پاسخ:
ابتدا شرحی نسبت به جریان جیش یمن داشته باشیم که چگونه برخی آن را به غدیر مربوط میکنند:
ابن کثیر در کتاب البدایة والنهایة میگوید:
والمقصود أن عليا لما كثر فيه القيل والقال من ذلك الجيش بسبب منعه إياهم استعمال إبل الصدقة واسترجاعه منهم الحلل التي أطلقها لهم نائبه وعلي معذور فيما فعل لكن اشتهر الكلام فيه في الحجيج فلذلك والله أعلم.
البداية والنهاية، ج 5، ص 106
مقصود از حديث غدير اين است كه مردم گفتار نادرستي نسبت به اميرالمؤمنين داشتند، به خاطر اين كه سپاه از شتران بيت المال و از لباس هاي بيت المال به تن كرده بودند اميرالمؤمنين از اين كار آن ها جلوگيري كرد و با تندي با صحابه برخورد.
بعد مي گويد: اين عمل علي كار خوبي بوده است و معذور بوده است؛ ولي در ميان حجاج اين قضيه مشهور شد.
در ادامه ابن کثیر این ماجرا را این گونه به غدیر ربط میدهد:
لما رجع رسول الله من حجته وتفرغ من مناسكه ورجع إلي المدينة فمر بغدير خم قام في الناس خطيبا فبرأ ساحة علي.
البداية والنهاية، ج 5، ص 106
بعد از اين كه پيغمبر حجة الاسلام را انجام دادند و از مناسك حج فارغ شدند و به طرف مدينه مي آمدند و گذرشان به غدير خم افتاد، آنجا خطبه خواندند و علي بن ابي طالب را نسبت به اين بد بيني هايي كه صحابه داشتند، مبرا ساخت.
پاسخ اول:
مسافرت امیرالمؤمنین علیه السلام به یمن در سال 8 هجری بوده است و خطبه غدیر سال 10 هجری بوده است.
زيني دحلان كه مفتي مكه مكرمه است میگويد:
لم يكن سنة عشر إنما كان سنة عشر بعثه إلي بني مذحج، و أما بعثه إلي همدان فكان سنة ثمان بعد فتح مكة.
السيرة النبويه، زيني دحلان، ج2، ص371
اين كه در تاريخ آمده است كه علي بن أبي طالب سال 10 براي فتح يمن رفته است، اين هيچ ارتباطي ندارد و خيالي بيشتر نيست و كساني كه گفتهاند، دچار توهم شدهاند؛ چون رفتن علي به همدان براي فتح يمن، ارتباطي با سال 10 نداشته است؛ بلكه در سال 10 علي را به سوي قبيله مذحج بعد از فتح مكه فرستاد.
پاسخ دوم:
کسانی که از امیرالمؤمنین علیه السلام کدورت و شکایت داشتند، شکایت خود را در مدینه خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله مطرح کردند و پیامبر صلی الله علیه و آله همان وقت پاسخ آنها را داده است.
در کتاب معجم اوسط طبرانی آمده است از قول بریده که میگوید: خالد به من دستور داد كه به مدينه برو و به پيغمبر خبر بده در رابطه با آنچه كه علي انجام داده است:
فقدمت المدينة ودخلت المسجد ورسول الله صلي الله عليه وسلم في منزله وناس من أصحابه علي بابه فقالوا ما الخبر يا بريدة فقلت خير فتح الله علي المسلمين فقالوا ما أقدمك قال جارية أخذها علي من الخمس فجئت لأخبر النبي صلي الله عليه وسلم قالوا فأخبره فإنه يسقطه من عين رسول الله صلي الله عليه وسلم
المعجم الأوسط، ج 6، ص 162
بريده ميگويد: من وارد مدينه و داخل مسجد النبي شدم و تعدادي از صحابه هم دم در مسجد نشسته بودند، صحابه گفتند: چه خبر؟ گفت: خوش خبر هستم، خدا به مسلمان ها پيروزي عنايت كرد، گفتند: پس چرا تو زودتر، قبل از اين كه سپاه بيايد به مدينه آمدي؟ گفت: كنيزي را علي بن ابي طالب از خمس براي خودش گرفته است و استفاده شخصي كرده و تصرف در بيت المال كرده است، من هم آمدهام به پيغمبر خبر بدهم كه اين داماد شما از خمس كنيزي را گرفته است، صحابه گفتند: برو به پيغمبر خبر بده كه علي كنيزي را گرفته است و تصرف كرده است، اگر اين خبر را بدهي، علي از چشم پيغمبر ميافتد.
در روایت ابن ابی شیبه آمده است:
فتعاقد أربعة من أصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم إِذا لقينا رسولَ الله صلي الله عليه وسلم أخبرناه بما صنع عليّ
مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 372 و اسد الغابة، ج 4، ص 116
چهار نفر از صحابه پيامبر با هم پيمان بستند كه از علي بن ابي طالب پيش پيغمبر سعايت كنند.
ذهبي در تاريخ الاسلام ميگويد:
فأصاب علي جاريةً فتعاقد أربعة من أصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم لنخبرنه.
تاريخ الإسلام، ج 3، ص 630
علي بن ابي طالب نسبت به آن كنيزي كه از غنائم قرعه به نام او افتاده بود، تصرف كرد و چهار نفر از صحابه با هم عهد و پيمان بستند كه نزد پيغمبر بيايند و از علي شكايت كنند.
در اینجا همپیمان شدن صحابه بر علیه امیرالمؤمنین علیه السلام برای این که ایشان را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله خراب کنند به وضوح به چشم میخورد که این چیزی جز حسادت این صحابه به امیرالمؤمنین علیه السلام نیست؛ در حالی که اهل سنت همین افراد را ستارههای آسمان و عامل هدایت میدانند.
پیامبر صلی الله علیه و آله میفرماید:
ما تريدون من علي علي مني وأنا منه، وهو ولي كل مؤمن بعدي.
تاريخ الإسلام، ج 3، ص 631
از جان علي چه مي خواهيد؟ علي از من پيغمبر است و من پيغمبر از علي هستم و او ولي امر تمام مؤمنين بعد از من است.
خود ذهبی هم در رابطه با سند این روایت میگوید:
أخرجه أحمد في المسند والترمذي، وحسنه والنسائي.
تاريخ الإسلام، ج 3، ص 631
احمد در مسندش و ترمزي هم نقل كرده است و گفته است كه روايت حسن و معتبر است و نسائي هم نقل كرده است.
در برخی عبارات هم آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله به شدت از این شکایت برخی از صحابه خشمگین شدند:
بریده ميگويد: وقتي كه خدمت پيغمبر رسيدم و نامه خالد را به پيغمبر دادم:
فَرَأَيْتُ الْغَضَبَ في وَجْهِ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم.
مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 356 و سنن النسائي الكبري، ج 5، ص 133
غضب و خشم را در چهره پيغمبر ديدم.
بعد میگوید:
فقلت يا رَسُولَ اللَّهِ هذا مَكَانُ الْعَائِذِ بعثتني مع رَجُلٍ وأمرتني ان أُطِيعَهُ فَفَعَلْتُ ما أُرْسِلْتُ بِهِ فقال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم لاَ تَقَعْ في علي فإنه مِنِّي وأنا منه وهو وَلِيُّكُمْ بعدي وانه مِنِّي وأنا منه وهو وَلِيُّكُمْ بعدي.
مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 356 و سنن النسائي الكبري، ج 5، ص 133
من پناه ميبرم از اينكه موجب غضب شما شدم، يا رسول الله من را با خالد فرستادي و دستور دادي كه از او اطاعت كنم و فرمانده من بوده است و نامه را او نوشته است، رسول الله فرمود: در رابطه با علي حرف بد نزن؛ چون علي از من است و من از علي هستم و او ولي شما بعد از من است.
در روايتي كه طبراني از بريده دارد ميگويد:
فخرج مغضبا وقال ما بال أقوام ينتقصون عليا من ينتقص عليا فقد انتقصني ومن فارق عليا فقد فارقني إن عليا مني وأنا منه.
المعجم الأوسط، ج 6، ص 162
از حجره خودشان در حال غضب بيرون آمد و فرمود: کسانی كه از علي بد گويي ميكنند و تنقيص ميكنند، چه شان است؟ هر كس از علي بدگويي كند و علي را تنقيص كند، من پيغمبر را تنقيص كرده است و هر كس از علي جدا شود، از من جدا شده است.
در همین ماجرای جیش یمن هم پیامبر به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره کرده است.
در رابطه با ماجرای جیش یمن آیت الله دکتر حسینی قزوینی کتابی به زبان عربی نوشتهاند که برای مطالعه بیشتر میتوانید به لینک زیر مراجعه کنید:دانلود کتاب "حدیث غدیر و شبهة شکوی جیش الیمن"
موفق و مؤید باشید
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر
(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
پاسخ:
کاملا چنین است؛ مثال آن یکی جریان نماز ابوبکر است که پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی فهمید ابوبکر به جای ایشان به نماز رفته است با آن حال شان که به شدت مریض بودند آمدند و ابوبکر را کنار زدند؛ اما اهل سنت برای این که از این هم فضیلتی برای ابوبکر بتراشند می گویند ابوبکر به پیامبر صلی الله علیه و آله اقتدا کرد و مردم به ابوبکر اقتدا کردند.