بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه شصت و سوم 97/12/07
موضوع: پاسخ به شبهات «قلمداران» پیرامون یکی از طرق حدیث «لوح»
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
پرسش:
استاد ببخشید! در مورد رسمیت بخشیدن «تربیع» توسط «احمد ابن حنبل» بعضیها این را یك حسن و یك مزیت میدانند و بعضیها هم عقیده دارند كه این جلوی رشد شیعه را میگیرد و نسبت به آن نظر خوبی ندارند، نظر شما در این مورد چیست؟
پاسخ:
نظر من این است كه خدمتی بود؛ یعنی تا آن زمان حضرت امیر را بالای منبرها سبّ و لعن میكردند. نه تنها خلیفه نمیدانستند، بلكه سبّ و لعنش را هم واجب میدانستند، حتی بعضی از فقهایشان فتوا دادند و در بعضی از جاها سوال میشده آیا نمازی كه در آن سبّ حضرت علی نشود، (نستجیر بالله) صحیح است یا باطل؟ یا در خود كوفه میگویند مسجدی بوده به نام «مسجد الذكر» كه یكی از بزرگانشان سبّ حضرت علی یادش رفته بود، داشت به طرف منزلش میرفت یادش آمد كه آن حضرت را سبّ نكرده، همانجا كه یادش افتاد به شكرانه این نعمت، مسجدی به نام «مسجد الذكر» بنا كرد!
ولی قضیه «تربیع»، «احمد ابن حنبل» كه گفت:
«قال أحمد من لم يربع بعلي فى الخلافة فهو أضلّ من حمار أهله»
كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية ، اسم المؤلف: أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مكتبة ابن تيمية ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ج 35، ص 19
با توجه به برداشتی كه من دارم، البته خیلی من در این موضوع و جوانب كار غور نكردم، كه تاریخش چیست و چرا گفته است و به چه نحوی بوده است؟ ولی ظاهر قضیه این است که خدمتی بوده است و خود «احمد ابن حنبل» در میان بزرگان اهلسنت از همه بیشتر فضائل حضرت امیر را نقل كرده است.
ایشان قبل از «بخاری و مسلم» بوده است؛ یعنی از همه صحاح سته مقدم است، «بخاری» متوفای 256 است، «مسلم» متوفای 261 است، «ترمذی» متوفای 279 است، «ابن ماجه» متوفای 275 است، «نسائی» متوفای 303؛ یعنی همهشان 50 تا 60 سال بعد از «احمد ابن حنبل» هستند.
با اینكه بعد از «احمد حنبل» بودند خیلی از مسائل را نیاوردند. البته این از «احمد ابن حنبل» نقل شده که از «غدیر» وحشت داشت! وقتی كه از او در مورد «غدیر» سوال میكنند كه معنای «غدیر» چیست؟
میگوید سوال نكن:
«دعه كما نقل»
همانطوری كه نقل كردند بگذار باشد.
خیلی در معنا و پیام «غدیر» غور نكن، این را دارد، حالا شاید به خاطر ترس و وحشتی كه داشته این حرف را زده است!
پرسش:
از آن طرف با «متوكل» هم رابطهی تنگاتنگ داشته است.
پاسخ:
بله، اگر رابطه نداشتند كه نمیتوانستند كار بكنند.
پرسش:
استاد! ... «احمد ابن حنبل» بر «بخاری» شرف دارد!
پاسخ:
بله، «احمد ابن حنبل» 370 تا روایت در كتابهایش در فضائل امیرالمؤمنین دارد، «بخاری» 7 تا روایت دارد!
پرسش:
حاج آقا ببخشید! آیا ازدواج عمر با «ام كلثوم» ثابت است؟
پاسخ:
نظر من این است که قضیه اتفاق افتاده است؛ ولی این از مطاعن عمر است نه از فضائل!
چهار – پنج تا روایت در «كافی» داریم این چهار – پنج تا هم همه صحیحه هستند. من نمیتوانم دست بردارم. در كتاب نكاح اصلا بابی دارد «باب تزویج و یا نكاح ام كلثوم» در «كتاب الطلاق» حدیث و بابی دارد «باب طلاق المرأة الحبلی التی ماتت عنها زوجها»، الا اینكه ما بیاییم بگوییم این «ام كلثوم» غیر از دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) بوده است. مثلا از زنان دیگر حضرت علی بوده است. اینطوری بخواهیم توجیه كنیم! و گرنه این چهار تا روایت غیر قابل اغماض است. من ادله تمام آقایانی كه قضیه را نفی كردند دیدهام و بررسی کردهام ولی ادلهشان برای من قانع کننده نبود! البته شاگردان خودمان مثل آقای «ابوالقاسمی» هم نظرشان این است كه این قضیه دروغ بوده و واقعیت نداشته است. به آنها گفتم شما بر رأی خودتان بمانید؛ ولی من، «نحن ابناء الدلیل» هستم! این دلیلهایی كه شما میآورید، برای من قانع کننده نیست.
پرسش:
استاد! «ام كلثوم» كنیه «حضرت زینب» هم میشود باشد.
پاسخ:
بله میشود، این هم هست؛ ولی اینها هم قانع کننده نیست. چون امام حسین علیه السلام در کربلا میفرماید:
«يَا زَيْنَبُ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ عَلَيْكُنَ مِنِّي السَّلَام»
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج45 ؛ ص47
در «كوفه» هم خطبه حضرت «زینب» بصورت مستقل و خطبه حضرت «ام كلثوم» هم بصورت مستقل نقل شده است.
پرسش:
اسم «ام كلثوم» دقیقا چیست؟
پاسخ:
از همان اول «ام كلثوم» بوده است، بعضی از موارد بوده كه از همان اول اینها را به كنیه نامگذاری میكردند.
پرسش:
استاد! این قضیه لوازمی هم دارد، اگر این قضیه صحت داشته باشد باید لوازمش را هم بپذیریم.
پاسخ:
مثلا چه لوازمی؟
پرسش:
قضیه غصب پیش میآید .
پاسخ:
«إِنَّ ذلِكَ فَرْجٌ غُصِبْنَاهُ »
كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - دارالحديث)، 15جلد، دار الحديث - قم، چاپ: اول، ق1429، ج10 ؛ ص628
پرسش:
چطوری مقام اهلبیت این را قبول میكند؟
پاسخ:
آیا این بالاتر است یا كتك خوردن حضرت زهرا (سلام الله علیها)؟ در هر صورت ببینید خود «سید مرتضی» هم خیلی تلاش میكند كه این قضیه را رد كند، در آخر میگوید بله در قضیهی بیع مال مكره معامله صحیح است، نكاح مكره، نكاح صحیحی است، قضیهی حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) مثل قضیه «حضرت لوط» است. میگوید:
( هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ)
اي قوم من! اينها دختران منند؛ براي شما پاکيزهترند! (با آنها ازدواج کنيد؛ و از زشتکاري چشم بپوشيد!)
سوره هود (11): آیه 78
«حضرت لوط» به كسانی این پیشنهاد را داد که همهشان كافر بودند، خودش دارد میگوید بیایید دختران من را بگیرید! آنها اهل لواط بودند. میگوید: ( هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ)؛ چطور «حضرت لوط» پیغمبر حاضر میشود دخترش را به یك سری اراذل و اوباش و الوات بدهد؟ ببینید امیرالمؤمنین بنا نداشت با اینها درگیر بشود، با درگیر شدن حضرت با اینها اسلام نابود میشد. ما باید این را در نظر بگیریم! آیا قضیهی امثال «ام كلثوم» مهمتر است یا اینكه صدیقه طاهره مورد ظلم قرار میگیرد، امیرالمؤمنین صبر میكند، حق مسلم علی غصب میشود، یا از همه بالاتر ولایت غصب میشود؟ ولایتی كه اساس اسلام است.
«وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ»
كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج2 ؛ ص18
ولی امیرالمؤمنین تحمل میكند برای اینكه اگر تحمل نكند، همین چهار تا شیعه و مؤمنی كه اطراف ایشان بودند، اینها را هم میكشتند، میدان دست خودشان بود و هركاری میخواستند میكردند، بنا نداشتند نامی از اسلام باقی بماند، شما جمله «معاویه» را به «شعبه» پدر «مغیره» ببینید میگوید:
«لا و الله إلا دفنا دفنا»
ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبه الله، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، 10جلد، مكتبة آية الله المرعشي النجفي - قم، چاپ: اول، 1404ق، ج5 ؛ ص130
ابوبكر آمد رفت اسمش هم رفت، عمر آمد رفت اسمش هم رفت؛ ولی هر روز بالای مأذنه دارند شهادت به رسالت پیغمبر میدهند! معاویه به صراحت میگوید این درد است و برای من قابل تحمل نیست!
یا آن حرف «ابوسفیان» كه بالای قبر حضرت «حمزه» میآید و پا میگذارد میگوید: نه بهشتی و نه جنهمی است، این كارها همه به خاطر ریاست و سلطنت بوده است، یك چنین تعبیری دارد كه «محمد» آمد میخواست سلطنت بكند! در اینجا میخواهد بگوید دینی در كار نیست، بهشت و جهنمی هم نیست.
پرسش:
حاج آقا! این آیهای كه شما به آن استناد كردید ( هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ)؛ مفسرین دارند كه پیامبر میگوید اینها دختران من نیستند، میگویند نساء امت به منزله بنات پیامبر میشوند!
پاسخ:
به نظرم تفسیر طوری است كه «لا یرضی به صاحبه» ظاهر آیه این است ( هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ)!
پرسش:
خود اهلسنت آیه را اینطوری تفصیل میدهند
پاسخ:
نه، این نمیشود و خیلی بعید است!
پرسش:
با توجه به سه نفر اگر دو - سه تا دختر باشد دو نفرشان با دختران حضرت لوط بقیه امت هم با دختران سایر امت، این احتمال دارد كل قوم را حضرت لوط دختران خود بگوید همهشان كه نمیشود با این دو تا دختر ازدواج كنند، خواسته آنها را از عمل زشت لواط منع كند.
پاسخ:
حالا ببینید دو - سه تا هرچه دختر داشته، میگوید شما میخواهید به مهمان من تجاوز بكنید، به جای این كار بیایید با دختران من رسما ازدواج بكنید. اگر دختران امت هم باشد، آیا دختران امت را جایز است پیغمبر در اختیار یك تعداد اراذل و اوباش قرار بدهد؟ ظاهرا «سید مرتضی» و یا «شیخ مفید» در رابطه با قضیهی ازدواج «ام كلثوم» هم به همین آیه استدلال كرده اند.
ببینید اهلسنت نمیتوانند اثبات كنند غیر از آن روایت «صحیح بخاری» كه دارند، هیچ روایت درست و صحیحی در رابطه با ازدواج «ام كلثوم» با عمر ندارند، همه روایتهایشان ضعیف است، فقط همان یك روایتی را كه در «صحیح بخاری» دارند، صحیح میدانند. همین یك روایت را در «صحیح بخاری» دارند كه دلالت میكند كه «ام كلثوم» همسر عمر بوده است.
«أَعْطِ هذا ابْنَةَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم التي عِنْدَكَ يُرِيدُونَ أُمَّ كُلْثُومٍ بِنْتَ عَلِيٍّ»
الجامع الصحيح المختصر ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج 3، ص 1056، ح 2725
پرسش:
استاد! «نووی» در كتاب «تهذیب الاسماء واللغات» میگوید «ام كلثوم بنت علي ابن ابیطالب» است.
پاسخ:
بله، آنطوری كه خودشان نقل میكنند عمر سه تا زن به نام «ام كلثوم» داشته است. ما تمام اینها را زیر و رو كردیم، چیز بدرد بخوری دستگیر ما نشد.
اینكه آقای «میلانی» میگویند هیچ روایت صحیحی ندارند این اشتباه است، من به خود ایشان هم گفتم این روایت در «صحیح بخاری» است، روایت «صحیح بخاری» را ما نمیتوانیم بگوییم (از نظر آنها) صحیح نیست!
روایتی كه «ابن عساكر» و دیگران دارند همه سنداً ضعیف است. آقایان هم تضعیف كردهاند، خود آقای «میلانی» هم دیگر روایات را تضعیف كرده است؛ ولی این روایت «صحیح بخاری» قابل انكار نیست!
آغاز بحث...
آقایان دقت كنند تا قدری روشهای پاسخ به شبهات دستمان بیاید. حالا یك روزی «قلمداران» بوده، یك روزی «برقعی» بوده و فردا افراد دیگری هم میآیند عقاید شیعه را زیر سوال میبرند، وظیفه اولیه دفاع از این تراث به عهده ما است.
یكی از اساسیترین روایاتی كه داریم، روایاتی است كه نام ائمه (علیهم السلام) از زبان پیغمبر (صلی الله علیه واله وسلم) ذكر شده است، یكی از این روایات هم «حدیث لوح» است، «قلمداران» آمده عمدتا سه – چهار تا سند از «حدیث لوح» آورده و شروع کرده به حمله كردن به این روایت هم سندا و هم دلالتا . این آقا (عابدینی اصفهانی) هم میگوید ما روایاتی نداریم! تمامی روایاتی كه دلالت میكند نام ائمه ذكر شده اموری آن را تكذیب میكند! و (البته) دلیلی هم برای حرفش نیاورده است.
یك مقداری دوستان عزیز دقت كنند، «كمال الدین» یك روایتی آورده كه برای من خیلی عجیب است، ندیدم هیچ كدام از اعاظم روی این روایت كار كرده باشند، روایت هم خیلی بهم ریخته است، یك كسی كه الفبای تاریخ اسلام را خوانده باشد، مطالعه كند و به سند نگاه بكند، متوجه میشود! این روایت را مرحوم «شیخ صدوق» در «عیون اخبار الرضا» و در «كمال الدین» آورده است. در منابع دیگری مثل «احتجاج طبرسی» ، در «عوالم العلوم والمعارف والاحوال» بحرانی و «بحار الانوار» «علامه مجلسی» آمده است.
من دیدم در حدود 20 – 25 نفر از اعاظم ما این روایت را آوردهاند بدون اینكه كوچكترین اشكالی به این سند وارد كنند، غیر از آقای «علی اكبر غفاری» كه در پاورقی «كمال الدین» متوجه این اشكال شده است.
من روی این خیلی غور كردم، عزیزان دقت كنند حالا اینكه سند ضعیف است و یا سند ضعیف نیست ما با آن كاری نداریم كه خود اقای «قلمداران» میآید روی «روی ابی نضره» دست میگذارد میگوید این «ابی نصر» است و «ابی نصر» هم معلوم نیست چه كسی بوده اشتباه كرده در بعضی از نسخهها «ابی نصر»است و در بعضی جاها «ابی بصیر» هم آمده است روایت این است:
«لَمَّا احْتُضِرَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ»
امام باقر (سلام الله علیه) در حال احتضار بود، امام باقر چه زمانی شهید شده است؟ ایشان در سال 114 و یا 116 شهید شده است، و بعضیها هم 118 گفتهاند.
«عِنْدَ الْوَفَاةِ دَعَا بِابْنِهِ الصَّادِقِ»
امام صادق (سلام الله علیه) را خواست
«فَعَهِدَ إِلَيْهِ عَهْداً»
امامت را به او واگذار كرد
«فَقَالَ لَهُ أَخُوهُ زَيْدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ»
زید اعتراض كرد، همانطوری كه امام حسن امامت را به امام حسین داد تو هم اگر به من میدادی كه برادرت هستم بهتر بود تا به امام صادق بدهی!
بعد حضرت فرمود:
«إِنَّ الْأَمَانَاتِ لَيْسَتْ بِالتِّمْثَالِ»
مثالی كه زدی؛ چون امام حسن امامت را به امام حسین داد من هم به شما بدهم این درست نیست.
«وَ لَا الْعُهُودَ بِالرُّسُومِ وَ إِنَّمَا هِيَ أُمُورٌ سَابِقَةٌ عَنْ حُجَجِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»
-آقایان خوب دقت كنند- من روی این سند یك نظری دارم، و دوستان هم نظر بدهند
«ثُمَّ دَعَا بِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ يَا جَابِرُ »
«دعا»، چه كسی؟ امام باقر! چه کسی را؟ «جابر ابن عبدالله» را، «جابر ابن عبدالله» چه وقت از دنیا رفته است؟ سال 74 و بعضیها هم گفتهاند 76 و بعضیها هم 78 گفتهاند، امام باقر در چه سالی به شهادت رسیده است؟ سال 116، بین وفات «جابر» و شهادت امام باقر (سلام الله علیه) 40 سال فاصله است.
«ثُمَّ دَعَا بِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ»
یعنی ببینید اگر كسی كوچكترین دقتی در تاریخ داشته باشد، متوجه میشود. «ابوطفیل عامر بن واثله» در بین صحابه طولانی ترین عمر را داشته است. ایشان در سال 110 از دنیا رفته، همه میگویند ایشان آخرین صحابی بوده كه از دنیا رفته است و این اتفاقی است.
از آن طرف آقا امام باقر به آقا امام صادق میگوید برو «جابر» را پیش من بیاور، امام صادق در چه سالی به دنیا آمده است؟ سال 83 یعنی امام صادق نزدیك 9 سال بعد از وفات «جابر» به دنیا آمده است. دوستان دقت كنند كه سند چقدر به هم ریخته است!
آنوقت این باعث میشود كه یك آدمهای شرّی مثل «برقعی» و «قلمداران» و این اقای «اصفهانی» بیایند، اینها را ملاك قرار بدهند و تراث شیعه را مورد هجمه قرار دهند و شبهه باران كنند. البته من به قسمتهای دیگر فعلا کاری ندارم.
بعد «جابر» میگوید من خدمت امام صادق رفتم كه ولادت امام حسن را تهنیت بگویم، اینجا هم دست گذاشتهاست!
«نَاوِلِينِي لِأَنْظُرَ فِيهَا قَالَتْ يَا جَابِرُ لَوْ لَا النَّهْيُ لَكُنْتُ أَفْعَلُ لَكِنَّهُ نُهِيَ أَنْ يَمَسَّهَا إِلَّا نَبِيٌّ أَوْ وَصِيُّ نَبِيٍّ»
ابن بابويه، محمد بن على، كمال الدين و تمام النعمة، 2جلد، اسلاميه - تهران، چاپ: دوم، 1395ق، ج1 ؛ ص305
پرسش:
سند حدیث چطوری است؟
پاسخ:
سند كه ضعیف است، همه مجهول هستند
پرسش:
صاحب كتاب در مورد سندش چه میگوید
پاسخ:
ایشان میگوید هیچ یك از روات این حدیث از «سعید ابن محمد» تا «ابو نصره» نامی در كتب رجال ندارند، این درست است. ما هم نتوانستیم پیدا كنیم، البته من «جامع الرجال» اقای «زنجانی» را ندیدم كه ایشان اینها را چه كار كرده است، اصلا ما كاری به آن نداریم، غالبا مجهول هستند!
بعد میگوید معلوم نیست كه «صدوق» این راوایان را از كجا آورده و این روایت را از كجا كشف كرده است؟ ایشان میگوید «ابو بصره» و یا « ابو بصیر» هر كسی كه باشد مجهول و بی نام و نشان است. گفته است:
«لَمَّا احْتُضِرَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ عِنْدَ الْوَفَاةِ »
احتضار و وفات امام باقر بر طبق تمام تواریخ از سال 114 تا 118 است و فاصله بین وفات حضرت باقر و «جابر» حد متوسط 40 سال است و كمتر نیست. كسی به حدیث ساز كذاب نگفته، هنگامی كه حضرت ابو جعفر محمد باقر در حال احتضار بود «جابر» كجا بود كه تو از قول او «حدیث لوح» را آوردی و اثبات امامت اثنی عشر با نام و نشان پدر و مادر كردی؟! جابر كه 40 سال قبل از احتضار حضرت باقر از دنیا رفته، چگونه آمد «زید ابن علی» را به امامت حضرت صادق قانع كرد؟
حالا عزیزان دقت كنند. در رابطه با «ابو بصره» كه ایشان میآورد، در یكی از نسخ قدیمیاش «ابو بصره» است؛ ولی در تمام نسخهها «ابو نضره» است نه «ابو بصره»! در نسخه «عیون اخبار الرضا»، «ابو نضره» است در «كمال الدین» كه چاپ شده «ابو نضره» است. در «بحار الانوار» در جلد 36 صفحه 193 «ابو نضره» است و آقای «بروجردی»، «ابو نضره» آورده. همه مانند: «غایة المرام» و «الانصاف» و حتی «فرائد السمطین» «جوینی» وقتی این روایت را آورده، «ابو نضره» آورده نه «ابو بصره»!
اقای «خویی» شرح حال «ابو نضره» را آورده و «ابو نضره» هم از رجال «صحیح مسلم» است این اقا اینجا یك مقداری به خاكی زده است كه همین عبارت «ابو نضره»:
«كنت عِنْدَ جَابِرِ بن عبد اللَّهِ فَأَتَاهُ آتٍ فقال إِنَّ بن عَبَّاسٍ وبن الزُّبَيْرِ اخْتَلَفَا في الْمُتْعَتَيْنِ فقال جَابِرٌ فَعَلْنَاهُمَا مع رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ثُمَّ نَهَانَا عنهما عُمَرُ فلم نَعُدْ لَهُمَا»
صحيح مسلم ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ج 2، ص 914، ح 1249
«ابو نضره» مورد وثوق اهلسنت است، «ابن ابی حاتم» در مورد او میگوید: «یحیی ابن معین قال ابو نضره ثقة» از «ابو زرعه» سوال كردند گفت «بصریٌ ثقه».
ذهبی درباره اش میگوید:
«من ثقات التابعین وثقه یحیی بن معین وقال ابن سعد ثقة وتوفی سنة ثمان ومأة»؛
الذهبي الشافعي، محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج4، ص182، تحقيق: البجاوي، علي محمد، ناشر: دار المعرفة، بيروت.
سال 108 هم ایشان از دنیا رفته است، در سال 108 در حقیقت نزدیك 6- 7 سال قبل از شهادت امام باقر، نزدیك 34 – 35 سال بعد از وفات «جابر» از دنیا رفته است.
پرسش:
ببخشید! با اینكه روایت ضعیف است، برای چه «قلمداران» این روایت را آورده است؟
پاسخ:
برای اینكه حمله كند. میگوید آقا! این حدیث سازان با این حدیث ضعیف خودشان هم نفهمیدند چه دارند میگویند؛ یعنی میگوید روایات ائمه اثنی عشر را بافتهاند.
من اولا جواب دادم گفتم تمامی این مطالب را ظاهرا ایشان از پاورقی «كمال الدین» گرفته؛ چون كتاب «كمال الدین» را اقای «علی اكبر غفاری» تقریبا 15 – 20 سال قبل از انقلاب حاشیه زده، خود آقای «علی اكبر غفاری» هم میگوید:
« هذا الخبر و ان كان سنده ضعيفا »
در یك جا میگوید:
« لكن متنه صحيح موافق للحق »
بعد در چند سطر پایینتر میگوید:
« سند هذا الخبر ضعيف و مشتمل على مجاهيل و متنه لا يلائم ما جاء في غيره من الاخبار»
بعد میگوید:
«و قد أجمعت أرباب السير و معاجم التراجم على أنّه مات قبل سنة 80»
البته 74 ظاهرا صحیح است.
«ابن قتیبه» هم میگوید:
«مات جابر بالمدينة سنة 78»
ابن بابويه، محمد بن على، كمال الدين و تمام النعمة، 2جلد، اسلاميه - تهران، چاپ: دوم، 1395ق، ج1 ؛ ص305 و 306
نظر بنده این است که در اینجا بدون تردید شخصیتی مثل «شیخ صدوق» توجه داشته كه وفات «جابر» چندین سال قبل از شهادت امام باقر بوده است و ولادت امام صادق نیز چند سال بعد از وفات او بوده است و به احتمال قوی این دو روایت مستقل بوده و توسط مستنسخین به یك روایت مبدل شده است. من خیلی روی این كار كردم. ببینیم كه اصلا این را میشود یك طوری حل كرد. ببینید «شیخ صدوق» یك كسی است كه خرّیط فن و استاد این قضایا است. همه چیز دستش هست، اینكه بیاید متوجه نشود که «جابر» سال 74 و یا سال 78 از دنیا رفته و در حال احتضار امام باقر هم اینجا آمده اصلا تصورش هم برای ما امكان پذیر نیست.
پرسش:
استاد! این احتمالی را كه شما فرمودید هم اشكال باقی است
پاسخ:
چطور؟
پرسش:
شما فرمودید كه احتمال دارد دو روایت مستقل باشد، اگر دو روایت مستقل باشد باز همان اشكال پیش میآید كه امام باقر به امام صادق گفته نزد «جابر» برو!
پاسخ:
نه، اجازه بدهید، اینجا من به این شكل حل كردم كه اینها دو تا روایت مستقل است و به این یقین دارم و هیچ شبههی ندارم، روایت از اینجا كه شروع میشود كاملا مشخص است كه لحن روایت جدا است؛ یعنی اگر شما مطالعه كنید:
«لَمَّا احْتُضِرَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ ع عِنْدَ الْوَفَاةِ دَعَا بِابْنِهِ الصَّادِقِ ع فَعَهِدَ إِلَيْهِ عَهْداً فَقَالَ لَهُ أَخُوهُ زَيْدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ لَوِ امْتَثَلْتَ فِيَّ تِمْثَالَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع لَرَجَوْتُ أَنْ لَا تَكُونَ أَتَيْتَ مُنْكَراً فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ الْأَمَانَاتِ لَيْسَتْ بِالتِّمْثَالِ وَ لَا الْعُهُودَ بِالرُّسُومِ »
حضرت فرمود:
« إِنَّمَا هِيَ أُمُورٌ سَابِقَةٌ عَنْ حُجَجِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»
تا اینجا مشخص است كه یك روایت است!
«ثُمَّ دَعَا بِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ يَا جَابِرُ....»
از «ثُمَّ دَعَا» یك روایت دیگری بوده كه در استنساخ یك ورقی یا حذف و یا پاره شده است، و این روایت در ادامه روایت قبل آمده، ما بقی روایت و سند این روایت همه حذف شده است!
در زمان سابق از این اتفاقات زیاد می افتاده است. در آن زمان صحافی كه نبود، با جوال دوز و غیره میدوختند، ورق كه میزدند بعد از مدتی بعضی از صفحات جدا و گم میشد.
گفتیم تا: «إِنَّمَا هِيَ أُمُورٌ سَابِقَةٌ عَنْ حُجَجِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى» یك روایت است، لحن روایت هم با لحن روایت بعدی تفاوت دارد و اصلا همخوانی ندارد. شما اگر یك مقدار خوب دقت كنید و مطالعه كنید، قسمت اول روایت با قسمت دوم روایت اصلا هیچ ارتباطی باهمدیگر ندارند.
این یك دنیایی دیگری برای خودش است از: «ثُمَّ دَعَا بِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ يَا جَابِرُ حَدِّثْنَا بِمَا عَايَنْتَ ....» و در كنارش هم ما نزدیك ده – دوازده تا روایت در رابطه با «جابر» داریم، در هیچ كدام از اینها این مقدمه نیست! من در آن جلسهای كه «حدیث لوح» را خواندم تمام سندها را هم برای دوستان آوردم شما الان «حدیث لوح» را ملاحظه بفرمایید ببینید این «كمال الدین» است:
«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ (علیها السلام) وَ بَيْنَ يَدَيْهَا لَوْحٌ»
ابن بابويه، محمد بن على، كمال الدين و تمام النعمة، 2جلد، اسلاميه - تهران، چاپ: دوم، 1395ق، ج1 ؛ ص269
و بررسی سندی كردیم با یك سند دیگر. باز در «كمال الدین» است :
«دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ (علیها السلام) وَ بَيْنَ يَدَيْهَا لَوْحٌ»
ابن بابويه، محمد بن على، كمال الدين و تمام النعمة، 2جلد، اسلاميه - تهران، چاپ: دوم، 1395ق، ج1 ؛ ص313
این مفصلترین روایت است كه در كتاب «كافی» نقل شده است. ملاحظه بفرمایید:
«قال أبي لجابر بن عبد اللّه الأنصاريّ: إنّ لي إليك حاجة، فمتى يخفّ عليك أن أخلو بك»
كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، المقدمة ؛ ص8
روایاتی كه «لوح» را نقل كردهاند، یكی – دو تا نیست، ما حدود هفت – هشت تا سند داریم كه قضیه «لوح» جابر را نقل كردهاند. در هیچ كدام از اینها این مقدمه نیست همین دلیل است كه این یك روایتی بوده و آن هم یك روایت دیگر بوده است. حالا این آقایی كه آمده استنساخ كرده، یا موقع نوشتن ورق میزده این ورقها بهم چسپیده بوده متوجه نشده اینطوری استنساخ كرده و یا نه اصلا یك ورق از آنجا حذف شده بوده است و گرنه برای من اصلا قابل قبول نیست که عالمی مثل «شیخ صدوق» متوجه این قضیه نشده باشد.
اگر یك آدم عادی باشد كه خیلی با روایات و با اسانید سر و كار ندارد، از او پذیرفته است؛ ولی از كسی مثل «شیخ صدوق» نه! شما كتاب «من لایحضره الفقیه» ایشان را ببینید از اول تا آخر، ایشان روی بحثهای سندی قهرمانی میكند، و در ابتدای كتاب هم میگوید من این مطالبی را كه اینجا میآورم، مطالب عادی نیست روایاتی را كه میآورم «حجة بینی و بین ربی» است.
شما اگر دیگر كتابهای «شیخ صدوق» را ببینید چنین چیزی را در هیچ جا از «شیخ صدوق» نمیبینید. اگر «شیخ طوسی» باشد من قبول میكنم. «شیخ طوسی» كارهای متفرقهی زیادی داشته است، در تفسیر كار داشته در رجال كار داشته و در كلام كار داشته و در فقه و اصول و غیره هم كار داشته، هركس از بزرگان ما صاحب فنون بوده اشتباهاتش هم خیلی زیاد بوده است. «تهذیب شیخ طوسی» مملو از تصحیفات است، «رجال شیخ طوسی» به قدری اشكال دارد که اصلا به همه چیز میخورد جز به مقام علمی «شیخ طوسی»!
یك راوی را در «باب من لم یرو» میآورد؛ یعنی این آقا از هیچ كدام از ائمه روایت ندارد ولی همین راوی را هم در بخش «من روی عن الصادق و من روی عن الباقر» میآورد! ببینید این اشتباهات هست. من نمیخواهم مقام «شیخ طوسی» را تضعیف كنم؛ ولی هركس از بزرگان صاحب فنون مختلف بوده و در فنهای مختلف كار كرده اشتباهش هم بیشتر بوده است ولی كسی كه در یك فن كار كرده، اشتباهاتش هم كم است. مشخص است ذهن فقط مشغول یك چیز است و لذا بزرگان ما میگویند اگر یك راوی را «نجاشی» تضعیف كند و «شیخ طوسی» توثیق كند، تضعیف «نجاشی» مقدم است چرا؟ چون «نجاشی» تمام عمرش ممحض در رجال بوده، «شیخ طوسی» در فنون مختلف مشغول بوده است.
در این روایت اگر شما لحن روایت قبل و لحن روایت بعد را باهم مقایسه کنید، هم كاملا مشخص است باهم فرق دارد. من دیشب تا ساعت یک و نیم مشغول بودم، هر فكری كردم به ذهنم درست در نیامد. صبح كه برای نماز بلند شدم داشتم وضو میگرفتم یك دفعه به ذهنم آمد كه شاید این باشد، بعد آمدم متن را دیدم، دیدم متن قبلی و متن بعدی باهم خیلی فرق دارد؛ یعنی من میتوانم بگویم 99٪ درصد قضیه این است كه این دو روایت از هم مستقل بوده است.
پرسش:
استاد! یا ابا جعفرش را چه كار میكنید؟
پاسخ:
كدام؟
پرسش:
جایی كه دارد: «فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ نَعَمْ يَا أَبَا جَعْفَر»!
پاسخ:
مشكلی ندارد، ما روایت دیگر هم داریم، آقا امام (باقر علیه السلام) «جابر» را خواسته، خودش نزد «جابر» رفته است اینكه امام باقر «جابر» را دیده و لوح را از «جابر» شنیده این از قطعیات تاریخ است، این اتفاقی بین شیعه و سنی است كه «جابر» قبل از سال 80 از دنیا رفته است.
پرسش:
یعنی حاج اقا اینكه ما بگوییم مستنسخین اشتباه كردند، غیر از این دیگر راهی نداریم؟
پاسخ:
ما راه دیگری پیدا نكردیم. شما پیدا كنید! ما كه حرفی نداریم! من شب تا صبح فكر كردم و وقتی هم كه میخوابیدم نزدیك نیم ساعت ذهنم درگیر بود، در آخر به این نتیجه رسیدم. چون برای من قابل قبول نیست. زیرا «شیخ صدوق» متبحر این كار است. آخر اشكال هم اشكال كوچكی نیست!
حالا یك مرتبه هست كه اشكال یك مسئله كوچكی است، آدم از كنارش رد میشود میرود؛ ولی اینكه «شیخ صدوق» بیاید «جابر» متوفای قبل سال 80 را با امام مستشهد 116 یا 118 نتواند تشخیص بدهد این اصلا امكان پذیر نیست؛ یعنی این اشتباه طوری نیست كه ما بگوییم شاید توجه نداشته است.
ببینید این آٔقا اشكالات دیگر زیاد دارد. بعد ایشان میگوید: در حدیث «جابر» گفته من برای تهنیت و مبارك باد و تولد حسن رفته بودم و بی ادبانه هم نام میبرد و حتی (قلمداران) برای امام حسن، از القاب «امام» و «علیه السلام» هم استفاده نمیکند!
میگوید در آن زمان مرسوم نبوده كه مسلمانان برای تهنیت مولودی به خانهی مادر فرزند بروند، شما ببینید برای تهنیت حضرت امام حسن و امام حسین شیعه و سنی از قول جبرئیل دارند كه خدای عالم تهنیت و تبریك گفته است، ما روایات مختلف و متعدد در این زمینه داریم از جمله «شیخ صدوق» در «امالی» میگوید:
«فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَى جَبْرَئِيلَ أَنَّهُ قَدْ وُلِدَ لِمُحَمَّدٍ ابْنٌ فَاهْبِطْ فَأَقْرِئْهُ السَّلَامَ وَ هَنِّهِ»
تهنیت بگو
«فَهَبَطَ جَبْرَئِيلُ فَهَنَّأَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»
ابن بابويه، محمد بن على، الأمالي (للصدوق)، 1جلد، كتابچى - تهران، چاپ: ششم، 1376ش، ص135
این را هم در مورد امام حسن و هم در مورد امام حسین دارد. چه اشكالی دارد «جابر» به تبعیت از تهنیت خدای عالم به حضرت زهرا (سلام الله علیها) تبریك گفته باشد؟! آخر یك اشكالی بیاورند كه به درد بخور باشد، این از اشكالات مسخره است! از باب این است که میگویند:
چون قافیه به تنگ آید/ شاعر به جفنگ آید!
ایشان میگوید در آن وقت رسم نبوده است! مگر بنا است یك چیزی رسم عادی عمومی باشد تا «جابر» بیاید انجام بدهد؟ اینکه «جابر» به تبعیت از تهنیت خداوند آمده تهنیت گفته است چه اشكالی دارد؟
بعد میگوید: بر فرض اینكه چنین رسم بوده، جوانی چون «جابر ابن عبدالله» در آن موقع سنش از 16 تا 17 سال تجاوز نمیكرد، - ببینید آسمان پایین آمد!- «جابر» هنوز ازدواج نكرده بود، مجرد بوده نمیتوانست تنها به خانه فاطمه زهرا برود! تصور كرده این هم مثل خودش (قلمداران) آدم شیادی است! اگر بخواهد یك جایی برود اول قد و قواره زن را نگاه میكند، این چه حرفی است كه میزنی؟!
من در پاسخ آوردهام: احتمال قوی در منزل افرادی همانند «اسماء بنت عمیس» و «فضه» بودهاند چون اینها ملازم خانهی حضرت زهرا بودند. این طوری نبود كه كسی نباشد و اضافه برآن هنگام ولادت حضرت یك زنی كه بچه به دنیا میآورد معمولا فامیل، مادر خواهر و اقربا میآیند برای اینكه بیایند پذیرایی كنند و به مشكلات و غذا و غیره برسند.
اینكه نام افراد هم در اینجا نیامده، نیامدن اسم افرادی كه در منزل حضور داشتند دلیل بر عدم وجود نیست، اثبات شئ نفی ما عدا نمیكند! ثانیا حضور یك صحابهی بزرگواری همانند «جابر» با آنهمه نزدیكی به اهلبیت چه اشكالی دارد؟ آیا حرام و مكروه است؟ ایشان (قلمداران) دیگر اشكالی نتوانسته پیدا كند آمده از این طور اشكالات میكند!
بعد میگوید: لازمهی دیدن و خواندن چنین لوحی كه در دست فاطمه بوده این است که جابر از خیلی نزدیك باید آن لوح را دیده و خوانده باشد. چنین اتفاقی جداً بعید است! حضرت زهرا كه میفرمود بهتر است هیچ مردی، زن نامحرم و هیچ زنی مرد نامحرم را نبیند، اجازه دهد كه «جابر» آنقدر به او نزدیك شود تا بتواند آن لوح را در دست آن حضرت ببینند!
من نمیدانم این آدم چقدر شیاد و پست است، اصلا در خود متن حدیث دارد:
«فَقُلْتُ لَهَا نَاوِلِينِي لِأَنْظُرَ فِيهَا»
ابن بابويه، محمد بن على، كمال الدين و تمام النعمة، 2جلد، اسلاميه - تهران، چاپ: دوم، 1395ق، ج1 ؛ ص307
میگوید از حضرت خواستم به من بدهد ببینم، نیامده بغل حضرت زهرا بنشیند و لوح هم دست حضرت زهرا باشد و دوش به دوش هم ایستاده باشند! این حرفی كه میزند نشانگر پستی و رذالت اینها است.
اضافه بر این همین حدیث: «خیر للمرأة أن لا یراه رجل» را که ما همیشه بالای منبرها گفتیم، این حدیث هیچ سندی در شیعه و سنی ندارد و تنها كسی كه این حدیث را آورده «مرحوم ابن شهر آشوب» در كتاب «مناقب» است و قبل از او هم در «دعائم الاسلام» -که از كتابهای اضعف الضعفای شیعه است- آمده، وقتی میخواهند یك كتاب ضعیف مثال بزنند كتاب «دعائم الاسلام» را مثال میزنند، و «فیض كاشانی»! و ... از «حسن بصری»، نقل كردهاند. «سید محسن امین» از «حلیة الاولیاء» نقل كرده است.
در كتب اهلْسنت اول كسی كه من دیدم این را نقل كرده «مسند بزار» است و در همانجا هم میگوید روایت ضعیف است. «حلیة الاولیاء» آورده تضعیف كرده، «هیثمی» این روایت را آورده تضعیف كرده، «زین الدین عراقی» آورده روایت را تضعیف كرده «ذهبی» آورده به همین شكل تضعیف كرده، «سیوطی» آورده تضعیف كرده، «البانی» كه (وهابیها) از او به «بخاری» عصر تعبیر میكنند این روایت را آورده دیگر آبرو و حیثیتی در اعتبار این روایت نگذاشته است!
ببینید «البانی» در «سلسلة الاحادیث الضعیفه» دارد:
«ما خَيْرٌ للنساءِ ؟ فقالتْ فاطمةُ : أنْ لا يَرَيْنَ الرجالَ ولا يَرَوْنَهُنّ )؛ ضعيف؛ وهذا إسناد ضعيف»
از «حسن بصری» كه علماء میگویند در مورد او دارد:
«وهو البصري – مدلس»
و نیز دارد:
«هذا إسناد فيه علل»
«علي بن زيد - وهو ابن جدعان – ضعيف؛ قيس بن الربيع ؛ وهو ضعيف »،
این اقا از يحيى الحمانی است:
«يسرق الحديث ، وكذبه أحمد»
بعد میگوید:
وهذا الحديث من الأحاديث الضعيفة الكثيرة التي حشرها الشيخ التويجري»
اینها را شیخ تویجری در اینجا گسترش داده بدون اینكه اشكالش را ببیند بعد میگوید:
«تحذيرا من أن يقول المسلم على رسول الله صلى الله عليه وسلم ما لم يقل»
سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة - (ج 12 / ص 538 - 539)
همچنین روایتی پیامبر اكرم بیان نكرده است و از زبان حضرت زهرا هم در نیامده این تكلیف شیعهها و آن هم تكلیف اهلْسنت! آقای «قلمداران» دارد كه حضرت زهرا گفته كه خیر الشئ برای زن این است كه «لا تری رجلا و لا یراه رجل»؛ این هم تكلیف این حدیث!
آقای قلمداران! شما در دیگر روایت این همه اشكال میگیرید، چرا وقتی این روایت را میگیرید گویا مثل اینكه وحی منزل و آیه قرآن بوده اشكالی نگرفتید!
پرسش:
آن قضیه نابینا را كه نقل میكنند چطوری است؟
پاسخ:
عزیزم! آن روایت هم هیچ سندی ندارد، حالا در مسائل اخلاقی ما از اینها استفاده میكنیم. من بارها گفتهام خانه ما را «تسامح در ادله سنن» (در بعضی موارد) ویران كرده است! آمدیم با استناد به «تسامح در ادله سنن» یك روایاتی را آوردیم الان اینها وبال ما شده، همین روایت كراهت معامله با اكراد، تمام فقهای ما از «شیخ مفید» تا «مرحوم امام» میگویند معامله با اكراد مكروه است! امام صادق فرمود: « لا تخالطوهم فان الأكراد حي من احياء الجن كشف الله عنهم الغطاء فلا تخالطوهم»!
الطوسي، محمد بن الحسن (متوفاى460هـ)، تهذيب الأحكام، ج7، ص11، تحقيق: السيد حسن الموسوي الخرسان، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ طهران، الطبعة الرابعة،1365 ش .
پرسش:
لوحی كه در این حدیث از آن ذكر شده ما نمیتوانیم بگوییم حتما نوشتهای مثل نوشتههای معمولی الان ریز باشد كه «جابر» نتواند آن را بخواند، ممكن است «لوح» برای غیر معصوم و یا غیر مأذون از طرف معصوم قابل دیدن نباشد...
پاسخ:
نه! ببینید ! جابر دربارهی این لوح میگوید: «قرئته» یا «استنسخته»، روایاتی كه ما داریم مشخص است، «لوح»؛ یعنی یك ورقه. مراد از «لوح» در اینجا آن «لوح» معنوی و ملكوتی نور نیست. تا اینجا مطلب را گفتیم روایت سوم را رفقا كار كنند.
والسلام علیكم ورحمة الله