بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه چهل و دوم 98/10/02
موضوع: لزوم توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت در پاسخگوئی به شبهات (14)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
از آقای «عابدینی» چه خبر؟
پاسخ:
آقای «عابدینی» یك مقدار دارد شلوغ میكند! یکی دو روز پیش یك فایل صوتی داده، و همان حرفها و چرندیاتی كه در مناظره گفته بود، دوباره تكرار كرده است! ما در رابطه با ذکر اسامی ائمه در روایات، گفتیم که در بیش از سیصد روایت اسامی ائمه آمده است؛ ولی ایشان دوباره گفته ما یك روایت صحیح هم نداریم كه اسامی ائمه آمده باشد!!
یعنی واقعاً برای من محرز شد كه ایشان یك آدم «ضال»، «مضل»، و معاند» است. اگر بگوییم «احمق»، حیف است و به نظرم توهین به احمقها است. اینها عناد دارند. نمیدانم نطفه مشكل دارد، تربیت مشكل دارد، رفیق بد روی ایشان تأثیر گذاشته و یا قضیهاش چیز دیگری است نمیدانم!
یک عده ای مطالب ایشان را به آقایان مراجع نوشتند و از آقایان مراجع استفتاء كردند، بعضی آقایان مراجع هم گفتهاند كه این حرفها موجب خروج از اسلام است. دیروز متن استفتا و جواب را نشان دادم، بعد ایشان شروع كرده كه اینها دروغ گفتند، من همچین عقیدهای ندارم. یا گفتند من منكر «حضرت رقیه» هستم؛ یعنی ایشان همان حرفهای خودش را تكرار كرده است. اگر كسی صوت ایشان را گوش بكند متوجه میشود.
كانال تلگرامی ایشان هم به اسم «استاد عابدینی» است. اگر شما در تلگرام، «عابدینی» را جستجو بزنید میآید. البته یك كانال به اسم «عابدین بی دین» هم داریم، برای بچههای «اصفهان» است که علیه ایشان دارند حسابی كار میكنند.
پرسش:
آیا ایشان در حوزه خاصی تدریس دارد!؟
پاسخ:
بله، در حوزه علمیه اصفهان تدریس داشت و یك حجره هم داشت، طلبهها ریختند، كتكش زدند، عمامهاش را انداختند و حجره را از ایشان گرفتند. البته این قضیه تقریبا بیش از یك سال و اندی است كه اتفاق افتاده است.
شما ببینید اینكه من میگویم حیف است كه آدم به ایشان احمق بگوید این است ما یك اشكالی به ایشان گرفتیم؛ عزیزان دقت كنند. ما گفتیم ایشان چند تا تحریف انجام داده است؛ یك: ایشان آمده از كتاب «نور الثقلین» روایتی را نقل كرده و آیه ولایت را اینجا حذف كرده، ایشان میگوید من به «نور الثقلین» اعتماد كردم، ما گفتیم كه «نور الثقلین» از كتاب «كمال الدین» نقل كرده، و خود «كمال الدین» این آیه را دارد. و اضافه بر آن مرحوم «طبرسی»، «سید بن طاووس» و دیگران هم نقل كردند. ایشان همه را كنار گذاشته و رفته از «نور الثقلین» آورده است!!
یك كسی كه میخواهد روی یك روایت تحلیل كند، نمیآید از كتابی كه قرن یازدهم، دوازدهم نوشته شده بیاورد؛ «شیخ صدوق» متوفای 381 است. «نور الثقلین- حویزی» متوفای 1128 است؛ بعد هم که ایشان میگوید: "من اشتباه نكردم، آقای «قزوینی» اشتباه كرده است. عبارت در «نور الثقلین» این بوده و من هم آوردم. من كه فتوا ندادم. من آمدم ترجمه كردم." شما ترجمه كردی و یا آمدی نظر دادی!؟
بعد اینجا میگوید: "این روایت ولایت علی را ثابت میكند؛ ولی ربطی به آیه:
(إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ)
سرپرست و ولي شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها که ايمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا ميدارند، و در حال رکوع، زکات ميدهند.
سوره مائده (5): آیه 55
ندارد. از آیه نیز ذكری به میان نیاورده است." این «عناد، ضلالت، ضال و مضل» است. شما وقتی میخواهی تحلیل بكنی، كتابی كه قرن یازدهم و دوازدهم نوشته شده این را نمیتوانی ملاك قرار بدهی؛ ایشان در اینجا میآورد میگوید:
«فی كمال الدین وتمام النعمة باسناده الی سلیم ابن قیس»
آقا شما «كمال الدین» را بردارید دقیق مطالعه کنید ببینید چه گفته! اگر هم کتاب را ندارید غلط میكنید میآیید تحلیل میكنید! اگر کتاب را دارید ببینید «كمال الدین» چطوری است. غیر از «كمال الدین» در طول تاریخ این همه آوردهاند، ما تمام این كتابها را آوردیم، «علامه مجلسی» آورده، «ماحوزی» در «اربعین» آورده، «تفسیر كنز الدقایق» آورده، «عوالم» آورده، «برهان» آورده، «تفسیر نور الثقلین» آورده. اضافه بر آنها «تفسیر قمی» هم آورده است.
پرسش:
«تفسیر نور القلین» سند را حذف كرده است؟
پاسخ:
«تفسیر نور الثقلین» چاپهای مختلفی دارد، در بعضی از چاپهایش این آیه نیست، حالا شاید كسی كه آن زمان حروف چینی می کرده، این حروف را نگذاشته و اشتباه كرده؛ بعضی از چاپهای «نور الثقلین» هم دارد؛ ولی ایشان رفته از میان 124 هزار پیغمبر، «جرجیس پیغمبر» را انتخاب كرده است!
یك ضرب المثلی میگویند: گربه ای موشی را گرفته بود، موش به گربه گفت: ماه رمضان است شما یك یا «داود» بگو، بعد من را بخور تا تبرك بشود. چون وقتی یا «داود» بگوید دهن گربه باز میشود و موش فرار میكند. گربه گفت: نه من یا داود نمیگویم، «جرجیس» میگویم؛ لذا داندانهایش را فشار داد و موش را تكه تكه كرد!
حالا این بنده خدا هم پا شده از میان 124 هزار پیغمبر، «جرجیس» را انتخاب كرده است، ما این همه مصادر و منابع داریم. شما «تفسیر قمی» را ببینید ایشان نوشته: «علی ابن ابراهیم» ذیل «آیه 67 سوره مائده» نوشته است:
«نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي مُنْصَرَفِ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ حِجَّةِ الْوَدَاعِ»
ولی «تفسیر قمی» از اینجا شروع كرده است:
«و قوله يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ قال نزلت هذه الآية في علي وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه. قَالَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي مُنْصَرَفِ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ حِجَّةِ الْوَدَاع...»
تفسير القمي؛ قمى، على بن ابراهيم، محقق/ مصحح: موسوى جزائرى، طيّب، ناشر: دار الكتاب، ج1، ص171
عجیب هم است که ببینید ایشان در سایتش چه دارد؟ اینكه من میگویم حتی حیف است كه آدم به ایشان احمق بگوید! ببینید صفحه «تفسیر قمی» را نگذاشته، فقط جلدش را گذاشته. عبارت خودش را در اینجا آورده است.
ببینید این «تفسیر قمی» است - من به گمانم ایشان یا باید عینكش را عوض میكرد و درست نگاه میكرد، یا حداقل به خانم و بچههایش میگفت بیایید شما نگاه كنید ببینید عبارت چطوری است! - می گوید:
«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ قال نزلت هذه الآية في علي وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه... قَالَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي مُنْصَرَفِ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ حِجَّةِ الْوَدَاعِ»
«تفسیر قمی» را كه خودش هم روی كانال گذاشته در صفحه 171 مشخص است این عبارت خودش است شما ببینید البته صفحه كار خودش را اینجا نگذاشته است. این عبارت خودش است: «نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي مُنْصَرَفِ رَسُولِ اللَّهِ »
آن آیهای كه مربوط به علی است را نیاورده و در آخرش بحثهای دیگری دارد و نوشته " این از حواشی خطبه است"، "از حواشی خطبه است!" بابا اینجا چند تا خطبه مستقل است، مرحوم «علی ابن ابراهیم» آمده یك خطبه مستقل در «منا»، یك خطبه در «مسجد خیف» و یك خطبه در «غدیر» از پیغمبر نقل كرده است.
ایشان خطبه «منا» را آورده بعد میگوید: "«خطبه مسجد خیف» هم از حواشی آن است، «خطبه غدیر» هم از حواشی آن است!" همه را حواشی حساب كرده است. بحثهای دیگری هم كه مطرح شده باز میگوید از حواشی خطبه است!
عزیزان دقت كنند تا وقتی به اینجا میآید همه مطالبی كه مربوط به بحث است را حذف كرده و از «تفسیر علی ابن ابراهیم» «وانا من الشاهدین» را در كتابش آورده است. و ادامه مطلب را حذف کرده! در ادامه دارد که:
«فَاسْتَفْهَمَهُ عُمَرُ فَقَامَ مِنْ بَيْنِ أَصْحَابِهِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ نَعَمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ»
تفسير القمي؛ قمى، على بن ابراهيم، محقق/ مصحح: : موسوى جزائرى، طيّب، ناشر: دار الكتاب، ج1، ص174
این عبارت را برداشته حذف كرده و نیاورده است. ما اسم این را چه بگذاریم!؟ اگر حماقت بگوییم به احمقها توهین است، اگر «نفهمی» بگوییم به نفهمها توهین است. اگر «جهالت» بگوییم به جاهلین توهین است. این غیر از «عناد» چیزی دیگری نیست.
عزیزان دقت كنند:
«فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ مِنْ مَكَّةَ يُرِيدُ الْمَدِينَةَ»
تا آنجا كه میگوید
«اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ- وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ-»
تا:
«وَ أَنَا مِنَ الشَّاهِدِينَ»
عبارت اصلی را كه حضرت میفرماید: «أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ» اینها را برداشته حذف كرده است. اینها جزء خطبه است. ببینید این مشخص است كه بحث عناد با اهلبیت است. دیگر این بحث علمی نیست. ما نمیتوانیم این را هیچ توجیهی بكنیم!
همین پریشب یكی از مسؤلین رده بالایی كه در جریان كار است از من پرسید: نظر شما چیست؟ گفتم: نظر من این است كه ایشان مصداق «ضال»، و «مضل» است؛ شش ساعت بحثی كه ما با ایشان كردیم، ثابت کرد بر اینكه این آقا مصداق «ضال و مضل» است.
گفت: ایشان از جایی دستور گرفته است؟ گفتم: برای من محرز نیست كه از جایی دستور گرفته باشد، گفت: حرف خودش است یا كسی دیگر به ایشان القاء كرده است؟ گفتم: حرف خودش است. كسی هم به ایشان القاء نكرده است.
من در آن مناظره هم به ایشان گفتم: حرفهای كه تو میزنی مثل همان حرف عمر و ابابكر است که گفتند:
«أقول فيها برأيي فإن يكن صوابا فمن الله وإن يكن خطأ فمني ومن الشيطان والله ورسوله منه بريئان»
من نظر خودم را می گویم، اگر درست است از خداست و اگر اشتباه است از من و از شیطان است.
المستصفى في علم الأصول، اسم المؤلف: محمد بن محمد الغزالي أبو حامد، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1413، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد السلام عبد الشافي، ج1، ص 287
گفتم: حرف تو هیچ فرقی با حرف عمر و ابابكر ندارد! هردو یك چیز است! آدم نمیداند با اینها چه كار بكند؟ «آیت الله نوری همدانی حفظه الله» نقل میكرد میگفت: «امام» كه سال 42 از زندان آزاد شد، ما خدمت ایشان برای دیدنشان رفته بودیم. اكثر اساتید و بزرگان بودند، از «قزوین» هم آقای «شهیدی» امام جمعه «قزوین» آمده بود. ایشان خیلی آدم مقتدری بود. در زمان شاه که در یكی دو نقطه کشور نماز جمعه میخواندند، یكی از آنها نماز جمعه «قزوین» بود كه آقای «شهیدی» میخواند.
آقای «نوری» می گفت: امام دو سه مرتبه گفت: همه چیز برای ما قابل حل است؛ ولی این طلبههایی كه در «ساواك» و در «دارالترویج» رفت و آمد دارند، نمیدانیم با اینها چه كار كنیم؟ میگفت: مرتبه دوم و سوم كه امام گفت نمیدانیم با اینها چه كار كنیم؛ آقای «شهیدی» گفت: آقا اینها را بدهید ما ببریم «قزوین»، یك كارشان میكنیم!
میگفت: ما اولین بار بود دیدیم «امام» با صدای قهقه خندیدند. ما تا آن روز خنده با صوت بلند «امام» را ندیده بودیم. خدا آقای «شهیدی» را بیامرزد، اگر زنده بود آقای «عابدینی» را نزد آقای «شهیدی» میبردیم تا یك سلام علیك گرمی باهم بکنند! البته خودش هم گفت ما حاضریم برای مناظره «قزوین» برویم، ولی رفقایش گفتند حاج آقا روی ما حساب نكنید!
آنچه كه هست این است که امروز وظیفه ما در برابر این قضایا چیست؟ حوزههای ما خواب است. وقتی ما روایت:
« وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ مَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص21، بَابُ دَعَائِمِ الْإِسْلَام، ح8
را رعایت كنیم، این طور افراد در حوزههای ما تربیت نمیشوند! و اگر آمد یك همچین حرفی زد شاگردش بلند شود همانجا در دهنش بزند، اعتراض كند و از نظر علمی بگوید كه آقا چرا شما دارید همچین كاری میكنید، قطعا دیگر دنبال این قضایا نمیرود. لذا یك سری از مقصرها، همان شاگردانی هستند كه پای درس اینها مینشینند.
بحث سر این است كه ما از اول بچگی یاد گرفتیم كه ائمه (علیهم السلام) منصوب پیغمبر و منصوب خدا هستند! این دیگر مطالعه كردن نمیخواهد؛ وقتی منِ «قزوینی» آمدم اینجا گفتم: آقایان طلبهها! پیغمبر منصوب خدا نبود، علی منصوب پیغمبر نبود، باید همه اعتراض كنند! این چه حرفی است كه شما میزنید؟ دلیلت چیست؟
من چند بار به ایشان گفتم شما كه میگویید ائمه منصوب نبودند چه دلیلی دارید؟ دلیلی دارید که پیغمبر یا علی یا ائمه گفتهاند ما منصوب نیستیم!؟ از ایشان خواستم شما یك روایت ضعیف جعلی برای ما بیاور كه امام صادق فرموده باشد من منصوب خدا نیستم!
به نظر من، باید شاگردان ایشان محاكمه بشوند، شاگردانی كه پای درس این آقا میروند و اینقدر از همه جا بی خبر هستند، و وقتی این آقا این حرفها را میزند آنها عین خیالشان نیست، باید مؤاخذه شوند.
شما ببینید هركجا فساد عقیدتی بوده، پنجاه درصد علت، برای آن كسانی است كه قبول میكنند و هُورا میكشند و دنبال سرش میروند. و پنجاه درصد هم مال كسی است كه بدعت میگذارد.
شما ببینید «علی محمد باب» آمد گفت: من نائب امام زمان هستم، یك عده قبول كردند، دید نه هرچه میگوید مردم قبول میكنند گفت: من اصلا خودم امام زمان هستم. باز هم قبول كردند. یك مقدار كه گذشت گفت: اصلا من پیغمبر هستم، همه قبول كردند، در آخر گفت من خدا هستم!!
اینها وقتی میبینند یك سری آدمهای احمق دنبالش هستند که هرچه میگوید آنها هم قبول میكنند، این هم همینطور سنگر به سنگر جلو میرود، فردا یك شخص میآید ادعا میكند و پس فردا یك كسی ادعای دیگری میكند.
آقا تازه برداشته رساله عملیه برای جوانها نوشته است!! به نظر من ایشان اصلا صلاحیت تدریس و تحقیق را هم ندارد، تا چه رسد كه بیاید فتوا صادر كند. ایشان الفبای رجال و الفبای مباحث اجتهادی و استنباطی را بلد نیست. آسمان، ریسمان به هم می بافد!
ولله «ابوحنیفه» در استنباط، هزار برابر ایشان شرافت داشت؛ یعنی حداقل وقتی میخواست «قیاس»، یا «استحسان» داشته باشد، قیاس و استحسانش یك چیزی بود كه ربطی به هم داشت. ولی این آقا چه؟
من میگویم آقا شما از كجا داری میگویی «بنی امیه» نصب را برای علی مطرح كردند تا برای خودشان استفاده کنند؟ روایتی دیدید که «بنی امیه» این را گفتند؟ آیا این افترا نیست؟ جوابی كه به من داد این است كه: "«بنی امیه»، «ساب النبی» را میكشتند؛ پس معتقد بودند علی منصوب پیغمبر است!"
شما استدلال را ببینید! خدا میداند اگر «ابو حنیفه» در آن جلسه زنده بود، یك لگد به سینه ایشان میزد كه این چه نحوه استدلال كردن است!؟ من تأسف خوردم كه این همه تلاش كردیم تا مناظره شکل بگیرد! یك سال ما داریم تلاش میكنیم تا مناظره انجام بشود. نزد خیلیها رفتیم التماس كردیم، ریش گرفتیم خواهش كردیم. من حتی شاگردهای خودم نه، شاگردان شاگردانم هم اگر آنجا میرفتند برای ایشان اضافی بود!!
ما تصور كردیم كه «علی آباد» یا «عمر آباد هم شهر است! ولی آنجا كه رفتیم دیدیم شهر كه نه، حتی «دهكده» هم نیست.
پرسش:
ایشان ظاهرا نصب الهی را هم قبول دارد؛ ولی آن قسمتی كه مربوط به حكومت بر مردم میشود را حرف دارد.
پاسخ:
نه، اصلا ایشان میگوید ما دلیلی بر نصب نداریم! اصلا میگوید نصب برای كسی است كه نقص دارد، من عبارتهای ایشان را آوردهام. شما عبارت ایشان را نگاه كنید میگوید: " نصب كار غیر عاقلانه و غیر عادلانه است. معمولا افرادی دنبال نصب هستند كه خواهان كار غیر عاقلانه و غیر عادلانه هستند و میخواهند از نصب به عنوان پوششی بر كارهای خلاف خود استفاده كنند."
یا دارد: "«معاویه» و «یزید» نیاز به نصب دارند تا غلط كاریهای خود را بپوشانند" ببینید اصلا ایشان زیر بار نصب نمیرود. یا در جای دارد: " علی از نصب استفاده نكرده؛ ولی «خالد» استفاده كرده است." باز دارد: "احتمالا خلفای «اموی و عباسی» مسئله نصب را تقویت كردند كه بتوانند خود را نصب شده از طرف رسول خدا بدانند."
گفتم: دلیل شما چیست؟ گفت: دلیل من مسئله «ساب النبی» است. شما كلمه «نصب» را در احادیث معصومین ملاحظه كنید:
«إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَنْصِبَ لَكُمْ إِمَامَكُمْ»
كمال الدين و تمام النعمة؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفاری، علی اكبر، ناشر: اسلاميه، ج1، ص277
روایت هم صحیح است!
«نَصَبْتُهُ لَهُمْ عَلَماً فِي حَيَاتِي وَ دَعَوْتُهُمْ إِلَى طَاعَتِهِ- وَ جَعَلْتُهُ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي- وَ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»
تفسير القمي؛ قمى، على بن ابراهيم، محقق/ مصحح: موسوى جزائرى، طيّب، ناشر: دار الكتاب، ج1، ص193
باز روایت صحیح است. یكی یكی ما در آنجا بررسی سندی را هم نشان دادیم، گفتیم این حرفی كه شما دارید میزنید این مشكل را دارد و تمام اینها را من در آنجا نشان دادم اینها را آوردم و خودش هم اینها را دید.
«أَمَرَنِي اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِيهِ بِنَصْبِ أَخِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَماً لِأُمَّتِي يَهْتَدُونَ بِهِ مِنْ بَعْدِي وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَكْمَلَ اللَّهُ فِيهِ الدِّينَ وَ أَتَمَّ عَلَى أُمَّتِي فِيهِ النِّعْمَةَ وَ رَضِيَ لَهُمُ الْإِسْلَامَ دِينا»
الأمالي (للصدوق)؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: ندارد. ناشر: كتابچى، ص 125، المجلس السادس والعشرون
میگوید علی دنبال نصب نبوده است! بفرمایید:
«شَهِدُوا نَصْبَ رَسُولِ اللَّهِ إِيَّايَ لِلنَّاسِ بِغَدِيرِ خُمٍّ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج 8، ص 344، حَدِيثُ إِسْلَامِ عَلِيٍّ (علیه السلام)
از این بهتر؟ این هم سند حدیث! «علی ابن ابراهیم»، «ابراهیم ابن هاشم»، «حماد ابن عیسی»، «سلیم» همه ثقه هستند.
روایت دیگر:
«فَنَصَبَنِي لِلنَّاسِ بِغَدِيرِخُم»
كمال الدين و تمام النعمة؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفاری، علی اكبر، ناشر: اسلاميه، ج1، ص 276
این هم فرمایش علی است! علی نگفته من از طرف پیامبر نصب شدم؟
«وَ نَصَبَنِي لَهُمْ عَلَماً»
تفسير القمي؛ قمى، على بن ابراهيم، محقق/ مصحح: : موسوى جزائرى، طيّب، ناشر: دار الكتاب، ج1، ص193
امام باقر (سلام الله علیه):
«إِنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) نَصَبَ عَلِيّاً عَلَماً»
الأمالي (للصدوق)؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: ندارد. ناشر: كتابچى، ص 478، المجلس السابع والعشرون
امام صادق (سلام الله علیه):
«لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نَصَبَ الْإِمَامَ عَلَماً لِخَلْقِهِ وَ جَعَلَهُ حُجَّةً عَلَى أَهْلِ مَوَادِّهِ وَ عَالَمِهِ... فَلَمْ يَزَلِ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَخْتَارُهُمْ لِخَلْقِهِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مِنْ عَقِبِ كُلِّ إِمَامٍ يَصْطَفِيهِمْ لِذَلِكَ وَ يَجْتَبِيهِمْ وَ يَرْضَى بِهِمْ لِخَلْقِهِ وَ يَرْتَضِيهِمْ كُلَّمَا مَضَى مِنْهُمْ إِمَامٌ نَصَبَ لِخَلْقِهِ مِنْ عَقِبِهِ إِمَاماً عَلَماً بَيِّناً وَ هَادِياً نَيِّراً وَ إِمَاماً قَيِّماً وَ حُجَّةً عَالِماً أَئِمَّةً مِنَ اللَّهِ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص 203، بَابٌ نَادِرٌ جَامِعٌ فِي فَضْلِ الْإِمَامِ وَ صِفَاتِه، ح2
باز از امام صادق (سلام الله علیه):
«لِأَنَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ نَصَبَ الْإِمَامَ عَلَما»
بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم؛ نویسنده: صفار، محمد بن حسن، مصحح: كوچه باغى، محسن بن عباسعلى، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي، ج1، ص413، 17 باب في قول رسول الله ص إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و أهل بيتي، ح2
باز دارد:
«النَّبِيَّ مَا هُوَ بِمَجْنُونٍ فِي نَصْبِهِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَماً لِلنَّاس»
تفسير القمي؛ قمى، على بن ابراهيم، محقق/ مصحح: : موسوى جزائرى، طيّب، ناشر: دار الكتاب، ج2، ص 408
به چه عبارتی ائمه اینها را بگویند؟ به چه تعبیری برای ما بگویند که ما بخواهیم اینها را قبول بکنیم؟ میگوید نصب کار غیر عاقلانه و غیر عادلانه است. از این حرفها بوی ارتداد میآید. آدم اگر درست و عاقلانه دقت بکند و بگوید نصب، کار غیر عاقلانه و غیر عادلانه است بوی ارتداد از آن میآید!
انكار آیه قرآن است که فرمود:
(اللَّهُ أَعْلَمُ حَيثُ يجْعَلُ رِسَالَتَهُ)
خداوند آگاهتر است که رسالت خويش را کجا قرار دهد!
سوره انعام (6): آیه124
ما این همه روایات از معصومین داریم؛ یکی دو تا نیست! شاید بیش از 50 روایت که واژه «نَصَبَ» در آنجا از زبان پیغمبر، امیرالمؤمنین، ائمه (سلام الله علیهم) آمده اینها را ما چه کار کنیم؟ بگوییم همه دروغ است؟
آغاز بحث...
بحث ما در جلسه گذشته در «ضوابط رجالی» بود، عزیزان در بحث رجال باید خوب کار کنند! من معتقدم همینطور که بارها عرض کردم کتاب «المدخل الی علم الرجال و الدرایه» را بگیرند مطالعه و هم مباحثه کنند و هم تمرینهایش را حل کنند. ما سه تا 18 درس برای پایه 8- 9-10 تنظیم كردیم و برای هر درسی هم یک تمرین گذاشتیم و من تضمین میکنم اگر کسی این تمرینها را حل کند خودش یک متخصص رجالی میشود.
علم رجال عیناً مثل رانندگی میماند. شما اگر مباحث را مثل حمد و سوره حفظ کنید مثل اینکه «آیین نامه راهنمایی رانندگی» را حفظ کردید. به شما میگویند با این سویچ ماشین را به حرکت در بیاور، اصلاً نمیدانید چه کار کنید؟ ولی قواعد راهنمایی رانندگی را یاد بگیرید بعد کنار یک مربی بنشینید به شما بگوید سویچ را اینجا بگذارید، دنده را چطوری عوض كنید، استارت بزنید، این كلاج و این ترمز ماشین است و... چند بار هم ماشین را این طرف بزنید و آن طرف بزنید، و... خلاصه تا رانندگی را به طور عملی یاد بگیرید.
در کار رجالی هم بحثهای علمی 20 درصد است و تمرین 80 درصد است! یا نه 50 تا سند «کافی» را از اول تک تک بررسی سندی بکنید، من به شما قول میدهم یقین داشته باشید 50 تا روایت «کافی» را بررسی سندی کنید، خودتان یک استاد و متخصص در رجال میشوید. در تفسیر بروید نیاز به رجال دارید و همینطور سایر مباحث...
ببینید ما الی ما شاء الله روایات ضعیف و جعلی در تفاسیر داریم. کتابهای تفسیری ما شاید بیش از تمام کتابهای دیگر ما روایات ضعیف دارند، شما در کارهای کلامی، بحثهای اعتقادی می بینید «توحید شیخ صدوق» همه روایت است، «کمال الدین» همه روایت است، «الغیبة نعمانیه» روایت است؛ «الغیبة شیخ طوسی» روایت است، هر کتابی شما در مباحث کلامی میروید همه روایت است.
بخواهید این روایت را بگویید امام اینطوری فرموده؛ قبل از اینکه شما بحث سندی بکنید حق نسبت دادن متن به امام را ندارید، این خلاف شرع و حرام است!! شما احتمال میدهید این راوی ثقه است احتمال میدهید این راوی، ثقه نیست؛ حداقل این احتمال را شما میدهید! با این احتمال، بدون بررسی سندی، شما بیا بگو امام صادق اینطوری فرمود، از همه شما سوال میکنند آیا این شرعاً صحیح است یا صحیح نیست؟
در منطق هم خواندیم، اگر دو تا احتمال آمد احتمال پایینتر پذیرفته می شود. زیرا نتیجه تابع اخصّ مقدمات است. ولذا تعبیری که از حضرت امیر است:
«إِذَا حَدَّثْتُمْ بِحَدِيثٍ فَأَسْنِدُوهُ إِلَى الَّذِي حَدَّثَكُمْ فَإِنْ كَانَ حَقّاً فَلَكُمْ وَ إِنْ كَانَ كَذِباً فَعَلَيْهِ»
الكافي( ط- الإسلامية)؛ نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، 329 ق؛ محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران، 1407 ق، ج1، ص52، ح 7
فرمود: باید سند را بررسی کنید. این همه ائمه (علیهم السلام) تأکید دارند که از ثقات نقل بکنید. نسبت به کذابین و وضاعین این همه روایت در مذمت اینها است. ائمه (علیهم السلام) در مسائل اخلاقی در مرحله بالای کمال بودند، معمولاً بدیهای افراد را رو نمیکردند، ولی در بحث روایت، شما ببینید چقدر آنها سختگیر بودند و آبرو و حیثیت برای جعالین، وضاعین و کذابین نگذاشتند.
هر یک از ائمه ما، گرفتار کذابین بودند. از این بهتر؟ یا روایت «یونس بن عبدالرحمن»:
«لقد وافیت العراق»
«قَالَ يُونُسُ: وَافَيْتُ الْعِرَاقَ فَوَجَدْتُ بِهَا قِطْعَةً مِنْ أَصْحَابِ أَبِي جَعْفَرٍ وَ وَجَدْتُ أَصْحَابَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ مُتَوَافِرِينَ فَسَمِعْتُ مِنْهُمْ وَ أَخَذْتُ كُتُبَهُمْ، فَعَرَضْتُهَا مِنْ بَعْدُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا فَأَنْكَرَ مِنْهَا أَحَادِيثَ كَثِيرَةً...»
رجال الكشي إختيار معرفة الرجال؛ كشى، محمد بن عمر ناشر: مؤسسة نشر دانشگاه مشهد محقق/ مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن، ص 224- 225
می گوید: «عراق» را زیر و رو کردم تمام کسانی که از امام باقر و امام صادق و ائمه قبلی روایت داشتند جمع کردم یک دائرة المعارف احادیث درست کردم، خدمت امام رضا آمدم آقا امام رضا فرمود: این دروغ است، این دروغ است، این دروغ است... میگفت بسیاری از روایاتی که من ضبط کرده بودم را حضرت رد کرد. لذا ما یک مقداری باید انصاف را رعایت کنیم.
پرسش:
نظر شما درباره نرم افزار «درایة النور» چیست؟
پاسخ:
این طور کار کردن به درد نمیخورد! اینکه ما بیاییم لقمه آماده به دهانمان بگذاریم به درد نمیخورد. «درایة النور» آمده عمدتاً روی احادیث «کتب اربعه» کار کرده، در حالیکه 90 درصد روایات شما در مباحث کلامی و اعتقادی ربطی به «کتب اربعه» ندارد و اضافه اینکه، این نرم افزار اجتهاد آن آقایان است؛ من موارد متعددی دیدم که روایت ضعیف است ولی آقایان استدلال کردند که روایت صحیح است!! بعضی وقتها روایت صحیح است آقایان گفتند ضعیف است! یعنی بر مبنای نظر خودشان آوردند!
شما باید خودتان در رجال، صاحب نظر باشید. به عنوان نمونه ببینید این «سهل ابن زیاد» است ایها الناس بدانید. خود «شیخ طوسی» در «فهرست» میگوید «ضعیفٌ جداً» در رجالش میگوید «ثقةٌ»! شما باید چه کار بکنید؟ حرف «شیخ طوسی» را در «رجال» قبول کنید یا در «فهرست» قبول کنید؟
ما در حاشیه کتاب «سماءُ المقال» لیستی از اینها را آوردیم که «نجاشی» میگوید ثقةٌ، «شیخ» میگوید ضعیفٌ. یا «شیخ» میگوید ثقةٌ، «نجاشی» میگوید ضعیفٌ. اینها را ما باید یک مبنای درست رجالی داشته باشیم. همانطور که در «اصول» مبنا داریم، در «مسائل اعتقادی» مبنا داریم، در «رجال» هم باید صاحب یک مبنای باشیم که بر اساس این مبنا ببینیم این راوی که نزدیک 2 هزار روایت دارد، ثقه است یا ضعیف؟ اینها را ما باید چه کار بکنیم؟
یا مثلاً «ابراهیم بن هاشم» را که یک نفر از بزرگان ما توثیق نکردند، نه «نجاشی»، نه «شیخ»، نه «کشی»، نه «برقی» نه هیچ کدامشان؛ ما نزدیک 7 هزار روایت از ایشان داریم نه 7 تا روایت، نه 700 تا نه هزار تا، شما میخواهید چه کار کنید؟ باید برویم بررسی کنیم و تکلیفش را روشن کنیم. آقای «خویی» بعد از 1400 سال آمده گفته «ثقةٌ»، یا آقای دیگری گفته غیر ثقه است و توثیقی دربارهاش نشده!
من از عزیزان تقاضا دارم در بحثهای رجالی ورود پیدا بکنید، یکی از منسوبین ما که در درس خارج فقه یکی از آقایان شرکت میکند میگفت: این آقا وقتی به بحث رجالی میرسد یکی دو تا از اولش میخواند میگوید ما بقیش را خودتان بروید بررسی کنید. آقا این هم شد فقه؟
فقهی که بر روی روایات ما استوار است، حتی شما به «اصول عملیه» یا «لفظیه» بخواهید بروید یک سری از اینها بر محور روایات استوار است و اگر این روایات بررسی سندی نشود، ما به مشکل می خوریم. مثلاً عبارت مشهور:
«لا تنقض اليقين بالشك أبدا وانما تنقضه بيقين آخر»
بگوییم سندش چیست؟ روایتی داریم؟ یا از باب «رُب مشهورٌ لا اصل له» است!؟
در هر صورت...
ما از این بخش یکی دو تا بحث رجالی بیشتر نداریم، ان شاء الله فایلش را ما روی کانال «فقه مقارن» میگذاریم که دوستان مطالعه بفرمایند؛ من تصمیم دارم با توجه به بحثهایی که داشتیم - حالا با خود دوستان هم یک مشورتی داشته باشیم - بحث جدیدی را مطرح کنیم. یکی از بحثهایی که خیلی ضرورت دارد، چه در بحث فقهی و چه در بحثهای دیگر، این است كه بدانیم اصلاً ادله سنت چیست؟
الان قضیه «قرآنیون» یک فتنهای در کشورهای اسلامی شدند! میگویند: سنت، «ظنی الصدور» است، قرآن هم گفته:
(إِنَّ الظَّنَّ لَا يغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيئًا)
(در حالي که) گمان، هرگز انسان را از حق بينياز نميسازد (و به حق نميرساند)!
سوره یونس (10): آیه 36
و لذا ما به هیچ سنتی نمیتوانیم عمل بکنیم!! مثل آقای «دِر آیتی» و... بگوییم نماز صبح چه کار میخواهی بکنی؟ میگوید: قرآن گفته نماز بخوانید. یعنی خدا طبیعتِ نماز را از ما خواسته! اگر صبح یک رکعت هم نماز خواندیم واجب از گردن ما رفته! عربی، فارسی، ترکی و لری هم خواندیم؛ و یا دست بسته، با وضو، بیوضو خواندیم، همه درست است. اینها دیگر بحثهای حوزوی ما است که ما گرفتارش هستیم.
متأسفانه من در میان شیعه هر چه گشتم ببینم چهار نفر آدم استخواندار بیایند در برابر قرآنیون قد علَم کنند و جواب بدهند من تا الان پیدا نکردم، اگر دوستان دیدند برای ما خبر بدهند! بله آقای «حسینی ورجانی» یکی از رفقای ما بود، قبل از انقلاب با ما درس آقایان مراجع میآمد، بعد رفت تابع «سید مصطفی طباطبائی» شد، 18 سال ناشر افکار قرآنیون بود بعد برگشت و چند تا مقاله علیه اینها نوشته. مقالههایش هم نه گرسنهای را سیر میکند و نه تشنهای را سیراب میکند. البته بضاعت علمی ایشان در همین حد است. باز هم «جزاه الله خیراً»!
ولی شما به کشورهای عربی بروید ببینید اینها چقدر رساله ارشد و رساله دکترا دارند و یا کتاب نوشتند در رد قرآنیون. آقای «علی عبد الرزاق» اولین شخص در «مصر» بود كه بحث قرآنیون را مطرح کرد گفت: سنّت، ملاک نیست و پیغمبر هم حکومت سیاسیاش از مردم است، و انتخابی است انتصابی نیست!
«دانشگاه الأزهر» سطح 3 و ارشدی كه به او داده بود را باطل کرد، تدریسش را ممنوع کرد، از «الازهر» اخراجش کرد، نماز جماعتش را تعطیل کرد؛ یعنی تمام مناصبش را از دستش گرفتند. آنها اینقدر غیرت دارند.
«علی عبدالرزاق» کتابی دارد به نام «اسلام واصول الحکم» که همین چرندیات را آنجا نوشته؛ ولی اینقدر «دانشگاه الأزهر» عکس العمل نشان داد.
شما ببینید در «عربستان سعودی» چقدر کتاب و مقاله علیه قرآنیون نوشتند، در «اردن»، «بحرین»، «کویت» نوشتند تمام کشورهای اسلامی در برابر قرآنیون واقعاً قیام علمی مردانه کردند. ولی متأسفانه ما فعلاً خواب هستیم و این آقایان دارند چهار نعله میدوند!
لذا نظر من این بود ما بتوانیم ده پانزده جلسه درباره مدرک سنت از قرآن بحث کنیم که آیا قرآن «بما هو قرآن» سنت را تثبیت کرده یا تثبیت نکرده؟ اصلاً ما کاری به خود سنت هم نداریم.
ببینیم این آیاتی که میگوید گفتار پیغمبر حجت است این آیات چیست؟ اقوال علمای شیعه و اهلسنت را هم ببینیم. حداقل یک مطلبی در جیبمان داشته باشیم که اگر با این آقایان یک جایی برخورد کردیم، بتوانیم چهار تا آیه برای اینها استدلال کنیم. و اضافه، سنت متواتر و مستفیض درباره مشروعیت سنت رسول اکرم داشته باشیم!
این یک بحثی است که ما باید انجام بدهیم که امروز کل جهان اسلام گرفتارش است و فقط «ایران» نیست. اگر ما چهار پنج نفر «قرآنی» در کشورمان داریم، در کشورهای عربی صد نفر دویست نفر هستند. بحث دیگر اینکه آیا حکومت سیاسی پیغمبر، انتخابی بوده یا انتصابی بوده؟ ما ائمه را فعلاً کار نداریم، ائمه برای ما است.
الان همین قضیه هم، در کشورهای اسلامی معضل و فتنه شده است، اینها مقالات متعدد، کتابها و رسالهها نوشتند بر اینکه پیغمبر اکرم همان گونهای که ولایت تشریعی داشت از طرف خدای عالم برای ابلاغ احکام منصوب بود، برای اجرای حکم و تأسیس حکومت هم منصوب بود. حکومت سیاسی پیغمبر، انتصابی بود انتخابی نبود.
ما با دوستان خواستیم مشورت کنیم کدام یک از این دو تا را جلو بیاندازیم هر کدام را آقایان نظر میدهند ما از هفته آینده به جای بحث رجالیمان میخواهیم این را انجام بدهیم. دوستان چه نظر دارند؟ دست بلند كنند! بله، فكر كنم همین ترتیب را آقایان هم انتخاب كردند که موضوع اول را ابتدا شروع کنیم.
پرسش:
«مصطفی طباطبایی» راجع به نماز چه میگوید؟
پاسخ:
اینها میگویند: نماز سینه به سینه برای ما آمده و همین کفایت میکند و میگویند روایت ملاك نیست!
«والسلام علیكم ورحمه الله وبركاته»