* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 22 اسفند 1392 تعداد بازديد: 136517 
شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعيتى انكار ناپذير
 

بسم اللّه الرحمن الرحيم‏

شهادت حضرت فاطمه زهراء (س) واقعيتى است كه منابع حديثى و تاريخ شيعه و سنّى بر آن گواه است. برخى به علت عدم آشنائى با حديث و تاريخ، در اين واقعيت ترديد نموده‏اند. از اينرو گوشه‏اى از شواهد اين مصيبت بزرگ را تنها از منابع معتبر اهل‏سنّت تقديم پويندگان حق و حقيقت مى‏نمائيم.

* * *

قال رسول اللَّه (ص): «... فتكون اوّل من يلحقنى من اهل بيتى فتقدم علىّ محزونة مكروبة مغمومة مقتولة ».

(فاطمه) اولين كسى از اهل‏بيتم مى‏باشد كه به من ملحق مى‏گردد، پس بر من وارد مى‏شود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول...

فرائد السمطين ج 2، ص 34

* * *

قال موسى بن جعفر (ع): انَّ فاطمة (س) صدّيقة شهيده.

اصول كافى ج 1، ص 381

* * *

قال ابن عباس: إنّ الرّزيّة كُلَّ الرّزية، ما حال بين رسول‏اللَّه (ص) و بين كتابه.

مصيبت تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) و نوشتارش حائل گرديدند.

صحيح بخارى ج 1، 120

* * *

شهادت حضرت زهرا (س) واقعيتى انكارناپذير

تاريخ و حديث اهل سنت و شيعه گواه شهادت جانكاهى است كه قافيه بزرگترين مرثيه تاريخ بشريت را مى‏سازد. كوشش پى‏گير هواداران بانيان اين مصيبت نتوانسته است آن را از آخر اين مرثيه جانگداز پاك كند. و هيهات، هيهات. از نوك قلم پوزش مى‏طلبم و او را به بردبارى و شكيبايى فرا مى‏خوانم تا شايد بتوانم فرياد تاريخ را بر اين فاجعه جانگداز به رشته تحرير درآوردم.

شهادت تنها يادگار پيامبر، «ام ابيها» صحيح بخارى، ج 3، ص 83، كتاب فضائل أصحاب النّبى (ص)، ب 42، ح 232 و ب 61، مناقب فاطمة، ح 278. «بضعة الرّسول» همان ب 42. و سيراعلام النبلاء، ج 2، ص 123 و... «سيده نساء العالمين»، «سيدة نساء اهل الجنّة» و... پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجيعترين وضع، آن هم بوسيله... يعنى چه؟

آيا ممكن است؟ اين خبر گوش هر انسان آزاده‏اى را مى‏خراشد، هر عقلى را متحيّر مى‏سازد، بر هر عاطفه‏اى سنگين مى‏آيد. گويا اين همان امانتى است كه بر كوهها و درياها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نياوردند.

شايد همين امر موجب گرديد تا توجيه‏گران تاريخ و افسانه پردازان الفت اين واقعيت مسلم تاريخى را انكار كنند. امّا چه مى‏شود كرد، اى كاش زبان لال مى‏شد، قلم مى‏شكست اين خبر دهشت بار را نمى‏شنيديم. و اى كاش آسمانها فرو مى‏ريخت، كوهها متلاشى مى‏شد، جهان بپايان مى‏آمد و اين فاجعه رخ نمى‏داد. چگونه بگويم؟ به كه بگويم؟ چگونه ناله سركنم؟ چگونه فرياد كشم؟ كه اين واقعيت تلخى است كه تاريخ و حديث معتبر گواه آن است.

اين آواى شوم نه تنها از مسلّمات منابع معتبر شيعه است، بلكه معتبرترين كتابهاى اهل سنت بر اين مصيبت شاهدند. صحيح بخارى - معتبرترين كتاب، پس از قرآن در نزد اهل سنت - طليعه اين مصيبت را از قول ابن عباس در ضمن حديثى چنين توصيف مى‏كند «الرزيّة كلّ الزريّة» مصيبت آن مصيبتى كه بر هر مصيبتى برترى دارد، بلكه آن مصيبتى كه همه مصائب را در بر مى‏گيرد، زمينه سازى براى اين مصيبت عظمى‏ بود. نسبت هذيان و... به پيامبر اكرم (ص) «غلبه الوجع» براى جلوگيرى تأكيد بيشتر بر سفارشات آن حضرت درباره شهيد اين مصيبت و... بود. و با جمله «عندنا كتاب اللَّه حسبنا» كتاب را از عترت جدا كرده و زمينه «الرّزيّة كلّ الرّزيّة» را فراهم كردند.

اينك متن حديث (ابن عباس گفت:

چون بيمارى رسول خدا (ص) شديد گرديد، فرمود: چيزى بياوريد تا بر آن براى شما نوشته‏اى بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد. عمر گفت: بر پيامبر (ص) بيمارى چيره گرديده، كتاب خدا در دست ماست ما را بس است، پس اختلاف كردند وجنجال بالا گرفت. پيامبر (ص) فرمود: از نزد من بر خيزيد درگيرى در حضور من سزاوار نيست.

پس ابن عباس بيرون رفت ومى گفت: مصيبت، تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) ونوشتارش حائل گرديدند.

«عن ابن عباس قال: لمّا اشتدّ بالنّبيّ (صلى الله عليه و سلم) وجعه، قال: ائتونى بكتاب اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعده، قال عمر: انّ النّبيّ (صلى الله عليه و سلم) غلبه الوجع وعندنا كتاب اللَّه حسبنا، فاختلفوا وكثر الغلط، قال: قوموا عنّي ولاينبغي عندي التنازع، فخرج ابن عباس يقول: انّ الرزيّة كلّ الرزيّة ماحال بين رسول اللَّه (صلى الله عليه و سلم) وبين كتابه.»

صحيح بخارى، ج 1، ص 120، كتاب العلم، باب 82 كتابة العلم، حديث 112. و ج 3، ص 318، كتاب المغازى، باب 199 مرض النّبيّ (ص) و وفاته، حديث 872. و ج 4، ص 225، كتاب المرض و الطب، باب 357 قول المريض قوموا عنّى، حديث 574. و ص‏774، كتاب الاعتصام، باب 1191 كراهية الخلاف، حديث 2169.

شايد آنانكه كلام ابن عباس را مى‏شنيدند كه مى‏گويد: «الرّزيّة كلّ الرّزيّة» واى مصيبت جامع، حيران و آشفته خاطر بودند كه يعنى چه؟ ! ابن عباس چه مى‏گويد؟ ! امّا پس از چند روز انگشت شمار نسبت دهنده هذيان و ياوه‏گويى به پيامبر (ص) كلام ديگرى گفت: به خدا قسم خانه را با شما آتش مى‏زنم. اين ماجرا در منابع فراوانى از اهل سنت آمده كه فقط به چند نمونه آن اشاره مى‏شود.

الف: ابو بكر عبداللَّه بن محمد بن ابى شيبه، شيخ و استاد بخارى، در كتاب المصف، مى‏گويد:

«آنگاه كه بعد از رسول‏خدا (ص) براى ابوبكر بيعت مى‏گرفتند. على (ع) وزبير براى مشورت در اين امر نزد فاطمه (س) دختر پيامبر (ص) رفت وشد مى‏كردند. عمر بن خطاب با خبر گرديد وبنزد فاطمه (س) آمد وگفت: اى دختر رسول خدا (ص) ! به خدا در نزد ما كسى از پدرت محبوبتر نيست وپس از او محبوبترين تويى ! ! وبه خدا قسم اين امر مرا مانع نمى‏شود كه اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم كه خانه را با آنها به آتش كشند. اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه (س) بيرون شد، على (ع) و... به خانه بر گشتند. پس فاطمه (س) گفت: مى‏دانيد كه عمر نزد من آمد، وبه خدا قسم ياد كرده اگر شما (بدون اينكه با ابوبكر بيعت كنيد) به خانه برگرديد خانه را با شما آتش مى‏زند؟ وبه خدا قسم كه او به سوگندش عمل خواهد كرد »

«حين بويع لأبى بكر بعد رسول اللَّه (ص) كان عليّ والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فيشاورونها ويرجعون في أمرهم، فلمّا بلغ ذلك عمر بن خطاب، خرج حتّى‏ دخل على فاطمة فقال: يا بنت رسول اللَّه (ص) واللَّه ما أحد أحب إلينا من أبيك وما أحد أحب إلينا بعد أبيك منك، وأيم اللَّه ما ذلك بمانعي أن اجتمع هؤلاء النفر عندك أن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت. قال: فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون انّ عمر قد جائني وقد حلف باللَّه لإن عدتم ليحرقنّ عليكم البيت، وأيم اللَّه ليمضينّ لما حلف عليه. »

كتاب المصنف، ج 7، ص 432، حديث 37045، كتاب الفتن.

ب: همين مضمون را سيوطى در مسند فاطمه، آورده است. سيوطى، مسند فاطمه، ص 36. ج:

ابن عبدالبر، در الاستيعاب، نيز اين داستان را نقل كرده است.

ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج 3، ص 975. و...:

و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه كه فرمود: آيا من نظاره‏گر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى؟ گفت: بلى. چنانكه بلاذرى مى‏گويد: « ابوبكر به على (ع) پيام فرستاد تا با وى بيعت كند امّا على نپذيرفت. پس عمر با مشعلى آمد، فاطمه (س) نا گاه عمر را با مشعل در خانه‏اش يافت، پس فرمود: يابن الخطّاب ! آيا من نظاره گر باشم وحال آنكه تو در خانه‏ام را بر من به آتش مى‏كشى؟ ! عمر گفت: بلى. »

 «انّ ابابكر ارسل الى علىٍّ يريد البيعة، فلم يبايع فجاء عمر ومعه فتيلة فتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: يابن خطاب ! أتراك محرقاً علىَّ بأبي؟ ! قال: نعم. »

بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 586.

وابوالفداء نيز مى‏گويد:

« سپس ابوبكر عمر بن خطاب را به سوى على وآنانكه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه (س) بيرون كند. وگفت: اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ.

پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند.

پس فاطمه (س) بر سر راهش آمد وفرمود: كجا؟ اى پسر خطاب ! آمده‏اى تا كاشانه ما را به آتش كشى؟ ! گفت: بلى. يا در آنچه امت وارد شده‏اند وارد شوند. »

« ثمّ انّ ابابكر بعث عمر بن خطاب الى عليٍ ومن معه ليخرجهم من بيت فاطمة (رضي‏اللَّه عنها) وقال: ان ابى‏ عليك فقاتلهم، فاقبل عمر بشى‏ء من نار على ان يضرم الدار، فلقيته فاطمة (رضي‏اللَّه عنها) وقالت: الى اين يابن الخطّاب؟ ! أجئت لتحرق دارنا؟ ! قال: نعم، او يدخلوا فيمادخل فيه الامّة. »

ابوالفداء، تاريخ ابى الفداء ج 1 ص 156. دار المعرفة، بيروت.

اين سخن و اين رفتار تفسيرى بر كلام ابن عباس «الرزيّة كلّ الزريّة» گرديد. نه، سخن ابن عباس تفسيرى به گستردگى تاريخ، بلكه به وسعت... دارد، كه در اين رزيّه و ماتم، تاريخ قصيده‏اى سروده است، كه اين گفته و كرده عمر جزء اوّلين مصرعهاى آن قصيده بود. شايد ابن عباس هم از آن غزلى كه عمر سرائيد «غلبه الوجع» در ابتدا «الرزيّة كلّ الزريّة» را درك نمى‏كرد. و تنها پيامبر اكرم (ص) در بستر بيمارى اين غزل غم را تا به پايان خواندند، كه درد و تلخى آن، سختى بيمارى را تحت الشعاع قرار داد. از اينرو عالم بزرگ سنى شافعي جويني - استاد جمعى از علماى اهل سنت، كه يكى از شاگردانش - ذهبى - كه به شاگرديش افتخار مى‏كند و مى‏گويد:

سمعت من الإمام المحدّث الأوحد الأكمل فخرالإسلام صدرالدّين... و كان ديّناً صالحاً.

 تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1505، رقم 24.

 از پيامبر اكرم (ص) نقل مى‏كند كه فرمود:

«چون به دخترم فاطمه مى‏نگرم بياد مى‏آورم آنچه را كه بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنكه در خانه‏اش ذلّت وارد گرديده، از وى هتك حرمت شده، حقش غضب، و ارثش منع شده، پهلويش شكسته و جنينش سقط گرديده و او فرياد برمى‏آورد « يا محمداه ».... پس او اولين كسى از اهل‏بيتم مى‏باشد كه به من ملحق مى‏گردد، پس بر من وارد مى‏شود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول... ».

 «..وانّي لمّا رأيتها ذكرت ما يصنع بعدي، كانّي بها وقد دخل الذّل بيتها وانتهكت حرمتها وغصبت حقّها ومنعت ارثها وكسرت جنبها واسقطت جنينها وهي تنادى: يإ؛ محمداه...فتكون اوّل من يلحقني من أهل بيتي فتقدم عليّ‏َ محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة. »

فرائد السمطين، ج 2، ص‏34، 35 طبع بيروت. ‏

هنگامى با مشعل آتش براى تسليت دختر پيامبر اكرم (ص) آمدند كه وى «به محسن» باردار بود و تهاجم به خانه و... موجب قتل محسن طفلى كه هنوز پابه دنيا ننهاده بود گرديد. چنانكه ابن ابى دارم - آنكه ذهبى وى را «الامام الحافظ الفاضل... كان موصوفاً بالحفظ و المعرفة» خوانده - جمله «إنّ عمر رفس فاطمة حتّى اسقطت بمحسن ؛ عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط گرديد ». را مورد تقرير و تأييد قرار داده، تا مورد نكوهش گروهى قرار گرفت.

«كان ابن ابى دارم مستقيم الامر عامة دهره ثم فى آخر ايامه كان اكثر ما يقرء عليه المثالب حضرته و رجل يقرء عليه ان عمر رفس فاطمة حتى اسقطت بمحسن. »

سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 578.

روشن است زنى كه در اثر تهديد به احراق بيت و آتش زدن خانه‏اش و سقط جنينش و... مريض گردد و مرض او در زمان كوتاهى منجر به فوت وى شود، اين فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مى‏گردد، و به عامل جنايت مستند مى‏باشد، و نيازى به دليل ديگرى ندارد. از اينرو است كه ائمه معصومين: واهل‏بيت رسول‏خدا (ص) مادر خود را شهيد مى‏خواندند. چنانكه حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود:

«إنّ فاطمة (س) صديقة شهيدة»

اصول كافي، ج 1، ص 381، ح 2.

با آنچه گفته شد جاى ترديدى باقى نمى‏ماند، و شهادت دختر پيامبر (ص) براى هيچ شيعه و سنى منصف و غيرمتعصبى قابل انكار نيست. در عين حال باز هم اين قصّه بر باورهاى بسيارى سنگين مى‏آيد و جا دارد كه فرياد برآورند كه: آه چه مى‏گوئى؟ چه مى‏نويسى؟ ساكت باش؟ مگر ممكن است راست باشد؟ اگر راست است، پس چرا افلاك مى‏گردند؟ خورشيد مى‏تابد؟ و.... مگر خدا به پيامبرش نفرمود: «لولاك لما خلقت الأفلاك» و پيامبر اكرم (ص) درباره دخترش نفرمود: «فاطمة بضعة منّى؛ فاطمه پاره‏تن من است»؟

شايد بخارى به دروغ، طليعه اين غزل را سروده است «غلبه الوجع»، «عندنا كتاب اللَّه حسبنا»، «الرزيّة كلّ الزريّة»؟ مگر صحيح بخارى معتبرترين كتاب اهل سنت نيست؟ چرا اين جملات را آن قدر تكرار كرده؟ چرا وى مراسم غريبانه به خاك سپارى فاطمه را در نيمه شب دور از انظار خليفة و... ذكر كرده؟ ومى گويد:

چون فاطمه وفات كرد شوهرش علي (ع) وى را شبانه به خاك سپرد وابوبكر را خبر نكرد وخود بر او نماز گزارد.

فلمّا توفّيت دفنها زوجها عليّ ليلاً و لم يؤذن بها ابابكر و صلّى عليها...

صحيح بخارى، ج 3، ص 253، كتاب المغازى، باب 155 غزوة خيبر، حديث 704.

چرا كراهيت على (ع) ملاقات با عمر را ذكر كرده؟

... أن ائتناو لا يأتنا احد معك كراهيّة لمحضر عمر.

همان مدرك ‏ اگر بخارى مى‏بود شايد مى‏گفت: من تنها نبودم، مسلم هم همين جريان را نقل كرده وگفته است: كه ابن عباس بر اين رزيّة چنان گريست كه از اشكاهايش ريگها تر شدند:

« قال ابن عباس: يوم الخميس وما يوم الخميس، ثمّ بكى‏ حتّى‏ بلّ دمعه الحصى‏، فقلت يا بن عباس وما يوم الخميس؟ قال: اشتدّ برسول‏اللَّه (صلى الله عليه و سلم) وجعه فقال ائتوني اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعدي فتنازعوا وما ينبغي عند نبىّ تنازع، وقالوا ما شأنه أهجر استفهموه، قال: دعوني... »

ابن عباس گفت: روز پنجشنبه، چه روز پنجشنبه‏اى سپس گريست تا آب ديدگانش ريگها را تر كرد. پس گفتم: روز پنجشنبه چيست؟ گفت: بيمارى رسول خدا (ص) شديد گشت، پس فرمود: بياوريد تا براى شما نوشتارى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد. پس نزاع كردند، ونزاع در نزد پيامبر سزاوار نيست، و گفتند او را چه شده است، هزيان مى‏گويد، از او جوياشويم، فرمود، رها كنيد مرا...

صحيح مسلم، ج 3، ص 455، كتاب الوصيّه باب 5 الوقف ح 22.

ابن ابى شيبه استادم قبل از من فاجعه را روشن‏تر بيان كرده كه تهديد بآتش كشيدن خانه را ذكر كرده. مطلب روشن‏تر از آن است كه بتوان آن را مخفى كرد، چه اينكه اين مطلب در منابع معتبر ما اهل‏سنت فراوان آمده.

شايد كسى تصّور كند: آنچه به سند صحيح ومعتبر ثابت وغير قابل انكار است، تهديد به آتش كشيدن خانه فاطمه (س) است، امّا اصل آتش زدن ثابت نيست. بلى، كلام ابن ابى شيبه به تنهايى آتش زدن بيت وحى را ثابت نمى‏كند، امّا بخارى با نقل بيعت نكردن على (ع) با ابوبكر از به آتش كشيدن بيت نبوّت خبر مى‏دهد. زيرا در نقل ابن ابى شيبه خوانديم كه عمر قسم ياد كرد اگر بيعت نكنند دستور مى‏دهم تا خانه را با اهلش آتش زنند. آنچنان سوگند عمر جدّى بود كه فاطمه (س) سوگند مى‏خورد كه عمر به قسمش وفا خواهد كرد. وبخارى آورده است:

«فاطمه (س) بر ابوبكر غضب نمود پس با وى قهر كرد پس با او سخنى نگفت تا وفات نمود وبعد از پيغمبر (ص) شش ماه زندگى كرد... (و على (ع)) در اين ماههابيعت نكرد.

«فوجدت فاطمة على ابى بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتّى‏ توفيّت وعاشت بعد النّبيّ (صلى الله عليه و سلم) ستّة اشهر... ولم يكن يبايع تلك الاشهر. »

صحيح بخارى، ج 3، ص 253، كتاب المغازى، باب 155 غزوة خيبر، حديث 704.

پس بنا بر اين چنانكه بلاذرى در انساب الاشراف مى‏گويد:

« فلم يبايع فجاء عمر ومعه فتيلة ».

عمر به مقتضاى قسمش عمل كرد وبيت اهل البيت را به آتش كشيد.

وآنچه برخى نقل كرده‏اند كه على (ع) پس از تهديد ناگزير از بيعت شد ونوبت به احراق نرسيد، مخالف نقل بخارى است، كه در نزد اهل سنت از اعتبار بيشترى برخوردار است، ونيز شواهد حديثى وتاريخى، آن رامردود مى‏داند. بلى قافيه اين مرثيه و نوحه با سرودن طليعه آن به زبان هر سراينده‏اى جارى مى‏شود، چون با قسم به آتش زدن خانه، وسپس براى وفاء به قسم با مشعل به در خانه آمدن، و سقط جنين و... از دنيا رفتن پس از مدت كوتاهى، قتل و شهادت و مستند به اين مقدمات خواهد بود.

هر چند بعضى از ناقلين اين مرثيه و مصيبت به نتيجه آن تصريح نكرده باشند. امّا همانطور كه گذشت اين مرثيه به وسيله پدر فاطمه (س) پيامبر اكرم (ص) و فرزندانش ائمه اطهار: تا پايان سرائيده شد. تا اينجا به گوشه‏اى از شواهد تاريخى حديثى بر شهادت فاطمه زهرا (س) از منابع معتبر اهل سنت اشاره شد. مطلب آنقدر واضح و روشن است كه نيازى به تكثير منابع نيست.

امّا از طرف ديگر فاجعه آن قدر بزرگ و سنگين است كه هر چند نتوان در ادلّه و مستندهاى تاريخى و حديثى آن خدشه نمود، امّا باز هم عواطف و احساسات به سختى مى‏تواند آن را باور كند.

مگر على (ع) نبود؟ چگونه جرأت كردند؟

على (ع) مى‏ديد؟ مى‏ديد فاطمه (س) را مى‏زدند؟ مى‏ديد آتش شعله مى‏كشد؟ مى‏ديد مصيبتهايى كه روزگاران را همچون شب تار و سياه كرده است بر فاطمه (س) مى‏بارد؟ ! چگونه جرأت كردند؟

مگر نديده بودند على (ع) در خيبر را چگونه از جا كند؟ مگر نديده بودند على (ع) مرحب را چگونه دو نيم كرد؟ مگر نديده بودند على (ع) عمرو بن عبدود را...؟ مگر نديده بودند؟؟؟

مگر نداى جبرئيل را نشنيده بودند «لا سيف الاّ ذوالفقار و لا فتى الاّ على» چگونه جرأت كردند؟ بلى على (ع) را ديده بودند.

اى كاش على (ع) را فقط در اين صحنه‏ها ديده بودند تا جرأت نمى‏كردند. حلم على را هم كه از كوهها سختتر بود ديده بودند.

يافته بودند كه على (ع) نفس پيغمبر (ص) است، و پيغمبر را نيز سالها آزموده بودند، اكنون شروع ماجرا نبود. قبل از آن بر پيامبر (ص) جرأت مى‏كردند. و او را مى‏آزردند ! آن هم نه آزارى همچون آزار مشركان مكّه، كه بر آن حضرت سنگ و خاك و خاكستر و زباله مى‏ريختند ! از آن زشتتر ! و نه آزارى همچون آزار مشركان و يهود و نصارى در جنگها با تير و نيزه و شمشير، بلكه از آن سختتر ! آزار در مورد همسران پيامبر (ص): آه چه دشوار است بر غيرت اللَّه. بايد سر بر ديوار نهاد و تا ابد بر مظلوميت محمد (ص) خون گريست « كه او فرمود: «ما اوذى نبىّ بمثل ما اوذيت» بجاى اينكه با پيروزى‏ها اذيّت و آزارها كم شود افزون مى‏گرديد ! و با رحلتش به اوج رسيد.

يافته بودند كه سماحت و عظمت پيامبر (ص) بر شجاعت و قدرتش فزونى دارد. ديده بودند در مقابل اذيّتهاى مشركين قريش نفرين نمى‏كرد و مى‏فرمود «انّ قومى لا يعلمون» و در مقابل آنانكه بر آن حضرت شمشير كشيده بودند فرمود: «اذهبوا انتم الطّلقاء» لذا بر آن حضرت جرأت مى‏كردند.

او حيا مى‏كرد كه خود در مقابل آزارهايى كه بر وى وارد مى‏شد اعتراض كند، او دين خدا را پاس مى‏داشت، و خدا به دفاع از او مى‏پرداخت.

از آيات سوره احزاب استفاده مى‏شود كه: جمعى سرزده و بدون اذن وارد خانه پيامبر (ص) مى‏شدند. چون آنها را دعوت به ميهمانى مى‏كردند، پس از پذيرايى دور هم مى‏نشستند و با هم به گفتگوهاى بيهوده و حتى آزاردهنده‏اى مى‏پرداختند. و گاه چون از زنان پيامبر چيزى مى‏خواستند ناگهان پرده را بالا زده و سؤال خود را مطرح مى‏كردند. پيامبر از اين وضع آزرده مى‏گشت.

امّا حيا مانع بود تا آنها را از اين رفتارهاى ناهنجار و ناشايسته منع كند. خداوند آياتى را فرو فرستاد و آنها را از اين رفتار ناشايست خصوصاً در مورد همسران پيامبر بر حذر داشت.

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى‏ طَعامٍ غَيْرَ ناظِرينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسينَ لِحَديثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيي‏ مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيي‏ مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِن‏.

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد ! به خانه‏هاى پيامبر داخل نشويد مگر بشما براى صرف غذا اجازه داده شود، بدون اينكه چشم به ظرف غذاى وى بدوزيد، امّا هنگامى كه دعوت شديد داخل شويد، ووقتى غذا خورديد پراكنده شويد، و (بعد از صرف غذا) به بحث وگفتگو ننشينيد، اين عمل، پيامبر را مى‏آزارد، ولى از شما شرم مى‏كند (وچيزى نمى‏گويد)، امّا خدا از (بيان) حق شرم ندارد. وهنگامى كه چيزى از آنان (همسران پيامبر) مى‏خواهيد از پشت پرده بخواهيد، اين كار براى پاكى دلهاى شما وآنها بهتر است

سورة الاحزاب، آية 53.

و سپس فرمود:

شما حق نداريد پيامبر (ص) را بيازاريد و پس از او با همسرانش ازدواج كنيد اين رفتار شما نزد خداوند بزرگ است‏

وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيما

سورة الاحزاب، آيه 53.

و پس از چند آيه مى‏فرمايد:

آنانكه خدا و پيامبرش را مى‏آزارند، خداوند برآنها در دنيا و آخرت لعن مى‏فرستد و براى آنان عذابى خار كننده آماده فرموده است.

إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنهَُمُ اللَّهُ فىِ الدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لهَُمْ عَذَابًا مُّهِينًا

سورة الاحزاب، آيه 57.

شايد بتوان يكى از اهم مصاديق آزار پيامبر (ص) را داستانى كه بخارى آورده است به شمار آورد. حاصل داستان اين است كه زنان پيامبر اكرم (ص) در تاريكى شب با پوشش كامل به مكانى كه خلوت و مناسب بود براى قضاء حاجت مى‏رفتند. چون ام‏المؤمنين سوده قد بلندى داشت يا تنومند بود عمر وى را شناخت و فرياد برآورد كه‏اى سوده تو نمى‏توانى خود را از ما پنهان كنى، بدان كه ما تو را شناختيم. سوده بر مى‏گردد، و به پيامبر شكوه مى‏برد و آن حضرت مى‏فرمايد شما رخصت داده شده‏ايد كه براى حوائجتان خارج شويد. اين داستان را بخارى در سه جا از كتاب صحيحش آورده است.

1 - در كتاب التفسير سورة الاحزاب در ذيل آيات فوق:

« عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت خَرَجَتْ سَوْدَةُ بعد ما ضُرِبَ الْحِجَابُ لِحَاجَتِهَا وَكَانَتْ امْرَأَةً جَسِيمَةً لَا تَخْفَى على من يَعْرِفُهَا فَرَآهَا عُمَرُ بن الْخَطَّابِ فقال يا سَوْدَةُ أَمَا والله ما تَخْفَيْنَ عَلَيْنَا فَانْظُرِي كَيْفَ تَخْرُجِينَ قالت فَانْكَفَأَتْ رَاجِعَةً وَرَسُولُ اللَّهِ e في بَيْتِي وَإِنَّهُ لَيَتَعَشَّى وفي يَدِهِ عَرْقٌ فَدَخَلَتْ فقالت يا رَسُولَ اللَّهِ إني خَرَجْتُ لِبَعْضِ حَاجَتِي فقال لي عُمَرُ كَذَا وَكَذَا... فقال إنه قد أُذِنَ لَكُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَاجَتِكُنَّ »

ايشه گفت: پس از آنكه آيه حجاب نازل گرديد، سوده براى قضاى حاجتش بيرون رفت، او زنى تنومند بود، از اينرو نمى‏توانست خود را از كسانيكه او را مى‏شناختند پنهان كند عمر بن خطاب او را ديد، وگفت: اى سوده ! به خدا نمى‏توانى خود را از ما مخفى نگاه دارى، پس فكر كن چگونه خارج شوى گفت: پس بادگرگونى باز گشت وبر پيامبر وارد شد وگفت: يا رسول اللَّه ! من براى برخى از نيازهاى خود بيرون رفتم: عمر به من چنين وچنان گفت... پس (پيامبر اكرم (ص) فرمود: شما اجازه داده شده‏ايد تا براى نيازهايتان خارج شويد.

صحيح بخارى، ج 3، ص‏451 باب 45، حديث 1220. ‏

2 - در كتاب النكاح باب خروج النساء لحوائجهن:

« عن عَائِشَةَ قالت خَرَجَتْ سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ لَيْلًا فَرَآهَا عُمَرُ فَعَرَفَهَا فقال إِنَّكِ والله يا سَوْدَةُ ما تَخْفَيْنَ عَلَيْنَا فَرَجَعَتْ إلى النبي e فَذَكَرَتْ ذلك له وهو في حُجْرَتِي يَتَعَشَّى وَإِنَّ في يَدِهِ لَعَرْقًا فَأَنْزَلَ عليه فَرُفِعَ عنه وهو يقول قد أَذِنَ الله لَكُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَوَائِجِكُنَّ »

(عايشة گفت: شبى سوده بنت زمعه بيرون رفت، عمر او را ديد وشناخت، وگفت: به خدا اى سوده نمى‏توانى خود را از ما مخفى نگاه دارى گفت: بسوى پيامبر (ص) باز گشت، پس ماجرا را براى آن حضرت نقل كرد، واو (ص) مى‏فرمود: خدا به شما اجازه داده است تا براى نيازهايتان خارج شويد.)

 همان، ج 4، ص 75، ب 116، ح 166. ‏

3 - كتاب الوضوء باب خروج النساء الى البراز.

« عن عَائِشَةَ أَنَّ أَزْوَاجَ النبي e كُنَّ يَخْرُجْنَ بِاللَّيْلِ إذا تَبَرَّزْنَ إلى الْمَنَاصِعِ وهو صَعِيدٌ أَفْيَحُ فَكَانَ عُمَرُ يقول لِلنَّبِيِّ (ص) احْجُبْ نِسَاءَكَ فلم يَكُنْ رسول اللَّهِ (ص) يَفْعَلُ فَخَرَجَتْ سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ زَوْجُ النبي (ص) لَيْلَةً من اللَّيَالِي عِشَاءً وَكَانَتْ امْرَأَةً طَوِيلَةً فَنَادَاهَا عُمَرُ ألا قد عَرَفْنَاكِ يا سَوْدَةُ حِرْصًا على أَنْ يَنْزِلَ الْحِجَابُ »

عايشه گفت: همسران پيغمبر (ص) در شب براى قضاى حاجت به زمين وسيعى مى‏رفتند، عمر به پيامبر مى‏گفت: زنانت را از نامحرمان بپوشان امّا پيامبر (به نصيحت عمر) عمل نمى‏كرد، تا شبى سوده بنت زمعه كه قامتى بلند داشت پس از پاسى از شب بيرون شد، پس عمر فرياد بر آورد: اى سوده بدان كه تو را شناختيم، چون وى بر نزول آيه حجاب حريص بود.

همان، ج 1، ص 136، ب‏109، ح 143. ‏

معمولاً مفسرين شأن نزول آيات فوق را دو قضيّه ذكر كرده‏اند.

1 - داستان فوق‏

2 - اينكه يكى از اصحاب پيامبر (ص) گفت: چون پيامبر از دنيا رود من با فلان همسرش ازدواج خواهم كرد، اين سخن به آن حضرت رسيده بسيار آزرده شد، پس آيات فوق نازل گرديد.

گروهى از مفسران اين شأن نزول را ذكر كرده‏اند از آن جمله است طبرى در جامع البيان، و آلوسى در روح المعانى، و ابن كثير در تفسير القرآن العظيم، ابن كثير صحابى مورد شأن نزول آيه را طلحه و همسرى را كه در نظر داشته عايشه دانسته است.

با وجود اينكه داستان عمر و سوده بعد از نزول آيه حجاب واقع گرديده به طوريكه در متن حديث آمده است «بعد ما ضرب الحجاب». در عين حال سوء ادب و شرمنده نمودن و اذيت و آزار ام‏المؤمنين سوده حرم پيامبر را - كه موجب آزردگى رسول خدا شده و يكى از اسباب نزول آيه شريفه (و ما كان لكم ان تؤذوا رسول‏اللَّه) حق اذيت و آزار پيامبر (ص) را نداريد - را جزء فضائل عمر و يا به تعبير ديگر از موافقات عمر به شمار آورده‏اند.

مثلاً آلوسى پس از قبول اينكه كار عمر خلاف ادب و شرمنده نمودن سوده حرم رسول‏اللَّه (ص) و آزردن او است، مى‏گويد:

عمر در اين كار عيبى نمى‏ديده، چون گمان مى‏كرده كه بر اين كار خير عظيمى مترتب مى‏گردد.

«وذلك أ حد موافقات عمر (ره) وهي مشهورة، وعدّ الشّيعة ما وقع منه من المثالب، قالوا: لما فيه من سوء الأدب وتخجيل سوده حرم رسول اللَّه (صلى الله عليه و سلم) وايذائها بذلك. واجاب أهل السّنة، بعد تسليم صحة الخبر أنّه (ره) رأى‏ أن لابأس بذلك، لما غلب على ظنّه من ترتب الخير العظيم... »

تفسير روح المعانى، ج 22، ص 72.

و نيز بخارى - يا برخى از راويان حديث - در كتاب وضوء اين داستان را چنين توجيه كرده‏اند، كه اين اهانت و سوء ادب «حرصاً على أن ينزل الحجاب» بوده.

صحيح بخارى، ج 1، كتاب الوضوء، باب 109 خروج النّساء الى البراز.

و حال آنكه خود در تفسير سوره احزاب گفته است: اين داستان پس از نزول آيه حجاب بوده است. همان.

اين امر موجب گرديده تا برخى از شارحان بخارى ناگزير شوند براى جمع بين اين احاديث بگويند شايد اين داستان مكرّر تحقق يافته است.

«قال الكرمانى: فان قلت: وقع هنا أنّه كان بعد ضرب الحجاب، وتقدم في الوضوء أ نّه كان قبل الحجاب، فالجواب: لعله وقع مرتين. »

فتح البارى، عسقلانى، ج 8، ص 391.

به هر حال، آنگاه كه حكومت در دست پيامبراكرم (ص) بود، و آنان محكوم بودند، بر آن حضرت جرئت مى‏كردند. گاه با آرزوى رحلت پيامبر، خيال ازدواج با همسرش را در سر مى‏پروراندند، گاه با عبارات توهين آميزى همسران پيامبر (ص) را مخاطب قرار مى‏دادند.

آه، اين چه جرئتى وقيحانه است؟ تصور رحلت رهبران دينى براى ارادتمندانشان بسيار دشوار است. آه چه مظلوميتى؟ آه چه غربتى؟

يا رسول‏اللَّه «اصبنا بك يا حبيب قلوبنا فما اعظم المصيبة حيث انقطع عنا الوحى و حيث فقدناك». هنوز 60 بهار از عمر شريف و مباركت نگذشته بود كه تو را درباره همسرانت آزردند ! هواى ازدواج با همسرانت را پس از رحلتت در سر پروراندند ! با جمله‏هاى اهانت آميز با ناموست سخن راندند ! تا خدا فرمود (وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً)

آه چه جرئتى؟ آيا اين قوم پس از آنكه خود به حكومت رسيدند، و فاطمه (س) و اهل‏بيت پيامبر (ص) در ظاهر محكوم و مقهور گرديدند، براى پى‏گيرى اهدافشان جرأت نخواهند داشت؟ چون دختر پيامبر است؟ چون همسر على است؟ چون مصيبت زده است؟ آن هم به بزرگترين مصائب؟ نه، اين امور بر جرئت آنان مى‏افزود.

امّا هنوز جاى سؤال است كه چرا از شجاعت پيامبر (ص) و على‏ عليه السلام نمى‏هراسيدند و جرأت مى‏كردند؟ يا به تعبير ديگر، چرا پيامبر و على صلوات اللَّه عليهما از شجاعت و غيرت خود بهره نمى‏گرفتند، تا مخالفان چنان جرأت كنند و بر آنها چيره شوند؟

اولاً: خاندان پيامبر (ص) همانند ديگران نيستند.

آنچه آنان را به عكس العمل وا مى‏دارد فقط امر الهى و رضاى اوست. آنان بر اساس تعصب، غضب، منافع شخصى، دفاع از خود و متعلقات خود حركت نمى‏كنند. بلكه تنها مدافع دين و تابع وظيفه و امر الهى‏اند.

حضرت على (ع) تنها بر اساس امر و فرمان عمل مى‏كرد، او امر به صبر شده بود، پس امتثالاً لامر اللَّه سبحانه صبر كرد.

ثانياً: روشن است كه اگر به همسر يا مادر و خواهر كسى - هر چند ضعيف و غيرشجاع - هجوم برند، او در خانه نخواهد نشست و به دفاع برمى‏خيزد. امّا اگر بداند كه مهاجمين مى‏خواهند با تحريك احساسات، وى را به عكس‏العمل وادارند تا به اهداف شوم خود برسند. اگر شخصى با تدبير و عاقل و مسلط بر نفس خود باشد هيچگاه دشمن را با عكس العمل به اهدافش نمى‏رساند.

على (ع) مى‏دانست آشوب و جنجال هدف مهاجمين است، تا در پرتو آن امر را مشتبه نموده و فرصت را براى معرّفى حق از على و فاطمه‏ عليهما السلام بگيرد. على با صبر و بردبارى نقشه شوم مهاجمين را خنثى كرد. و با فدا نمودن خود و همسرش، مسؤوليت بزرگ خود را براى حفظ دين ايفا و حجت را تا روز قيامت بر خلق تمام كرد.

و به اين ترتيب پرسشهاى فراوانى را پيش‏روى تاريخ قرارداد، كه از آن جمله است: چرا خورشيد عُمْر فاطمه (س) به آن زودى غروب كرد؟ آيا به مرگ طبيعى بود؟

تهديد به آتش كشيدن خانه در آن تأثير نداشت؟

آتش‏زدن در خانه چطور؟

در به پهلوزدن چطور؟

سقط جنين و بيمارى پس از آن باعث شهادت نبود؟

اگر اينها نبود؟ يا اينها موجب شهادت نبود؟

پس چرا: همانطور كه بخارى ومسلم مى‏گويند: فاطمه (س) تا آخر عمر از ابوبكر قهر بود؟

« فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فهجرت ابابكر فلم تزل مهاجرته حتى توفّيت ».

صحيح بخارى، ج 2، ص 504، كتاب الخمس، باب 837، ح‏1265.

« فوجدت فاطمة على ابى بكر فى ذلك فهجرته فلم تكلّمه حتّى‏ توفّيت. »

همان، ج 3، ص 252، كتاب المغازى، ب 155 غزوه خيبر، حديث 704. و صحيح مسلم، ج 4، ص 30، كتاب الجهاد و السير، باب 15، ح 52.

 ‏ چرا در بخارى آمده است: فاطمه (س) پنهان بخاك سپرده شد؟

«فلمّا توفّيت دفنها زوجها علىٌّ ليلاً ولم يؤذن بها أبابكر وصلّى‏ عليها. »

همان.

چرا چنانكه بخارى نقل كرده: نيمه شب دفن گرديد؟

همان. ‏

چرا قبر تنها يادگار پيامبر (ص) هنوز مخفى است؟ چرا پس از گذشت سالها از اين ماجرا، مسلم آورده‏ است كه: على (ع) ابوبكر و عمر را كاذب، آثم، غادر و خائن مى‏دانست؟

قال عمر لعلى وعباس: « فرأيتماه (ابابكر) كاذباً آثماً غادراً خائناً... فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً... »

 صحيح مسلم، ج 4، ص 28، كتاب الجهاد و السير، باب 15 حكم الفئ، حديث 49.

شايد اگر پس از آنچه بر فاطمه (س) گذشت على (ع) بپامى‏خاست و با ضاربين و قاتلين فاطمه (س) درگير مى‏شد. امروز تحريف گران تاريخ مى‏گفتند على براى گرفتن حكومت به نبرد پرداخت و در زد و خوردها و درگيريها فاطمه كشته شد و على (ع) قاتل فاطمه است. ديگر پاسخ سؤالات فوق چنين روشن نبود.

اين قبيل امور از تحريف گران تاريخ بعيد نيست، چه اينكه انكار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) كمتر از اين نمى‏باشد. تحريف گران تاريخ، توجيه كنندگان حقايق، در مورد شهيد جنگ صفين، عمّار ياسر، كه پيامبراكرم (ص) فرموده بود: « يقتله الفئة الباغية»:

« فراه النّبيّ (صلى الله عليه و سلم) فينفض التّراب عنه ويقول: تقتله الفئة الباغية ويح عمّار يدعوهم الى الجنّة ويدعونه الى النّار»

صحيح بخارى، ج‏1، ص‏254، كتاب الصّلاة، باب 304، التعاون فى بناء المسجد.

تو را گروهى سركش به شهادت مى‏رسانند.

 چون صدور اين حديث از پيامبراكرم (ص) مورد اتفاق بود، و قابل انكار نبود، و يكى از ادلّه روشن بغى و بطلان قاتلين عمّار و رهبرشان بود، آنانكه براى دفاع از معاويه از هيچ مكابره‏اى روى گردان نبودند، روز را تاريك و شب را روشن معرفى مى‏كردند، مگر نگفتند على قاتل عمّار است؟ چون وى را به جنگ آورده است؟ ! غافل از اينكه پيامبر اكرم (ص) در ادامه سخنش فرموده بود:

«يدعوهم الى الجنّة و يدعونه الى النار »

همان

عمّار آنان را به سوى بهشت مى‏خواند و آنان عمّار را به سوى آتش دعوت مى‏كنند.

 و به اين وسيله پيامبر اكرم (ص) مخالفان على (ع) و رهبرشان را مصداق آيه شريفه:

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ

سورة القصص، آية 41.

قرارداد.



سيد علي رضا حسيني
    فهرست نظرات  
401   نام و نام خانوادگي:  اهل سنت     -   تاريخ:  22 فروردين 92 - 21:38:59
سلام من من اهل سنتم از اينکه به اين سايت اومدم پشيمون شدم واقعا شماها شيعه نيستيد شيعه نمايد با اينکه با خيلي از بچه هاي اهل تشيع دوستم پشيمونم .اين بود !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!وحدتتونننننننننننننننننننننننننننننننن بي معرفتا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!حضرت عمر شخصيت اول جهانه عليم عشق اوله دنياست فرقي بينشان نيست به اين مطالب بي مفهوم ضد سني پايان دهيد خواهشا
402   نام و نام خانوادگي:  عاشق ابوبکر و عمر و عثمان و علي     -   تاريخ:  22 فروردين 92 - 22:07:00
سلام شرمند ه واسه مطالبتون بخدا بايد شرم کنيم اين چه وضعيه اگه دوست داريد ببرسيد به اين واقعيت بيايد تمام منابع اهل تشيع و تسنن را بخوانيد و بعد بررسي کنيد به هر منابعي اعتماد نکنيد شهاد ت امام حسينم محرمه و شهادت حضرت عمرم 1محرمه بخدا روز شهادت حسين و عمر روزه م چرا اختلاف ميندازيدددددددددددددددددددددددددد کسي مثل حضرت عمر دنيا رو به اسلام اورد بخصوص مردم ايرانو امام حسينم و حضرت زهرام اسو هاي اسلامند بس کنيد ....مطيع رهبرتون باشد ......................
403   نام و نام خانوادگي:  فاطمه املشي     -   تاريخ:  23 فروردين 92 - 00:34:45
بسمه تعالي سني ها جواب بدن قبر مادرم زهرا کجاست!!! ؟ شما خوب مي دونيد چه بر سر اهل البيت عليهم السلام اومده .خوب مي دونيد که به دستور عايشه پيکر بي جان امام حسن مجتبي عليه السلام تير باران شد و به تبعيت از اونه که بقيع رو ويران کرديد بعد تخرب بقيع و اين ستم در آن ديار گشت روشن از چه قبر فاطمه پنهان شده ( محمد حسين بهجتي)
404   نام و نام خانوادگي:  جوان بسيجي     -   تاريخ:  23 فروردين 92 - 20:39:45
کمي به خودم آمدم.....
و باز يادم آمد عزادارم
ممنون
405   نام و نام خانوادگي:  اجرک الله في مصيبة جدة الظلومة الشهيده يا صاحب الز     -   تاريخ:  23 فروردين 92 - 22:44:56
لعن الله اول ظالم ظلم حق محمد و ال محمد و اخر تابع له علي ذلک اللهم... ابوبکر و العمر و العثمان ل... الله عليهم اجمعين در جواب دوستاني كه مينويسند به مقدسات اهل سنت توهين نكنيد من به عقيدشون احترام ميگزارم ولي نميشه توقع داشت من به قاتل دختر پيامبر به غاصب خلافت بر حق حضرت علي(ع) احترام بزارم من نميتونم به خاطر وحدت بين شيعه و سني كساني رو كه خدا لعنشون كرده رو ستايش كنم قرار نيست به خاطر وحدت ارزشهامونو از ياد ببريم و از مقدساتمون بگذريم
406   نام و نام خانوادگي:  سربازولايت     -   تاريخ:  24 فروردين 92 - 00:49:53
باسلام وصلوات به محضرنوراني
بي بي دوعالم حضرت فاطمة الزهرا
قتل دخت مصطفي افسانه نيست
تاعمربودلعن عمرگويم
من حيدريم سربه سرم نگذاري...؟
برغاصبين فدک لعنت
برشوراي سقيفه لعنت
بردشمنان علي و آل علي لعنت.
407   نام و نام خانوادگي:  احمد منابي     -   تاريخ:  24 فروردين 92 - 08:46:08
سلام
ازخودتون نگفتين برا همه در دسترسه .
شما با دليل از كتب ما اهل سنت اوردي و ما اگه بخوايم بگيم اينا تهمته برا خلفامون
اول بايد كتب صحاح مون رو اصلاح كنيم. چون ادرسايي كه از كتب ما دادي درسته واقعا هست.
408   نام و نام خانوادگي:  عشق به تنها يادگار پيامبر ص     -   تاريخ:  24 فروردين 92 - 12:15:21
خداوند بر قاتلين حضرت زهرا و اميرالمومنين و اهل بيت و ائمه اطهار لعنت کند - اللهم عجل لوليک الفرج - خداوند به خاطر يوسف زهرا بر دشمنان ائمه اطهار لعنت کند
409   نام و نام خانوادگي:  دوست دار اهل بيت (ع)     -   تاريخ:  24 فروردين 92 - 12:27:38
خدا را شاکرم که مرا دوست دار اهل بيت (ع) قرار داد و اميدوارم که توفيق شيعه ايشان بودن نيز به من عطا شود. باز خدا را شاکرم که مرا از کساني قرار نداد که با وجود شواهد و قرائن دال بر مظلوميت حضرت علي (ع) و همسرش حضرت فاطمه زهرا (س) ، هنوز متوجه نمي شوند . هر کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب باد الدهر بماند. اين همان سزاي جاهلان است. جاهلاني که نمي فهمند چرا حضرت علي (ع) سکوت کرد. البته هر کس نمي فهمد زيرا حضرت علي (ع) را يک فرد عادي مي شمارند. نمي دانند که خدا از حضرت علي (ع) در قرآن ياد کرده است. اينها در واقع نمي خواهند تسليم خدا شوند و مانند عمر و بقيه کافران ترجيح مي دهند ماديات و دنيا را داشته باشند و اعتقاد حقيقي به معاد ندارند.
410   نام و نام خانوادگي:  احسان     -   تاريخ:  24 فروردين 92 - 13:14:52
باسلام.من اين حرفارواصلاقبول ندارم چراکه شمانميذاريداهل سنت توايران نظروعقيدشونوبيان کنن.چراکه سايتاي مفيد اهل سنتوفيلتر مي کنين ازعلماي اهل سنت براي بيان حق درتلويزيون استفاده نمي کنيدشبکه تلويزيوني دراختياراهل سنت قرارنميدين و...من ازتون ميخوام واسه روشن شدن حقيقت به کتاباي ايوب گنجي واسحاق دبيري(که البته توايران نيست وچاپ کويت وعربستانه)وبه سايتahnafkhaf.comمراجعه کنيدچون قضاوت يک طرفه درست نيست.همچنين شبکه هاي ماهواره اي کلمه ونورووصال.به اميد روشن شدن حقيقت.
411   نام و نام خانوادگي:  حسين     -   تاريخ:  24 فروردين 92 - 15:49:26
سلام شهادت خانم فاطمه زهرا (ص) رو خدمت شما تسليت عرض ميكنم با كسب اجازه از محضر شما مطلب رو به صورت كامل در وبلاگ خودم قرار دادم ممنون مطلب عالي . و جامع بود زير سايه مولا علي سلامت وسربلند باشيد يا حق التماس دعا سوز دل سياهم ديگر اثر ندارد / بس که گناه کردم اشکم ثمر ندارد اي کاش قبل مردن يار از سفر بيايد / او عزم انتقام زهرا مگر ندارد . . .
412   نام و نام خانوادگي:  محمد اميني     -   تاريخ:  24 فروردين 92 - 16:47:29
باعرض سلام وخسته نباشيد واقعآ نميدونم چي بگم باشه قبول حضرت عمر حضرت فاطمه رو کشت حضرت علي چرا به عمر دختر داد چرا اسم فرزند خودشو عمر گذاشت چرادوتا از فرزنداي حضرت حسن و حسين اسمشون عمر بود اصلا اين حرفاي شما يک نوع توهين به حضرت علي شير خدا هستش (ع)اين ثابت ميکنه ان حضرت بي غيرت بودن که از ناموسشون دفاع نکردن و هزارو يک ديل ديگر با تشکر.
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
در خصوص اينكه آيا حضرت علي عليه السلام دخترش را به عمر داد يا نه؟ مقاله مفصلي درسايت وجود دارد لطفا به آنجا رجوع كنيد
و درباره  اينكه چرا حضرت علي عليه السلام نام فرزندش را عمر گذاشت؟ در اين آدرس پاسخ داده شده است
 اما اينكه گفتيد حضرت علي عليه السلام چرا از همسرش دفاع نكرد، اين حرف بي اساسي است؛ زيرا  حضرت علي عليه السلام در مرحله اول و زمانى كه آن‌ها قصد تعرض به همسرش را داشتند، از خود واكنش نشان داد و با عمر برخورد كرد، او را بر زمين زد، با مشت به صورت و گردن او كوبيد؛ اما از آن جايى كه مأمور به صبر بود از ادامه مخاصمه منصرف و طبق فرمان رسول خدا صلى الله عليه وآله صبر پيشه كرد. در حقيقت با اين كار مى‌خواست به آن‌ها بفهماند كه اگر مأمور به شكيبائى نبودم و فرمان خدا غير از اين بود، كسى جرأت نمى‌كرد كه اين فكر را حتى از مخيله‌اش بگذراند؛ اما آن حضرت مثل هميشه تابع فرمان‌هاى الهى بوده است.
جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع كنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
413   نام و نام خانوادگي:  عاشق حقيقت     -   تاريخ:  24 فروردين 92 - 19:30:37
سلام به تمامي مسلمانان اعم از شيعه و سني سلام بر پيامبر(ص) او که رحمت للعالمين بود سلام بر هر انسان حقيقت جو و حقيقت خواه لعنت و غضب خداوند شامل تمام کساني که پيامبران را به ناحق کشتند لعنت خدا بر همه کساني که حق ائمه هدي را غصب کردند و آنها را شهيد کردند لعنت خدا بر همه ظالمين و تحريف کنندگان حق و حقيقت، گرچه حقيقت نوري است که چشمهاي حقيقت بين هم اکنون هم آن را مي بينند و ديگران بزودي...
414   نام و نام خانوادگي:  عاشق ائمه     -   تاريخ:  24 فروردين 92 - 23:21:26
سلام برروح پاک بانوي دو عالم زهراي اطهر فقط ازايشون ميخوام کاري برامون بکنه و تو اين دنياي پر رنگ و ريا تنهامون نزاره شايد خدا بهمون رحم کنه زماني که نگه داشتن ايمان مثل نگه داشتن زغال گر گرفته در کف دسته
415   نام و نام خانوادگي:  کوچک محب اهل بيت     -   تاريخ:  25 فروردين 92 - 03:54:16
اقا بيا تا تا واسه قبر مادرتون حرم بسازيم گلدسته بسازيم ضريح بسازيم و..........مث مشهد خودمون............
416   نام و نام خانوادگي:  نيما رستگار     -   تاريخ:  25 فروردين 92 - 17:25:35
با سلام درست است كه اختلاف انداختن در جامعه كنوني ايران به نفع همه نيست ولي ظلم هايي كه حضرات اهل سقيفه (؟) در مورد فدك و غصب خلافت اميرالمومنين علي عليه السلام و همچنين نحوه شهادت دخت پيامبر اعظم (س) به اهل بيت عصمت و طهارت (ع) و نور ديده رسول اكرم (ص) روا داشته اند دل هر مسلماني را به درد مي آورد. اگر ما ايراني هستيم به يمن و بركت اسلام ايستاده ايم و هر مسئله اي در خصوص مسايل اسلامي و اشخاص مرتبط با آن - بالاخص ام ابيها (س) - براي ما اهميت فراواني دارند و بعيد به نظر مي رسد اين مورد قابل اغماض باشد. با تشكر از همه خوانندگان
417   نام و نام خانوادگي:  ميلاد دشتي     -   تاريخ:  25 فروردين 92 - 23:43:15
اسلام عليک يا دختر پيامبر اسلام عليک يا دختر آدم اسلام عليک يا سيد نساالعالمين اسلام عليک يا مادر حسن وحسين وزينب اسلام عليک يا همسر اميرالمومنين و سلام درود خداوند بر حضرت محمد مصطفي ع
418   نام و نام خانوادگي:  عاشق اميرالمومنين علي     -   تاريخ:  26 فروردين 92 - 01:28:17
جناب کامنت 400 : اهل سنت سلام! فرموديد : « حضرت عمر شخصيت اول جهانه عليم عشق اوله دنياست فرقي بينشان نيست به اين مطالب بي مفهوم ضد سني پايان دهيد خواهشا » اولا چرا احساسي برخورد ميکنيد! با احساسي برخورد کردن کار به هيچ جا نميرسد! ثانيا وقتي شما ميگوييد شهادت حضرت زهرا افسانه است ما هم مجبوريم دفاع کنيم که افسانه نيست! کدام مطلب ضد سني است؟ شما لطف کنيد و از مطالب ضد شيعي دست بکشيد! ثالثا ما معتقديم حضرت اميرالمومنين علي شخصيت دوم عالم است ولي جرأت نکرديم بگوييم شخصيت اول عالم است! اما شما که عمر را بعد از صد و اندي هزار پيامبر و آقاي ابوبکر بالاترين شخص ميدانيد ميگوييد شخصيت اول اوست!! واقعا خجالت نميکشيد که عمر را بالاتر از پيامبر اکرم ميدانيد؟! رابعا بفرماييد در چه زمينه اي فرقي بين حضرت علي و عمر نيست؟! چون غير از حرف اول اسمشان چندان شباهتي با هم ندارند! جناب کامنت 401 : عاشق ابوبکر و عمر و ... سلام! فرموده ايد : «بخدا بايد شرم کنيم اين چه وضعيه » با اين بخش از سخنانتان کاملا موافقم! بايد شرم کنيد! اين چه وضعيه؟! فرموديد : «اگه دوست داريد ببرسيد به اين واقعيت بيايد تمام منابع اهل تشيع و تسنن را بخوانيد و بعد بررسي کنيد به هر منابعي اعتماد نکنيد» به نظر شما ممکن است بتوان تمام منابع را خواند؟! آيا منکر قهر حضرت زهرا با ابوبکر ميشويد؟! بهتر است کمي تحقيق کنيد تا بدانيد پژوهشگران غربي اصل قضيه هجوم به خانه حضرت زهرا را تاييد کرده اند! فرموديد: «شهاد ت امام حسينم محرمه و شهادت حضرت عمرم 1محرمه » عجب استدلالي! احسنت! چون آقاي عمَر در محرم کشته شده پس به خانه حضرت زهرا هجوم نبرده !! اگر روز وفات آقاي عمر 1 محرمه (که به اعتقاد ما نيست)، روز به درک واصل شدن عبيدالله بن زياد 10 محرمه!! پس براي ابن مرجانه هم يک تعزيه اي بگيريم و يک روضه اي بخوانيم !! چون عين امام حسين روز عاشورا کشته شده!! فرموديد: «کسي مثل حضرت عمر دنيا رو به اسلام اورد بخصوص مردم ايرانو » اگر دنيا رو به اسلام آورد پس چرا الآن اينقدر کافر در جهان داريم و اکثريت جهان در سلطه کفر است؟ چرا اکثر مردم ايران نگرش خوبي به آقاي عمر ندارند؟ آيا از اسلام بيزارند؟ چرا شيعيان عربستان ديدگاه خوبي نسبت به عمر ندارند؟ فرموديد: «امام حسينم و حضرت زهرام اسو هاي اسلامند» يعني بعد از عمر ، امام حسين و حضرت زهرا هم (دقت کنيد هم!) اسوه اند! يعني سيد شباب اهل الجنة و سيدة نساء اهل الجنة بعد از فراري جنگ احد و اتهام زننده هذيان به پيامبر و ... اسوه اند! بسيار خب ! اسوه ي ما حضرت زهراست. ايشان با ابوبکر قهر کرد و با او بيعت نکرد و از او عصباني بود! ما هم از ابوبکر عصباني هستيم و امامت او را رفض مي کنيم! عين حضرت زهراي مرضيه صديقه کبري! شهيده طاهره سلام الله عليها فرموديد : «مطيع رهبرتون باشد » اتفاقا رهبرمان در ايام شهادت حضرت زهرا اقامه عزا ميکنند!
419   نام و نام خانوادگي:  علي نوروزي     -   تاريخ:  26 فروردين 92 - 18:45:05
سلام ، جناب آقاي 417 عاشق اميرالمومنين شير مادرت حلالت اي کاش که ببينمت.
عجب جواب کودن هاي بيشعوري مثل احمق هايي که به امام علي ميگن حضرت و به "عمر"هم ميگن حضرت رو دادي دستت درد نکنه .
کدوم بي وجداني گفت که اميرالمومنين بي غيرته ؟ هموني که خليفه ي چهارمشون عثمانه که حداقل باز ميشد به ابوبکر يه خوبي هايي رو نسبت داد اما به اين يارو چي ؟
قربان حکمتت ولي خدايا حيف که علي را به صبر مامور کردي حيف که به يک مشت برگردن وصورت عمر و کوفتن او برزمين بسنده کرد وگرنه که مانند عبدود مانند مرحب مانند خيبر مانند ... چنان به دو نصف پسر خطاب را تقسيم مي کرد که ديگر وجودش پارگان تن پيغمبررا نمي آزرد.
420   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  28 فروردين 92 - 16:16:44
اي اهل سنت آيا قبول داريد که پيامبر اکرم (ص) در واقعه غدير خم فرمودند خدايا با دوستان علي دوست و با دشمنان علي دشمن باش؟ اگر قبول داريد، پس چرا به عايشه و معاويه که با حضرت علي جنگ کردند، لقب رضي الله عنه ميدهيد؟ آنها از سر دوستي با حضرت علي جنگ کردند؟
421   نام و نام خانوادگي:  رضا     -   تاريخ:  31 فروردين 92 - 00:57:44
سايت خوبي است....
422   نام و نام خانوادگي:  حسين ب     -   تاريخ:  31 فروردين 92 - 13:19:28
سلام.ممنون از مطالبتون براي تو وبلاگم قرار دادم. ممنون ميشيم مارو لينک کنيد.
http://andisheh44.blogfa.com/
423   نام و نام خانوادگي:  مجتبي خدادوست     -   تاريخ:  07 ارديبهشت 92 - 16:41:41
سلام
محمد جان، اهل سنت يعني دنياي تناقض
روزي کسي روي قبر حجر بن عدي نشسته بود و گريه مي کرد. کسي ازش پرسيد اين قبر چه کسي هست که اينطور برايش گريه مي کني. گفت حجر بن عدي رضي الله عنه، بعد آن شخص پرسيد چه کسي او را شهيد کرده؟ جواب داد معاويه رضي الله عنه!
اما روزي اين زندگي خفت بار تبديل به آتش جهنم مي شود و راه برگشت براي اصلاح اين عقايد مسخره وجود ندارد.
الحمدلله الذي جعلنا من المتسکين بولاية علي عليه السلام
424   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  08 ارديبهشت 92 - 16:17:33
علماي! اهل سنت اومدن و در کتب صحيح بخاري و ديگر منابعشون که خيلي هم براشون معتبره، ابتدا براي خدا بند شلوار درست کردن ولي ديدن خيلي افتضاحه و در چاپهاي بعديشون اون عبارت رو قيچي کردن! همچنين در چاپهاي قديميشون در روايتي آوردن که معاويه شراب ميخورده ولي اون رو هم در چاپهاي بعديشون حذف کردن. موارد زيادي از اين دست هست که اگه يه سرچ کوچيک تو اينترنت انجام بدن، کاملا مستند، نشون داده شده.
از همه بدتر، يکي از مفتي هاي عربستان گفته که :براي خدا دو دست وجود دارد ولي کيفيتش معلوم نيست!! اين شخص هنوز نميدونه که خداوند به هيچ وجه قابل توصيف نيست و احتمالا فکر ميکنه چون "يدالله مع الجماعه"، پس خدا حتما بايد دست داشته باشه!!
425   نام و نام خانوادگي:  شهلا     -   تاريخ:  01 خرداد 92 - 22:43:40
يکي از دلايل دشمني شيعيان با عمر بن خطاب، خليفه دوم، بخاطر يک سري از روايات است، و طبق آن شيعيان معتقدند که عمر و اطرافيان او به خانه اي که فاطمه در آن بوده، هجوم برده اند و درب منزل را سوزانده اند و باعث شهادت فاطمه زهرا و حتي جنين داخل شکمش شده اند که نامش محسن بوده است. سوال: لطفاً صحت اين روايت را ثابت کنيد و فراموش نکنيد منظور ما تنها و تنها اثبات موارد زير بطور کامل است نه چيزي ديگر که بصورت مبهم و گوشه و کنايه باشد: 1- آتش زدن منزل يا درب منزل. 2- سقط جنين. 3- شهادت فاطمه زهرا بخاطر اين هجوم حتي رواياتي که در کتب اهل سنت پيرامون اين مسئله موجود است و علماي شيعه نيز دائم به آنها اشاره دارند تنها تهديد به سوزاندن منزل را بيان مي کنند نه اينکه اينکار عملي شده باشد و همچنين سقط جنين و شهادت فاطمه نيز در آنها نيست. در ضمن لطف کرده و به کتبي چون سليم بن قيس هلالي اشاره نکنيد، چون در چند قرن بعد ظهور يافته (قرن چهارم) و علمايي چون شيخ مفيد آنرا رد کرده اند.
426   نام و نام خانوادگي:   اهل سنت هستم     -   تاريخ:  01 خرداد 92 - 22:49:36
شيعيان در مقابل اين سوال که چرا حضرت علي عليه السلام که فاتح خيبر بود، در مقابل قتل همسرش و آتش زدن خانه اش، واکنش نشان نداد؟ مي گويند: اولا: امام علي در قدم نخست از خود واكنش نشان داد، چنانچه آلوسي مفسر اهل سنت به آن اشاره کرده است(تفسير آلوسي3/124) و در ادامه همين روايت در کتب شيعه آمده که علي عليه السلام پس از زدن عمر خواست او را بکشد ولي به ياد سخن پيامبر و وصيتي که به او کرده بود افتاد و فرمود: اي عمر قسم به خدا اگر مقدرات الهي و عهدي که پيامبربا من بسته بود نبود، مي دانستي که تو نمي توانستي به خانه من داخل شوي!!!!(کتاب سليمان بن قيس هلالي ص568) ثانياً: برفرض اين كه واكنشي نشان نداده است، به همان دليلي بوده كه پيامبر اسلام در مكه مكرمه، در قبال شكنجه صحابه و حتي قتل سميه مادر عمار ياسر واكنش نشان نداد!! ثالثاً: وقتي شورشيان به خانه عثمان ريختند و متعرض همسر او شده و حتي دست او را با شمشير قطع كردند، عثمان هيچ واكنشي از خود نشان نداد!! و اما پاسخ: در ابتدا لازم به تذکر است که در کتب تفسيري و روايي شيعه، مطالب فراواني بر ضد عقايد شيعه موجود است که به هيچ عنوان مورد قبول علماي شيعه نيستند، ولي خود اين علما انتظار دارند هر مطلبي را که از کتب اهل سنت بيرون مي کشند، علماي اهل سنت بر روي چشم گذاشته و فورا بپذيرند. مطالبي که يا جزء اخبار واحد بوده که حجت نيستند و يا داراي اسنادي ضعيف هستند و يا از کتب معتبر(همچون صحيحين) نيستند و يا اينکه قسمتي از مطلب نقل شده توسط يک عالم مي باشند و البته رد آن مطلب توسط خود آن عالم و يا عالمي ديگر نوشته شده است که البته علماي شيعه با اين مطالب اصولا کاري ندارند و يا در بدترين حالت ممکن بايد گفت که مطلب مورد نظر در واقع تفسير و برداشت شخصي يک عالم بوده است که البته با اجماع کل علماي اهل سنت موافق نيست، ولي علماي شيعه انتظار دارند که کل اجماع اهل سنت بيايند و طبق عقيده و نظر يک نفر عمل کنند. در جريان هجوم به خانه حضرت فاطمه نيز به تفسير آلوسي استناد مي کنند، در صورتيکه آلوسي تنها اين مطلب را از کتب شيعه و از ابان بن عياش نقل قول کرده است و بطور حتم نقل از کتب مخالفين براي اهل سنت حجت نيست و همچنين استناد به کتب مسخره اي همچون سليم بن قيس هلالي نيز بي فايده است. چون اين کتاب علاوه بر اينکه کتابي شيعي مي باشد و نزد ما حجت نيست، حتي مي بينيم که برخي از علماي شيعه نيز آنرا رد کرده اند. شيخ مفيد در کتاب تصحيح الاعتقاد چنين مي‏گويد:(... امّا به اين کتاب اعتمادي نيست و شايسته است متدينان از عمل به آنچه در آن است خودداري کنند و از اعتماد به آن بپرهيزند و از تقليد از رواياتش دوري نمايند و در احاديث اين کتاب به علما متوسل شوند تا آنان را بر صحيح و فاسد آن آگاه سازند)(ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث. قم: مرکز نشر اسلامي، 1413 ق، 24 ج، ج 9،ص 239.) علامه حلي نيز در ترجمه سليم بن قيس مي‏گويد:(الوجه عندي الحکم بتعديل مشاراليه والتوقف في الفاسد من کتابه.) ابن غضائري مي‏گويد: (کتاب موضوع است و اعتنايي به آن نيست... و اصحاب ما وضع کتاب سليم را به أبان بنابي عياش نسبت داده‏اند) (علامه حلّي خلاصة الاقول في معرفة الرجال. قم: انتشارات اسلامي، 1417 ه.ق ، ص 163.) شهيد ثاني و سيد بن طاووس نيز بر اين قول صحه گذاشته ‏اند. از معاصرين نيز کساني همچون علامه شعراني و علامه حسن زاده آملي همين نظر را دارند.(نادعلي عاشوري تلوکي. نگاهي به مقدمه کتاب اسرار آل محمد. فصلنامه علوم حديث. سال 5، ش3، پاييز 79، ص 175 - 7 ) جناب بهبودي نيز اين نظر را پذيرفته‏، با اين تفاوت که آقاي بهبودي وضع کتاب را کاري از غلات مي‏داند نه أبان بن ابي عياش(محمد باقر بهبودي. معرفة الحديث. تهران: مرکز انتشارات علمي فرهنگي، 1362 ه.ش، ص 259 ) پس ادله اين کتاب به درد خودتان مي خوردو قياس نمودن حضرت علي با حضرت عثمان نيز بي معنا است، چون اين قضيه ديگر براي حضرت عثمان صادق نمي باشد زيرا او در مقابل مهاجماني که به خانه اش ريختند شهيد مي شود و مثلا چگونه مي بايست از همسرش دفاع مي کرده است؟! وقتي ديگر جاني در بدن نداشته ديگر چه مي توانسته بکند؟! ولي براي حضرت علي که اتفاقي نيفتاده است، بنابراين نمي توان اين دو اتفاق را عينا مانند يکديگر دانست و با هم قياس نمود. تازه حضرت عثمان بسيار مسن بوده و انتظار جنگاوري از او نمي رفته، ولي حضرت علي در آن زمان جواني 33 ساله و قوي بوده است. در ضمن حضرت عثمان به مهاجمان از ديدگاه مسلمانان ياغي نگاه مي کرده است و شايد انتظار داشته که ايشان توبه کنند و از راه اشتباه خود بازگردند، ولي مهاجماني که به خانه حضرت علي ريختند، به زعم شما مرتد و غاصب خلافت الهي بوده اند و در برابر مقام امامت ايستاده اند و اصلا منکر اين مقام بوده اند، بنابراين حضرت علي مي بايست به آنها همچون کافران حربي مي نگريسته و به هر طريق ممکن با آنها مي جنگيده است. قياس با قتل سميه نيز بي مورد است چون پيامبر صلي الله عليه وسلم آنجا نبوده که بخواهد واکنش نشان دهد و در ضمن آن موقع هنوز آيات جهاد نازل نشده بودند تا پيغمبر بخواهد بجنگد و واکنش نشان دهد ]يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ‌ وَالْمُنَافِقِينَ[ ﴿التوبة: 73﴾ و همانطور که ذکر کرديم مهاجمين به خانه حضرت عثمان مسلمان ياغي بوده اند ولي مهاجمين به خانه حضرت زهرا به زعم شما مرتد و کافر بوده اند و بنابراين حضرت علي مي بايست طبق آيات جهاد با آنها مي جنگيده است.(چنانچه عقايد شيعه واقعا درست باشند و اصحاب آيات و دستورات الهي پيرامون خلافت را زير پا گذاشته باشند، خوب مسلما چنين اشخاصي کافر محسوب مي شوند و حضرت علي مي بايست طبق آيات جهاد با آنها رفتار مي کرده است، منظور ما اين است که شما نمي توانيد طبق معمول هميشه و هر جا که به ضررتان شد ناگهان تغيير عقيده دهيد و مثلا بگوييد: نخير اينها مسلمان بوده اند نه کافر و منافق!!) از همه اينها که بگذريم بحث ما پيرامون شيرخدا و فاتح خيبر است که شما او را داراي قدرت و علوم زيادي مي دانيد و حتي مقام امامت او را بالاتر از مقام نبوت پيامبرمي دانيد، آنوقت در اينجا مي آييد و او را مثلا با حضرت عثمان مقايسه مي کنيد، يعني در واقع با کساني مقايسه مي کنيد که به زعم شما داراي ويژگي خاصي نبوده اند و حتي ترسو بوده اند و در جنگها فرار مي کرده اند!! پس اين دلايل شما بي ربط مي باشند و اما بحث کلي پيرامون عدم واکنش حضرت علي در قبال شهادت همسرش و آتش زدن منزلش. در ابتدا سوال را اينگونه مطرح مي کنيم که چرا همانطور که پيامبرصلي الله عليه وسلم با ابوجهل و ابولهب به مقابله پرداخت (در مکه با قرآن و پس از هجرت با جهاد) حضرت علي نيز مي بايست در جريان غصب خلافت الهي خويش با ابوبکر و عمر به مقابله مي پرداخت، ولي اينکار را نمي کند؟ جناب قزويني(قطب علمي تشيع صفوي) در شبکه ماهواره اي ولايت مورخ18/9/1389 ساعت22 برنامه اي پيرامون همين سوال داشتند و در ابتدا شروع کردند به بيان تهديدات انجام شده عليه حضرت علي و طبق معمول رفتند به سراغ برخي از موارد ثبت شده در کتب علماي اهل سنت، همچون اينکه بخاري در جلد4 صفحه193 حديث3669 آورده که عمر کاري کرد که مردم را ترساند و در جامعه ايجاد وحشت کرد و صحابه مبتلاي به نفاق بودند و يا در شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد آمده (ما نمي دانيم ابن ابي الحديد از کي تا به حال جزء علماي اهل سنت شده؟! بسياري او را معتزلي مي دانند، چون به افضل بودن علي نسبت به ابوبکر اشاره کرده است و البته همه اينها نشانه بيسوادي امثال قزويني است [1] که ابوبکر و عمر و عبيده بن جراح و اطرافيانشان با لباس نظامي و شلاق مي آمدند و هرکس را که مي ديدند با شلاق مي زدند و دستش را مي گرفتند و روي دست ابوبکر مي گذاشتند تا بيعت بگيرند و به کتب بيهقي و حاکم نيشابوري اشاره داشت که آورده اند ابوبکر روز اول روي منبر آمد و ديد که علي نيست و پرسيد که او کجاست؟ و تعدادي از انصار علي را آوردند به مسجد و ابوبکر گفت اي پسرعموي نبي اکرم آيا مي خواهي وحدت مسلمين را بهم بريزي و ايجاد فتنه کني؟ در اينجا جناب قزويني شروع کردند به قيل و قال فراوان که منظور ابوبکر از ايجاد فتنه توسط علي در واقع مرتد اعلام کردن وي بوده تا حکم قتل او نيز به نوعي صادر شده باشد!!! و به کتاب معجم کبير طبراني جلد11 صفحه21 اشاره کرد که از ابن عباس نقل شده که هرکس ميان مسلمين ايجاد فتنه کند از اسلام خارج شده و مرتد است و در جايي ديگر نيز از رسول خدا نقل شده که فرموده هرکس اينکار را کرد او را بکشيد. جناب قزويني پس از اين سخنان گهربار رفتند به سراغ کتاب الامامه و الاسياسه دينوري که با اينکه بارها ثابت شده اين کتاب منسوب به دينوري است، ولي جناب قزويني به روي مبارک خويش نمي آورند و باز چرندياتي را از اين کتاب نقل مي کنند. جناب قزويني به خفقان زا بودن محيط تاکيد داشت و به خطبه3 نهج البلاغه اشاره کرد که حضرت علي فرموده من در ميان دو راهي بودم که در اين محيط خفقان زا صبر کنم، محيطي که پيران را فرسوده و جوانان را پير مي کند و يا اينکه با دست خالي قيام کنم؟ و در خطبه 26 نيز فرموده که مي خواستم قيام کنم ولي جز اهل بيت ياوري نداشتم و ترسيدم که نسل پيامبر از بين برود و 25 سال صبر کردم که در آن قلبم به درد آمد و علت اينکه علي همچون پيامبر صلي الله عليه وسلم قيام نکرد اين بود که اولا: نيرو نداشت، ثانيا: اسلام ديني نو پا بود و از پا در مي آمد، ثالثا: قدرتهاي بزرگي چون روم و ايران دنبال فرصتي براي حمله بودند تا اسلام را از بيخ و بن نابود کنند، رابعا: ايمان در قلب مسلمين رسوخ نکرده بود و امکان ايجاد جنگ و تفرقه و برادرکشي ميان ايشان بود. ما در اينجا بطور مفصل به سخنان جناب قزويني و ديگر مراجع مدعي تشيع پاسخ مي دهيم تا ان شاء الله براي کسي جاي هيچ شک و شبهه اي باقي نماند. جناب قزويني به خفقان زا بودن محيط اشاره کردند، ما مي گوييم: مي شود بفرماييد اين چه خفقاني بوده که حضرت زهرا به زعم خودتان در مسجد رفته و عليه خليفه خطبه خوانده است؟!! اين چه خفقاني بوده که حضرت زهرا هر شب جهت اخذ بيعت براي حضرت علي، به درب منازل انصار مي رفته؟!! اين چه خفقاني بوده که علي ماهها از بيعت کردن سر باز زده؟!(به قولي تا شش ماه و البته اقوال صحيحي نيز همان ابتدا ذکر کرده اند، ولي شيعه که بر طولاني بودن عدم بيعت پافشاري دارد، نمي فهمد که اين مسئله با خفقاني که پيش مي کشد در تضاد است) جالب است که نويسندگان شيعه يک جا مي نويسند: وقتي ابوبکر به همراه اطرافيانش از سقيفه به سمت مسجد مدينه مي رفتند، اطرافيان او هر کس را در راه مي ديدند مي زدند و با زور بيعت ميگرفتند!! و اين اخذ بيعت در جوي آکنده از ترس و رعب و تهديد، بعمل آمد. ولي در جايي ديگر مي گويند: اي واي! چرا هنوز آب غسل بدن پيامبر خشک نشده با انتخاب ابوبکر هلهله و شادي براه انداخته و در کوچه ها جشن و پايکوبي مي کردند؟ بالاخره معلوم نيست جشن و پايکوبي و شادي بوده يا ترس و خفقان و ارعاب و تهديد و کتک کاري؟ براستي مردم چرا پس از قتل حضرت عثمان با آن وضع فجيع، شادي کنان و هلهله کنان براي بيعت به سمت خانه حضرت علي رفتند؟ و آيا نعوذ بالله حضرت علي که کاملاً با قتل حضرت عثمان مخالف بود در اين هلهله و شادماني نقشي داشت؟ كه اگر هلهله اي در سوگ نبي اكرم صلي الله عليه وسلم بوده باشد، ابوبكر را در آن شريك بدانيم؟ در جواب به اينکه حضرت علي نيرويي جهت قيام کردن نداشته است و ترسيده که نسل اهل بيت از بين برود!! بايد به امثال قزويني و مراجع ايشان بگوييم که دروغگو کم حافظه است، علماي شما همچون عالم طراز اول شيعه، جناب شيخ شرف الدين صاحب کتاب المراجعات که به او و کتابش خيلي افتخار مي کنيد در کتاب الفصول المهمه، نام 250 تن را ذکر کرده که از طرفداران علي بوده اند(کساني چون: عباس، عمار، ابوذر، سلمان، ‌مقداد، طلحه، زبير، ‌فضل بن عباس، بلال، خالد بن سعيد، براء بن عازب، ابي بن كعب، ابان، قيس بن سعد بن عباده و ....) پس آيا علي نمي توانسته با کمک اين 250 نفر حمله کند و خلافت و حق خويش را بگيرد؟ در ضمن چگونه است که شما در جايي ديگر مي گوييد حضرت علي بخاطر مصلحت اسلام و دوري از تفرقه و جلوگيري از برادرکشي، سکوت کرده است؟آخر کداميک از مطالب شما صحيح است؟ علي براي مصلحت و حفظ اسلام سکوت نموده و يا اينکه چون نيرويي نداشته سکوت نموده و قيامي نکرده است؟! آيا قيام نمودن باعث برادرکشي نمي شده است؟! از اين مطالب متناقض در مذهب شما مي گذريم و مي رويم سراغ مواردي که از کتب اهل سنت(همچون بخاري) به آن اشاره داشتيد که عمر ايجاد رعب و وحشت نموده است. بايد گفت به همان دلايلي که خودتان فرموديد ما نيز مي گوييم که پس از رحلت نبي اکرم صلي الله عليه وسلم و رفتن حاکم و رهبري چون رسول خدا، بطور حتم مسلمين و اسلام در خطري جدي قرار داشته اند، همچنين خطرات ديگري چون شورش اهل رده و خطر قدرتهاي ايران و روم و وجود منافقين نيز بوده است و حضرت عمر همه اينها را به چشم مي ديده و جهت برقراري امنيت و ترساندن منافقين و دشمنان اسلام ايجاد ترس کرده است، پس در يک کلام عمل ايشان تنها حفظ وحدت و برقراري امنيت و هشدار به دشمنان و منافقين بوده است، آن هم بخاطر حذف حاکم و محور رهبري و تعيين رهبري جديد که در جامعه آن زمان، ايجاد تفرقه و بي نظمي مي کرده است. يعني جلوگيري از ايجاد شورش و اوضاع نا به سامان تا مبادا زخم خوردگان اسلام در اين آب گل آلود، هوس ماهيگيري کنند و انواع ضربات خود را به اسلام وارد سازند. اما جناب قزويني به نکته جالبي اشاره داشتند که حضرت علي بخاطر حفظ اسلام که خطراتي چون دولتهاي ايران و روم و منافقين آنرا تهديد مي کرده اند، سکوت کرده اند!!!! ما از جناب قزويني مي پرسيم: مي شود بفرماييد که چه کساني با اين خطرات مقابله کردند؟!! مگر همين ابوبکر و عمر و صحابه نبودند که ايران و روم را شکست دادند و به منافقين نيز اجازه دخالت ندادند؟!! پس به اعتراف خود قزويني اين ابوبکر و صحابه بوده اند که اسلام را از اين خطرات نجات داده اند. ما از طرفي مي بينيم که صحابه به جنگ ايران و روم رفته اند و همينطور جنگ با اهل رده، حال آيا بيعت کردن و حفظ خلافت و ولايت الهي حضرت علي مهمتر و واجب تر(و حتي آسان تر) بوده يا رفتن به چنين جنگهايي؟!! پس چگونه است که صحابه جان خود را در آن امر در کف دست گذاشته اند ولي دستور الهي مبني بر خلافت حضرت علي را زير پا گذاشتند؟ آيا اين مسخره نيست که انسان امري مهم را رها کند و حتي از آن سرپيچي کند تا جهنمي شود، ولي از آن طرف برود و بخاطر حفظ همان دين در جنگي ديگر کشته شود؟ آيا اين عقايد در ذهن انساني عاقل و فهميده، مسخره نيستند؟
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي؛ در مورد اين شبهه در مقاله «چرا اميرمؤمنان (عليه السلام) از همسرش دفاع نكرد؟» به تفصيل سخن گفته ايم و رد شما در مورد زن عثمان هم كما تري ست! او هنوز كشته نشده بوده و حكومت دست او بوده ولي مردم بر او يورش آورده و قدرت از او سلب شده لذا در هر دو جا به جهت عدم نيروي لازم براي مقابله، برخوردي نشده است. مورد قتل سميه و ياسر هم همين گونه است مقابله لفظي با حكومت توسط حضرت امير عليه السلام هم الي ما شاءالله بوده بحث ما سر مبارزه فيزيكي است.
ما در سدد نفي تمام خدمات خلفا نيستيم بلكه مي گوييم غاصب بوده اند ولي در مبارزه با مدعيان نبوت خوب عمل كردند هرچند در مورد مرادين سخن چيز ديگريست.
در مورد مذهب ابن ابي الحديد هم در مقاله: «آيا ابن ابي الحديد ، شيعه بوده است يا سني معتزلي ؟» بحث شده است.
در مورد دينوري هم در مقاله: «آيا كتاب الامامه و السياسه براي ابن قتيبه دينوري است ؟» بحث شده است.
در اينجا مي خواهيم در مورد سليم و كتابش به جهت اينكه در مقاله جداگانه اي بحث نكرده ايم به تفصيل بحث مي كنيم:
سليم، شخص معتبري است و اصل كتاب توسط او نوشته شده. أبان بن أبي عياش ناقل كتاب سليم بن قيس است، اين كتاب توسط نويسنده به أبان و از أبان به عمر بن أذينه تحويل داده شده است. (ر.ك: مقدمه كتاب سليم بن قيس)
ما در اينجا به توثيق سليم و كتابش و ابان در نزد علما مي پردازيم:
سليم بن قيس هلالي:
تنها يكي از علماي رجال (ابن غضائري متوفاي قرن پنجم) قائل به ضعف سليم بن قيس شده كه وي هم در مورد انتساب كتاب به او سخن‌ها بسيار است، بلكه اصحّ، عدم صحّت انتساب كتاب به اين بزرگوار است.
علمايي كه سليم بن قيس را توثيق كرده اند:
1.     برقي متوفّاى سال 274 هق مي‌نويسد: «من الأولياء، من أصحاب أمير المؤمنين‏ عليه السلام» (رجال البرقي، ص 4.)
2.     كشّي معاصر كليني متوفّاى 329 هق مي‌نويسد: « قال الباقر عليه السلام‌:‌‌‌‌ صدق سليم.» ( رجال الكشّي، ص  105 و 167)
3.     شيخ مفيد متوفّاى 436 مي‌نويسد: « كان من شرطة الخميس» (الاختصاص، ص 3)
4.     شيخ طوسي متوفّاى 460 مي‌نويسد: «صاحب أمير المؤمنين عليه السلام» (جال الشيخ ،ص 91 و ص 6)
5.     علّامة حلّي متوفّاى 726 مي‌نويسد: «الوجه عندي، الحكم بتعديل المشار إليه» (خلاصة الأقوال في علم الرجال، ص 83 و ص 1.)
6.     سيّد تفرشي از أعلام قرن 11 مي نويسد: «وكان هذا الوجه الحكم بتعديله.» ( نقد الرجال، ص 159 و ص3)
7.     علّامه وحيد بهبهاني متوفّاى 1205مي‌نويسد: «يترجّح في النظر عدالته» (تعليقة الوحيد على منهج المقال، ص172.)
8.     شيخ المحقق  طه نجف متوفّاى 1323 مي‌نويسد: «ثقة» «والحقّ عندي تعديله» (إتقان المقال، ص 68 وص 2295.)
9.     محقق مامقاني متوفّاى 1351 مي‌نويسد: «إنّ الرجل مشكور وإنّ الكتاب صحيح.» (تنقيح المقال، ج 2، ص 52)
10.  سيد الأمين متوفّاى 1371 مي نويسد: «يكفي في وثاقته قول البرقي» (أعيان الشيعة، ج 7 ، ص 293.)
11.   محقق نمازي متوفّاى 1405 مي‌نويسد: «ممدوح، جليل.» (مستدركات علم الرجال، ج 4 ، ص 116 رقم6471»
12.   مرحوم آيت الله خوئي متوفّاى 1413 مي نويسد: «إنّه في نفسه ثقة جليل» (معجم رجال الحديث، ج 8 ، ص 220 رقم5391.)
13.   قهبائي در حاشيه آورده ‌است: «عن رجال العقيلي: قال: كان سليم شيخاً متعبّداً له نور يعلوه» (مجمع الرجال، ج3 ، ص 155)
14.   از علّامه حلّي نقل كزده است: «الوجه عندي الحكم بتعديل المشار إليه.» (مجمع الرجال، ج3 ، ص 155)
15.   از شهيد ثاني هم نقل نموده است : «وعن البرقي أيضاً أنّ سليماً هذا من جملة الأولياء من أصحاب عليّ عليه السلام‌، وشهد على مثل ذلك النجاشي في خطبة الكتاب» (مجمع الرجال، ج3 ، ص 155)
اعتبار كتاب سليم بن قيس:
1.   نجاشي متوفّاى 450 هق: «له كتاب» (رجال النجاشي، ص 4 و ص8 ؛  معجم رجال الحديث، ج 9 ، ص 226)
2.  شيخ نعماني متوفّاى 380 هق در كتاب اصول خود آورده است: «كتابه من الأصول (من أكبر كتب الأصول) التي ترجع الشيعة إليها ويعوّل عليها» (الغيبة، ص102)
3.  سيّد بن طاووس متوفّاى 673 هق  مي‌نويسد: «تضمّن الكتاب ما يشهد بشكره وصحّة كتابه.» (التحرير الطاووسي، 136و 175)
4.  شيخ حرّ عاملي متوفّاى 1101هق مي‌نويسد: «والذي وصل إلينا من نسخة سليم، ليس فيه شي‏ء فاسد» (وسائل الشيعة، ج3 ، ص 386.)
5.  علّامة مجلسي متوفّاى 1111هق مي‌نويسد: «الحق أنّ كتاب سليم من الأصول المعتبرة.» (بحار الأنوار، ج 1 ص 32)
6.  محقق مامقاني متوفّاى 1351 مي‌نويسد: «إنّ الرجل مشكور وإنّ الكتاب صحيح.» (تنقيح المقال، ج 2 ، ص 52 رقم 5157)
7.  مرحوم آيت الله خوئي متوفّاى 1413هق مي نويسد: «  وإنّ كتابه من الأصول المعتبرة بل من أكبرها، وإنّ جميع ما فيه صحيح قد صدر من المعصوم أو ممّن لابدّ من تصديقه وقبول روايته» (معجم رجال الحديث، ج 8 ، ص 220 رقم5391.)
8.   محقق تستري متوفّاى 1414هق مي‌نويسد: «الحقّ في كتابه أنّ أصله كان صحيحاً، قد نقل عنه الأجلّة المشايخ.» (قاموس الرجال، ج 5 ، ص 239، رقم3356)
9.  كلمات مرحوم قهبائي در مجمع الرجال: « أبان قرأ كتاب سليم على علي بن الحسين عليهما السلام قال: صدق سليم، رحمه اللّه عليه، هذا حديث نعرفه.» (مجمع الرجال، ج3 ، ص 156)
10.  وي از كشّي نقل نموده‌ است: «أبان قال: فقدّر لي بعد موت عليّ بن الحسين‏ عليهما السلام، إنّي حججت فلقيت أبا جعفر محمّد بن علي عليهما السلام فحدّثت بهذا الحديث كلّه (أي كتاب سليم) لم أخط منه حرفاً فَاغْرَوْرَقَتْ عيناه ثمّ قال: «صدق سليم» قد أتى أبي بعد قتل جدّي الحسين عليه السلام‌ وأنا قاعد عنده، فحدّثه بهذا الحديث بعينه فقال له أبي: «صدّقت» قد حدّثني [أبي‏] وعمّي الحسن عليه السلام‌ بهذا الحديث عن أمير المؤمنين عليه السلام‌ فقالا: لك «صدّقت» قد حدّثك بذلك ونحن شهود ثمّ حدّثناه أنّهما سمعا ذلك من رسول اللّه» (مجمع الرجال، ج3 ، ص 156)
توثيق ابان بن ابي عياش:
وي متوفاّى  138 يا 140 ه ق  مي باشد (اعيان الشيعه ،سيد محسن امين،  103/2؛ تقريب التهذيب، ابن حجر،  31/1 رقم 164) گرچه ابن غضائري و به  تبع اوشيخ طوسي وبعضي ازمتأخّرين او تضعيف نموده اند لكن نزد جمعي ازرجالييّن ، ثقه و معتمد است.
أ‌)   محقّق نوري كه از خرّيتين در فنّ رجال است مي‌گويد: «والتضعيف موهون كنسبة الوضع بأمور:
الأوّل:  ما قاله الشيخ الجليل أبو عبد اللّه النعماني في كتاب الغيبة من أنّه ليس بين جميع الشيعة ممّن حمل العلم ورواه عن الأئمّة: خلاف في: أنّ كتاب سليم، أصل من كتب الأصول التي رواها أهل العلم وحملة حديث أهل البيت: - إلى أن قال: - وهو من الأصول التي ترجع الشيعة إليها ويعوّل إليها. انتهى.
الثاني: اعتماد البرقي والصفّار وثقة الإسلام في الكافي والنعماني والصدوق والعيّاشي وغيرهم من المشايخ العظام عليه، كما لايخفى على من راجع جوامعهم.
الثالث: رواية الأجلّة من أصحاب الإجماع وغيرهم عنه، مثل حمّاد بن عيسى، وعثمان بن عيسى، وعمر بن أذينه، وإبراهيم بن عمر اليماني.
الرابع: إنّ الشيخ عدّه من رجال الصادق(ع)، ولم يضعّفه فيه، ولا في زين العابدين(ع) »(مستدرك الوسائل طبع قديم: 777/3.)
تضعيف و نسبت وضعي كه به وي داده شده است به دلايلي بي اساس است:
1.   همچنانكه  نعماني در كتاب الغيبه گفته است كتاب سليم از كتب مرجعي  است كه شيعه به آن اعتماد مي كرده و به آن اعتماد داشته است.
2.  برقي صفار كليني صدوق عياشي نعماني و ديگران در كتب خود به وي اعتماد داشته اند.
3.  اصحاب جليل القدري از او روايت نقل كرده اند مانند: حمّاد بن عيسى، وعثمان بن عيسى، وعمر بن أذينه، وإبراهيم بن عمر اليماني.
4.   شيخ طوسي او را تضعيف نكرده است.
ب‌)   سيّد محمد عليّ أبطحي شارح رجال نجاشي مي‌گويد: «ويظهر ممّن ضعّفه من العامّة أنّه كان من العبّاد، فلعلّ التضعيف من العامّة كان من جهة المذهب.» (تهذيب المقال في تنقيح كتاب رجال النجاشي،السيد محمد على الأبطحي، ج 1 ص 186)
از تضعيفاتي كه عامه در مورد او داشته اند ظاهر مي شود كه از عابدان بوده و چه بسا تضعيفات عامه بخاطر مذهب او بوده است.
ج)  در تهذيب المقال در باره او آمده است: «أما تضعيف العامة لأبان فلا يوجب وهنا فيه ، بعد ما كان أبان عاميا ، ثم استبصر ، فقد يضعف مثله بما لا يضعف به سائر الشيعة . وسيما أن أبان هو الذي لجأ إليه سليم ، وهو الراوي لكتابه والناشر لحديثه . وكأن أكثر تضعيفات العامة لأبان عولا على شعبة . فقد أكثر الوقيعة في أبان ، وتبعه غيره . قال معاذ : قلت لشعبة : أرأيت وقيعتك في أبان ، تبين لك أو غير ذلك ؟ فقال : ظن يشبه اليقين . ذكره الذهبي في ميزان الاعتدال ، وذكر حكايات القوم تضعيف شعبة .» (تهذيب المقال في تنقيح كتاب رجال النجاشي - السيد محمد على الأبطحي - ج 1 ص 186)
تضعيف عامه در مورد ابان اشكالي را متوجه ابان نمي كند زيرا وي عامي بوده و شيعه شده  و عموماً چنين كسي بيش از ديگر شيعيان  مورد تضعيف است. بخصوص كه ابان همان كسي است كه سليم به او پناه برده و ابان راوي و ناشر احاديث اوست . گويا اكثر تضعيفات عامه در مورد ابان به سخن شعبه بن حجاج برمي گردد. او بيشترين جرح را از وي كرده است و ديگران از او تبعيت كرده اند .معاذ مي گويد: به شعبه گفتم بدگويي تو در مورد ابان آيا براي تو محرز شده يا نه؟ گفت: گمان شبيه به يقين است.
د)   رجالي مشهور مامقاني در باره او مي‌گويد: «الجزم بضعفه مشكل بعد تسليم مثل سليم بن قيس كتابه إليه وخطابه بابن الأخ، ومن لاحظ حال سليم، مال إلى كون الرجل متشيّعاً ممدوحاً وأنّ نسبة وضع الكتاب إليه لا أصل لها ... وبعد إثبات وثاقة سليم، تثبت وثاقة أبان هذا؛ بتسليمه الكتاب إليه»(تنقيح المقال: 3/1 رقم 14. )
ه)   محقق گرانقدر مرحوم آيت الله موسي زنجاني نيز در کتاب خويش مي فرمايد : «الأقرب عندي، قبول رواياته؛ تبعاً لجماعة من متأخّري أصحابنا؛ اعتماداً بثقات المحدّثين، كالصفّار وابن بابويه وابن الوليد وغيرهم والرواة الذين يروون عنه؛ ولاستقامة أخبار الرجل، وجودة المتن فيها. وأمّا نسبة وضع كتاب سليم إليه، يردّه ثبوت الكتاب من طريق آخر ليس هو فيه أوّلاً، ولرواية ابن أبي عمير، عن عمر بن أذينه، هذا الكتاب ثانياً» (الجامع في الرجال ج 1 ص 11)
قول درست در نظر من قبول کردن روايت ايشان است ، و اين کار به تبع نظر متاخرين اصحاب ماست ؛ و به خاطر تکيه بر کلام محدثين مورد اعتماد ما مانند صفار و ابن بابويه و ابن وليد و غير ايشان و نيز راوياني که از ايشان نقل کرده اند . و نيز به خاطر محکم بودن روايات ايشان و نيکويي متن آن هاست . و اما نسبت دادن جعل کتاب سليم به ايشان ، اين مطلب نيز درست نيست ؛ زيرا وجود کتاب سليم از طريق ديگري که أبان در آن نيست نيز ثابت شده است ؛ و نيز ابن ابي عمير از عمر بن أذينة اين کتاب را نقل نموده است .
نظر برخي از علماي اهل سنت در مورد ابان:
بخاري در باره او مي‌گويد: «أبان بن أبي عياش هو ابن فيروز أبو إسماعيل البصري عن انس ، كان شعبة سيئ الرأي فيه» (التاريخ الكبير - البخاري - ج 1 ص 454)
شعبه در مورد او نظر خوبي ندارد.
1.  ابن أبي حاتم رازي در باره وي مي‌گويد: «قال أبو حاتم: متروك الحديث، وكان رجلاً صالحاً؛ لكن بلى بسوء الحفظ» (تهذيب الكمال: 21/2)
ابوحاتم گويد: مردم خوبي است ولي به بد حافظگي دچار شد احاديثش ترك مي شود.
2.  ابن حبّان اگر چه او را از مجروحين شمرده  ولي در باره او مي‌گويد: «كان من العبّاد الذين سهر الليل بالقيام ويطوي النهار بالصيام» (المجروحين: 96/1.)
از عابداني است كه شب را احيا و روز را روزه مي گرفت.
3.   ذهبي در باره او مي‌گويد: «وقال حمّاد بن زيد قال لي سلم العلوي: يا بنىّ! عليك بأبان، فذكرت ذلك لأيّوب السَّختياني، فقال: مازال نعرفه بالخير منذ كان ... وقال ابن حبان : كان أبان من العباد الذي يسهر الليل بالقيام ، ويطوى النهار بالصيام »(ميزان الاعتدال، ج1 ص10و 12)
حماد بن زيد گويد: سلم علوي به من گفت: اي فرزندم بر تو باد به ابان آن را براي ايوب نقل كردم گفت: تا بوده ما او را به خوبي مي شناختيم.
ابن حبان مي گويد: ابان از عابداني بوده كه شب را به عبادت زند نگه مي داشته است و روز را روزه مي گرفته است.
چند نكته:
1.  تضعيف برخي از علماء عامّة مردود است؛ چون همان گونه كه در كلام احمد بن حنبل آمده او اهل هوي و هوس نبوده بلكه طبق شهادت علماي اهل سنت «أنّه كان رجلاً صالحاً» و «لا يتعمّد الكذب» و «كان من العبّاد الذين سهر الليل بالقيام ويطوي النهار بالصيام»«مازال نعرفه بالخير منذ كان»  ( تهذيب الكمال: 21/2. -  الجرح والتعديل: 296/2 رقم 1087- المجروحين: 96/1. - ميزان الاعتدال: 10/1)
2.   سبب جرح بايد به خوبي تفسير و تبيين شده باشد و سخن جارح مادامي كه سبب جرح به درستي ذكر نشده مورد قبول واقع نمي‌شود.
نووي گويد: «ولا يقبل الجرح إلّا مفسّرا ، وهو أن يذكر السبب الذي به جرح ، ولأنّ الناس يختلفون فيما يفسق به الإنسان ، ولعلّ من شهد بفسقه شهد على اعتقاده.»(  المجموع: 136/20 ونحوه في شرح مسلم: 181/10)
جرح فقط در صورتي كه تفسير داده شده باشد مورد قبول است يعني سبب جرح گفته شده باشد.
ابن قدامه مي‌گويد: «ولا يسمع الجرح إلّا مفسّراً ويعتبر فيه اللفظ فيقول: أشهد أنّني رأيته يشرب الخمر، أو يعامل بالربا، أو يظلم الناس بأخذ أموالهم، أو ضربهم، أو سمعته يقذف، أو يعلم ذلك باستفاضته في الناس، ولابدّ من ذكر السبب وتعيينه» (المغني: 423/11.)
جرح فقط در صورتي كه تفسير داده شده باشد مورد قبول است مثلا شهادت دهد كه شراب مي خورد يا معامله ربوي مي كرد يا ظلم مي كرد...
خطيب بغدادي مي‌گويد: «سمعت القاضى أبا الطيّب طاهر بن عبد اللّه بن طاهر الطبري يقول: لا يقبل الجرح إلّا مفسّراً وليس قول أصحاب الحديث، فلان ضعيف، وفلان ليس بشي، ممّا يوجب جرحه وردّ خبره، وإنّما كان كذلك، لأنّ الناس اختلفوا فيما يفسّق به، فلابدّ من ذكر سببه لينظر هل هو فسق أم لا؟ قلت: وهذا القول هو الصواب عندنا وإليه ذهب الأئمّة  من حفّاظ الحديث ونقّاده مثل محمّد بن إسماعيل البخاري، ومسلم بن الحجّاج النيسابوري، وغيرهما.» ( الكفاية في علم الرواية: 135)
3.  علماي اهل سنت در مورد افرادي زيادي الفاظي مانند «سوء الحفظ» «كثير الوهم» يا «سيّى‏ء الحفظ، ردي‏ء الحفظ»، يا «ردي الحفظ، كثير الوهم، فاحش الخطا، يروي الشي على التوهّم ، ويحدّث على الحسبان، فكثر المناكير في روايته» يا «سيّئ الحفظ، واهي الحديث، مضطرب الحديث» و... دارند وحال آن كه مي‌بينيم اين گونه افراد را توثيق مي‌كنند و به رواياتش عمل مي‌كنند، واز اين گونه روات در أسانيد صحاح بسيارند مانند: مرزوق بن أبى الهذيل،  عاصم بن بهدلة أحد السبعة القرّاء، عبد الرحمان بن أبي ليلى و...(التاريخ الكبير: 454/1 رقم 1455) ثانياً شعبة كه ابان را تضعيف كرده خودش اهل خطا بوده است.  ابن حجر در باره او مي‌گويد: «فقد قال الدارقطني في العلل: كان شعبة يخطئ في أسماء الرجال كثيراً، لتشاغله بحفظ المتون» (تهذيب التهذيب: 302/4)
شعبه در اسم رجال بخاطر كثرت مشاغلش خطا مي كرده.
ابن معين هم مي گويد: « سمعت يحيى يقول: شعبة يخطئ في حديث كره الشكال في الخيل ... وشعبة يخطئ أيضاً في حديث حجر المدري، يقول: القندلي أو المندلي... وشعبة يخطئ أيضاً في حديث عمرو بن دينار، عن أبي الثور، يقول عن عمرو بن دينار عن أبي السوار.» (تاريخ ابن معين ، للدوري: 262/2.)
ابن معين چندين مورد مي آورد كه شعبه اشتباه مي كرده
احمد در مسندش و آجري و مزي و...چنين مواردي دارند. ( مسند أحمد: 457/2، تهذيب التهذيب: 73/6، عون المعبود للعظيم آبادي: 209/13؛ سؤالات الآجري لأبي داود : 381/1، تهذيب الكمال: 28/16؛تصحيفات المحدثين للعسكري: 34. تاريخ مدينة دمشق: 283/46 و تهذيب الكمال: 8/ 137؛ تحفة الأحوذي: 63/2.)
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
427   نام و نام خانوادگي:  فاطمه املشي     -   تاريخ:  05 خرداد 92 - 12:59:00
بسمه تعالي
نه شهلا خانم شما بگيد چرا خانم فاطمة الزهرا سلام الله عليها در سن هجده سالگي از دنيا رفتند ، شما بگيد چرا قبر ايشان مخفي ماند ( خصوصآ از منظرخلفاي غاصبينتون) ، شما بگيد در زمان خلفاي غاصبينتون چرا در شهر شام مولا امير المؤمنين عليه السلام رو کفار مسلمان نما لعن مي کردند ؟ جنگ جمل چرا؟ چرا عايشه که به زعم خودتون ام المؤمنينه بر عليه خليفه زمانش اميرالمؤمنين عليه السلام شوريد پس بايد با منطق عمر ( ل) کشته مي شد امّا مولا امير المؤمنين بهش ترحم کرد و نکشتش ، جنگ صفين چرا؟ چرا خوبان شما همش در حال جنگ با خودشون بودند ؟
428   نام و نام خانوادگي:  عاشق اميرالمومنين علي     -   تاريخ:  06 خرداد 92 - 00:15:54
سرکار خانم شهلا کامنت 425 : شما يا مسلمان نيستيد يا خودتان را به آن راه زده ايد !! من ميگويم فرض کنيم : شهادت و سقط جنين و لگد و سيلي و ديوار همه دروغ است !! لااقل تهديد کردن که ديگر مورد قبول فريقين است و شما هم به آن اشاره کرديد . اين حديث را بخوانيد : «حدثنا أبو بكر بن أبي شيبة ومحمد بن عبد الله بن نمير واللفظ لأبي بكر قالا حدثنا محمد بن بشر عن زكريا عن مصعب بن شيبة عن صفية بنت شيبة قالت قالت عائشة خرج النبي صلى الله عليه وسلم غداة وعليه مرط مرحل من شعر أسود فجاء الحسن بن علي فأدخله ثم جاء الحسين فدخل معه ثم جاءت فاطمة فأدخلها ثم جاء علي فأدخله ثم قال " إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيرا " » صحيح مسلم ، کتاب فضايل الصحابه ، باب فضايل أهل بيت النبي صلي الله عليه (و آله) و سلم يا : حدثني أبو معمر إسماعيل بن إبراهيم الهذلي حدثنا سفيان عن عمرو عن بن أبي مليكة عن المسور بن مخرمة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إنما فاطمة بضعة مني يؤذيني ما آذاها صحيح مسلم ، کتاب فضايل الصحابه ، باب فضايل فاطمه بنت النبي عليها الصلاة و السلام ابوبکر و عمر و دار و دسته يشان کسي را که آيه ي تطهير درباره او نازل شده و اذيت او اذيت رسول الله است را تهديد به سوزاندن خانه اش ميکنند که خدا اهل آن خانه را از هر ناپاکي دور کرده ؛ به نظر شما اين قضيه مسئله کوچک و قابل اغماضي است؟!! کاش ذره اي از اين بي خيالي و بي تعصبي را نسبت به ابوبکر و عمر و عثمان داشتيد !! إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا
429   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  07 خرداد 92 - 00:55:25
سرکار خانم شهلا لطفا پاسخ دهيد چرا: معاويه که دستور به لعن حضرت علي (امام ما و خليفه شما) در منبر مساجد ميداد، حجر بن عدي صحابه و تني چند از ياران ايشان را کشت، به جنگ با حضرت علي (خليفه قانوني زمانه) رفته و با او دشمني ميکرد، در نظر شما اينقدر محترم است؟ من نميتوانم روي هيچ کدام از کارهاي مذکور به جز گناه و معصيت و ... اسم ديگري بگذارم. لطفا دلايل وجدان پسند خود را درباره علت احترام اهل سنت به معاويه، بيان ميکنيد؟ منتظر پاسخ هستم.
430   نام و نام خانوادگي:  شهلا     -   تاريخ:  07 خرداد 92 - 13:30:46
فاطمه خانم در مورد جنگها و ديگر مباحث، انقدر بحث زياد است که نميشود در اينجا مطرح کرد( لطفا آدرس ايميل بدهيد تا براتون بفرستم) آقا محمد شما هم همينطور...تا پاسخ سوالتون بگيرين... آقا يا خانم عاشق حضرت علي(من هم عاشق حضرت علي هستم) شما بهتر است کتابهايي که در مورد زندگينامه ي حضرت عمر (رض) هستند را مطالعه بفرماييد. همچينين بايد بدونين که مراجعه فقط به يک منابع خاص ، انسان را گمراه ميکند...
431   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  07 خرداد 92 - 17:57:17
شهلا خانم شما اگه يه مقدار اندک رو هم توضيح بدين، براي من و ديگر شيعه ها کافيه. وانگهي من که از شما ايميل نخواستم که مباحث زياد رو از شما بگيرم که شما ميخواهين با ايميل به من جواب بدين. در ضمن اين سواليه که همه شيعه دارن و ممنون ميشم بطور عمومي رفع شبهه بفرمايين. لطفا پاسخ بدين.
432   نام و نام خانوادگي:  عاشق اميرالمومنين علي     -   تاريخ:  07 خرداد 92 - 18:07:25
سرکار خانم شهلا کامنت 430 : جواب شما مثل اين مي ماند که مثلا شما براي من حديث بياوري که امام جعفر صادق عليه السلام از ابوبکر و عمر تعريف کردند و بعد من در پاسخ بگويم شما بهتر است کتابهايي را که درباره زندگاني امام جعفر صادق نوشته شده است را مطالعه بفرماييد !!! واقعا شما قانع ميشويد؟!! من ميگويم در معتبرترين کتب شما آمده که اذيت حضرت زهرا اذيت رسول خداست و خداوند متعال اذيت کنندگان رسول خدا را لعن کرده و در همان کتب هم آمده که خلفاي شما حضرت زهراي طاهره معصومه را اذيت کرده اند، جواب شما چيست؟ بعد شما ميفرماييد بروم کتب زندگاني آقاي عمر را بخوانم؟!! اگر اين کتب با احاديث و معتبرترين منابع و مراجع اهل سنت مغايرت داشته باشد چه ارزشي دارد؟!! در ضمن ما اگر از کتب اهل سنت دليل مي آوريم براي احتجاج و الزام است نه اين که به آن معتقد هستيم. فرداي قيامت که نمي توان به رسول خدا گفت من اذيت کنندگان شما و پاره ي تن شما را که خدا آنان را لعن کرده دوست داشتم و به آنان عشق مي ورزيدم چون در کتب زندگانيشان نوشته بود آدم هاي خوبي هستند!! آن هم کتبي که طرفدارانشان نوشته بودند!! شما آيا يک فضيلت با سند صحيح در کتابهاي خودتان براي 3 خليفه ي اول داريد؟ من حديث از صحيح مسلم که صحت آن نزد اهل سنت ثابت شده است آوردم و شما مرا به کتابهاي نامعلومي که در درستي آنها ترديد است ارجاع داديد و حتي اسم کتاب ها را هم ذکر نکرديد! به هر حال سوال من هنوز بي جواب مانده : آيا تهديد کردن حضرت زهرا به سوزاندن خانه يا درب آن (بلکه از گل نازک تر گفتن به آن صديقه کبري) مسئله کوچک و قابل اغماضي است؟
433   نام و نام خانوادگي:  شهلا     -   تاريخ:  08 خرداد 92 - 11:09:06
دوستان سوالت شما کلي است و جواب کلي ميخواهد...
ضمن اينکه ياد آور ميشوم برخي از مطالب ارسالي اهل سنت اينجا به منظر عموم نميرسد(متاسفانه گلچين ميشود)
اما مطالب ارسالي شما راحت عمومي ميشود...
پس اين مورد را هم در نظر بگيرين لطفااااااا

434   نام و نام خانوادگي:  فاطمه املشي     -   تاريخ:  08 خرداد 92 - 11:18:42
بسمه تعالي شهلا خانم ، چهارده معصومي :که ما به آنها اقتدا کرديم همگي در يک مسير ( صراط مستقيم)بودند و در هيچ موردي حتي به اندازه ي اپسيلني اختلاف نظر نداشتند بزرگترين عشق در بينشان بوده عشقي که حضرت محمّد صلي الله عليه وسلم به امام علي عليه السلام داشتند در حدي بود که کافران و منافقان ايشون رو مفتون امام علي عليه السلام مي دونستند و همچنين عشق امام علي عليه السلام به ايشن بقدري بود که در بستر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله وسلّم خوابيدند تا جان خويش را فداي پيامبرش کنه و در جنگ احد براي پاسداري از ايشون هشتاد ضربه شمشير رو متحمل شدند ،و.... رابطه ي امير المؤمنين عليه السلام و فاطمة الزهرا سلام الله عليها هم همچنين سرشار از عشق بود ، اما کساني رو که شما مورد احترام مي دونيد شديدترين اختلافات نظر رو داشتند و کسي رو که شما خودتون ام المؤمنين ناميديد به امير المؤمنين عليه السلام ( که به زعم خودتون خليفه ي آن زمان بودند) حمله کرد و خودتون ريشه ي اين حمله رو حسادت و عقده ي ديرينه مي دونيد ،چرا اين شخص که بعد از جنگيدن و شکست خوردن مورد عفو امير المؤمنين عليه السلام قرار گرفت بجاي اينکه به اشتباهش پي ببره عقده رو در درون خودش نگه داشته تا سالها بعد پيکر بي جان امام حسن مجتبي عليه السلام رو تير باران کنه ، به چه جرمي ( و ما نقموا منهم الا ان يومنوا بالله العزيز الحميد) ، خودتون بهتر مي دونيد که جرمي نداشت و اين که از روي همان حسد و عقده ي قديمي بود پس چه شد شما کسي رو که حسد و عقده رو سالها در خودش نگه داشته رو ام المؤمنين خوانديد ، در مورد تفسير ايه اي که در باره ي همسران پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله آمده هم در اين سايت مقاله اي اومده شايد که بپذيري شايد هم نپذيري زيرا کسي که در قلبش مرض باشه خدا مرضش رو بشتر مي کنه
435   نام و نام خانوادگي:  شهلا     -   تاريخ:  08 خرداد 92 - 18:04:52
فاطمه خانم
شما فقط کلي گويي ميکنيد.شما چ ميدانيد جنگ جمل چ بوده حقيقتش!!
يا چرا نميگوييد وقتي علي در بستر پيامبر خوابيد ابوبکر در غار براي حفاظت از پيامبر پاي خودش را در لانه ي مار کرد و مار پايش را گزيد؟؟؟
اين حرفهاي کلي دردي را دوا نميکند فاطمه خانم.
در مورد همسران پيامبر آيهي تظهير اومده که شما هم نميپذيري اما من ميتونم بهت چندين مقاله بدم که ثابت ميکنه اين موضوع را...که اگر اينجا کپي کنم عمومي نميشه!!!!!
اين سايت بيطرف نيست...
436   نام و نام خانوادگي:  شهلا     -   تاريخ:  08 خرداد 92 - 18:09:35
جناب عاشق حضرت علي: شما که اين سوال ميپرسين ياد گزارش برنامه نود از باشگاه تراکتورسازي افتادم!!!! يکي ميگفت چطور است که ما 100 هزار طرفدار داريم و درصدمون 11 درصد اومده تو ميزان طرفداراي تيمها؟؟؟؟ مجري گفت 100هزار از چند؟؟ اون فرد گفت:هاااا؟
437   نام و نام خانوادگي:  شهلا     -   تاريخ:  08 خرداد 92 - 18:11:01
اگر همه ي پستهام بطور کامل عمومي نشن ديگر اينجا پست نميذارم. موفق باشين
438   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  08 خرداد 92 - 21:01:48
شهلا خانم
من هنوز هم منتظر جواب هستم.
439   نام و نام خانوادگي:  عاشق اميرالمومنين علي     -   تاريخ:  09 خرداد 92 - 12:38:40
سرکار خانم شهلا کامنت 436 : اولا بنده نوشته ام عاشق اميرالمومنين علي و نه عاشق حضرت علي. البته ذکر نکردن اين لقب براي آن امام صديق اکبر از سوي شما براي من قابل درک است !! ثانيا : چرا از جواب دادن طفره مي رويد؟! مثلا با اين مثال مضحکتان ميخواهيد بگوييد عمر فضيلت زياد داشت و تهديدکردن حضرت زهرا خيلي مسئله ي کوچک و بي اهميتي است؟!! چرا جرأت نداريد صراحتا به سوال من جواب مثبت بدهيد که بله ! تهديد کردن حضرت فاطمه به سوزاندن خانه مسئله ي کوچک و قابل اغماضي است!! من ميگويم عمر (حتي اگر هزاران فضيلت داشته) کسي که شما اينقدر براي او ارزش قائليد و دينتان را از او ميگيريد با اين کارش مورد لعن خداوند قرار گرفته بعد شما مثال فوتبال براي من ميزني؟!! در ضمن من گفتم شما يک فضيلت با سند صحيح بياور! يک کتاب معتبر درباره زندگي عمر معرفي کن تا بخوانم! يک انسان هر چقدر هم که تيزبين باشد با يک سيخ در چشم کردن ، خودش را براي هميشه کور ميکند. يک انسان هرچقدر هم که با فضيلت باشد گاهي با يک عمل بد تمام گذشته ي نيک خود را حبط و نابود ميسازد. صدا بلند کردن نزد پيامبر از اين گونه کارهاست و جالب اين است که طبق منابع اهل سنت شأن نزولش ابوبکر و عمرند. البته نگران نباشيد! چون تهديد کردن اهل بيتي که خدا آنان را از هر پليدي پاک کرده ؛ بانويي که سرور زنان اهل بهشت است ؛ دو پسري که سرور جوانان اهل بهشتند ؛ و ابرمردي که از آن دو بهتر و بلکه اميرمومنين و سرور مسلمين و امام متقين و جان خاتم النبيين است موجب حبط عمل نميشود و بلکه اجتهادي است که اجر هم دارد !!! و خداوندا وقتي که تو سؤال کني که چرا دشمن اهل بيتي را دوست داشتيم که مزد رسالت پيامبر، دوستي با آنان بود خواهيم گفت : « ما را به ياد برنامه ي نود انداختي !! »
440   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  09 خرداد 92 - 17:30:24
الله اکبر با سلام خانم شهلا بنده مقداري از زندگي نامه عمر ابن حطاب ( اسم اصلي شو را مينويسم ) خواندم .. خصوصاٌ فرارش در جنگ احد , ترسش از مقابله با يهوديان خيبر ( يعني فرارش ) و کفار حندق , حضورش در جماعتي که قصد ترور حضرت رسول را داشتند , اهانت به حضرت رسول اکرم ( حديث قرطاس ) , هجوم به خانه وحي و اتش زدن در ان خانه مقدس و و و در ضمن ترور ابوبکر ابن ابي قحافه را جزو کارهاي ايشان بگذار و اينکه در پيش کعب الاحبار يهودي تلمذ علوم ( منحرف شده) يهوديت ميکرد را هم مي دانم .... بيشتر از اين ميدانم خيلي خيلي بيشتر از اين ........ شما چي ميدانيد بگوئيد تا به علوم ما در مورد اين شخصيت تاثير ( منفي ) گذار بيشتر شود ... يکي از فضائل ايشان را بنويسيد کافيست ... لبيک يا علي




  صفحه بعد [1] [2] [3] [4] [5] [6] [7] [8] [9] [10] [11] [12]   صفحه قبل

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما