2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
مکافات ظلم در همین دنیا
کد مطلب: ١٥٠٩٩ تاریخ انتشار: ١٥ اسفند ١٤٠٠ - ١٧:١٨ تعداد بازدید: 1064
خارج فقه الحکومه » فقه
مکافات ظلم در همین دنیا

جلسه شصت و ششم 15 12 1400

 بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه شصت و ششم  15 12 1400

موضوع:  مکافات ظلم در همین دنیا

اللهم صل علی محمدٍ وآل محمد وعجل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله، وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصیر

میلاد اقا امام حسین (سلام الله علیه) را به همه عزیزان تبریک و تهنیت عرض می کنیم، ان شاء الله خداوند به حق حضرت سید الشهداء فرج مولایمان ولی عصر را نزدیک کند و ما را از یاران خاص آن حضرت قرار بدهد.

پرسش:

استاد لطفا  اگر صلاح می دانید درباره روایات مربوط به فطرس ملک در جریان تولد حضرت اباعبدالله (علیه السلام) از نظر سندی توضیحاتی بفرمائید.

پاسخ:

در رابطه با قضیه فطروس ملک ما آن زمانی که کتاب الخصائص الحسینیه – شیخ جعفر شوشتری (رضوان الله تعالی علیه) را تحقیق می کردیم کتاب خیلی خوبی است و تقریبا اوایل کار پژوهشی ما بود دومین و یا سومین کتاب بود که ما داشتیم پژوهش می کردیم. در آن زمان ما نتوانستیم یک روایت صحیح در رابطه با قضیه فطروس پیدا کنیم.

یک شائبه خاصی است و نمی دانیم آیا واقعیت دارد یا ندارد؟ البته با آیات قرآن نمی سازد، چون ملائکه معصوم هستند طبق آیه قرآن این ها:

(یخَافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَیفْعَلُونَ مَا یؤْمَرُونَ)

آنها (تنها) از (مخالفت) پروردگارشان، که حاکم بر آنهاست، می‌ترسند؛ و آنچه را مأموریت دارند انجام می‌دهند.

سوره نحل (16): آیه 50

کوچک ترین خلافی ملائکه انجام نمی دهند، الا حمل بر ترک اولیٰ بشود، مثل قضیه حضرت یونس (علی نبینا واله وعلیه السلام) و این هم نیاز است که حتما روایت صحیح السندی ما داشته باشیم که این قضیه ترک اولیٰ بوده و ایشان گرفتار شده است مادامی که ما سند قطعی نداشته باشیم نسبت به ملائکه که آن ها معصوم هستند

(لَا یعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیفْعَلُونَ مَا یؤْمَرُونَ)

هرگز فرمان خدا را مخالفت نمی‌کنند و آنچه را فرمان داده شده‌اند (به طور کامل) اجرا می‌نمایند!

سوره تحریم (66): آیه 6

 این عبارت ها که در خود قرآن است به هیچ وجهی نمی توانیم ما این قضیه را قبول کنیم. ملائکه این شکلی هستند. در کتاب های معتبر هم این قضیه را ندیدیم

 پرسش:

سلام استاد! ایا در زمان ظهور امام زمان سلاح های پیشرفته از کار می افتند یا خیر؟

پاسخ:

این که حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) می آید با سلاح های مدرن با دشمنان می جنگد ما روایات زیاد داریم، کتابی داریم که یکی از شیعیان لبنان نوشته، و اقای مهدی پور هم ترجمه کرده و در دو جلد است در این کتاب وقایع ظهور را نوشته است اسم ترجمه کتاب روزگار رهایی است.

در آن جا یک فصلی دارد استفاده حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) از سلاح های پیشرفته و مدرن روز مثلا با این تعبیر وقتی حضرت می آید سلاحی که حضرت استفاده می کند مخروطی شکل است و نوک تیزی دارد که این غیر از موشک ها چیز دیگری نمی تواند باشد.

نمی شود گفت شمشیر مخروطی شکل و بلند باشد و نوک تیزی داشته باشد ما همچنین چیزی نداریم سوار می شود بر چیزی که از جنس فولاد است و این در آسمان پرواز می کند این ها را جز با همین هواپیماهای مدرن روز و هواپیماهای جنگی با چیز دیگر نمی شود توجیه کرد.

یا وقتی که حضرت در آسمان با این وسیله پرواز می کند هفت تا هواپیما دیگر پرنده های که از جنس فولاد هستند حضرت را اسکورت می کنند. در یک مدت کم کل کره زمین دور می زند و حضرت صحبت می کند مردم در خانه هایشان حضرت را می بینند و صدای حضرت را می شنوند این دیگر قطعا همین تلویزیون و مانند آن است.

بعضی از آقایان که با حضرت مرتبط هستند ما روایات متعدد داریم که چند نفر از اوتاد هستند در جوار حضرت هستند و به امر حضرت کارها را انجام می دهند.

در این که این ها چند نفر هستند؟ بعضی ها دارند دسته اول چهار نفر هستند و دسته دوم هشت نفر هستند و دسته سوم چهارده یا پانزده نفر هستند این ها به امر حضرت برای مشکلات مردم مأموریت دارند و کارها را انجام می دهند.

اگر دوستان کتاب در محضر لاهوتیان که برای اقای شیخ جعفر مجتهدی است مطالعه بفرمایند ایشان بدون شک از دوستان حضرت ولی عصر و از نزدیکان حضرت بوده است و جزء آن کسانی بوده که به امر حضرت برای مشکلات مردم اقدام می کردند ما هفت – هشت سال از نزدیک با ایشان آشنا بودیم.

حالا ایشان چون از دنیا رفتند من معرفی می کنم و اگر زنده بودند معرفی نمی کردم. ما وقتی خدمت ایشان می رسیدیم بعضی از حرف هایی که در کوچه و بازار پیدا نمی شود در کتاب ها و حوزه ها پیدا نمی شود از محضر ایشان می شنیدیم. ایشان تقریبا بیست پنج سال قبل از دنیا رفتند. یک مدتی قم بودند و یک مدتی قزوین رفتند و دوباره قم بر گشتند و بعد به مشهد رفتند و در مشهد مرحوم شدند.

آن هایی که با حضرت مرتبط هستند بعضی هایشان نظرشان بر این است یا از حضرت نقل می کنند دقیقا در ذهنم نیست بعضی از سلاح های کشتار جمعی به اراده حضرت نابود خواهد شد. مثل کلاهک های هسته ای و بمب های اتمی .

غیر از آن دیدیم که رهبری هم بارها اعلام کردند ساختن بمب های اتمی و کشتار جمعی خلاف شرع است چون باعث می شود میلیون ها و یا صدها هزار انسان بی گناه کشته شوند هیچ مجوزی برای این ما نداریم.

آغاز بحث...

در رابطه با صحبت اقای ذهبی بودیم که ایشان یک بحثی را در رابطه با ظلم و ظالم مطرح می کنند که خیلی نکات ظریف و قابل تأملی دارد و تمام روایات صحیح بخاری و صحیح مسلم که می گوید: مبارزه با ظلم خلاف است و باید تسلیم ظالم بشویم و حق قیام در برابر ظالم نداریم تمام این ها را پنبه می کند.

بعد ایشان یک تعبیری دارد این تعبیر را از صحیحین نقل می کند که از رسول اکرم است

«انْصُرْ أَخَاکَ ظَالِمًا أو مَظْلُومًا فقال یا رَسُولَ اللَّهِ أَنْصُرُهُ إذا کان مَظْلُومًا فَکَیْفَ َنْصُرُهُ أذاکان ظَالماً قَال تَمْنَعُهُ من الظُّلْمِ فإن ذلک نَصْرُهُ»

هم ظالم را کمک کن و هم مظلوم را، می گوید ظالم را چطوری کمک کنم؟ می فرماید که از ظلمش ممانعت کن!

البته این اقایان چنین روایاتی را درباره  افراد عادی که در حق کسی ظلم می کنند آورده اند. ولی اگر کلمه سلطان یا حاکم بیاید آن جا خیلی با مشکل مواجه می شوند.

بعد ایشان یک قضیه را از بعضی از عارفین نقل می کند و خیلی جالب است می گوید:

«رأیت فی المنام رجلا ممن یخدم الظلمة والمکاسین بعد موته بمدة فی حالة قبیحة فقلت له ما حالک قال شر حال»

می گوید بعضی از عارفین گفتند ما کسی را در خواب دیدیم کسی که خادم ظلمه بود «مکّاسین» کسی که مالیات بگیر حکومت هستند، بعد از مرگش دیدیم حال خیلی بدی دارد گفتیم وضع ات چطور است؟

«فقلت إلى أین صرت»

تو را کجا بردند؟

«قال إلى عذاب الله»

گفتیم:

«فما حال الظلمة عنده»

تو که خادم ظلمه بودی این طوری هستی خود ظلمه چطوری هستند؟

«قال شر حال أما سمعت قول الله عز وجل (وسیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون) ومما حکی قال بعضهم رأیت رجلا»

بعد یک داستانی نقل می کند این داستان خیلی جالب است، این ذهبی است ذهبی از استوانه های علم اهل سنت است مثل شیخ طوسی، علامه حلی و شیخ مفید ما است البته بلا تشبیه می گوید فردی را دیدم:

«مقطوع الید من الکتف وهو ینادی»

دست کسی را تا کتفش قطع کردند و این داد می زند

«من رآنی فلا یظلمن أحدا»

هر کس من را دارد می بیند به کسی را ظلم نکند.

«فتقدمت إلیه فقلت له یا أخی ما قصتک قال یا أخی قصة عجیبة وذلک أنی کنت من أعوان الظلمة فرأیت یوما صیادا وقد اصطاد سمکة کبیرة»

رفتم جلو گفتم برادر داستان چه است؟ گفت من داستان عجیبی دارم من از اعوان ظلمه بودم (بزن بهادر حکومت بودم) روزی دیدم صیادی یک ماهی را صید کرده ماهی خیلی بزرگی هم بود

«فأعجبتنی»

این ماهی چشمم را گرفت.

«فجئت إلیه فقلت»

رفتم گفتم!

«أعطنی هذه السمکة فقال لا أعطیکها أنا آخذ بثمنها قوتا لعیالی»

این را به من بده گفت من نمی دهم این ماهی هزینه و قوت عیال من است می خواهم برای زن و بچه ام ببرم یا ببرم بفروشم پولش را برای زن و بچه ام هزینه  کنم.

«فضربته وأخذتها منه قهرا»

او را زدم و این ماهی را از او گرفتم.

 در حال رفتن بودم

«فبینا أنا أمشی بها حاملها»

این ماهی را می بردم

«إذ عضت على إبهامی عضة قویة»

این ماهی بزرگ یک گاز محکمی از انگشت ابهام من گرفت.

«فلما جئت بها إلى بیتی وألقیتها من یدی ضربت على إبهامی»

 خانه آمدم ماهی را زمین انداختم دوباره این ماهی یک گاز دیگری انگشت ابهامم را گرفت

«وآلمتنی ألما شدیدا»

آن چنان درد از گاز این حیوان مرا احاطه کرد

«حتى لم أنم من شدة الوجه والألم وورمت یدی فلما أصبحت أتیت الطبیب وشکوت إلیه الألم»

از شدت درد خوابم نمی برد دستم ورم کرد پیش دکتر رفتم

«فقال هذه بدء الآکلة أقطعها وإلا تقطع یدک فقطعت إبهامی»

باید این انگشتت را ببرم وگرنه این بیماری و سمی که از محل گاز وارد شده باعث می شود که دستت قطع بشود بالاخره طبیب انگشت ابهامم را قطع کرد.

«ثم ضربت على یدی فلم أطق النوم ولا القرار من شدة الألم»

دیدم اصلاً خوابم نمی برد از شدت درد آرام و قرار ندارم!

دوباره پیش طبیب رفتم

 «فقیل لی إقطع کفک فقطعته وانتشر الألم إلى الساعد

گفت باید کف دستت را هم قطع کنی کف دستم را قطع کردم دیدم درد به ساق دست رفت.

 «وآلمنی ألما شدیدا ولم أطق القرار وجعلت أستغیث من شدة الألم فقیل لی اقطعها إلى المرفق فقطعتها»

بی قرار بودم از شدت درد پیش طبیب رفتم گفت این را باید تا مرفق قطع کنی رفتم تا عضد قطع کردم.

 دیدم این درد جریان دارد. بعضی به من گفتند چرا این دستت این طوری شده داستان را گفتم به من گفتند تنها راهش این است که بروی آن کسی که این ماهی را صید کرده بود به زور از او گرفتی به هر نحوی است از او رضایت بگیر وگرنه این درد کل بدنت را فرا می گیرد به درک واصل می شوی.

در شهر دنبال این صیاد می گشتم روزی صیاد را پیدا کردم

«فوقعت على رجلیه أقبلها وأبکی»

به پاهایش افتاد پاهایش را بوسیدم گریه کردم گفتم:

«یا سیدی»

ببینید ظالم وقتی که در قدرت است این چیزها را نمی فهمد فقط به قدرتش خاطر جمع است منافع خودش را در نظر می گیرد جلوی چشمش جز آن قدرت خیالی که از طرف حکومت ظلمه داشته چیز دیگری نیست ولی وقتی ذلیل می شود می گوید:

«یا سیدی سألتک بالله ألا عفوت عنی»

تو را به خدا قسم می دهم که از من بگذر!

«فقال لی ومن أنت»

تو چه کسی هستی این طوری داری التماس می کنی؟

«قلت أنا الذی أخذت منک السمکة غصبا وذکرت ما جرى وأریته یدی»

گفتم من همان کسی هستم که آن ماهی را از تو به زور گرفتم و جریان را گفتم دست قطع شده ام را هم نشان دادم.

«فبکى حین رآها»

آن بنده خدا وقتی من را به این حال دید به گریه افتاد.

 «ثم قال یا أخی قد أحللتک»

سپس گفت تو را حلال کردم.

 این نتیجه کار دنیوی این ظلم است. در آخرت راه چاره ای نیست وقتی در آتش جهنم بروند دیگر اجازه نمی دهند از جهنم بیرون برود و مظلوم را پیدا کند به دست پایش بیافتد.

 این را عزیزان دقت کنند مسئله ظلم از گناهانی است که خدای عالم در دنیا مکافاتش را می دهد. یک روایت تکان دهنده ای هست عزیزان خیلی خوب توجه کنند روایت عجیبی است.

می گوید کسی که در حق زن و بچه اش ظلم می کند خودتان بهتر می دانید، خدای عالم در قیامت او را با جبّاران، فرعون و شداد و نمرود محشور می کند. عرضه می کند خدایا کاری که فرعون و شداد کرده نکردم گفت شداد، فرعون، نمرود نسبت به قدرتی که داشت در محدوده قدرتش ظلم کرد، تو هم در محیط خانه، در محدوده قدرتت ظلم کردی.

تو هم اگر مثل شداد، نمرود و فرعون بودی مثل آن ها ظلم می کردی، ظلم برایت مهم نیست تو در محیط خانه در حق بچه ات، در حق همسرت ظلم کردی باید این جا باشی، ولذا ما باید خیلی خیلی مراقب باشیم.

 در روایت داریم «صراط»، از مو باریک تر است از شمشیر برنده تر است، این در همین دنیا است در آخرت بخواهیم جبران کنیم نیست یعنی الحق و الانصاف در آخرت هم اعمال ما مجسم می شود.

ما باید کاملاً مراقب خودمان باشیم عمل به شریعت و رعایت احکام الهی از مو باریک تر است و از شمشیر هم برنده تر است.

و لذا خیلی باید مراقب باشیم اگر اشتباهی هم از ما سر زد تکبر ما را نگیرد دست همسرمان را بگیریم ببوسیم از او رضایت بگیریم بچه را بغل مان را بگیریم ببوسیم هدیه ای برایش بگیریم یک وسیله ای برایش بگیریم شادی قلب این ها را فراهم بگیریم و رضایت قلب این ها را به دست بیاوریم.

قضیه آقای حسن زاده آملی که تازه مرحوم شدند را شاید شنیده باشید می گوید من خانه می خواستم استراحت کنم، بچه ها یک مقداری سر و صدا کردند داد زدم بچه ها آرام شوید یک مقداری استراحت کنم، بعد فهمیدم که دل این ها را شکستم می گفت رفتم بیرون یک جعبه شیرینی گرفتم آوردم خدمت بچه ها تقسیم کردم؛ ولی آرام نشدم از آن جا برای تبریز رفتم پیش برادر مرحوم قاضی بزرگ یا برادر علامه طباطبائی می گفت دم که رسیدم به استقبالم آمد رفتم نشستم همین که نشستم گفت من یک پیامی از مرحوم قاضی دارم گفتم چه است؟

گفت به آقای حسن زاده بگویید شما که در سیر و سلوک هستید چطور نمی توانید سر و صدای 4 تا بچه را تحمل کنید؟

در هر صورت ...

ما باید خیلی حواس مان را جمع کنیم. این بنده خدا ظالم می گوید من به این صیاد گفتم:

«یا سیدی بالله هل کنت قد دعوت علی لما أخذتها»

من را نفرین کردی وقتی این ماهی را از دستت گرفتم؟

«قال نعم قلت اللهم إن هذا تقوّى علیّ بقوته على ضعفی على ما رزقتنی ظلما»

بله، گفتم خدایا او قدرت داشت من قدرت نداشتم با آن قدرتش بر من ظلم کرد و آن چه که به من روزی کرده بودی ظالمانه از من گرفت.

«فأرنی قدرتک فیه»

به من قدرتت را نسبت به این فرد نشان بده!

«فقلت یا سیدی قد أراک الله قدرته فی وأنا تائب إلى الله عز وجل عما کنت علیه من خدمة الظلمة»

من هم توبه کردم و هم از خدمت ظلمه استعفاء می دهم.

«ولا عدت أقف لهم على باب ولا أکون من أعوانهم ما دمت حیا إن شاء الله وبالله التوفیق »

مادامی که خدای عالم به من عمر داده با این حکام و ظلمه ارتباط بر قرار نمی کنم.

الکبائر؛ اسم المؤلف: محمد بن عثمان الذهبی الوفاة: 748، دار النشر: دار الندوة الجدیدة – بیروت، ج1، ص113 و 114

یک مقداری حواس مان را جمع کنیم یکی از دوستان مسئول حوزه علمیه شیراز است ایشان نقل می کرد می گفت در شیراز یک تاجری بود که تقریباً سرآمد تمام تجار شیراز بود

می گفت یک روزی در مغازه اش مشغول خوردن ناهار بود یک فقیر و بیچاره ای می آید می گوید یک کمکی به من کن می گوید مزاحم نشو برو می گوید از آن نعمتی که خدای عالم به تو داده از آن نعمت، یک مقدار هم به من بده گفت خدا من را لایق دانسته نعمت داده تو را لایق ندانسته نعمت نداده.

فقیر گفت خدای که نعمت به تو داده می تواند از تو بگیرد، گفت اگر خدا بخواهد این نعمتش را از من بگیرد 6 ماه باید فکر کند، می گوید این بنده خدا سرش را پایین انداخت و رفت می گفت همان روز تا غروب نشده پیام دادند 2 تا از کشتی هایت فلان جا غرق شدند، فلان جا اموال شما مشکل داشت ایراد گرفتند می گفت در کمتر از 2- 3 روز مغازه را بست به سمت خلیج فارس رفت ببیند وضع کشتی ها چطوری است؟ رفت و بر نگشت تمام اموال و ثروتش در حد یک هفته کن فیکون شد آخر عمر هم به گدایی افتاد!

در حقیقت مغرور شدن به آن چه که خدای عالم نعمت به آدم می دهد فرقِ بین حضرت سلیمان و قارون این است. قارون می گوید:

(قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی أَوَلَمْ یعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَکْثَرُ جَمْعًا وَلَا یسْأَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ)

(قارون) گفت: «این ثروت را بوسیله دانشی که نزد من است به دست آورده‌ام!» آیا او نمی‌دانست که خداوند اقوامی را پیش از او هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد،) مجرمان از گناهانشان سؤال نمی‌شوند.

سوره قصص (28): آیه 78

با این علم و قدرت و تخصصی که من دارم این ثروت را تهیه کردم. حضرت سلیمان آن همه تشکیلات و حشمت و قدرت و ثروت و فرمانروایی داشت می گوید:

(هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی)

این از فضل پروردگار من است.

سوره نمل (27):‌ آیه 40

این تفاوت یک موحد و غیر موحد است که اگر ما بتوانیم در خودمان واژه:

«لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم»‌

را تکرار کنیم و به قلب مان و تمام رگ و پوست و روح مان بفهمانیم در طول روز یعنی من دارم حرف می زنم «لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم» دستم را تکان می دهم «لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم» حرکت می کنم «لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم» نماز می خوانم «لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم» حضور قلبم در نماز «لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم» همین که می گویم «لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم» این هم «لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم». یعنی ما احساس کنیم هر آن چه که از ما سر می زند.

(اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیءٍ)

خداوند آفریدگار همه چیز است

سوره زمر (39): آیه 62

حتی اراده ای که من دارم اراده می کنم این کار را بکنم یا این کار را نکنم این اراده هم «لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم» این می شود عبد؛ «اشهد محمداً عبدُهُ ورسوله» امیر المؤمنین که می فرماید:

«وما رأیت شیئا إلَّا و رأیت الله قبله و معه و بعده»

که البته آیت الله شاه آبادی استاد عزیزمان می فرمودند:

«وفیه»

البته من و فیه در روایت و سند ندیدم

«وما رأیت شیئا إلَّا و رأیت الله قبله و معه و بعده»

تا مادامی که ما به این جا نرسیدیم احساس می کنم که این من هستم دارم نماز می خوانم این من هستم دارم حرف می زنم من هستم دارم غذا می خورم این همان مصداق اتمّ آخر سوره یوسف است عزیزان -خوب دقت کنیم.-

(وَمَا یؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ)

و بیشتر آنها که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرکند!

سوره یوسف (12): آیه 106

اکثر مردم «اکثر» دم از ایمان می زنند دچار شرک هستند یعنی من احساس می کنم این من هستم دارم حرکت می کنم، یعنی من خودم را در این حرکت و قوت شریک خدا دانسته ام. من هستم دارم غذا می خورم. دیروز هم اشاره کردم رمز مهم این است که ما هر لحظه:

(وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ)

و این تو نبودی (ای پیامبر که خاک و سنگ به صورت آنها) انداختی؛ بلکه خدا انداخت!

سوره انفال (8): آیه 17

نماز می خوانیم:

«وما صلیت اذ صلیت ولکن الله صلی»

رکوع می رویم:

«وما رکعت اذ رکعت ولکن الله رکع»

سجده می رویم:

«وما سجدت اذ سجد ولکن الله سجد»

یعنی هم سجَّدتَ دارد هم ما سجدَّتَ دارد هم «الا سجَدْتَ» دارد این توحید واقعی است بعضی از عرفای فاسد معنای این مسئله را نفهمیده اند حرف وحدت وجود می زنند.

 دیروز برای من یک پیامی در رابطه با یکی از شاگردان آقای آیت الله حسن زاده آملی آقای صمدی فرستاده بودند که از آقایان مراجع استفتاء کردند حرف هایی زده که واقعاً کفر بوّاح و صریح است. یعنی این ها وقتی به بعضی از مراحل می رسند به قول یکی از آقایان می گفت وقتی چشم برزخیه باز می شود انسان بعضی از حقایق را می بیند اول گرفتاری سالک است که شیطان سراغش می آید.

 مادامی که انسان به فکر سیر و سلوک است شیطان با او کار ندارد ولی وقتی به فکر افتادیم به طرف خدا برویم شیطان خودش و سپاهیانش هجوم می آورند، همین که چشمه باز شد حقایق را دیدیم تازه آن جا اول گرفتاری به شرک است، اول گرفتاری به کفریّات است. مادامی که این نفس کشته نشده «اماتَ نفسَه» نشده ما آن جا همه گرفتار هستیم فقط باید از خدای عالم بخواهیم که خدا ما را ثابت قدم بدارد.

«اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا تَوْفِیقَ الطَّاعَةِ وَ بُعْدَ الْمَعْصِیَةِ وَ صِدْقَ النِّیَّة»

نام کتاب: المصباح للکفعمی( جنة الأمان الواقیة؛ نویسنده: کفعمى، ابراهیم بن على عاملى‏ (تاریخ وفات مؤلف: 905 ق‏)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: دار الرضی( زاهدی)، قم: 1405، ص280

این 3 تا مثلث مقدس است اطاعت خدا، اجتناب از معصیت، اخلاص در نیت. این 3 تا پایه برای پرواز کردن است. خدا ان شاء‌ الله همه عزیزان را موفق بدارد.

والسلام علیکم ورحمة‌ الله وبرکاته

 



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب