تاريخ : 05 / 08/ 89
موضوع: «غَسل» یا «مَسح» پاها، در وضو
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله
بحث در رابطه با وضو و مسح بر روی پا یا شستن پا بود. روایات ائمه معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) را خواندیم و شبهاتی که مطرح شد را هم مطرح کردیم و پاسخ دادیم. حال میخواهیم وارد بحث روایات اهل سنت و اقوال فقهای اهل سنت شویم.
ما پنج سال قبل این بحثها را داشتیم که حدود شش ماه به طول انجامید. ما به حول قوه الهی میخواهیم بحثی که در شش ماه داشتیم را در حداکثر ده جلسه جمع بندی کنیم و مطالب ضروری را تمام کنیم.
بحث سابق ما به صورت دیتا روی سایت «valiasr-aj.com» موجود است، اما نمیدانم فایل صورتی آن روی سایت موجود است یا خیر؟
قبل از اینکه وارد بحث شویم و اقوال فقهای اهل سنت را مطرح کنیم به سراغ آیه شریفه ششم از سوره مبارکه مائده میرویم. به قول آقایان اهل سنت، علی الظاهر قرآن کریم قبول طرفین، اعم از شیعه و اهل سنت است. ائمه اهلبیت (علیهم السلام) و ائمه اهل سنت اتفاق نظر دارند بر اینکه اولین مصدر تشریع احکام الهی، قرآن کریم است.
البته قرآن در بعضی از موارد احکام را به صورت کلی بیان کرده و جزئیات آن توسط «سنّت» بیان شده است و «سنت» را هم قرآن کریم برای مسلمانان ترسیم کرده است و فرموده است:
(وَ ما آتاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)
آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید و اجرا کنید، و آنچه را از آن نهی کرده خودداری نمائید.
سوره حشر (59): آیه 7
یعنی فرقی میان قرآن و سنت وجود ندارد. تنها تفاوتی که وجود دارد این است که «قرآن کریم»، «قطعی الصدور» است، اما «سنّت»، «ظنی الصدور» است. یعنی در قرآن کسی بحث نمیکند که سند این آیه چنین و چنان است!
قطعاً قرآن کریم قول خداوند عالم است، اما در دلالت آن اختلاف است. آیا این آیه بر این مسئله دلالت دارد یا ندارد؟! هریک از فریقین طبق برداشت خودشان از قرآن کریم استناد میکنند!!
ولی در «سنّت» ما ناگزیریم ابتدا بررسی سندی کنیم و پس از اثبات صحت سند میتوانیم مضمون روایت را به معصوم، نبی گرامی اسلام یا ائمه طاهرین (علیهم السلام) نسبت دهیم. و قبل از بررسی سند نسبت دادن یک روایت به معصوم خلاف است، الّا اینکه علمای اهل سنت یک استثنائی قائل هستند. آنها معتقدند «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم»؛ «فقد جاز القنطره»؛یعنی تمام پلهای رجالی را پشت سر گذاشته و نیازی به بررسی سندی ندارند.
در «ضعیف السند» قاعدهای به نام «استفاضه» داریم که اهل سنت از آن به «یؤید بعضها بعضاً» تعبیر میکنند. اگر چنانچه سه، چهار روایت سندا ضعیف بود، سندهای ضعیف «یؤید بعضها بعضاً»دلالت بر استفاضه میکند و ما میتوانیم مضمون مطلب را به معصوم نسبت دهیم.
آقایان اهل سنت هم به این صورت هستند. البته بین روایت «ضعیف» و روایت «دروغ» و جعلی فرق است. اگر شما هزار روایت جعلی و دروغ را کنار هم بگذارید و جمع بزنید همانند این است که هزار صفر را جمع میزنید که مساوی صفر است!
ولی روایت «ضعیف» به عنوان مثال «مرسل» است. راوی آن در وسط افتاده و ما نمیدانیم این راوی که در وسط افتاده ثقه است یا غیر ثقه؟ ما پنجاه درصد احتمال میدهیم ثقه است و پنجاه درصد احتمال میدهیم غیر ثقه است. راوی، مجهول است و چیزی از رجالین درباره او به دست ما نرسیده است. شاید این راوی مجهول ثقه بوده که به ما نرسیده و شاید ضعیف بوده و به ما نرسیده است. این احتمالات پنجاه پنجاه است و زمانی که سه روایت جمع میشود با هم صد و پنجاه میشود.
ولی روایت دروغ به معنای این است که صددرصد ضعیف و دروغ است. در آنجا نیم درصد هم نمیتوانیم احتمال دهیم که درست است. شهادت رجالیین بر اینکه یکی از راویان آن کذّاب بوده است. همین که ثابت شود یکی از راویان کذّاب بوده یا مضمون روایت با سایر روایات معصومین یا مضمون آیه قرآن کریم کاملاً در تضاد باشد قرائنی بر کذب آن است.
یا آقایان ادعا میکنند که این روایت جعلی است. «نجاشی»، «شیخ» و «کشی» میگوید که فلان راوی، کارش «وضع روایت» بوده است. «کان وضّاع الحدیث»؛ اگر چنین باشد ما نمیتوانیم به روایت او عمل کنیم.
«مرحوم شیخ طوسی» و «علامه حلی» حدود 500 نفر از صحابه را میآورند و تعداد 300 نفر از آنها را توثیق میکنند. یعنی چنین نیست که ما هر روایت صحابی یا نبوی را رد کنیم.
ما حدود 300، 400 تن از صحابه را سراغ داریم که در نزد شیعه ثقه هستند و ما به روایات آنها عمل میکنیم. البته عزیزان دقت داشته باشند از نبی گرامی اسلام یک صد و بیست هزار راوی نقل شده است!!
طبق تعبیری که «ابن کثیر دمشقی» و «سیوطی» دارند زمانی که پیغمبر اکرم از دنیا رفتند آمار صحابه صد و بیست هزار نفر بوده است. البته «سیوطی» معتقد است که تعداد صحابه 114 هزار نفر بوده است، اما «ابن کثیر» معتقد است که 120 هزار نفر بوده است.
آقایان اهل سنت از میان این 120 هزار نفر، اسامی تعداد 110 هزار نفر را اصلاً نمیدانند. «ابن حجر عسقلانی» در کتاب «الإصابة فی تمییز الصحابة» زمین و زمان را به هم دوخته است حتی کسانی که در زمان رحلت پیغمبر اکرم طفل شیرخواره بودند یا بعضاً در رحم مادر بودند را هم جزو صحابه آورده است، با این وجود آمارشان به ده هزار نفر نرسیده است. از این میان نُه هزار نفرشان حتی یک روایت هم از نبی گرامی اسلام هم نقل نکردهاند.
از تعداد ده هزار نفر، نهصد و نود و نُه نفر بنا به تصریح آقاب «ابن حزم أندلسی» تحت کتاب «اسماء الصحابة الروات و عدد روایاتهم» روایت دارند. از تعداد نهصد و نود و نُه نفر مجموعاً بیست و پنج نفرشان کثیر الروایة هستند که در رأس آنها «ابوهریره» است.
«ابوهریره» پنج هزار و هشتصد روایت دارد. مابقی این صحابه از جمله «ابن عباس» هزار و اندی روایت دارد. «عایشه» دو هزار و دویست روایت نقل کرده است. از امیرالمؤمنین تنها پانصد روایت نقل کردهاند. از «عمر بن خطاب» حدود پنجاه روایت نقل شده است.
بنابراین از تعداد نهصد و نود و نُه نفر حدود سیصد نفر آنها تنها یک روایت نقل کردهاند. بعضی افراد وجود دارند که بیشتر از یک روایت از آنها نقل نشده است. دویست نفر از این افراد حدود دو روایت نقل کردهاند.
طبق مطلبی که آقایان آوردند آقای «ابوهریره» پنج هزار و سیصد و هفتاد و چهار روایت نقل کرده است. آقای «عبدالله بن عمر» دو هزار و ششصد و سی روایت نقل کرده است. «أنس بن مالک» دو هزار و دویست و هشتاد و شش روایت نقل کرده است. «عایشه» همسر پیغمبر اکرم دو هزار و دویست و ده روایت نقل کرده است.
شما ببینید که عمده روایات اهل سنت از این چند نفر است. یعنی «ابوهریره»، «عبدالله بن عمر»، «أنس بن مالک» و عایشه. از این چهار نفر سیزده هزار و پانصد روایت نقل شده است!
در مرتبه دوم «عبدالله بن عباس» است که هزار و ششصد و شصت روایت نقل کرده است. «جابر بن عبدالله انصاری» هزار و پانصد و چهل روایت نقل کرده است. «ابو سعید خدری» هزار و صد و هفتاد روایت نقل کرده است. این سه نفر در مجموع چهار هزار و سیصد و هفتاد روایت نقل کردهاند.
تعدادی از صحابه هم زیر هزار روایت دارند. «عبدالله بن مسعود» مفسر بزرگ اهل سنت مجموعاً هشتصد و چهل و هشت روایت نقل کرده است. «عبدالله بن عمروعاص» هفتصد روایت نقل کرده است.
از حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) پانصد و سی و هفت روایت نقل شده است. از «عمر بن خطاب» پانصد و بیست و هفت روایت نقل شده است. از «ابوبکر» صد و چهل و دو روایت نقل شده است. و از «عثمان» صد و شصت و چهار روایت نقل شده است. مجموع روایات این سیزده صحابه به نوزده هزار و هفتصد و هشتاد و هشت روایت میرسد.
جالب اینجاست که دویست و یازده صحابه وجود دارند که هرکدام بیشتر از دو روایت ندارند!! این افراد هرکدام شاید بیست سال با پیغمبر اکرم بودند ولی تنها دو روایت از آنها نقل شده است!! بنابراین دویست و یازده راوی تنها دو روایت نقل کردهاند. و چهارصد و چهل و پنج نفر تنها یک روایت از پیغمبر اکرم نقل کردند. این افراد تمامی صحابه هستند که آقایان اهل سنت آنها را در برابر اهلبیت (علیهم السلام) قرار دادند.
آنها ادعا میکنند که اگر کسی به صحابه توهین و جسارت کند زندیق است. زیرا ما شریعت را از صحابه گرفتیم. اگر کسی صحابه را تنقیص کند، شریعت را زیر سؤال برده است!!
مشاهده کنید که اهل سنت از صد و بیست هزار راوی، تنها اسامی ده هزار نفر آنها را میدانند. از این تعداد تنها نهصد و نود و نُه نفر بیشتر روایت نقل نکردند. از تعداد نهصد و نود و نُه نفر حدود چهارصد و چهل و پنج نفر آنها تنها یک روایت دارند.
دویست و یازده نفر از آنها تنها دو روایت از رسول گرامی اسلام نقل کردند. بنابراین حدود هفتصد نفر از راویان تنها یک یا دو روایت از رسول گرامی اسلام نقل کردهاند. مابقی تک تک، هرکدام سه، چهار یا پنج روایت از پیغمبر اکرم نقل کردهاند.
ما راویان کثیر الروایة را عرض کردیم. البته آنچه در رابطه با «ابوبکر» و «عمر» بررسی داشتیم این بود که بخشی از روایاتی که به آنها نسبت داده شده کلمات خودشان است بدون اینکه آن را نسبت به پیغمبر اکرم بدهند.
آقای «سیوطی» در کتاب «تدریب الراوی» جلد دوم صفحه 220 میگوید: صد و چهارده هزار نفر صحابی بوده است. «ابن کثیر دمشقی» در کتاب «البدایة و النهایة» جلد پنجم صفحه 397 میگوید: صد و بیست هزار صحابه هنگام رحلت نبی گرامی اسلام بودند. دوستان این مطالب را در اختیار داشته باشند، زیرا ما بعداً با این مطالب خیلی کار داریم.
«ابن حزم» تمام روایاتی که جستجو کرده را در کتاب «اسماء الصحابة الروات و عدد روایاتهم» آمار داده است. این کتاب حدود 300 صفحه بیشتر نیست. اگر دوستان آن را پیدا کنند و بخرند خوب است و اگر هم پیدا نکنند فایل پی دی اف آن در اینترنت موجود است. دوستان میتوانند این کتاب را دانلود و صحافی کنند. کتاب «اسماء الصحابة الروات و عدد روایاتهم» از کتبی است که به نظر بنده ضروری است و دوستان باید آن را داشته باشند.
کتب «صحیح بخاری»، «صحیح مسلم»، «سنن ترمذی»، «سنن نسائی»، «سنن ابن ماجه قزوینی»، «موطأ مالک»، «سنن أبی داود» اختلافی است.
آقای «ابن اثیر جزری» تمام صحاح سته اهل سنت را در کتاب «جامع الأصول» آورده که تقریباً مباحث فقهی خود را از صحاح سته گرفتند، اما نتوانسته تعداد آن را به ده هزار روایت برساند و تنها نُه هزار و ششصد روایت بیشتر نیست.
ولی ما تنها در کتاب «کافی» شانزده هزار و صد و نود و نُه روایت داریم. یعنی کتاب «کافی» ما تقریباً یک و نیم برابر صحاح سته است.
دوستان دقت داشته باشند که تمام روایات ائمه طاهرین (علیهم السلام) از نبی گرامی اسلام است. امام صادق(سلام الله علیه) فرمود:
«حَدِيثِي حَدِيثُ أَبِي وَ حَدِيثُ أَبِي حَدِيثُ جَدِّي وَ حَدِيثُ جَدِّي حَدِيثُ الْحُسَيْنِ وَ حَدِيثُ الْحُسَيْنِ حَدِيثُ الْحَسَنِ وَ حَدِيثُ الْحَسَنِ حَدِيثُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ حَدِيثُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَدِيثُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ حَدِيثُ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»
الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 53، ح 14
ائمه طاهرین هرچه دارند از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) دارند. آن بزرگواران منهای پیغمبر اکرم یک عالم و مجتهد عادی هستند. ما که ائمه طاهرین (علیهم السلام) را حجت خداوند میدانیم، به خاطر این است که آن بزرگواران را خلفای پیغمبر اکرم و جانشین رسول گرامی اسلام میدانیم.
(وَ أَنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُون)
و ما این ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها تبیین کنی، شاید اندیشه کنند.
سوره نحل (16): آیه 44
در زمان پیغمبر اکرم (لِتُبَینَ لِلنَّاسِ) آن بزرگوار بود، بعد از آن بزرگوار، امیرالمؤمنین و بعد از ایشان، ائمه طاهرین (علیهم السلام) بود. امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
«إِنَّمَا بَعَثَ مُحَمَّداً ص رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ وَ اللَّهُ أَدَّبَ نَبِیهُ فَأَحْسَنَ تَأْدِیبَهُ فَلَمَّا ائْتَدَبَ فَوَّضَ إِلَیهِ »
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 76، ص 158، ح 11
خداوند نبی مکرم اسلام را تربیت زیبا کرد و زمانی که تربیت پیغمبر اکرم به حد اعلاء رسید دین خود را به رسول الله تفویض نمود. امام صادق فرمودند:
« وَ إِنَّ اللَّهَ فَوَّضَ إِلَى مُحَمَّدٍ أَمْرَ دِينِهِ فَقَالَ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فَمَا كَانَ مُفَوَّضاً إِلَى مُحَمَّدٍ فَقَدْ فُوِّضَ إِلَيْنَا.»
وسائل الشيعة (مؤسسة آل البيت عليهم السلام)، ج22، ص: 70، ح 28048
لذا این ادعا که وهابیت میگوید: "روایات شما مرسل است و همگی از ائمه طاهرین است و به پیغمبر اکرم نسبت داده نشده است" ادعای افراد جاهل، غافل یا معاند است. شاید بیش از چهل روایت داریم که در رابطه با روایت:
«کلما حدثتکم فقد حدثنی به أبی عن أبیه عن أبیه»
یعنی روایات ائمه می رسد به علی بن أبی طالب و نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله). این مقدمه، مقدمه خوبی بود. انشاءالله ما بعدها بتوانیم از این مقدمه در بحثهای فقهی استفاده کنیم.
پس بنابراین قرآن کریم حجت قطعی است. اما مشکل مسلمانان اختلاف در برداشت از قرآن است. زمانی که امیرالمؤمنین به «ابن عباس» دستور دادند که با خوارج مناظره کند، میفرماید: به آیات قرآن کریم استدلال نکن، زیرا آیات الهی ذو وجوه است.
فرمایش امیرالمؤمنین به این خاطر است که «ابن عباس» از آیات الهی برداشتی دارد، اما خوارج برداشت دیگری دارند. به همین خاطر این مناظره به نتیجه نمیرسد. آن بزرگوار فرمودند که با خوارج با «سنّت» مناظره کن، زیرا سنت ذو وجوه نیست و صریح است.
بنابراین آیه شریفه ششم از سوره مبارکه مائده خیلی صریح است. بنده عرض میکردم که آیات قرآن کریم در بعضی از موارد کلی گفته شده است. به عنوان مثال:
(أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوک الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیل)
نماز را از زوال خورشید تا نهایت تاریکی شب (نیمه شب) برپا دار.
این آیات در حقیقت کلیات نماز را فرمودهاند. حال آقایان بخواهند از این آیه خیلی استفاده کنند میتوانند نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را بیرون آورند البته اگر بشود بیرون آورد. همچنین ادامه آیه در رابطه با نماز صبح میفرماید:
(وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُودا)
و همچنین قرآن فجر (نماز صبح) را، چرا که قرآن فجر مورد مشاهده (فرشتگان شب و روز) است.
سوره إسراء (17): آیه 78
این آیات کلیات است، اما اینکه آیا نماز صبح دو رکعت است، ده رکعت است یا یک رکعت است سنت آن را مشخص کرده است.
نماز ظهر و عصر و دیگر نمازها، نه رکعات آنها مشخص است، نه مطهّرات آن مشخص است، نه مبطلات آن مشخص است، نه واجبات آن مشخص است، نه رکوع و سجده آن مشخص است، نه حمد و سوره آن مشخص است، نه تشهد و سلامش، نه تکبیر و تسلیمش!
هیچکدام از این موارد در قرآن کریم مشخص نشده است، بلکه تمام این موارد توسط سنت برای ما مشخص شده است. ولی در بعضی از موارد کاملاً با ریزه کاری هایش بیان شده است. حالا چه حکمت و فلسفهای داشته که ما نمیدانیم.
به عنوان مثال در رابطه با «ارث» خداوند متعال ریزهکاریهای ارث را در قرآن کریم معین کرده است. عمده مصدر ما و اهل سنت در ارث، آیات قرآن است. همچنین احکام زنان، و بخشی از صوم و دیگر موارد تا حدودی مشخص شده است.
احکام در رابطه با «وضو» کاملاً مشخص است. ما نمیدانیم قضیه چیست و چه حکمتی داشته است؟ شاید این باشد که حداقل یک مورد ویژهای که خداوند متعال میداند بعد از پیغمبر اکرم، موجب اختلاف شدید خواهد شد بحث «وضو» است.
خداوند عالم در وضو، تمام ریزه کاریهای آن را بیان فرموده است. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا)
ای کسانی که ایمان آوردهاید.
این آیه خطاب به عموم مؤمنین است. فقها، حکما، فلاسفه، تجار، کسبه، و دیگر اقشار جامعه است. خداوند متعال در این آیه شریفه با توده مردم سخن میگوید.
این آیه چیزی نیست که بگوییم دقتهای عقلی میخواهد تا همانند مباحث توحید دقتهای فلسفی و ریزه کاریهای فقهی دارد که فقها باید آن را برای مردم بیان کنند. خداوند عالم در این آیه شریفه با توده مردم سخن میگوید و میفرماید:
(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکمْ)
ای کسانی که ایمان آوردهاید هنگامی که برای نماز بپاخاستید صورت خود را بشویید.
پس قرآَن کریم میفرماید ابتدا صورت خود را بشویید. حال عرف بهتر میداند که «صورت» کجاست. آیت الله مرعشی نجفی میگفتند: باید از کلاه نمدیها و توده مردم سؤال کرد که «صورت» کجاست؟ بعد می فرماید:
(وَ أَیدِیکمْ إِلَی الْمَرافِقِ)
و دستها را تا آرنج بشوئید.
در این آیه شریفه دستور داده شده که دستها را تا آرنج بیشتر نشویید و بالاتر از آرنج دیگر شستن احتیاج نیست. خداوند متعال حتی در دست که هم شامل انگشت و هم شامل مچ به بالا میشود و هم شامل نوک انگشتان تا کتف میشود دستور فرموده است. به دلیل اینکه در عرف دست مصادیق متعدد دارد خداوند متعال آن را معین کرده است. خداوند متعال در ادامه میفرماید:
(وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکمْ وَ أَرْجُلَکمْ إِلَی الْکعْبَین)
و سر و پاها را تا مفصل (یا برآمدگی پشت پا) مسح کنید.
سوره مائده (5): آیه 6
در اینجا آنچه عرف میفهمد این است بخشی از سر که آن را مسح میکشند کفایت میکند. اگر در مورد این ابهام دارد که تمام سر مسح کشیده نشود شارع مقدس میفرماید: مقدم رأس خود که قسمت جلوی سر است را مسح بکشید.
(وَ أَرْجُلَکمْ إِلَی الْکعْبَین)
در این آیه شریفه دستور داده شده که پایتان را مسح بکشید. حال در مورد اینکه (الْکعْبَین) ساق پاست یا برآمدگی روی پا، شارع مقدس آن را هم توضیح داده است تا ابهام برای مؤمنین برطرف شود.
اصلاً مشکل ما مشکل آیه نیست، بلکه پیغمبر اکرم 23 سال در میان صحابه بودند. طوری نبود که وضوی پیغمبر اکرم همیشه در آشپزخانه و پشت درهای بسته باشد.
طبق روایاتی که «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» دارند پیغمبر اکرم در میان عموم صحابه وضو میگرفتند و صحابه به قدری به رسول گرامی اسلام علاقه داشتند که نمیگذاشتند آب وضوی ایشان حتی یک قطره هم به زمین ریخته شود.
صحابه آب وضوی پیغمبر اکرم را به عنوان تبرک میخوردند و به بدن خود میمالیدند. سؤال این است که پیغمبر اکرم چطور وضو میگرفتند؟! آیا آن بزرگوار سر، گوش و پای خود را میشستند؟! پیغمبر اکرم 23 سال در میان صحابه بودند.
در کنار آیات قرآن کریم، سیره پیغمبر اکرم هم بیان شده است و یکی از مخاطبین (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا) وجود نازنین رسول گرامی اسلام است. یکی از مخاطبینی که کاملاً آیه را میفهمد، بهتر از همه میفهمد و مبین آیه است شخص نبی گرامی اسلام است.
ما عرض خواهیم کرد که وضوی پیغمبر اکرم در جای جای کتب اهل سنت ثبت شده است. ما یک روایت یا دو روایت نداریم، بلکه روایات متعددی داریم که وضوی پیغمبر اکرم را کاملاً ترسیم کردهاند. آقای «رشید رضا» میگوید: "بعضی از علمای اهل سنت سخن ائمه اربعه را بیان میکنند و ادعا میکنند که «مالک» دستور داده پای خود را بشویید. آنچه برای من حجت است قول «مالک»، «ابوحنیفه»، «احمد بن حنبل» و «شافعی» است. آنها نه کاری به قرآن و نه به سنت دارند!"
اگر چنین است ما حرفی برای گفتن نداریم و اصلاً جای بحث هم نیست. ما قرآن کریم و سنت را کنار میگذاریم و کاری با آنها نداریم. تنها برای ما حجت این است که «ابوحنیفه» چه چیزی بیان کرده است، «محمد بن ادریس شافعی» چه مطلبی بیان کرده است، «مالک بن أنس» و «أحمد بن حنبل» چه مطالبی گفتند.
اگر ملاک تشریع و بحث و مناظره این باشد ما اصلاً حرفی برای گفتن نداریم.
(لَکمْ دِینُکمْ وَ لِی دِین)
(حال که چنین است) آئین شما برای خودتان و آئین من برای خودم!
سوره کافرون (109): آیه 6
موسی به دین خود، عیسی به دین خود!! به ما ارتباطی ندارد. ما در ادامه بحث، سیره صحابه را میخوانیم که پیغمبر اکرم از سفر حجة الوداع برمیگشتند که این آیه از سوره مبارکه مائده نازل شده است. یعنی حدود هفتاد روز قبل از رحلتشان بود.
ما روایات متعدد و اقوال مفسرین داریم مبنی بر اینکه هیچ آیهای از آیات سوره مائده نسخ نشده است. زیرا سوره مائده آخرین سوره نازل شده بر نبی گرامی اسلام است. خود پیغمبر اکرم فرمودند: حلال سوره مائده را حلال و حرام سوره مائده را حرام بدانید!
پیغمبر اکرم از سفر حجة الوداع برمیگشتند که صحابه جلو افتاده بودند. پیغمبر اکرم به این افراد میرسد در حالی که هنوز نماز نخوانده بودند. صحابه تند تند شروع به وضو گرفتن کردند؛
«فی سَفْرَةٍ سَافَرْنَاهَا فَأَدْرَکنَا وقد أَرْهَقَتْنَا الصَّلَاةُ»
نزدیک غروب آفتاب بود و نماز ما به تأخیر افتاده بود.
علمای اهل سنت ادعا میکنند که از مدینه و غیر مدینه آمار صحابه حاضر در حجه الوداع، از هفتاد هزار نفر تا صد و بیست و چهار هزار نفر بود. این صحابهای که در حجة الوداع با پیغمبر اکرم بودند، میگویند:
«وَنَحْنُ نَتَوَضَّأُ فَجَعَلْنَا نَمْسَحُ علی أَرْجُلِنَا»
ما صحابه داشتیم به قصد وضو گرفتن مسح میکشیدیم.
این کتاب «کافی»، «مسند أحمد بن حنبل»، «تفسیر فخر رازی» و «تفسیر طبری» نیست؛ این کتاب «صحیح بخاری» است. آیا صحابهای که مسح میکشیدند نستجیر بالله حکم الله را نفهمیده بودند؟! آیا آنها بر خلاف دستور الهی عمل میکردند؟! آیا خداوند متعال در قرآن کریم فرموده که پایتان را بشویید، اما صحابه میگویند:
«نَمْسَحُ علی أَرْجُلِنَا»
پیغمبر اکرم فرمودند:
«فَنَادَی بِأَعْلَی صَوْتِهِ وَیلٌ لِلْأَعْقَابِ من النَّارِ مَرَّتَینِ أو ثَلَاثًا»
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 1، ص 33، ح 60
ما انشاءالله در ادامه خواهیم خواند که آقایان استدلالی کرده اند «اوهن من بیت العنکبوت»؛ ضعیفتر از خانه عنکبوت. آنها ادعا کردند «وَیلٌ لِلْأَعْقَابِ» به معنای این است که وقتی ما مسح میکشیدیم پیغمبر گفتند: وای به حال کسانی که مسح میکشند و پایشان را نمیشویند!!
پیامبر می فرماید:
«وَیلٌ لِلْأَعْقَابِ من النَّارِ»
وای بر آیندگان از آتش.
معنای فرمایش رسول گرامی اسلام این است که صحابه نمازشان را تا غروب به تأثیر انداختند. وای بر افرادی که بعد از شما نماز را به تأثیر میاندازند همچنان که خداوند متعال میفرماید:
(فَوَیلٌ لِلْمُصَلِّینَ)
پس وای بر نمازگزارانی که ...
(الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُون)
نماز خود را به دست فراموشی میسپارند.
سوره ماعون (107): آیات 4 و 5
گاهی اوقات آش به قدری شور میشود که آشپز هم به ستوه میآید. حال انشاءالله خواهیم خواند بسیاری از فقها و مفسرین اهل سنت به ریش کسانی که ادعا میکنند «وَیلٌ لِلْأَعْقَابِ من النَّارِ» دلالت بر غَسل رجلین میکنند خواهند خندید!!
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته