خصايل نيكوي علي(ع) شما را به حرارت ما شيعيان نسبت به علي (ع) اشنا ميسازد.من شيعه اي هستم كه حاضرم سرم را در راه علي (ع) بدهم و اي كار را با تمام وجودم ميكنم تو چطور ايا حاضري سرت را در راه عمر بدهي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
93   نام و نام خانوادگي:  عبد الغفار     -   تاريخ:  09 مهر 88 - 00:00:00
سلام عليكم. برادر عزيز جناب (( جانم فداي علي )) مگر ما ها مرده باشيم كه بذاريم سر شيعه رو تو مملكت خودمون ببرن.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! آره درسته. حرف بسياااااااااااار بجايي زدي. اما اين باعث نشه بعضيا فكر كنن ما ......... هستيما.! نذارن كاري كه نبايد بشه بشه كه ............. خلاصه.! يا سيد علي! از تو به يك اشاره. از ما به سر دويدن.! جواب هايي هوي........................ اگه فحشت دادن فحش ميشنون! (( كعبه دنبال حسينه.)) (( سندش مال حسينه)) (( ميزنم به سيم آخر )) (( امسال سال حسينه)) (( كعبه در سوگ حسينه)) (( در تب و سوز حسينه)) (( كاش اينو همه بفهمن)) (( هر روز روز حسينه)) (( گره خورده ي حسينم)) (( سر سبرده ي حسينم)) (( همه ي عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالم بدونه)) (( كشته مرده ي حسيننننننننننننننننننم))!!! ( همه هستيم حسينه) ( مي و مستي ام حسينه) ( سرود لبم حسينه) ( خواب هر شبم حسينه) (( همه عمر و بر ندارم) ( سر از اين خمار و مستي) (( كه هنوز و من نبودم)) (( كه تو در دلم نشتي)) (( گره خورده ي حسينم)) (( سر سبرده ي حسينم)) (( همه افتخارم اينه ..... كشته مرده ي حسينم)) يا ثار الله.
94   نام و نام خانوادگي:  (يک مسلمان)     -   تاريخ:  10 مهر 88 - 00:00:00
سلام برهمگي
حرص و جوش الکي نخوريد . تمام آن کسانيکه شما حرفشانرا ميزنيد و جر و بحث مي کنيد الان نزد خدايند چون انا لله و انا اليه راجعون
درنتيجه به آيات قرآن و تذکراتش گوش فرا دهيد و عمل کنيد دست از سر هم برداريد که مرگ خبر نمي کند و آن دنيا ان اکرمکم عندالله اتقيکم است
نه هر کس فحش و دري وري بيشتر بدهد نزد خدا عزيزتر است . از همديگر خوبيها را بياموزيد و خوب باشيد نه بد و زشت .
95   نام و نام خانوادگي:  عبد الغفار!!!     -   تاريخ:  12 مهر 88 - 00:00:00
و اذا خاطبهم الله الجاهلون قالوا سلاما ........... جناب : يك مسلمان (( يك وهابي)) ما حرص و جوش الكي نزنيم يا شما كه دارين براي كشتن شيعيان ثانيه شماري ميكنيد.! حالا غم مولايمان ابا عبد الله الحسين عليه السلام و و صلاه شده حرص و جوش الكي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دم خروست آشكاره. كل حرفات حرف وهابيت. يني انقدر ........... هستي كه ........ يا خودتو زدي به .........؟ ما دست از سر هم برداريم يا شما دست از سر شيعيان مظلوم بر نميدارين نا مومن كافر.....؟ دست از سر ما برداريد كه مرگ خبر نميكنه هاااااااااااا!!!!!!!!!!! يه هو ميري نزد عمر جانتااااااااااااااااا.!!!!!!!؟ ان اكرمكم عند الله اتقيكم همان علي ابن ابي طالب است . علي است متقي ترين بنده ي خدا. علي است زاهد ترين بنده ي خدا. روزي شخصي نزد امير المومنين. اسد الله الغالب علي ابن ابي طالب ( ع) آمد. عرض كرد : يا امير المونين .! شما كه برترين زاهد نزد خداوند هستيد. چرا رنگ و روي صورتتان مثل ديگر زاهدان زرد و زار نيست و سفيد رويي هستيد؟ مولاي متقيان در جواب فرمودند: آنان كه چنينند يا زهد ميورزند فقط از ترس خدا.! يا زهد ميورزند فقط به شوق بهشت خدا.! اما من نه از شوق وارد شدن به بهشت و نه فقط از ترس جهنم اينگونه نيستم. بلكه فقط و فقط براي رضاي خدا و به عشق ذات اقدس حق زهد ميكنم. براي همين ايشان را سيد و بيشواي سفيد رويان و نورانيان عالم لقب داده ان يعني ....: قاعد الغر المحجلين.! حال كه ديدي شيعيان از همديگر حمايت ميكنند با اسم يك مسلمان وارد شدي ......!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟ يا مولانا ابا عبد الله.
96   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  12 مهر 88 - 00:00:00
برادر و معلم عزيز جناب عبد الغفار
اولا تشکر که به من لقبي از القاب اسدالله غالب را آموختي.
دوما به اين جناب «يک مسلمان» نيست بلکه «يک ضد مسلمان» است. چرا؟
چون بنا برگفته او تعداد زيادي از آيات قرآن را بايد آتش زد!!
کدام آيات؟
آياتي که از جدال نوح و ابراهيم و موسي و صالح(عليهم السلام) با کفار و نمرود و فرعون ها سخن مي‌راند.

علي ولي الله
97   نام و نام خانوادگي:  عبد الغفار     -   تاريخ:  12 مهر 88 - 00:00:00
سلام عليكم بر شما برادر شيعه ي عزيز تر از جانم. جناب momen abdullah
اولا مرا شرمنده نفرمايد بزرگوار.!

اينكه من نامها و القاب مولا امير المومنين . غالع كفار. شير دادار. اسد الله الغالب . مولانا و مقتدانا علي ابن ابي طالب . را ميبرم لازم است كه بدانيد اين كار هر روز و هر شب من است.
من قسم خورده ام.
با خداي خويش عهد بسته ام كه در هر مجلسي كه وارد ميشوم بيرون نميروم مگر آنكه حد اقل يك فضلت آقايم. مولايم. جانم . عمرم. عشقم. حضرت مولا المتقين. مولا الموحدين. قاعد الغر المحجلين. وجه الله. سيف الله. يد الله. اسد الله الغالب . علي ابن ابي طالب رانبرم.!

و اين را در همه جا نشر ميدهم.
و خداوند نظر لطفي به بنده ي حقيرش كرده كه در كلام من عاشق علي يك سوزي نهاده كه تا در هر جا نام مولايم علي ابن ابي طالب ( عليه السلام و و صلاه . صلوات الله و سلامه عليه) را ميبرم در دلشان اثر ميكند .

چون من مديون علي ابن ابي طالبم. كه مرا در خانواده ي شيعي و متعصب به حضرت مولا بزرگ كرد و توفيق داد تا در رحم مادري باشم كه همچون وهابيان و اعدا الله در نطفه ام مشكل نباشد كه امروز اين چنين نام مولا امير المومنين را ميبرم.!

از قديم گفته اند : دستم را جمع كرده ام بايم دراز است.
بله در آنوقت كه والدين قصد مقربت دارند. و مادراني كه به همسري شوهرانشانند شيعيان واقعي همچون سلمان ها . مقداد ها. عمار ها. مالك اشتر ها و ... مشخص ميشوند و در همان وقت هم دشمنان خدا و دشمنان دين خداوند مشخص ميشوند.!!!!

رسول الله فرمودند اتقوا من الخضرائ الدمن.

دروري كن از آن سبزه اي كه در خاكروبه رشد كرده است و اين مصداق بارزي است براي .............
يا الله ما كه عمل مقبولي به درگاهت نداريم.
فقط و فقط همين عشق وافر به رسول الله و خاندان طاهرش است كه دلگرمي دل ما شيعيان است.!

يا علي........... به خداوند عز و وجل قسم ياد ميكنم. قسم يااااااااااااااد ميكنم كه تا زنده ام ميثم وار مدح و فضيلتت را براي همگان بازگو ميكنم.
گرچه كه اين زبان از گفتن خيلي چيز ها غافل و قاصر است كه فقط رسول الله ميداند و فاطمه ( س) و الله تبارك و تعالي.

يا معصومين ( سلام الله عليهم اجمعين) ! فرموديد : بشناسيد شيعيان واقعي مارا در آن زمان كه نام مقدس حضرت علي مرتضي را بياورند.
ببينيد چه حالي دارند؟
اگر شاد دل و مفرح و عاشق دل شدند از ما هستند و اگر
رنجش كشيدند از دشمنان ما هستند.

علي جااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان همين براي من گنهكار روسياه در دگاه حق بس كه عشقت را كه از طرف خداوند سبحان است در دل من نهادي مولا جااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان.

بلا تشبيه من در زندگي خود خط كش بسيار دقيقي دارم به نام خط كش محبت به خاندان رسول.

هر كس كه قسد دوستي با من دارد را اول با اين خط كش بر انداز ميكنم.
اگر او هم عاشق شما بزركواران بود منم دوست اويم و سر و جانم را هم برايش ميدهم.
اما وا ويلا اگر بر عكس بود.
و به شما خاندان طيب و طاهر و معصوم بي تفاوت بود.
آنوقت حتي براي يك لحظه هم در كنارش نميمانم و براي هميشه از همنشيني با چنين افراد خودداري ميكنم.
حتي اگر از نزديكترين بستگانم باشد.

يا حيدر كرار.!!!
98   نام و نام خانوادگي:  مطيعي     -   تاريخ:  25 مهر 88 - 00:00:00
من در ارتباط با نظرات و اعتقادات شيعه مطالعه كردم البته خودمم شيعه بودم ولي الان به اين نتيجه رسيدم كه شيعه يك فرقه ساختگي و انحرافي و خرافي است با توجه به اينكه از اصل اسلام بسيار فاصله دارد به نظر در حال حاضر مسيحيت بهتر است تا زمانيكه حوزهها از بين برود و مملكت ازاد شود و دانشگاههاي سالم جهت بررسي و استنتاج ، دين را استخراج كنند تا انزمان بهتر است خداي مسيحيت كه با خداي اسلام يكي است پرستش شود.
99   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  25 مهر 88 - 00:00:00
جناب مطيعي اکنون بيش از يک قرن است که علم ثابت کرده است که فضا و زمان نيز مانند ديگر اشياء محدوديت دارند. انفجار بزرگ نه تنها به پيدايش مکان منجر شد بلکه باعث به هم پيوستگي اين بعد زمان و مکان با يکديگر شد. اصولا تمامي ابعاد مخلوق هستند و پديده. حال بنده از شما سوال مي‌کنم که چگونه خداي خالق ابعاد قابل تصور و توهم است؟؟ اين نصاري چگونه به خود جرآت داده اند که خالق ابعاد را به تصوير کشند؟ http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/d/d0/ reation_of_the_Sun_and_Moon_face_detail.jpg http://en.wikipedia.org/wiki/Sistine_Chapel يا در ديگر تابلوهاي مايکل آنجلو؟؟ ذره اي عقل . ذره اي شعور. آخر اين توهمات عمر و سنت پوليس ملعون چيست که معبود قرار گرفته است؟ تنها دين و مذهبي که با هر کشف و اکتشاف علمي به نورانيت آن افزوده مي‌شود تشيع است و بس. آخر چگونه ممکن است که فوتون با خالق خود تعامل کند؟ چگونه ممکن است که خدا محدود به ابعاد شود؟ آخر چگونه ممکن است که خالق زمان در بعد زمان محدود شود؟ آيا از عقل و انديشه تهي هستي؟ و يا نان حرام ربا عقل و فهمت را زدوده است؟ آيا ناراحت هستي که اکتشافات علمي اين اديان احمقانه و يهود زده نصاري و عمري را خرد و خمير کرده است؟؟ ما حاضر هستيم،با مدد و ياري از امام زمان (عليه السلام) آن ولي بر حق خدا، پاسخ گوي تمام ياوه گويي هاي تو بر ضد تشيع باشم. اگر مرد هستي شروع کن. عليا ولي الله عليا حجة الله عليا وصي رسول الله
100   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  25 مهر 88 - 00:00:00
با سلام
جناب اقاي مطيعي چه دليل سبكي , حالا اقلاً ميگفتي سني شدم باز يك چيزي از شيعه مينالي ميري مسيحي ميشي ؟؟؟
درضمن خداي مسيحي در كدام مذهبشان است ؟ ايا ميدانيد ؟؟ كمي بيشتر شرح بدهيد .
101   نام و نام خانوادگي:  هادي نظام آبادي     -   تاريخ:  02 آبان 88 - 00:00:00
جناب مطيعي اي کاش نتايج خود را براي ما بيان مي کرديد.
شيعه يعني گفتن نه
نه در مقابل تحريف اسلام محمدي
در قابل سني يعني اسلام دولتي يعني ديني که با تغيير هر خليفه به کلي باور ها عوض مي شه. سني اموي يه چيزه تسنن عمر يه چيزه تسنن عباسي ها يه چيز ديگس.
102   نام و نام خانوادگي:  mohamad     -   تاريخ:  05 آذر 88 - 00:00:00
درود خداوند بر عمر ابن خطاب و لعنت بر دشمنان او و دشمنان اسلام . اگه عمر نبود الان اسلامي تو ايران وجود نداشت .
103   نام و نام خانوادگي:  mohamad     -   تاريخ:  05 آذر 88 - 00:00:00
سلام من يه آدم اهل تشيع هستم . اينايي که اين بالا يه جملاتي در مورد سني نوشتن . من يه سوال از اهل تشيع ميپرسم ؟؟؟؟ به نظر شما کشوري مثل عربستان که حضرت محمد و علي و ......هزاران پيغمبر ديگر اونجا زندگي کردن اينقدر قدرت نداشتن که حتي 10 درصد اون مردم رو شيعه کنن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خودتون يه لحظه فکر کنيد ؟؟؟ آيا حضرت محمد شيعه بود ؟؟؟؟؟؟ اگر شيعه بود پس چرا تو کشوذ خودش ياري نداره که شيعه باشه و 90 درصد کشور و حتي بيشتر اهل سنت هستن ؟؟؟؟؟؟؟

شما ها فکر کرديد که فقط خودتون آدمين و ميفهمين ؟؟؟؟

عربها همه نفهمن ؟؟؟؟ اگر نفهمن پس داريم کفر ميگيم چون پيامبران ما هم اکپرا عرب بودن ؟/؟؟؟


اصلا تا حالا فکر کردين شيعه يعني چي ؟؟؟؟ فوش رو هم به کسي ميدن که لياقتش رو داشته باشه .

به هر کسي فوش داده نميشه /

موفق باشيد . لعنت بر مشرک . درود بر اهل سنت .
104   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  05 آذر 88 - 00:00:00
جناب mohamad
سخن شما در تعارض کامل با قول خدواند متعال است
«لَيْسَ عَلَيْكَ هُداهُمْ و لكِنَّ اللّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ »

البته شايد شما عمراللهي باشيد و به قرآن ديگري اعتقاد داشته باشيد

عليا ولي الله
105   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  05 آذر 88 - 00:00:00
با سلام
mohamad خان شايد بهتر بود بگي اگر او نبود در دنيا غير از اسلام ديني نبود .
لعنت خدا بر دشمنان علي ( ع )
بگو امين
يا علي
106   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  06 آذر 88 - 00:00:00
جناب mohamad
بنده واقعا در حيرت هستم که چگونه ممکن است پيروي از يک مذهب خاص انسان را چنين به پرت و پلاگويي و مبارزه با قوه تفکر وادارد!!!!
البته وقتي کسي با شقاوت تمام شخصي را جانشين عقل کل بداند که از او حتي بيست صفحه هم روايت نداريم، بايد چنين در تنگناي فکري هم به سر برد.

«چون پيامبران ما هم اکپرا عرب بودن »
جناب mohamad
اولا
«اکثر» پيامبران عرب نبودند و از بني اسرائيل بوده اند. کشور بني‌اسرائيل کجا بود؟ فلسطين و اطراف آن.
اکنون چند درصد مردم اسرائيل پيرو دين موسي (عليه السلام) هستند؟
کشور حضرت عيسي مسيح (عليه السلام) کجا بود؟ اسرائيل.
اکنون چند درصد مردم اسرائيل مسيحي هستند؟؟؟
دوما
اجازه دهيد شما را با بهترين کتب، کتابي از جانب خالق همه ما،‌قرآن مجيد آشنا کنم.
اين کتاب زيباترين کتب و مفيد ترين کتب است.
اجازه دهيد دو آيه اين کتاب را براي شما بازگو کنم:
«إِلّا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذابًا أَليمًا و يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْءًا وَ اللّهُ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ»
«... و اللّهُ الْغَنِيُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ»
سوما
سرزمين حجاز در طور تاريخ قرنها تحت تسلط شيعيان بوده است.
احتمالا شما حتي تاکنون يکبار نام سلسله فاطميون را نشنيده ايد.
چهارما
مثل اينکه شما خبر نداريد که دعوت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) يک دعوت جهاني بود و کشور ايشان نه تنها تمام کره زمين بلکه کل کائنات است.
پنجما
اين که گفته ايد شيعه يعني چه را خداوند پاسخ داده است:
«وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِه لَإِبْراهيمَ»
ششم
درصد بسيار کثيري از شيعيان را اعراب تشکيل مي‌دهند.
هفتم
چرا شما اهل سنت «ايران» اينقدر علاقمند به دفاع از «عربستاني» هستيد سي ميليارد دولار در اختيار صدام قرار داد؟
*****************
و اما جناب آقاي mohamad

بنده از شما سوالي داشتم. مگر به نص صريح قرآن خداوند تمامي علوم را بر محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) نازل نکرد؟
« كُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصيلًا»
حتما علم فيزيک و پزشکي و شيمي نيز جزو اين علوم بوده اند.
مي‌شود بفرماييد آيا عمر فيزيک و يا شيمي بلد بود؟
اگر بلد نبود چگونه ادعاي جانشيني کسي را کرد برزگترين دانشمند تمام اعصار بوده است؟

عليا ولي الله
عليا حجة الله
عليا وصي رسول الله
107   نام و نام خانوادگي:  محمد امين     -   تاريخ:  06 آذر 88 - 00:00:00
سلام من يه اهل سنت هستم.

حالا يه سوالي از برادران اهل سنتي كه در اين سايت نظر ميذارن ميبرسم؟

يه نگاه به عربستان بيندازين.
ببينيد چه ها كه بر سر شيعيان نمي آورند.
و در جواب آن برادر كه گفت : به نظر شما کشوري مثل عربستان که حضرت محمد و علي و ......هزاران پيغمبر ديگر اونجا زندگي کردن اينقدر قدرت نداشتن که حتي 10 درصد اون مردم رو شيعه کنن ؟؟؟

جواب: جناب محمد آيا قرآن را نخواندي؟
اين كه دليل نميشود چون اكثريتند بايد حق با اونا باشه و با عمر فاروق؟ نه نه نه.

يا گفتي كه خودتون يه لحظه فکر کنيد ؟؟؟ آيا حضرت محمد شيعه بود ؟؟؟؟؟؟ اگر شيعه بود پس چرا تو کشوذ خودش ياري نداره که شيعه باشه و 90 درصد کشور و حتي بيشتر اهل سنت هستن ؟؟؟؟؟؟؟

آخه مرد نا حسابي اصلا ملاك حق و باطل همينه . تا باطل نباشه حق معلوم نميشه. تشيع وقتي تشيع ناميده شد كه ياران و اولاد رسول با دشمنانش جدا شدند.
قرآن ميفرمايد: و اكثرهم لا يعقليون. و اكثرهم لا يعملون.

بس الان كه وهابيت و ما اهل سنت در اكثريتيم .......................!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خليفه ي دوم عمر خطاب ( فاروق) هم بسيار اشتباهات كرد و معصوم نبود.

او هيچ وقت مثل حضرت علي (ع) نميشود.
براي اينكه در حد و اندازه ي ايشان نبوده.
اين را سني هم قبول داراد

همان طور كه حضرت محمد(ص) ميفرمودند: در روايات عامّه، اين ويژگي‌ها از سوي پيامبر(ص) براي اميرمؤمنان(ع) موجود است، مانند اينكه:
ـ تو وصيّ من هستي؛
ـ ذرية هر پيغمبري در صلب او است و ذرية من در صلب علي(ع) است؛
ـ كسي كه بغض علي(ع) را داشته باشد، بغض رسول خدا(ص) را دارد؛
ـ كسي كه علي را سبّ كند و ناسزا بگويد، رسول خدا(ص) را ناسزا گفته است؛
ـ قاتل علي، شقي‌ترين مردمان است؛
ـ طينت علي از طينت پيغمبر و علي و رسول خدا از شجرة واحده هستند؛
ـ خدا از اهل زمين دو مرد را برگزيد: نبي اکرم(ص) و علي(ع) را؛
ـ علي نزد من مانند نفس من است»؛
كسي كه نفس رسول خدا(ص) است و رسول خدا از او و او از رسول خدا است پس روز شهادت او، روز شهادت رسول خدا است و عزاي او عزاي رسول خدا است


اين هم منابع در اهل سنت و برادران اهل تشيع :

رجوع كنند.
1. شواهد التّنزيل، ج 1، ص 24.
2. همان، ص 30.
3. همان، ص 22.
4. شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد، ج 19، ص 60.
5. الصواعق المحرقـة، ص 127.
6. فضائل الصّحابـة، ص 13.
7. سورة لقمان (31)، آية 13.
8. سورة بقره (2)، آية 124.
9. المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 133.
10. تاريخ مدينـة دمشق، ج 42، ص 341.
11. سورة مائده (5)، آية 55.
12. شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد، ج 9، ص 168.
13. حليـ[ الأولياء، ج 1، ص 66.
14. سورة يونس(10)، آية 62.
15. بحارالأنوار، ج 95، ص 226.
16. سورة بقره (2)، آية 2.
17. سورة حجرات (49)، آية 13.
18. سورة مائده (5)، آية 115.
19. شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد، ج 9، ص 168.
20. علل الشّرايع، ج 1، ص 151.
21. بحارالأنوار، ج 1، ص 90.
22. سنن الترمذي، ج 5، ص 300.
23. مستدرك الوسائل، ج 10، ص 389.
24. الكافي، ج 4، ص 569.
25. المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 113.
26. بحارالأنوار، ج 42، ص 282.
27. ينابيع المودّة، ج 1، صص 11، 167، 235، 242، و 253 و مصادر عامّه.
28. مجمع الزّوائد، ج 9، ص 172.
29. المستدرك علي الصحيحين، ج 3، صص 130 و 142.
30. مسند احمد، ج 6، ص 323.
31. همان، ج 4، ص 263.
32. تاريخ بغداد، ج 6، ص 56.
33. المستدرك علي الصحيحين، ج 2، ص 120.


ميتوانيد رجوع كنيد.


آيا نعوذ با الله ميخواهي بگويي حضرت رسول دروغ ميگويد؟ بس اگر ميتواني اين را رد كن. تا بفهمم مسلماني يا كافر؟

قال رسول الله :

1. پيامبر(ص):
ذکــرعلـي عبــــــاده

علـي وشيـعه هم الفائزون

لايبغضک يا علـي إلا منافق

حب علــي ايمـان وبغضـه کفـــر

انا مديـــنه العــــلم وعلــــي بابــها

ياعلـــي انت صـــــــــراط المســــــــتقيم

علـــــي مع الحــــــق والحـــــق مع العلــــي

لافتــــــــــي الاعلـــي لاســــيف الاذوالفــــقـــــار

زينتـــوامجالســـكم بذكرعلــــي ابن ابي الطــــــــــالب.

فانت ياعلــي اميـر من في الارض واميـرمـن في الــــــسماء

ولايت علي بن ابي الطالب حصني فمن دخل حصني امن من عذابي

ولايت امام علي كه همان ريسمان الهي است جوازعبورازپل صراط است وطبق گفته ي پيامبرباداشتن آن ازهرعذابي مصون هستيد حالا مخالفت سني ها سخن پيامبررانقض مي كند. سرتونو ازبرف بكشيد بيرون اي اهل سنت چشم به هم بزني محشرپاشده


آيا چنين تعريفي را حضرت رسول الله (ص) در مورد خلفاي راشدين (رضي الله عنهم ) داشته؟

معلوم است كه نه......................

آري آنها هم صاحب مرتبت بو ده اند و مقامات بسيار بالايي داشته اند كه وصفش بسيار است اما نه مثل علي ابن ابي طالب (ص)


بس اول برو تحقيق كن بعد بيا اينجا مارا نزد شيعيان ضايع كن.

والسلام.

يا صمد.
108   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  06 آذر 88 - 00:00:00
جناب محمد امين
بنده از شما خواهشي داشتم.
لطفا اگر وقت داريد سه انتقاد عمده که به شيعيان داريد و سه انتقاد مهمي که مذهب تشيع داريد را به ما بفرماييد تا ما بهتر خودمان را بشناسيم.

يا علي
109   نام و نام خانوادگي:  mohamad     -   تاريخ:  06 آذر 88 - 00:00:00
به نظر من شيعه ها بعضيها ??? . ملاکتون همون آخوند باشه اون دنيا ميبينمتون . درود خدا بر خلفاي راشدين . ابوبکر و عمر و عثمان و علي و لعنت خدا بر مشرک الان وقت ندارم جواب پي ام هاتونم ميدم منتظر باشيد >>>>>>
110   نام و نام خانوادگي:  mohamad     -   تاريخ:  06 آذر 88 - 00:00:00
آقاي محمد امين اول سوال من رو بخون بعد جواب بده من علي رو با عمر مقايسه نکردم يه سوال پرسيدم
111   نام و نام خانوادگي:  mohamad     -   تاريخ:  06 آذر 88 - 00:00:00
من يه سوال ديگه از شما دارم آقاي محمد امين شما فکر کنم حتي وضو گرفتنتم از اهل تشيع ياد گرفتي و تشيع هم هستي !!! شما که داري ميگي ملاک اين نيست

پس يعني شما ميگين الان خانه خدا تو دست کسايي غير از مسلمان واقعيه ؟؟؟؟؟؟؟ اگه هست پس چرا خدا کاري نميکنه ؟؟؟؟ نکنه از شما اهل تشيع ها ميترسه ؟؟؟؟؟ چرت و پرت هم نگو درست جواب بده حاشيه هم نرو

112   نام و نام خانوادگي:  mohamad     -   تاريخ:  06 آذر 88 - 00:00:00
جناب آقاي momen abdullah من درتعجبم که اهل شيعه بيشتر تو کشورهاي عقب افتادس نه تو کشور هايي که پيامبري توش بوده مثل ايران و عراق و روسيه

سوال ديگه آيا شما اصلا عمر رو ميشناسيد .؟؟ من 4 خليغه رو قبول دارم .و هيچکدوم رو بر اون يکي برتر نميدونم . شما هم فکر کنم اين تشيع بودنتون رو به ارث بردين .

يه سوال ديگه ؟ شما اهل تشيع چرا هميشه کمکتون رو از امام رضا و حسين و ...... ميخواين مگه خدا رو از خدتون دور ديدين ( که دور هم هست از اهل شيعه )
ميشه معني اياک نعبد و اياک نستعين رو واسه خودتون تفسير کنيد پروفسور
113   نام و نام خانوادگي:  mohamad     -   تاريخ:  07 آذر 88 - 00:00:00
و شما آقاي مجيد م علي لطفا اين چيزي که گفتين رو يه بار خودتون بخونين ميخوام يه کمي بهش فکر کني آخه من خيلي خنديدم موفق باشي
114   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  07 آذر 88 - 00:00:00
جناب mohamad
سوال کرده ايد:
«سوال ديگه آيا شما اصلا عمر رو ميشناسيد .؟»
جداي از کتب و روايات مختلف ، بنده عمر را از شاگردان و پيروانش که شما باشيد مي‌شناسم.
پيرواني که به تبعيت از پيشواي خود چرندياتي مانند اين جمله را تحرير مي‌کنند:
«اهل شيعه بيشتر تو کشورهاي عقب افتادس نه تو کشور هايي که پيامبري توش بوده مثل ايران و عراق و روسيه»!!!!!!!
مثل اينکه شما خبر نداريد حضرت نوح و ابراهيم و دانيال و ... (عليهم السلام) از کدامين کشور هستند؟؟
البته اين ندانستنها براي پيروان عمر امري طبيعي است.
*********
«من 4 خليغه رو قبول دارم .و هيچکدوم رو بر اون يکي برتر نميدونم»
اولا شما خود بهتر مي‌دانيد که بر خلاف سه خليفه حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) هيچگاه مشرک و کافر نبوده است.
دوما همين جمله شما نشانگر اين است که شما نسبت به معاويه ديد منفي داريد.
چرا که حتي او را در رديف سه خليفه اول نيز نمي‌آوريد.
اين معاويه را چه کسي بر مسند قدرت نشاند؟ آيا او هم در جنايات معاويه شريک نيست؟
*********
با اينکه شما سوالات ما را پاسخ نمي‌دهيد ما به تمام سوالات شما پاسخ مي‌دهيم(انشاء الله)
«شما اهل تشيع چرا هميشه کمکتون رو از امام رضا و حسين ...»
جناب mohamad
دين تشيع دين قرآن است و عترت.
تمام اعمال ما مطابق قرآن کريم است و ما پيروي قرآن مجيد را مي‌کنيم.
اين داستان قوم بني اسرائيل را دقت بفرماييد:

«وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قَالُواْ يَا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ لَئِن كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرَائِيلَ»

بني اسرائيل از حضرت موسي (عليه السلام) درخواست مي‌کنند که براي آنها به سوي خداوند دعا کند تا از آنها مصيبت دور شود.
آيا حضرت موسي کليم الله درخواست آنها را رد مي‌کند و به آنها مي‌گويد: برويد از خدا خود درخواست کنيد! اين عمل شما شرک است!!!

بر عکس. حضرت موسي عليه السلام به سوي خدا دعا مي‌کنند و خدا نيز دعاي ايشان را مستجاب مي‌کند:
«فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَى أَجَلٍ هُم بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ»
البته طبق عادت يهود انها دوباره از موسي عليه السلام رويگردان مي‌شوند.
اشتباهي که ما نبايد آن را تکرار کنيم.

دوما ما منبعي و مبداي جز خدا براي هيچ چيز نمي‌دانيم. کمک و مدد و نصرت و ياري همه فقط از او است.
دقيقا به همين دليل است که اولياء او را صدا مي‌زنيم. چرا که اولياء الهي به خدا معرفت کامل تر و تقرب بيشتر دارند.
به تناقض گفتاري خود که ناشي از تناقض فکر شما است توجه کنيد:
«ميخواين مگه خدا رو از خدتون دور ديدين ( که دور هم هست از اهل شيعه ) »
جداي از فحاشي روزمره شما اهل عمر، شما از طرفي مي‌گوييد که مگر خدا را دور ديديد و از طرف ديگر مي‌گوييد از عده اي خدا دور هم است!!!
البته به کساني که به حديث عشره مبشره باور دارند ايرادي نيست اگر چنين جملات غير معقولي بگويند ولي جناب درست است که خدا از همه به ما نزديک تر است ولي آيا ما نيز به او نزديک هستيم؟ آيا اين تقريب دوطرفه است؟ اگر هست پس چرا فقط عده قليلي از بندگان او به مقام قرب به الله مي‌رسند؟
«عيسَي ابْنُ مَرْيَمَ وَجيهًا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ »
مثال آن کودکي است که والدينش به او توجه دارند ولي او به والدينش توجهي ندارد.
**************
گفته ايد
«پس يعني شما ميگين الان خانه خدا تو دست کسايي غير از مسلمان واقعيه ؟؟؟؟؟؟؟ اگه هست پس چرا خدا کاري نميکنه ؟؟؟؟ نکنه از شما اهل تشيع ها ميترسه ؟؟؟؟؟ چرت و پرت هم نگو درست جواب بده حاشيه هم نرو»

جناب mohamad
مگر قبله اول مسملين بيت المقدس محل معراج پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) اکنون در چنگال چه کساني است؟ جز يهود غاصب و ظالم؟

بنده واقعا علت دفاع شما از دولت غاصب و ظالم عربستان را متوجه نمي‌شوم. اگر ايراني هستيد کمي به تاريخ رجوع کنيد و جنايات عمر و اموي و بني‌عباس را بر ضد مردم ايران مطالعه کنيد.
و يا حداقل به اخبار روزانه توجه کنيد تا از همکاري و هم پيماني آشکار عربستان و آمريکا آگاه شويد.

گرچه محب عمر را با تاريخ و اخبار و تحقيق چه کار؟ ايمان به «عشره مبشره» که از قرآن و عقل و تاريخ ميسر نمي‌شود.

عليا ولي الله
عليا حجة الله
عليا وصي رسول الله
115   نام و نام خانوادگي:  mohamad     -   تاريخ:  07 آذر 88 - 00:00:00
جناب آقاي momen abdullah شما فکر کنم يه آدم مرده رو با يه ادم زنده اشتباه گرفتيد اون موسي اي که ميگيد مردم ازش درخواست کردن اون موقع زنده بود نه مثل امامان ما که همه مردن . شمايي که به جاي عشره مبشره که بارها تو قران اومده معلوم نيست چي رو قبول دارين البته بعيد نيست چون يه سال ميگين وفات فاطمه سال ديگه کم ميارين ميگين شهادت تقويم امسالتو با چند سال پيش مقايسه کنيد . کالبد شکافيتون قويه مشکل شما عمر نيست مشکل شما خودتونين که داستان و روياپردازيتون قويه به جاي قران ميريد سراغ نميدونم يه يزي مثل ...... من نميدونم چرا اذانتون هم تحريف کردين !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! در ضمن من از عربستان دفاع نميکنم من از خانه خدا دفاع ميکنم و مردمانش که مسلمان واقعي اونان نه شمايي که از پشت سر ميبرين . چون با اهل شيعه مخالفن غاصب و ظالم هستن واقعا خنده داره . به نظر شما فرق بين مسيحي با مسلمان ايران چيه ؟؟؟؟ مسيحي ها ميرن به عيسي و مريم ميگن که پيش خدا براشون دعا کنه من و شما ميريم امام زاده که هر سال 10 تا جديدشو تو ايران ميزنن . شما به کايي که مردن صفات خدا رو نسبت ميدين سميع و بصير و ..... کسي رو که ميخواني و ازش کمک ميخوايي واقعا تو رو ميبينه و صداتو ميشنوه ؟؟؟؟؟ اگه بگين نه که واقعا ديوانه اين که ......... اگرم بگين آره که صفات خدا رو به کسي ديگه هم نسبت دادين پس مشرکين . منتظر باشين من تو همين روزا دلايلي از قران براتون ميارم که کاملا آشکار و واضح هستن و همه چي رو بهتون ثابت ميکنم نه مثل شما که همش ميرين يه آيه از قران ميارين ميگين به فلاني اشاره کرده .... و..... منتظر باشين هر چند واسه شما چه از قران چه از هر جاي ديگه اي دليل و مدرک بيارن از رو نميرين صدق الله العظيم
جواب نظر:
با سلام
جناب mohamad
اون قرآني كه در آن «عشره مبشره» آمده ، احتمالا قرآن جديدي است كه بر پيامبر جديدتان محمد بن عبد الوهاب نازل شده است . اين روايت نه در قرآن كه در صحيح بخاري و مسلم نيز نيامده و بقيه صحاح اهل سنت نيز با سند ضعيف آن را نقل كرده‌اند .
امامان شما مرده‌اند ، بلي اين مطلب را قبول داريم و صد در صد به آن اعتقاد داريم ، درخواست از چنين امامان مرده را شرك محض مي‌دانيم ؛ اما ائمه شيعه همگي شهيد شده‌اند و شهيد به نص صريح قرآن كريم زنده هستند . پيامبر شما مرده است ؛ اما پيامبر ما زنده است و هر روز حد اقل پنج مرتبه در نماز به او سلام مي‌دهيم ، او قطعا سلام ما را مي‌شنود و جواب مي‌دهد و گر نه نماز همه مسلمانان به خاطر اين عمل عبث باطل مي‌شد .
اذان را خليفه دوم تحريف كرد كه به صراحت علماي اهل سنت جمله «حي علي خير العمل» را از آن حذف و به جاي آن «الصلاة خير من النوم» را افزود . براي اطلاع بيشتر در اين زميه به آدرس ذيل مراجعه فرماييد :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=moqaren&id=2

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652

اگر توسل به انبياء و صالحان شرك باشد ، خليفه دوم نخستين مسلماني است كه مشرك شده است ؛ چون او حتي بعد از وفات رسول خدا صلي الله عليه وآله به آن حضرت متوسل مي‌شد . همچنين بقيه اصحاب كه همواره بعد از آن حضرت به ايشان توسل مي‌كردند ، مشرك هستند . اگر توسل شرك باشد ، حضرت يعقوب عليه السلام و فرزندان او قطعا مشرك هستند ؛ چرا كه به نص صريح قرآن آن‌ها به پدرشان متوسل شدند و ايشان نيز قول داد كه پيش خدا واسطه شود تا خداوند آن‌ها را ببخشد .
اگر توسل شرك باشد ، بايد قرآن كريم را كتاب مشركان بنماميم ؛ چرا كه در اين كتاب صراحتا به مسلمانان دستور مي‌دهد كه به پيامبر متوسل شويد تا او از خداوند براي شما طلب مغفرت كند . جالب است كه همين كتاب كساني را كه از توسل به پيامبر خودداري مي‌كنند ، مشرك مي‌نامد . براي اطلاع بيشتر در اين زمينه به آدرس ذيل مراجعه فرماييد :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=87

ما منتظر شما هستيم تا دلائلي از قرآن براي ما بياوريد ؛ البته اگر از قرآني است كه حديث «عشره مبشره» در آن آمده ، فقط به درد وهابي‌ها مي‌خوره و تلاش شما براي استدلال به چنين قرآني بي فايده است .

والسلام علي من اتبع الهدي
گروه پاسخ به شبهات
116   نام و نام خانوادگي:  mohamad     -   تاريخ:  08 آذر 88 - 00:00:00
خواب ديدي خير باشه . فکر کنم فيلم حرت يوف خيلي رو شما تاثير گزاشته !!!!!!!!!!!! مگه شما خودتون درستش نکردين اين فيلمو . متوسل بشين به قول معروف اين شا الله که جواب ميده که ميده . خنده داره . تازه بازم اون دوران يعقوب زنده بود سر خاکش که ازش نخواستن .

در مورد قراني که عشره مبشره توش باشه هم بايد خدمتتون عرض کنم واسه شما دستکاري قران هم کاري غير ممکن نيست چون راحت ميتونين بگين که پيامبر جانشين داشته . درسته قران ما با شما يکي نيست چون قران ما قران ناب محمديست نه . بعد از محمد . چون ما جانشيني براي قران و محمد نميبينيم .

ايني که تو قران اومده به پيامبر متوسل شويد براي گرفتن شفاعت از پيغمبر است که شما اين هم باز با توجه به تفکر منفي خودتون عوض کردين و ميگين که کار شفاعت دست 12 امام است و..... فکر کردين اين دنياست اونم از نوع ايرانش پارتي بازيه . کلي خنديدم

زيادم عجله نکن دارم واستون آمادش ميکنم اون دلايلي که پشتتون رو بشکنه . از قران واستون ميارم . ولي اميدوارم دلت نکنين چون بعيد نيست .

شمايي که کتاب صحيح و بخاري رو مسخره ميکنيد که ...... ازتون هيچي بعيد نيست .
117   نام و نام خانوادگي:  mohamad     -   تاريخ:  08 آذر 88 - 00:00:00
پايين جملاتتون هم يه جوري مينويسين گروه پاسخ به شبهات که اگه کسي ندونه فکر ميکنه يه چيزي حاليت ميشه
118   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  08 آذر 88 - 00:00:00
با سلام
جناب mohamad خان . نظر خودم را خواندم و بحالت گريه كردم .
حلا يك خواهش ازت ميكنم :
بدون واسطه از خداوند متعال بخواه كه خداوند مرا در اخرت با عمر ابن خطاب محشور نكنه . منهم به همين طريق از خداوند متعال ميخواهم كه ترا با عمر و اكثريت عشره مبشره محشور كنه . ايجوري خوبه نه .
در يك جا گفتي .... شما فکر کنم يه آدم مرده رو با يه ادم زنده اشتباه گرفتيد اون موسي اي که ميگيد .....
خوب حالا شما كدام وقت از حضرت عيسي مسيح ( ع ) و يا حضرت خضر ( ع ) طلب شفاعت كرده ايد , و يا علماي وهابي شما كجا گفته اند كه ميشود از عيسي مسيح ( ع ) و يا حضرت خضر ( ع ) طلب شفاعت كرد .
در يك جا گفتي .... دارم آقاي محمد امين شما فکر کنم حتي وضو گرفتنتم از اهل تشيع ياد گرفتي ,,,, اين وضو كه شعيان ميكيرند مطابقت كامل دارد با قران كريم , وضوي شما با چي مطابقت دارد ,, در ضمن در صورت نبودن اب ما تيمم ميكنيم شما چكار ميكنيد ايا بازهم خاك را بر سر خود ميماليد و كمي هم در گوشهايتان ميماليد , خاك بر ياهايتان هم ميماليد .
در يك جا گفتي .... زيادم عجله نکن دارم واستون آمادش ميکنم اون دلايلي که پشتتون رو بشکنه ... نترس ما اهل عجله كه نيستيم چونكه اهل حق هستيم پس اهل صبر هم هستيم ,,,,, إلا الذين آمنوا وعملوا الصالحات وتواصوا بالحق وتواصوا بالصبر .
ميگي نه يك نگاه به مقالات اين سايت بنداز ميبني كه اين اراجيفي كه تو در نظراتت اوردهاي بارها و بارها با متانت و صبر جواب داده شده است بجاي وقت تلف كردن و بقول عربها " قص " " نص" كردن مقالات وهابيت يك مقدار مطالعه كن خصوصا در همين يك سايت تمامي جوابهايت داده شده است اونهم در بسياري از وقتي از صحيح بخاري و مسلم .......
در جائي ديگه نوشتي : """" شمايي که کتاب صحيح و بخاري رو مسخره ميکنيد که ..... " نه بخدا ما اونها را مسخره نميكنيم بلكه اين خودشونند كه خودشون مسخره ميكنند .ميگي نه اين چند مقاله را بخوان :

1 ) خدا در صحاح : http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=48
2 )پيامبر (ص) در صحاح سته اهل سنت: http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=23
3 ) عايشه در صحاح سته اهل سنت: http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=96
4 ) عمر در صحاح : http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=102
5 ) اصحاب در صحاح : http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=99

نه خير جناب mohamad ما نه ميخواهيم شما را مسخره بكنيم و نه از حركات شما بخنده ميافتيم بلكه دوست داريم كه شما و همه بصراط مستقيم هدايت شويد .
بقول معروف : چو مي بيني که نابينا و چاه است --------- اگر خاموش بنشيني گناه است .

موافقي يا نه :

يا علي


119   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  08 آذر 88 - 00:00:00
با سلام
در جواب به جناب اقاي mohamad قسمت دوم :

نظر شماره 103 : نام و نام خانوادگي: mohamad - تاريخ: -5 آذر 88
گفتي : سلام من يه آدم اهل تشيع هستم .
ميگم : يك شيعه وقتي خواست از كلمه تشيع استفاده كنه ميگه من شيعي هستم .
گفتي : اينايي که اين بالا يه جملاتي در مورد سني نوشتن . من يه سوال از اهل تشيع ميپرسم ؟؟؟؟ به نظر شما کشوري مثل عربستان که حضرت محمد و علي و ......هزاران پيغمبر ديگر اونجا زندگي کردن اينقدر قدرت نداشتن که حتي 10 درصد اون مردم رو شيعه کنن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ميگم بي ادب بنويس حضرت محمد ( ص ) و علي ( ص ) ,,,
گفتي: هزاران پيغمبر ؟
ميگم :قبل از نبوت حضرت محمد ( ص ) اون كفار و مشركين در حجاز و مكه و يثرب چكار ميكردند؟؟ مگر نه اينكه هزاران پيعمبر ...
گفتي :خودتون يه لحظه فکر کنيد ؟؟؟ آيا حضرت محمد شيعه بود ؟؟؟؟؟؟
ميگم :خودت يك لحظه فكر كن شيعه چه معني داره ميدوني ؟؟؟ شيعه يعني پيرو , دنبال رو متوجه شدي يا نه ؟؟؟

گفتي : اگر شيعه بود پس چرا تو کشوذ خودش ياري نداره که شيعه باشه و 90 درصد کشور و حتي بيشتر اهل سنت هستن ؟؟؟؟؟؟؟
ميگم : جوابتو بالا دادم .قبل از نبوت حضرت محمد ( ص ) اون كفار و مشركين در حجاز و مكه و يثرب چكار ميكردند؟؟ مگر نه اينكه هزاران پيعمبر ...

گفتي : شما ها فکر کرديد که فقط خودتون آدمين و ميفهمين ؟؟؟؟
ميگم : نگفتيم فكر ميكنيم نه باور داريم
گفتي : چون پيامبران ما هم اکپرا عرب بودن ؟/؟؟؟
ميگم : منبع نور را به جاي تاريك ميبرند اينطور نيبست ؟؟؟
گفتي : اصلا تا حالا فکر کردين شيعه يعني چي ؟؟؟؟
ميگم : اگرنميدانستيم از امثال تو جويا نمي شديم
گفتي : فوش رو هم به کسي ميدن که لياقتش رو داشته باشه .به هر کسي فوش داده نميشه.
ميگم : 1 ) فوش هم كه بلد نيستي بنويسي صحيحش " فحش است "
ميگم : 2 ) فحش به هيچكس نده غير اسلاميه به هيچكس حتي كفار, اما لعنت جايزه مثل اينكه بگي " لعنت خدا به كسي كه وصيت اخرين رسول خدا حضرت محمد ( ص ) را انكار كرد .. تو هم بلند بگو امين رب العالمين .
گفتي : موفق باشيد . لعنت بر مشرک . درود بر اهل سنت .
ميگم : چخان تو كه گفتي " من يه آدم اهل تشيع هستم " توي همين چهار خط رنگ عوض كردي خون اشعث ابن قيس توي رگهات جريان داره .

يا علي

120   نام و نام خانوادگي:  mohamad     -   تاريخ:  08 آذر 88 - 00:00:00
بد نيست يه بار هم درست ياد بگيريد .

پ اينجا رو حتما بخوانيد

عمر بن الخطاب رضى الله عنه در عصر جاهليت
عمر بن الخطاب رضى الله عنه از بارزترين و بزرگترين شخصيتهاي اسلام است و اولين مردي است كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم او را نابغه لقب داده و فرموده: ((لم أر عبقرياً يفري فريه)) (من هيچ نابغه اي را نديده ام كه قدرت انجام دادن كارهاي او را داشته باشد).
حضرت عمر رضى الله عنه به قبيله بني عدي منسوب است كه اين طايفه از بزرگان و اشراف قبيله ي قريش بودند. از نظر ظاهري گفته شده كه قد بلندي داشت بطوري كه وقتي راه مي رفت گويي سوار بر مركبي است و بدن نيرومند و شانه هاي كشيده داشت، نيروي دست چپ و راستش مساوي بود و با هر دو دست كار مي كرد و مي نوشت بطوري كه بعضي مورخين نوشته اند كه وي چپ دست بوده است، چشمهاي نافذ و بزرگي داشت و در بين مردها كمتر كسي بود كه قدرت تيز بيني او را داشته باشد.
مورخين مي گويند: در زمان جاهليت مانند بسياري از مردم آن دوران، شراب مي نوشيده و با وجود آن در همان زمان نيز با داشتن توانايي جسمي و هيبت ظاهري كه در دل مردم ايجاد ترس و رعب مي كرد، مردي خيرخواه و در اجراي عدالت و حق طلبي مشهور بوده است.
يكي از لطيفه هايي كه قبل از اسلام در مورد حضرت عمر رضى الله عنه نقل شده اين است كه: روزي از آرايشگري خواست تا موهاي سرش را كوتاه كند، در آن زمان به آرايشگر حجامت كننده مي گفتند و هنگامي كه كوتاه كردن موها به پايان رسيد آن حضرت سرفه اي كرد و با نگاه نافذش به چهره ي آرايشگر نگريست، آن مرد پنداشت كه موهاي سر ايشان را خوب كوتاه نكرده است و از ترس نتوانست چيزي بگويد و بي درنگ بر زمين افتاد، آن حضرت و همراهانش با سعي و تلاش او را به هوش آوردند و آنگاه حضرت او را آرام كرد و با نرمي و لطف دستي بر شانه اش كشيد و دستور داد پنجاه درهم به او بدهند.
يكي از محاسن اخلاقي آن بزرگوار بي توجهي به زيبايي ظاهريش بود، چنانچه در ابتداي جواني موهاي سرش ريخته بود اما اهميتي به آن نمي داد و سعي نمي كرد كه با گذاشتن عمامه آن را بپوشاند، بلكه بيشتر اوقات عمامه را از سرش بر مي داشت، به زيبايي لباسش نيز بي توجه بود، اما در مورد نظافت آن بسيار مي كوشيد، نقل شده است كه پيش از اسلام و بعد از اسلام لباسهايي به رنگهاي تيره مي پوشيد و پيوسته نسبت به دنيا پارسا بود، بويژه بعد از وفات حضرت ابوبكر صديق رضى الله عنه كه خلافت را به دست گرفت، در بين ورزشها به كشتي علاقهء زيادي داشت و بيشتر مورخين به مبارزهء او و خالد بن وليد در مسابقهء كشتي اشاره كرده اند كه نتيجه به نفع خالد بود و در اين جريان استخوان پاي آن حضرت ترك برداشت بطوري که مدت زيادي لنگ لنگان راه مي رفت، بعضي از مورخين تاثير منفي اين واقعه را در ذهن خليفه سبب عزل خالد بن وليد رضى الله عنه در ابتداي حكومت خليفه دوم مي دانند. اين ادعاي بي اساس است و عقل سليم آن را نمي پذيرد، زيرا شخصيت آن خليفه عادل بزرگتر از آن است كه چنين ماجرايي سبب عزل يكي از فرمانداران شده باشد، بلكه اقدام وي براي بر كناري او علتي ديگر دارد كه آن را بيان خواهيم كرد (در كتابهاي ديگر مولف بيان شده است - مترجم).
عمر بن خطاب رضى الله عنه رزمنده نيرومندي بود كه با هر دو دست شمشير مي زد، او و خالد در ابتداي ظهور دعوت پيامبر از مخالفان اسلام بودند و هر كدام آرزو مي كردند پيامبر را به قتل برسانند. ابن اسحاق رضى الله عنه روايتي را در اين مورد نقل كرده است كه: حضرت عمر قبل از اينكه دين اسلام را بپذيرد تنفر شديدي نسبت به پيامبر و دين جديد داشت، اين نفرت زماني به اوج خود رسيد كه شنيد عده اي از مردان و زنان مسلمان در منزلي نزديك صفا جمع شده و به تلاوت آياتي از قرآن كريم كه توسط پيامبر قرائت مي شود گوش فرا مي دهند، در اين اجتماع ((حمزه عموي پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ، حضرت علي رضى الله عنه و حضرت ابوبكر صديق رضى الله عنه )) حضور داشتند. او در حالي كه شمشير بدست گرفته بود به طرف دارالاقم كه مسلمانان براي عبادت دور هم جمع شده بودند روانه شد. مردي كه نعيم پسر عبدالله نام داشت او را ديده و پرسيد كجا مي روي؟
در حالي كه عصباني بود و به طرف منزل نگاه مي كرد با صداي بلند فرياد زد ((مي خواهم محمد را كه از دينش برگشته، و در بين قريش تفرقه ايجاد كرده، و ما را بي عقل ناميده و از دين پدرانمان عيب گرفته و معبودهاي ما را دشنام داده است بكشم!!))
نعيم مرد دلاور بود و افراد قبيله قريش برايش احترام خاصي قايل بودند پس از شنيدن اين سخنان گفت: ((آيا مغرور نفس خود شده اي؟)) حضرت عمر كه انتظار شنيدن چنين سخني را نداشت با تعجب پرسيد: چرا اين حرف را مي زني؟
نعيم با لحني تهديد آميز گفت: آيا خاندان عبد مناف پس از كشتن محمد خواهند گذاشت كه بر روي زمين راه بروي؟
او كه تصميمش را گرفته بود به اين تهديد نيز توجهي نكرد، دستهء شمشير را محكم فشرد و با قدمهاي كشيده به طرف خانه اي كه محل اجتماع مسلمانان بود حركت كرد، در اين هنگام خداوند متعال اين عبارت را بر زبان نعيم جاري ساخت و او با لحني تمسخر آميز فرياد زد: بهتر است پيش از آنكه به فكر كشتن محمد باشي به ميان افراد خانواده ات برگردي و آنها را اصلاح كني! پس از شنيدن اين سخنان عمر از تصميمش منحرف شده، ايستاد و دستش را از روي شمشير برداشت و با چهره اي درهم كشيده پرسيد منظورت چيست؟
كدام خانواده من؟
نعيم گفت: مگر نمي داني خواهرت فاطمه و شوهرش مسلمان شده اند و از دين محمد پيروي مي كنند؟
حضرت عمر رضى الله عنه آنچه را كه شنيده، برايش باور كردني نبود، به فكر فرو رفت و از خودش پرسيد چگونه اين موضوع اتفاق افتاده است؟ آيا خواهرم و همسرش فريب محمد را خورده و معبودهايشان را انكار كرده و تابع دين جديد شده اند؟ اين ننگ بزرگي براي او و خاندانش بود! در حالي كه بشدت عصباني بود پرسيد آيا آن دو نفر در همين منزل همراه با فريب خوردگان هستند؟
نعيم گفت نه من پيامبر و يارانش را ديدم كه وارد منزل شدند اما اعضاي خانوادهء تو در ميان آنان نبودند.
حضرت عمر رضى الله عنه پس از شنيدن اين سخنان، خشمگين و ناراحت به طرف خانهء خواهرش به راه افتاد، در حالي كه مرتب دسته ي شمشير را مي فشرد.


شجاعت شگفت انگيز حضرت عمر رضى الله عنه
اسلام آوردن حضرت عمر رضى الله عنه از اهميت خاصي برخوردار است، زيرا او پس از مسلمان شدن قهرمان بي نظير و دلاوري بي همتا شد كه تاريخ عرب آن لحظات گران قدر را براي امت اسلامي ثبت كرده است.
مورخين روايات مختلفي در مورد علل و شرايطي كه باعث شد حضرت عمر رضى الله عنه به دين اسلام مشرف شود بيان كرده اند و من ترجيح مي دهم آنچه را ابن اسحاق پيرامون اين مساله ذكر كرده نقل كنم، اين روايت متمم آن مطلبي است كه در فصل سابق اين كتاب ذكر كرديم.
حكايت رفتن حضرت عمر رضى الله عنه به سوي خانهء خواهرش مانند روز هيجان انگيز است كه شايد پر شورتر از رفتن او به صفا براي حمله به مسلمانان باشد زيرا اين دو ماجرا تاثير فراواني در روحيه ي او گذاشت كه زمينه ي اسلام آوردنش را فراهم كرد.

ادامه داستان
نعيم رضى الله عنه را رها كرد و با گامهاي استوار به سوي خانه خواهرش به راه افتاد تا اين ننگ را از وجود قريش و خاندان بني عدي و خودش پاك سازد.
فاطمه و همسرش در خانه بودند و مردي بنام (خباب) كه اسلام را پذيرفته و از مسلمانان نخبه بود و بخوبي مي توانست قرآن را بخواند، آياتي از سوره ((طه)) را كه بر روي پوست نوشته شده بود براي آنان مي خواند، در اين هنگام فاطمه صداي گامهاي برادرش را شنيد صداي قدمهاي او نزد دوستان و آشنايان شناخته شده بود. ترس شديد وجودش را فرا گرفت، زيرا از مخالفت برادرش با پيامبر و اسلام خبر داشت.
خباب كه غرق در قرائت قرآن بود متوجه جريان نشد و فاطمه با ترس گفت: برادرم به سوي ما مي آيد! آنگاه با عجله صحيفه اي را كه آيات قرآن بر روي آن نوشته شده بود از دست خباب گرفت و پنهان کرد و همان جا نشست در اين هنگام عمر در حالي كه از شدت خشم بر افروخته بود وارد اتاق شد. همه منتظر بودند كه چه واكنشي نشان خواهد داد، او به ديگران اهميتي نداد بلكه به طرف خواهرش رفت. در اين موقع خباب از فرصت استفاده كرد و براي نجات جانش پشت يكي از ستونهاي منزل مخفي گرديد. عمر با صدايي بلند و پر از هيبت فرياد زد: اين صداي آهسته اي كه شنيدم چه بود؟
فاطمه با صدايي لرزان پرسيد!
كدام صدا؟ مگر تو چيزي شنيده اي؟
از شنيدن اين پاسخ بر شدت خشم عمر افزوده شد و بر سر خواهرش فرياد زد. تو مي داني كه من هرگز دروغ نمي گويم! من با خبر شده ام كه شما دين محمد را پذيرفته ايد!
سعيد و همسرش به هم نگاهي كردند، گويا هر كدام در جستجوي پاسخي بودند. او دوباره سوالش را تكرار كرد. همسر فاطمه پاسخ داد: بلي ما مسلمان شده ايم.
با شنيدن اين پاسخ، حضرت عمر رضى الله عنه به سوي سعيد رفت و شروع كرد به كتك زدن. فاطمه ترسيد كه مبادا برادرش از فرط ناراحتي به سعيد آسيبي برساند.
در اين هنگام او فراموش كرد كه صحيفه اي را كه آيات قرآن بر روي آن نوشته شده پنهان كرده است، از جا برخاست تا نگذارد كه به شوهرش آسيبي برساند دو بازويش را از پشت محكم گرفت و شوهرش سعيد كه روي زمين افتاده بود برخاست. در اين درگيري ضرباتي به سر و صورت فاطمه وارد شد و خون زيادي از بيني و دهانش جاري گشت، ولي شدت خون ريزي اين زن شجاع را نترساند، بلكه سرش را با شهامت بلند كرد، دو قدم به عقب برداشت و فريادي همراه با تهديد به برادرش گفت: چرا با شمشيرت ما را نمي كشي؟ بله ما مسلمان شده ايم و به خداي يگانه و پيامبرش ايمان آورده ايم!
شجاعت بي نظير فاطمه ذهن عمر را به خود مشغول كرد. تاكنون سابقه نداشت كه فاطمه با صداي بلند با برادرش صحبت كند.
در اين لحظه نگاهي به صورت خواهرش انداخت و ديد كه خون زيادي از دهان و بيني اش جاري شده و بر زمين مي ريزد.
لباسش نيز خون آلود شده بود. حضرت عمر از شجاعت او شگفت زده شده، احساس كرد كه بايد وجدانش را ملامت كند. اين موضوع از سرزنش و عذاب وجدان نيز سنگين تر بود. شايد در اين لحظات از خود پرسيد: اين دين جديد چيست كه براي پيروانش اين همه شجاعت و شهامت به ارمغان آورده است؟ اين چه ديني است كه خواهرم نه تنها به خوني كه از صورتش جاري است توجهي ندارد، بلكه در راه دستيابي به آن از مردن هم نمي ترسد!
در اين افكار غرق بود كه چشمش به صحيفه اي افتاد كه از جنس پوست بود. و روي زمين در محلي كه خواهرش قبلاً نشسته بود قرار داشت. فهميد صداي آهسته اي را كه شنيده مربوط به خواندن نوشته هاي روي آن بوده است.
او و ديگران مي دانستند كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بعضي از ياران خود را موظف كرده كه آيات قرآن را بر روي قطعه هايي از پوست يا برگهايي از درخت خرما بنويسند، قبل از آنكه تصميمش را براي برداشتن نوشته عملي كند خواهرش فاطمه متوجه او شد و با سرعت صحيفه را برداشت.
حضرت عمر رضى الله عنه با صداي آرامي گفت: نوشته اي را كه مي خوانديد به من بده تا ببينم، محمد صلى الله عليه وآله وسلم چه پيام (ديني) آورده است؟ خواهرش با صداي بلند فرياد زد هرگز آن را لمس نمي كني! برادرش با شگفتي پرسيد چرا؟ فاطمه با كمال شجاعت و ايمان فرياد زد ﴿لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ (الواقعة: 79) (به راستي اين قرآن را جز پاكان لمس نمي كنند) و تو نجس هستي!
حضرت عمر رضى الله عنه از شنيدن اين جملات خشمگين نشد بلكه، با تعجب بسيار پرسيد من نجس هستم؟! چرا؟
خواهرش گفت: (زيرا كه تو بتها را مي پرستي و خداي يكتا را كه آفريننده ي آسمانها و زمين است ستايش نمي كني) اين سخنان او را به فكر فرو برد و سرش را پايين انداخت لحظاتي سكوت بر آنها حاكم شد.
خباب كه پشت يكي از ستونها پنهان شده بود، از سكوت بين آنها شگفت زده شد. سرش را از پشت ستون بيرون آورد پسر خطاب را ديد كه سرش را پايين انداخته و در حال فكر كرده است. حضرت عمر در اين لحظات سكوت به فكر اتفاقي كه چند روز پيش برايش روي داده بود، فرو رفت و بعد از آنكه دين اسلام را پذيرفت ماجرا را اين گونه بيان كرد: (من از اسلام دوري مي كردم و ما مجلس شب نشيني داشتيم كه مردان قريش در آن جمع مي شدند. شبي براي ديدن آنان از خانه بيرون رفتم ولي كسي را نيافتم. با خودم گفتم نزد فلان مي فروش مي روم، زيرا من در جاهليت شراب مي نوشيدم و آن را دوست داشتم. آن شب مرد مي فروش را نيافتم و تصميم گرفتم كه به كعبه بروم و طواف كنم. رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را ديدم كه ايستاده و مشغول عبادت است. پيامبر در حين نماز رويش را به طرف سرزمين شام مي كرد و خانه كعبه را بين خود و شام قرار مي داد و جايش را بين ركن اسود و ركن يماني انتخاب مي كرد.
هنگامي كه او را ديدم با خودم گفتم خوب است امشب به آنچه محمد مي خواند گوش فرا دهم و بشنوم كه چه مي گويد. زيرا مي دانستم كه اگر براي شنيدن به او نزديك شوم از خواندن منصرف مي شود نزديكتر رفتم بطوري كه بين من و محمد صلى الله عليه وآله وسلم (پوش كعبه) حائل بود وقتي آياتي از قرآن را شنيدم قلبم نرم شد و بر خلاف ميلم گريستم. آنگاه آهسته از آنجا دور شدم بطوري كه محمد صلى الله عليه وآله وسلم احساس نكند. اين واقعه نشان مي دهد كه با وجود مخالفت شديدي كه او نسبت به پيامبر داشت، هنگامي كه آيات خدا را مي شنود و فصاحت پند و اندرز آن را مي فهمد، قلبش متاثر مي شود، زيرا او از معدود كساني بود كه خواندن و نوشتن مي دانست، در آن لحظات او بخوبي فهميد كه هيچ انساني يا جني، توانايي و قدرت آوردن الفاظي مانند قرآن را ندارد اگر چه يكديگر را ياري كنند .
پس از لحظاتي حضرت عمر رضى الله عنه سكوت را شكست و با صداي آرام به خواهرش گفت: ((اين صحيفه را به من بده مي خواهم بدانم آنچه محمد صلى الله عليه وآله وسلم آورده چيست؟)) فاطمه مخالفتي نكرد و با قلبي سرشار از ايمان احساس كرد كه خداوند توانا و دانا برادرش را بسوي نور اسلام هدايت كرده است، او صحيفه را از خواهرش گرفت و با صدايي بريده و لرزان شروع به خواندن كرد.( اين واقعه بعد از وضوء ويا غسل کردن عمر رضى الله عنه صورت ميگيرد.) او نسبت به فرهنگ و فصاحت و بلاغت عرب آشنايي كامل داشت و همين امر باعث مي شد كه هميشه در بالا بردن سطح فرهنگ فرزندانش بكوشد. دخترش حضرت حفصه ام المومنين رضي الله عنهما خواندن و نوشتن را به خوبي مي دانست، و در جمع كردن قرآن سهم بزرگي داشت آياتي كه بر روي پوست نوشته شده بود آيات 1 تا 8 بود كه آن روز خباب براي سعيد و فاطمه مي خواند. حضرت عمر شروع به خواندن كرد ((بسم الله الرحمن الرحيم)) بنام خداوند بخشنده و مهربان.
﴿طه (1) مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى (2) إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَى (3) تَنْزِيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى (4) الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى (5) لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى (6) وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى (7) اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى (8)﴾.
«اي پيامبر ما قرآن را براي تو نفرستاديم تا خويشتن را خسته و رنجور كني ليكن آن را براي پند و اندرز كساني فرستاده ايم كه از خدا مي ترسند و از او اطاعت مي كنند از سوي كسي نازل شده است كه زمين و آسمانهاي بلند را آفريده است خداوند مهرباني قرآن را فرو فرستاده است كه بر عرش مستولي است و قدرتش سراسر كائنات را احاطه كرده است. از آن اوست آنچه در آسمانها و زمين و آن چه در ميان آن دو و هر چه در زير خاك (از معادن) است. اي پيامبر! اگر آشكارا سخن بگويي يا در نهان، خدا آن را مي داند او خداست و جز خدا معبودي نيست او داراي نامهاي نيكو است».
با خواندن آيات قرآن، چشمانش از اشك پر شد، به خواهرش نگاهي كرد و گفت: چقدر اين سخن زيبا و پر معني است!
هنگامي كه خباب اين سخن را شنيد، از مخفي گاه بيرون آمد، به طرف عمر رضى الله عنه رفت و گفت: (به خدا اين واقعه يكي از كرامات رسول خدا است.)
ديروز از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه در دعايش فرمود: ((خدايا! اسلام را به وسيله يكي از اين دو عمر نصرت بفرما).
من اميدوارم كه خداوند به خاطر دعاي پيامبر تو را برگزيده باشد. از شنيدن اين سخنان قطرات اشك بر گونه هاي حضرت عمر رضى الله عنه جاري شد، اين اولين بار بود که فاطمه اشكهاي برادرش را مي ديد. با سرعت بسوي او رفت. قلبش از خوشحالي مي تپيد در حالي كه از شوق اشك مي ريخت با مهرباني بوسه اي بر گونه ي برادرش زد.
ابن اسحاق بقيه ماجرا را اين گونه روايت مي كند: ابن خطاب شمشيرش را حمايل كرد و آنگاه به طرف دارالارقم به راه افتاد. وقتي به خانه ي محل اجتماع پيامبر و يارانش رسيد، دروازه را كوبيد. مردي از ياران رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم برخاست و از فاصله ي بين دو لنگه درب خانه نگاهي به بيرون انداخت و وقتي عمر را ديد كه شمشيرش بر پهلويش آويزان دارد با بيم و هراس موضوع را به حضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم خبر داد. حضرت حمزه رضى الله عنه عموي پيامبر كه مسلمان دلاور و شجاعي بود برخاست و گفت: به او اجازه بدهيد وارد شود، اگر نيت خير داشته باشد شايسته احترام است و اگر قصدي بدي داشت او را با شمشيرش مي كشيم.
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند: به او اجازه ي ورود بدهيد و آنگاه برخاسته و به طرفش رفتند تا او را ملاقات كنند.
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم پس از ديدنش پرسيدند، اي پسر خطاب چه عاملي باعث آمدن تو به اينجا شده است؟
حضرت عمر رضى الله عنه با صداي بريده و لرزان كه همراه با حس پند پذيري بود، گفت: (اي رسول خدا! به خدمت شما آمده ام تا به خدا و پيامبر خدا و آنچه كه از نزد خدا آورده ايد ايمان بياورم).
بدين ترتيب داستان اسلام آوردن حضرت عمر رضى الله عنه به پايان رسيد.




  صفحه بعد [1] [2] [3] [4] [5] [6] [7] [8] [9] [10] [11] [12] [13]   صفحه قبل

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما