بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه سی و هفتم 98/09/24
موضوع: مصدر تشریع معارف دین؛ صحابه یا اهلبیت (16)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
آیا «عكرمه» هم جزء شاگردان «ابن عباس» بود؟
پاسخ:
«عِكرمه» غلامش بود، نه شاگردش! به ایشان دروغ هم میبست و در دروغ بستن ضرب المثل بود.
پرسش:
در تفسیر قرآن، روایاتی داریم از شاگردان ابن عباس؛ مثل مجاهد و... اینها تا چه حد مورد اعتبار است؟ یعنی شاگرد «ابن عباس» بودن، چقدر اعتبار دارد!؟
پاسخ:
شاگرد «ابن عباس» بودن برای ما ملاك نیست! در میان شاگردان امام صادق، این همه روات ضعیف هستند؛ در میان شاگردان امام باقر، ما این همه ضعیف داریم. لذا شاگرد بودن، دلیل بر اعتبار كسی نمیشود.
«ابو حنیفه» هم به مدت دو سال شاگرد امام بود. شاگرد بودن ملاك نیست؛ ملاك این است که واقعا خودش ذاتا موثق است یا موثق نیست!؟ لذا ملاك خودش است.
پرسش:
در «مجمع البیان» هم روایاتی از شاگردان ابن عباس موجود است!
پاسخ:
اگر بزرگان ما از «عكرمه» و «مجاهد» و... مطلبی نقل كردهاند، بعضی وقتها از اینها كه نقل میكنند، شاید از باب «قاعده الزام» باشد، نه از باب اثبات موضوع! مثلا میآیند از ائمه روایاتی نقل میكنند، در کنارش دو تا روایات هم از آنها میآورند كه آنها هم در كتابهایشان آوردهاند.
مرحوم «طبرسی» در «مجمع البیان» معمولا مبنایش بر این است، شأن نزولها را كه میآورد مخصوصا آنجایی كه مربوط به اهلبیت است، سراغ اهلسنت میرود. عمدتا ایشان طرف روایات اهل سنت رفته است؛ و این را هم عرض كردم ظاهر قضیه این است كه از باب «قاعده الزام» است، نه از باب روشن شدن قضیه!
پرسش:
در قضیه آقای «عابدینی اصفهانی»، نقش اطرافیان ایشان را تا چه حد ارزیابی می کنید!؟ آن خنّاسانی که بعضاً دنبال تحریک ایشان هستند!
پاسخ:
در اینطور قضایا، معمولا اطرافیان نقش بسزایی دارند. در قرآن دارد:
(كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فيها جَميعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُون)
سوره اعراف (7): آیه 38
مرحوم «علامه طباطبایی» دارد یا اینکه از «امام» سوال میكنند: آنهایی كه گمراه كردهاند باید عذاب بشوند، ولی این كسانی كه فقط تبعیت کردند، برای چه باید عذاب بشوند؟ گفت: اگر اینها متابعت نمیكردند، آنها دنبال كار خودشان میرفتند. اگر كسی دنباله رو نداشته باشد، یك مرتبه، دو مرتبه یك حرفی میزند، وقتی ببیند خریدار ندارد، دیگر بساطش را جمع میكند. عمده در طول تاریخ، همین دنباله روهای بیتدبیر و بدون حساب و كتاب بوده است.
پرسش:
یك سری روایتهایی است كه خود اهل تسنن از امیرالمؤمنین نقل میكنند، ولی شیعیان نقل نكردهاند، از لحاظ رجالی با اینگونه روایات چطوری برخورد میكنیم؟
پاسخ:
آنها قواعد رجالی خاصی برای خودشان دارند. یك دفعه این است كه آن روایت در فضائل و مناقب است، اینها چه ثقه باشند و چه ثقه نباشند، ما به اینها استدلال میكنیم!
یك سری روایتهایی هم هست كه در مذمت شیعه است یا تقویت فقه اهل سنت است! معمولا در بحثهای فقهی، وقتی فقهای ما آنها را میآورند، برای این است كه روشن بشود كه شیعه در این حوزه چه میگوید و آنها چه میگویند؛ یعنی برای تبیین قضیه است، نه برای استناد به قضیه! بعضیها هم در مباحث فقهی و... میآورند از باب «خذ بما خالف العامّة» است.
ولذا در رابطه با روایات اهلسنت، یك قاعده خاص و یكنواخت نمیتوانیم در كتب شیعه بیان كنیم. هر موردی با توجه به قرائن خودش، یك علتی دارد كه فلان روایات اهلسنت در فلان کتاب شیعه میآید. هر موردی بحث خودش را دارد.
پرسش:
آیا صحیح است که «اشاعره»، «معتزلی»ها را كافر میدانند؟
پاسخ:
بله؛ اینها علیه همدیگر خیلی حرف دارند، «اشاعره» با «معتزله»؛ «معتزله» با «اشاعره»! شما ببینید بحث تكفیری كه اینها دارند، یك دنیای خاص خودش را دارد؛ الان شما این فایل را ببینید عنوانش است: «اهلسنت و تكفیر یكدیگر»! ببینید «ابو حاتم» میگوید:
«فكل من لم يكن حنبليا فليس بمسلم»
سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة – بيروت – 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ج 18، ص 508
«ابو القاسم بكری» از «فقهای حنابله» میگوید:
«والله ما كفر أحمد و لكن أصحابه كفروا»
الكامل في التاريخ؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت – 1415هـ ، الطبعة: ط2، تحقيق: عبد الله القاضي، ج 8 ، ص 428
موضوعاتی از قبیل "غیر اشاعره همه كافر هستند." یا "«لعن علنی اشاعره»،" ؛ "«لعن معتزله و اشعریه»." همه اینها به جان هم افتادند و بد جوری هم به جان هم افتادند، به طوری که «حنفیها» و «شافعیها» از یكدیگر جزیه میگیرند!! «أبا الحسن بن قبيس» میگوید:
«لو كانت لي ولاية لأخذت من أصحاب الشافعي الجزية»
تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل؛ اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر – بيروت – 1995 ، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، 56، ص76
یعنی اینها مسلمان نیستند، و اهل كتاب هستند!! آن دیگری میگوید:
«لو كان لي أمر لوضعت على الحنابلة الجزية»
اگر من قدرت داشتم، بر حنابله جزیه وضع می کردم.
العبر في خبر من غبر؛ اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي الوفاة: 748هـ ، دار النشر : مطبعة حكومة الكويت – الكويت – 1984 ، الطبعة : ط2 ، تحقيق : د. صلاح الدين المنجد، ج 4، ص 200
اصلا یك غوغایی است! در قسمت «گیلان» كه اینها مساجدی داشتند، آمدند گفتند: مسجد را بین ما و بین «حنفیها» تقسیم كنید. گفتند چرا؟ گفتند: برای اینكه آنها ما را مسلمان نمیدانند، ما را اهل كتاب میدانند.
مثلا «معجم البلدان» دارد تعصب بین «شافعیه» و «حنفیه» در «اصفهان» به گونه ای بود که هركدام كه پیروز میشدند، تمام خانههای همدیگر را خراب میكردند و آتش میزدند. دوباره وقتی «حنفیها» بر «شافعیها» غلبه میكردند، همین بلا را بر سر آنها میآوردند.
در «نیشابور» بین «حنفیها» و «شافعیها» که عمدتا بین این دو تا مذهب خیلی زیاد دعوا بوده؛
« فقد وقعت فتنة بين الحنفية والشافعية في نيسابور ذهب تحت هياجها خلق كثير، وأحرقت الأسواق والمدارس وكثر القتل في الشافعية فانتصروا بعد ذلك على الحنفية وأسرفوا في أخذ الثأر منهم»
في ظل أصول الإسلام؛ في ضوء الأصول المستفادة من الكتاب والسنة محاضرات العلامة الأستاذ المحقق الشيخ جعفر السبحاني، بقلم جهاد الهادي؛ ص 25
می گوید: اینها در انتقام گیری اصراف كردند، خانههایشان را آتش زدند، بازارهایشان را در «اصفهان» آتش زدند. اینها در «اندلس» به همین شكل عمل كردند؛ در «ری» به همین شكل عمل كردند. در «بغداد» بین اصحاب «ابی بكر مروزی» و دیگرانی که از خود اهلسنت بودند دعوا شد، ریختند همدیگر را كشتند. دعوایشان سر این بود كه:
(عَسَى أَنْ يبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا)
اميد است پروردگارت تو را به مقامي در خور ستايش برانگيزد!
سوره اسراء (17): آیه79
مراد چیست؟ آیا پیغمبر در حق اهل گناه شفاعت میكند یا نه؟ یك تعدادی میگفتند شفاعت میكند و یك تعداد میگفتند شفاعت نمیكند. روی همین بحثشان شد و منجر به كشت و كشتار شد؛ در این قضیه خانهها را آتش زدند، بازار را آتش زدند.
یعنی یك حرفهایی است كه اصلا آدم به عقل اینها میخندد، یك وقت یك مسئله عقیدتی است، به جان هم میافتند، آن یك بحث دیگری است. ولی در اینكه مراد از این آیه چیست؟ یكی میگوید پیغمبر در كنار خدا در عرش می نشیند و شفاعت میكند و دیگری میگوید نه، در میان مردم شفاعت میكند. بابا فرقی نمیكند پیامبر کجا باشد؛ میخواهد در آسمان باشد و یا در زمین باشد، میخواهد شفاعت كند. اینكه مكان پیامبر كجاست، مگر كشت و كشتار دارد؟
«فقتل بینهم قتلا كثیرة»!
پرسش:
در بحث تعادل و تراجیح در روایات، آیا ضد شیعه بودن ملاك رد روایت هست، که از آن طرف هركس كه شیعه باشد بگوییم كافی است!؟
پاسخ:
اصلا شیعه بودن ملاك نیست. یك دفعه بحث سندی میآوریم، میگوییم:
«خذ بما رواه اعدلهما و اوثقهما»
حالا این اوثق، سنی باشد یا شیعه باشد، برای ما فرقی نمیكند، شیعه است ثقه است ولی سنی اوثق است، ما روایت اوثق را میگیریم!
«اوثق» هم كه ما میگوییم منظور «اوثق فی مذهبه» است، «اعدل»؛ یعنی «اعدل فی مذهبه»، یعنی در داخل ثقة، عادل خوابیده است؛ ولی عادل در مسائل چشم، زنا و سرقت نه؛ «عادل فی لسانه علی عقیدته فی مذهبه»! اگر ما بدانیم این آقا دروغ میگوید ولو اعدل ترین فرد مذهبش هم باشد، ما عمل نمیكنیم.
مسئله «تعادل و تراجیح» در آن دو تا روایتی مطرح می شود كه هردو صحیح هستند؛ ما یك بحثی هم كه با آقای «عابدینی» داشتیم همین بود، كه ایشان آمد گفت روایت را كنار بگذاریم و چنین و چنان كنیم، من یك چند تا روایتی آوردم، خیلی بحث قشنگی هم شد، خیلی عالی بود.
با ایشان بحث داشتیم درباره روایاتی كه در رابطه با امامت است. ایشان میگفت: این روایاتی كه شما ذكر میكنید، مسائلی وجود دارد که این روایات را تکذیب می کند. موضوع این بود دوستان توجه داشته باشند. ایشان در جزوه خودش آورده بر اینكه روایاتی كه در اثبات امامت ائمه و ذکر نام ائمه است، مسائلی دیگری وجود دارد که اینها را تكذیب میكند.
مثلا در رابطه با «مذهب اسماعیلیه»، می گفت: امام صادق نمیدانست امام بعد از خودش «اسماعیل» است و یا امام كاظم است؛ لذا اینها میآید آن احادیث را تكذیب میكند. من گفتم چطور؟ ما سیصد روایت در مورد اسامی ائمه داریم، مگر میشود چهار، پنج تا روایت آنها را تكذیب كند. گفت: چشم من از این حرفم بر میگردم، تكذیب نمیكنند باهم تعارض دارند!!
گفتم: شیخ! تعارض در جایی است كه دو تا روایت هر دو صحیح باشند، هر دو روایت در یك سطح باشند، نه اینكه یك روایت ضعیف و یك روایت صحیح باشد؛ در اینصورت اصلا به مرحله تعارض نمیرسد. تعارض و ترجیح و... در جایی است كه ما دو روایت داریم هردو صحیح هستند و ما نمیدانیم به این عمل كنیم و یا به دیگری عمل كنیم!؟ لذا در آنجا مرجحات سندی و دلالی میآید:
«خُذْ بِمَا اشْتَهَرَ بَيْنَ أَصْحَابِك»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط – بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج2، ص245، باب 29
اینجا مرجح دلالی است. یا
«خذ بما رواه اوثقهما»
وقتی ما روایاتی درباره مذمت «اسماعیل» از زبان امام صادق داریم، آن هم نه یك مورد و دو مورد، بلكه دهها مورد که امام صادق او را نفی میكند، مذمت میكند، و یا «اسماعیل» به پدر بزرگوارشان جسارت میكند و میگوید:
«يَا أَبَتِ، إِنَّكَ لَمْ تَفْهَم»
ای پدر تو نمیفهمی!
الإمامة و التبصرة من الحيرة؛ نویسنده: ابن بابويه، على بن حسين، محقق / مصحح: مدرسه امام مهدى عليه السلام، ناشر: مدرسة الإمام المهدى، ص66
«يَا أَبَتَاهْ لَمْ تَحْفَظْ»
بابا تو رعایت نمیكنی!
راوی تعجب میكند، امام میگوید:
«إِنَّ إِسْمَاعِيلَ لَيْسَ مِنِّي كَأَنَا مِنْ أَبِي»
الغيبة( للنعماني)؛ نويسنده: ابن أبي زينب، محمد بن ابراهيم، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: نشر صدوق، ص325
این همه مذمت در مورد «اسماعیل» است، مگر میشود ما بگوییم: بله، امام صادق تصور میكرد كه امام بعد از او «اسماعیل» است؛ یعنی این واقعا جنایت در حق اهلبیت است! این بحث علمی نیست. بحث علمی این است كه آدم بیاید چهار، پنج روایت را کنار هم بگذارد و با هم یك تحلیلی میكند.
ایشان به طور كلی یك چیزهای را شنیده و اصلا روی آن به اندازه یك ساعت هم مطالعه نكرده. ایشان حتی به اندازه یك ساعت هم روی این قضیه مطالعه نكرده بود!
آنچه كه ما فهمیدیم، ایشان با آقای «صالحی نجف آبادی»، تقریبا قبل از انقلاب در «دفتر تبلیغات» بودهاند و در كارهای «تفسیر راهنما» آقای «رفسنجانی» هم باهم كار میكردند. البته خودش هم گفت من با آقای «صالحی نجف آبادی» یك سال و یا دو سال تمام آیات قرآن را زیر و رو كردیم و برای ما ثابت شد كه حكومت پیغمبر، مردمی است، حكومت پیغمبر الهی نیست! گفتیم ایشان خودش را لو داد كه انحراف از كجا شروع شده است.
البته آقای «صالحی نجف آبادی» مرد مُلّایی بود. من خودم تقریبا بخشی از «مكاسب» را خدمت ایشان خواندم. واقعا ملا بود! یعنی در میان كسانی كه «مكاسب» میگفتند، شاید یكی از بهترین كسانی بود كه حرف «شیخ انصاری» را واقعاً فهمیده بود.
ولی در همان زمان در قضیه تألیف کتاب «شهید جاوید» توسط همین آقای «صالحی نجف آبادی»، ما مفصل با ایشان اختلاف داشتیم. در سر درس وقتی مسائل اعتقادی پیش میآمد، تقریبا یكه تاز كلاسش بنده بودم؛ ایشان را هم كه به استان «زنجان» و شهر «ابهر» تبعید كردند، شاید تنها كسی كه از دوستانشان برای عیادتش رفت، من بودم!
خودش گفت: فلانی! من اینهمه دوست و آشنا دارم، یك نفر نیامده حال من را در اینجا بپرسد! ما آنجا رفتیم و از ایشان عیادت كردیم؛ البته به زادگاه ما هم آنجا نزدیك است، تقریبا چهارده، پانزده فرسخ بیشتر نیست؛ ولی ما آنجا رفتیم و هدایایی هم در حد توان خودمان برایش بردیم.
اما افكارشان را در مباحث امامت و... من قبول نداشتم؛ علیه ایشان هم كتاب زیاد نوشتند، البته ایشان میگفت: اینهایی كه كتاب نوشتهاند، جوابیه ننوشتهاند، بلكه فحشنامه است!! گفت: تنها كسی كه جواب متقن و منطقی نوشت، آقای «آیت الله لطف الله صافی» است در کتاب «شهید آگاه».
البته آیت الله «صافی» این جوابیه را با یك كس دیگر و دو نفری نوشتند، اسم فردی كه با ایشان شریك در نوشتن جوابیه بود، الان یادم نیست.
گفت: تنها كسی كه واقعاً حرف من را فهمیده و نقد علمی كرده، آقای «صافی گلپایگانی» است. مابقی، مخصوصا آقای «انصاری» و دیگران، یك جوابهایی نوشته بودند كه واقعا مسخره بود. دكتر «شریعتی» هم در «دانشگاه» جوابهایش را نقل میكرد و مسخره میكرد!!
آغاز جلسه...
بحثمان در این بود كه آیا صحابه میتوانند بیایند مصدر تشریع برای ما در كلیه معارف دینی چه «فقهی»، چه «تفسیری»، و یا «كلامی» باشند یا نه؟ عرض كردیم جهلی كه اینها نسبت به شریعت دارند، ثابت می کند که اینها نمیتوانند مصدر تشریع باشند.
«غزالی» تعبیری دارد و موارد متعددی از اجتهاد صحابه را میآورد كه اینها اجتهاد به رأی داشتند. بعد میگوید قضیه «زید ابن ارقم» كه عایشه گفت:
«أبطل جهاده مع رسول الله»
المصنف، اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1403، الطبعة: الثانية، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ج 8، ص 185، ح 14813
«غزالی» می گوید: این فتاوای به رأی صحابه:
اصلا قابل شمارش نیست!
المستصفى في علم الأصول؛ اسم المؤلف: محمد بن محمد الغزالي أبو حامد الوفاة: 505، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت – 1413، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد السلام عبد الشافي، ج1، ص 288
اینها نه به سنت پیغمبر و نه به قرآن، بلكه به رأیشان استناد كردهاند؛ اگر این چنین است كه به رأیشان استناد كردهاند به قول آقای «شعبی»:
« ما حَدَّثُوكَ هَؤُلَاءِ عن رسول اللَّهِ فَخُذْ بِهِ وما قَالُوهُ بِرَأْيِهِمْ فالقه في الْحُشِّ»
این را در زباله دانی بیندازید!
سنن الدارمي، اسم المؤلف: عبدالله بن عبدالرحمن أبو محمد الدارمي، دار النشر: دار الكتاب العربي - بيروت - 1407، الطبعة: الأولى، تحقيق: فواز أحمد زمرلي , خالد السبع العلمي، ج1، ص 78، ح 200
از این طرف این هم میگوید: «لا يدخل تحت الحصر»!
«آمدی» باز از فقهای به نامشان است در كتاب «الاحكام» جلد 1، صفحه 243 بعد از اینكه مواردی از اجتهاد به رأی صحابه را میآورد، میگوید:
«إلى غير ذلك من الوقائع الكثيرة التي لا تحصى»
الإحكام في أصول الأحكام؛ اسم المؤلف: علي بن محمد الآمدي أبو الحسن الوفاة: 631، دار النشر: دار الكتاب العربي – بيروت – 1404 ، الطبعة : الأولى، تحقيق: د. سيد الجميلي، ج 1، ص 243
اگر این است دیگر باید گفت: «إنا لله و انا الیه راجعون»! آیا این صحابهای كه اجتهاد به رأیشان «لا تحصی» است، میشود این صحابه برای ما مصدر تشریع باشند؟ ما وقتی میآییم میخواهیم یك حكمی را استناد بكنیم، باید توجه کنیم که: «المفتی یفتی عن الله»؛ لذا باید دقت كند كه یا باید مستند به كتاب باشد و یا به سنت باشد.
«اجماع» را هم که ما قبول داریم، اجماعی كه كاشف از سنّت است، آن را قبول هم داریم، اگر اجماع كاشف از قول معصوم و سنت نباشد، به اندازه پر كاهی هم ارزش ندارد!!
«اجماع» دلیل مستقل نیست. بعضی از موارد است كه ما دستمان از دلیل خالی است ولی اجماع داریم، میگوییم شاید گذشتگان روایاتی در اختیارشان بود که به دست ما نرسیده است! و این را هم مرحوم «آیت الله العظمی خویی» رضوان الله تعالی علیه در كتابهای فقهی خودش خیلی جاها این تعبیر را دارد.
وقتی كه یك مطلبی میآورد میگوید: مگر آثار شیعه همه به دست ما رسیده است كه ما بگوییم نیست!؟ یك دفعه این است كه می گوییم ما پیدا نكردیم، یك دفعه میگوییم همچنین چیزی نیست! مضمون حرف ایشان این است اگر دنبال یك مطلبی گشتید و پیدا نشد، نگویید در این زمینه ما روایت نداریم؛ بگویید ما روایت پیدا نكردیم!
چون در طول تاریخ چندین مورد كتابخانههای ما را آتش زدند. در زمان «شیخ مفید» رضوان الله تعالی علیه، متوفای 413، ریختند كتابخانه ایشان را آتش زدند و تمام آثار شیعه به خاكستر تبدیل شد! ایشان رفت، دوباره «سید مرتضی» متوفای 435 آمد، از این طرف و از آن طرف كتابهایی را جمع كرد، دوباره ریختند كتابخانه ایشان را هم آتش زدند؛ هرچه زحمت كشیده بود خاكستر شد!
بعد از ایشان شاگردش مرحوم «شیخ طوسی» متوفای 460 آمد، بعضیها میگویند سیزده هزار تا هفده هزار و بعضیها هم میگویند تا بیست و چهار هزار جلد كتاب داشته است. لا اقل میگویند هشت هزار جلد كتاب داشته است؛ هشت هزار جلد كتاب در آن زمان كه همه خطی بودند، چاپی نبود كه برود از بازار بخرد، ایشان باید كتابهای خطی را تهیه كند و بدهد استنساخ كنند، باز در سال 448 در بغداد ریختند كل كتابخانه ایشان را به خاكستر مبدل كردند؛ با این وضع چیزی برای شیعه ماند؟! آن وقت ما بگوییم همچنین چیزی در کتابهای روایی ما نیست! چیزی اصلاً وجود ندارد؛ نه، بگوییم ما گشتیم و پیدا نکردیم!
بعضی از کتابهای ما را در «جنگهای صلیبی» که از نزدیک سال 500 هجری شروع شد تا نزدیک هفتصد هشتصد هجری ادامه داشت، یعنی نزدیک 300 سال ادامه داشت. مسیحیها در «جنگهای صلیبی» کشورهای اسلامی را غارت كردند و مسلمانها را كشتند!
در «لبنان» کتابهای فقهی را که جلدش از پوست گاو و چرم بود، کتابها را از جلد چرمی جدا میکردند و با چرم کتاب برای خودشان پوتین و کفش درست میکردند و تعدادی هم که کتابهای با ارزش بود، اینها را با خودشان بردند.
بعضی از آقایانی که «کتابخانه بزرگ لندن» را دیدند میگویند: خیلی از کتابهای شیعه که در چهار پنج قرن اول هجری نوشته شده، آنجا موجود است؛ مرحوم «آقا عزیز طباطبائی» (رضوان الله علیه) نوه دختری «صاحب عروه»، که در بحث آشنایی با نسخ خطی، شاید نفر اول تاریخ اسلام بوده و ما مثل ایشان نداشتیم و خدا حافظه عجیبی به او داده بود؛ ایشان برای مداوا رفته بود«لندن»!
ایشان خودش برای من نقل میکرد میگفت: ما به «کتابخانه بزرگ لندن» یک گذری کردیم، دیدیم یک سری از میکرو فیلمهای کتابهای شیعه آنجا است که اصلاً ما اسمش را هم نشنیدیم. ایشان به آنجا رفت و «رجال شیخ طوسی» را استنساخ کرد و آورد.
ما آمدیم با این «رجال شیخ طوسی» که در «نجف» چاپ شده بود مقابله کردیم، کمتر صفحهای است که یك یا دو راوی اضافه نشد؛ یعنی در گذر زمان، روات و اصحاب ائمه در کتاب «رجال شیخ طوسی» سقط شده و از بین رفته بود. ولذا «رجال شیخ طوسی» چاپ «نجف» را ببینید و چاپ «جامعه مدرسین» را که از روی نسخه آقای «طباطبائی» نوشته شده را هم ببینید. آقای «قیومی» كه داشت تحقیق میکرد، من یک نسخه فتوکپی به ایشان دادم.
لذا شما اگر این دو نسخه را مقابله کنید، خیلی از موارد را می بینید که راوی ثقه است و همه گفتند «ثقةٌ»؛ «علامه» گفته: «قالَ شیخ ثقةٌ»، «سرائر» گفته «ثقةٌ»؛ ولی میبینیم در کتابی که در «نجف» چاپ شده، وجود ندارد؛ بعد وقتی به چاپ جدید مراجعه میکنیم میبینیم اینجا «شیخ طوسی» اسمش را آورده میگوید «ثقةٌ» یا «ضعیفٌ»!
در هر صورت این هم از معجزات اهلبیت بود، یکی از علمای اهلسنت میگوید اگر این فشاری که بر مذهب شیعه آمد، یک صدم این، بر مذهب «حنفی»، «حنبلی»، «شافعی» بود، تا به حال صد باره منقرض شده بود و اسمش هم از زبانها افتاده بود!
ولی با همه این حال عنایت اهلبیت بود که این مذهب، با این همه فشارها باقی بماند. به قول یکی از بزرگان میگفت مذهب شیعه از لابهلای خون و شکنجه بیرون آمده و به دست ما رسید. این وضع شیعه است، این هم وضع آقایان اهلسنت است كه میگویند صحابه فتاوای به رأی که دارند و مستند به کتاب و سنت نیست؛
«من الوقائع الكثيرة التي لا تحصى»
الإحكام في أصول الأحكام؛ اسم المؤلف: علي بن محمد الآمدي أبو الحسن الوفاة: 631، دار النشر: دار الكتاب العربي – بيروت – 1404، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. سيد الجميلي، ج 1، ص 243
روایتی را «حاکم نیشابوری» میآورد میگوید: قومی پیش «عبدالله مسعود» آمدند، - همان طور که دیروز اشاره کردیم - سوال کردند گفتند: مردی با زنی ازدواج کرده ولی مهریه معین نکرده، حال از دنیا رفته، ما چه کار کنیم؟ برگشت گفت:
«ما سئلت عن شيء منذ فارقت رسول الله أشد علي من هذه فأتوا غيري»
من بعد از پیغمبر با همچین مسئله مشکلی مواجه نشده بودم بروید از دیگری سوال کنید!
گفت: ما رفتیم یک ماه از تمام صحابه سوال كردیم، هیچ کس همچین مسئلهای در نزدش که از پیغمبر سوال کرده باشد نبود؛
«قالوا فاختلفوا إليه فيها شهرا ثم قالوا له في آخر ذلك من نسأل إذا لم نسألك وأنت آخيت أصحاب محمد صلى الله عليه وسلم في هذا البلد ولا نجد غيرك»
آخرش دوباره آمدند سراغ ابن مسعود و گفتند: ما غیر از تو هیچ كس را نداریم. گفت:
« سأقول فيها بجهد رأيي فإن كان صوابا فمن الله وحده لا شريك له وإن كان خطأ فمني والله ورسوله منه بريء... هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه»
المستدرك على الصحيحين، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت – 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج 2، ص 196، ح 2737
پرسش:
چرا مردم برای طرح سؤالشان پیش امیرالمؤمنین نمیرفتند؟
پاسخ:
آن هم یک سوالی است! زمانی که «ابن مسعود» بوده، امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین هم بوده؛ ولی با آنها کاری نداشتند. میگوید: یک ماه رفتیم سوال کردیم و پیدا نکردیم! از امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) است که میگوید: در بعضی از موارد مردم جواب سلام من را نمیدادند! نه تنها به من سلام نمیدادند، بلکه جواب سلام من را نمیدادند. امیرالمؤمنین را مردم بالای منبر سب و لعنش میکنند، آن وقت بروند احکام اسلامی از او سوال بکنند!؟
در هر صورت... «ابن عبد البر» هم همین تعبیر را دارد:
«فترددوا فيها شهرا وقالوا من نسأل وأنتم جلة أصحاب محمد بهذا البلد»
بعد میگوید:
«سأقول فيها برأيي»
الاستذكار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار؛ اسم المؤلف: أبو عمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر النمري القرطبي الوفاة: 463هـ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت – 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: سالم محمد عطا-محمد علي معوض، ج 5، ص 425
در رابطه با «ابو هریره»، از «ابن کثیر»، شاگرد «ابن تیمیه» در «البدایه»، داریم كه میگوید:
«أبو هريرة كان يدلس»
با کلمه «کانَ» آمده؛ یعنی این آقا همواره تدلیس میکرده است.
«أى يروى ما سمعه من كعب وما سمعه من رسول الله ولا يميز هذا من هذا»
البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج 8، ص 109
چون آقای «ابو هریره» هم شاگرد پیغمبر بود آن هم:
«بِشِبَعِ بَطْنِهِ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير, اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا،ج1، ص 55، ح 118
و هم شاگرد «کعب الأحبار یهودی» بوده است!
پرسش:
کلمه «یدلس» خیلی در روایات اهل سنت آمده است. مثلاً درباره بعضی از شخصیتهای خودشان دارند که فلانی «یدلس»؛ یعنی اینها ساقط میشود؟
پاسخ:
ما روزهای دوشنبه و سهشنبه به مسئله «تدلیس» میرسیم. تدلیسها را تقسیم بندی میکنند. تدلیس یک دفعه تدلیس در سند است، تدلیس در متن است، تدلیس از روی خطا است، تدلیس از روی عمد است، اینها تقسیم بندی دارند. ولی عمدتاً میگویند: «المدلِسُ کذابٌ»! مثلاً دارند که:
«سمعت شعبة يقول لأن أزني أحب الي من ادلس»
اگر بروم زنا بکنم، بهتر است از اینکه بروم تدلیس کنم!
الكفاية في علم الرواية؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن ثابت أبو بكر الخطيب البغدادي الوفاة: 463، دار النشر: المكتبة العلمية – المدينة المنورة، تحقيق: أبو عبدالله السورقي , إبراهيم حمدي المدني، ج 1، ص 356
«التدليس أخو الكذب»
الكفاية في علم الرواية؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن ثابت أبو بكر الخطيب البغدادي الوفاة: 463، دار النشر: المكتبة العلمية – المدينة المنورة، تحقيق: أبو عبدالله السورقي , إبراهيم حمدي المدني، ج 1، ص 355
آقایان الی ماشاء الله از اینها دارند؛ ولی از آن طرف هم عمده بزرگان اهلسنت، تدلیس میکردند؛ اینها هفت، هشت تا کتاب در رابطه با «المدلسون» نوشتند. آنجا آمار آوردند حتی «بخاری» را هم جزو مدلسین آوردند. میگویند: خود «بخاری» تدلیس میکرده، «بخاری» الی ماشاء الله تدلیس دارد. وقتی «بخاری»شان تدلیس بکند، دیگر به غیر «بخاری»شان چگونه می شود اعتماد کرد!؟
در هر صورت، «ابن کثیر» میگوید: ابوهریره روایت را نمیدانست این آیا از «کعب الأحبار یهودی» است، یا از پیغمبر است؟ روایت پیغمبر را به نام «کعب الأحبار» نقل میکرد، و روایت «کعب الأحبار» را به نام پیغمبر نقل میکرد!!
این دیگر «ابو هریره» است که 5700 روایت دارد که عمده روایات اهل سنت از این آقا است. اگر واقعاً «التدلیس اخوا الکذب»، ما چه کار کنیم؟ این پنج هزار و هفتصد و اندی روایت را شما بیاورید، ما شک میکنیم که آیا این روایت تدلیس شده یا نشده؟ نتیجه تابع اخص المقدمات است؛ یعنی ما حکم میکنیم که در اینجا تدلیس شده، إلا ثبت بالقطع عدم تدلیس! پس کل این 5700 روایت اهل سنت، همه به هوا رفت!
پرسش:
زمان عمر که منع نقل حدیث بود، «کعب الاحبار» چه چیزی را روایت می کرد؟
پاسخ:
وقتی کارخانه حدیث سازی دارند، اکثر داستانهایی که در «تورات» و «انجیل» بوده میآمده از قول پیغمبر نقل میکرد. «ابن کثیر» در این تفسیرش در یکجا خیلی عصبانی است! من در هیچ جا اینطور ندیدم، میگوید: "غالب این روایاتی که ما در تفسیر قرآن داریم، اسرائیلیات است، که «کعب الأحبار» و ... آمدند خرافاتی که در «تورات» و «انجیل» بود به نام پیغمبر برای مردم نقل کردند."
اصلا جناب عمر، عاشق اسرائیلیات بوده، عمر پیش «علمای یهودی» میرفت و مطالب را میگرفت؛ چند بار خدمت رسول اکرم آمد اسرائیلیات را نقل کرد، پیغمبر عصبانی شد گفت: آنها هر چه داشتند من هم دارم، سراغ «علمای یهودی» نرو! عمر عشق و علاقه خاصی داشت.
بعد از اینکه به خلافت هم رسید به امثال «کعب الأحبار یهودی» و «تمیمه داری نصرانی» میدان داد در همان زمانی که احادیث را جمع میکنند آتش میزنند، امیرالمؤمنین حق نقل حدیث ندارد «کعب الأحبار» در «مسجد النبی» کرسی تدریس دارد این مصیبت ما است!!
به قول آقای «جوادی آملی» - خدا ان شاء الله حفظشان کند - میگفت: "فلانی! جوانهای اهلسنت حق دارند مطالب را بدانند، اگر شما این مسائل را نگویید فردا همین جوانهای اهلسنت از شما شکایت میکنند، حقایق را برای اینها بگویید."
لذا بحث جهل اینها را ما مفصل آوردیم. این روایت خیلی جالب و زیبا است؛ یعنی از آنهایی است که با طلا نمیشود عوض کرد؛ از طرفی میگویند پیغمبر فرمود:
«خذوا ثلثي دينكم من هذه الحميراء»
دو ثلث دینتان را از «حمیرا» بگیرید!
التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، اسم المؤلف: فخر الدين محمد بن عمر التميمي الرازي الشافعي، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1421هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، ج32، ص 31
از آن طرف نقل می کنند:
«قالت عائشة لأبي هريرة إنك لتحدث عن النبي حديثا ما سمعته منه»
ای اباهریره! روایاتی از پیغمبر میآوری که ما تا بحال نشنیدیم.
«ابو هریره» گفت:
«يا أمه طلبتها»
من دنبال حدیث بودم
«وشغلك عنها المرأة والمكحلة»
تو مشغول آرایش و سرمه دان و آیینه جلویت بودی!
«وما كان يشغلني عنها شيء»
من مشغول آرایش امثال اینها بودم!
تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل؛ اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر – بيروت – 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ج 67، ص 353
این هم احترامی که برای «عایشه ام المؤمنین» دارند. میگوید تو دنبال آرایش برای پیغمبر بودی، ولی من دنبال حدیث بودم.
جالب این است که «مستدرک» این روایت را میآورد و میگوید روایت صحیح است! ما اگر یک روایتی را بیاوریم میگویند روایت ضعیف است! یک آقایی دیروز اشاره کرد که اینها می گویند: شیعهها مثل مگس روی آشغال ها میروند و روایتهای ضعیف ما را انتخاب میکنند و به رخ ما میکشند! بفرمایید «مستدرک» جلد 3، صفحه 582:
«عن عائشة أنها دعت أبا هريرة»
گفت «ابو هریره» بیا پیش من!
«فقالت له يا أبا هريرة ما هذه الأحاديث التي تبلغنا إنك تحدث بها عن النبي هل سمعت إلا ما سمعنا و هل رأيت إلا ما رأينا»
غیر از آنی که پیغمبر برای همه ما گفته، برای تو هم چیزی گفته؟
میگوید: من در کنار پیغمبر بودم هر کجا پیغمبر میرفت غذا و ... بخورد من هم کنار پیغمبر بودم! جناب ابوهریره! در کنار پیغمبر، کنار سفره دو نفری که نبودی؟ پنج، شش نفر هم آنجا بود. در خانه پیغمبر هم میرفتی، امهات المؤمنین و بچهها آنجا بودند، اگر پیغمبر روایتی میگفت، کنار سفره همه میشنیدند. در خانه پیغمبر، امهات المؤمنین آنجا بودند، اینطوری نبود که شما در کنار سفره مینشستی؛ برگشت گفت که:
«يا أماه إنه كان يشغلك عن رسول الله المرآة والمكحلة والتصنع لرسول الله»
ای مادر! تو مشغول عشوهگری برای پیغمبر بودی!!
«وإني والله ما كان يشغلني عنه شيء»
من کسی را نداشتم كه برایش عشوه گری كنم!
آن زمان هم برای جوانها مُد نبود که ابرو بردارند و...
بعد میگوید:
«هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه»
المستدرك على الصحيحين، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت – 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج 3، ص 582
پرسش:
«حاکم نیشابوری» در این روایت چطور عبارت «و آله» را آورده است؟
پاسخ:
معمولاً میآورند، «بخاری» خیلی جاها کلمه «وآله» را آورده است. اینطوری نیست که نیاورند. حتی من دیدم «ذهبی» در بعضی جاها کلمه «وآله» را میآورد.
پرسش:
عبارت «ولم یُخْرجا» یعنی چه؟
پاسخ:
یعنی روایت، شرائط صحیح را دارد، ولی «بخاری» و «مسلم» این را نیاوردند؛ «وَلم یُخْرِجا» یا «وَلم یُخَرِّجا» هر دو عبارت صحیح است!
از آن طرف هم دکتر «عجّاج خطیب» روایت را نقل میکند بعد میگوید:
«وهؤلاء كلهم ثقات»
کاملاً واضح و روشن است که این قضایا یک قضایای سادهای نیست! اهل سنت می گویند شما شیعیان چرا به روایات ما عمل نمیکنید؟ کفر شیعه را اثبات میکنند میگویند شما عداوت با پیغمبر دارید چرا؟ چون روایاتی که صحابه نقل کردهاند شما نقل نمیکنید؛ اگر عداوت با پیغمبر ندارید چرا روایاتی که صحابه نقل کردند، اینها را شما قبول نمیکنید و به اینها استناد نمیکنید؟
ما چه کار کنیم؟ شما هم اگر یک مقداری دقت کنید به این روایات عمل نمیکنید! اصلاً ما کاری نداریم بفرمایید این مطالبی است که شما از بزرگان صحابه نقل میکنید. اینطور قضایا الی ماشاء الله از اهلسنت در رابطه با مباحث حدیثی و سنتی داریم؛ ولذا این باعث میشود که اعتمادمان به روایات شما سلب بشود.
ما که با اهل سنت مشکلی نداریم. در کتابهای خودمان این همه روات از اهلسنت آمده که ثقه هستند و ما عمل میکنیم؛ از صحابه ثقه هستند ما عمل میکنیم، اگر شیعه عداوتی با صحابه داشت، این همه روایات در کتاب «کافی» نبود!
مرحوم «علامه حلی» در آخر کتاب «رجال» اسم شصت، هفتاد نفر از روات اهلسنت را که در کتابهای روایی و رجالی ما آمده، همه را لیست کرده است.
این همه صحابه و علما، اگر اشتباه نکنم نزدیک به چهارصد و اندی از صحابه که مورد وثوق هستند، و در «رجال شیخ طوسی»، «رجال نجاشی»، «رجال علامه» آمدهاند، همه اینها لیست شده و موجود است. اگر شیعه با صحابه عداوت داشته باشد از چهارصد و اندی صحابه، روایت داشت!؟
البته بله، برای ما از صحابه آن بزکی که شما زدید «کُلُهم عدول» ولو زنا کنند ولو سرقت کنند ولو جنایت کنند، نه، قبول نداریم. صحابه هم مثل سایر انسان ها؛ چه صحابه پیغمبر باشد، چه صحابه امام صادق؛ اصحاب امام صادق هر کدام عادل و ثقه هستند به روایتش عمل میکنیم، و اگر ثقه نیستند روایتش را کنار میگذاریم، صحابه پیغمبر هم مثل صحابه ائمه (علیهم السلام) هستند.
«والسلام علیکم ورحمة الله»