بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه سی و چهارم 98/09/18
موضوع: لزوم توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت در پاسخگوئی به شبهات (11)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
ما روایت صحیح برای كسر پهلوی حضرت زهرا (سلام الله علیها) داریم؟
پاسخ:
بله، یكی دو تا روایت صحیح السند داریم، كه به درجه استفاضه میرسد، ان شاء الله من روایاتی را كه دلالت بر احراق باب و همچنین كسر ضلع حضرت دارد نزدیك ایام فاطمیه عرض میكنم.
پرسش:
نظر شما درباره دعای «صنمی قریش» چیست؟
پاسخ:
آن دعا سند ندارد، سندش كاملا ضعیف است و اصلاً عبارات با این صراحت با روش و سیره ائمه هم نمیسازد. اینها كاملا در فشار بودند. البته در اصل برائت كه شك و شبهه ای نیست، اصلا «ولایت» بدون «برائت» محقق نمیشود، ما روایت داریم - شاید صحیح السند هم باشد - آنهایی كه دم از ولایت میزنند ولی برائت ندارند ما از آنها برئی هستیم!!
اما اینكه به صراحت نام ببرنند بحث دیگری است. ما از «زیارت عاشورا» مهمتر كه نداریم، «زیارت عاشورا» اساسیترین بحث شیعه بوده؛ ولی هیچ صراحتی ندارد.
پرسش:
روایتی که می گوید امام صادق در هر نمازی مخالفین را لعن می کرد صحیح است؟
پاسخ:
روایت «كافی» كه سندش ضعیف است؛ ولی «تهذیب» جلد 2 صفحه 321 سند صحیح است البته اگر بگوییم راویی كه در سند «كافی» بوده اینجا حذف شده، این هم سندش ضعیف میشود. چون سند یكی است. یك راوی در «كافی» است ولی در «تهذیب» آن راوی در وسط حذف شده است.
چون در نزد «شیخ طوسی» حذف سند الی ما شاء الله بوده است. «تهذیب» خیلی افتادگی سند دارد؛ یعنی كمتر صفحه ای است كه مثلا یكی دو مورد حذف سندی نداشته باشد، اگر بگوییم روایت تهذیب همان است این هم سندش ضعیف میشود و اگر بگوییم سندی كه «تهذیب» دارد نقل میكند غیر از سند کافی است، آن وقت صحیح می شود.
راوی را باید ببینیم، الان دقیقا در ذهنم نیست، آن راویی را كه تهذیب حذف كرده، راوی قبل طبقهاش به بعد میخورد یانمیخورد یك مقداری باید بررسی بشود، به این شكل كه میگوید:
«وَ هُوَ یَلْعَنُ فِی دُبُرِ کُلِّ مَکْتُوبَةٍ أَرْبَعَةً مِنَ الرِّجَالِ وَ أَرْبَعاً مِنَ النِّسَاءِ- التَّیْمِیَّ وَ الْعَدَوِیَّ وَ فُعْلَانَ وَ مُعَاوِیَةَ وَ یُسَمِّیهِمْ»
تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر: دار الكتب الإسلاميه، محقق/ مصحح: خرسان، حسن الموسوى، ج2، ص321
حالا راوی نام نمیبرد ولی میگوید امام نام میبُرد. آنهم البته «فِی دُبُرِ کُلِّ مَکْتُوبَةٍ»، نه علنی در مسجد و در منبر! در جلسات عمومی نمیگفت.
البته در این روایت کلمه «دُبُرْ» صحیح است. «دَبْرْ» غلط است. همه «دُبُرْ» نوشتند؛ یعنی پشت سر. «دُبُرْ»؛ یعنی دنباله! «دُبُرْ» را هم «دُبُرْ» میگویند چون دنباله است. در بعضی جاها كلمه «دَبْرْ» استعمال شده؛ ولی اینجا را همه «دُبُرْ» ضبط كردند.
پرسش:
در آیه:
(أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ)
اطاعت کنيد خدا را! و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [= اوصياي پيامبر] را!
سوره نساء (4) آیه59
اوامر پیامبر، همان اوامر خدا است و یا اوامر شخص پیامبر است مثلا اوامر اجتماعی و حكومتی حضرت!؟
پاسخ:
قرآن می فرماید:
(وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى)
و هرگز از روي هواي نفس سخن نميگويد! آنچه ميگويد چيزي جز وحي که بر او نازل شده نيست!
سوره نجم(53): آیه 3 و 4
« إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى» یعنی هم بالقرآن و هم بغیر القرآن! این را آقایان صراحت دارند. «ابن حجر» در كتاب «فتح الباری» جلد 13 آنجا به صراحت میگوید:
« لَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحَيٌّ يُوحَى بَلْ فِيهِ أَنَّ غَيْرَهُ كَذَلِكَ»
فتح الباري شرح صحيح البخاري، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب؛ ج 11، ص 324
«سنن دارمی» هم دارد:
«كان جِبْرِيلُ يَنْزِلُ على النبي بِالسُّنَّةِ كما يَنْزِلُ عليه بِالْقُرْآنِ»
سنن الدارمي؛ اسم المؤلف: عبدالله بن عبدالرحمن أبو محمد الدارمي الوفاة: 255، دار النشر: دار الكتاب العربي - بيروت - 1407، الطبعة: الأولى، تحقيق: فواز أحمد زمرلي , خالد السبع العلمي، ج1، ص153
اینها از نكات كلیدی است، این نكته را من چند بار برای دوستان گفتهام اینها از بحثهای كلیدی است كه همیشه باید جلوی چشم ما باشد. مخصوصا كه الان قرآنیون همینطور مثل قارچ دارند دارند از زمین میرویند.
پرسش:
این كه پیامبر میفرماید: «اسامه» فرمانده باشد این هم وحی است؟
پاسخ:
هرچه باشد، فرقی نمیكند در تمام قضایا اینگونه است. در مسائل خانوادگی از حضرت سوال میكنند:
« يا رسول الله! إنك تلاعبنا؟»
ای رسول خدا شما با ما شوخی و بازی میكنی
حضرت میفرماید:
«إني لا أقول إلاَّ حقاً»
عمدة القاري شرح صحيح البخاري، اسم المؤلف: بدر الدين محمود بن أحمد العيني، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت ج 22، ص 169
دیگر از این واضحتر شما میخواهید داشته باشید؟ حق مشخص است.
(وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى)
و هرگز از روي هواي نفس سخن نميگويد! آنچه ميگويد چيزي جز وحي که بر او نازل شده نيست!
سوره نجم(53): آیه 3 و 4
یعنی هرچه است از وحی سرچشمه میگیرد، بنا نیست كه پیامبر چیزی از خودش بگوید. در این طور قضایا دو تا راه داریم یكی میگوید پیامبر اجتهاد كرده اینها را انجام داده، یكی اینكه نه، همه طبق وحی است. بعضیها میگویند اجتهاد كرده، اجتهادش هم وحی است؛ یعنی یك حالت اكل از قفا درست كردند.
اگر وحی است دیگر در وحی اجتهاد معنا ندارد، اجتهاد وقتی باطل شد وحی قطعی میشود، تمام اوامر، حتی اوامر در محیط خانوادگی ایشان همه تحت اشراف وحی است.
پرسش:
در تاریخ داریم كه پیامبر اکرم در جنگ یك تعداد را مرخص كرد كه برگردند؛ خداوند فرمود چرا به آنها اجازه دادی كه برگردند؟ این آیه را چگونه توجیح کنیم؟
پاسخ:
خداوند می فرماید:
(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يذْهَبُوا حَتَّى يسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يسْتَأْذِنُونَكَ أُولَئِكَ الَّذِينَ يؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)
مؤمنان واقعي کساني هستند که به خدا و رسولش ايمان آوردهاند و هنگامي که در کار مهمي با او باشند، بياجازه او جايي نميروند؛ کساني که از تو اجازه ميگيرند، براستي به خدا و پيامبرش ايمان آوردهاند! در اين صورت، هر گاه براي بعضي کارهاي مهم خود از تو اجازه بخواهند، به هر يک از آنان که ميخواهي (و صلاح ميبيني) اجازه ده، و برايشان از خدا آمرزش بخواه که خداوند آمرزنده و مهربان است!
سوره نور (24): آیه 62
این آیه در رابطه با منافقین است. آنهم باز وحی است، میگوید اختیار داری میخواهی بفرستی میخواهی نفرستی!
حضرت در اینجا مورد عتاب كه قرار نمیگیرد. یك روز ما با «آیت الله شاه آبادی» بحث داشتیم میگفتیم این كه شما میگویید «جبرئیل» وحی میآورده پس معلوم میشود مقام «جبرئیل» بالاتر از پیغمبر است. وقتی «جبرئیل» مستقیم وحی را از خدا میگیرد یعنی «جبرئیل» رتبهاش به خدا نزدیكتر از پیغمبر است. ایشان میگفت نه، پیغمبر دو تا وجود دارد یك وجود رتبی دارد و یك وجود جسمی، وجود رتبی پیامبر:
(فَكَانَ قَابَ قَوْسَينِ أَوْ أَدْنَى)
تا آنکه فاصله او (با پيامبر) به اندازه فاصله دو کمان يا کمتر بود؛
سوره نجم (53): آیه 9
و تمام خلائق حتی ملائكه فیوضات را از پیامبر میگیرند. تعبیر ایشان این بود میگفت: در آن عالم نور که؛
«خَلَقَكُمْ أَنْوَاراً»
عيون أخبار الرضا (عليه السلام)؛ نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، مصحح: لا جوردی، مهدی، ناشر: نشر جهان، ج2، ص 275
رسول اكرم وحی را از خدا میگیرد به «جبرئیل» میدهد، به «جبرئیل» میگوید این را به وجود جسمی من برسان! یعنی در حقیقت وحی سه مرحله دارد: یك مرحله اخذ از خدا كه پیغمبر مستقیم میگیرد. مرحله دوم تحویل به «جبرئیل» توسط پیغمبر؛ مرحله سوم امر به «جبرئیل» که در عالم ناسوت و عالم خاكی به پیغمبر برساند.
پرسش:
این مطلبی که ایشان گفته، روایت است یا استحسان است؟
پاسخ:
در این زمینه روایت الی ما شاء الله داریم. طبق روایت صحیح در زیارت امام حسین (سلام الله علیه) می فرماید:
« إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُم»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج4، ص577، باب بَابُ زِيَارَةِ قَبْرِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ، ح2
یا فرمود:
«قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيَّةِ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ شِئْنَا»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج25، ص337
آیا وحی از مقادیر امور هست یا نه؟ خود وحی از مقادیر امور است، «إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُم»!
وقتی میگوییم: «إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُم» این تخصیص بردار هم است؟ آیا میگوییم: «إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُم» اِلا فلان اِلا فلان؟ ما در این زمینه روایت الی ما شاء الله زیاد داریم. اصلا ولایت تكوینی اهلبیت جزء این چیزی دیگری نیست.
همان تعبیر آیت الله «خویی» تعبیر قشنگی است:
« لاشبهة في ولايتهم على المخلوق باجمعهم كما يظهر من الاخبار لكونهم واسطة في الايجاد وبهم الوجود، و هم السبب في الخلق، إذ لولاهم لما خلق الناس كلهم وانما خلقوا لاجلهم وبهم وجودهم وهم الواسطة في افاضة، بل لهم الولاية التكوينية لمادون الخالق »
مصباح الفقاهة من تقرير بحث الاستاذ الاكبر آية الله العظمى الحاج السيد أبو القاسم الموسوي الخوئي دامت افاضاته لمؤلفه الميرزا محمد علي التوحيدي التبريزي، المطبعة الحيدرية النجف 1374 ه 1954م، ج6، ص 36
یا تعبیر مرحوم «كمپانی» که فرمود:
«لهم الولاية المعنوية والسلطنة الباطنية على جميع الأمور التكوينية والتشريعية»
حاشية المكاسب؛ المؤلف: الشيخ الأصفهاني، تحقيق: الشيخ عباس محمد آل سباع، الناشر: أنوار الهدى الطبعة : الأولى / 1418 ه ق، - ج 2 ص 379
این همان تعبیر امام هادی (سلام الله علیه) است در زیارت جامعه کبیره که فرمود:
«خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ (فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُه)»
من لا يحضره الفقيه؛ نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم مصحح: غفاری، علی اكبر، ج2، ص613، زِيَارَةٌ جَامِعَةٌ لِجَمِيعِ الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام) ح3213
سوره نور (24): آیه 36
پرسش:
اگر در سند حدیثی یک راوی سنی باشد، روایت صحیح است؟
پاسخ:
این روایت موثق میشود. یعنی كل راویی كه غیر دوازده امامی است ما به آن روایت موثق میگوییم؛ موثق آن حدیثی است كه در سند آن یك راویی غیر امامی مثل «فتحی»، «واقفی» یا سنی باشد؛ یعنی راوی كه معتقد به امامت دوازده امام نیست اینها را ما موثق میگوییم، سنی یك بخش آن است.
شما «نوح بن دراج» را ببینید، این همه فقهای ما به روایاتش عمل كردهاند. حدود ده دوازده نفر از بزرگان اهلسنت است كه فقهای ما - بأجمعهم - به روایاتش عمل كردهاند.
دوستان دقت کنند که در مسئله تعارض روایات، كه اگر یك روایتی از طریق اهلسنت آمد مخالف با روایات مشهور بود، فرمود:
«مَا وَافَقَ مِنْهُمَا مَذْهَبَ الْعَامَّةِ فَاتْرُكْهُ وَ خُذْ بِمَا خَالَفَهُم»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج2، ص: 246
یا فرمود:
« فَمَا وَافَقَ حُكْمُهُ حُكْمَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ خَالَفَ الْعَامَّةَ فَيُؤْخَذُ بِه»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص68
اینها نشان میدهد بر اینكه اگر روایتی از كانال آنها آمد یا از كانال ما آمد که موافق عامه باشد، قطعا روایاتی كه از طریق خودمان آمده را انتخاب میكنیم نه روایتی كه از طریق آنها آمده است.
در مرجحات حدیثی چند تا مسئله است: «اوثقیت»، «اعدلیت»، بحث مخالفت و یا موافقت با عامه، اینها جزء مرجحات است؛ ولی اینكه سنی باشد و یا شیعه باشد مطرح نیست چه بسا یك راوی شیعه باشد ولی وثاقتش پایین باشد؛ ولی یك راوی سنی وثاقتش بالا باشد. ما آنكه «اوثقهما» و «اعدلهما» است را قبول داریم.
پرسش:
مناظره حضرتعالی با آقای عابدینی برای چهارشنبه قطعی شده است!؟
پاسخ:
بله، تا الان قطعی شده اگر ایشان پشیمان نشود یا مانعی پیش نیاد. بنا شد در جمع تعدادی محدودی از اساتید در «اصفهان» این مناظره برگزار باشد. زنده هم پخش میشود دوستان میتوانند از طریق اینترنت ببینند. دوستان میتوانند از بازار (Tv valiasr) را بگیرند ان شاء الله ساعت 8 صبح شروع میشود. و اگر اینترنت موبایل هم داشته باشید میتوانید استفاده كنید، و زیاد هم هزینه ندارد.
ما اصرار داریم که این مناظره شلوغ نشود، حتی به ایشان هم گفتیم دو، سه نفر از دوستانتان را بیاورید گفت نه من كسی را نمیآورم!
موضوع بحث هم موضوع نصوص امامت است. ان شاءالله چهارشنبه قبل از ظهر و بعد از ظهر در «حوزه علمیه اصفهان- مجتمع معاونت تبلیغ» بنا است در آنجا باشد. البته بنا است ضبط هم بشود و به احتمال 90 درصد «صدا و سیمای اصفهان» پخش میكند. بنا است «صدا و سیمای سراسری» هم پخش كند، بعضی از شبكههای دیگر هم پخش میكنند.
آغاز بحث...
بحث ما در ضوابط جرح و تعدیل بود، گفتیم یكی از بحثها این است كه در رابطه با رواتمان كه میخواهیم ببینیم این راوی روایتش مورد تأیید است یا مورد تأیید نیست چند راه دارد یک راهش این است که ما به تك تك کتابهای رجالی روات مراجعه کنیم.
عرض کردیم کتابهای رجالی اهل سنت خیلی زیاد است، تقریباً 200 عنوان کتاب رجالی دارند. من اینها را دسته بندی کردم در آینده عرض خواهم کرد. اگر ما بخواهم به صورت جمع جور و فوری به نتیجه برسیم گفتیم باید مراجعه کنیم به سه تا از بزرگانشان که حرفشان مُجمعٌ علیه است.
آنها: «ذهبی»، «ابن حجر عسقلانی» و «ناصر الدین البانی» هستند این سه نفر تقریباً اگر نسبت به یک راوی نظر بدهند امروز اهلسنت نسبت به این سه نفر ایرادی نمیگیرند.
یکی از مطالبی که عرض کردیم و ناتمام ماند، این بود که:
«اذا كان الراوي ممن احتج به البخاری او مسلم فهذا قد جاز القنطرة عند كثیر»
اگر یک راوی، توثیقی ندارد؛ نه «ذهبی» نه «ابن حجر» نه «یحیی بن معین» نه «رازی» و ... کسی توثیق و تضعیفش نکرده ولی در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» روایت دارد، حتی بعضی از رواتی که تضعیف دارد ولی «بخاری» و «مسلم» از او روایت نقل میکنند میگویند همین که «بخاری» به او استدلال میکند این توثیق عملی است.
آنکه تضعیف کرده «تضعیف قولی» است و ورود راوی در سند «بخاری» و «مسلم»، «توثیق عملی» است توثیق عملی، قطعاً از تضعیف قولی بالاتر است. دوستان عزیز ببینند آقایان به طور مفصل در این زمینه حرف زدند؛ حتی «ذهبی» کتابی به نام «الموقظه فی علم مصطلح الحدیث» دارد (بیدار کننده، بیدار باش) میگوید:
« فما في "الكتابين" بحمد الله رجلٌ احتَجَّ به البخاريُّ أو مسلمٌ في الأصولِ ورواياتُه ضعيفة، بل حَسَنةٌ أو صحيحة.»
الموقظة في علم مصطلح الحديث؛ المؤلف: شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي (المتوفى: 748هـ)؛ اعتنى به: عبد الفتاح أبو غُدّة؛ الناشر: مكتبة المطبوعات الإسلامية بحلب، الطبعة: الثانية، 1412 هـ؛ ج1، ص 80
می گوید: اگر چنانچه راویانش هم ضعیف باشد این روایت، با این مبنا میشود حسن. اینها میگویند یک راوی هم توثیق و هم تضعیف داشته باشد روایتش حسن میشود؛ یک راوی را به طور مثال «یحیی بن معین» گفته ضعیفٌ، ولی «بخاری»، «ذَکَرهُ فی الصحیح»؛ در حقیقت یک توثیق و یک تضعیف میشود و روایت حسن میشود.
یا نه اصلاً ما بگوییم ذکر «بخاری» و «مسلم» توثیق عملی است روایت صحیح میشود. «ابن حجر» در مقدمه «فتح الباری» میگوید:
«ينبغي لكل منصف أن يعلم أن تخريج صاحب الصحيح»
«تخریج» یعنی ذکر راوی در کتاب.
«لأي راو كان»
هر راوی که باشد این راوی کافر، فاسق و منافق و ... باشد.
«مقتض لعدالته عنده»
این نشان میدهد که راوی در نزد آقای «بخاری» و «مسلم» عادل بود
«وصحة ضبطه وعدم غفلته»
این آقا هم ضابط و هم غفلتی در نقل حدیث ندارد.
«ولا سيما ما انضاف إلى ذلك من إطباق جمهور الأئمة على تسمية الكتابين بالصحيحين»
می گوید: اینکه علمای ما «صحیحین» گفتند، خود اطلاق «صحیحین» بر این دو تا کتاب مشعر بر این است که همه روایات آنها صحیح است. روایات صحیح است یعنی مستلزم این است که همه راویانش باید ثقه باشند.
« فهو بمثابة إطباق الجمهور على تعديل من ذكر فيهما»
هدي الساري مقدمة فتح الباري شرح صحيح البخاري، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 دار النشر: دار المعرفة - بيروت- 1379، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي , محب الدين الخطيب، ج1، ص384
یعنی جمهور اهلسنت - یکی دو نفر هم نه - بر این هستند که هر راوی در اینجا آمده باشد عادل است.
پرسش:
اینکه میگویند مثلاً «بخاری» به این روایت استناد کرده به خاطر شواهدی که برای روایت قطعی است؛ از همین قبیل است؟
پاسخ:
آن یک بحث جدایی میشود، که آیا ذکر روایت، متابعةً هم، همین شرط را دارد یا نه، آن بحث جدایی میشود و غالباً آنها را قبول نمیکنند.
مثلاً راوی در یک بابی سه چهار تا روایت آورده یک روایت را استناد کرده، روایت دوم سوم را به عنوان شاهد آورده، همانطوری که «کلینی» همچنین کاری میکند، روایت اول و دومی در هر بابی میآورد به عنوان اینکه روایت صحیح است، روایاتی که از نظر «کلینی» ضعیف است سوم، چهارم، پنجم میآورد. بعضی وقتها ده تا روایت در یک باب میآورد.
معمولاً «کلینی» مبنایش این است که «أصح روایات عنده» - نه «عندنا» - را اول ذکر میکند و روایاتی که از دیدگاهش آن صحت را ندارد به عنوان متابعةً و شاهداً میآورد.
آقایان بر این عقیده هستند - البته اکثراً وهابیها این بحث را آوردند - که یک روایت، متابعةً در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» ذکر شد، آیا راویان این روایت را ما میتوانیم توثیق کنیم یا نه؟ «ابن حجر» که میگوید:
«لايّ راوی كان»
تعبیرش این است. چه متابعةً و چه اصالتاً باشد هیچ فرقی نمیکند.
«وها هنا فائدة جليلة وهو ما جرت به عادة كثير من المتأخرين في الرجل إذا روى له البخاري ومسلم وقد تكلم فيه أن يعتمدوه ويقولوا قد جاز القنطرة»
می گوید: بخاری و مسلم راوی را آورد ولی علمای ما در او جرح دارند، «تُکُلِمَ فیه»؛ یعنی حرف دارند و وثاقتش را قبول ندارند ولی همین که در صحیحین آمده یعنی تمام پلهای توثیق را گذرانده است.
«قال الشيخ وهكذا نعتقده وبه نقول وجرى على ذلك الحافظ أبو الحجاج المزي والذهبي وغيرهم مما يظهر من تصرفهم»
النكت على مقدمة ابن الصلاح؛ اسم المؤلف: بدر الدين أبي عبد الله محمد بن جمال الدين عبد الله بن بهادر الوفاة: 794 هـ ، دار النشر : أضواء السلف - الرياض - 1419هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. زين العابدين بن محمد بلا فريج، ج3، ص348
«ابن حجر عسقلانی» همین تعبیر را از «ابن دقیق العید» میآورد و همچنین در «فتح الباری» جلد 13، صفحه 182، جلد 11، صفحه 166 و کتاب «القول المسدد فی مسند احمد» می گوید:
«وَعمر بن أسيد فِي حَدِيثِ ابْنِ عُمَرَ بِفَتْحِ الأَلِفِ وَكَسْرِ السِّينِ وَهُوَ ثِقَةٌ مِنْ رجال الصَّحِيحَيْنِ»
القول المسدد في الذب عن المسند للإمام أحمد؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي العسقلاني أبو الفضل الوفاة: 852، دار النشر: مكتبة ابن تيمية - القاهرة - 1401، الطبعة: الأولى، تحقيق: مكتبة ابن تيمية، ج1، ص20
«نووی» هم میگوید:
«وتعرض ابن الجوزي لتضعيف بعض رواته عن أنس لم نذكرها نحن ، وتعرض مما ذكرناه لرواية شريك وطعن فيه . وجواب ما قال أن شريكا من رجال الصحيحين»
دوستان توجه داشته باشند که غالباً روایات «انا مدینة العلم» از «شریک» است. می گوید:
«ويكفينا أن نحتج بمن احتج به البخاري ومسلم»
ما احتجاج میكنیم به کل راویی که اینها احتجاج کردند!
المجموع، اسم المؤلف: النووي، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1997م؛ ج3، ص 297
باز در مواردی از «ابن عباس» روایتی نقل میکند میگوید:
«إسنادٍ صحیحٍ رجالُهُ رجال الصحیحین»
آقایان از «نووی» به عنوان «فقیه الأمه» تعبیر میکنند، ایشان متوفای 671 هجری است کتاب «المجموع» مثل «جواهر» ما هست برای «شافعی»ها؛ یعنی مفصلترین کتاب فقهی «شافعی»ها است.
باز ایشان در کتاب «المجموع» در رابطه با حدیث «ابن شریک صحابی» میگوید:
«فرواه أبو داود باسناد صحيح كل رجاله رجال الصحيحين إلا أسامة بن شريك الصحابي»
المجموع، اسم المؤلف: النووي، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1997م؛ ج8، ص 83
«شوکانی» در «نیل الاوطار» جلد 1، صفحه 217 همین تعبیر را دارد. «البانی» که برایشان بت شده و «بن باز» درباره او میگفت: او «امام الحدیث» و «بخاری» عصر ما است؛ روایتی را در کتاب «احکام الجنائز» میآورد میگوید:
« وابن ماجه والطحاوي والبيهقي والطيالسي وأحمد والسياق له، أخرجوه كلهم من طريق همام بن يحيى عن أبي غالب، غير أبي داود، فأخرجه من طريق عبد الوارث - وهو ابن سعيد - عنه، وكذا أخرجه الطحاوي في رواية له مختصرا. وإسناده من الطريقين صحيح، رجالهما رجال الصحيحين»
أحكام الجنائز؛ المؤلف: أبو عبد الرحمن محمد ناصر الدين، بن الحاج نوح بن نجاتي بن آدم، الأشقودري الألباني (المتوفى: 1420هـ)، الناشر: المكتب الإسلامي، الطبعة: الرابعة، 1406 هـ - 1986 م؛ ج1، ص 109
باز در صفحه دیگر میگوید:
«وإسناده صحيح أيضا، رجاله كلهم ثقات رجال الصحيحين غير ناجية بن كعب، قال العجلي في الثقات»
أحكام الجنائز؛ المؤلف: أبو عبد الرحمن محمد ناصر الدين، بن الحاج نوح بن نجاتي بن آدم، الأشقودري الألباني (المتوفى: 1420هـ)، الناشر: المكتب الإسلامي، الطبعة: الرابعة، 1406 هـ - 1986 م؛ ج1، ص 134
و یا در رابطه با «سعد ابن ابراهیم» میگوید:
«وأما حديث عائشة: فأخرجه أحمد وابن ماجه من طريق سعد بن إبراهيم عن نافع عن امرأة ابن عمر عنها مرفوعا مثل حديث أم سلمة عند الجماعة. قلت: ورجاله ثقات رجال الصحيحين»
إرواء الغليل في تخريج أحاديث منار السبيل؛ المؤلف : محمد ناصر الدين الألباني (متوفاى1420هـ)، الناشر : المكتب الإسلامي - بيروت الطبعة : الثانية - 1405 – 1985، ج1، ص69
پرسش:
«البانی» در کتاب «صحیح جامع الصغیر» روایاتی را آورده که «بخاری» و «مسلم» نقل کردند، ولی ایشان تضعیف کرده؛ «حسن سقاف» هم در «تناقضات البانی» آن را آورده که «البانی» روایات «صحیحین» را تضعیف کرده؛ این را چطور جواب میدهند؟
پاسخ:
اگر کسی بیاید تناقضات «ذهبی»، یا «ابن حجر» را بیاورد الی ماشاء الله میشود؛ اینها روی اینکه یک مبنای درست و حسابی بیاید که یک قاعده رجالی معین بکنند بر این قاعده رجالی، مورد تأیید همه علماء باشد ندارند، یک عالم رجالی یک مبنائی را در رجال اتخاذ میکند، میآید در فقه در تفسیر در کلام میبیند این قاعده رجالی با مبنای اعتقادیاش نمیسازد و لذا می زند خرابش میکند.
آقای «ابو القاسمی» در «رساله سطح 4» خودش در حوزه که به گمانم در طول این مدت کسی اینطوری رجال اهلسنت را شخم نزده است که ایشان شخم زده؛ یعنی دیگر چیزی برایشان باقی نگذاشته است. ما خیلی اصرار کردیم که ایشان بتوانند چاپ کنند.
ما باید خدا را شاکر باشیم نه یک بار، میلیاردها بار به عدد بینهایت که خدای عالم روز ازل که طینتها را چید و خلقتها را تنظیم کرد ما را محب و تابع اهلبیت قرار داد.
شما در هر قسمت كه بخواهید دقت كنید متوجه میشوید، مثلاً در «رجال» شما مقایسه میکنید آدم میفهمد که رجال شیعه چقدر متقن است، کلام شیعه، فقه شیعه، حدیث شیعه به همین شکل! شما بخواهید مقایسه کنید از توحید تا تمام احکام و تکالیف تا دم در بهشت و جهنم بیاید فرهنگ اهلبیت با فرهنگ دیگران اصلاً قابل مقایسه نیست.
بعضی وقتها برای اینها خیلی دلم میسوزد یعنی همان روایت:
«الناس نيام إذا ماتوا انتبهوا»
مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، مؤلف: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ناشر: دار الكتب الإسلامية - ج8 ؛ ص293
مصداق اتمش اینها هستند که یک عمری بندگان خدا نماز و عبادت و گریه و زاری میکنند یک دفعه چشم باز میکند میبیند که همه:
(فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا)
و همه را همچون ذرات غبار پراکنده در هوا قرار ميدهيم!
سوره فرقان (25)، آیه 23
پرسش:
کتاب آقای «ابوالقاسمی» چاپ شده است؟
پاسخ:
نه، ایشان هنوز چاپ نکردند، ایشان مشغول دکترایش در دانشگاه بود، آنجا موضوع بحثش «تکفیر اهلسنت نسبت به یکدیگر» بود آن هم یک رساله بینظیر است، نه کم نظیر! موضوع دکترای ایشان در «دانشگاه ادیان»: «تکفیر اهلسنت نسبت به یکدیگر» است یعنی مذاهب اهلسنت نسبت به همدیگر تکفیر دارند ایشان اینهارا جمع کرده است.
تقریباً دو سه ماهی هست که ایشان کارش تمام شده و در مناظرهای که ما به «اصفهان» میرویم بنا شد ایشان مجری باشد.
در هر صورت...
بحث روی این است که آقای «بدر الدین عینی» در کتاب «عمدة القاری» که «شرح صحیح بخاری» است روایتی را مطرح میکند میگوید یکی از روات این حدیث «عبدالحمید» است:
«وهو من رجال الصحیحین»
از «دار قطنی» به همین شکل نقل میکند. افراد مختلفی هستند آقای «سندی» حاشیه ای بر «سنن نسائی» دارد ایشان میگوید:
«وقيل هذا الحديث موضوع و رد بأنه حسن صحيح ورجال سنده رجال الصحيحين فلا يلتفت إلى قول من حكم عليه بالوضع»
آخرش هم میگوید:
«والله تعالى أعلم»
حاشية السندي على النسائي؛ المؤلف : نور الدين بن عبدالهادي أبو الحسن السندي، الناشر : مكتب المطبوعات الإسلامية – حلب، الطبعة الثانية ، 1406 – 1986، ج 6، ص 68
حتی میگوید روایتی که گفتند جعلی است رجالش، رجال صحیحین است نمیتوانیم بگوییم جعلی است. «مبارکفوری» کتابی به نام «تحفةُ الأحوذی» دارد که در رابطه با «سنن ابن ماجه» است. ایشان یک تحقیقی انجام داده و شرح هم داده است. میگوید «ابن صلاح» که از بنیانگذاران علم درایهشان است میگوید:
«وقد قضى ابن الصلاح بأن الحديث حسن دون الصحيح وفوق الضعيف؛ محتجا»
احتجاج كرده:
«بأن رجاله رجال الصحيحين سوى قرة، قال: فإنه ممن انفرد مسلم عن البخاري بالتخريج له انتهى»
تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي؛ اسم المؤلف: محمد عبد الرحمن بن عبد الرحيم المباركفوري أبو العلا الوفاة: 1353، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج1، ص11
«عظیم آبادی» در «شرح سنن ابی داود» به همین شکل است. «زیلعی» در کتاب «تخریج الأحادیث والآثار» به همین شکل گفته است. تمام بزرگانشان این بحثها را مطرح میکنند و میگویند این راوی چون در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» روایت دارد، پس این راوی ثقه است و ما نمیتوانیم رد کنیم؛ چون اگر روایت این راوی را رد کنیم باید بخش زیادی از احادیث «صحیحین» را کنار بگذاریم!!
آقایان یک تفکری درست کردند گفتند این کتاب، صحیح است، هر آنچه که با این تفکر منافات داشته باشد همه را کنار میگذارند در اینجا هر چه باشد برایشان مهم نیست، مثلاً نسبت به انبیاء جسارتی شده باشد هم مهم نیست!! حضرت ابراهیم (علی نبینا وآله وعلیه السلام) که قرآن به پیغمبر میگوید:
(وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا)
و پيرو آيين خالص و پاک ابراهيم گردد؟
سوره نساء (4): آیه 125
(نستجیر بالله نستجیر بالله) میگوید ابراهیم همسرش را در اختیار یک ظالمی قرار داد که به او تجاوز کند و خودش نجات پیدا کند!!! یعنی از نظر آقای «بخاری» غیرت انبیاء در این حد است؛ اگر این را بخواهند کنار بگذارند «صحیحین» نمیشود!!
یا مثلاً رسول اکرم «عایشه» را روی دوشش از دیوار بلند میکرد تا بساط رقص و شوی همسایه را تماشا كند! چند تا روایت هم در این زمینه دارند. درب خانه پیامبر را زدند نبی مکرم یک دفعه - عذر میخواهم - لخت و مادر زاد دوان دوان آمد در را باز کرد، چشم این صحابی به پیغمبر افتاد؛ بعد از آن پیغمبر تصمیم گرفت خودش را لخت به کسی نشان ندهد!! یک چیزهای دارند که آدم نمیداند اینها را چه کار کند؟ هیچ عقل سالم این را نمیپذیرد.
حضرت موسی رفت غسل بکند لباسش را روی سنگ گذاشته آمد شلوارش را بپوشد سنگ لباسهای حضرت موسی را گرفت و فرار کرد حضرت موسی مدام سینه میزد:
«ثَوْبِي حَجَرُ ثَوْبِي حَجَرُ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج3، ص1249، ح3223
حضرت موسی ناله میکرد و این حجر رفت تا به «بنی اسرائیل» رسید، «بنی اسرائیل» آنچه که نباید ببینند دیدند در آخر حضرت موسی لباسش را از روی سنگ برداشت و پوشید.
در ادامه روایت توجیه میکند که «بنی اسرائیل» معتقد بودند که حضرت موسی مردانگی ندارد، برای اینکه ثابت بشود حضرت موسی مرد است (نستجیر بالله) خدای عالم به سنگ دستور داد لباسهای موسی را بر دار و تا قوم «بنی اسرائیل» آن چیزی را كه نباید ببینند ببینند! یك چیزهای وجود دارد كه آدم اصلا نمیداند چه كار كند اصلا ما کاری به سنی و شیعه نداریم.
یا عزرائیل میخواهد حضرت موسی را قبض روح کند حضرت موسی یک سیلی به عزرائیل میزند که چشم عزرائیل در میآید، عزرائیل چشم در آمدهاش را میگیرد و پیش خدا برای شکایت میرود خدایا من را فرستادی نه تنها زورم نرسید چشم من را هم کور کرد، انتقام من را از موسی بگیر!! خدای عالم یک جلسه آشتی کنانی بین حضرت عزرائیل و حضرت موسی گذاشت آنها با هم آشتی کردند! از این قضایا الی ماشاء الله «صحیحین» دارد.
دوستان کتاب «سیری در صحیحین» را مطالعه کنند به زبان فارسی و عربی است. آقای «شیخ محمدصادق نجمی خوئی» نوشته است. البته فارسی بود به عربی هم چاپ کردند عربیاش را «مکتبه اهلبیت» چاپ کرده است.
پرسش:
راجع به ادراجات «زهری» در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» را چطوری جمع میکنند با اینکه میگویند كل «صحیحین» صحیح است؟
پاسخ:
آن را جواب دادند. در قضیه حضرت زهرا (سلام الله علیها) میبینند که با اعتقاداتشان نمیسازد میگویند از ادخالات «زهری» بوده و حال آنکه خودشان جواب دادند و میگویند اینطوری نیست؛ اضافه بر اینکه در غیر «بخاری» هم این عبارتها آمده است.
«والسلام علیکم ورحمة الله»