2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
آيا اسلام ابوبكر ابتداي بعثت بوده يا بعد از دعوت علني؟
کد مطلب: ٤٩٤٧ تاریخ انتشار: ٠٩ اسفند ١٤٠٠ تعداد بازدید: 6672
پرسش و پاسخ » صحابه
آيا اسلام ابوبكر ابتداي بعثت بوده يا بعد از دعوت علني؟

سوال: آيا اسلام ابوبكر ابتداي بعثت بوده يا بعد از دعوت علني ؟

در باره زمان اسلام آوردن ابو بكر، روايات مختلفي نقل شده است. برخي روايات حاكي از اين كه اسلام ابوبكر بعد از دعوت علني بوده؛ چند روايت در اين زمينه وجود دارد كه در آنها آمده است ابوبكر قبل از مسلمان شدن، با حكيم بن حزام عازم مسافرت به طائف بود؛ اما وقتي حارث ابو خالد از جريان بعثت رسول خدا و دشنام خديجه به بت هاي آنها، به او خبر داد، نزد پيامبر آمد و اسلام آورد.

اين روايت را بلاذري اين گونه نقل كرده است:

أبو الحسن علي بن محمد المدائني عن عيسي بن يزيد عن شرحبيل بن سعد قال: قال أبو بكر بينا أنا في منزلي بمكة وأنا أريد الطائف، وحكيم بن حزام إذ دخل علي الحارث بن صخر فتحدث ودخل حكيم بن حزام فقال له الحارث: يا أبا خالد زعم نساؤنا أن عمتك خديجة تزعم أن زوجها رسول الله، فأنكر ذلك حكيم، ودعوت لهما بطعام من سفرة أمرت باتخاذها لسفرنا، فأكلا وانصرف الحارث فقلت لحكيم: والله ما رأيت في وجهك إنكار ما قال لك في عمتك، فقال حكيم: والله لقد أنكرنا حالها وحال زوجها، ولقد أخبرتني صاحبتي أنها تسب الأوثان، وما تري زوجها يقرب الأوثان، قال أبو بكر: فلما أبردت خرجت أريد النبي صلي الله عليه وسلم، فابتدأت فذكرت موضعه من قومه وما نشأ عليه، وقلت: هذا أمر عظيم لا يقارك قومك عليه، قال: يا أبا بكر ألا أذكر شيئاً إن رضيته قلته وإن كرهته كتمته؟ قلت: هذا أدني مالك عندي، فقرأ علي قرآناً، وحدثني ببداء أمره، فقلت: أشهد أنك صادق، وأن ما دعوت إليه حق، وأن هذا كلام الله. وسمعتني خديجة فخرجت وعليها خمار أحمر فقالت: الحمد لله الذي هداك يا بن أبي قحافة.

ابوبكر گفته است: در منزلم بودم و به همراه حكيم بن حزام قصد مسافرت به طائف را داشتم، در اين هنگام حارث بن صخر وارد شد و سخني گفت، در همين حال حكيم آمد، حارث به او گفت: اي ابو خالد زنان ما گمان مي كنند عمه تو خديجه گمان دارد شوهرش رسول خدا است.

حكيم اين خبر را منكر شد. ابو بكر مي گويد: آنها را دعوت كردم از غذايي كه براي سفر آماده كرده بودم ، بخورند و آنان خوردند. حارث رفت.

من به حكيم گفتم: به خدا سوگند در صورت تو انكار اين خبر را نمي بينم. حكيم گفت: به خدا احوال خديجه و شوهرش ما را نگران مي سازد، همسرم به من گفت خديجه به بت ها فحش مي دهد و شوهرش نزد بت ها نمي رود.

ابو بكر مي گويد: وقتي هوا خنك شد نزد پيامبر رفتم و از جايگاه ايشان نسبت به قومش و آنچه بر عليه ايشان صورت گرفته حرف زدم و گفتم: اين امر بزرگي است، قوم شما اين مسأله را از شما نمي پذيرند.

رسول خدا فرمود: اي ابو بكر ! آيا مي خواهي چيزي را ذكر كنم ؟ اگر به آن رضايت مي دهي بگويم و اگر از آن كراهت داري پنهان كنم (و نگويم) ؟ گفتم: اين نهايت كاري است كه مي توانم. رسول خدا قرآن برايم تلاوت كرد از (زمان) ابتداي نبوتش فرمود. گفتم: شهادت مي دهم كه شما راست مي گويي. و به سوي آنچه دعوت مي كني حق است و اين كلام خداوند است. اين سخن مرا خديجه شنيد ، خارج شد در حالي كه مقنعه اي قرمز بر سر داشت و گفت: شكر خدا را كه تو را هدايت كرد.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج3، ص308، طبق برنامه الجامع الكبير.

همچنين در روايت ديگر آمده است كه ابو بكر قبل از بعثت رسول خدا به يمن رفته بود و در آنجا عالم ازدي را ديد كه از بعثت پيامبري در ميان مردم خبر داد و به ابو بكر گفت تو به او كمك خواهي كرد. داستان ملاقات ابو بكر با اين عالم مفصل است. اما نكته اينجا است كه ابو بكر مي گويد: وقتي به مكه برگشتم، رسول خدا مبعوث شده بود و مشركان مكه نزد من آ مدند و گفتند ما منتظر تو بوديم كه در مقابل اين رخداد چه خواهي كرد:

قال أبو بكر : فقدمت مكة ، وقد بُعِث النبي ، فجاءَني عقبة بن أبي مُعَيْط ،وشَيْبَة ، ورَبيعة ، وأبو جَهْل ، وأبو البختريّ ، وصناديد قريش ، فقلت لهم : هل نابتكم نائبة ، أو ظهر فيكم أمرٌ ؟ قالوا : يا أبا بكر ، أعظم الخَطْب : يتيم أبي طالب يزعم أنه نبي ، ولولا أنت ما انتظرنا به ، فإذ قد جئت فأنت الغاية والكفاية .

ابو بكر مي گويد: وقتي وارد مكه شدم پيامبر مبعوث شده بود. عقبه بن ابي معيط، شيبه، ربيعه، ابو جهل و ابو البختري و بزرگان قريش نزد من آمدند به آنها گفتم: چه رخدادي پيش آمده، چه امري ظهور كرده؟ گفتند: اي ابو بكر سخن بزرگ است، يتيم ابو طالب گمان كرده كه پيامبر شده، اگر تو نبودي ما منتظر نمي نشستيم و كارش تمام مي كرديم اما حال كه آمده اي ، تصميم نهايي با توست و تو ما را كفايت مي كني.

در پايان روايت آمده است كه ابو بكر نزد پيامبر آمد و نشانه هايي را كه آن عالم در يمن به او گفته بود از پيامبر ديد و شنيد به او ايمان آورد:

.. قلت: مُدَّ يَدَك، فأنا أشهد أن لا إله إلا الله، وأنك رسول الله.

اسد الغابة ج 3، ص 319

در كتاب ابو هلال عسكري آمده كه ابو بكر گفت وقتي من از سفر برگشتم به مكه، نزد من از ابو طالب شكايت كردند كه از رسول خدا حمايت كرده است:

قال أبو بكر: فلما قدمت مكة استبشروا فظنوا أنهم فتح عليهم بقدومي فتح، واجتمعوا إلي وشكوا أبا طالب وقالوا: لولا تعرضه دونه لما انتظرنا به. قلت: ومن تبعه علي مخالفة دينهم؟ قالوا: بنو أبي طالب، وهذا يدل علي أن علياً عليه السلام إذ ذاك بالغ ولو كان صبياً صغيراً لما اعتد به تابعاً...

وقتي وارد مكه شدم مشركين از من بشارت خواستند، آنها گمان كردند با آمدن من پيروزي به آنها روي آورده است. نزد من جمع شدند و از ابو طالب شكايت كردند، كه اگر حمايت ابو طالب از پيامبر نبود ما منتظر نمي مانديم. گفتم: در مخالفت با دين مردم (شرك و بت پرستي) ، چه كساني از پيامبر پيروي مي كنند؟ گفتند: فرزندان ابو طالب.

ابو هلال عسكري در ادامه مي گويد : اين مطلب (شمردن فرزندان حضرت ابوطالب عليه السلام به عنوان پيروان پيامبر صلي الله عليه وآله) نشانگر اين است كه حضرت علي عليه السلام در آن زمان بالغ بود زيرا اگر كودكي كوچك بود، او را به عنوان پيرو پيامبر (صلي الله عليه وآله) به شمار نمي آوردند.

العسكري، أبو هلال الحسن بن عبد الله بن سهل بن سعيد بن يحيي بن مهران (متوفاي395هـ)، الأوائل للعسكري، ج1، ص51، طبق برنامه الجامع الكبير.

طبق اين روايت، حضرت ابو طالب و فرزندانش از رسول خدا حمايت مي كردند؛ مثلا به عنوان نمونه جناب «جعفر» يكي از فرزندان حضرت ابو طالب عليه السلام بود كه از نظر سني ده سال از امير مؤمنان (صلوات الله و سلامه عليه) بزرگتر بود و علماي اهل تسنن درباره ايشان گفته اند «أسلم قديما = از كساني است كه در گذشته (اول اسلام) ايمان آورده است»؛ در نتيجه ابو بكر نخستين مسلمان از ميان مردان بالغ هم نيست. علاوه براينكه در بعضي نقلهاي معتبر آمده است كه ابوبكر بعد از جناب «جعفر» (عليه السلام) افراد ديگر ايمان آورد:

قَال يعقوب بن سفيان : ذكر إسماعيل بن أَبي أويس ، عَن أبيه ، عن الحسن بن زيد : أن عليا أول ذكر أسلم ثم أسلم زيد بن حارثة حب النبي صلي الله عليه وسلم ثم جعفر بن أَبي طالب ، وكان أبو بكر الرابع في الدخول في الاسلام أو الخامس.

تهذيب الكمال ، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي الوفاة: 742 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400 - 1980 ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : د. بشار عواد معروف، ج 5 ص 52 ؛ سير أعلام النبلاء ، محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي ، ج 1 ، ص 216.

يعقوب بن سفيان مي گويد اسماعيل بن ابي اويس به نقل از پدرش به نقل از حسن بن زيد مي گويد: (حضرت) علي (عليه السلام) اول فرد مذكري است مسلمان شد و بعد از ايشان زيد بن حارثه به خاطر محبت پيامبر اكرم صلي الله عليه (و آله) و سلم اسلام آورد سپس (جناب) جعفر بن ابي طالب (عليهما السلام) مسلمان شد. ابو بكر نفر چهارم يا پنجمي بود كه اسلام آورد.

اين نقل معتبر است و راويان أن را علماي اهل سنت توثيق كرده اند:

إسماعيل بن عبد الله بن عبد الله بن أويس بن مالك :

وي از راويان صحيح بخاري ، صحيح مسلم و سنن ابو داود و سنن ترمذي و سنن ابن ماجه است، علاوه براينكه احمد بن حنبل ، يحيي بن معين ، ابا حاتِم ، ابن حبان و شمس الدين ذهبي او را فردي مورد اعتماد مي دانند.

رجوع شود به :

سير أعلام النبلاء ، محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي ، ج 10، صص 391- 392، رقم 108؛ من تكلم فيه وهو موثوق أو صالح الحديث، محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، 1426هـ - 2005 م ، الطبعة: الأولي، تحقق: عبد الله بن ضيف الله الرحيلي ، ص 102 - 103، رقم 33. محقق در پاورقي به نقا از حاكم نيشابوري مي نويسد همه علما به حديث او احتجاج مي كنند: قال الحاكم: «قد احتجا به جميعاً.

تهذيب الكمال ، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي الوفاة: 742 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400 - 1980 ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : د. بشار عواد معروف، ج3، ص 124، رقم 459.

عبد الله بن عبد الله بن أويس بن مالك :

وي از راويان صحيح مسلم و سنن ابو داود و سنن ترمذي و سنن نسائي و سنن ابن ماجه است ، علاوه براينكه احمد بن حنبل ، يعقوب بن شيبة ، عمرو بن علي ، ابو احمد بن عدي ، شمس الدين ذهبي و ابو زرعه او را فردي مورد اعتماد مي دانند.

رجوع شود به :

أبو زكريا يحيي بن معين بن عون بن زياد بن بسطام بن عبد الرحمن المري بالولاء، البغدادي (المتوفي: 233هـ) ، معرفة الرجال عن يحيي بن معين وفيه عن علي بن المديني وأبي بكر بن أبي شيبة ومحمد بن عبد الله بن نمير وغيرهم/ رواية أحمد بن محمد بن القاسم بن محرز، الناشر: مجمع اللغة العربية - دمشق ، الطبعة: الأولي، 1405هـ، 1985م، ج2 ، 107 ؛ أبو حفص عمر بن أحمد بن عثمان بن أحمد بن محمد بن أيوب بن أزداذ البغدادي المعروف بـ ابن شاهين (المتوفي: 385هـ) ،تاريخ أسماء الثقات، المحقق: صبحي السامرائي، الناشر: الدار السلفية - الكويت ، الطبعة: الأولي، 1404 - 1984، ص 125، رقم 629 ؛ أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفي: 852هـ)، تهذيب التهذيب، الناشر: مطبعة دائرة المعارف النظامية، الهند ، الطبعة الأولي، 1326هـ، ج5 ، ص 281، رقم 477 ؛ العلامة عبد الله بن الإمام الهادي الحسن بن يحيي القاسمي (المتوفي 1375هـ)، الجداول الصغري مختصر الطبقات الكبري ، من إصدارات مؤسسة الإمام زيد بن علي الثقافية، ص.ب. 1135، عمان 11821، المملكة الأردنية الهاشمية، ج2 ، ص 93 (مطابق با نرم افزار المكتبة الشاملة).

الحسن بن زيد :

وي از راويان سنن نسائي است و افرادي همچون ابن حبان ، عجلي و محمد بن سعد او را ثقه و مورد اعتماد و اطمينان مي دانند :

رجوع شود به :

محمد بن حبان بن أحمد بن حبان بن معاذ بن مَعْبدَ، التميمي، أبو حاتم، الدارمي، البُستي (المتوفي: 354هـ)، الثقات، تحت مراقبة: الدكتور محمد عبد المعيد خان مدير دائرة المعارف العثمانية ، الناشر: دائرة المعارف العثمانية بحيدر آباد الدكن الهند ، الطبعة: الأولي، 1393 ه = 1973، ج6 ، ص 106، رقم 7155 ؛ أبو الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح العجلي الكوفي (المتوفي: 261هـ) ، معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحديث ومن الضعفاء وذكر مذاهبهم وأخبارهم ، المحقق: عبد العليم عبد العظيم البستوي ، الناشر: مكتبة الدار - المدينة المنورة - السعودية ، الطبعة: الأولي، 1405 هـ ، ج1 ، ص 294، رقم 294 ؛ أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفي: 852هـ)، تهذيب التهذيب، الناشر: مطبعة دائرة المعارف النظامية، الهند ، الطبعة الأولي، 1326هـ، ج 2 ، ص 279 ، رقم 576.

لازم به ذكر است كه در مورد بعضي از راويان اين نقل تضعيفاتي نيز نقل شده است اما بنابر مبناي اهل سنت در علم رجال ، وقتي راوي توثيق و تضعيف داشته باشد ، عنوان «مختلف فيه = مورد اختلاف» در مورد او به كار مي رود و چنين فردي راويتش «حسن = معتبر» است. به عنوان نمونه وقتي ابن حجر عسقلاني اختلاف علماي اهل سنت را پيرامون توثيق و تضعيف قزعة بن سويد بن حجير باهلي، نقل مي كند، مي گويد :

فالحاصل من كلام هؤلاء الأئمة فيه ان حديثه في مرتبة الحسن.

أحمد بن علي العسقلاني الوفاة: 852 ، القول المسدد في الذب عن المسند للإمام أحمد، دار النشر : مكتبة ابن تيمية - القاهرة - 1401 ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : مكتبة ابن تيمية، ص 30 .

و نيز در تهذيب التهذيب در ترجمه عبد الله بن صالح كاتب الليث به نقل از ابن قطان مي گويد:

هو صدوق، ولم يثبت عليه ما يسقط حديثه ؛ إلا انه مختلف فيه فحديثه حسن.

أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الوفاة: 852 ، تهذيب التهذيب، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولي، ج 5 ، ص 228 .

و در ترجمه هشام بن سعد مي گويد:

هشام بن سعد قد ضُعّف من قبل حفظه، واخرّج له مسلم فحديثه في رتبة الحسن .

النكت علي بن صلاح ج1 ص 464 (مطابق با نرم افزار الجامع الكبير).

ابن الملقن بعد از ذكر اختلاف شديد علما پيرامون يزيد بن أبي زياد ، مي گويد:

فإنه لأجل اختلاف الأئمة فيه حسن حديثه.

به خاطر اختلافي كه علما درباره او دارند ، حديث او حسن است.

اين سخن ابن الملقن در حالي است كه در همانجا نقل مي كند كه نووي در مورد اين راوي گفته است:

ضعيف باتفاق المحدثين.

به اتفاق تمامي علماي حديث ، يزيد بن أبي زياد ضعيف است.

سراج الدين أبي حفص عمر بن علي بن أحمد الأنصاري الشافعي المعروف بابن الملقن الوفاة: 804 ، البدر المنير في تخريج الأحاديث والأثار الواقعة في الشرح الكبير ، دار النشر : دار الهجرة للنشر والتوزيع - الرياض-السعودية - 1425هـ-2004م ، الطبعة : الاولي ، تحقيق : مصطفي أبو الغيط و عبدالله بن سليمان وياسر بن كمال، ج6 ، ص 88.

بنابراين ، اين روايت كه ابوبكر را چهارمين و يا پنجمين مسلمان مي داند ، سندش معتبر است.

حتي طبق نقل طبري ، ابوبكر بعد از پنجاه نفر مسلمان شده است:

عن محمد بن سعد قال قلت لأبي أكان أبو بكر أولكم إسلاما فقال لا ولقد أسلم قبله أكثر من خمسين ولكن كان أفضلنا إسلاما.

تاريخ الطبري ، أبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار الكتب العلمية - بيروت، ج1 ص 540.

محمد بن سعد بن ابي وقاص چنين مي گويد: به پدرم گفتم آيا اولين مسلمان در ميان شما ابو بكر بود ؟ پدرم گفت : خير ، قبل از او بيش از پنجاه نفر اسلام آورده بودند.

لازم به ذكر است كه اين نقل نيز معتبر است زيرا همانند نقا قبل راويان آن «مختلف فيه» هستند بنابراين روايت معتبر است.

در نتيجه آنچه از اين روايات به دست مي آيد اين است كه ابوبكر اولين انسان بالغ مسلمان نبوده است.

مطلب پاياني

نكاتي كه از روايات فوق به دست مي آيد اين است:

1ـ در روايت اول آمده بود «ولقد أخبرتني صاحبتي أنها تسب الأوثان = همسرم به من گفت خديجه به بت ها فحش مي دهد».

مي دانيم كه رسول خدا تا سه سال دعوتش مخفيانه بود، بعد از سه سال علني شد. از طرفي طبق اين روايت، زماني ابو بكر ايمان آ ورد، كه حضرت خديجه سلام الله عليها علني به بت ها فحش مي داد، بنابراين چطور ممكن است ابو بكر در ابتداي بعثت و قبل از دعوت علني ايمان آورده باشد ولي در همان زمان حضرت خديجه سلام الله عليها علني به بت ها ناسزا گفته باشند؟! بنابراين ابوبكر بعد از دعوت علني مسلمان شده است نه در ابتداي بعثت.

2ـ در روايت دوم آمده بود : « ... فجاءَني عقبة بن أبي مُعَيْط ، وشَيْبَة ، ورَبيعة ، وأبو جَهْل ، وأبو البختريّ ، وصناديد قريش ، فقلت لهم : هل نابتكم نائبة ، أو ظهر فيكم أمرٌ ؟ قالوا : يا أبا بكر ، أعظم الخَطْب : يتيم أبي طالب يزعم أنه نبي ، ولولا أنت ما انتظرنا به ، فإذ قد جئت فأنت الغاية والكفاية.

عقبه بن ابي معيط، شيبه، ربيعه، ابو جهل و ابو البختري و بزرگان قريش نزد من آمدند به آنها گفتم: چه رخدادي پيش آمده، چه امري ظهور كرده؟ گفتند: اي ابو بكر سخن بزرگ است، يتيم ابو طالب گمان كرده كه پيامبر شده، اگر تو نبودي ما منتظر نمي نشستيم و كارش تمام مي كرديم اما حال كه آمده اي ، تصميم نهايي با توست و تو ما را كفايت مي كني».

در روايت سوم نيز آمده است :

«فلما قدمت مكة استبشروا فظنوا أنهم فتح عليهم بقدومي فتح، واجتمعوا إلي وشكوا أبا طالب.

وقتي وارد مكه شدم مشركين از من بشارت خواستند، آنها گمان كردند با آمدن من پيروزي به آنها روي آورده است. نزد من جمع شدند و از ابو طالب شكايت كردند».

آنچه از اين دو روايت به دست مي آيد اين است كه مشركين از ابوبكر طلب بشارت مي كنند ، معتقدند كه با آمدن او فتح و پيروزي نصيبشان مي شود ، پيش او از حضرت ابوطالب عليه السلام شكايت مي كنند و تصميم نهايي را به او موكول مي كنند. اينها خود دليل بر اين است كه اسلام او در دوره علني بوده نه مخفي زيرا اگر او در دوره مخفي مسلمان شده ، مشركين از كجا فهميده بودند پيامبر با بتها مخالفت دارد و حضرت ابوطالب حامي ايشان است و تصميم نهايي را به او موكول مي كنند؟!

بنابراين به اين نتيجه مي رسيم كه اولا اسلام ابوبكر در دوره علني نبوده است.

اما نكته ديگر اين است كه كسي ممكن است ادعا كند بر اساس اين روايات ، ابوبكر بين مشركين جايگاه ويژه اي داشته است؛ پاسخ اين مطلب آن است كه آنچه در كتب اهل سنت آمده است ، براي شيعيان حجت نيست و اهل سنت نمي توانند با چنين مطالبي عقيده خود را بر شيعه ثابت كنند، اماشيعيان به خاطر اعتبار داشتن اين مطالب در نزد اهل سنت ، از باب قاعده الزام مي توانند به آن استدلال كنند .

نكته ديگر آن است كه اين مطلب (جايگاه ويژه داشتن ابوبكر) با روايت هاي ديگر اهل سنت سازگاري ندارد زيرا وقتي ابوبكر به خلافت رسيد ابوسفيان كه از بزرگان بني اميه بود چنين گفت:

جاء أبو سفيان بن حرب إلي علي فقال : ما بال هذا الأمر في أقل قريش قلة وأذلها ذلا

فضائل الخلفاء الراشدين ج 1، ص 317 ، اسم المؤلف: أبو نعيم أحمد بن عبد الله بن أحمد الاصبهاني (المتوفي : 430هـ) الوفاة: 430.

ابو سفيان پسر حرب پيش حضرت علي عليه السلام آمد و گفت چرا بايد خلافت را كوچكترين قبيله قريش و ذليل ترين آنها عهده دار شود.

همان طور كه ملاحظه مي كنيد ابوسفيان ، ابوبكر را از كوچكترين و خوار ترين قبيله قريش مي داند. حال چگونه ممكن است ابوبكر در بين مشركان آن جايگاه ويژه را دارا باشد ولي ابوسفيان اين گونه او را معرفي كند؟!

بنابراين به اين نتيجه مي رسيم كه اولا اسلام ابوبكر در دوره علني نبوده است.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)



Share
1 | مهدي صديقي جعفري | Iran - Khorramshahr | ٢٣:٤٦ - ٢٧ مهر ١٣٩٣ |
با سلام سوال بنده اين است که چرا بزرگان اهل سنت مثل فخر رازي شافعي حنفي و.... که علامه اميني ويا بزرگان ديگر شيعه از کلام خود انها مستنداتي را در مورد فضايل ومناقب اميرالمومنين نقل ميکنند باز از اهل سنت بوده ويا هستند مگر خود اينها به حقانيت حضرت در کتب معتبر خود اعتراف نميکنند؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اولا: اگر در قرآن ببينيد وقتي که طالوت از طرف خداوند به عنوان فرمانده انتخاب شدند، عده زيادي از مردم اين را ديدند ولي قبول نکردند و يا در جريان

فرزندان يعقوب مطالعه داشته باشيد ، آنها مي دانستند که پدرشان پيامبر و برحق است اما وقتي که حضرت يعقوب سفارش حضرت يوسف را به آنها کرد آنها تمرد کرده و زير قول خود زدند و موجب اذبت و آزار حضرت يوسف شدند

ثانيا: مگر حقانيت پيامبر (ص) در انجيل و تورات نيامده بود ؟ يهوديان طبق همان وعده اي که در کتاب آنها داده شده بود که پيامبر (ص) آخر الزمان خواهد آمده، مگر منتظر آمدن حضرت نبودند پس چرا بعد از بعث پيامبر (ص) او را قبول نکردند؟ بنابراين صرف آمدن مطلبي در يک جايي دليل بر اين نيست که حتما بايد قبول کنند آمدن ادله حقانيت شيعه در کتب اهل سنت براي علماي اهل سنت در حقيقت اتمام حجتي است براي آنها که بايد در روز قيامت جواب بدهند

ثالثا:همه مسلمانان بخوبي مي دانند که خدا ناظر اعمال آنهاست و در قبال اين گناهاني که انجام مي دهند ، مورد عقاب خدا واقع خواهند شد در اين صورت چرا بسياري از مردم با اينکه اين را مي دانند باز گناه مي کنند؟! بنابراين آيا صرف دانستن چيزي کافي است؟ يا بايد تعصب را کنار گذاشت و حقيقت را قبول کرد

رابعا:اين سوال را شما بايد علماي اهل سنت و وهابيت که حقانيت شيعه در کتابهاي آنها ثابت است اما آنها قبول نمي کنند، پرسيد از آنان بايد پرسيد که چرا و به چه دليل با وجود اقرار به اين مطلب باز راه انحراف را در پيش گرفته و حقيقت را کتمان کرده ايد؟ واقعيت اين است که بسياري از اين آقايان و نيز علماي کنوني اهل سنت و وهابيت واقعيت را به خوبي مي دانسته و مي دانند ولي به همان دلايلي که اصحاب پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمايشان آن حضرت را نديده گرفته و آن را کتمان کردند اينان نيز همان عمل را انجام مي دهند. با اينکه وجود مقدس پيامبر اکرم بارها و بارها به امامت و خلافت اميرالمومنين علي عليه السلام تاکيد کرده بود ولي آنان با وجود اينکه اين امر را مکررا و با چشمها وگوشهاي خود از پيامبر ديده و شنيده بودند به فرمايشان آن حضرت پشت کردند حال ديگر چه انتظاري مي توان از پيروان آنها يعني امثال ابن اثير و ديگر علماي اهل سنت داشت.

خوب است در اين زمينه به سخن غزالي، دانشمند بزرگ اهل تسنن در قرن ششم در باره تبريك و تهنيت خليفه دوم و پيمانى كه در آن روز بست و فقط چند روز بعد آن را فراموش كرد، اشاره کنيم که حقيقت را آشکار کرده است


موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
2 | حمید | Iran - Tehran | ٢٠:٢٧ - ٣١ ارديبهشت ١٣٩٥ |
با سلام، در جریان جنگ خلیفه دوم به ایران امام علی به آنها مشاوره داد،مگر نه اینکه خلیفه و کارگزارانش از دشمنان شیعیان بوده اند و بعد از فتح ایران هم جنایت ها مرتکب شدن.
با تشکر از شما

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
حضرت علي(ع) به عنوان امام معصوم که دلسوز و خيرخواه همه مردم جهان حتي کافران است، و نسبت به مردم مسئوليت دارد، کاري کرد که اين جنگ با کمترين تلفات به پايان برسد که چنين هم شد همچنانکه حضرت يوسف به عنوان وزير به پادشاه مصر که کافر بود مشورت مي داد و نصيحت مي کرد . حضرت بخاطر حفظ اصل دين وجلو گيري ازحاكميت مجدد كفروشرك‌ به خلفاء مشورت مي داد و اگر اين کار را نمي کرد معلوم نبود با اقدام‌هاي نابجا و غلط از سوي خلفا چه بر سر اسلام مي آمد؟
جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب